eitaa logo
از ازل تا قیامت
299 دنبال‌کننده
129 عکس
133 ویدیو
1 فایل
بررسی عوالم شش گانهٔ خلقت آدمی
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁 امام صادق (سلام الله علیه): روزه غدیر با روزه تمام عمر دنیا برابر است 🍂 یعنى اگر کسی از اول خلقت تا روز قیامت را روزه بگیرد، ثواب این روزه به اندازه ثواب روزه عید غدیر است! #عید_سعید_غدیر 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌺🌺🌺🌺 🌹لطفا حتما تا آخر بخونید 🌹 🌴کرامت (علیه السلام) به یک 🌴 🌺فاضل بزرگوار سيد جعفر مزارعى روايت كرده :🌺 يكى از هاى حوزه باعظمت از نظر در تنگنا و دشوارى غير قابل تحملّى بود . روزى از روى و فشار روحى كنار ضريح مطهّر حضرت (عليه السلام)عرضه مى دارد : شما اين قيمتى و قنديل هاى بى بديل را به چه سبب در حرم خود گذارده ايد ، در حالى كه من براى اداره امور معيشتم در تنگناى شديدى هستم ؟! شب اميرالمؤمنين (عليه السلام) را در مى بيند كه آن حضرت به او مى فرمايد : اگر مى خواهى در نجف من باشى اينجا همين و و فيجيل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى قابل توجّهى مى خواهى بايد به در شهر حيدرآباد دكن به خانه فلان كس مراجعه كنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز كرد به او بگو : 🌺به آسمان رود و كار آفتاب كند . پس از اين خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اينجا پريشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهيد !! بار ديگر حضرت را خواب مى بيند كه مى فرمايد : سخن است كه گفتم ، اگر در جوار ما با اين اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت كن ، اگر نمى توانى بايد به به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگيرى و به او بگويى : 🌺به آسمان رود و كار كند از خواب بيدار شدن و شب را به صبح رساندن ، كتاب ها و لوازم مختصرى كه داشته به فروش مى رساند و اهل خير هم با او مساعدت مى كنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حيدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گيرد ، مردم از اين كه طلبه اى فقير با چنان مردى ثروتمند و متمكن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى كنند . وقتى به در خانه آن مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى كنند مى بيند شخصى از پله هاى عمارت به زير آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گويد : 🌺به آسمان رود و كار آفتاب كند فوراً راجه پيش خدمت هايش را صدا مى زند و مى گويد : اين را به داخل راهنمايى كنيد و پس از پذيرايى از او تا رفع خستگى اش وى را به ببريد و او را با لباس هاى فاخر و گران قيمت بپوشانيد . مراسم به صورتى نيكو انجام مى گيرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذيرايى مى شود . فردا ديد محترمين شهر از طبقات مختلف چون و و وارد شدند و هر كدام در آن سالن پر زينت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى كه كنار دستش بود ، پرسيد : چه خبر است ؟ گفت : مجلس جشن عقد صاحب خانه است . پيش خود گفت : وقتى به اين خانواده وارد شدم كه وسايل عيش براى آنان آماده است . هنگامى كه مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نيز پس از احترام به مهمانان در جاى ويژه خود نشست . آنگاه رو به اهل مجلس كرد و گفت : آقايان من ثروت خود را كه بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلك و منزل و باغات و اغنام و اثاثيه به اين كه تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه كردم ، و همه مى دانيد كه اولاد من منحصر به دختر است ، يكى از آنها را هم كه از ديگرى است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دين ، هم اكنون صيغه عقد را جارى كنيد . چون صيغه جارى شد كه در دريايى از و حيرت فرو رفته بود ، پرسيد : شرح اين داستان چيست ؟ راجه گفت : من چند سال قبل قصد كردم در اميرالمؤمنين (عليه السلام) بگويم ، يك گفتم و نتوانستم مصراع ديگر را بگويم ; به شعراى زبان هندوستان مراجعه كردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ايران مراجعه كردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پيش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر كيميا اثر (عليه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر كردم اگر كسى پيدا شود و مصراع اين شعر را به صورتى مطلوب بگويد ، نصف دارايى ام را به او ببخشم و دختر زيباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمديد و مصراع دوم را گفتيد ، ديدم از هر جهت اين مصراع شما درست و كامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم : 🌺به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند طلبه گفت : مصراع دوم از من نيست ، بلكه لطف خود (عليه السلام) است . راجه شكر كرد و خواند : 🌺به ذرّه گر نظر لطف كند 🌺به آسمان رود و كار كند منبع : کتاب عبرت آموز تاليف استاد شيخ حسين انصاریان 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴 خیلی خیلی مهم 🌴 یعنی کسانی که مانده اند برسند. و کسانی که رفته اند برگردند، تا حرکت کنند. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلیِّ بنِ أَبِی طالِب وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ. 🌹عید سعید غدیر مبارک🌹 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴 ﺷﻴﺦ ﻣﺎ، ﺷﻴﺦ ﺷﻤﺎ 🌴 🍁ﺍﺯ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻋﻠﺎﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﻳﻲ قضیه ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻬﻲ ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺩﺭ ﻭﺍﻋﻈﻲ ﺑﻮﺩ ﺑﻬﻨﺎﻡ ﺳﻴﺪ ﺟﻮﺍﺩ ﻛﺮﺑﻠﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﺎﻡ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﺒﻠﻴﻎ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﻣﻲ‌ﺭﻓﺖ. ﺩﺭ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺍﻳﺎﻡ ﮔﺬﺭﺵ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﻳﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺬﻫﺐ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﺑﺎ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﺳﻔﻴﺪ ﻭ ﻧﻮﺭﺍﻧﻲ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﺳﻨّﻲ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﻲ ﻣﺮﺩ ﺳﺎﺩﻩ ﺩﻝ ﻭ ﭘﺎﻙ ﺿﻤﻴﺮﻱ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﺷﻨﺎ ﻧﺒﻮﺩﻧﺶ ﺑﺎ ﻋﻘﺎﻳﺪ ﺣﻘﻪ ﺍﺯ ﺑﺎﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﻭﺳﺖ، ﻧﻪ ﻋﻨﺎﺩ ﻭ ﻟﺠﺎﺝ. ﻛﻢ ﻛﻢ ﺑﺎﺏ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺭﻭﺯﻱ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻲ‌ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺷﻤﺎ ﻛﻴﺴﺖ؟ (ﺷﻴﺦ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﻋﺮﺏ ﻫﺎﻳﻌﻨﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﻗﺒﻴﻠﻪ. ) 🍂ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﮔﻔﺖ: ﺷﻴﺦ ﻣﺎ ﻣﺮﺩ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﻣﻬﻤﺎﻧﺴﺮﺍ ﻭ ﭼﻘﺪﺭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻭ ﺷﺘﺮ ﻭ ﺧﺪﻡ ﻭ ﺣﺸﻢ ﺩﺍﺭﺩ. 