eitaa logo
با شهدا
1هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
489 ویدیو
5 فایل
کانال باشهدا شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس ،شهدای ترور ،مدافعان وطن و مدافعان حرم @bashohda تاریخ ساخت کانال 1397/02/04 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
خوش به حال شما سال ۶۴ یا ۶۵ تصمیم گرفتم از برگردم و بعد از گذراندن چند واحد درسی دوباره برگردم. رفتم پیش دکتر، گفتم بعضی از درس‌ها پیش‌نیاز دارد و من نمی‌توانم آنها را بخوانم. بعد گفتم که خوش به حال شما. دکتر گفت خوش به حال ما نه! بلکه خوش به حال شما. گفتم چرا؟ گفت که شما در جبهه چیزهایی به دست آوردید که ما هرچه درس بخوانیم یا درس بدهیم، نمی‌توانیم به آنها برسیم. ایام جنگ عده‌ای به سمت شهادت می‌رفتند؛ اما دکتر خودش زمینه‌های فراهم کرد تا شهادت سراغش بیاید. البته دکتر دو نوبت جبهه رفته بود؛ در عملیات مرصاد هم بود./دوست دوران دانشجویی شهید برگرفته از کتاب دانشمند عاشورایی دکتر مجید شهریاری @bashohda کانال باشهدا شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥﷽🎥 شعر خوانی «شعر ترکی بهمراه ترجمه فارسی» جنگ سال ۱۳۶۵ موقعیت شهید اجاقلو «قجریه» @bashohda کانال باشهدا شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
#سیره_شهدا ✍️مشکلات زندگی اش زیاد بود. خیلی هم احساس دلتنگی می کرد. این بار که به مرخصی آمد، همسرش بعد از گفتن همه ی مشکلات و دلتنگی هایش گفت: «شما دیگر دین خود را ادا کرده اید، مدتی را هم در خانه باشید. » 💠خوب به حرف های همسرش گوش داد بعد دستش را روی شانه اش زد و گفت: «جبهه رفتن واجب است مثل #نماز خواندن، اگر بتوان #نماز نخواند، می توان #جبهه هم نرفت. 💠الگوی ما شیعیان، #حضرت_اباعبدالله_الحسین (علیه السلام) است. او برای حفظ اسلام از همه چیز، حتی خانواده اش گذشت. ما که خود را یاران امام می پنداریم نباید به او اقتدا کنیم و راهش را ادامه دهیم؟» 🌹 #شهید قربانعلی عرب #شهدا #دفاع_مقدس #کلام_شهدا #خاطرات @bashohda کانال باشهدا شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
❤️ماجرای خواندنی که (عج) او را کفن کرد💔👇 🍃یکی از شهدا همیشه ذکرش این بود: یابن الزهرا گشته ام از فراق تو شیدا💔 یا بیا یک نگاهی به من کن😔 یا به دستت مرا در کفن کن😭 از بس این شهید به عجل الله تعالی فرجه الشریف علاقه داشت❤️ 🍃بعد به دوست روحانی خود وصیت کرد🍃: اگر من شدم، دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی☝️ آن روحانی می گوید: من از مشهد که برگشتم، عکس ایشون رو دیدم که شهید شده بود🕊 🍃رفتم پیش پدرش و گفتم: این شهید چنین وصیتی کرده است، طبق وصیتش باید توی مجلس ختم او کنم؟🎤 رفتم و بعد از ذکر خصوصیات شهید و عشقش به امام زمان عج، گفتم: ذکر همیشگی این شهید در ها خطاب به مولایش امام زمان عج این بوده است:💔 یا بن الزهرا گشته ام از فراق تو شیدا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرا در کفن کن💔 🍃تا این مطلب را گفتم، یک نفر از میان مجلس بلند شد و گفت: من هستم، دیشب (به من گفتند یکی از شهدا فردا باید تشییع شود، و چون پشت جبهه شهید شده است باید او را غسل دهی) 🍃وقتی که می‌خواستم این شهید را کفن کنم، دیدم درب غسالخانه باز شد و شخص بزرگواری به داخل آمد و گفت:😔 بروید بیرون، من خودم باید این را کنم🍂. من رفتم بیرون و وقتی برگشتم در فضا پیچیده بود. شهید هم کفن شده و آماده ی تشییع بود💔 📚منبع: کتاب روایت مقدس صفحه 100 به نقل از نگارنده کتاب میر مهر(حجه الاسلام سید مسعود پورآقایی) صفحه۱۱۷ @bashohda کانال باشهدا
شهید : وقتی تو هدایای مردمی رو باز می کردیم، در نایلون رو باز کردم دیدم که واقعا یک کمپوته و داخلش یک است که نوشته بود سلام!! من یک دانش آموز هستم. خانم معلم گفته بود که برای به رزمندگان جبهه های حق علیه باطل نفری یک کمپوت بفرستیم. با مادرم رفتم از مغازه بقالی کمپوت بخرم هر کدام از کمپوت ها رو پرسیدم. اما قیمت آن ها خیلی بود حتی کمپوت گلابی که قیمتش ۲۵ تومان بود و از همه ارزانتر بود را هم نمیتوانستم بخرم. آخر ما به اندازه سیر کردن شکم خانواده هم نیست، در راه برگشت کنار خیابان این قوطی خالی کمپوت را دیدم برداشتم و چند بار با دقت آن را شستم تا شد. حالا یک خواهش از شما برادر رزمنده دارم هر وقت که شدید از این قوطی آب بخورید تا من هم شوم و فکر کنم که توانستم به کمک کنم. بچه‌ها تو برای خوردن آب توی این قوطی می‌گرفتند. آب خوردنی که همراهش ریختن چند بود. @bashohda کانال باشهدا شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
... از بهر زیارت جمالت، تا به سوی تو دویدم ... @bashohda کانال باشهدا شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌹 : امیررضا 🍃 : کلثومی 🌷 : علی 🌼 : ۱۳۴۵/۰۵/۱۸ 🌸 : تهران 🌻 : ۱۷ سـال 🌱 : اسلام شیعه 🌺 : مجرد 🌾 : بسیجی فعال وویژه 🎋 : ایران 🥀 : بسیج ☘️ : اطـلاعاتی موجود نیست 🍂 : اطـلاعاتی موجود نیست 🌿 : سوم دبیرستان 🌷هجدهم مرداد ۱۳۴۵، در تهران چشم به گشود. پدرش علی، بود و مادرش،مرضیه نام داشت. تا سوم متوسطه در درس خواند. به عنوان در حضور یافت. هجدهم اسفند ۱۳۶۲، با سمت در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت شد. مزار او در تهران واقع است.💐 @bashohda کانال باشهدا
گفتم: کاش میشد منم همراهت به بیام . لبخندے زد و پاسخی داد که قانعم کرد. گفت: هیچ میدونی سیاهی تو ، از خون من کوبنده تر است؟ همین را رعایت کنی، مبارزه ات را انجام داده اے . ✍️به روایت همسر @bashohda کانال باشهدا
در دست نوشته هایش آورده بود: از ناحیه چشم شده بودم. در بیمارستان بعد از عمل گفتند دیگر خود را بدست نمی آورید. امیدم برای رفتن به از بین رفته بود. گریه می کردم و ناراحت بودم. غروب یکی از روزهای در اوج ناامیدی به متوسل شدم. از عمق جان را صدا می کردم. در حال زمزمه بودم که صدای پایی شنیدم. تازه وارد سلام کرد و گفت: ، حالت چطوره؟! با بی حوصلگی گفتم: با من چکار دارید. ولم کنید. راحتم بگذارید. فرمودند: ، شما با ما کار داشتی، مگر بینایی چشمت را نمی خواستی!؟ یک لحظه زبان بند آمد. دستی روی صورتم حس کردم. چشمانم یکباره باز شد. آنچه می دیدم وجود نازنینی بود که در مقابلم قرار داشت. به اطراف نگاه کردم. در همین حین احساس کردم در حال خروج از اتاق است. شتابان به دنبالش دویدم. همین طور که می رفتم فرمود : "برگرد گفتم: نه . بگذارید من با شما بیایم... سراپا نشناخته به دنبالش از اتاق بیرون رفتم. اما کسی را ندیدم. جلوی راه پله پایم پیچ خورد و از پله ها افتادم. وقتی چشم گشودم روی تخت بیمارستان بودم. آنها با تعجب به چشمان یافته من خیره شده بودند و من دنبال گمشده ام بودم. 📚کتاب وصال، صفحه ۱۰۹ الی ۱۱۱ @bashohda کانال باشهدا
با شهدا
