#اولین_زوار_ایرانی که در طول جنگ تحمیلی به زیارت#اباعبدالله_الحسین علیهالسلام رفتند.
🎄🌸🎄
▪️ماموریت حساس #شناسایی_دو #نیروی_ایرانی و #زیارت_کربلا به روایت محسن رضایی
...فکر هور و راهکارهای حضور نیروها در آن مرا در خود فرو برده بود.
علی هاشمی گفت: قرار است نیروهایم فردا محور حاشیه دجله را شناسایی کنند. اگر صلاح میدانید آنها از دجله عبور کنند و جاده آسفالته #عماره_بصره را هم شناسایی کنند. گفتم مانعی ندارد ولی دقت شود کسی #اسیرنشود. آنجا اگر مشکلی پیش بیاید تمام زحمات ما هدر میرود. او قول داد اتفاقی پیش نیاید.
دو روز بعد، علی گزارش #شناسایی بچههایش را از جاده #عماره_بصره آورد. پس از شنیدن حرفهایش، یقین کردم کار بهتر از این نمیشود. خدا لطف خودش را به ما نازل کرده بود. گفتم: برادر علی! دو نفر از نیروهای زبدهات را برای جاده «القرنه» بفرست و بگو وجب به وجب آنجا را شناسایی کنند. چند روز بعد دو نفر از نیروها راهی این مأموریت سرّی شدند؛ یکی را میشناختم. او سیدناصر سیدنور بود. قرار شد آنها 48 تا 72 ساعته بروند و برگردند.
اما چهار روز گذشت نیامدند.
وقتی خبر دادند این دو نیرو نیامدند، کلافه شدم. اگر اسیر شده باشند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ به لحاظ حساسیت موضوع علی و غلامپور را تحت فشار قرار دادم که هر طوری هست فکری کنید. روزی ده بار تماس میگرفتم. میدانستم برای این دو نفر اگر اتفاقی بیفتد کل زحمات ما هدر میرود. اعصابم بههم ریخته بود و در هراس بودم. هزار فکر ناجور میکردم. نه میتوانستم به کسی چیزی بگویم و نه میتوانستم آرام باشم.
در ذهنم هزار احتمال خود نمایی میکرد. برای اینکه قدری آرام شوم وضو گرفتم؛ #قرآن_را_باز کردم،۲سوره_«انشراح» آمد، گویی زبان حال من بود.
پس از هشت روز آن دو نفر پیدایشان شد. علی هاشمی وقتی با تلفن خبر آمدنشان را داد خوشحال شدم. به غلامپور و علی گفتم سریع آنها را بیاورید قرارگاه.
غلامپور ابتدا خودشآمد و گفت این دو نفر بعد از اتمام مأموریت به #کربلا رفتند و #زیارت کردند. با این خبر دلم شکست؛ گفتم بگویید بیایند، میخواهم #زائرین_حرم_امام_حسین (ع) را زیارت کنم! وقتی وارد شدند بغلشان کردم و بوسیدمشان.
بوی #کربلا میدادند. حال خودم را نفهمیدم ولی مدام میگفتم #زیارت_قبول! زیارت قبول! سیدنور یک مهر و تسبیح گلی داد و گفت #هدیه_کربلاست. آنها را روی سینهام گذاشتم و صلوات فرستادم.
علی هاشمی که این صحنه را میدید، مثل باران اشک میریخت. آن روز هیچوقت یادم نمیرود. برای لحظههایی احساس کردم #کربلا هستم. در حرم حضرت هستم و دارم #زیارت_نامه میخوانم! بعد از دقایقی گفتم: کربلا رفتید قبول! ولی این بار آخرتان باشد سر خود عمل میکنید؛ ممکن بود همه چیز را خراب کنید. هر کاری میکنید باید زیر نظر علی هاشمی باشد.
آن دو سرشان را پایین انداخته بودند و مدام میگفتند: برادر محسن ما را ببخشید، دیگر تکرار نمیشود، ولی کار دل بود و کسی به عقل محل نمیگذاشت!
منبع : کتاب گمشده من ، انتشارات سوره مهر
توضیح : آن دو نیروی نخبه قرارگاه نصرت تحت فرماندهی شهید حاج علی هاشمی و شهید حاج حمید رمضانی طی چند ماموریت محرمانه دیگر به عمق عراق و مراکز حساس نفوذ کردند و چند ماه بعد در #عملیات_خیبر به قافله شهدا پیوستند.
#سردار_شهید_عبدالمحمد_سالمی
#سردار_شهید_سیدناصر_سیدنور
🌴🍂🌺🍂🌴
🥀🏴🕊🌹🕊🏴🥀
#شهدا
#امام_حسین_ع
#شهید_والامقام
#مجید_قربانخانی
تا پیش از سفر #کربلا خیلی پسر شری بود ، همیشه #چاقو در جیبش بود ، #خالکوبی هم داشت.
وقتی از سفر #کربلا برگشت #مادرش ازش پرسیده بود چه چیزی از #امام_حسین_ع خواستی؟!
#مجید گفته بود یه نگاه به گنبد #امام_حسین_ع کردم و یه نگاه به گنبد #حضرت_عباس_ع انداختم و گفتم آدمم کنید .
سه چهار ماه قبل رفتن به #سوریه به کلی #متحول شد ، بعد از اون همیشه در حال #دعا و #گریه بود. نمازهایش را اول وقت می خواند .
خودش همیشه می گفت نمی دانم چه اتفاقی برایم افتاده که دوست دارم همیشه #دعا بخوانم و #گریه کنم و در حال #عبادت باشم.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
#ماه_خون_و_قیام
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#دلتنگ_شهدام
دلم #تنگ شده ...
برای #شهدا
برای #کاوه
برای #همت
برای #دیالمه
برای #کاظمی
برای #برونسی
برای #باکری
برای ......
#دروغ می گویم
اصلا فقط دلم برای #خودم تنگ شده...
تمام نداشته هایم را؛
مےبینم در آنهاییکه داشتند؛
شجاعت #مصطفوی
غیرت #علوی
بصیرت #فاطمی
اخلاص، پشتکار، صفا، محبت...
#عشق، ایثار و ایمان...
در این بین ...
#آوینی و #کاوه را بیشتر عاشقم ...
#امام_خامنه_ای نیز #آوینی پسند است!
و #کاوه را استاد خود میداند!
رفقا کجایید؟!
که ببینید ما، اینجا...
هر روز و هر ساعت...
تیر خلاصیِ #شیطان؛ نصیبمان میشود...
و ما در #راه_ماندگانِ مسیرِ خداییم...
#شهید_سید_مرتضی_آوینی :
راه کاروان #عشق از میان تاریخ می گذرد؛
و هر کس در هر زمره که میخواهد ما را بشناسد!
داستان #کربلا را بخواند؛
اگر چه خواندن داستان را سودی نیست!
اگر #دل کربلایی نباشد...
خدایا!
این دلِ من انگار دیگر با خانه تکانی هم رو به راه نمی شود...
بساز بفروش کسی سراغ ندارد!؟
#اللهم_الحقنی_بالشهداء
#نسئل_الله_منازل_الشھدا
#آه_ای_شھادت ...
#هفته_دفاع_مقدس
#شهید_اباالفضلے
چهار سال مریض بود .
کلی دوا و دکتر کردیم فایده نداشت .
آخرین بار بردیمش پیش بهترین متخصص اطفال تو اصفهان .
معاینه اش کرد و گفت:کبدش از کار افتاده .
شاید تا فردا صبح زنده نماند .
پدرش سفره #حضرت_ابوالفضل(ع) را نذر کرد .
آقا شفایش داد .
دفعه آخری که رفت جبهه ازش پرسیدم
کی بر میگردی؟ جواب داد:
هر وقت که راه کربلا باز شود .
توی عملیات والفجر یک شده بود
مسئول دسته دوم گروهان حضرت ابوالفضل .
وقتی شهید شد شانزده سالش تمام شده بود شانزده سال بعد هم برگشت .
درست شب #تاسوعا
وقتی برگشت اولین کاروان زائرهای ایرانی رفت کربلا .
راه #کربلا باز شده بود...🕊
#شهید_علیرضا_کریمی🌷
#شادی_روحش_صلوات
⭕️ وصیت نامهی #عاشقانهی #عارف هفده سالهی لشکر ویژه ۲۵ #کربلا : شهادت بهترین عروس دنیا
🔹️ شهید رضا حق شناس #جانشین #گروهان #گردان حمزه سیدالشهدا در وصیت نامه اش مینویسد:
■ خدایا، خواب بودم، بیدارم کردی. مریض بودم، شفایم دادی.
□ رضا بودم، رضایت دادی تا به معشوق برسم.
■ در دام نفسانیات اسیر بودم، آزادم کردی
□ و در آخر تشنه ای بودم در کویر و در جستجوی آب می گشتم، مرا به آب رساندی و سیرابم کردی.
■ معبودا، معشوقا، قسم به عشق، همان عشقی که عاشقان مجنونند و عاقلان در خون
□ قسم به عشقی که همه ما را به معشوق میرساند و همان عشقی که رسولالله را به عرش میرساند.
■ همان عشقی که مولایم علی (ع) در نماز مثل بید می لرزید و روح از بدنش خارج و اشک از گونه هایش سرازیر میشد
□ همان عشقی که فاطمه (سلام الله علیها) در سن 18 سالگی عاشق معبود میشود و مظلومانه به دیار رب میرود.
■ خدایا چه طور شکرگزارت نباشم در صورتیکه امانت خود را به قیمت والایی میخری و بالاترین درجه که همان شهادت است، شامل حال آنان که در راه تو جهاد کردند، میکنی
🔸️ پدرم! میدانم که میخواستی دامادم کنی، ولی بدان عروس من شهادت و تیری که برقلبم میخورد، عقد ما را میخواند و خانه نو را در قبر کوچکم انتخاب کردم تا به مردم بشناسانم که پدرم این چنین پسری را داماد کرده و پسرش عاشق یکی از بهترین عروس های دنیا را که همان شهادت است، شده است.
#شهید_رضا_حقشناس