🍃ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺳﻴﺪﺟﻮﺍﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺷﻴﺦ ﺷﻤﺎ ﻛﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺷﻴﺦ ﻣﺎ ﻳﻚ ﺁﻗﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻫﺮ ﺣﺎﺟﺘﻲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ. ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﻲ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ، ﻳﺎ ﺑﻪ ﻋﻜﺲ، ﻭﻗﺘﻲ ﭘﺮﻳﺸﺎﻧﻲ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻱ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﭘﻴﺶ ﺁﻣﺪ، ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﻨﻲ، ﺑﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩﺕ ﻣﻲ‌ﺭﺳﺪ ﻭ ﻣﺸﻜﻞ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺭﻓﻊ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ. ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻋﺠﺐ ﺷﻴﺨﻲ ﺩﺍﺭﻳﺪ. ﺍﻳﻦ ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ، ﻧﺎﻣﺶ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﺳﻴﺪﺟﻮﺍﺩ ﮔﻔﺖ: ﺷﻴﺦ ، ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺗﻮﺿﻴﺤﻲ ﻧﺪﺍﺩ. ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﻳﺎﻡ ﻓﺮﺻﺖ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻧﺸﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻣﺬﺍﻛﺮﺍﺕ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻭﻟﻲ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺩﻟﺶ ﻋﻠﺎﻗﻪ ﺍﻱ ﺑﻪ ﺷﻴﺦ ﻋﻠﻲ ﭘﻴﺪﺍ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ادامه دارد.....🚶 منبع : از احتضار تا عالم قبر، حجت الاسلام مسعود عالی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴 شیخ ما، شیخ شما 🌴 🍁 ﺁﻥ ﺍﻳﺎﻡ ﺗﺒﻠﻴﻎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﻭ ﺳﻴﺪﺟﻮﺍﺩ ﺑﻪ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ. ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻲ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺘﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﺍﻫﻲ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﻧﺸﺴﺖ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺑﺎ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻛﻪ ﺳﻨﮓ ﺯﻳﺮﺑﻨﺎﻱ ﺗﺸﻴﻊ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻴﻢ، ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺷﻴﺦ علی ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻛﻨﻴﻢ. ﻭﻗﺘﻲ ﺳﺮﺍﻍ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ، ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻭ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ. ﺳﻴﺪﺟﻮﺍﺩ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺷﺪ ﻛﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺁﺷﻨﺎ ﻧﺸﺪﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ، ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺁﻣﺎﺩﮔﻲ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﻫﻞ ﻋﻨﺎﺩ ﻧﺒﻮﺩ. ﺑﻪ ﺩﻳﺪﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺗﺴﻠﻴﺖ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻗﺒﺮ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻫﻢ ﻓﺎﺗﺤﻪ ﺍﻱ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻧﺰﺩ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ. ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ: ﺩﺭ ﺩﻳﺪﻡ ﻃﻮﻳﻠﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻳﻚ ﻃﺮﻑ ﺁﻥ ﻧﻴﻤﻜﺘﻲ ﺑﻠﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﻱ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺳﻨّﻲ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻥ ﻫﺎﺳﺖ. ﺍﻧﺘﻬﺎﻱ ﺩﺍﻟﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﺭﻱ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺁﻥ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺩﻳﺪﻩ ﻣﻲ‌ﺷﻮﺩ. ﺳﻠﺎﻡ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ: ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻋﺎﻟﻢ ﻗﺒﺮ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﻏﻲ ﻛﻪ ﭘﺸﺖ ﺁﻥ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﺳﺖ، ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﺮﺍ ﻧﺮﻓﺘﻲ ﺩﺭ ﺁﻥ؟ ﮔﻔﺖ: ﻫﻨﻮﺯ ﻭﻗﺘﺶ ﻧﺸﺪﻩ، ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻟﺎﻥ ﻃﻲ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﺮﺳﻢ ﻭ ﺁﻥ ﻭﻗﺘﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﻣﺮﺍ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﻭﻟﺎﻳﺖ ﻛﻨﻨﺪ. ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎ ﺳﻴﺪﺟﻮﺍﺩ، ﮔﻔﺘﻲ ﻭ ﻧﮕﻔﺘﻲ. ﻳﻌﻨﻲ ﮔﻔﺘﻲ ﺷﻴﺦ ﻣﺎ ﺷﻴﺦ ﻋﻠﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩﺕ ﻣﻲ‌ﺭﺳﺪ، ﻭﻟﻲ ﻧﮕﻔﺘﻲ ﺍﻭ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ (علیه السلام) ﺍﺳﺖ. ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﮕﺮ؟ ﮔﻔﺖ: ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻭﻗﺘﻲ ﻧﻜﻴﺮﻳﻦ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻏﻢ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ: «ﻣَﻦْ ﺭَﺑﱡﻚ ﻭَ ﻣَﻦْ ﻧَﺒﻴﱡﻚ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺍِﻣﺎﻣُﻚ؟ » ﭘﺎﺳﺨﻲ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺳﺆﺍﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ. ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﻋﺬﺍﺏ ﻛﻨﻨﺪ، ﻣﻦ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ و ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﻳﺎﺩ ﺷﻴﺦ ﺷﻤﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻣﻲ‌ﺭﺳﺪ. ﮔﻔﺘﻢ: ﻳﺎ ، ﺑﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩﻡ ﺑﺮﺱ. ﻓﻮﺭﺍً ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ (علیه السلام) ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﻠﻚ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺩﺳﺖ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻳﺪ. ﺍﻭ ﻣﻌﺎﻧﺪ ﻧﻴﺴﺖ. ﺍﺯ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﻣﺎ ﻧﻴﺴﺖ. ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﻠﻚ ﺭﺍ ﺭﺩ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺩﻭ ﻣﻠﻚ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻛﺎﻣﻞ ﻛﻨﻨﺪ. ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﻧﻔﺮﻱ ﻛﻪ ﺭﻭﻱ ﻧﻴﻤﻜﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﺩﻭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﻱ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻣﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﻜﻤﻴﻞ، ﻭﺍﺭﺩ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﺧﻮﺩﻡ، ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﻍ ﺑﺎﺻﻔﺎ ﻣﻲ‌ﺷﻮﻡ. ﺍﻳﻦ ﻗﻀﻴﻪ ﺗﺄﻳﻴﺪﻱ ﺑﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﻔﻮ ﻭ ﺗﻜﻤﻴﻞ ﺩﺭ ﺑﺮﺯﺥ ﻣﻲ‌ﺑﺎﺷﺪ. منبع : از احتضار