eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
68 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
بصیـــــــــرت
#شهید_علی_عباس_حسین پور #غواص #والفجر_هشت برای آشنایی باشهداو سیره آنها به ما بپیوندید⬇⬇⬇⬇⬇⬇ #کانا
بارالها! دلم چنان گرفته که گویی غم دنیا همگی بر من وارد گشته... دلم از این دنیای مادی از هواهای نفسانی از وسوسه های شیطانی از گناهان کبیره و صغیره از زیر پا گذاشتن حق مظلوم گرفته... می خواهم بال بزنم کنم در وجودم موج می زند معبود و معشوق مرا فرا می خواند کفنم را بیاورید تا بپوشم خون من از خون امام حسین(ع) و علی اصغر(ع) به خون خفته رنگین تر نیست خدایا احساس می کنم که اعضای تنم میله های زندانی هستند که مرا به اسارت خویش در آورده اند و تلاش مقرون من برای فرار از این زندان بی فایده است مگر به لطف و رحمتت... خدایا مرا در صف قرار ده و توفیقی عطا کن تا هر چه زودتر جانم را نثار درگاهت گردانم... اهل معرفت پیرو خط امام(ره) دریادل وارسته باالله عرفان و دلدادگی شیدا حضرت اباعبدالله(ع) @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 6⃣4⃣ 🌺 دوست ‌ 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ خيلي بيتاب بود. نارا
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 7⃣4⃣ 🌺 گمنامی ‌ 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 قبل از اذان صبح برگشــت. پيكر شــهيد هم روي دوشش بود. خستگي در چهرهاش موج ميزد. صبح، برگه مرخصي را گرفت. بعد با پيكرشــهيد حركت كرديم. ابراهيم خسته بود و خوشحال. ميگفت: يك ماه قبل روي ارتفاعات بازيدراز عمليات داشتيم. فقط همين شــهيد جامانده بود. حالا بعد از آرامش منطقه، خدا لطف كرد و توانستيم او را بياوريم. خبر خيلي سريع رسيده بود تهران. همه منتظر پيكر شهيد بودند. روز بعد، از ميدان خراسان تشييع با شكوهي برگزار شد. ميخواستيم چند روزي تهران بمانيم، اما خبر رسيد عمليات ديگري در راه است.قرار شد فردا شب از مسجد حركت كنيم. ٭٭٭ با ابراهيم و چند نفر از رفقا جلوي مســجد ايســتاديم. بعد از اتمام نماز بود. مشغول صحبت و خنده بوديم. پيرمردي جلو آمد. او را ميشناختم. پدر شهيد بود. همان كه ابراهيم، پسرش را از بالاي ارتفاعات آورده بود. سلام كرديم و جواب داد. همه ســاكت بودند. براي جمع جوان ما غريبه مينمود. انگار ميخواســت چيزي بگويد، اما! لحظاتي بعد ســكوتش را شكســت و گفت: آقا ابراهيــم ممنونم. زحمت كشيدي، اما پسرم! پيرمرد مكثي كرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است!! لبخند از چهره هميشــه خندان ابراهيم رفت. چشــمانش گرد شــده بود از تعجب، آخر چرا!! بغض گلوي پيرمرد را گرفته بود. چشــمانش خيس از اشك شد. صدايش هم لرزان و خسته: ديشــب پســرم را در خواب ديدم. به من گفت: در مدتي كــه ما گمنام و بينشــان بر خاك جبهه افتاده بوديم، هرشب مادر سادات حضرت زهرا(س)به ما سر ميزد. اما حالا، ديگر چنين خبري نيست! پسرم گفت: "شهداي گمنام مهمانان ويژه حضرت صديقه هستند!" پيرمرد ديگر ادامه نداد. سكوت جمع ما را گرفته بود. به ابراهيم نگاه كردم. دانه هاي درشــت اشــك از گوشــه چشمانش غلط ميخورد و پايين مي آمد. ميتوانســتم فكرش را بخوانم. گمشــدهاش را پيدا كرده بود. "گمنامي!" ٭٭٭ بعد از اين ماجرا نگاه ابراهيم به جنگ و شــهدا بسيار تغيير كرد. ميگفت: ديگر شــك ندارم، شــهداي جنگ ما چيزي از اصحاب رسول خدا(ص) و اميرالمؤمنين(ع)كم ندارند. مقام آنها پيش خدا خيلي بالاست. بارها شنيدم كه ميگفت: اگر كسي آرزو داشته كه همراه امام حسين(ع)دركربلا باشد، وقت امتحان فرا رسيده. ابراهيم مطمئن بود كه دفاع مقدس محلي براي رسيدن به مقصود و سعادت و كمال انساني است. براي همين هر جا ميرفت از شهدا ميگفت. از رزمنده ها و بچه هاي جنگ تعريــف ميكرد. اخلاق و رفتارش هــم روز به روز تغيير ميكرد و معنويتر ميشد. دو ســه ساعت اول شب را ميخوابيد و بعد در همان مقر اندرزگو معمولاً بيرون ميرفت! موقع اذان برميگشت و براي نماز صبح بچه ها را صدا ميزد. با خودم گفتم: ابراهيم مدتي است كه شبها اينجا نميماند!؟ يك شــب به دنبال ابراهيم رفتم. ديدم براي خواب به آشــپزخانه مقر سپاه رفت. فردا از پيرمردي كه داخل آشپزخانه كار ميكرد پُرس وجوكردم. فهميدم كه بچه هاي آشپزخانه همگي اهل نمازشب هستند. ابراهيم براي همين به آنجا ميرفت، اما اگر داخل مقر نماز شــب ميخواند همه ميفهمند. اين اواخر حركات و رفتار ابراهيم من را ياد حديث امام علي(ع) به نوف بكالي ميانداخت كه فرمودند: "شيعه من كساني هستند كه عابدان در شب و شيران در روز باشند." 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 📚کتاب سلام بر ابراهیم، صفحه ۱۱۹ الی۱۲۱ 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ادامه دارد...... @khamenei_shohada
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 8⃣4⃣ 🌺 فقط برای خدا ‌ 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 رفته بودم ديدن دوستم. او در عملياتي در منطقه غرب مجروح شد. پاي او شــديداً آســيب ديده بود. به محض اينكه مرا ديد خوشــحال شد و خيلي از من تشكر كرد. اما علت تشكر كردن او را نميفهميدم! دوســتم گفت: ســيد جون، خيلــي زحمت كشــيدي، اگه تــو مرا عقب نميآوردي حتماً اسير ميشدم! گفتم: معلوم هست چي ميگي!؟ من زودتر از بقيه با خودرو مهمات آمدم عقب و به مرخصي رفتم. دوستم با تعجب گفت: نه بابا، خودت بودي، كمكم كردي و زخم پاي مرا هم بستي! اما من هر چه ميگفتم: اين كار را نكرده ام بي فايده بود. مدتي گذشت. دوباره به حرفهاي دوستم فكر كردم. يكدفعه چيزي به ذهنم رسيد. رفتم سراغ ابراهيم! او هم در اين عمليات حضور داشت و به مرخصي آمد. با ابراهيم به خانه دوستم رفتيم. به او گفتم: كسي را كه بايد از او تشكر كني، آقاابراهيم است نه من! چون من اصلاً آدمي نبودم که بتوانم کسي را هشت کيلومترآن هم در کوه با خودم عقب بياورم. براي همين فهميدم بايد کار چه کسي باشد! يك آدم کم حرف، كه هم هيکل من باشــد و قدرت بدني بالائي داشــته باشد. من را هم بشناسد. فهميدم کار خودش است! امــا ابراهيم چيزي نمي گفــت. گفتم: آقا ابرام به جــدم اگه حرف نزني از دستت ناراحت ميشم. اما ابراهيم از كار من خيلي عصباني شده بود. گفت: سيد چي بگم؟! بعد مكثي كرد و با آرامش ادامه داد: من دست خالي مي آمدم عقب. ايشان در گوشهاي افتاده بود. پشت سر من هم کسي نبود. من تقريباً آخرين نفر بودم. درآن تاريکي خونريزي پايش را با بند پوتين بستم و حركت كرديم. در راه به من ميگفت سيد، من هم فهميدم که بايد از رفقاي شما باشد. براي همين چيزي نگفتم. تا رسيديم به بچه هاي امدادگر. بعد از آن ابراهيم از دست من خيلي عصباني شد. چند روزي با من حرف نميزد! علتش را ميدانستم. او هميشه ميگفت كاري كه براي خداست، گفتن ندارد. ٭٭٭ به همراه گروه شناسائي وارد مواضع دشمن شديم. مشغول شناسائي بوديم که ناگهان متوجه حضور يک گله گوسفند شديم. چوپان گله جلو آمد و سلام کرد. بعد پرسيد: شما سربازهاي خميني هستيد!؟ ابراهيم جلو آمد و گفت: ما بنده هاي خدا هستيم. بعد پرسيد: پيرمرد توي اين دشت و کوه چه ميکني؟! گفت: زندگي ميکنم. دوباره پرسيد: پيرمرد مشکلي نداري؟! پيرمرد لبخندي زد و گفت: اگر مشکل نداشتم که از اينجا ميرفتم. ابراهيم به سراغ وسايل تداركات رفت. يک جعبه خرما و تعدادي نان و کمي هم از آذوقه گروه را به پيرمرد داد و گفت: اينها هديه امام خميني(ره)براي شماست. پيرمرد خيلي خوشحال شد. دعا کرد و بعد هم از آنجا دور شديم. بعضــي از بچه ها به ابراهيم اعتراض کردند؛ ما يك هفته بايد در اين منطقه باشيم. تو بيشتر آذوقه ما را به اين پيرمرد دادي! ابراهيم گفت: اولاً معلوم نيست کار ما چند روز طول بکشد. در ثاني مطمئن باشــيد اين پيرمرد ديگر با ما دشــمني نميکند. شما شــك نكنيد، كار براي رضاي خدا هميشــه جواب ميدهد. درآن شناسائي با وجود کم شدن آذوقه، کار ما خيلي سريع انجام شد. حتي آذوقه اضافه هم آورديم. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 📚کتاب سلام بر ابراهیم، صفحه ۱۱۹ الی۱۲۰ 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ادامه دارد...... @khamenei_shohada
🌙🔴🌍 گردان‌های عراق: پاسخ آمریکا را می‌دهیم : بغداد از کند 🔹ائتلاف «الفتح» به ریاست هادی العامری طی هدف قرار گرفتن نیروهای «الحشد الشعبی» در نزدیکی مرزهای مشترک عراق و سوریه را محکوم کرد و خواستار از این نیروها شد. 🔹 نیز اعلام کرد: جنایت هدف قرار دادن مقرهای مقاومت، موجب از سرگیری مقابله با رژیم صهیونیستی و پروژه آمریکایی خواهد شد. 🔹ترامپ احمق و نتانیاهو سبک‌مغز به خوبی می‌دانند که دیروز چه کسانی بودند و از چه و عقیده و تاریخی هستند. 🔹 ما جنایت هدف قرار گرفتن این شهداء را رها نخواهیم کرد و تا چند روز دیگر می‌فهمیم که چه کسانی دقیقا این جنایت را مرتکب شده‌اند و پس از مشخص شدن دقیق هویت مجرمان، موضعی متناسب با میزان جنایت صورت گرفته، اتخاذ خواهیم کرد. @khamenei_shohada
گفتم : دگر شوق ندارد ! گفت : ِنگاهت باش ... ؛ چشم پیغام رسان دل است . 💠 "شهــــــ پیام ــــــید " @khamenei_shohada
❁ ﷽ ❁ را در بیشتر کنید و به شهیدان باشید چرا که شهیدان است که مردم را به سوی خدا میکند! @khamenei_shohada
🌹 پـــس ازشروع زندگـے مشترکـماݧ💞یـک میهمانے گرفتـیم وعده اے ازاقوام رابہ خانہ مـــاݧ🏠دعوت کردیم ایݧ اولین مهـمانے بودکہ بعداز ازدواج مے گرفتیم وبہ قولے؛هـنـرآشپزے عـروس خانـم مشخص مـے شد😊 اولیـݧ قاشق غـذاراکہ چشیـدم شـورے آݧ حلقم راسوزاند!😖 ازایݧ کہ اولین غذاے میہمانے ام شورشده بود،خیلے خجالت کشیدم😞سفره راکہ پہݧ کردیم،محمدروبہ مہمان هـاگفت:قبل ازاینکہ غذاروبخورید،بایدبگویم ایݧ غذادست پخت داماداست☺️ البتہ بایدببخشیدکہ کمے شورشده اسـت😐آݧ وقت کمے ناݧ پنرسرسفره آوردوباخنده ادامہ داد:البتہ اگہ دست پختم رانمے توانید،بخورید،ناݧ وپنیرهم پیـدامے شـود😉💚 🌺 @khamenei_shohada 🌷🌷
