#رمان های جذاب و واقعی📚
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_سیصد_یک🎬: حکومت و فرعونیان از طرف ابلیس مأموریت داشتند تا مردهای
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_سیصد_دو🎬:
با همین ترفندهای ابلیسی که فرعون و حکومت فرعونیان در پیش گرفته بود توانستند جایگاه بلند مادری را به راحتی مورد هجمه قرار بدهند و در یک جامعه برای انحراف و ابتذال آن، کافی ست مادر خانواده و زن های جامعه را منحرف کرد و فرعون با توسل به این حیله، فرهنگ توحیدی بنی اسرائیلی را دستخوش تغییر و انحراف کرد و این بنی اسرائیل جدید دیگر برای مصریان هیچ خطری نخواهد داشت.
تبدیل به فرهنگ اقل بنی اسرائیل بیش از آن که یک قبیله باشد، یک فرهنگ است چرا که انشعابی از ابراهیم خلیل برای اصلاح فرهنگ طاغوتی مصر است.
اما وقتی بنی اسرائیل خالی از فرهنگ توحیدی باشد دیگر خطری برای فرهنگ کفر ندارد چون قبیله ای که از فرهنگ خود فاصله بگیرد، کم کم جذب فرهنگ مقابل می شود و بنی اسرائیل در این زمان هیچ اهمیت و تهدیدی برای حکچمت ابلیس نداشت چرا که او هم به جریان کفرآمیز مصری پیوسته است.
و سیاست دیگر فرعون شعبه شعبه کردن بنی اسرائیل بود.
همانطور که می دانید «فرهنگ» باعث به وجود آمدن یک هویت واحد برای اجتماع می شود و آن را تبدیل به یک «من واحد» می کند.
هرچقدر پشتوانه ی این هویت بزرگ تر باشد، «من واحدی» هم که از آن به وجود می آید بزرگ تر خواهد بود.
پشتوانه ی من واحد فرهنگی می تواند یک دین، مذهب، ملیت، شهر، قبیله، محله و یا یک خانواده
باشد. به تناسب بزرگی یا کوچکی هرکدام از پشتوانه ها، من به وجود آمده از آن ها هم متفاوت خواهد
بود.
فرعون و جریان ابلیسی که خوب این مورد را می دانست تلاش می کرد تا هویت بنی اسرائیل را از یک من بزرگ به یک من کوچک تبدیل کند و کم کم آن را ضعیف و کوچک و خوار کند تا از صحنه ی روزگار محو شوند.
این جریان شیطانی در تلاش بود تا پشتوانه ی بنی اسرائیل را از یک مذهب و دین بزرگ به یک قبیله تقلیل دهد و این چنین سطح نزاع و درگیری را کاهش دهد.
به همین خاطر دعوا و درگیری از یک نزاع تمدنی و توحیدی تبدیل به یک نزاع قومی و ملی و قبیله ای خواهد شد
و اگر جامعه از من اصلی توحیدی خودش کوتاه آمد «و اعتصموا بحبل الله جمیعا» در آن جامعه از بین می رود و آن جامعه شعبه شعبه می شود و این اتفاقی بود که برای بنی اسرائیل توسط جریان کفر برنامه ریزی شده بود.
به همین خاطر بنی اسرائیل به مرور زمان فرقه فرقه شدند و بین آن ها اختلاف افتاد و بعدها حضرت موسی با تلاش های بسیار توانست قدری آن ها را متحد کند و آن ها را به حد یک قبیله واحد برساند.
تا به امروز هم نزاع های مختلف و سنگینی در بین بنی اسرائیل و یهودیان وجود دارد و این ها همه بخاطر عمل فرعون است و این دقیقا بلایی ست که یهود بر سر اسلام ناب آورد و با حیله ی شیطان و طرح یهود اسلام ما به هفتاد و دو فرقه تقسیم شد.
نتیجه ی تمام این اقدامات فرعون و فرعونیان، تحقیر تمدنی بنی اسرائیل بود.
بزرگ ترین زیر ساخت تربیتی افراد و جوامع و اصلی ترین عنصر تربیتی آن ها، شخصیت و هویت آنان است پس اگر تحقیر صورت بگیرد بزرگ ترین زیر ساخت تربیتی منهدم شده است و این کاملا طبیعی ست که انسان تحقیر شده، آمادگی انجام هر گناهی را دارد و به هر راهی که جریان قوی جامعه بخواهد، کشیده میشود و این از أموزه های الهی ست که هیچ انسانی و جامعه ای نباید تحقیر شود چرا که در این صورت به راحتی به استعمار و استثمار کشیده می شود زیرا چنین انسانی هیچ پشتوانه ای برای مقاومت و ایستادگی ندارد.
ان شاالله در آینده و در ادامه داستان روایت انسان چگونگی ظهور حضرت موسی و اینکه چگونه این امت را برای
مقابله با اقدامات تخریبی فرعون
آماده می کند را بررسی خواهیم نمود.
ادامه دارد...
📝به قلم: طاهره سادات حسینی برگرفته از جلسات پر بار استاد نخعی بزرگوار
@bartaren
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
هدایت شده از رفاقت با امام زمان(عج)
#سلام_امام_زمانم❣
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیَاءِ الدَّوْلَةِ الشَّرِیفَةِ...
🌱سلام بر تو و بر امید فرح بخش آمدنت،
آنگاه که حکومت خدا را نشانمان میدهی و خشکسال آرزوهای ما را با باران مهربانی ات سیراب میکنی؛
آنگونه که بعد از آن هیچ عطشی، هرگز بی تابمان نکند.
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
همه جا نور است و نور است و نور ...
