#رمان های جذاب و واقعی📚
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_پنجاه_پنجم🎬: فرعون جوان مستاصل شده بود، او تعبیر خوابش را
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_پنجاه_ششم🎬:
ساقی یا به روایتی سفره دار فرعون به زندان نزد یوسف رفت و با تعریف کامل خواب فرعون، از او درخواست نمود تا تعبیر خواب فرعون را بازگوید.
یوسفچنین فرمود: تعبیر خواب فرعون واضح است، این رویایی صادقه هست که خواسته به فرمانروایی مصر هشدار دهد که همانا هفت سال بارندگی و فراوانی نعمت خواهید داشت و پس از آن هفت سال خشکسالی دامن مصر و ولایات اطراف را خواهد گرفت.
ساقی فرعون با ذوقی در کلامش گفت: آفرین، به راستی که بهترین تعبیر همین است که شما فرمودید و کاهنان معبد آمون از پاسخ به آن عاجز بودند، حال که خواب اینگونه پیامی دارد به نظر شما چه باید کرد؟
یوسف لبخندی زد و فرمود: شما باید هفت سالی که فراوانی هست را پی در پی گندم بکارید و به جز مقدار کمی برای خوردن، بقیه را با خوشه انبار کنید زیرا بعد از این هفت سال، هفت سال سخت و قحطی می آید که جز آنچه انبار کرده بودید چیزی برای خوردن ندارید و بعد از آن سالی بسیار پر برکت پر از بارش و فراوانی میوه ها خواهد آمد.
ساقی که جوابش را دریافت کرده بود با سرعت از زندان بیرون آمد و خود را به قصر فرعون رساند، و هر آنچه را که شنیده بود برای فرمانروای مصر گفت.
فرمان روا که در این چند روز که خوتبش تعبیر نمیشد، بسیار پریشان بود با شنیدن پیغام یوسف، مانند کودکان ذوق زده شد و از جا برخواست و همانطور که بی هدف در تالار بزرگ قصر قدم میزد گفت: حقیقتا تعبیر خواب من آن است که این زندانی خردمند نموده و بعد رو به ساقی نمود و گفت: آیا این زندانی راهکاری برای برون رفت از قحطی نداد؟!
ساقی سری تکان داد و گفت: چرا، ایشان راهکاری خردمندانه داد و شروع به شرح سخنان یوسف در قبال خشکسالی نمود.
فرعون که از اینهمه تیز بینی وهوش و ذکاوت یک زندانی سر ذوق آمده بود رو به ساقی گفت: اینچنین کسی حیف است که در زندان بماند، او را سریعا از زندان آزاد و به اینجا بیاورید که از او باید در امورات مملکت داری مشاوره بگیرم و از وجود ایشان باید نهایت استفاده را کرد.
ساقی تعظیمی کرد و به همراه جمعی از درباریان راهی زندان شد تا یوسف را با عزت و احترام آزاد کنند.
آنها به زندان رسیدند و خبر آزادی را به یوسف نبی دادند، اما یوسف آزادی را نپذیرفت و برای آزادی خود،شرط و شروطی گذاشت و فرمود: از جانب من به فرمانروا درود بفرستید و بگویید اگر خواهان آزادی من هستید، داستان زنانی را که دستهای خود را بریده بودند جویا شوید زیرا پروردگار من به نیرنگ آنها آگاه است.
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
@bartaren
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