eitaa logo
با شمیم تا شفق
252 دنبال‌کننده
478 عکس
62 ویدیو
5 فایل
شکوفه سادات مرجانی بجستانی ش.میم شفق یعنی سرخی شام و بامداد یعنی بعد از تاریکی روشنی است یعنی فلق یعنی امیدواری مادر دخترهای متفاوت دچار کلمات،نوشتن،کتاب‌و فیلم رشد یعنی از دیروزت بهتر باش در بله و تلگرام هم شعبه داره @shokoofe_sadat_marjani
مشاهده در ایتا
دانلود
گرچه با هیچ کسی بعد تو درمان نشدم خون دل خوردم و از عشق پشیمان نشدم
تو مکن تهدیدم از کشتن که من تشنه‌ی زارم به خون خویشتن گر بریزد خون من آن دوست ‌رو پای‌کوبان جان برافشانم بر او رقص و جولان بر سر میدان کنند رقص اندر خون خود مردان کنند چون جهند از دست خود دستی زنند چون رهند از نقص خود رقصی کنند می رسد آواز عشق از چپ و راست منطق الطیر سلیمانی کجاست مطربانشان از درون دف می‌زنند بحرها در شورشان کف می‌زنند تو نبینی لیک بهر گوششان برگ ها بر شاخه ها هم کف زنان
آقای ساعت ۱:۲۰ قهرمان ما شما به دعای آهوها معتقد بودی ما به دعای شما
هدایت شده از مجله مجازی واو
🗒️پینوکیو ۲۰۲۲ را از دست ندهید ✍️شکوفه‌سادات مرجانی ▫️بعضی قصه‌ها ساده به نظر می‌رسند اما در پسِ آن انبوهی از تفکر و روش زیست درست قرار دارد. یکی از این قصه‌ها «پینوکیو» است. داستان عروسک چوبی‌ای که به دست ژپتوی نجار ساخته شد و آرزوی «انسان‌شدن» داشت. تمنایی که برای تحققش باید راستگو، شجاع و فداکار می‌بود و اصول زیست در دنیا و تعامل با انسان‌های رنگارنگ را می‌آموخت. داستان پینوکیو می‌تواند روایتِی باشد از مسیر پر فراز و‌ نشیب بشریت که با چالش‌های مختص خودش طی می‌شود. ▪️اشاره به «دانایی کاذب» و «اعتماد به همگان» دو محور اصلی‌ای است که دستمایه‌ی ساخت فیلم شده تا برای ما تلنگری باشد از رنج‌ها و آسیب‌هایی که.... 🔄 شما می‌توانید متن کامل این یادداشت را در https://vaavmag.ir/2023/01/%d9%be%db%8c%d9%86%d9%88%da%a9%db%8c%d9%88-%db%b2%db%b0%db%b2%db%b2-%d8%b1%d8%a7-%d8%a7%d8%b2-%d8%af%d8%b3%d8%aa-%d9%86%d8%af%d9%87%db%8c%d8%af/ بخوانید. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
. به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست نمی دانم چند نفر از ما قرار است از آل جلال برسیم به جلال آل احمد و روح جلال را در گور نلرزانیم. نمی دانم چند نفر از ما قرار است در مسیر کلمه باقی بمانیم و رشد کنیم. نمی دانم چند نفر از ما قرار است قلمی تاثیر گذار داشته باشیم و باری برداریم نه اینکه سر بار باشیم. نمی دانم چند نفر از ما قدر این نعمت را می دانیم و از آن بهره می‌بریم. نمی دانم چند نفر از این جمع باز همدیگر را خواهند دید و باهم در ارتباط خواهند بود. اما خوب می دانم آن چیزی که من در این چند روز با آن مواجه شدم یک تجربه‌ی بی‌بدیل بود که دوستش داشتم. یکی از اساتید داستان نویسی می‌گفت: اگر می‌خواهید یک داستان خوب بنویسید نباید به شخصیت های داستانتان رحم کنید فکر نکنید اگر به شخصیت داستان رحم کردید در حقش لطف کرده‌اید گره پشت گره، کشمکش پشت کشمکش برایش رقم بزنید. این را که شنیدم تازه انگار بیدار شدم. سرم را بلند کردم.به آسمان نگاه کردم و به خدا گفتم: خدایا تو خالق هر چیزی هستی و بهترین نویسنده‌ای که می تواند قصه‌ی من و تمام مخلوقات را بنویسد حالا بهتر می دانم گره‌ای هم اگر باشد همه از لطف توست. بابت تمام آنچه به من ارزانی داشته و بابت تمام آنچه از من ستانده‌ای از تو ممنونم و شکر گزارت دوستت دارم خدایی که از هر چیز به من مهربان‌تری
