eitaa logo
⚘ خاطرات شهدا ⚘
1.1هزار دنبال‌کننده
837 عکس
100 ویدیو
0 فایل
با شهدا و راه و رسم شهدا تا ظهور امام زمان(عج) ارتباط با ادمین : @smh66313
مشاهده در ایتا
دانلود
دفتر مراقبت های شهید علی کبودوندی⚘️⚘️ @bashohada_313
هدایت شده از  ⚘ کتابستان معرفت ⚘
سلام وقتتون بخیر ضمن عرض تسلیت شهادت حضرت صدیقه ی شهیده فاطمه زهرا علیهاالسلام برنامه داریم به بچه هایی که در عزاداری (شب، روز و شام غریبان) شهادت بی بی جان شرکت میکنن کتاب هدیه بدیم... شما هم اگه دوس دارین در این نذر سهیم بشین بسم الله... نذورات خودتون رو به شماره کارت ۵۰۲۲۲۹۱۵۰۸۴۶۸۰۵۳ بنام سیدمهدی حسینی واریز کنید ... سوالی داشتین به آی دی @smh66313 پیام بدین یا با شماره ۰۹۱۵۵۶۱۱۰۳۵ تماس بگیرید... بهترین ها نصیبتون @ketabestanmarefat
🔺می روم تا انتقام سیلی زهرا (س) بگیرم! ▫️مرتضی شادکام: سال ۱۳۷۲ مدتی بود در ارتفاعات ۱۱۲ فکه مشغول تفحص بودیم و آخر شب با دست‌خالی به مقر برمی‌گشتیم و حال حرف‌زدن با همدیگر را نداشتیم. یکی از بچه‌ها نوار روضه (س) را می‌گذاشت و عقده دل خالی می‌کردیم. 🔶️موقع روضه به حضرت زهرا عرض کردم: «یا زهرا! ما به عشق مفقودین اینجاییم، اگر ما را قابل می‌دانی عنایتی کن شهدا خودی نشان دهند و اگر قابل نمی‌دانی برگردیم تهران». فردا صبح وقتی مشغول کار شدیم، ابر سیاهی آسمان را پوشانده بود، یک بار دیگر روضه حضرت زهرا (س) را خواندیم و با زمزمه نام حضرت مشغول کار شدیم. 🔷️روبروی پاسگاه ۲۷، بند انگشتی نظرم را جلب کرد. آرام‌آرام خاک‌های اطرافش را خالی کردیم، پیکر شهیدی پیدا شد، وقتی به بدن شهید رسیدیم، دیدیم شهیدی دیگر هم کنارش خوابیده و رویشان به سمت همدیگر بود و قمقمه‌شان آب هم داشت که به‌عنوان تبرک خوردیم. وقتی با صلوات پیکرها را از روی زمین برداشتیم، دیدیم پشت پیراهن هر دو نوشته شده بود: «می روم تا انتقام سیلی زهرا رو بگیم ♥️ @bashohada_313
‏الان ۶ ساله که هروقت دلش میگیره اینجوری بغل باباش میخوابه... [دختر شهید مدافع وطن محمود رفیعی] @bashohada_313
هدایت شده از  ⚘ کتابستان معرفت ⚘
قراره دو جلد کتاب هدیه بدیم به دو نفر از عاشقان کتاب و مطالعه...😍🌹❤️ - شرایط: ۱ - عضو کانال فروشگاه در ایتا بشید https://eitaa.com/ketabestanmarefat ۲ - اسم شریفتون رو در ایتا به آی دی @smh66313 ارسال کنید... ۳ - این پیام رو برای عاشقان کتاب و مطالعه ارسال کنید. 4 - دقت کنید تا ساعت ۲۴ دوشنبه ۱۹ آذر مهلت دارید در این نذر شرکت کنید. - منتظرتون هستیم @ketabestanmarefat
🔺️انس شهدا با حضرت عباس برش اول: 🔷️هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. برنامه حاجی این بود که شب اول و آخر روضه را به مداح و سخنران توصیه می کرد روضه حضرت عباس بخوانند. موقع روضه هم که از شدت گریه بی حال می شد و بلندبلند گریه می کرد تا جایی که بچه ها از ترس جان حاجی بلند می شدند میکروفون را از دست مداح می گرفتند. برش دوم: مداح رسیده بود به اوج روضه. به آنجایی که «امام حسین (ع) آمده بود سر بالین حضرت عباس (ع) با آن فرق شکافته و دست قطع شده و بدن پر از تیر». با سوز می خواند تا اینکه گفت: «وقتی ابی عبدالله برگشت خیمه. اولین کسی که آمد جلو سکینه خاتون بود. گفت: بابا این عمی العباس؟» 🔶️اینجا که رسید ناله حاجی بلند شد: «آقا تورو خدا دیگه نخون». آخرش هم همین روضه کار داد دست حاجی. باور ندارید از دست قطع شده حاج قاسم بپرسید. 🥀 @bashohada_313
🔺قول و قرار درگوشی! ▫️پدر شهید: 🔷️اربعین شهادت مهدی بود که پدر یکی از شهدای افغانستانی مدافع حرم، پیش من آمد، خنده کنان دست انداخت گردنم و گفت:«خوشا به سعادتت! پسرت خوب راهی رو رفت». بعد ادامه داد:«سه چهار روز قبل عکس شهید رو توی زیباشهر دیدم. اول تعجب کردم اما بعد یقین پیدا کردم که همون کسی است که پسر من را توی قبر گذاشت». زمان تدفین پسر شهیدم، یه جوونی گریه کنان من رو به جده مون حضرت زهرا (سلام الله علیها) قسم داد که بذارم اون پسر شهیدم رو توی قبر بذاره من هم بی اختیار قبول کردم. 🔶️ بعد دیدم با یه شور و حال خاصی پسرم رو توی قبر گذاشت و اون رو بوسید و حدود پنج دقیقه توی قبر در گوشی با شهیدم حرف می زد. بعد هم با چهره ای مصمم و راضی از توی قبر بیرون اومد و گفت: «حاج آقا! دعا کن منم شهید بشم!» شهید مهدی قاضی خانی🥀 @bashohada_313
🔺️مگه من مرده ام؟ قرار بود نیروها سه نصف شب سوار تویوتا به منطقه عملیات در نزدیکی اعزام شوند. مرتضی کریمی گردانش را با «لبیک یا زینب س» حرکت داد. حاج مهدی کنار دیوار ایستاده بود و نیروها را وارد خط می کرد، تا چشمش به مجید افتاد، خونش به جوش آمد. 🔶️قرار قبلی هم این بود که هر طوری شده مجید را بپیچانند. می خواستند او را به عنوان نگهبان معطلش کنند و بعد از عملیات به عقب برگردانند. شاید اثر گعده خنده و شوخی دیشب بود که الان مجید در خط مقدم بود؛ همان گعده ای که ناگهان به تبدیل شد و صدای (س) با باران اشکش در هم آمیخت. صدای گریه بچه ها، افراد بیرون اتاق را به تعجب واداشته بود. حاج مهدی گفت: کی تو را آورده اینجا؟ فقط برو عقب نبینمت. آرام رفت ته ستون. صدای تیر و لبیک یا زینب (س) بچه ها درهم آمیخته بود. صدای لبیک یا زینب مجید همه را متوجه خودش کرد. 🔷️حاج قاسم گفت: مگر قرار نبود برگرداندت عقب. مجید گفت: از دست حاج مهدی فرار کردم و آمدم. مگر من مرده باشم که این نامردها بخواهند طرف حرم بی بی نگاه چپ کنند. پیش می رفت و شلیک می کرد. وقتی پشت جان پناهی نشست، تیرهای تکفیری ها به وصال رسانده بودندش. شهید مجید قربانخانی🌺 @bashohada_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺️فدای حضرت زینب زنم و بچم و همه ی هفت جد و آبادم فدا یک شهید مصطفی صدر زاده⚘️ @bashohada_313
🔺️فدایی پرسیدند چرا به سوریه میروی؟ جواب داد : برای چه 1400 سال است که داریم روضه میگیریم؟ 🔶️برای اینکه به ائمه و شیعیان توهین نشود! برای اینکه اصالت اسلام باید حفظ شود.... کاری که امام حسين علیه السلام در کربلا کرد زنده نگه داشتن دین پیامبر بود و با اسلامی که معاویه علم کرده بود جنگید 🔷️من که هیچ زن و بچه و همه هفت جد و آبادم فدای یه کاشی حرم بی بی زینب س شهید مصطفی صدر زاده⚘️⚘️⚘️ @bashohada_313
🔺شستن سرویس بهداشتی 🔷️در کانکس های مقر انرژی اتمی مستقر بودیم. شب غرق خواب بودم. حسن برخورداری؛ فرمانده گروهان برنامه برای مان داشت. بی سر و صدا بیدارم کرد. با شهید_حسن_رنجبر و محمد زلفی آمدیم سمت دستشویی ها تا آبی به سر و صورت مان بزنیم و خواب مان بپرد. 🔶️انسانی لاغر با آستین ها و پاچه های بالا آمده، از دستشویی آمد بیرون. بدون اینکه سرش را بالا بیاورد از کنارمان گذشت. اردستانی بود. با گذاشتن پایم در دستشویی ها، خواب از سرم پرید. دیگر نیازی به آب نبود. حسین علی کف گِل آلود دستشویی ها را برق انداخته بود. ساعت، سه ساعت مانده به اذان صبح بود. شهید حسین علی عرب اردستانی ▫️راوی: حاج حسین یکتا @bashohada_313