eitaa logo
یِک دَهــہ هَشــتـادے در راه شُــهدا 🇵🇸 :)
813 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
18 فایل
بچہ ها به خدا از شهدا جلو مےزنید اگہ رعایت کنید که دل امام زمان(عج) نَلَرزه !(:♥️ - حاج حسین یکتا - به امید روزی که پشت اسم مون بنویسن "شهید دهه هشتادی" !(: یه سر بزنید: @SeyyedDahe80 از‌خودمونه ؛ کپی؟! حلالِ حلالت رفیق!
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ خجالت‌میڪشم اسمم‌را‌گذاشته‌ام:منتظر امّا زمـانۍڪه دفترانتظارم‌را‌ورق میزنۍمی‌بینی؛ فضاۍمجازۍرا بیشترازامامم‌میشناسم ؛ حتۍگاهۍصبح آفتاب‌نزده آنهارا چِڪ‌میڪنم؛امـا عهدم را نـــه.. 💔 http://Eitaa.com/basijian_Zahraei
سلام علیکم؛ از‌غربت مهدی فاطمه بگید ار انتظار این همه سال بگید از تنهایی این دنیا بدون آقامون بگید...خیلی چیز برای گفتن هست، التماس دعای فرج🌿
سلام علیکم؛ کانال مون دو زبانه اس دین اصلی مرکزش داره میشه ایران و تو زبان فارسی بقیه هم وقتی ترجمه می کنن به دلخواه شون خیلی چیزا رو عوض می گنن و این باعث میشه دین کسایی که در ایران نیستن و یا فارسی بلد نیستن درست نباشه و این مسئولیت ماست که اون دین خالص رو به نحو احسن به بقیه بدیم... جهاد تبیین و روشن سازی مطالب الان مسئولیت اصلی ماست که رهبر انقلاب گقتن و بحمدلله تو فارسی خیلی جاها داره انجام می شه ولی در زبان های دیگه خیلی کمیاب هستش این که من و دوستام زبان های مختلف بلدیم و یا در کار های رسانه ای می تونیم فعالیت کنیم، بلدیم و می تونیم بخش کوچکی از جنگ نرم رو انجام بدیم خواستیم به نحو احسن انجام بدیم درسته کار ما اصلا کاری نیست و اگر هم یک هزارم تاثیر گداری هم داشتیم لطف امام زمان بودهه که ما رو لایق دونستن و از لطف شهداست که به ما اجازه ی خادمی دادند داریم سعی می کنیم از مهارت هامون در راه مسئولیتی که داریم استفاده کنیم به اميد اینکه ما هم بتونیم در زمینه سازی ظهور مهدی فاطمه گرچه کمترین مقدار ولی موثر باشیم.🙂
سلام علیکم، چشم ولی بدونید عشق واقعی آقامون هستند همونی که کنارشون آرامش خواهیم داشت و دنیا با اومدنشون عوض می شه همون مهدی فاطمه با شال سیدی شون که الان سال هاست عاشقانه منتظر ما هستند...✨
سلام علیکم؛ خیلی ممنون انشالله مورد رضایت امام زمان و شهدا هم باشه✨ بله حتما انشالله هر چی به صلاحتونه براتون اتفاق بیفته از امام زمان بخواید براتون دعا کنند انشالله حاجت روا باشید، خیلی خوبه که میون حاجت هامون حواسمون به مهدی فاطمه (عج) هم باشه دمتون گرم🖇
سلام علیکم؛ چشم حتما رفقا دریغ نکنید انشالله امام زمان دستگیرتون باشن🌸
سلام علیکم، چشم حتما؛ از‌ امام زمان بخواید براتون دعا کنند انشالله حاجت روا باشید🌱
سلام علیکم؛ خیلی ممنون نظر لطفتونه‌، به اميد اینکه بتونیم ذره‌ای‌ در زمینه سازی ظهور حضرت موثر باشیم... التماس دعای فرج💐
سلام علیکم؛ بلی بفرمایید پیوی الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج‌بحق‌سقای‌کربلا کمی مبهم... التماس دعای فرج🌿
علیکم السلام و رحمت الله و برکاته. سلام علیکم، از دست کی؟ می تونید با حرف زدن حلش کنید ولی چون موضوع رو نمی دونم نمی تونم راهنمای صد در صد بکنم. التماس دعای فرج✨
سلام علیکم، خیلی ممنون خوشحالمون کردید انشالله مورد رضایت امام زمان و شهدا هم قرار بگیریم🌹
چالش: رفقا برای چالش هر وقت ادمین صلاح بدونند می زارن ولی چشم کمترش می کنیم. حمیایتی؛ برای حمایتی و تبادل بفرمایید پیوی پیام سنجاق شده تا پیگیری بشه. التماس دعای فرج🌿
آیا جنایتی از این بزرگ تر نسبت به زن هست که زن را با آرایش، مد و جلوه گری زیورآلات سرگرم کنند و از او به عنوان یک ابزار و وسیله استفاده کنند؟💅🏼🤳🏻 امروز سر و سینه را از زیورآلات پرکردن و آرایش و مد و لباس را بُت خود قرار دادن، برای زن انقلابی مسلمان ایران ننگ است.👑💠 آن زنی که در پی این گونه چیزهاست، از ارزش پایین برخوردار است؛ طلا برای زن ارزش آفرین نیست، بی اعتنایی به طلا ارزش آفرین است. 💍 مد برای زن، ارزش آفرین نیست؛ بی اعتنایی نسبت به مدهای دام گونه ساخته و پرداخته دشمنان، برای زن ارزش است.🚫 نمونه ای عینی از اعتراف غربیان در مبارزه با فرهنگ حجاب، در خاطرات مستر همفر مشهود است، او می گوید: باید زنان مسلمان را فریب داد و از زیر چادر بیرون کشید؛ 💋 با این بیان که حجاب، یک عادت است از خلفای بنی عباس و یک برنامه اسلامی نیست... 💄 پس از آنکه زنان را از چادر بیرون آوردیم، باید جوانان را تحریک کنیم که دنبال آنان بیفتند تا در میان مسلمانان فساد رواج یابد و برای پیشبرد این نقشه، لازم است اول زنان غیرمسلمان را از حجاب بیرون آوریم تا زنان مسلمان از آنان یاد بگیرند.💔🙍🏻‍♀ 🚶🏻‍♀ Eitaa.com/basijianZahraei
✧من برنامه های استـڪبار جهانـے علیـہ ملت ایران را در سه جمله خلاصه مـے کنم:✧ اول: جــنگ روانــے🧠 دوم جــنگ اقتــصادے 💵 سوم: مقـابله با پیشــرفت و اقتــدار علمـے📚 ~مقام‌معظم‌رهبرـے I summarize the arrogant plans of the world against the Iranian nation in three sentences: ✧ First: mental war🧠 second: economic war💵 Third: confrontation with the progress and authority of science📚 ~Rahbar Eitaa.com/basijianZahraei
🔴 آمادگی برای غیبت 🔹 اگرچه پیامبر و امامان، سالها پیش از ولادت امام مهدی، موضوع غيبت او و حتمی بودن وقوع آن را پیش بینی و بر آن تاکید کرده بودند، اما بیم آن بود كه غيبت آخرين حجّت الهي، آسيبهاي جدّي به ديانت مسلمين وارد آورد، لذا دوران غيبت با برنامه ريزي دقيق و با انجام برخی مقدمات آغاز شد و به صورت مرحله ای ادامه يافت. 🔺 در این راستا، و برای عادت دادن مردم به شرایط جدید، امام هادی و امام عسکری از تماس مستقیم با مردم پرهیز کرده و از طریق واسطه با مردم در ارتباط بودند و کمتر در میان مردم ظاهر می‌شدند. 🌿 Eitaa.com/basijianZahraei
☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️ ☔️🌸 ☔️ اولین دفعه که رفتیم مشهد نمی‌دانستیم باید شناسنامه همراهمان باشد رفتیم هتل گفتند: باید از اماکن نامه بیاورید. نمیدانستم اماکن کجاست وقتی دیدم پاسگاه نیروی انتظامی است هول برم داشت جدا رفتیم. در اتاق برای پرس و جو بعضی جاها خنده ام می گرفت. طرف پرسید‌: مدل یخچال خونتون چیه؟ چه رنگیه؟ شماره موبایل پدر و مادرت چنده.؟ نامه گرفتیم و اومدیم بیرون تازه فهمیدم همین سوال ها را هم از محمدحسین پرسیده بودند. اولین زیارت مشترکمان را از باب الجواد شروع کردیم ، محمدحسین این شعر راخواند: صحنتان را می‌زنم برهم جوابم را بده******** این گدا گاهی اگر دیوانه باشد بهتر است****** جان من آقا، مرا سرگرم کاشی ها مکن******** میهمان مشغول صاحبخانه باشد بهتر است***** گنبدت مال همه باب الجوادت مال من******* جای من پشت در میخانه باشد بهتر است***** اذن دخول خواندیم و کفش درآوردو سجده شکر به جا آورد نگاهی به من انداخت و بعد هم سمت حرم کردو گفت:« ای مهربون این همونیه که به خاطر یک ماه آمدم پابوس تون ممنون که خیرش کردید برام بقیه هم دست خودتون تا آخر آخر.» عادتش بود سرمایه‌گذاری می‌کرد چه مکه چه کربلا چه مشهد زندگی را واگذار می‌کرد دست خودشون. جلوی ورودی صحن قدس هم شعر دیگری خواند: «دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت*******جایی ننوشته است گنهکار نیاید****** گاهی ناگهان تصمیم میگرفت انگار میزد به سرش اگر از طرف محل کار مانعی نداشت بی هوا می رفتیم مشهد به خصوص اگر از همین بلیط های چارتر باز می‌شد. یادم هست ایام تعطیلی بود باروبنه بسته بودیم برویم یزد آن زمان هنوز خانواده هم نیامده بودند تهران، خانه خواهرش بودم زنگ زد: که الان بلیط گرفتم بریم مشهد. من هم از خدا خواسته گفتم: کجا بهتر از مشهد؟ ولی راستش تا قبل از ازدواج هیچ وقت مشهد این شکلی نرفته بودم؛ ناگهانی، بدون رزرو هتل، وقتی رفتم خوشم اومد انگار همه چیز دست خود امام رضا علیه السلام بودو خودش همه چی رو خیلی بهتر از ما مدیریت می کرد. داخل صحن کفش هایش را در می آورد توجیهش این بود که وقتی حضرت موسی علیه السلام به وادی طور نزدیک میشد خدا بهش گفت: «فاخلع نعلیک »صحن امام رضا را وادی طور می پنداشت وارد صحنه که میشد بعد از سلام و اسم دخول گوشه‌ای می‌نشست و با امام رضا حرف میزد جلوتر که می‌رفت وصل روضه و مداحی می‌شد. محفل روضه ای بود که در گوشه‌ای از حرم بین صحن گوهرشاد و جمهوری به گمانم داخل بست شیخ بهایی بود که به « اتاق اشک »معروف بود. آن اتاق شاید به زور با ۲و۳ قالی سه در چهار پر شده بود غلغله می‌شد نمی‌دانم این همه آدم آنجا چه جور جا می شدند فقط آقایان را راه می‌دادند و محمد حسین می‌گفت: روضه خاص است. عده‌ای محدود آن هم بچه هیئتی ها خبر داشتند که ظهرها اینجا روضه به پاست برای اینکه به روضه برسند باید نماز شکسته ظهر و عصر شان را با نماز ظهر جماعت می خواندند. اینطوری شاید به روضه می رسیدند از وقتی در باز می‌شد تا حاج محمود خادم آنجا در را می‌بست شاید ۳و۴ دقیقه بیشتر طول نمی کشید خیلی‌ها پشت در می ماندند کیپ کیپ می شد و بنده خدا به زور در را می‌بست. چند دفعه کمی دورتر اشتیاق این جماعت را نظاره می‌کردم که چطور دوان دوان خودشان را می‌رساندند به محمد حسین گفتم: چرا فقط مردان راه میدن من می خوام بیام. ظاهراً با حاج محمود سر وسری داشت رفت و با او صحبت کرد نمی‌دانم چطور راضی اش کرده بود می‌گفتند تا آن موقع پای هیچ زنی به آن جا باز نشده و قرار شد زودتر از آقایان بروم تا کسی متوجه نشود. فردا ظهر طبق قرار رفتیم و وارد شدیم اتاق روح داشت میخواستی همان وسط بنشین بشینی و زار زار گریه کنی برای چه؟ نمی‌دانم! معنویت موج می‌زد می‌گفتند: چندین سال ظهر تا ظهر در چوبی این اتاق باز می‌شود تعدادی می آیند روضه می‌خوانند و اشک می ریزند و می روند، در قفل می‌شد تا فردا. حاج محمود مستمعان را زود بیرون می کرد که فرصتی برای شوخی و شاید غیبت و تهمت و گناه پیش نیاید. انتهای اتاق دری باز می شد و آنجا را آشپزخانه کرده بود همیشه دو نفر می ایستادند پای سماور و بعد از روضه چای می‌دادند به نظرم همه کاره آنجا حاج محمود بود. از من قول گرفت که به هیچکس نگویم که آمده ام اینجا. در آن آشپزخانه پله های آهنی بود که میرفت روی سقف اتاق شرط دیگری هم گذاشت: نباید صدات بیرون بیاد، خواستی گریه کنی یه چیز بگیر جلوی دهنت. بعد از روضه باید صبر میکردم همه بروند و خوب که آب ها از آسیاب افتاد بیایم پایین. اول تا آخر روضه آن جا نشستم و طبق قولی که داده بودم چادرم را گرفتم جلوی دهانم تا صدای گریه بیرون نرود آن پایین
غوغا بود یک نفر روزه را شروع کرد تا بسم الله را که گفت صدای ناله بلندشد. ... Eitaa.com/basijianZahraei ☔️ ☔️🌸 ☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️
☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️ ☔️🌸 ☔️ به نماز اول وقت خیلی مقید بود در مسافرت‌ها زمان حرکت را طوری تنظیم می کرد که وقت نماز بین راه نباشیم زمان‌هایی که اختیار ماشین دست خودش نبود و با کسی همراه بودیم،در اولین فرصت در نمازخانه های بین راهی و پمپ بنزین می‌گفت: نگهدارید. اغلب در قنوتش آیه ای از قرآن را می خواند: 💞ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین و جعلنا للمتقین اماما.💞 قرآن جیبی داشت و بعضی وقتها که فرصتی پیش می‌آمد میخوان مطب دکتر در تاکسی گاهی اوقات هم از داخل موبایلش قرآن می‌خواند با موبایل بازی می‌کرد انگری بردز هندوانه‌ای بود که با انگشت قارچ کاش می کرد اسمش را نمی‌دانند و یک بازی قورباغه بعضی مرحله اجرا کمکش می‌کردم اگر من هم در مرحله می‌تواند برای مردم می‌کرد می‌گفت من میشه وقتی بازی می‌کنی صدای مداحی هم پخش بشه تنظیم کرده بود که بازی می‌کردم و به جای آهنگش مداحی گوش میدادیم اهل سینما نبود ولی فیلم اخراجی ها را با هم رفتیم دیدیم بعد از فرو نشستن به نقد و تحلیل کردن کلی از حاجی گرینوف های جامعه را فهرست کردیم چقدر خندیدیم طرف مقابلش را با چند برخورد شناسایی می‌کرد و سلیقه اش را می شناخت از همان روزهای اول متوجه شد که جانم برای لواشک در می‌رود هفته یکبار حتماً گل می خرید همه جوره میخرید گاهی یک شاخه ساده گاهی دستی تزیین شده یک بسته لواشک پاستیل یا قره قروت هم می‌گذاشت کنارش. اوایل چنددفعه بود بردم از سر چهارراه برایم گل میخرد بهش گفتم: واقعاً برای من خریدی یا دلت برای اون بچه گل فروش سوخت؟ از آن به بعد فقط می‌رفت گلفروشی. دل رحمی هایش را دیده بودم مقید بود پیاده های کنار خیابان را سوار کند بخصوص خانواده‌ها را. یک بار در صندوق عقب ماشین عکس رادیولوژی دیدم ازش پرسیدم این مال کیه؟ گفت راستش مادر و پسری را سوار کردم که شهرستانی بودن و آمده بودند برای دوا درمون پول کم آورده بودن و داشتن برمیگشتن شهرشون به مقداری نیاز پول داشتند. کارت به کارت کرده بود و ۲۰۰ هزار تومان هم دستی به آنها داده بود بعد برگشته بود و آنها را به بیمارستان رسانده بود می‌گفت: از بس اون خانم خوشحال شده بود یادش رفته بود عکسش رو برداره. رفته بود بیمارستان که صاحب عکس را پیدا کند یا نشانی از شان بگیرد و بفرستد برای شان. گاهی به بهزیستی سر می‌زد و کمک مالی می کرد وقتی پول نداشت نصف روز می رفت با بچه ها بازی میکرد یک جا نمی‌رفت هردفعه مکان جدیدی. برای من که جای خود داشت بهانه پیدا می‌کرد برای هدیه دادن اگر در مناسبتی دستش تنگ بود میدیدی چند وقت بعد با کادو می آمد و می گفتــ: این به مناسبت فلان روز که برات هدیه نخریدم یا مناسبت بعدی عیدی سنگ تمام می گذاشت. اگر بخواهم مثال بزنم مثلا روز ازدواج حضرت فاطمه و حضرت علی علیه السلام رفته بود عراق برای مأموریت. بعد که آمد یک عطر و تکه ای از سنگ حرم امام حسین علیه السلام برایم آورده بود گفت: این سنگ سوغاتی عطر هم هدیه روز ازدواج حضرت فاطمه سلام الله علیها و حضرت علی. در همان مأموریت خوشحال بود که همه عتبات عراق را دل سیر زیارت کرده است در کاظمین محل اسکان شب قدر نزدیک حرم بود که وقتی پنجره را باز می‌کرد گنبد را به راحتی می دید. شب جمعه ها که می رفتند کربلا بهش می گفتم: خوش به حالت داری حال می کنی از این زیارت به اون زیارت. در مأموریت‌ها دست به نقد تبریک می گفت یا زیر سنگ هم بود گلی پیدا می‌کرد و ازش عکس میگرفت و برایم می فرستاد گاهی هم عکس سلفی را می فرستاد یا عکسی که قبلاً با هم گرفته بودیم. همه را نگه داشتم به خصوص هدایای جلسه خواستگاری را کفن و پلاک و تسبیح شهید. در کل چیزهایی را که از تفحص آورده بود یادگاری نگه داشته بودم برای بچه هام. تفحص را خیلی دوست داشت بعد از ازدواج دیگر پیش نیامد برود. زیاد هم از آن دوران برایم تعریف می‌کرد می‌گفت: با روضه کار را شروع می‌کردیم با روضه هم تموم. از حالشان موقعی که شهید پیدا می‌کردند می‌گفت جزئیاتش را یادم نیست ولی رفتن تفحص را عنایت می دانست کلی ذوق داشت که بارها کنار تابوت شهدا خوابیده است. ... Eitaa.com/basijianZahraei ☔️ ☔️🌸 ☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️
الهم‌ارزقنا‌از‌این‌لحظه‌ها...🙂🖤 Oh Allah give me a chance like this...🙂🖤