بصیـــــــــرت
#روز_شمار_دفاع_مقدس 🗓 ۲۸ خرداد ماه سال ۱۳۹۷ هجری شمسی • ولادت شهید دکتر محمد مفتح (استان همدان،
🗓 ۲۹ خرداد ماه سال ۱۳۹۷ هجری شمسی • ولادت شهید محمدرضا علیزاده دهخدایی (استان قزوین) (۱۳۳۵ ه.ش) • شهادت شهید غلامعلى یدالله‌زاده (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۰ ه.ش) • شهادت شهید رضا شکری‌پور فرمانده گردان حضرت علی‌اکبر (ع) لشکر ۳۲ انصارالحسین همدان (استان همدان، شهرستان همدان) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید سید حسین دستواره (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید بهروز قربانی‌نژاد (استان آذربایجان شرقی) (۱۳۶۶ ه.ش) • سقوط منطقه مهران توسط منافقین و با پشتیبانی ارتش عراق در اواخر جنگ (۱۳۶۷ ه.ش) • شهادت شهید غلامعباس الله‌یاری (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۷ ه.ش) • شهادت شهید علی غیوری‌زاده فرمانده گردان ۵۰۳ شهید بهشتی (استان ایلام، شهرستان ملکشاهی) (۱۳۶۷ ه.ش) • شهادت شهید احمد ویسمرادی (استان ایلام، شهرستان چرداول) (۱۳۶۷ ه.ش) • شهادت آیت‌الله شهید «میرزا علی غروی تبریزی» توسط دژخیمان رژیم بعث عراق در کربلا (۱۳۷۷ ه.ش) @khamenei_shohada
قصیر، در ازدواج کرد اما تمام همسرش را از ایران خرید و پول بار هواپیما برای انتقال به لبنان را هم داد تا پول در اقتصاد شیعه بگردد.
4_646301975712891504.mp3
4.84M
•✦ @khamenei_shohada✦• 4⃣3⃣⇦قسمت سی و چهارم 📚 کتاب #من_رات اسارت معصومه آباد @khamenei_shohada
شبتون شهدایی
شهدا افتادند تا مـــــا #بلـــــندتر بایستیم پس بنـــــگر ڪہ ڪجا ایستاده اے اے رفیـــــق... #شهید_قدیر_سرلک #شهید_محمدحسین_محمدخانی #صبحتون_شهدایی 🌷 ว໐iภ ↬ @khamenei_shohada🕊🕊
#شهید_سید_مصطفی_چمران #شهید_عارف #ولایتمدار @khamenei_shohada
بخشی از شهید در سال 1311 در تهران،، بازار آهنگرها، سرپولك متولد شد. تحصيـلات: وي تحصيلات خود را در مدرسه ، نزديك ، آغاز كرد و در و دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشگاه تهران ادامه تحصيل داد و در سال 1336 در رشتة الكترومكانيك فارغ التحصيل شد و يكسال به تدريس در دانشكدة‌ فني پرداخت وی در تمام دوران تحصیل شاگرد اول بود در سال ۱۳۳۷بااستفاده از تحصیلی شاگردان به امریکا اعزام شد وپس ازتحقیقات علمی در جمع معروفترین دانشمندان جهان در دانشگاه برکلی آمریکا باممتازترین درجه علمی موفق به اخذ _پلاسما گردید @khamenei_shohada
4_345384571111473479.mp3
13.15M
‌ ‌ 🎧🎧🎧🎧🎧 🎼دوري بچه های شهدای مدافع حرم...😔😔 🎤 ↘↘↘↘↘ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