تا عالم قبر، حجت الاسلام مسعود عالی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌺🌺🌺🌺 🔻ولادت امام موسی کاظم علیه السلام بر امام زمان عجل الله فرجه و همه محبین ایشان مبارک باد. #امام_کاظم_علیه_السلام 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴در كتاب روضات الجنات نوشته است🌴 روزى آقا امام موسى بن جعفر (ع) در بغداد از كنار منزل عبور ميكرد صداى و نواز و آواز داخل خانه بگوش حضرت رسيد در اين موقع كنيز بُشر براى ريختن خاكروبه از منزل خارج شد. آقا حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود: اى كنيز صاحب اين خانه است يا آزاد؟! كنيز گفت: حُرّ و -آزاد است. حضرت فرمود: راست ميگوئى اگر مى بود از مولاى خود ميترسيد. كنيز وارد منزل شد. بُشر بر سر سفره نشسته بود، علت تاخير او را پرسيد؟! گفت شخصى از كنار خانه شما رد مى شد از من سؤال كرد صاحب اين خانه عبد و بنده است يا حُرّ و آزاد. گفتم: آقا حُرّ و آزاد است. فرمود: آرى اگر بنده بود از آقاى خود ميترسيد. اين سخن حضرت چنان در قلب بُشر تاثير كرد كه سر از پا نشناخت با پاى از منزل خارج شده خود را به آقا موسى بن جعفر (ع) رساند و از كرده خود پشيمان شد و به دست حضرت كرد و از گذشته هاى خود پوزش خواسته و با چشم گريان بازگشت. از آن روز به بعد اعمال زشت خود را ترك كرد و از جمله زهاد و عرفا قرار گرفت و گويند چون با پاى از پى حضرت موسى بن جعفر (ع) دويد و با اين حال توبه كرد او را بُشر فانى (پابرهنه) لقب دادند. منبع: قصص التوابین؛داستان توبه کنندگان ،علی میر خلف زاده 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴 دستور امام (ع) براي عاشورایی🌴 🍁«روايتي از امام (ع) هست که در روز محرم به ابن‌شَبيب فرمودند: گرفته‌اي؟ امروز روزي است که زکريا گرفت و خدا يحيي را به او عطا کرد. اگر مي‌خواهيد روا شويد، امروز را روزه بگيريد. فرمودند: ماهي است که اهل جاهليت حرمتش را نگه می‌داشتند، اما اين امت نه حرمت محرم را نگه داشتند، نه حرمت نبي اکرم(ص) را؛ ذريه‌اش (ع) را به شهادت رساندند، را به اسارت بردند، کاروانش را غارت کردند. خداي متعال هرگز اينان را نيامرزد. ابن‌شبيب! اگر مي خواهي بر کسي کني، فقط بر امام حسين(ع) گريه کن، «فانه ذبح کما يذبح الکبش»، نفر از جواناني که شبيه نداشتند، در کنارش به شهادت رسيدند. آسمان‌ها و زمين‌ها بر شهادتش گريه کردند، چهار هزار ملک براي نصرت حضرت آمدند، ولي زماني رسيدند که کار تمام شده بود، آنها غبارآلود و اندوهگين ماندند تا در کنار حضرت حجت(عج) خون‌خواهي کنند و شعارشان « الحسين» است. پدرم از جدم امام (ع) حکايت کردند که وقتي سيدالشهدا(ع) به شهادت رسيدند، آسمان خون گريه کرد. در ادامه حضرت دستور فرمودند که هميشگي است، اما موطنش است: ◀️فرمودند: فرزند شبيب! اگر بر سيد‌الشهدا(ع) کردي تا اشکت بر گونه‌ات جاري شد، خدا هر گناهي که کردي ـ کم يا زياد، صغير يا کبير ـ را مي‌بخشد. (اين روايات مثل آيات توبه است. آيات توبه در مؤمن غرور ايجاد نمي‌کند، بلکه به مؤمن مي‌دهد که مأيوس از رحمت خدا نشود. اين روايات هم مؤمن را جسور بر نمي‌کند.) ◀️بعد دستور را فرمودند که اگر مي خواهي را ملاقات کني در حالي که گناهي نداشته باشي، سيدالشهدا(ع) را از نزديک و شايد هم از دور کن. اين دو دستور، يعني انسان هر وقت احساس کرد سنگين شده و آلوده شده و نمي‌تواند عبادت کند، بايد خودش را با يا ، بدون تأخير به سيدالشهدا(ع) که سرچشمه است، برساند. ◀️بعد فرمودند: اگر خوشحال مي‌شوي در غرفه‌هايي از ساکن شوي که در جوار اکرم(ص) باشي، قاتلين سيدالشهدا(ع) را ترک نکن. ◀️در ادامه نيز دستور را که خيلي عجيب است، فرمودند: اگر مي‌خواهي از مثل ثواب کربلا بهره‌مند شوي، هر وقت را ياد کردي، عرض حاجت به ايشان کن و بگو « ليتني کنت معهم فأفوز فوزا عظيما»؛ اي کاش من هم در کربلا با شهداي تو بودم و به فوز خون دادن پيش روي تو مي‌رسيدم. (اگر هميشه از امام(ع) چنين طلبي داشته باشي، به آن ثواب مي‌رسي. خداي متعال نيتش را به تو مي‌دهد، وفور نيت کارت را درست مي‌کند.) ◀️در مورد دستور نيز فرمودند: اگر دوست داري در در درجات ما باشي، غصه و شادي‌ات را از ما جدا نکن. آنجا که ما ، خوشحال باش و آنجا که ما داريم غصه‌دار باش. (البته واضح است که هيچ کس به مقام امام نمي‌رسد، مقصود اين است که اگر مي‌خواهيد بين ما و شما در نباشد، اين‌گونه باش. ممکن است کسي در بهشت باشد ولي سال يک بار هم سيدالشهدا(ع) را نبيند. حضرت در انتهاي اين روايت فرمودند تلاش کن خودت را به ما برساني. اگر کسي را دوست داشته باشد، خداي متعال او را با آن سنگ محشور مي‌کند. محبت، خودش همراهي است. سعي کن به ما که سرچشمه‌اش ما است برسي.» منبع : 🎙استادسیدمحمّدمهدی میرباقری، ۲‌محرم۹۲ 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
روضه روز اول ۹۵.mp3
9.37M
🌺🌺🌺🌺🌺 🏴السّلامُ علیکَ یا سفیر الحسین (ع) 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌺🌺🌺🌺 پرسیدم از هلال ماه، چراقامتت خم است آهی کشیدوگفت:که ماه محرم است. گفتم: که چیست محرم؟ باناله گفت: ماه عزای اشرف اولاد آدم است. 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
1_25993516.mp3
8.81M
🌺🌺🌺🌺🌺 🏴اعُوذُ بِالله مِنَ الکَربِ والبَلا 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺 اصلا رقیه نه،به خدا دخترخودت یک شب میان کوچه بماند چه میکشی 😭😭😭😭 #ماه_محرم_الحرام 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌺🌺🌺🌺 به میدان رفتن اینه تمام نمای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) 🔴حضرت علی اکبر (علیه السلام)🔴 شیخ جعفر شوشتری (ره) 👇👇👇👇👇 امام حسین (علیه السلام) در مصیبت علی اکبر ع سه بار به حال احتضار رفت و مشرف به مرگ شد : اول : وقتی دید علی اکبر ع اماده رفتن به میدان است. در کتاب دمعة الساکبه آمده است: لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه: وقتی متوجه میدان شد، زنان مانند یک حلقه دورش را گرفتند و به علی اکبر گفتند: إرحَم غُربَتَنا: به غربت ما رحم کن، وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک: برای جنگیدن عجله نکن که ما طاقت فراق تو را نداریم. زنان عمامۀ او را گرفتند، خواهران عنان اسب و رکابش را گرفتند، (وَ مَنِعَتهُ مِنَ العَزیمَة) نمی گذاشتند برود. تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت: در این موقع، حال ابی عبدالله(ع) تغییر کرد، به طوری که مشرف به مرگ شد. وَ صاحَ بِنِسائِهِ وَ عَیالِهِ دَعَنُه فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله: فریاد زد خطاب به زنان و اهل بیتش: رهایش کنید، او ممسوس در ذات خدا و شهید در راه خداست. (سخنی که پیغمبر(ص) دربارۀ امیرالمؤمنین(ع) فرموده بود: عَلیٌ مَمسوسٌ فی ذاتِ الله، امام دربارۀ علی اکبر گفت.) به امر امام او را رها کردند ولی نمی­دانم چگونه توانستند با او وداع کنند!؟ دوم: وقتی برگشت و از حضرت طلب آب کرد، يا ابة العطش قد قتلني و ثقل الحديد قد اجهدني فهل الي شربة ماء من سبيل اتقوي بها علي الاعداء. «پدر تشنگي مرا كشت و سنگيني اسلحه مرا به زحمت افكند آيا مي شود كه شربت آبي به من برساني تا با آن در جنگ با دشمن نيرو بگيرم؟» او را به سینه گرفت و از شدت غصه و اندوه حالت احتضار به او دست داد. سوم: وقتی علی اکبر از اسب افتاد و پدر را صدا زد، که سکینه می­گوید: لَمّا سَمِعَ أبی صوتاً وَلَدِه نَظَرتُ إلَیه فَرَأیتُهُ قَد أشرَفَ عَلَی الموت وَ عَیناهُ تَدورانِ کَالمُحتًضَر وَ جَعَلَ یَنظُرُ الأطرافَ الخِیمَة: وقتی صدای علی اکبر را شنید، من پدر را نگاه کردم، دیدم مشرف به مرگ شده است. دو چشمش مثل آدم محتضر می گردد و اطراف خیمه را نگاه می کند، نزدیک است روح از بدنش برود. وَ صاحَ مِن وَسَطِ الخِیمَة وَلَدی قَتَلَ الله مَن قَتَلوک: وسط خیمه فریاد زد: خدا بکشد کسی که تو را کشت. شیخ مفید می گوید فریاد ابی­ عبدالله که بلند شد، زینب کبری ناله زد: یا حَبیبَ قَلباه! وا ثَمَرَةَ فُؤاداه، لَیتَنی کُنتَ قَبلَ هذا عمیاء: وای میوۀ دلم، ای کاش قبل از این نابینا شده بودم. تمام زنان صدا به ناله بلند کردند. نوشته اند بعد از شهادت علی اکبر: رَفِعَ الحُسینُ صُوتَهُ بِالبُکاء لَم یَسمَعَ إلی ذلِکَ الزَّمان صُوتُهُ بِالبُکاء: صدای امام به گریه بلند شد و جوری برای علی اکبر گریه کرد که تا آن زمان به آن شکل کسی صدای گریۀ امام را نشنیده بود. 👇👇👇👇👇 منبع : مروری بر مقتل سید الشهدا استاد حسین انصاریان 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @ahkamezanashoyi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴 ازدواج حضرت (علیه السلام ) و حضرت ام البنین(سلام الله علیها ) 🌴 🍁 ده سال پس از رحلت حضرت (صلى الله عليه و آله ) و حضرت (سلام الله علیها )، بنابر وصیت خود حضرت فاطمه(س) وقتی علی(ع) به فکر گرفتن همسر دیگری بود، عاشورا در برابر دیدگانش بود. برادرش «عقیل » را که در علم نسب شناسی وارد بود و قبایل و تیره های گوناگون و خصلتها و خصوصیّتهای اخلاقی و روحی آنان را خوب میشناخت طلبید. از عقیل خواست که: « برایم همسری پیدا کن شایسته و از قبیله ای که اجدادش از و دلیر مردان باشند تا بانویی این چنین، برایم آورد شجاع و تکسوار و رشید.» مراسم خواستگاری از ام البنین : حضرت علی (ع) پس از اینکه فاطمه کلابیه را تایید کرد وپسندید عقیل برادرش را برای خواستگاری به نزد پدر فاطمه فرستاد و حرام که بسیار میهمان دوست بود پذیرایی کاملی از او کرده و با احترام فراوان به او خیرمقدم گفته و در مقابل وی قربانی کرد. سنت و رسم عرب این بود که تا روز از میهمان پذیرایی می کردند و روز سوم حاجت او را می پرسیدند و از علت آمدنش سؤال می کردند و خانواده ام البنین که خارج از مدینه زندگی می کردند نیز چنین رسمی را به جای آوردند. روز چهارم با ادب و احترام از علت ورود وی جویا شدند و عقیل گفت: به خواستگاری دخترت فاطمه آمده ام، برای پیشوای دین و بزرگ اوصیا و امیر مؤمنان علی بن ابیطالب. حزام که هرگز پیش‌بینی چنین پیشنهادی را نمی‌کرد، حیرت‌زده ماند. با کمال صداقت و راستگویی گفت : بَه بَه چه نسب شریفی و چه خاندان با مجد و عظمتی! اما ای عقیل «شایسته امیرالمؤمنین یک زن بادیه نشین با فرهنگ ابتدایی بادیه نشینان نیست. او با یک زن که فرهنگ بالاتری دارد باید ازدواج کند و این دو فرهنگ با هم فرق دارند.» عقیل پس از شنیدن سخنان وی گفت: امیرالمؤمنین از آنچه تو می گویی خبر دارد و با این اوصاف میل به ازدواج با او دارد. پدر ام البنین که نمی دانست چه بگوید از عقیل مهلت خواست تا از مادر دختر، ثمامه بنت سهیل، و خود دختر سؤال کند و به او گفت: «زنان بیشتر از روحیات و حالات دخترانشان آگاه هستند و مصلحت آنها را بیشتر می دانند.» سخنان این دو بزرگوار، عقیل و حرام، به پایان رسید و حرام به سوی دختر بافضیلت خود، ام البنین آمد برای شنیدن پاسخ نهایی از وی... وقتی پدر ام البنین به نزد همسر و دخترش برگشت دید همسرش موهای ام البنین را شانه می زند و او از که شب گذشته دیده بود برای مادر سخن میگوید..... ادامه دارد........🚶 منبع : محمد علی الناصری، مولد عباس بن علی(ع)، ص36. 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @ahkamezanashoyi
