eitaa logo
#رمان های جذاب و واقعی📚
3.8هزار دنبال‌کننده
347 عکس
320 ویدیو
6 فایل
کانال رسمی آثارخانم طاهره سادات حسینی #رمان هایی که نظیرش رو نخوندید #کپی برداری فقط با نام نویسنده مجاز است، بدون ذکر نام نویسنده حرام است تأسیس 26 خرداد ماه 1400 پاسخ به سؤالات...فقط در گروه کانال https://eitaa.com/joinchat/1023410324C1b4d441aed
مشاهده در ایتا
دانلود
#رمان های جذاب و واقعی📚
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_نود_پنجم🎬: رحمه همچنان منتظر ایستاده بود،گاهی میرفت به اتا
🎬: حضرت ایوب به رحمه گفت: اگر می خواهی مرا مجبور به اطاعت ابلیس کنی، همان بروی بهتر است، من تنها بمانم بسی برایم ارزشمندتر است تا تو باشی و ابلیس در خانه ام نفوذ کند. رحمه با شنیدن این حرف، باز هم خواسته اش را تکرار کرد او می خواست به هر طریق شده ایوب را مجبور به ذبح آن بزغاله کند و وقتی با تشر ایوب مواجه شد، او هم ایوب را ترک کرد. چند روزی ایوب تنها ماند، زندگی سخت تر از قبل بر او می گذشت، ایوب که تمام امیدش به درگاه خداوند بود به سجده افتاد و با حالت تضرعی بسیار چنین گفت: «پروردگارا! بدحالی و مشکلات به من روی آورده و تو مهربان ترین مهربانان هستی، خداوندا، امید ایوب در این روزهای سراسر رنج تو هستی و تمام کس و کار من در ایام عزلت و بی کسی تو هستی، خداوندا نظری از رحمتت بر این بنده ی سراپا تقصیر نما که بدون نگاه مهربان تو،ایوب هیچ است» و ایوب نبی در سجده اش خداوند را به کلماتی قسم داد که حضرت آدم برای توبه اش به آنها متوسل شد و به راستی که کلید هر قفل بسته ای این است« یا حمید بحق محمد، یاعالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق حسن و یا قدیم الاحسان به حق حسین علیه السلام» در این هنگام دعای ایوب مستجاب شد و ناگهان چشمه ای از زیر پای ایوب شروع به جوشیدن نمود و فرشته ی وحی بر او نازل شد و گفت: ای ایوب فرمان خداست که خودت را با آب این چشمه بشوری و غسل نمایی همانا این آب شفای بیماری تو هست و تمام بلاهایت با این آب رفع می شود و دوباره زمین های خشکیده مزارعت جان می گیرد و ایوب همان کار را کرد که به او امر شده بود و خیلی زود شفا یافت بلاها برطرف گردید و باز باران نعمت خداوند بر سرش باریدن گرفت. شفای ایوب دهان به دهان چرخید به گوش رحمه رسید، رحمه خود را به ایوب رساند، ایوب به خاطر زحمت هایی که رحمه در طول هفت سال بیماری اش برای او کشیده بود از تقصیر او در گذشت اما قسمی را مبنی بر زدن صد تازیانه به او در خاطر داشت و نباید رد قسم می کرد اما دلش هم نمی آمد که او را بزند. در این هنگام باز فرشته ی وحی به او نازل شد و فرمان داد: ای ایوب اگر می خواهی قسم خود را نشکنی، صد ساقه ی گندم بهم گیر و با آنها یک بار بر بدن رحمه بزن تا هم قسم خود را ادا کرده باشی و هم آسیبی به همسرت وارد نشود. و پس از این هفت سال بیماری، دوباره ایوب سالم و سرحال شد، و دوباره باغ و‌درخت و مزرعه اش رونق گرفت و هر آنچه نعمت از دست داده بود، چندین برابرش را به دست آورد و تا سیصد سال هم در خیر و برکت عمر نمود. ادامه دارد... 📝به قلم: طاهره سادات حسینی @bartaren 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