eitaa logo
#رمان های جذاب و واقعی📚
3.6هزار دنبال‌کننده
335 عکس
309 ویدیو
6 فایل
کانال رسمی آثارخانم طاهره سادات حسینی #رمان هایی که نظیرش رو نخوندید #کپی برداری فقط با نام نویسنده مجاز است، بدون ذکر نام نویسنده حرام است تأسیس 26 خرداد ماه 1400 پاسخ به سؤالات...فقط در گروه کانال https://eitaa.com/joinchat/1023410324C1b4d441aed
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
1_1216049055.mp3
3.91M
10 🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ❣طوفانی ترین روزها، می تونن به بهترین و موثرترین روزها تبدیل بشن! به شرطی که؛ يه ابزار قدرتمند، برای دویدن به آغوش خدا، در دست داشته باشیم شجاعی 🎤 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
راز پیراهن قسمت پنجاه و پنجم: ژینوس بعد از مدتها غذای گوشتی خورد و لباس قرمزی را که برتن داشت و احس
راز پیراهن قسمت پنجاه و ششم: ژینوس در حالیکه پاهایش از حسی ناشناخته به رعشه بود وارد صحنه شد. جمعیت زیادی در مقابلش پایین صحنه جمع شده بود ، جمعیتی زیاد و سیاه پوش که از چشمان همهٔ آنها گویی آتش می بارید. ژینوس نگاهی به جمعیت کرد و ناگاه نگاهش به مجسمه ای سنگی و بزرگ که در گوشهٔ سمت چپ وجلوی جایگاه بود افتاد، مجسمه ای به شکل جغدی بزرگ با دهانی باز،دهانی که به راحتی چندین مرد درون آن جا میشد. از داخل دهان جغد آتش به بیرون زبانه می کشید، ژینوس تا چشمش به جغد سنگی افتاد،انگار بندی درون جانش پاره شد. خیره به جغد بود که ضربه ای از پشت سر به او خورد، ژینوس روی خود را برگردانید و زری را دید،زری اشاره به جلو کرد و گفت: نزدیک جغد برو در مقابلش زانو بزن... ژینوی کلا گیج شده بود ، گویی پاهایش به اختیار خودش نبود و محکم به زمین چسپیده بود، او داشت تلاش می کرد که قدم بردارد ،ناگهان متوجه شد از سمت روبه رو ، زنی با دامن سیاه رنگ و صورتی سرخ، کودکی شیرخواره روی دست دارد و انگار او هم مقصدش همان جغد سنگی ست. جمعیت پایین جایگاه ،همه خیره به آن جغد بودند ،گویی در این مراسم ،این جغد سنگی ارزشی بسیار داشت. با ضربهٔ دیگری که زری به ژینوس زد ، او به خود آمد و آرام آرام به سمت جغد سنگی حرکت کرد. تقریبا ژینوس و آن زن با کودک در آغوشش همزمان به جغد سنگی رسیدند با اشاره زن ،ژینوس جلوی جغد سنگی زانو زد و آن زن کودک شیرخواره را که لباسی سفید برتن داشت و به نظر میرسید بیش از شش ماه از عمرش نمی گذرد را روی دست جلوی دهان مجسمه بالا برد. هرم و گرمایی که از دهان جغد خارج میشد باعث اذیت کودک شد و صدای آن طفل بلند شد، همزمان با گریه کودک ،تمام جمع حاضر از جا بلندشدند، زنی که طفل روی دستش بود شروع به خواندن وردهایی نامفهوم کرد ،وردهایی که ژینوس می دانست ،سخنان شیطانی هستند و جمعیت همه با هم پشت سر آن زن آن وردها را تکرار می کردند، صدای گریه کودک بلند و بلندتر و در صدای شیطان پرستان گم میشد. ورد شیطانی به اوج خود رسید ناگهان... ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی @bartaren 🖤🖤🖤🖤🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_310226054725763809.mp3
3.65M
11 🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ❣قبل از ملاقات خدا بدنت رو آروم کن. 🔻خستگی، گرسنگی، و هر گونه فشار..... رو از بدنت رفع کن، تا مانع پرواز روحت نشن شجاعی 🎤 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
3157417855.mp3
3.85M
12 🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ❣نه تنها ترک نماز؛ که سبک شمردنش هم، تو رو از چشم اهل آسمون، خواهد انداخت! 🔻 مراقب نمازت باش... تا توی شلوغی قیامت، تنها نمونی شجاعی 🎤 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
راز پیراهن قسمت پنجاه و ششم: ژینوس در حالیکه پاهایش از حسی ناشناخته به رعشه بود وارد صحنه شد. جمعیت
راز پیراهن قسمت پنجاه و هفتم: صدای شیطان پرستان اوج گرفت ناگهان آن زن که نوزاد کوچک را در آغوش داشت نوزاد را به دهان پر از آتش جغد پرتاب کرد. همراه با این پرتاب، چشمان تمام آن جمع خیره به دهان آتشین جغد بود ژینوس با ترس و تعجب ان زن و آن جغد سنگی را نگاه می کرد. فریاد دلخراش نوزاد که در آتش شیطانی این شیطان پرستان می‌سوخت در صدای ورد های جمع گم شد.ـ ژینوس از آنجا که هنوز اندکی از پاکی طینتش باقی مانده بود، هراسان از جا بلند شد و به طرف دهان جغد سنگی رفت تا کودک را از دهان جغد و آن آتش شعله اور بیرون آوردـ هنوز درست کمر راست نکرده بود که ناگهان با ضربه ای از پشت سر به شانه هایش خورد برجای خود افتاد. سرش را به عقب برگردانید متوجه شد مردی سیاه پوش که نقابی سیاه بر چهره زده بود از پشت سر، شانه های او را محکم در دست گرفته و با خنجری که در دست داشت، محکم بر سینه ژینوس فرود آورد ژینوس در عین ناباوری دهان باز کرد تا چیزی بگوید اما فوران خون که از قلبش به بیرون میریخت اورا از گفتن هر حرفی باز داشت. خون پی درپی می آمد و آن لباس قرمز رنگ باز هم تیره تر می شد. زری که از دور شاهد ماجرا بود زیر لب گفت راز این پیراهن در همین خون است پیراهنی که با خون دختران رنگ گرفته و در نشیمنگاه این پیراهن آیات قرآن پنهان شده و پوشنده این پیراهن با بی احترامی به آیات قرآن در بین جنیان مقام بسیار بالایی خواهد داشت و می تواند کارهای کارهای خارق العاده انجام دهد و صد حیف ژینوس زود پر کشید و پوشنده دیگر این پیراهن در آینده‌ای زود حلما خواهد بود. ادامه دارد 📝به قلم: ط_حسینی @ bartaren
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
3157831550.mp3
3.67M
13 🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ❣صدای خدا رو می شنوی؟ داره عاشقانه و بیقرار، دعوتت می کنه! 📣حی...حی...حی الصلاه بدووو...من منتظرم! 💓گوش کن...صدای خدا میاد شجاعی 🎤 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا