.
جلسه چهارم نویسندگی خلاق بود
قرار بود بیست نفر از اطرافیان،عزیزان و دوستانمان را انتخاب کنیم و آنها را به بو، طعم، مزه، موسیقی، حالوهوا یا غذایی نسبت دهیم
یکی از آنها که انتخابش کردم تو بودی
چه کسی میتواند عزیزتر و نزدیکتر از تو که پارهی تنی و سنجاق شده به قلبم باشد
خوب یادم هست یک صبح زمستانی کنار بخاری نشسته بودم و برگهها و دفتر و کتابهایم روی فرش غش کرده بودند.تو روی پای گواره شدهی من، بعد از تلاشهای بیوقفه خوابیده بودی.خوابیدن تو مصادف است با شروع کارهای همیشه ناتمام من. شروع دقایق باارزشی که من و قلمم کمی خلوت میکنیم. پرده را کنار زده بودم تا گلها که بیدار شدند آمادهی حمام آفتاب شوند اما خورشید هنوز آفتاب ملایم و خستهای بود که تازه چشمهایش را باز کرده بود و داشت خمیازه می کشید.
نگاهت کردم.به تمام اجزای صورتت زل زدم. سر تا پای کوچکت را با عشق از نظر گذراندم.تو شبیه چه چیزی هستی؟! این سوالی بود که از خودم پرسیدم. سرم را به مبل پشت سرم تکیه دادم چشمهایم را بستم.تو شبیه شیر پرچرب گرمی هستی که یک قاشق عسل در دلش بازی می کند و سَر صبح سرد زمستانی آدم سرما زدهای چون من را دلگرم میکنی
تو آرام،شیرین، لطیف،گرمابخش و دلچسبی برای روزهای من
حورا سادات خانم،دخترعزیز،زیبا و خندهروی من
مینیاتوری جانِ ظریف و دلبرم
خوش قدمِ خوش روزی
امیدبخش خانهی ما
زادروزت؛ تولدت مبارک ما
تکه ی باارزش وجود من، الهی خوشبخت و عاقبت به خیر بشی
یادت نره مامان عاشقته اردیبهشتی بهاری من
پی نوشت :
*خانواده ارزش این و داره که تولد آدم چند روز این طرف و آن طرف شود، خانواده ارزش خیلی چیزها رو داره
*تولد گرفتن یکی از اتفاقاتی که توی خونهی ما خیلی ارزشمنده و فراموش نمیشه اما همین قدر ساده
*معرفی می کنم بنده بنیان گذار تولدهای غافلگیر کننده و بدون کادو هستم.دوستان در جریانند
#تولد
#خانواده
#شیرعسل
#نویسندگی
#مادر