🌹/ « » 🌹 🌷 در سال 1336 در شهر کرمانشاه و در خانواده ای به دنیا آمد. او از همان دوران کودکی در حین تحصیل کار می کرد و تمامی درآمدش را در اختیار خانواده اش می گذاشت، سخت کوشی و جوهر مردانگی از همان دوران در وی ظهور یافته بود. همواره تلاش می کرد کارها را انجام دهد. دو سال قبل از انقلاب اسلامی تحولی شگرف در وی پدید آمد و به انجام و همت گماشت و به مرکز فعالیت های اسلامی آن دوران کرمانشاه ( مسجد حاج دائی) مرتبط شد، و از برادران صاحب الزمان وکیل آقا بود چون انگیزه های بسیار قوی داشت در حرکت های ضد رژیم نقش برجسته ای پیدا کرد. او از جمله افرادی بود که در جریان برای پایین آوردن مجسمه ی اقدام نمود. هنگامی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید سر از پا نشناخته به جمع پیوست و در جنگ با ضدانقلاب داخلی از خود رشادت های فراوان نشان داد، و آنگاه که منافقان کوردل نقاب از چهره زدوده و به جنگ مسلحانه با نظام اسلامی پرداختند او در صحنه های مختلف چون دست انتقام الهی بر آنان فرود آمده و نه تنها در کرمانشاه بلکه در مشهد که از پایگاههای مهم آنان به شمار می رفت ضربات سختی برآنان وارد کرد. چهره علی جلیلی برای دشمنان خدا و رسول « اشداء » بود و انهدام بسیاری از خانه های تیمی منافقین بدست او و همرزمانش گواه صادق شدت عمل این در مقابل دشمنان بود. او به دوستانش عشق می ورزید و با آنها بسیار مهربان بود. در سال 1359 که دشمن بعثی به خاک میهن اسلامی هجوم بی رحمانه خود را آغاز کرد، به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و در این دوران نیز حماسه های جاودانی آفرید و بالاخره در حالی که در ماموریتی عازم بازدید از های نبرد بود با عملیات دشمن برای تصرف یکی از مناطق عملیاتی غرب مواجه شد و علیرغم آنکه ماموریت دیگری داشت برای جلوگیری از سقوط منطقه وارد نبرد با دشمن شد و در همین عملیات در تاریخ 24 فروردین 1365بر اثر اصابت به درجه رفیع نائل گشت.🌷 @bashohda کانال باشهدا
با شهدا
🌹 🌷تحصیلات ابتدایی را در وصف و راهنمائی را در روستای بابوکان به پایان رسانید، در همین دوران با موتور تصادف کرد و دچار خونریزی مغزی شد به طوری که پزشکان معالج از او قطع امید کردند ولی از آنجائی که قسمت او بود سلامتی را به او بازگرداند و توانست در صف قرار گیرد. دوران انقلاب و ایجاد نهضت اسلامی او را به اوج آرزوهایش رسانید و در خانواده و بین دوستان به تبلیغ و تشریح حکومت اسلامی پرداخت و علاقه‌ای خاص به اخبار و رویدادهای کشور داشت و هر وقت خبر خوشی از پیشرفت انقلاب می‌شنید بسیار خوشحال می‌شد. با شروع جنگ تحمیلی علیه ایران دائماً به فکر و بود و از طرفی مهر و محبت ویژه‌ای که در خانواده نسبت به او می‌شد در او کشمکش ایجاد کرده بود که این اواخر به خوبی در حالات و سکناتش مشهود بود. بیشتر وقت خود را به و در امور می گذراند. فکر و شکستن زندان تن و پرواز به اوج آسمان از یک سو و علاقه مادر و مهر پدر در او حالتی ایجاد کرده بود که او را بر سر دوراهی قرار داده بود تا اینکه بالاخره تصمیم خود را گرفت و راه سرخ شهادت را انتخاب کرد و روزهای قبل از شهادتش چنان شادمانی در چهره‌اش نمایان بود که همه را به تعجب واداشته بود. قبل از رفتن به دوستان و اقوام گفته بود من راهم را انتخاب کرده‌ام و در ادامه این راه از هیچ چیزی نمی‌هراسم. با گذراندن دوران آموزش نظامی راهی جبهه‌ها شد و در تاریخ هفتم مرداد ماه 1361 در محور کوشک در اثر اصابت ترکش به صورت، به فیض نائل آمد و در زادگاهش روستای وصف(منظریه کنونی) به سپرده شد.🌷 @bashohda کانال باشهدا
🌷با درود به پیشگاه الاعظم ارواحنا لمقدمه الفدا وسلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی. پدر و مادر گرامی، امشب تاسوعای حسینی است و قرار است فردا به عملیات برویم. چند کلمه ای با عنوان وصیت نامه می نویسم. بدانید که جهان کفر در مقابل جهان اسلام قرار گرفته است و از هر سو درندگانی برای پاره کردن پیکر اسلام دست به دست داده اند. شهدا با رفتارشان بارسنگینی بر دوش ما نهادند. آماده باشید همت بسته و این بار را تا سر حد فنای خود به دوش کشید. مبادا بی اعتنا باشید که گناهی بزرگ است. پدر جان، اگر که فخر اولیاء الله است نصیب این حقیر گنه کار شد ناراحت نباشید، که بهترین ثمره را از عمرتان برداشت کرده اید. از مال و منال دنیا چیزی جز چند جلد کتاب ندارم اگر در دولت آباد کتابخانه ای عمومی وجود دارد یک سوم آن ها را به کتابخانه هدیه کنید. یک سوم پولی را که برای خدمتم می دهد به کمک کنید و اگر خواستید همه اش را کمک کنید بهتر است.🌷 @bashohda کانال باشهدا
🌷اي همشهريان و ياران باوفا امام را تنها نگذاريد و را خالي نكنيد و را از بچه هاي پر كنند كه اگر حزب‌‌الله صحنه‌‌ها را خالي كنند كرسي دانشگاه‌‌ها را مي‌‌گيرند و بايد زير چتر آن‌‌ها باشند.🌷 @bashohda کانال باشهدا
🌹:محمد هادی بازیار 🍃:حسین 🌷:رقیه 🌼:شلمچه 🌷،: یکم اسفند ۱۳۳۳، در شهر تاکستان به دنیا آمد. پدرش حسین (فوت۱۳۶۵) و مادرش رقیه نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در درس خواند. بود. ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. از سوی در حضور یافت. چهارم اسفند ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به گردن، سینه و ران، شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.🌷 @bashohda کانال باشهدا
🌷 ۸ فروردین ماه سال ۱۳۶۸ در شهرستان پاکدشت از توابع استان تهران و به عنوان دومین فرزند خاتواده به دنیا آمد. تربیت سعید در خانواده ای ، اولین زمینه عشق او به عصمت و طهارت بود و همین عشق حلقه وصل سعید با و را شکل می داد. شهید خواجه صالحانی در کنار تحصیل به نیز مشغول بود و در این رشته به چند مقام استانی هم دست یافت، سعید خواجه صالحانی پس از اتمام تحصیل به پاسداران انقلاب اسلامی ملحق شد و فعالیت های فرهنگی خود را در این نهاد و با مسئولیت فرمانده پایگاه شهرستان پاکدشت ادامه داد. با تشدید فعالیت تکفیری ها در سوریه و شدت گرفتن درگیری ها سعید هم تلاش میکرد به رزمندگان در سوریه ملحق شود و بالاخره موفق شد فرماندهان خود را برای اعزام راضی کند و به صف رزمندگان اسلام ناب محمدی در شامات ملحض شود. شهید سعید خواجه صالحانی بالاخره در چهارمین اعزامش به سوریه و در چهارمین روز از سال ۱۳۹۶ و به عنوان اولین شهید در طی عملیاتی در “استان حماه” سوریه به رسید. پیکر این شهید عزیز دو روز بعد از شهادت به میهن بازگشت و در روز ۷ فروردین پس از تشییع با شکوه در ر گلزار شهدای “” شهرستان پاکدشت به خاک سپرده شد و نامش را در کنار ۴۹ شهید مدافع حرم شهرستان پاکدشت ثبت کرد.🌷 @bashohda کانال باشهدا
🌷، سي‌ام خرداد 1349، در شهرستان ديده به جهان گشود. پدرش اكبر، پيمانكار ساختمان بود و مادرش خاور نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در درس خواند و ديپلم گرفت. از پذيرفته‌شدگان كنكور سال 1367 در رشته پزشكي بود. از سوي در حضور يافت. بيست‌ و سوم خرداد 1367، در شلمچه بر اثر اصابت تركش به صورت و گردن، شد. پيكرش را در گلزار شهداي شهرستان به خاك سپردند.🌷 هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
🍃 ردپای اشک های جامانده بر روی را که دنبال کنی و گوش هایت را بسپاری به صدای ناله ی جامانده های کاروان ، چشم هایت روشن می شود به ضریح . 🍃 همانجا که یادگاران ، آنرا مامن امن می دانند برای فرار از ظلمات دنیا و وضعیت قرمزش.بی شک های بسیاری این راه را رفته اند.شاید عده ای همچون من نام شهید برایشان غریبه باشد و او را نشناسند اما شناسنامه فرزندان مهر گمنامی خورده است. 🍃 بدنش راوی روزهای جنگ و تیر و بوده اما روحش از سرزمین جبهه تا حرم در جست و جوی شهادت بوده است. 🍃 عاقبت اش به واسطه خواهر ارباب امضا شد. شاید اشک هایش در روضه ها واسطه شدند شاید هم سفارش دوستان شهید ۵۲ بهشت زهرا بود که پهلویش را تیرها شکافتند و به آرزوی دیرینه اش رسید. 🍃 آه سردار، ، روضه پهلوی شکسته حضرت مادر را برایم تداعی کرد.چه بگویم از پیکرت که طعم اسارت چشید و چشم های همسرت که همچنان است تا خبری از تو برسد. 🍃 چه خوب شد که جاماند و حالا تنها یادگار و مرهم دلتنگی های همسر توست.امان از عصر عاشورا و انگشتری که چشم را گرفت و دل و ایمانش را برد... ✍️نویسنده: هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
مادر با رویای صادقه ای که در خواب دید، نامش را گذاشت. مدتی بعد، عباسش به مریضی سختی دچار شد‌‌ اما با به صاحب نامش و اشک های مادر، شفا یافت. در سنگر انقلاب بزرگ شد و با شناسنامه ای که تاریخ هایش با عشق دستکاری شده بود راهی شد. روزهایش در جبهه شب شد. پیوستن دوستانش به قافله را دید و جاماندن شد دلش عشق است و بی تابی اش. وداع با سرزمین شهدا را نپذیرفت و این بار برای یافتن نشانی از دوستانش به خاک های قلاویزان، فکه، و راهی شد... تفحص کرد پیکر های باقی مانده را، های بیرون آمده از دل خاک را، استخوان های پر از را... دوست داشت در سرزمین پر از شهید، پلاک و باقی نماند و دل خانواده های چشم انتظار شهدا را شاد کند... با عراقی ها طرح دوستی ریخت و با دادن هدیه آنان را به همکاری تشویق کرد اما این دل، اهل جاماندن نبود. متوسل شد به شهدا و از آنان خواست. شاید اشک ریخت، خواند، خدا را خواند و شاید شهدا دعایش کردند... در آخرین روزهایی که دعوت نامه شهدا به دلش رسید. به مادر گفت برایش حنا بیاورد. به یک دست به نام حسین و به دست دیگر به نام بن الحسن حنا گذاشت. دل مادر بود که ترسید، لرزید، شکست. شاید هم به یاد لحظه ای که مولا علی بر دستهای کوچک ابوالفضل بوسه می زد و از درد گریه می کرد، اشک ریخت خوابی دید که او را به بزم عشق دعوت کرده اند. ساک را بست و به دنبال نشانه ای راهی شد. کار آن روز را نذر حضرت عباس کرد بسم الله گفت و در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شد. لحظاتی بعد انفجار در منطقه عملیاتی «والفجر یک »دوستانش را بی تاب کرد. به رسم دست هایش قطع شد و مدتی بعد هم شهد شیرین شهادت نصیبش. شاید هم منتظر اربابش بود... در هفتمین روز محرم شهید شد و در روز عاشورا ...عراقی ها به رسم دوستی، برایش مراسم گرفتند. بوی از سرزمین های جنوب میاد. از فکه.... شلمچه... طلائیه..... ✍️نویسنده : به مناسبت سالروز تاریخ تولد : ۸ مهر ۱۳۵۱ تاریخ شهادت : ۵ خرداد ۱۳۷۵ تاریخ انتشار : ۸ مهر ۱۴۰۰ هدیه به روح مطهر شهدا @bashohda کانال باشهدا
بعدشما بہ اختلاس رفت! ایمانمان رنگ باخت! محبت هاو بردبارے هاتمام شد! صفاوسادگے در رنگ دنیا رنگ باخت! وقتی از رنگ فاصلہ گرفتیم! حنایمان رنگے ندارد هدیه به روح مطهر شهدا @bashohda کانال باشهدا
عکسِ هنری میـگرفتن.... وقتی عکسِ هنری گرفتن؛مُد نبود! ... هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
🌹بعدشما بہ اختلاس رفت! ایمانمان رنگ باخت! محبت هاو بردبارے هاتمام شد! صفاوسادگے در رنگ دنیا رنگ باخت! وقتی از رنگ فاصلہ گرفتیم! حنایمان رنگی ندارد ❤️ 🌷 هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا