eitaa logo
#رمان های جذاب و واقعی📚
3.3هزار دنبال‌کننده
318 عکس
298 ویدیو
6 فایل
کانال رسمی آثارخانم طاهره سادات حسینی #رمان هایی که نظیرش رو نخوندید #کپی برداری فقط با نام نویسنده مجاز است، بدون ذکر نام نویسنده حرام است تأسیس 26 خرداد ماه 1400 پاسخ به سؤالات...فقط در گروه کانال https://eitaa.com/joinchat/1023410324C1b4d441aed
مشاهده در ایتا
دانلود
#رمان های جذاب و واقعی📚
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_هفتاد_سوم🎬: حضرت ابراهیم زندگی خویش را در اورشلیم که آن زمان
🎬: حالا مدتی بود که ابراهیم به مقام خلیل الله رسیده بود، ساره می خواست حرفی بزند اما نمی دانست چگونه بگوید تا اینکه یک روز صبح زود، قبل از اینکه نبی خدا از خانه خارج شود دل به دریا زد و جلوی در خانه، راهش را بست و فرمود: جناب خلیل الله! سخنی ست که مدتها گلوگیرم شده و هر بار که خواستم بگویم انگار نیرویی مانعم میشد، اما اینبار تا حرفم را نزنم از پا نمی نشینم. ابراهیم با نگاهی پر از مهر، ساره این زن نجیب و باوفا و فداکار را که همیشه همچون کوه پشت او ایستاده بود، نمود و فرمود: چه شده بانوی زیبای خانه! حرف دلت را بزن که ابراهیم برای شنیدن سخنان ساره، سراپا گوش است. ساره بغض گلویش را فرو داد و فرمود: یا نبی خدا! سالها از ازدواج من و شما می گذرد، اینک من زنی فرتوت هستم که امیدی به بچه دار شدنم نیست، از طرفی شما پیامبر خدا هستید و روا نیست که از پیامبر بزرگی چون شما، نسلی بر جا نماند، شما...شما باید زنی دیگر را به عقد خویش درآورید تا خداوند فرزندی به شما عنایت کند و نبوت در نسل شما باقی بماند. من...من از شما تقاضا دارم همسری دیگر اختیار کنید و کاری را که من نتوانستم انجام دهم، دیگری انجام دهد. ساره این حرف را زد و خاموش شد. ابراهیم با ملاطفت نگاهی به چهره دلنشین ساره انداخت و فرمود: خدا را سپاس که همسری فهیم به من عنایت نموده، همسری که در همه حال مرا یاری نموده و اینک با این فداکاری می خواهد ملائک آسمان را به تحسین وادار کند، بدان که اگر فرزندی داشتم، فکر زنی دیگر نمی کردم چرا که همسری چون تو دارم، اما اینک چون خودت پیشنهاد دادی، برای داشتن فرزند، حاضرم همسر دیگری اختیار کنم. ساره نفس بلندی کشید، گویا او به تمام جوانب فکر کرده بود و وقتی حضرت ابراهیم چنین فرمود، ساره گفت: و من دوست دارم کنیزم هاجر به عقد تو درآید، چرا که من و او سالهاست که باهم هستیم و چون دو رفیق و از آن هم نزدیکتر همچون دو خواهر هستیم، هاجر دختری زیبا و سالم و مؤمن است و از هر لحاظ برازنده پیامبر خداست. ابراهیم سری تکان داد و فرمود: باشد، هر چه که بانو اراده کند، همان کنم ساره سرش را پایین انداخت و فرمود: پس اینک به دنبال کار خود برو و امروز زودتر به خانه بیا، ترتیبی میدهم که امشب هاجر را به عقد خویش درآوری و در این خانه مجلس شادی برپا شود. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی @bartaren 🌕✨🌕✨🌕✨🌕