گویی دنیا شده نورٌ علی نور.....
و این نور به یمن بعثت برگزیده ترین بشر روی زمین است ، همان که محمد صلی الله علیه واله می خوانندش...همان که امین است ...همان که مصطفی ست ، همو که خود و اهل بیتش مدار آرامش این ارض خاکی اند...
دلم در این شب عید سخت گرفته و چشمم در انتظار ظهور مبعثی دیگر است..
کاش به یمن این روز مقدس ، آن پور محمد صلی الله علیه واله که سالهاست بیابان گرد دوران شده از راه برسد...
کاش به حرمت رسولش ،مبعثی دیگر بر پا شود و اینبار نه ندای جبرئیل امین و اقرا بسم ربک از فراز غار حرا ، به گوش برسد...
بلکه صدای روح بخش «انا المهدی قائم» از فراز کعبه ،گوش و جان عشاق را بنوازد...
و چه شود اگر چنین شود ...به خدای محمد صلی الله علیه وآله سوگند...به خدای مهدی زهرا سوگند ، سر از پا نشناخته به سمت بیت الحرام خواهیم رفت و سر تا پایمان را فدایی وجود نازنینش می کنیم...
خدایا ...
پروردگارا...
نگذار این آرزو بر دلمان بماند...
خدایا به رسولت سوگند، عیدی ما را در این شب و روز عزیز ،آمدن آن عزیز دوران قرار بده...
خدایا مپسند در این عید دلتنگ باشیم...
خدایا این دوری را ، این هجران کمر شکن را به مبعثی شادی آفرین پیوند زن بحق محمد و آل محمد علیهم السلام ...
....ط_حسینی
@bartaren
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿
#رمان های جذاب و واقعی📚
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_سیصد_دو🎬: با همین ترفندهای ابلیسی که فرعون و حکومت فرعونیان در پ
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_سیصد_سه🎬:
فرعون و فرعونیان برای سرکوب و به استضعاف کشیدن بنی اسرائیل هر کاری که از دستشان بر می آمد کردند
معنای استضعاف فقط فقر مالی نیست بلکه این واژه تمام فقرها را در برمی گیرد، فقر جمعیتی، فقر فرهنگی، فقر اعتقادی و فقر مالی...
حکومت مصر چنان طبق برنامه ابلیس پیش رفت و بنی اسرائیل را به بند کشید که آنها از همه جهت مستضعف شدند.
حالا که سالها از به بند کشیدن و اسارت بنی اسرائیل می گذشت، آنها چاره ای نداشتند جز آنکه به دنبال فقیهان قوم باشند و فقیهان بنی اسرائیل برای حفظ جانشان به کوه و دشت و بیابان پناه برده بودند اما به قول معروف جوینده یابنده است.
افراد معتقد بنی اسرائیل دور فقیهان جمع شدند و آنها نوید ظهور منجی را به بنی اسرائیل دادند.
منجی که در کلام پیامبران پیشین از آن نام برده شده بود و مردم بنی اسرائیل در خفقان شدید و سختی های طاقت فرسایی که حکومت فرعونیان برایشان به وجود آورده بود، فقط با امید و انتظار ظهور منجی روزگار را می گذراندند.
جاسوسان فرعون که در همه جا نفوذ داشتند، به طریقی وارد حلقه ای شدند که به فقیهان وصل میشد، آنها هم مژده ظهور منجی را شنیدند.
یکی از نفوذی های فرعون، با شنیدن حرفهای فقیه و بزرگ بنی اسرائیل، احساس خطر کرد و با سرعت از جمع آنها جدا شد.
جلسه ی سرّی بنی اسرائیل داخل غاری بیرون شهر برگزار شده بود، آن فرد نفوذی ، با شتاب از بالای کوه پایین آمد و سوار بر اسبش شد و با شتاب زیاد به سمت شهر حرکت کرد.
فرد نفوذی می خواست خود را هر چه سریعتر به شهر برساند و اخباری را که کسب کرده بود به اطلاع فرعون و کاهنان معبد برساند و از طرفی می خواست مکان گرد همایی بنی اسرائیل را لو دهد تا مأموران حکومتی آنها را محاصره کنند و بر سرشان بریزند و همه را از دم تیغ بگذرانند.
اما از غاری که اجتماع بنی اسراییل بود تا شهر، یک شبانه روز راه بود و ان جاسوس با شتاب حرکت می کرد تا سریعتر خود را به قصر برساند.
راه به نیمه رسیده بود که به یک باره چاله ای که نمی دانست از کجا و چگونه درست شده، جلوی پای اسب پدیدار شد و اسب ناخواسته یکی از پاهایش درون چاله رفت و تعادلش بهم خورد و سوارش به پشت بر زمین افتاد.
ضربه ی سختی بود و سوار دقایقی بیهوش بر زمین افتاد و بالاخره بعد از گذشت زمان کوتاهی چشمانش را گشود و درحالیکه دردی جانکاه در جاتش پیچیده بود، پشت سرش را دستی کشید و گرمی خون را حس کرد.
کمی آنطرف تر اسبش در حالیکه لنگ میزد ناله می کرد.
مرد جاسوس، زیر لب فحشی داد و به سمت اسب حرکت کرد، او می بایست به طریقی اسب را تیمار کند و به راه بیافتد، خبری که داشت آنقدر مهم بود که نمی بایست تعلل کند.
قرار بود بعد از چهارصد سال رنج و سختی بنی اسرائیل، منجی آنها ظهور کند و این خبر برای فرعون بسیار مهم بود.
ادامه دارد...
📝به قلم: طاهره سادات حسینی
@bartaren
🌺🌿🌼🌿🌺🌿🌼🌿