روز سوم. دوره آموزش داستان نویسی آل جلال. پایان ساعت دوم. مدرس:خسرو باباخانی. طرح درس: دیالوگ نویسی. خانم فردی(از مسئولین اجرایی دوره) : استاد ناهار هستید دیگه؟ استاد : نه، ماه طاووس منتظرمه. دیالوگ یعنی کوتاه، رسا، با اطلاعات پنهان و ارزشمند که در ذهن ماندگار می شود یعنی کم گوی و گزیده گوی چون دُر یعنی نگفته انگار هزار حرف گفته‌ای
. نشاط، عمر، مال و همه‌چیز تو را امتحان می‌کند. اگر از نشاطت استفاده کردی، خوب کردی! اگر نکردی وامصیبتا. اگراز جوانی و عمرت استفاده کردی که خوب. والا به شکلی این سرمایه را از تو می‌گیرند. مواعظ، آیت‌الله حق‌شناس رجب بر شما مبارک 🌱 @masture
هدایت شده از چیمه🌙
.🥁 سلام سلام دوستان من هم‌اکنون به یاری شما نیازمندم. باید تعدادی روایت با موضوع طلاق بنویسم. به تجربیات واقعی آدم‌ها نیاز دارم. مرد، زن، فرزند طلاق، اصلا همسایه، شاهد از دور اما آگاه به زندگی زوجینی که طلاق گرفته‌اند. اگر می‌توانید کمکم کنید در پیدا کردن سوژه‌های خوب ثواب داره باورکنید. 😅 ⚠️اگر کتابی می‌شناسید در این حوزه، اگر زوج‌درمان، روانشناس، قاضی یا کسی می‌شناسید که حاضر است با من که آنقدر بچه خوبی هستم همکاری کند، لطفا به این آیدی پیام بدهید.@muuusavI ⛔️این نکته رو هم بگم روایتی که می‌نویسم در نهایت رازداری و بدون بردن اسامی طرفین و خانواده‌ها نوشته خواهد شد. خیالتون از این بابت راحت باشه.
. زل زده بود به گلخانه‌ی کوچک گوشه‌ی خانه‌.انگشت کوچکش را دراز می‌کرد و قطار سوالات واگن به واگن منتظر جواب می‌شدند. سعی کردم با صبر و حوصله واگن‌های سوالش را از جواب پُر کنم. سرش را بلند کرده بود و به گلِ داراسنایی که کمی از قدش بلندتر شده بود نگاه می‌کرد.دراسنا گلی‌ است که شبیه درختچه است و مدل‌های مختلفی دارد.مال ما نوع پرچمی آن است.برگ‌های سوزنی شکلی که همچون فواره‌ای سبز با لبه های سرخ که در میانه خط سفیدی را در آغوش گرفته‌اند، از تنه‌ی گیاه بیرون ریخته‌اند. این گل‌تون چطوری چند شاخه شده؟ هرسش کردن. هرس چیه؟ یعنی سرش و بریدن.اون وقت از محل بریدگی چند تا جوونه شروع به رشد کردن و بزرگ شدن. با چشم‌های گرد شده که تعجب و ترس را درهم آمیخته بود گفت: اگه سرش جدا بشه که میمیره؟ لبخند زدم و گفتم نه تکثیر میشه. حرفم را شنیده نشیده انگار ناگهان چیزی یادش آمده باشد گفت: راستی من میخوام نقاشی گلات و بکشم بعد بچسبونمشون به گوشه‌ی اتاقم اون‌وقت منم مثل تو گلخونه دارم خنده‌ام گرفته بود با همان لبخندی که برایم کاشته بود گفتم : خیلی فکر خوبیه. یک نقاشی هم برای من بکش منم در ازاش یکی از گل هامو به تو میدم. خوشحالی از چشم‌ها و دست‌هایش بیرون ریخت. پرید آسمان و یک هورای کش‌دار سر داد دور افتخارش که تمام شد گفت: ولی ببین من سَر گُلامو نمیزنم .شاید مُردن.آخه سر آدما رو اگه جدا کنی میمیرن.خودت گفتی گلا مثل آدما جون دارن، میفهمن، میبینن، میشنون. یادت که نرفته! و شروع کرد به نقاشی کشیدن. در من کلاس فلسفه‌ای بر پا شد و یک نفر داد زد من آدم‌هایی را سراغ دارم که سر جدا شدند اما نمردند بلکه تکثیر شدند و اندیشه‌هایشان برای همیشه ماندگار شد. می خواستند نباشند، هرسشان کردند که نابود شوند غافل از اینکه تکثیر شدند اشک توی چشم‌هایم حلقه زد.اسم‌هایشان توی سرم ردیف شد.دستم آمد قلبم را آرام کند که زیر لب خواندم: أَلسَّلامُ عَلَی الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَهِ عَنِ الاَْبْدانِ، سلام بر آن سرهای جدا شده از بدن‌ها