eitaa logo
خبرگزاری بسیج استان قزوین
4.5هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
5.4هزار ویدیو
35 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 "پوستر نمایشواره بزرگ سلام فرمانده رونمایی شد" _________________ 🎭 نمایشواره بزرگ سلام فرمانده 👤 نویسنده و کارگردان :‌ الماس پویامنش _________________ 🗓️ زمان : ۲۳ الی ۲۹ مهر ماه ۱۴۰۱ 🏛️ مکان : قزوین ، چهارراه عمران ، سالن اجتماعات سازمان تبلیغات اسلامی _________________ ⚜️ ستاد برگزاری نمایشواره بزرگ سلام فرمانده اخبار فوری 👇👇👇 @Basij_qazvin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱.دیدم اغتشاشگران، فراخوان داده اند که ! امروز نیروگاه برق حلب بودیم.این فیلم را از داخل نیروگاهی گرفتم که ۷سال پیش داعشی‌ها منفجرش کردند و هنوز مردم و حلب از بی برقی رنج می‌برند. برخی مناطق فقط ۴ساعت در روز برق دارند. این خزان، حاصل فریب بهار عربی در بود! ۲.این روزها با رفقای در سوریه کنار بحث اقتصادی روی شکل‌گیری بحران سوریه در سال ۲۰۱۱ هم متمرکز شده‌ایم.حالا دیگر شک‌ندارم یکی ازپروژه‌های طراحی شده برای ایران است. طراحی پیچیده دشمن در سوریه اگر چه شکست خورد اما مردم سوریه تا ده‌ها سال دیگر هزینه‌اش را خواهند داد ۳.سوریه قبل از جنگ رشد ۷درصدی در اقتصاد داشت و اگر سوری‌ها سال۲۰۱۱ زودتر از آنکه تروریستها وارد میدان شوند هوشیاری به خرج می‌دادند امروز‌ سوریه یکی از اقتصادهای پیشرو جهان عرب بود.یکی از علل حمله به سوریه همین بود.اما متاسفانه مردم سوریه دیر متوجه طراحی پشت صحنه شدن و شد آنچه شد. اخبار فوری 👇👇👇 @Basij_qazvin
🔘 هم اکنون؛ تشییع پیکر شهید مدافع حرم "میلادی حیدری" در حرم مطهر حضرت رقیه (س) ‌ ‌اخبار فوری👇👇👇 @Basij_qazvin
📢 پیام نماینده ولی‌فقیه در استان قزوین درپی بازگشت پیکر مطهر شهید الیاس چگینی 💢 حجت الاسلام و المسلمین عابدینی نماینده ولی‌فقیه در استان و امام جمعه قزوین با صدور پیامی بازگشت پیکر مطهر شهید مدافع حرم، شهید الیاس چگینی را تبریک و تسلیت گفت. بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم 🔆 ولَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (آل عمران/۱۶۹) 🔸 در ایام شهادت سیده نساءالعالمین حضرت فاطمه زهرا (س)، بازگشت پیکر مطهر «شهید الیاس چگینی» به وطن را به خانواده معزز آن شهید والامقام و مردم شهید پرور استان قزوین تبریک و تسلیت عرض می‌کنم. 🔹 مجاهدت‌های خالصانه شهیدان گرانقدر در دوران مبارزات انقلاب اسلامی، و دفاع از حرم اهل بیت (ع) موجب تقویت و گسترش شد و امروز شاهدیم گروه‌های مقاومت فلسطین شکست خفت‌باری را بر رژیم منحوس صهیونیستی تحمیل کردند که گویای نابودی این رژیم منحوس در آینده نزدیک است. 🌹 از درگاه خداوند متعال برای شهدای تازه تفحص شده در هم‌نشینی با اباعبدالله الحسین (ع) و برای خانواده‌های ایشان صبر و سلامت مسألت دارم. 🔺عبدالکریم عابدینی نماینده ولی‌فقیه در استان و امام جمعه قزوین اخبار فوری👇👇👇 @Basij_qazvin
یگان های ارتش سوریه مستقر در حومه غربی شهر حلب با پهپادهای گروه های تروریستی که از مناطق تحت کنترل آنها از حومه غربی حلب به سمت شهر پرتاب شده بودند مقابله کرده و قبل از رسیدن به اهدافشان سرنگون کردند. 👈 آیا افزایش حملات پهپادی به شهر حلب تصادفی است؟ اخیراً حملات پهپادی مسلحین به شهر حلب همزمان با حملات هوایی اسرائیل شده است... اخبار فوری👇👇👇 @Basij_qazvin
♦️حمله هوایی اسرائیل به حمص سوریه/صابرین‌نیوز ❇️کانال خبرگزاری قزوین 👇🏻 🆔 @Basij_qazvin
خبرگزاری بسیج استان قزوین
سفرنامه لبنان *در بازداشت حزب‌الله(۴)* 📌پسر جوان چشم‌آبی با شلوار پارچه‌ای خاکستری دوباره پرسید؟ -چ
