eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
بصیـــــــــرت
💐🍃🌿🌸🍃 🍃🌺🍂 🌿🍂. #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_شـشم (ب) - سارا بپوش بریم و من گیج: - چی شده؟ کجا میخو
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 (الف) ✍چهره زن را نمی دیدم، اما آهی که از نهادش بلند شد حکم خرابی پله ای پشت سرش را می داد... و عثمان با کلافگی از خانه بیرون رفت. زن با صدایی مچاله در حالیکه به کودکش شیر میداد،لب باز کرد به گفتن از آرامش اتاقش، از خواهر و برادرهایش، از پدر و مادر مهربان ومعمولیش، از درس و دانشگاهش، از آرزوهایی که خود با دستانش سوزاند...همه و همه قبل از ... رو به روی من، زن ۲۱ ساله آلمانی نشسته بود که به طمع ،راهی و شد. جنگی که حتی تیکه ای از پازل آن مربوط به او نمیشد... اما مسلمان وار رفت وقتی از درماندگی اش گفت : دلم لرزید.... وقتی از دردها و لحظه های پشیمانیش گفت، تنم یخ زد... وقتی از دخترانی گفت که دیگر راهی جز خفه شدن در منجلاب برایشان نمانده... و هرروز هستند دخترهایی که به طمع بهشت خدا میروند و برگشتشان با همان خداست و من چقدر از بهشت ترسیدم یعنی دانیال هم یکی از همین مردان بود؟ وا مانده و متحیر از آن خانه خارج شدم، چقدر فضایش سنگین بود. پشت در ایستادم و حریصانه نفس گرفتم. چشمم به عثمان افتاد،تکیه به دیوار روی زمین کنار در نشسته بود... بلند شد و با لحنی نرم صدایم زد: - سارا حالت خوبه؟ آرام در خیابان ها قدم میزدیم، درست زیر باران... بی هیچ حرفی انگار قدمهایم را حس نمیکردم،چیزی شبیه بی حسی مطلق... عثمان تا جلوی خانه همراهیم کرد: - واسه امروز بسه اما لازم بود..روز بخیر رفت و من ماندم در حبابی از سوال و ابهام و وحشت و باز حصر خودساخته ی خانگی... خانه ای بدون خنده های دانیال، با نعره های بدمستی پدر، و گریه های بی امان مادر، محض دلتنگی ✍چند روز گذشت و من فکر کردم و فکر کردم ⏪ ... @khamenei_shohada 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥امروز سالروز شهادت سردار عبدالله رودکی معاون نیروی دریایی سپاه هست. شهید ۴۵ ساله ای که نقشی بین المللی در جبهه مقاومت منطقه داشتند. حاج عبدالله نقش معاون عملیات حزب الله لبنان رو داشت. 🔹پایه گذار عملیات های استشهادی و تربیت این نیروها کار حاج عبدالله بود. ــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
بشکند دستی که ویران کرد این گلخانه را.....آجرک الله یا صاحب الزمان عج....‌2روز تا روز جهانی بقیع......پیشاپیش سالروز تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام را به محضر مبارک امام زمان ارواحنا فداه تسلیت عرض میکنیم....السلام علیک یا ائمه بقیع علیهم السلام...... ـــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ 😂 @mojezehkhandeh😂
حجت الاسلام فاطمی نیا: 😔غروب جمعه که میگذرد امام زمان نظر میکند بر منتظرانش و میفرماید: ممنونم که بیادمن بودید امانشد❤️ لحظه ی دیدارمان به وقت دیگریست برای فرجم دعا کنید. ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
حیفه مخاطب این کانال باشی ولی از کانال استیکر رایگانش استفاده نکنی کانال استیکر ما رو حمایت کنید http://eitaa.com/joinchat/3683975181Cd7403b6b80 🌹 ضمننا ما برای کانالهای شهدایی استیکر رایگان میزنیم😍
پدر شهید به فرزند شهیدش پیوست جانباز سخی غلامی پدر ‎شهید (عباس) جزء22 نفره گروه اول ‎فاطمیون که برای دفاع از حرم به سوریه اعزام شدند پس از عمری مجاهدت به فیض شهادت رسید ـــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای کاش...! ای کاش ، ابتدای کتاب زندگی‌مان می‌نوشتند: تقدیم به بقیه الله! ــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
چگونه دربنـد بـماند آنکه پرواز آموخته است و راہ کـربلا می شناسد و چگونه از جـان نگذرد آنکه می داند جـان بـهای دیدار است ..! صبــح یعنی آغاز شما ــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🎨 لوح | تلاش فکری و عملی مجلس، برای معیشت طبقات ضعیف 🔹رهبر انقلاب: در حال حاضر، اقتصاد و فرهنگ در صدر فهرست اولویّتهای کشور است. در باب اقتصاد، علاوه بر مشکلات عمده‌ی مشهود، باید اذعان کنیم که در دهه‌ی پیشرفت و عدالت، نمره‌ی مطلوبی درباب عدالت به ‌دست نیاورده‌ایم. این واقعیّتِ ناخواسته باید همه را به تلاش فکری و عملی در باب معیشت طبقات ضعیف، به مثابه‌ی اولویت، وادار سازد. (۹۹/۳/۷) ــــــــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🔸پیکر مطهر شهدای مرزبان ناجا امروز در سردشت، تشییع و به شهرهای خود انتقال داده می‌شود. 🔹بامداد جمعه سه تن از مرزبانان پاسگاه مرزی قلعه رش از هنگ مرزی سردشت در درگیری مسلحانه با اشرار به شهادت رسیدند ـــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 #شهید_حسن_باقری 💐✍100 خاطره کوتاه از شهید قسمت :
🌹بِسـم‌ربـــــِّـ‌ الشـُّـهـداءِ‌والصِّـدیقیــن🌹 💐✍100 خاطره کوتاه از شهید قسمت : 15 81- خودش رفته بود سركشي خط . خاك ريز بالا نيامده ، لودر پنچر شده بود. سراغ فرمانده گردان را هم از ستاد لشكر گرفت.خواب بود. – يعني چي كه فرماده گردان هفت كيلومتر عقب تر از نيروها شه؟ اگه قراره گردان با بي سيم هدايت بشه، از مقر تيپ اين كار رو مي كرديم. وقتي فرمانده گروهان از پشت بي سيم مي گه سمت راست فشاره ، فرمانده گردان بايد با گوشت و خونش بفهمه چي مي گه . باز توقع داريم خدا كمك كنه. اين جوري نمي شه. فرمانده گردان بايد جلوتر از همه باشه.» ـــــــــــــــــ💠💠ـــــــــــــــــ 82- از پشت خط بايد فرماندهي مي كرد. اما قرار را كه برده بود توي خط. بچه ها نرسيده بودند. پشت خاكريز ، يك گردان هم نمي شديدم. هم با كلاش تيراندازي مي كرد، هم با بي سيم حرف مي زد. ـــــــــــــ💠💠ــــــــــــــــــــ 83- تانك هاي عراقي داشتند بچه ها را محاصره مي كردند. وضع آن قدر خراب بود كه نيروها به جاي فرمانده لشكر مستقيما به حسن بي سيم مي زدند. – همين الان راه مي افتي، مي ري طرف نيروهات ، يا شهيد مي شي يا با اونا برمي گردي. خيلي تند و محكم مي گفت.- اگه نري باهات برخورد مي كنم . به همه ي فرمانده ها هم مي گي آرپي جي بردارند مقاومت كنن. فرمانده زنده اي كه نيروهاش نباشن نمي خوام. ـــــــــــــ💠💠ـــــــــــــــــ 84- اگر هوا روشن مي شد، بچه ها درو مي شدند. همه شان از خستگي خواب بودند. با سر و صدا بچه ها را بيدار كردند. باقري و رشيد دست و پاي بعضيشون رو مي گرفتند كه از سنگر بذارن بيرون.بيدار كه مي شدند مي گفتند «وسايلمون ؟» . حسن مي گفت « شما برين عقب ، يه كاريش مي كنيم.» رنگ صورتش پريده بود. اشك مي ريخت . مدام مي گفت «من فردا جواب مادراي اينا رو چي بدم؟» ـــــــــــــــ💠💠ــــــــــــــ 85- توپش پر بود. همش مي گفت « من با اينا كار نمي كنم.اصلا هيچ كدومشون رو قبول ندارم. هرچي نيروي با تجربه ست ، گذاشتن كنار . جواب سلام نمي دن به آدم.» آرام كه شد حسن بهش گفت « نمي توني همچين حرفي بزني. يا بگي حالا كه آقاي ايكس شده فرمانده ، ما نستيم.اگه مي خواي خدا توفيق كارهات رو حفظ كنه، هيچ كاري به اين كارا نداشته باش.اگه گفتن بريد كنار، مي ريم .خدا گفت چرا رفتي؟ مي گيم آقاي ايكس مسئول بود گفت برو، رفتيم .» ديگه عصباني نبود. چيزي نگفت . پا شد و رفت. ادامه دارد ـــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ @khamenei_shohada