بسیج مدرسه علمیه معصومیه قم
🔰 میز گفت و گو 📣 مدرسه معصومیه قم به مناسبت شبهای فاطمیه سلام الله برگزار میکند ❇️ هر چه میخواهد د
📸 گزارش تصویری میز گفت و گو شب سوم
#شبهای_مادری
#فاطمیه
#خداروشکر_مادری_ایم
✊بسیج مدرسه معصومیه قم :
@basij_masoumieh
بسیج مدرسه علمیه معصومیه قم
🔰 میز گفت و گو 📣 مدرسه معصومیه قم به مناسبت شبهای فاطمیه سلام الله برگزار میکند ❇️ هر چه میخواهد د
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📸 گزارش تصویری میز گفت و گو شب چهارم
#شبهای_مادری
#فاطمیه
#خداروشکر_مادری_ایم
✊بسیج مدرسه معصومیه قم :
@basij_masoumieh
📨 روایت فاطمیه
📜 روایت هجدهم - نور آباد استان فارس
🔹قبل از من یوسف رفته بود سر کلاس بچه های اول ابتدایی و نقاشی برایشان کشیده بود. با او هماهنگ کردم و وارد کلاس شدم.
🔸تخته را پاک کردم و بالای تخته، گوشه سمت راست با ماژیک آبی نوشتم بسم الله الرحمن الرحیم.
بعد با ماژیک قرمز نقطه ها را گذاشتم و اعراب زدم.
بچه ها ذوق کردند.
🔹داشتم نقاشی بچه ها را نگاه می کردم که دیدم محمدطه، دارد روی تخته با ماژیک می نویسد بسم الله الرحمن الرحیم.
🔸گاهی یک حرکت به ظاهر کوچک یک معلم، میتواند سرمشق و الگوی دانش آموزان شود. نه لزوما حرف های او، بلکه حتی یک نوشته کوتاه، میتواند جهان فرهنگی دانش آموز را جهت دهد.
🔹معلمی داشتم در دوران دبیرستان. در بدو ورود به کلاس، بالای تخته گوشه سمت راست، می نوشت: هو الحکیم. بچه ها همه او را با این سرآغاز می شناختند.
#مادری_ام
#روایت_فاطمیه
✊بسیج مدرسه معصومیه قم:
@basij_masoumieh
📨 روایت فاطمیه
📜 روایت نوزدهم
🔹وارد کلاس شدم. معلم برپا داد و گفت: «حاج آقا بفرمایید اینجا» و با اشاره صندلی خودش را نشان داد. معلم سر کلاس بین بچه ها نشست.
🔸چند قدم بین صندلی ها رفتم و برگشتم. نوک ماژیک را روی تخته گذاشتم و گفتم: بچه ها هر سؤالی دارید بفرمایید تا بنویسم. همهمه شد. معلم رو به بچه ها گفت: آهای بچه ها! یکی یکی بپرسید.
🔹ابتدا اسمشان را روی تخته مینوشتم سپس سؤالشان.
حمید: حاج آقا ببخشید فرق صیغه با دوستی های حرام چیه؟! مگه یک جمله چه تأثیری داره؟!
امید: حاج آقا چرا موسیقی حرامه؟
-مگه نمیگن لا اکراه فی الدین…
-آقا اگه جمهوری اسلامی خوب بود، پس چرا پراید گرونه؟ ...
🔸نیم ساعت به زنگ کلاس مانده بود. گفتم: بچه ها! اجازه می دهید پاسخ دهم؟
-بفرمایید حاج آقا…
🔹مقدمه ای از فلسفه دین اسلام گفتم. بعد سعی کردم یکی یکی سؤالها را پاسخ دهم.
زنگ کلاس خورد؛ اما نگاه خیره معلم و بچه ها از من برداشته نشد. صحبتم را ادامه دادم تا یک نفر در کلاس را زد. معاون پرورشی بود. گفت: بچه ها مگه شما امتحان ندارید؟!
🔸معلم به ساعتش نگاهی انداخت و گفت: اِ اِ زنگ تفریح تمام شده! حاج آقا با اجازه بچه ها باید برن امتحان بدن. سپس آهسته به من گفت: حاج آقا زنگ بعد کدام کلاس هستید؟ میشود من هم بیایم؟
🔹خبر این کلاسِ پرسش و پاسخ پخش شد.
روز بعد تماس گرفتند. گفتند حاج آقا امروز سه تا مدرسه آماده اند تا بروید سر کلاسهایشان. مانده بودم به بقیه کلاسهای همین مدرسه که قول داده بودم بروم یا به آن سه مدرسه.
#مادری_ام
#روایت_فاطمیه
✊بسیج مدرسه معصومیه قم:
@basij_masoumieh
📨 روایت فاطمیه
📜 روایت بیستم
🔹ایام فاطمیه بود. رسول، به مناسبت ایام مسابقه ای در دانشگاه برگزار کرده بود.
🔸رسول از لرهای اصیل بود. اهل کوهرنگ.
کتاب هم از شخص اصیلی بود. شاگرد امام خمینی(ره).
🔹گذشت تا دوره طلبگی.
امشب (دوشنبه ۵ دی ۱۴۰۱) شب شهادت حضرت زهرا(س)، منبری رفتم در مورد حجاب با اشاره ای به نکات ابتدایی خطبه فدکیه.
🔸لاثَت خِمارَها علی راسها...
واشتَمَلَت بِجلبابها...
و...
موقع رفتن به مسجد، برای خواندن خطبه، حضرت زهرا خود را با خمار و جلباب(روسری بزرگ و لباس بلندی سراسری شبیه عبا و چادر عربی) پوشاند.
🔹بعد از منبر، مردی مسن آمد و کنارم نشست. سلام کرد و پرسید:« شیخ! با فرهنگ قوم لُر آشنا هستی؟»
فهمیدم میخواهد در مورد مسأله منبر امشب صحبت کند. گفتم:« بله! قبلا بینشان برای تبلیغ دین بوده ام. و با نوع پوشش آنها و لباس پوشیده و کامل زن هایشان(قری) آشنا هستم.»
🔸فقط یک کلام گفت و تشکر کرد و رفت
_ «حاجی! زنان قوم لُر، وقتی لباس هایشان را می شویند، جایی که مرد نامحرم آن را ببیند پهن نمی کنند!»
#مادری_ام
#روایت_فاطمیه
✊بسیج مدرسه معصومیه قم:
@basij_masoumieh