سفرنامه لبنان(۱۱) *در بازداشت حزب‌الله(۵)* (مشکلی نیست) پِرابلِم را پروبلم تلفظ کرد. رو برگرداندم به همان طرفی که انگشت به پهلویم خرده بود. مرد میانسالی که تیشرت مشکی پوشیده بود، دو باره تکرار کرد: "no problem. Dont worry" (مشکلی نیست. نگران نباش) ادامه داد: I work with HajQasem in Syria and Iraq (من با در عراق و کار کردم) بعد هم دست و بازو و پهلویش را نشان داد که تیر خورده بود. پرسیدم: -do you think that SeyyedHassan has been killed? (فکر میکنی سیدحسن شده؟!) -No. Seyyed is alive and in Iran and after the war come to tv with imam Khamenei and say i am alive (نه. سید زنده‌ن و داخل ایرانه و بعد از جنگ با میاد توی تلویزیون و میگه من زنده‌م) اشک توی چشمم جمع شد. سرم را پایین انداختم و چشمم را پاک کردم. حتی تصورش هم شوق‌آور بود. 📌چشم‌آبی رفت جلوی در و آن را روی مردی میانسال با صورت کشیده استخوانی باز کرد. ترکیب کلاه نقاب‌دار و ریش جوگندمی از مرد قیافه‌ای و محکم ساخته بود. دستم را محکم گرفت و دوباره نشاندم روی نیمکت چوبی بازجویی. چشم‌آبی هم برای ترجمه کنارمان نشست ولی مرد امنیتی گفت: تا جایی‌که می‌شود باید عربی صحبت کنی. -عربی قلیل از پشت شیشه گرد عینکش، چشم دوخت به صورتم و پرسید: -مگه نمیخونی که عربی بلد نیستی؟ -عربی بالفصحی (عربی فصیح) فضا دوباره جدی شد و شروع کرد سوالاتش را با عربی فصیح پرسید. کلمات سوال را شمرده می‌گفت. از اسم و نام پدر و مادر (در مرسوم است) شروع شد تا مجوزات وزارت اعلام و حزب‌الله و جِیش(ارتش). حدود نیم‌ساعت سوال می‌پرسید. از شیوه سوال پرسیدنش معلوم بود که یک بازجوی حرفه‌ای و کارکشته است. وسط سوال‌ها به چشم‌آبی گفتم: -شما که این‌قدر حواستون جَمعه و برای من هم این‌قدر سختگیری می‌کنید چرا یکی یکی دارن فرماندهان‌تون رو شهید می‌‌کنن؟ ترجمه کرد و جواب داد که: ما این کارا رو می‌کنیم تا همچین اتفاقایی تکرار نشه. ✅سوال‌ها و استعلام‌ها و چک مدارک که تمام شد، یک‌دفعه دستش را روی سینه‌اش گذاشت و گفت: -نحن نعتذر منکم (ما از شما عذر می‌خوایم) و دستش را برای مصافحه جلو آورد. -من کاملا درکتون می‌کنم‌. خوشحالم که در جمع شما بودم و از نزدیک دیدمتون‌. وسایلم را جمع کردم‌. افراد حاضر در مرکز حزب‌الله دورم جمع شدند و با هم دست دادیم‌. چشم آبی را هم در آغوش کشیدم. تا درب خروجی همراهی‌ام کردند و از آن‌جا خارج شدم. من ولی دوست داشتم بیشتر پیش‌شان بمانم و گپ بزنم و سوالاتم را درباره حزب‌الله و سید و تشییعش بپرسم. سفرنامه لبنان(۶) *ملاقات با ابراهیم هادی در بیروت* 📌 "بنت اختی" این را محمد، کافه‌دارِ محله‌ی فتح‌اللهِ برای معرفی فاطمه، گفت. داشتیم با محمد توی کوچه‌‌پس‌کوچه‌های محله راه می‌رفتیم که به مدرسه رسیدیم. آنجا "بنت اختِ" محمد را دیدیم. کنار پدرش در اتاق مدیر مدرسه نشسته و یخ‌دربهشت زردرنگی کنارش بود. تا ما را دید سریع چادرش را جمع‌وجور کرد و از اتاق بیرون آمد. چند دقیقه بعد، وقتی سلام نماز ظهرم را روی جانمازِ مدیرِ مدرسه دادم، محمد صفحه‌ موبایل دخترخواهر چهارده ساله‌اش را روبرویم گرفت و من چهره‌ی نورانی را دیدم؛ چندهزار کیلومتر دورتر از ایران. تعداد سوالاتی که توی ذهنم مرور کردم تا بعد از نماز عصر از فاطمه‌ نوجوان بپرسم، زیاد شد. فاطمه هم دائم مداحی‌های ایرانیِ توی گوشی‌اش را پخش می‌کرد تا مرا برای مصاحبه با خودش مشتاق‌تر کند. 📌سوالاتم را شروع کردم: -کتاب خاطرات ابراهیم هادی رو خوندی؟ -نعم (بله) -اسمش چیه این‌جا؟ -سلامٌ علی ابراهیم -چاپ شده این‌جا؟. -کثیر. خیلی کثیر. -از شهید ابراهیم هادی چه ویژگیش بیشتر برات جالب بود؟ -حیاء -غیر از ابراهیم هادی با کدوم شهیدِ ایرانی آشنایی داری؟! -شهید ذوالفقاری [پسرک فلافل‌فروش]، شهید چیت‌سازیان. ✅سرپا ایستاده بودیم و سوال می‌پرسیدیم. سوال‌ها را به عربی فصیح از محمد می‌پرسیدیم و محمد هم آنها را تبدیل به عربیِ شامی می‌کرد و از بنت اُختش می‌پرسید. دلم غنج می‌رفت وقتی فاطمه‌ خودم را در چادر و روسری لبنانی مشکی فاطمه این‌جا تصور می‌کردم. دلتنگی دو هفته ندیدن وروجک‌ها، چنگ زد روی قلبم. دوست داشتم سوالات بیشتری بپرسم ولی زبانِ بدن دایی فاطمه نشان می‌داد که این‌طور سرپا ایستادن توی جمع و سوال پرسیدن از یک دختر خوشایندش نیست. سوالات آخرمان را به‌جای فاطمه جواب می‌داد و حالت خروج از مدرسه به خودش گرفت تا سریعتر را تمام کنیم.