eitaa logo
با شمیم تا شفق
258 دنبال‌کننده
453 عکس
60 ویدیو
5 فایل
شکوفه سادات مرجانی بجستانی هستم ش.میم شفق یعنی سرخی شام و بامداد یعنی بعد از تاریکی روشنی است یعنی فلق یعنی امیدواری یک مادرِ کتاب‌دوستِ گل‌پرورِ فیلم‌بین که مبتلاست به نوشتن @shokoofe_sadat_marjani https://zil.ink/shokoofe.sadat.marjani
مشاهده در ایتا
دانلود
. تو مادر مایی وطنم ایرانم هر کجا که پرچمت بالا باشد من مغرور ترینم دوستت دارم سرزمین دوست داشتنی من . @bashamimtashafagh
هدایت شده از مجلهٔ مدام
📣فراخوان شمارۀ هفتم مدام: ما در جستجوی داستان‌ها و روایت‌هایی هستیم که از احساس به مرزهایمان، به این سرزمین کهن، بگویند. از هرآنچه که ایران را برای شما معنا می‌کند؛ از استواری کوه‌ها تا سخاوت دشت‌هایش، از پایداری مردمانش تا امید به فردایی که با دستان خود خواهیم ساخت. 📍تا ۱۰تیرماه فرصت هست تا از «وطن و ایران» بنویسید؛ از هرآنچه این کلمات در ذهن و قلب شما وطن را می‌سازد و معنا می‌کند. 📍در مورد ارسال آثار لطفاً به نکات زیر دقت داشته باشید: 1️⃣ مطالب ارسالی (داستان یا ناداستان)، بین ۱۵۰۰ تا ۳۰۰۰ کلمه باشند. 2️⃣ فایل‌های متنی، فقط در قالب برنامه word و در پیراسته‌ترین حالت ممکن ارسال شوند. 3️⃣ آثار خود را از طریق ایمیل modaam.magazine@gmail.com به دست مدام برسانید. 4️⃣ در قسمت موضوع ایمیل، حتماً عبارت «فراخوان وطن» را بنویسید و در انتهای فایل پیوست‌شده نام، نام خانوادگی و شمارۀ تماس‌ فراموش نشود. مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
. ما قبل از کلمات به مصدرها نیاز داریم انگشت اشاره‌اش را گذاشت کنار بینی‌اش و گفت:«گی» این آوای ویژه حوراسادات سه‌ساله‌ام بود.آوایی که بسته به لحن و‌ میزان کشش حروف معنای خاصی می‌داد «فقط خدا،یک دونه،اینجا رو ببین،یه‌ذره،این‌و می‌گم» گاهی هم انگار تهدید می‌کرد. احتمالا معانی دیگری هم داشت که من متوجه‌اش نمی‌شدم.باید به عنوان یک مترجم اختصاصی پیدایشان می‌کردم.حوراسادات مثل خواهرش حلماسادات که دارد هشت ساله می‌شود هنوز هیچ کلمه‌ای نمی‌گوید.پس باید بیشتر سر از کار این آواها درمی‌آوردم.فهمیدنش برایم حیاتی بود. یک‌بار برای دوستی از آواهای مشابه دخترها گفتم.اینکه حلماسادات هم که کوچک‌تر بود می‌گفت:«این‌گی» بالاخره این آوا حتما آن‌قدر مهم‌اند که هر دو دخترم مثل کلمات رمز یک گاوصندوق گنج می‌خواهند به من بگویند.دوست داشتم زبان خاص دخترها را کشف کنم تا باهم بهتر تعامل برقرار کنیم.حرف‌های آن‌ها می‌توانست معنای جدیدی به زندگی‌ام بدهد.آن دوست گفت:«انگار دخترات دارن قبل کلمه‌سازی مصدرسازی می‌کنن» شبیه وقتی تلفن در شرایط انتظار زنگ می‌خورد،از جا پریدم.باید هرچه مصدر با آوای دخترها بود را پیدا می‌کردم.چند تا از کلمه‌های لیست شده بدجور فکری‌ام کردند.انگار واقعا کلمات رمز بودند. «زندگی و بندگی» روز چهارم جنگی که اسرائیل به‌راه انداخته بود من چند کلمه رمز دیگر در زبان دخترها پیدا کردم. اسرائیل به صداو‌سیمای ایران عزیز حمله کرده بود.سحر امامی مجری خبر با صدای انفجار شانه‌اش لرزید اما وجودش نه. من پر از غرور و حیرت زل زده بودم به انگشت اشاره‌اش که بالا آمده بود و دلیرانه می‌‌گفت:«الله‌اکبر» فیلم را چند بار دیگر دیدم.فکر کردم او‌ چطور توانست در شرایطی که قبلا تجربه‌اش نکرده و خطیر است این‌طور آماده حاضر شود،طوری که نه‌تنها تپق نزد که رجز هم خواند.به‌نظر می‌رسید در لحظه‌های زندگی تمرینش کرده.مثلا وقتی حق کسی پایمال شده،حرف غلطی شنیده،خط قرمزی از چارچوب بیرون زده،ترسش را ریخته توی مشتش و سکوت نکرده.من فکر می‌کنم همه ما در لحظه‌های حساس زندگی آن چیزی را نشان می‌دهیم که در برآیند روزهای عادی تمرینش کرده‌ایم و احتمالا با همان حال خواهیم مُرد. انگار مصدرها اعمال ما را می‌سازند.شاید روش دخترهایم درست است.ما قبل از کلمات به مصدرها نیاز داریم.آن‌ها هستند که به کلمات معنا می‌دهند و مسیر زندگی را روشن می‌کنند و می‌سازند. کلمات رمز جدید معنای زندگی و تاریخ حق بودند که از انگشت اشاره سحر امامی بیرون می‌ریختند. این‌بار که دخترم با انگشتش گفت:«گی» زیر لب تکرار کردم: «آزادگی و ایستادگی» @bashamimtashafagh با شمیم تا شفق