سلام🖐 و شاد باش ایام🌸
🎉
اسامی برگزیدگان جشنواره ملی #روایت_مقاومت تقدیم شما
پ.ن؛ بین آثار برگزیده رتبه بندی نبوده هر هجده اثر از بین 285 اثر برگزیده و تجلیل شدن
هدایت شده از راویا
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست
در زمانی ایستادهام که بالِ پروازم در یک قدمی بازمیایستد. یک دور تمامِ یا لیتنی کنا معکمهایش را در روضههای پنجشنبه و دهه محرم بالا و پایین کرده بودم. حتی موقعِ لالاییهای شبانه و قصههای قبلِ خواب. از بابایی بودن رقیه خاتون گفتهام تا سوارشان کردهام بر هواپیمای کاپیتان محمدحسن، پسرمان را میگویم، بعد رفتهایم بچههای فلسطینی را سوار کردهایم و آوردهایم تهران. بچهها زخمهایشان را شستهاند و دست و پایشان را باند پیچی کردهاند. ایران هم مثل همیشه حرمِ امن بوده و در راس قدرت. حالا امروز که این رژیمِ منحوس پای موشکهای به خون نجس شدهاش را به تهران، قلبِ یک امت باز کردهبود باید چه میکردم؟
فاطمه از در اتاق آمد بیرون.
با لبخند تمسخرآمیزی گفتم:《فاطمه اسرائیل مارو زد》طفلک چشم اینور و آنور میجنباند و خندهاش را قورت میداد، فکر کرد مثل همیشه کودک درونم دارد بالا پایین میپرد. یک نگاهی کرد و خندید. دوباره که جمله را تکرار کردم، کمی باورش شد. واماندهبود که همه چیز سرجایش هست. حتی رختخواب و پتواش. خب این چه زدنی بوده. رفتم که آش صبحانه را گرم کنم. بلندتر گفتم:《زنگمونو زدنو در رفتن، ما هم گفتیم دم در ما واینستین وگرنه توپِتونو سوراخ میکنیماا》
زد زیر خنده:《ما هم توپِشونو سوراخ کردیم؟》
《آره تو هوا》
این تازه مرحله اول نبود. ما زنانِ ایرانی پای مکتب عقیله تربیت شدهایم و پای حضرت زهرا به خط. همین است از زمانی که بذرِ این کودکان را در دل میکاریم تا زمانی که جوانه میزنند در گوششان از فتح و پیروزی میخوانیم حتی زمانی که دورمان دیواری به بلندای مرگ بکشند باز ما آن را بذری برای به ثمر نشستن و به تناول کشیدن میبینیم.
این بود که عکس شهیدِ عزیز ارتش را نشانش دادم:《دعا کن اگر بچهای داره خدا قلبشرو آروم کنه》
باید قلبِ فرزندم را زِهکشی میکردم تا ریشههایش بهتر آبیاری شود و بذرِ وجودیاش شکوفا.
#روایت_مقاومت
✍حانیه
......................................................
#ایران_همدل
#به_نفع_جبهه_مقاومت
#غزه #لبنان #حزب_الله
#راویا
🏷https://eitaa.com/raviya_pishran