eitaa logo
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
164 دنبال‌کننده
1هزار عکس
144 ویدیو
25 فایل
اینجا میقات محبین شهدا است. او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد.... گروه جهادی فرهنگی و رسانه ای نسیم مهر شماره ثبت : 4006312414011 ادمین کانال : @Ammosafer1461
مشاهده در ایتا
دانلود
‏احتمالا تصویر این شهید بزرگوار را در فضای مجازی زیاد دیده باشیم؛ شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود جز خدا‼️ از شهدای بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچکس در جبهه نفهمید كه او خانواده‌ای ندارد. کم سخن می‌گفت و.... ‏با سن کم سخت‌ترین کار جبهه یعنی «بیسیم‌چی» بودن را قبول کرده بود سرانجام توسط منافقین اسیر شد برگه و کدهای عملیات را قبل از اسارت خورد و منافقین پس از به شهادت رساندن وی، برای به دست آوردن رمز و کدهای بیسیم، سینه و شکمش را شکافتند !!! ولی چیزی نصیب آن‌ها نشد.🌱 شادی روح شهدا ٱللَّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَىٰ‌مُحَمَّدٍ‌وَآلِ مُحَمَّدٍ‌وَ‌عَجِّل‌فَرَجَهُم🌺
📌 شهیدی که روزی دعا میکرد بدنش تکه تکه شود ، امروز دو مزار دارد 🔹️ همیشه می‌گفت: می‌خواهم به گونه‌ای شهید شوم که حتی تکه‌ هـای بدنم را نتوانند جمع‌آوری کنند... ◇ در مرحله دوم شناسایی منطقه عملیاتی به همراه شهید شوندی و احمد بیابانی به مناطق بازی دراز می‌روند که توسط دشمن دیده و مورد هجوم قرار می‌گیرند. ◇ خودرری آنها با گلوله توپ ۱۳۰ مورد اصابت قرار گرفته و پیکر شان درآتش می‌سوزد. 🔹️ پیکر محسن را به تهران برمی‌گردانند و در قطعه ۲۶ بهشت زهرا(س) دفن می‌کنند. اما زمانیکه حسین خدابخش یکی از همرزمان محسن می‌خواهد خودروی آتش گرفته را به عقب برگرداند متوجه می‌شود تکه‌ای از بدنه او در خودروی سوخته جامانده است. ◇ تکه به جامانده بدن را در روستای مشکنار در نزدیکی منطقه بازی دراز یعنی مشهد شهید دفن می‌ کنند تا محسن برای همیشه در غربِ کشور ماندنے شود... 🔹️ بخشی از وصیت نامه شهید محسن حاجی بابا: ◇ من آگاهانه در این راه قدم گذاشتم و فقط برای پیروزی اسلام و قرآن در جبهه حاضر شدم. ◇ به خدا قسم من شرمنده این همه شهید و مجروح انقلاب و جنگ تحمیلی هستم. ◇ ولادت : ۱۳۳۶ تهران ◇ شهادت : ۱۳۶۱ سرپل ذهاب ◇ سمت : فرمانده عملیات سپاه غرب ◇
هدایت شده از صوت انقلابی
💠 سلسله روایت هایی زیبا و عاشقانه و حماسی از شهدا در بیان همسرانشان تحت عنوان «نیمه پنهان ماه» در قالب ✔️فصل اول ❇️ فصل دوم 🌹شهید عباس دوران 🌹شهید محمد اصغری خواه 🌹شهید محمد عبادیان 🌹شهید علیرضا یاسینی 🌹شهید اصغر وصالی 🌹شهید ناصر کاملی 🌹شهید یوسف کلاهدوز 🌹شهید ولی الله چراغچی 🌹شهید حسن رضوان خواه 🌹شهید حسن آبشناسان 🇮🇷 زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا از خود شهادت کمتر نیست.(امام خامنه ای) ┏━━ 🎵 ━┓ 🆔 @sot_enghelabi ┗━━ 🎵 ━┛
♦️ شهیدی که بعد از ۲۴ سال مفقودیت، هنگام دفن به عنوان شهید گمنام، خود را معرفی و آدرس منزل پدرش را می دهد. 🌷 بسیجی شهید حسین عرب نژاد 🌷 تولد اول تیر ۱۳۴۵ خانوک کرمان 🌷 شهادت ۳ خرداد ۱۳۶۱ خرمشهر 🌷 سن موقع شهادت ۱۶ سال ✍ فرازی از وصیتنامه این شهید عزیز ✅ ملت مسلمان، من از شما به عنوان یک برادر کوچکتر، از شما می‌خواهم همانطور که تاکنون در صحنه نبرد بوده‌اید و از رفتن فرزندانتان به جبهه خودداری نمی‌کردید باز هم اگر جنگ ادامه داشته باشد، فرزندان خود را به جبهه‌ها بفرستید و نگذارید اسلام در خطر بماند و خدای ناکرده بعد از سه سال جنگ، ملت ایران ناامید شوند و اسلام آنطور که باید,و شاید در دنیا پیاده نشود. ✅ پیام دیگری که به برادران دانش آموزم دارم این است که اگر برایشان امکان دارد به جبهه‌ها بروند و اگر امکان ندارد در سنگر مدرسه با کمال میل درس بخوانند که مدرسه خود، جبهه مبارزه با بیسوادی است. ✅ ای دانش آموزان، در مدرسه خوش رفتار باشید و امر به معروف و نهی از منکر کنید و نگذارید که دشمنان قرآن و اسلام در مدارس نفوذ کنند 🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با صلوات 🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله ♦️ واقعا شهدا احیاء عند ربهم یرزقون هستند 🙏 لطفا نحوه معرفی نمودن این شهید عزیز و دادن آدرس محل سکونتش را به آدرس زیر 👇 مطالعه بفرمایید.
📌 شهیدی که در قبر گفت. 🔹 شهیدی که مزارش بارها توسط رهبر انقلاب زیارت شده است. ◇ پس از شهادت عبدالمهدی مغفوری در ، پیکر پاکش را برای تشیع به آورده بودند. ◇ خانواده شهید و سه فرزند دلبندش برای آخرین دیدار بر گرد وجود آن نازنین حلقه زدند. ◇ مادر خانم شهید مغفوری روایت می کند ، وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم، با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید به تلاوت سوره مبارکه مترنم است. ◇ و پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطره‌ای شگفت دارد: ◇ وقتی می‌خواستیم شهید را به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی مواجه شدیم،که به‌ یکباره منقلبمان کرد، وقتی پیکر شهید را در قبر می‌گذاشتیم صدای گفتن او را شنیدیم. ✍ فرازی از سخنان شهید ◇ آنچه در طول زندگی انسان از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است داشتن است لذا توجه داشته باشید هر کار انجام می دهید با اخلاص باشید. ◇ ارتباط با ائمه معصومین علیه اسلام در دلت ریشه یابد و ریشه اش قوی شود. ◇ هر روز به چهارده معصوم سلام دهید، بخصوص هر روز به حضرت مهدی عج بیشتر اظهار ارادت نما 🌷
📌 پدر و پسر شهیدی که سالیان سال در آغوش هم بودند/دوپلاک معروف ۵۵۵و ۵۵۶ 🔹️ طی یک عملیات تفحص در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد. یکی از آنها در حالت نشسته با لباس و تجهیزات کامل به جایگاهی تکیه داده بود و شهید دیگر در پتو پیچیده شده بود. ◇ معلوم بود شهیدی که درازکش است مجروح شده و شهید نشسته سرِ وی را به دامن گرفته است. پلاک‌هایشان را بررسی کردیم، شماره‌ها پشت سر هم بود: 555 و 556. ◇ متوجه شدیم آنها با هم پلاک گرفته‌اند. معمولاً رزمنده‌هایی که خیلی رفیق بودند، با هم می‌رفتند پلاک می‌گرفتند. با مراجعه به سیستم کامپیوتر متوجه شدیم. ◇ شهیدی که نشسته، پدر و شهیدی که درازکشیده، پسر است. پدر سر پسر را به دامن گرفته بود. ◇ اینها شهید سیدابراهیم اسماعیل‌زاده پدر و سیدحسین اسماعیل‌زاده، اهل روستای باقرتنگه بابلسر بودند. ◇ پسر آرپی‌جی زن و پدر کمک آرپی‌جی زن پسر بود. پسر برای دید بهتر و انهدام تانک‌های دشمن به سمت دامنه قله حرکت می‌کند. ◇ پدر وقتی افتادن فرزندش را می‌بیند، خودش را به دامنه کوه می‌رساند و بالای سر فرزندش می‌رود. چون توان بالا بردن پیکرحسین را نداشت، پتویی می‌آورد و پسرش را در آن می‌پیچد. او را در آغوش می‌گیرد و سر پسرش را روی زانوهایش می‌گذارد ، لحظاتی بعد خودش هم به شهادت می‌رسد و هر دو برای سال‌های طولانی در همان حالت می‌مانند. شادی روح شهدا صلوات 🌹
🗓 🌹 ⏳۲۰ خرداد ۱۳۹۵ 🔸ولادت: ۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۲ 🔸سال ۱۳۹۰ بخاطر علاقه به سپاه پاسداران در دانشگاه امام حسین ع تهران مشغول به تحصیل و فعالیت 🔸ازدواج: در ۲۸ بهمن ۱۳۹۴ با دخترعمو 🌷شهادت: برای دفاع از حرم اهل بیت در ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵ به سوریه اعزام شد و در عصر ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ مصادف با ۳ ماه رمضان در سن ۲۳سالگی 🔸مکان شهادت: حومه جنوبی شهر حلب سوریه بوسیله موشک تاو آمریکایی 🔸مزار شهید: صحن مطهر امامزاده علی اشرف شهرستان سمنان 🔅جهت آشنایی بیشتر: 📜وصینامه بسیار مهم شهید 🎥 مستند تا افق حلب 📗 کتاب لبخندی به رنگ شهادت
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
🗓#سالروز_شهادت 🌹#شهید_عباس_دانشگر ⏳۲۰ خرداد ۱۳۹۵ 🔸ولادت: ۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۲ 🔸سال ۱۳۹۰ بخاطر علاقه به
📌 ماجرایی از شهید دانشگر که به نام « اذان به وقت حلب » معروف شد 🔹 پدر شهید عباس دانشگر می‌گوید:" بعد از دو هفته از شهادتش ، ساکش به دستمان رسید وسایل داخل ساک را یک به یک دیدم و ساک را کنار اتاق گذاشتم. ◇ در نیمه‌های شب ناگاه صدای اذان را شنیدم و از خواب پریدم. ساعت را نگاه کردم، دیدم نیم ساعت به اذان شرعی مانده؛ هیجان تمام وجودم را گرفته بود؛ دویدم در حیاط خانه که ببینم صدای اذان از مناره مسجد است یا نه! ◇ متوجه شدم صدای اذان از داخل خانه است؛ وقتی خوب دقیق شدم؛ دیدم اذان از ساک کنار اتاق است. ◇ سراسیمه به سمتش رفتم و گوشی تلفن عباس در ساک بود؛ گرفتم، نگاهم به آن خیره شد... روی صفحه نوشته بود: «اذان به وقت حلب » ◇ متوجه شدم که عباس در منطقه هم نماز اول وقت را ترک نکرده است. 🔹 عباس متولد اردیبهشت ماه سال 1372 در سمنان است. ◇ در سال 1390 کنکور سراسری شرکت کرد و با رتبه ی عالی در دانشگاه سمنان و در رشته مهندسی کامپیوتر (نرم افزار) قبول شد؛ اما به خاطر دور اندیشی و البته علاقه ای که به سپاه پاسداران داشت، در آزمون دانشگاه امام حسین علیه السلام هم شرکت کرد و قبول شد. ◇ دوم اردیبهشت سال 1395 به جبهه مقاومت در سوریه پیوست و سرانجام در بیستم خرداد در روستای هویز حومه جنوبی شهر حلب سوریه با موشک تاو آمریکایی به شهادت رسید.
📌 «شهیدی که در آب جا ماند...» 🔹 فرمانده ‌شان نحوه شهادت حسن را این گونه تعریف کرد: ◇ «از آنجایی که گوشی بی سیم همیشه دست فرمانده است من و حسن در طول عملیات همیشه در کنار هم بودیم، ◇ تا اینکه یه موقعی که به دلیل حمله های مسلسل وار دشمن، مستاصل وسط آب مانده بودیم، یک لحظه متوجه شدم سیم گوشی کشیده شده. ◇ برگشتم دیدم حسن به پشت روی آب افتاده، برش گرداندم؛ دیدم یک تیر توی پیشانی حسن خورده است ولی هنوز یک کم می توانست صحبت کند. ◇ از من خواست کمی از این خون‌ها را به سرش بمالم. تا آمدم این کار را انجام دهم، یک تیر به قفسه سینه اش خورد و همان لحظه جا در جا به شهادت رسید. ◇ تا آمدم به عقب برش گردانم، خودم هم تیر خوردم و دیگر عملا نتوانستم کاری بکنم و حسن را آب برد.» 🔹 او ۱۷ سال بیشتر نداشت که شهید شد و در برای خواهرانش نوشت: «مثل حضرت زینب(س) باشید» ◇ دفعه آخر هم می خواست برود، گفت: «اگر من مجروح و زخمی شدم؛ اگر شهید شدم و نیامدم، شما راه مرا ادامه بدهید». معروف به حسن آمریکایی
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
📌 «شهیدی که در آب جا ماند...» 🔹 فرمانده ‌شان نحوه شهادت حسن را این گونه تعریف کرد: ◇ «از آنجایی ک
1⃣ 📌 شهید حسن فاتحی معروف به “حسن آمریکایی” 🔹 به خاطر موهای طلایی، قد بلند و تیپ خاصی که با عینک دودی داشت به “حسن آمریکایی” یا “حسن سر طلا” معروف بود. به ظاهرش زیاد می رسید. ◇ در کل بچه لباس پوش و شیکی بود.هم رزم هاش تعریف می کردند، جز حسن، در جبهه هیچ کسی نبود که شلوارش خط اتو داشته باشه. محال بود خط اتوی شلوارش دیده نشود. ◇ شب ها شلوارش را خیس می‌کرده، زیر تختش می گذاشته که خط اتو پیدا کند. روزی هم که لباس ها و وسایلش را از جبهه آوردند، یک تافت مو هم داخل آنها بود. ◇ در کل خیلی بچه خوش تیپ و امروزی ولی در عین حال مومن و متدین و به مسائل شرعی مقید بود و تقریبا نماز شبش ترک نمی‌شد. ◇ ناگفته نماند که قبل از رفتن به جبهه هم، بهش می گفتند “حسن طلا” یا “حسن آمریکایی”! 🩸 معروف به حسن طلا، متولد نجف ولی اصالتا ایرانی است. 🔹 وقتی او ۲ ساله بود در سال ۱۳۵۰ خانواده‌ی او را از عراق بیرون کردند. محل موقت زندگی همه اخراجی های عراق در جیرفت کرمان بود. بعد از سه ماه عازم اصفهان می‌شوند و در شهرستان شاهین شهر ساکن می‌شوند. ◇ ابتدا به کردستان رفت و از آنجا عازم جبهه‌های جنوب شد و به گردان یونس که گردان غواصان لشکر امام حسین بود، پیوست. ◇ ۱۵ ساله بود که به جبهه رفت و ۱۷ سالگی هم به شهادت رسید • تولد: ۱۳۴۸/۶/۲۰_نجف اشرف • شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۱۴_منطقه نهرخین (علملیات کربلای ۴)
🌹با شهدا تا ظهور مهدی (عج)🌹
📌 «شهیدی که در آب جا ماند...» 🔹 فرمانده ‌شان نحوه شهادت حسن را این گونه تعریف کرد: ◇ «از آنجایی ک
