#زندگی_به_رنگ_شهدا
اهمیت بسیاری به حجاب می داد و حتی در فیلمی که بعد از شهادتش منتشر شد گفته بود « اگر خدا لطف کرد و شهادت را نصیبم کرد، بنده از آن شهدایی هستم که حتما یقه بی حجابی ها و آنها که ترویج بی حجابی می کنند را در آن دنیا خواهم گرفت»
حتی نحوه تزئین ماشین عروسی مان به گونه ای بود که قسمت شیشه جلو سمت عروس را دسته گل چسبانده بود و به این شکل گل ها مانع دیده شدن من در ماشین بودند.
برای آقا جواد مهم بود که به مجالس شادی حلال برود و مراسم عروسی خودمان با مولودی خوانی طی شد و خاطرم است که برخی میگفتند، عروسی جواد به مجلس ختم صلوات شبیه است ولی برای جواد مهم کاری بود که برای خداپسند باشد و برایش صحبت های مردم اهمیت نداشت.
تربیت فاطمه را به من سپرده بود و می گفت از تربیت دخترمان شانه خالی نمی کنم ولی مادر بهتر می تواند دختر را تربیت کند و از همان دو سالگی به فاطمه یاد داده بود که با روسری و چادر بیرون برود.
#مدافع حرم شهید جواد محمدی
راوی همسر شهید
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش مصطفی هست🥰✋
*لـبـخـنــد*✨
*شهید مصطفی عارفی*🌹
تاریخ تولد: ۱۵ / ۱۰ / ۱۳۵۹
تاریخ شهادت: ۵ / ۲ / ۱۳۹۵
محل تولد: تربت جام← مشهد
محل شهادت: سوریه
*🌹شهید حسین هریری← 5 نفری سر سفره نشسته بودیم✨من گفتم از ما 5 تا، یکیمون خمس این راه میشه🌙بیاین یک قراری بذاریم هر کس شهید شد اون لحظه آخر که میگن امام حسین (ع) و بقیه اهل بیت میان؛✨ وقتی اهل بیت رو دید یک کاری کنه که بقیه بفهمن که دیده،🍃 بعد از این صحبت قرار بر این شد هر کس شهید شد لبخند بزنه،(:✨ ما میدونستیم و ایمان داشتیم به اینکه اهل بیت اون لحظه آخر تنهامون نمیزارن🌙ولی در حد شوخی بود که این موضوع رو مطرح کردیم🍃 بعد از چند ساعت که برای باز پس گیری و آوردن پیکر شهدا به تل مزار رفتیم🥀وقتی به سنگر آقا مصطفی رسیدم، دیدم مصطفی به صورت روی زمین افتاده🥀همین که مصطفی رو برگردوندم، دیدم خون تازه ازش روی زمین ریخت،🥀در همان لحظه دیدم لبخند رو صورت مصطفیست،(:✨اونجا بود که یاد اون شوخی سر سفره افتادم،‼️ پیکر مطهرش رو پایین آوردیم با اینکه خیلی پیکر جا به جا شد،💫 اما هنوز لبخند مصطفی بود.(:✨همسرش← آقا مصطفی یکبار توسط داعشی ها از ناحیه گوش مجروح شده🥀و شنوایی یک گوشش را از دست داده بود🥀او که داوطلبانه مدافع حرم شد✨ عاقبت با پرتاب نارنجک دشمن به شهادت رسید*🕊️🕋
*شهید مصطفی عارفی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
🌹گردان کمیل یکی از این گردانهایی بود که در جریان این عملیات در محاصره قرار گرفت ولی جانانه در قابل دشمن مقاومت کرد.
🌹علت مقاومت گردان کمیل بعدااینگونه عنوان شد که برای به عقب کشیدن بقیه گردانها و برای حفظ چندین گردان تا نفر آخر مقاومت کردند. وقتی در منطقه فکه گردان کمیل در محاصره قرار گرفت، شهید محمود ثابت نیا فرمانده و شهید علیرضا بنکدار معاون گردان کمیل، با معدود نیروهایی که سالم مانده بودند، در حالی که از شدت تشنگی لبهای آنها خشک شده بود، با اقتدا به مولایشان اباعبدالله الحسین(ع) به جنگ نابرابر خود با ارتش متجاوز بعث ادامه دادند. پاتکهای متعدد تیپهای زرهی عراق را، در هم کوبیدند و سرانجام مظلومانه در قتلگاه فکه جنوبی به شهادت رسیدند.
🌷پیکرهای پاک این شهدا در منطقه باقی ماند.
🌷علیرضا بنکدار
شادی روحشون صلوات
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
🌷شهید مدافع حرم داوود نریمیسا🌷
گذشت کنید تا درونتان آرام باشد.
اگر كسی او را ناراحت ميكرد به جای تلافی برايش دعا ميكرد كه خدا هدايتش كند.
📎شهادت: دوازده بهمن ۱۳۹۴
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش سعید هست🥰✋
*صـدای نـالـه*🥀
*شهید سعید حمیدی اصل*🌹
تاریخ تولد: ۳ / ۳ / ۱۳۴۸
تاریخ شهادت: ۴ / ۱۰ / ۱۳۶۵
محل تولد: اهواز.ملاثانی
محل شهادت: جزیره سهیل
*🌹همرزم← بچه ها وارد آب شدند🌊 سعید در دسته سلمان فارسی جزو اولين نفراتی بود كه زخمی شد🥀يك نارنجك پای چپ او را از ناحيه زانو قطع كرد🥀از شدت جراحات و برای اينكه دشمن صدای ناله او را نشنود🥀و عمليات لو نرود علفها و گِلهای كنارش را در دهانش گذاشته بود،🥀تا از خط گذشتيم و خاكريز را فتح كرديم (حدود ساعت 12 نيمه شب)🥀سپس يك سنگر برای مجروحان آماده كرديم🥀تا پيش از شروع طغيان اروند مجروحان را منتقل كنيم🍂شهيد «حميدی اصل» را به سنگر مجروحان انتقال داديم🍂ديديم دو پايش قطع شده 🥀و سرمای كشنده و آب شور منطقه مانند نمك بر زخمهای اين شهيد نشسته بود🥀ولی او مقاومت كرده بود و حتی صدای ناله او هم به گوش نمیرسيد🥀ديدم دهانش ورم كرده، گِلها را از دهانش بيرون آوردم🥀ديدم مانند ماهی كه از آب بيرون انداخته شده لبهايش شروع به تكان خوردن كرد✨هر چه گوشم را به لبهايش نزديك كردم نتوانستم متوجه شوم كه چه میگويد🍂 اما يقين دارم كه يا قرآن میخواند و يا برای رزمندگان دعا میكرد.🌙او ساعت 4 صبح همان شب به شهادت رسيد🕊️و پيكر مطهرش پس از 12 سال به وطن بازگشت*🕊️🕋
*شهید سعید حمیدی اصل*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
#پیرمردی_که_بهخاطر_یک_کمپوت_راهی_جبهه_شد!!
#بهشتیترین_قسطبندی
🌷کمپوتها اما محبوبترین خوراکی جبهه بود. کمپوت گیلاس و گلابی خاطرخواه بیشتری داشت. توی گرمای تند و سرمای تیز، قند و فشار خون رزمندهها میافتاد و هیچ چیز مثل کمپوتهایی که کارخانهها آن روزها شهدش را شیرینتر و قوطیها را سنگینتر تولید میکردند تا سهمشان را ادا کنند، قوت رفته را به جان رزمنده برنمیگرداند. قوطی خالی کمپوتها هم گلدان سنگرها میشد یا «هدف نشان» تمرین تیراندازی برای رزمندههای تازه وارد.
🌷کمپوت قسطی و حاج «عباس حافظی» اما شاید جالبترین ماجرا را داشته باشد. پیر رزمندهی گردان تخریب لشکر محمدرسول الله (ص) را اصلاً یکی از همین کمپوتها راهی جبهه و این گردان کرد. حافظی، پیرمرد مو سپید کردهای که در میدان «قیام» مغازه خواربارفروشی داشت، توی یک فیلم به یادگار مانده از روزهای جبهه از دانش آموزی میگوید که پول نداشته یک قوطی کمپوت بخرد و قسطی برمیدارد:...
🌷....: «آن بچه مبلغی از پول را به من داد، یک کمپوت برای کمک به جبهه خرید و گفت بقیهاش را روزی یک تومان برایم میآورد؛ قسطی. من هم قبول کردم. به خودم آمدم دیدم آن بچه هر روز آن مسیر را پیاده میآمد تا پس انداز کند و قسط من را بیاورد. تقوای او را که دیدم دلم تاب نیاورد بمانم و مشغول دنیا شوم. کرکره مغازه را کشیدم پایین و آمدم جبهه.» پیرمرد عاشق جبهه شد و متواضعانه میگفت که اینجا تقوای همه از من بالاتر است. یک فرزندش شهید شد و دیگری مفقودالاثر.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada