eitaa logo
روشـــツــنی خونه [🌙]
2.8هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
137 فایل
عشق یعنی دعای خیر حضرت زهرا(س)همراهت باشه😍 نشر مطالب=صدقه جاریه میتونید با ما در ارتباط باشید 😉 @haniekhanooom بادڵ و جوݩ گوش میدیم بہ حرفاتوݩ♥️ یہ گروه داریم پراز مامان هاے باحاڵ و پرانرژے 💕 هرکے دوست داشت واردش بشہ بہ این شخصی یه ویس بفرستہ 🎼
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طرز تهیه ی پف پفی🍥🍥🍥 رو تو کلیپ بالا ببینین 👆👆👆 یه میان وعده ی خوب و سالم برای کوچولوها و یه شیرینی خوشمزه تو جشن ها . @mamanogolpooneha
بی هیچ استعـاره؛ و بی هیچ قافیه چادر عجیب روی سرت " عشق " میکند @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ﻣﻮﺍﺩ ﻻﺯﻡ: ﺁﺭﺩ ﺑﺮﻧﺞ ﻧﺮﻡ ﻧﺮﻡ 1 ﮐﯿﻠﻮ ﺁﺭﺩ ﮔﻨﺪﻡ 200 ﺭﻭﻏﻦ ﺟﺎﻣﺪ ﯾﺎ ﮐﺮﻩ 500 ﮔﺮﻡ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ 3 ﻋﺪﺩ - ﻫﻞ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﭘﻮﺩﺭ ﻗﻨﺪ 400 ﮔﺮﻡ ✍ﻃﺮﺯ ﺗﻬﯿﻪ: ﺍﻭﻝ ﺭﻭﻏﻦ ﺟﺎﻣﺪ ﯾﺎ ﮐﺮﻩ ‏( ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﻧﯿﻤﯽ ﮐﺮﻩ ﻭ ﻧﯿﻤﯽ ﺭﻭﻏﻦ ﺑﺎﺷﻪ ‏) ﺭﻭ ﺩﺭ ﻇﺮﻓﯽ ﺑﺎ ﻫﻤﺰﻥ ﺑﺮﻗﯽ ﺑﺰﻧﯿﺪ ﺗﺎ ﮐﺎﻣﻼ ﭘﻒ ﮐﻨﻪ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﺸﻪ ﺑﻌﺪ ﭘﻮﺩﺭ ﻗﻨﺪ ﺭﻭ ﺑﺮﯾﺰﯾﺪ ﻭ ﺑﺰﻧﯿﺪ ﺗﺎ ﺁﺏ ﺑﺸﻪ . ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻏﺎ ﺭﻭ ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﮐﺎﻣﻼ ﺑﺰﻧﯿﺪ ﻫﻞ ﺭﺍ ﻣﯿﺮﯾﺰﯾﻢ ﻭ ﺑﻌﺪﺍﺯ ﺁﻥ ﯾﻮﺍﺵ ﯾﻮﺍﺵ ﺁﺭﺩ ﺭﺍ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﻭﺭﺯ ﺑﺪﻫﯿﺪ ﺗﺎ ﺧﻤﯿﺮ ﻟﻄﯿﻒ ﻭ ﯾﮑﺪﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﯿﺎﺩ ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺍﮔﻪ 1 ﺳﺎﻋﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺑﻤﻮﻧﻪ ﺑﻬﺘﺮﻩ ﻓﺮ ﺭﻭ ﺭﻭ ﺩﺭﺟﻪ 140 ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﻨﯿﺪ ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺯﻭﺩ ﻣﯿﺴﻮﺯﻩ ﺍﺯﺧﻤﯿﺮ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮔﺮﺩﻭ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺘﻮﻥ ﻭﺭﺯ ﺑﺪﯾﺪ ﺗﺎ ﻧﺮﻡ ﺑﺸﻪ ﻭ ﺭﺍﺣﺖ ﺷﮑﻞ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺗﻮ ﺳﯿﻨﯽ ﺑﺬﺍﺭﯾﺪﻭ ﯾﺎ ﻣﯿﺘﻮﻧﯿﺪ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺑﺎﺯﺵ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﻗﺎﻟﺐ ﺑﺰﻧﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺰﯾﯿﻦ ﯾﻪ ﭼﯿﺰ ﮔﺮﺩ ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺳﻮﺭﻩ ﻗﯿﻒ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ ﺭﻭﺵ ﺷﮑﻞ ﺑﺪﯾﺪ ﯾﺎ ﺑﺎ ﭼﻨﮕﺎﻝ ﯾﺎ ﺑﺎ ﻣﻬﺮ ﻫﺮﺟﻮﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺭﻭﺷﻢ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺳﯿﺎﻩ ﺩﻭﻧﻪ ﺑﺰﻧﯿﺪ ﯾﺎ ﺑﺎ ﺧﻼﻝ ﺩﻧﺪﻭﻥ ﯾﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺯﻋﻔﺮﻭﻥ ﻭﺳﻄﺶ ﺑﺬﺍﺭﯾﺪ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺍﺳﻔﻨﺎﺟﻢ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﯾﺎ ﯾﻪ ﺗﮑﻪ ﻧﺒﺎﺕ ﻭﺳﻄﺶ ﻣﯿﺬﺍﺭﻥﺳﯿﻨﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺧﻞ ﻓﺮ ﺑﺬﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ 15 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﺎ ﺷﻌﻠﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﭙﺰﯾﺪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﭘﺨﺖ ﭼﮏ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﻧﺴﻮﺯﻩ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:  هر کس کم بخورد، سالم می‌ماند و هر کس زیاد بخورد تنش بیمار می‌شود و قساوت قلب پیدا می‌کند. (نهج الفصاحه ص۷۲۸ ، ح ۲۷۷۹) ... @mamanogolpooneha
▫️تقویت مهارت حل مسئله کودک چگونه امکان پذیر است؟ ۱. پیدا کردن گنج 🔺چند سرنخ و نشانه را در نقاط مختلفی از خانه مخفی کنید، طوری که پیدا کردن هر کدام به پیدا شدن دیگری کمک کند. در انتهای این مسیر، چیزی به عنوان گنج مخفی کنید که مکان آن با داشتن و درک سرنخ‌ها پیدا شود. این بازی، علاوه بر تقویت مهارت‌های حل مسئله، به کودک کمک می‌کند کار و بازی‌های گروهی را نیز یاد بگیرد. ۲. پازل 🔺پازل‌ها راهکاری عالی و آسان برای تقویت حل مسئله‌اند. پازل‌های تصویری در بازار موجود است یا می‌توانید مقوا را در اشکال مختلف برش بزنید و از کودک بخواهید، با در کنار هم گذاشتن تکه‌ها، چیزهای جدید بسازد. ۳. بدون پا گذاشتن روی زمین 🔺این بازی ساده اما شاد و مفرح است. برای مثال، مسیری را مشخص کنید که در آن کودک باید از نقطه الف به نقطه ب برسد، اما نباید پاهایش به زمین بخورد؛ یعنی می‌تواند هر چیزی زیر پاهایش بگذارد، اما نباید زمین را لمس کند. با فراهم کردن جعبه‌های خالی یا صندلی می‌توان این بازی را گروهی هم انجام داد. @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 چه چیزی به بچه‌هایمان یاد دهیم؟ پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) : "عَلِّموا أبناءَكُمُ السِّباحَةَ وَالرَّميَ وَالمَرأةَ المِغزَلَ" به پسرانتان و و به دختران یاد دهید. 📚شعب الإيمان، ج۶،ص۴۰۱،ح۸۶۶۴ @mamanogolpooneha
👶👦👧 بچه‌ها 👈 وقتی در خانواده ای "تعادل روحی" پیدا می کنند که ببینند پدر «ستون» خانه است و مادر «زیبایی» خانه. 💞به تعبیر دیگر پدر 👈 رئیس حقوقی خانه است و مادر 👈 رئیس عاطفی خانه @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌راستش را بخواهی! دوست دارم به نگاهی... مرا هم بخری؛ مثل حُـر! دلم... عاقبت به خیری می‌خواهد؛ زیر سایه‌ی پَرچم! میان روضه... با ذکر نامت؛ حُـسین‌جان ...♥️🌱 @mamanogolpooneha
أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ سلام بر آن گونه خاک آلوده فرازی از @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌏🌴 دنیا دو راهے و چند راهے زیاد جلوے پاے آدم ها مے‌گذارد... ولی خوشا راهے ڪه پایانش حسین‌-؏- اسٺ...🕌 🌹‌ @mamanogolpooneha
🐦 📚تابستان بود؛ مدرسه ها تعطیل شده بود و پارک بزرگ شهر هر روز پسین پر می شد از هیاهو و سر و صدای بچه ها. جان می گرفت از شور و شادی و خنده آنها. پی بازی بودند همه؛ در جنب و جوش؛ سرسره بازی، تاب و الاکلنگ، ترامپولین، هفت سنگ. گر چه گهگاهی هم صدای گریه کودکی که زمین خورده بود، یا بهانه گیری می کرد به گوش می رسید، اما از آن بالا اگر کسی پارک را می دید گوشه ای از بهشت را می دید انگار. بر فراز یکی از کاج های بلند، درست چسبیده به زمین بازی بچه ها لانه کلاغی بود. 🌳 درون این لانه جوجه کلاغی که یک ماهی بود سر از تخم درآورده بود با پدر و مادرش زندگی می کرد. جوجه کلاغ که به تازگی چشمانش باز شده بود و پرهای سیاهش داشتند کم کم پدیدار می شدند هر روز پسین می آمد لبه لانه، سرک می کشید و با اشتیاق پایین را نگاه می کرد. او که این همه شادی و شادمانی را در بچه ها می دید دوست داشت زودتر بزرگ شود، بتواند پرواز کند و برود با بچه های آدمها بازی کند. 🌳 یک روز همین آرزویش را به پدر و مادرش گفت. آنها به او گفتند ما نمی توانیم با انسان ها بازی کنیم چون برخی از آنها ما را آزار می دهند؛ در قفس زندانی می کنند، سنگ به ما پرت می کنند، چوب به ما می زنند، پرهای ما را می کنند. ما حتی نباید به آنها نزدیک شویم. خیلی از آنها هم خوبند و نه تنها ما را آزار نمی دهند بلکه به ما کمک هم می کنند؛ 🌳 خوراک و دون می دهند به ما، اگر بیمار شده باشیم درمانمان می کنند، اگر زخمی شده باشیم بر زخم هایمان مرهم می گذارند. اما مشکل اینجاست که ما نمی دانیم کدام انسان خوب است کدام انسان بد. برخی از انسانها برای ما دون می پاشند و وانمود می کنند با ما دوستند اما دنبال این هستند که ما پرنده ها را بگیرند و در قفس بیاندازند یا حتی بدتر بکشند. اما جوجه کلاغ نمی توانست باور کند که این موجودات به این شادی بتوانند چنین کارهای بدی بکنند. 🌳 تا اینکه یک روز که تابستان از نیمه گذشته بود و جوجه کلاغ پر و بالش دیگر خوب بزرگ شده بودند و تمرین پرواز را به کمک پدر ومادرش به تازگی آغاز کرده بود چیزی را دید که خیلی برایش دردآور بود. ظهر بود و پارک خلوت بود. چند تا بچه دنبال گربه ای توی پارک می دویدند. گربه گویا که یکی از پاهایش زخمی شده بود. می لنگید و نمی توانست به خوبی بدود. سعی می کرد از دست بچه ها پشت درختی یا نیمکتی پناه بگیرد. 🌳 بچه های آدمیزاد همان بچه هایی که جوجه کلاغ همیشه در حال بازی و شادی دیده بود گربه را با چوب و لگد می زدند و گربه بیچاره داشت درد می کشید و ناله می کرد. در همین زمان پیرزنی با نوه اش جلو آمدند. پیرزن بچه ها را دعوا کرد. آمد جلو که گربه را از روی زمین بردارد گربه از ترس اینکه پیرزن هم می خواهد آزارش دهد نزدیک بود دست او را گاز بگیرد. نوه پیرزن که پسری پنج شش ساله بود از توی سبدی که همراهشان بود ظرفی را در آورد و آن را نزدیک گربه گذاشت. 🌳 گربه که پیدا بود بدجور گرسنه است ترسش را کنار گذاشت به طرف بشقاب خزید و شروع به خوردن کرد. تکه های استخوان را این ور و آن ور می کرد و خوب می لیسید و پاک می کرد. گربه که سرگرم خوردن بود پیرزن به او نزدیک شد، نوازشش کرد و به نوه اش گفت هر چه در سبد است را بریزد درون پلاستیکی و سبد را خالی کند. پسرک سبد را خالی کرد و مادربزرگ به آرامی گربه را بغل کرد و درون سبد گذاشت. 🌳 بیمارستان چسبیده به پارک بود. گربه را بردند آنجا. جوجه کلاغ نیز از این درخت به آن درخت می پرید و آنها را دنبال می کرد. مادربزرگ سبد گربه را در حیاط بیمارستان پیش نوه اش گذاشت. رفت و پس از چند دقیقه با یک پرستار سفید پوش برگشت. پرستار زخم پای گربه را ضدغفونی و پانسمان کرد. مادربزرگ و نوه اش از پرستار تشکر کردند. 🌳 پلاستیک را مادربزرگ برداشت و سبد گربه را نوه، از بیمارستان آمدند بیرون، سوار تاکسی شدند و رفتند. جوجه کلاغ نفسی با خیال راحت کشید و پیش خود گفت خدا را شکر داشت از همه آدمها بدم می آمد. و از خدا خواست که این مادربزگ و نوه مهربان هیچ گاه گرفتار و غمگین نشوند. @mamanogolpooneha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹خانم 💞 از امشب شبی چند آیه قرآن با خانواده تلاوت کنید بسیار موثر هست تو روحیات خودتون حس وحال معنوی خونه و روابط عاطفیتون با خانواده👌👏 @mamanogolpooneha