📌 «ماجرای مسافری که شب چهلم پدرش بازگشت.» 🔹 جنازه حسن را آب می‌برد و و تقریبا ۱۱سال مفقودالاثر می‌شود. ◇ فروردین سال ۷۷ دقیقا شب چهلم پدرم بود. عصر روز تاسوعا(شب عاشورا)، دامادمان که از بچه های سپاه است، ◇ خبر برگشت حسن را برایمان آورد و ما را به معراج الشهدای اصفهان برای تطهیر و تحویل جنازه برد. ◇ یادمه که عصرش همه با هم رفتیم. تابوتش را آوردند. همه خانواده بودند. پلاکش را هم من برداشتم. ◇ فردا هم که قرار بود تشییع شود. چند تکه استخوان بیشتر نبود. استخوان های حسن از ماندن زیاد در آب ، قهوه‌ای شده بودند. ◇ ولی چون غواص بود و در لباس مخصوص غواصی که تجزیه شدن جسد در آن به راحتی امکانپذیر نیست، ◇ تمام استخوان هایش داخل همین لباس مانده بود حتی چفیه و پلاک و ساعتش. ◇ این گونه بود که برای مان مسلم شد، جنازه ، جنازه حسن است. مادرم هم حتی چند تار مو از موهای طلایی حسن را روی استخوان هایش دیده بود. ✍ راوی: برادر شهید
شهیدی که خمسش را با شهادت پرداخت و در دامان امام حسین(ع)شهید شد🥺 🕊️شهید هریری از هیبت شهید عارفی گفته بود: مانند حضرت ابوالفضل دست در بدن نداشت و خون گرم تمام تنش را فرا گرفته بود. لبخند بسیار زیبایی هم بر چهره داشت. قبل از شهادت خود آقا مصطفی خطاب به همرزمانش گفته بود: از این تعداد پنج نفری که با هم هستیم، یکی‌مان خمس این راه می‌شویم ولی آن کسی که به شهادت می‌رسد، وقتی سرش در دامان حضرت امام حسین (ع) قرار گرفت لبخند بزند. از تعداد شهدایی که به مشهد آورده بودند، فقط آقا مصطفی لبخند بر لب داشت.» 🕊️
📚 🧡 شهیدی که دهان خود را پر از گِل کرد تا مبادا صدای ناله‌اش موجب لو رفتن معبر شود!!!! 🌷برای شروع عملیات کربلای ۴ به آبادان منتقل شدیم و به عنوان غوّاصان خط ‌شکن به خط دشمن زدیم؛ به هر ترتیبی بود خط دشمن را شکستیم و پاکسازی کردیم، وقتی برای آوردن مجروحان و شهدا وارد معبر شدیم، دیدیم که شهید «سعید حمیدی‌اصیل» هر دو پایش قطع شده و پیکر مطهرش در گوشه‌ای از معبر افتاده است اما آنچه که ما را به تعجب وا داشت، این بود که دهان شهید پر از گِل شده بود. 🌷شهید «حمیدی اصل» را به سنگر مجروحان انتقال دادیم. سرمای کشنده و آب شور منطقه مانند نمک بر زخم‌های این شهید نشسته بود ولی او مقاومت کرده بود و حتی صدای نالة او هم به گوش نمی‌رسید. دیدم دهانش ورم کرده گِلها را از دهانش بیرون آوردم. 🌷لبهایش شروع به تکان خوردن کرد. داشت زیر لب قرآن می‌خواند. «سعید حمیدی اصل» ساعت ۴ صبح همان شب همراه با برادرش در همان عملیات به شهادت رسید. 🌷بعدها متوجه شدیم که وقتی به پاهای سعید ترکش خورد و قطع شد، برای اینکه صدای ناله‌اش بلند نشود و باعث لو رفتن معبر نشود، دهان خود را پر از گِل کرده بود.😞💔 شادی روح شهدا ٱللَّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَىٰ‌مُحَمَّدٍ‌وَآلِ مُحَمَّدٍ‌وَ‌عَجِّل‌فَرَجَهُم🌺
هدایت شده از صوت انقلابی
♦️کانالهای محتوایی در ایتا 👇 🔹صوتهای امام خامنه ای @khamenei_voice 🔸کتابهای صوتی @audio_ketab 🔹سخنرانی های گوناگون @sokhanrani3130 🔸سخنرانی های انقلابی و بصیرت افزا @basire_s 🔹مطالب تبینی و بصیرتی در حوزه انقلاب اسلامی و... @janbaz_voice 🔸صدای اقتصاد @sedaad 🔹 ایستگاه آرامش @RadioMaVa 🔸صوتهای تاریخی و... @historysvoic 🔹رادیو معارف @radiomaaref 🔸کانال رسمی استاد عالی و رفیعی @aali_rafiei 🔹مرکز نشر آثار استاد حسین انصاریان @ansarian_ir 🔸کانال سخنرانی‌های استاد حسن عباسی @dr_abbasi 🔹 کانال حاج آقا حسینی @G_TanhaMasir 🔸کارشناس سیاسی رجبعلی بازیاد @t_momenan 🔹استاد پناهیان @panahian_mp3 🔸تحلیل های سیاسی @Ma_piroozim 🔹استاد حامد کاشانی @kashani1395 🔸صدای انقلاب @sedayeenghelab_ir 🔹استاد حسین امیدیان @Omidiaan_hossein 🔸بانک جامع نشست های علمی،کرسی های ترویجی،کرسی های تخصصی و همایش های پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی @isca_seda 🔹آقای تحلیل گر @mrtahlilgar1 🔸پاسخ به شایعات و شبهات @ketab_shayeat 🔹ختم گویای نهج البلاغه @khatm_nahj 🔸سخنرانی شیخ قمی @TablighGharb ❇️ این لیست بروز رسانی می‌شود... 💠کانال صوت انقلابی مرجع و بستر نشر و بازنشر صوتهای انقلابی (مذهبی ، سیاسی ، تربیتی و...) ┏━━ 🎵 ━┓ 🆔 @sot_enghelabi ┗━━ 🎵 ━┛
هدایت شده از صوت انقلابی
نویسنده بیانیه گام دوم انقلاب چه کسی است؟ 1.mp3
5.71M
🔸سلسله مباحث شرح بیانیه گام دوم انقلاب 🎙حجت الاسلام والمسلمین راجی ♦️ نویسنده بیانیه گام دوم کیست ؟ 👈 مردی که یک سخنرانی تکراری ندارد. 👈 مردی که آیت الله حسن زاده آملی در مورد او فرمودند: گوشتان به دهان او باشد که گوش او به دهان امام زمان عج است. 👈 مردی که با سخنرانی های خود غرب را بارها به چالش کشیده است. 👈 مردی که نطق ۳۰ ساله او در کنگره بزرگداشت حافظ ، همچنان نطق برگزیده سازمان ملل است. 👈 مردی که پوتین در باب او گفت : "من مسيح را نديده‌ام، اما تعاريف او را در انجيل شنيده و خوانده‌ام، من مسيح را در رهبري ايران ديدم ". 👈 مردی که نتانياهو در مصاحبه با نيويوركر، مي گويد؛ به هر سو مي نگرم، خميني و خامنه اي را مي بينم كه پشت مرزهاي اسرائيل خيمه زده اند. 👈 مردی که سید حسن نصر الله در باب او میگوید: شما به واقع در برابر شخصیتی هستید که به معنای واقعی کلمه دشمنان محاصره اش کرده اند و مانع رسیدن حقیقت و نور او به جهان و امت اسلامی می شوند دوستان هم که حقش را ادا نمی کنند. 👈 مردی که عطا الله مهاجرانی درباره او میگوید : آيت الله خامنه اي را خوب ميشناسم و ميدانم كه در تمام كارنامه ي اقتصادی خودش و اقوامش ، نقطه ی سياه كه هيچ، حتی يك نقطه خاكستری هم نميتوان يافت. 👈 سلسله جلسات ۲۶ گانه شرح بیانیه گام دوم انقلاب از اینجا ┏━━ 🎵 ━┓ 🆔 @sot_enghelabi ┗━━ 🎵 ━┛
📌 شهیدی که بعد از شهادت گریه کرد... 🔹 هیچگاه پاهایش رو جلوم دراز نکرد جلوی پام تمام قد می ایستاد وتا من نمی نشستم، او هم نمی نشست. ◇ فقط یکجا پایش رو دراز کرد؛ اونم وقتی بود که شد... ◇ بهش گفتم: سید تو هیچوقت جلوی من پاهات رو دراز نمیکردی؛ حالا چی شده مادر؟ ◇ یهو دیدم چشمای پسرم به اذن خدا برای چند لحظه باز شد و یک قطره اشک از چشمانش اومد. ◇ شاید میخواسته بگه مادر اگر مجبور نبودم جلوی پاهات تمام قد می ایستادم... 📚 منبع: کتاب رموز موفقیت شهدا جلد۱ ◇◇ یکم شهریور 1336، در روستای استیر از توابع شهرستان سبزوار به دنیا آمد. ◇ پدرش سید حسن، کشاورز بود. و مادرش شمسی نام داشت. تا پایان سطح 3 در حوزه علمیه درس خواند. ◇ روحانی و مسئول واحد عقیدتی سیاسی لشگر 16 قزوین بود. چهاردهم آذر 1360، در بستان بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در زادگاهش واقع است. «او را سیدعلی نیز می‌نامیدند...» 🌷
📌 شهیدی که مادرش را هرهفته سرِ قبر صدا می زند.. 🔹 روایاتی از شهید مستجاب الدعوه سید مهدی غزالی، از شهدای لشکر 25 کربلا در عملیات والفجر شش ◇ مادر شهید می گوید: نیمه شعبان متولد شد، او را به همین مناسبت "سیدمهدی" نامیدیم. ◇ بسیاری از افراد محل اگر حاجتی داشتند و یا اگر گره ای به کارشان بود، جدّ سیدمهدی را نذر می کردند و حاجت روا می شدند. ◇ روزی حسابدار کارخانه نساجی به بیماری سختی دچار شده بود، از آنجایی که احوال سیدمهدی را شنیده بود، متوسل به جد سیدمهدی شد و نذر کرد که اگر شفا پیدا کند، سیدمهدی را در کارخانه استخدام نماید. او شفا گرفت و سیدمهدی چندین سال کارگر کارخانه نساجی شد. ◇ روزی سید مهدی از جبهه آمد و گفت: مادرجان! بازهم جدّم به دادم رسید. در حال انجام عملیات بودیم؛ در محوری که ما بودیم تمامی نیروها شهید شدند و من در آنجا تنها ماندم، راه را گم کرده بودم و نمی دانستم به کدام سمت باید بروم. ◇ آنقدر جدم حسین(ع) و اربابم ابالفضل را صدا زدم که به طور تصادفی و غیر ممکن نیروهای خودی مرا پیدا کردند. ◇ هر سال روز مادر که می شود خواب می بینم سیدمهدی روی سرم گلاب می پاشد، هدیه ای به من می دهد و پیشانی ام را می بوسد. ◇ هر هفته پنج شنبه ها بر سر مزارش می روم و هنگامی که قبرش را می شویم، ناگهان از دِل قبر سید مهدی مرا صدا می زند و چند بار می گوید: - مامان! ◇ سه بار این کار را انجام می دهد. سرم را روی قبر می گذارم و با سیدمهدی دردِ دل می کنم. 🌷
هدایت شده از روشنا تهران
❇️ جهاد تبیین فریضه ای قطعی فوری و عظیم است. (امام خامنه ای ) 💠 جبهه فرهنگی استان تهران در نظر دارد شبکه کنشگران فرهنگی استان را در جهت سه ماموریت مهم : 🔸شبکه سازی 🔹تولید محتوای ارزنده 🔸عملیاتهای تبیینی راه اندازی نماید. علاقمندان به عضویت در این شبکه از طریق لینک زیر وارد شده و ثبت نام نمایند.👇 https://www.digisurvey.net/u/koneshgaranfarhangitehran/4isav
📌 پیام شهیدی که توسط کومله ها قطعه قطعه شد: نگذارید که منافقان در گروه های  مقاومت رخنه کنند. 🔹️ شهید احمد مهرایی در سال ۱۳۴۴ در تهران متولد شد و دانش آموزان فعال در پیروزی انقلاب در توزیع اعلامیه های حضرت امام خمینی(ره) منطقه قلهک بود. ◇ با تشکیل گروه های مقاومت مردمی و حضور در مساجد دوره های عقیدتی و نظامی را پشت سر گذاشت. ◇ با شروع جنگ تحمیلی احمد در حالی که ۱۷ سال بیشتر نداشت پس گذراندن دوره های رزمی و آموزشی در چند مرحله در منطقه جنوب حضور پیدا کرد تا اینکه در عملیات مسلم بن عقیل به شدت مجروح و به بیمارستان آیت الله کاشانی اصفهان انتقال داده شد. ◇ احمد پس از بهبودی به جبهه غرب منطقه عملیات سقز اعزام گردید. و در آنجا پس از مدتی نبرد با ضد انقلاب و عوامل مزدور بیگانه به کمین کومله ها گرفتار شد و این شهید را با شدیدترین شکنجه های قرون وسطایی در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۳۶۲ به شهادت رساندند. ◇ شهید احمد مهرایی در وصیت‌نامه خویش می نویسد: پدر و مادر عزیزم این سعادتی بود که نصیب من شد و شما باید افتخار کنید و هرگاه خواستید گریه کنید، بنام شهید گمنام و برای تمام شهیدان اسلام گریه کنید. در نمازهایتان امام را دعا کنید و مبادا نام امام را فراموش کنید . ◇ برادران عزیز به مردم بگویید که برادران بسیج فقط برای خدا به جبهه ها می روند و نگذارید که منافقان در گروه های  مقاومت رخنه کنند . بین گروهای مقاومت اختلاف ایجاد کنند و تفرقه بیاندازند. ◇ این گروه های مقاومت را با جان و دل حفظ کنید .