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴رویای صادقه ام البنین (سلام الله علیها )🌴 🍁وقتي پدر ام البنين به نزد همسر و دخترش برگشت ديد همسرش گیسوان ام البنين را شانه مي زند و او از خوابي كه شب گذشته ديده بود براي مادر سخن مي گفت: «مادر خواب ديدم كه در سرسبز و پردرختي نشسته ام. نهرهاي روان و ميوه هاي فراوان در آن جا وجود داشت. و ستارگان مي درخشيدند و من به آن ها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرينش و مخلوقات خدا فكر مي كردم. در مورد آسمان كه بدون ستون بالا قرار گرفته است و همچنين روشني ماه و ستارگان... در اين افكار غرق بودم كه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوري از آن ساطع مي شد كه چشم‌ها را خيره مي كرد. در حال تعجب و تحير بودم كه سه نوراني ديگر هم در دامنم ديدم. نور آنها نيز مرا مبهوت كرده بود. هنوز در حيرت و تعجب بودم كه هاتفي ندا داد و مرا با اسم خطاب كرد من صدايش را مي شنيدم ولي او را نمي ديدم گفت: فاطمه مژده باد تو را به سيادت و نورانيت. به ماه نوراني و سه ستاره درخشان پدرشان سيد و سرور همه انسان‌هاست بعد از پيامبر گرامي و اين گونه در خبر آمده است. پس از خواب بيدار شدم در حالي كه مي ترسيدم. مادرم! تأويل رؤياي من چيست؟!». مادر به دخترك فهيمه و عاقله خود گفت: «دخترم رؤياي تو صادقه است اي دختركم بزودي تو با مرد جليل القدري كه مجد و عظمت فراواني دارد ازدواج مي كني. مردي كه مورد اطاعت امت خود است. از او صاحب چهار پسر مي شوي كه اولين آنها مثل چهره اش درخشان است و سه تاي ديگر چونان ». پس از صحبت‌هاي دوستانه و صميمانه مادر و دختر، حزام بن خالد وارد اتاق شد و از آن‌ها در مورد پذيرش علي علیه السلام سؤال كرد و گفت: آيا دخترمان را شايسته همسري اميرالمؤمنين علیه السلام مي داني؟ بدان كه خانه او خانه وحي و نبوت و خانه علم و حكمت و آداب است اگر او را (دخترت را) اهل و لايق اين خانه مي داني ـ كه خادمه اين خانه باشد ـ قبول كنيم و اگر اهليت در او نمي بيني پس نه؟ همسر او كه قلبي مالامال از عشق به داشت گفت: اي «حزام» به خدا سوگند من او را خوب تربيت كردم و از خداي متعال و قدير خواستارم كه او واقعا سعادتمند شود و صالح باشد براي خدمت به آقا و مولايم (ع) پس او را به علي بن ابيطالب، مولايم تزويج كن. ادامه دارد..... 🚶 منبع : محمد علی الناصری، مولد عباس بن علی (ع) 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @ahkamezanashoyi
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴ام البنین سلام الله علیها🌴 🍁 از قبیله بنی کلاب (ام البنین) (علیه السلام) را به عقد حضرتش درآورد، و ام البنین فرزند به نام های: ، ، و به دنیا آورد، که هر چهار فرزند گرامی شان در دفاع از حریم و در در رکاب (علیه السلام) به درجه رفیع شهادت نائل آمدند، و آن چنان جانفشا نی نمودند که تاریخ نظیر آنان را ثبت نکرده. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بعد از شهادت مادری خویش را در وجود این بانوی می دیدند، و رنج فقدان مادر را کم تر احساس می کردند. ام البنین، فرزندان دختر گرامی رسول بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله را بر فرزندان خود که نمونه های والای کمال بودند، می داشتند و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان می کرد. 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat