eitaa logo
#رمان های جذاب و واقعی📚
3.1هزار دنبال‌کننده
310 عکس
296 ویدیو
6 فایل
کانال رسمی آثارخانم طاهره سادات حسینی #رمان هایی که نظیرش رو نخوندید #کپی برداری فقط با نام نویسنده مجاز است، بدون ذکر نام نویسنده حرام است تأسیس 26 خرداد ماه 1400 پاسخ به سؤالات...فقط در گروه کانال https://eitaa.com/joinchat/1023410324C1b4d441aed
مشاهده در ایتا
دانلود
🎬: ابراهیم رو به آزر کرد و همانطور که بت های اطراف را نشان می داد فرمود: این صورتکهایی که دور آن اعتکاف می کنید چیست؟ برای چه دور تندیس هایی که به دست خود ساخته اید، می گردید و آنها را تقدیس می کنید و خدای بزرگ خویش را فراموش کرده اید؟! آزر که انتظار نداشت ابراهیم در بدو ورود به بت ها حمله کند و از طرفی او با آوردن لفظ«صورتکها» درباره بتها، آنها را خوار و حقیر کرده بود با عصبانیت به طرف او برگشت و گفت: چه می گویی ابراهیم؟! این بت های مقدس، خداوندگار این سرزمین هستند و اهانت به بت ها برابر است با نابودی تو، چرا چنین سخن می گویی؟! ابراهیم لبخندی زد و فرمود: جواب سوالم را ندادید، چرا این صورتکهای بی جان را عبادت می کنید؟! قبل از اینکه آزر سخنی بگوید، یکی از کاهنان که پیرمردی موی سپید بود از جای برخاست و رو به ابراهیم گفت: ای جوانک! این بت ها خدایان ما هستند، همانطور که پدران ما و پدران پدران ما آنها را عبادت می کردند، ما نیز آنها را عبادت می کنیم و اجازه اهانت به خدایان بابل را به تو نمی دهیم. ابراهیم رو به سوی آن پیرمرد کرد و فرمود: ای مرد سالخورده! گفتم به چه دلیل بت ها را می پرستید؟! اینکه می گویید چون پدرانمان می پرستیدند، دلیل نمیشود، پدران شما اشتباه می کردند آیا این دلیل می شود که شما هم اشتباهشان را تکرار کنید؟! و مرتکب همان اشتباه شوید، همانا اگر در این کار لجاجت کنید به گمراهی و ضلالت می رسید همانطور که پدرانتان در گمراهی بوده اند. این سخن ابراهیم برای جمعی که پیش رویش بودند گران آمد و فریاد اعتراض از هر طرف به پا خاست، در این هنگام همان پیرمرد برای اینکه ابراهیم را کوچک کند و بحث را به بیراهه بکشاند و تعصب های کوری که شعله ور شده بود را اندکی التیام دهد با طعنه رو به ابراهیم گفت: آیا سخنانت واقعی ست یا به خاطر سن کم خود، ما را به بازی گرفته ای؟! آگاه باش که اینجا معبد بزرگ بابل است نه میدان بازی که مردم را به سُخره گرفتی.. ابراهیم رو به مردم کرد لبخندی بر چهره پر از مهرش نهاد و فرمود: ای مردم! من ابراهیم هستم؛ همانکه خود به درستکاری و راستگویی من شهادت میدهید، همان که بارها و بارها در کنار شما در همین معبد حاضر شدم و از خدایانی که اینجا هستند، تعارف زیادی شنیدم، حال می خواهم همانطور که من به سخنان شما گوش دادم اینک اندکی به سخنانم توجه کنید، من می خواهم خدای واقعی شما را به شما معرفی کنم. بدانید و آگاه باشید که پروردگار شما، همانکه شما را آفرید و از کودکی به بزرگسالی رسانید و هر روز روزی شما را می دهد، همان آفریدگار آسمان ها و زمین و ماه و خورشید و ستارگان است، خداوندی که نزاده شده و نه فرزندی دارد، خداوندی که شما را آفریده نه اینکه شما او را با دستان خود خلق کرده باشید، خداوندی که آگاه بر همهٔ رازهاست و مهربان بر تمام بندگان و... ابراهیم از خدای یکتا می گفت و همه مردم بی آنکه لب بگشایند خدا را در دلهایشان تقدیس می کردند، چرا که فطرت پاک ابراهیم با این سخنان حق تلنگری بر فطرت خداجوی مردم میزد و میل به پرستش قدرتی مافوق بشری را در وجودشان به تقدیس این خدای نادیده رهنمون می کرد‌. ابراهیم گفت و گفت و گفت... مردم با اینکه به گفته های حق ابراهیم باور قلبی داشتند، اما آن تعصب کور و آن عادت همیشگی شان باعث شد که باورهای قلبیشان را بر زبان نیاورند و همه همراه با کاهنان از ابراهیم خواستند تا زبان به دندان گیرد و دیگر چیزی نگوید و معبد را ترک کند. ابراهیم از این برخورد سخت ناراحت شد بی آنکه به آنان روی کند به سمت در رفت و زیر لب زمزمه کرد: به خدای یکتا قسم می خورم، بلایی سر بت هایتان بیاورم که در تاریخ بماند و بدانید فکر و تصمیم های در سر برای خدایان بی جانتان دارم و براستی که این قسم ابراهیم حق بود و دیری نگذشت که آن واقعه به وقوع پیوست ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی @bartaren 🌕✨🌕✨🌕✨🌕