~🇮🇷~ 🌹بسم رب الشهداء والصدیقین 🌹 🇮🇷🌷نام : 🌷نام خانوادگی: دانش آشتیانی 🌷نام پدر: غلام 🌷تولد: ۱۳۴۰ 🌷محل تولد : تهران 🌷شهادت: ۱۳۵۷/۶/۱۷ 💢 محبوبه در آغوش مادری مؤمن و متعهد و در سایه وجود پربرکت پدری فرهیخته، دوران کودکی را گذراند. ✴️ محبوبه در یک خانواده روحانی و مسلمان متولد شد. پدرش روحانی بود و در حادثه انفجار حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید. ⚜او در سنین نوجوانی، به عنوان یک دختر مبارز و مسلمان به صفوف فشرده مردم مسلمان ایران پیوست و در تظاهرات پر شکوه علیه رژیم شاه به شهادت رسید. ⚡️پدرش علاقه خاصی داشت که فرزندانش از تربیت اسلامی برخوردار باشند؛ به همین دلیل آنها را به مدارسی می فرستاد که جو آنها مذهبی و مبارزاتی بود. 💢یکی از این مدارس، مدرسه رفاه بود که محبوبه دوره ابتدایی و راهنمایی را در آنجا گذراند مدرسه‌ای که معلمانش همه الگو و اسوه‌های تقوا و علم و معرفت بودند. ⚜او همگام با قیل و قال مدرسه، از رشد سیاسی اعتقادی و مطالعاتی قوی برخوردار شد و ذهن خلاق و جستجوگرش به خوبی پرورش یافت. 💢محبوبه ضمن تحصیل در این مدرسه، در خانواده نیز آموزش های لازم را می دید . و هماهنگی این آموز ش ها با برنامه های مدرسه موجب گردید. ⚜که از همان ابتدا در محیطی اسلامی رشد کند و پایه های اعتقادی او مستحکم شود. فضای انقلابی جامعه و آشنایی با حرکت های اسلامی مبارزاتی موجب گردید. که او در نوجوانی با مسائل اجتماعی آشنایی کافی پیدا کند و برای یافتن پاسخ های مناسب به سئوالات بی شمار خود، به مطالعه دقیق و اصولی قرآن و نهج البلاغه اهتمام جدی داشته باشد. 💢و از طریق شرکت در مراکز اسلامی مترقی، بر دانش خود بیفزاید . او همچنین به کارهای فرهنگی نیز می پرداخت او پایین تر از خیابان سیروس، کتابخانه ای را اداره می کرد. و برای بچه های محروم جنوب شهر کتاب می برد. برای آنها یک برنامه مطالعاتی دقیق را قرار داده بود، برایشان داستان های اسلامی را تعریف می کرد. ⚜ به این ترتیب، یک حرکت اجتماعی عمیق و به دور از جنجال گروه ها را در میان کودکان و نوجوانان آغاز کرده بود. ⚜زندگی محبوبه مبتنی بر تربیت اصیل اسلامی و برگرفته از فرهنگ عمیق اسلامی بود؛ لذا این شیوه باید الگوی نسل نوجوان و جوان قرار گیرد. ⚜ او در صف اول حرکت‌های دانش‌آموزی و اسلامی قرار داشت. سال دوم دبیرستان آخرین سال تحصیلی بود که نام محبوبه، دانش‌آموز سنگر علم و مبارزه ر ا برای همیشه ثبت کرد. با حضور در جمع مردم تظاهرکننده در میدان ژاله (شهدا) هفدهم شهریورماه سال ۱۳۵۷ هجری شمسی در جمعه‌ای خونین، گل وجود محبوبه چون شقایقی سرخ پرپر شد و ژاله خونش، میدان ژاله را رنگین ساخت. پیکر پاکش در بهشت زهرا (س) مأوا گرفت. چند سال بعد نیز نامزد(شهید حسن اجاره دار) و پدر بزرگوارش (شهید غلام رضا دانش) نیز در حادثه هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ش به شهادت رسیدند و با خون خود انقلاب اسلامی را بیمه کردند. ⚜یکی از دوستان شهید محبوبه دانش (خانم آیت اللهی) که آخرین کسی بوده که او را قبل از شهادتش دیده، پس از شهادت محبوبه تفالی به قرآن زده بود و این آیه برای آن شهیده امده بود : ✨« وَ أَمَّا الَّذینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ»؛ ✨« و اما آن‌ها که سعادتمند شدند، در بهشت جاودانه خواهند ماند، تا آسمان‌ها و زمین برپاست، مگر آنچه پروردگار تو اراده کند». 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 برای نشر آثار شهدا به مابپیوندید ⬇️⬇️⬇️⬇️ 🌸یا فاطمـــة الزهرا سلام الله علیــــها(امُ الشــهداء)🌸 @khamenei_shohada
تو یه توی ... پیکر پاک پس از چند ماه بی نشانی به وطن بازگشت. @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
تو یه #یاقوتی توی #تابوتی... پیکر پاک #شهید_مدافع_حرم_سید_فاضل_موسوی_امین پس از چند ماه بی نشانی ب
تو یه توی ... پیکر پاک شهید مدافع حرم سید فاضل موسوی امین پس از چند ماه بی نشانی به وطن بازگشت. پیکر پاک شهید مدافع حرم فاضل (مهدی) موسوی امین معروف به «ابوریحانه» پس از پنج ماه غربت و بی نشانی به کشور بازگشت.  امین از شهدای حرم اهواز و کوی رزمندگان است که در بهمن ماه سال ۱۳۹۶ در به شهادت رسید. آیین از پیکر پاک این شهید مدافع حرم عصر روز چهارشنبه ۳۰ خرداد ماه از ساعت ۱۹:۳۰ در بین المللی اهواز برگزار می‌شود. آیین با شهید موسوی امین نیز ساعت ۲۱ چهارشنبه در زادگاهش شهرک رزمندگان آغاز می‌شود. همچنین پیکر پاک شهید سید فاضل موسوی امین صبح روز پنج شنبه ۳۱ خرداد ماه ساعت ۸ صبح از مقابل مسجد امام خمینی(ره) کوی رزمندگان (شهرک اهواز) تشییع می‌شود. @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 8⃣4⃣ 🌺 فقط برای خدا ‌ 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 رفته بودم د
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 9⃣4⃣ 🌺 محضر بزرگان ‌ 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 ســال اول جنگ بود. به مرخصي آمدم. با موتور از سمت ميدان سرآسياب به سمت ميدان خراسان در حرکت بوديم. ابراهيم عقب موتور نشسته بود. از خياباني رد شــديم. ابراهيم يکدفعه گفت: امير وايسا! من هم سريع آمدم کنار خيابان. با تعجب گفتم: چي شده؟! گفت: هيچي، اگر وقت داري بريم ديدن يه بنده خدا! من هم گفتم: باشه،کار خاصي ندارم. بــا ابراهيم داخل يك خانه شــديم. چند بار ياالله گفــت و وارد يك اتاق شديم. چند نفر نشسته بودند. پيرمردي با عباي مشکي بالاي مجلس بود. به همراه ابراهيم ســلام كرديم و درگوشه اتاق نشستيم. صحبت حاج آقا با يکي از جوانها تمام شد. ايشــان رو کرد به ما و با چهره اي خندان گفت: آقا ابراهيم راه گم کردي، چه عجب اينطرفها! ابراهيم سر به زير نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نميکنيم خدمت برسيم. همينطــور کــه صحبت ميکردنــد فهميدم كه ايشــان، ابراهيــم را خوب ميشناسد. حاج آقا کمي با ديگران صحبت کرد. وقتــي اتاق خالي شــد رو کرد به ابراهيم و با لحنــي متواضعانه گفت: «آقا ابراهيم ما رو يه كم نصيحت کن!» ابراهيم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند كرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنيد. خواهش ميکنم اينطوري حرف نزنيد. بعد گفت: ما آمده بوديم شــما را زيارت کنيم. انشــاءالله در جلسه هفتگي خدمت ميرسيم. بعد بلند شديم، خداحافظي کرديم و بيرون رفتيم. در بيــن راه گفتم: ابرام جون، تو هم بــه اين بابا يه كم نصحيت ميکردي، ديگه سرخ و زرد شدن نداره! باعصبانيت پريد توي حرفم و گفــت: چي ميگي امير جون، تو اصلاً اين آقا رو شناختي!؟ گفتم: نه، راستي کي بود !؟ جواب داد: اين آقا يکي از اولياي خداســت. اما خيليها نميدانند. ايشــون حاج ميرزا اسماعيل دولابي بودند. سالها گذشت تا مردم حاج آقاي دولابي راشناختند. تازه با خواندن كتاب طوبي محبت فهميدم که جمله ايشان به ابراهيم چه حرف بزرگي بوده. ٭٭٭ يكي از عملياتهاي مهم غرب كشــور به پايان رســيد. پس از هماهنگي، بيشتر رزمندگان به زيارت حضرت امام رفتند. با وجودي كه ابراهيم در آن عمليات حضور داشت ولي به تهران نيامد! رفتم و از او پرسيدم: چرا شما نرفتيد!؟ گفت: نميشه همه بچه ها جبهه را خالي كنند، بايد چند نفري بمانند. گفتم: واقعاً به اين دليل نرفتي!؟ مكثي كرد وگفت: ما رهبر را براي ديدن و مشاهده كردن نميخواهيم، ما رهبر را ميخواهيم براي اطاعت كردن. بعد ادامه داد: من اگه نتوانستم رهبرم را ببينم مهم نيست! بلكه مهم اين است كه مطيع فرمانش باشم و رهبرم از من راضي باشد. ابراهيم در مورد ولايت فقيه خيلي حساس بود . نظرات عجيبي هم در مورد امام داشت. ميگفــت: در بين بزرگان و علمــاي قديم و جديد هيچ کس دل و جرأت امام را نداشته. هر وقت پيامي از امام راحل پخش ميشد، با دقت گوش ميکرد و ميگفت: اگر دنيا و آخرت ميخواهيم بايد حرفهاي امام را عمل کنيم. ابراهيم از همان جواني با بيشتر روحانيان محل نيز در ارتباط بود. زمانــي که علامه جعفري در محله ما زندگي ميکردند، از وجود ايشــان بهره هاي فراواني برد. شــهيدان آيت الله بهشــتي ومطهري را هم الگويي كامل براي نسل جوان ميدانست. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 📚کتاب سلام بر ابراهیم، صفحه ۱۲۴ الی۱۲۶ 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ادامه دارد..... @khamenei_shohada
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 0⃣5⃣ 🌺 زیارت ‌ 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ سال اول جنگ بود. به همراه بچه هاي گروه اندرزگو به يكي از ارتفاعات در شــمال منطقه گيلان غرب رفتيم. صبح زود بود. ما بر فراز يكي از تپه هاي مشرف به مرز قرار گرفتيم. پاسگاه مرزي در دست عراقيها بود. خودروهاي عراقي به راحتي در جاده هاي اطراف آن تردد ميكردند. ابراهيم كتابچه دعا را باز كرد. به همراه بچه ها زيارت عاشورا خوانديم. بعداز آن در حالي كه با حسرت به مناطق تحت نفوذ دشمن نگاه ميكردم گفتم: ابــرام جون اين جاده مرزي رو ببيــن. عراقيها راحت تردد ميكنند. بعد با حسرت گفتم: يعني ميشه يه روز مردم ما راحت از اين جادهها عبور كنند و به شهرهاي خودشون برن! ابراهيم انگار حواســش به حرفهاي من نبود. با نگاهش دوردســتها را ميديــد! لبخندي زد و گفت: چي ميگــي! روزي ميياد كه از همين جاده، مردم ما دسته دسته به كربلا سفر ميكنند! در مســير برگشت از بچه ها پرسيدم: اســم اين پاسگاه مرزي رو ميدونيد؟ يكي از بچهها گفت: "مرز خسروي" بيست سال بعد به كربلا رفتيم. نگاهم به همان ارتفاع افتاد. همان كه ابراهيم بر فراز آن زيارت عاشورا خوانده بود! گوئي ابراهيم را ميديدم كه ما را بدرقه ميكرد. آن ارتفاع درست روبروي منطقه مرزي خسروي قرار داشت. آن روز اتوبوسها به سمت مرز در حركت بودند. از همان جاده دسته دسته مردم ما به زيارت كربلا ميرفتند! هر زمان که تهران بوديم برنامه شبهاي جمعه آقا ابراهيم زيارت حضرت عبدالعظيم بود. ميگفت: شب جمعه شب رحمت خداست. شب زيارتي آقا اباعبدالله (ع) است. همه اولياء و ملائك ميروند كربلا، ما هم جايي ميرويم كه اهل بيت گفته اند: ثواب زيارت كربلا را دارد. بعــد هم دعاي كميــل را در آنجا ميخواند. ســاعت يك نيمه شــب هم برميگشت. زماني هم كه برنامه بسيج راه اندازي شده بود از زيارت، مستقيماًمي آمد مســجد پيش بچه هاي بسيج. يك شــب با هم از حرم بيرون آمديم. من چون عجله داشــتم با موتور يكي از بچه ها آمدم مسجد. اما ابراهيم دو سه ساعت بعد رسيد. پرسيدم: ابرام جون دير كردي!؟ گفت: از حرم پياده راه افتادم تا در بين راه شــيخ صدوق را هم زيارت كنم. چون قديمي هاي تهران ميگويند امام زمان(عج) شــبهاي جمعه به زيارت مزار شيخ صدوق مي آيند. گفتم: خب چرا پياده اومدي!؟ جواب درستي نداد. گفتم: تو عجله داشتي كه زودتر بيائي مسجد، اما پياده آمدي، حتماً دليلي داشته؟! بعد از كلي سؤال كردن جواب داد: از حرم كه بيرون آمدم يك آدم خيلي محتاج پيش من آمد، من دســته اســكناس توي جيبم را به آن آقا دادم. موقع سوار شدن به تاكسي ديدم پولي ندارم. براي همين پياده آمدم! ٭٭٭ ايــن اواخر هــر هفته با هــم ميرفتيم زيارت، نيمه هاي شــب هم بهشــت زهرا(س) ،سر قبر شهدا. بعد، ابراهيم براي ما روضه ميخواند. بعضي شــبها داخل قبر ميرفت. در همان حال دعاي كميل را با ســوز و حال عجيبي ميخواند وگريه ميكرد. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 📚کتاب سلام بر ابراهیم، صفحه ۱۲۷ الی۱۲۸ 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ادامه دارد...... @khamenei_shohada
جوان هایی که در در مقابل های خونخوار ایستادند به یاد ۱۷ هزار شهید به یاد 🌹🌹 @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
جوان هایی که در #دهه_شصت در مقابل #تروریست های خونخوار ایستادند به یاد ۱۷ هزار شهید #ترور به یاد #
جوان هایی که در دهه شصت در مقابل تروریست های خونخوار ایستادند به یاد ۱۷ هزار شهید به یاد پاسدار بسیجی "" شهادت : مرداد ۶۰ درگیری مسلحانه تهران / خیابان ایرانشهر مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا {س} قطعه ۲۴ / ردیف ۹۱ / شماره ۷ : « دهه‌ ۶۰ دهه‌ خشن‌ترین تروریسم در کشور است در طول چند سال هزاران نفر از آحاد مردم از مسئولین، از قشرهای مختلف به ‌وسیله‌ تروریست ‌ها به رسیدند از کاسب معمولی تا جوان تا فعال تا ‌های بزرگی که در تعیین ‌کننده بودند در دهه‌ ۶۰ ملّت ایران و جوان های ما آنچنان ایستادند که بر همه‌ اینها پیروز شدند، این خیلی مسئله‌ مهمی است من می کنم به کسانی که اهل فکرند، اهل تأمّلند و راجع به دهه‌ ۶۰  می کنند جای شهید و عوض نشود در دهه‌ ۶۰ ملّت ایران واقع شد ها و و های آنها و قدرت هایی که آنها را به وجود آورده بودند و دائماً در آنها می دمیدند به ملّت ایران جفا کردند، بدی کردند ملّت ایران در موضع دفاع قرار گرفت اما کرد و پیروز شد و بحمداللّه آن توطئه‌ های آنها را خنثی کرد این دهه‌ ۶۰ جوان های ما ایستادند امام بزرگوار با آن چهره‌ نورانی با آن قلب خداباور با آن عزم ایستاد و بر همه‌ این مشکلات فائق آمد » ۱۳۹۶/۳/۱۴ سلام و هدیه به امام و شهدا و هدیه به شهدای ترور به خصوص الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین @khamenei_shohada
وعده ما اولین سالگرد شهید مدافع حرم پاسدار ورزشکار ، فردیس مسجد جامع المهدی عج ساعت ۱۶ لغالیت ۱۸ @khamenei_shohada🕊 🕊