💐🌺🌹🕊🌹🌺💐 کفنش کرد بود که همیشه ذکرش این بود، نمی دونم شعر خودش بود یا غیر... یابن الزهرا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرادر کفن کن از بس این به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) علاقه داشت به دوست روحانی خود وصیت می کند. اگر من شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی... روحانی می گوید: ما از جبهه برگشتیم وقتی آمدیم دیدیم عکس را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این چنین وصیتی کرده است آیا من می توانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم؟ و آنان اجازه دادند... در مجلس سخنرانی کردم بعد گفتم ذکر این بوده است: یا بن الزهرا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرا در کفن کن وقتی این جمله را گفتم ، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن . وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهای شب به من گفتند یکی از فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهه شده است باید او را غسل دهی وقتی که می خواستم این را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگواری وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این را کفن کنم. من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟ با عجله برگشت و دیدم این کفن شده و تمام فضای غسالخانه بوی عطر گرفته بود. از دیشب نمی دانستم رمز این جریان چه بود.اما حالا فهمیدم ...نشناختم... منبع: کتاب روایت مقدس صفحه ۹۶ به نقل از نگارنده کتاب "میر مهر" حجه الاسلام سید مسعود پور آقایی
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴 که محل خاکسپاری اش را به همسرش نشان داد . یک شب با صدای گریه دخترم از خواب بیدار شدم . دیدم نیست . گوشه ای از سالن نشسته بود . عبایی روی شانه هایش و انگشتر عقیق یمن هم در انگشتانش خوابش برده بود . صدایش زدم ، چشمانش را باز کرد. گفتم جلیل بین قرآن خواندن خوابت برده ... گفت : زهرا جان ، خداوند خطاب به فرشتگانش می گوید در دل این شب، وقتی همه خواب هستند بنده من با همه خستگیها یش و خوابی که تمام چشمانش را فرا گرفته بیدار مانده تا من به او عطا کنم هر آنچه می خواهد ... بعدها که شد فهمیدم آن شب برای او شب برات بوده است . یک روز به امامزاده رفتیم . فاطمه را در آغوش گرفته بود و زیارت اهل قبور را می خواند . یک دفعه به جای مزار خودش نگاه کرد و گفت : اینجا جای من است و فاتحه ای خواند آن جایی را که جلیل نشان داد در میان بود و من تا آن زمان به این فکر نکرده بودم که فقط را در این مکان دفن می کنند ... 24 آبان 1394 روز حضرت رقیه (س) جلیل در سامرا به رسید . راوی:
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 سلام برلب های خشكیده عملیات رمضان تازه آغاز شده بود ، هوا بشدت گرم بود ، گروهان تحت فرماندهی در محاصره بود ، از شدت تشنگی همگي بیهوش شدیم ، توان اینرا نداشتیم كه پلك بزنیم ، ناگهان او از جایش بلند شد و گفت : بچه ها بیدار شوید ، من فاطمه زهرا(س) را در خواب دیدم ، حضرت با دست خودشان قمقمه ی را آب كردند. چند لحظه بعد قمقمه دست به دست گشت و همه را سیراب نمود ، آب سرد جانمان را تازه كرد و روح تازه ای به ما بخشید . به داخل قمقمه نگاه كردم هنوز داخل آن آب بود. راوی :
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🩸«شهید مدافع‌حرمی که بعد از شهادتش، لباسهایش بوی عطر خاصی گرفته است.» ◇ روایت تکان‌دهنده‌ای درباره اتفاق نادری است که پس از شهادت مجید رخ داد. همرزمان او لباسهایش را پس از گذشت ۴ ماه تحویل خانواده‌اش دادند و مادرشهید از عطر و بوی خاص لباس فرزندش چنین میگوید ...
🌹🕊🌸🌷🌸🕊🌹 بچه ها تا فهمیدند به مدینه الزهرا (س) می آید، برای خیر مقدم و محافظت از او رفتند و اتوبان را بستند! تا از دور متوجه این موضوع شد، پیاده شد و از بچه ها پرسید برای چی راه را بسته اید؟ گفتند: به احترام شما! دو دستی بر سرش کوبید و گفت : وای بر من ! به بچه ها بگویید : وای بر ما اگر حلالمان نکنند! با خودش می گفت : وای بر تو ! باید بروی از تک تکشان حلالیت بطلبی! سرش را توی ماشین ها می کرد و می گفت: آقا مرا حلال کنید! بچه‌های مرا حلال کنید! نفهمیدند! اشتباه کردند! بچگی کردند! برای همین رفتار هاست که ره در باره اش فرمودند : در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد. 🌹 🕊 شادی روح و