eitaa logo
بذل الخاطر
947 دنبال‌کننده
969 عکس
2 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۵۰۵) «جایگاه ایرانیان در تاریخ فلسفه و علوم بشری قبل از اسلام» (۲) «نظریه ی انحطاط ایران قبل از اسلام» 🔹ما ایرانیان باید عمق مدیون بودن خودمان را به اسلام بدانیم! اینکه اسلام ما را از چه ظلمتهای متراکم و چه دودمانهای تو در تو و ظالم و چه نظام طبقاتی و دینی شومی نجات داد! ✅ریشه ی بسیاری از شبهات پیرامون نسبت ایران و اسلام به پیش فرضی در زمینه وضعیت ایرانیان در ایران قبل از اسلام و ایران باستان برمیگردد. بر اساس این پیش فرض ایرانیان در دوران قبل از اسلام مراتب بلندی از ترقّی و پیشرفت را تجربه کرده و سرآمد ممالک عالم بودند! ✋روشن است که ما چیزی از عظمت علمی یا معماری و... از ایران باستان نسبت به دیگر امم پیدا نمیکنیم. 🔹با رجوع به آثار باقی مانده از این عظمت پیشین متوجّه میشویم اصلا تناسبی با این پیش فرض ندارد و در ادامه برای توجیه این ناهماهنگی عجیب نظریّاتی شایع شده است. 👈یک نظریه ی مشهور آن است که این تمدّن بزرگ توسّط اعراب نابود شد! با قتل عام و کتاب سوزی و مانند آن! اصحاب این نظریّه دقیقا همین توجیه را برای نیافتن آثاری قابل توجّه از دوره ی اشکانی بیان نموده و میگویند ساسانیان به دلیل حسادتشان آن را نابود کرده اند! 👈و باز دقیقا همین توجیه را در زمینه موجود نبودن آثار قابل توجّهی از هخامنشیان بیان کرده و آن را به قتل عام و کتاب سوزی اسکندر مقدونی نسبت میدهند! اموری که هیچ گاه اثبات نشده و مخالف قرائن و شواهد قطعی است. ⬇
⚪نظریّه ی دیگری که اخیرا توسّط برخی مانند احمد تفضّلی در تاریخ ادبیات پیش از اسلام ابراز شده آن است که این فقر ناشی از آن است که علوم ایرانیان از سنخ سنّت شفاهی بوده و آنها عادت به نگاشتن و ثبت علوم خودشان نداشته اند! ✋این نظریه هم بیش از آنکه مستند بر دلایل قطعی باشد وجه جمعی برای تحفّظ بر آن پیش فرض پیش گفته است. 👈نظریّه ی سوّمی هم در این زمینه دیده ام و آن هم کلامی است که شهرزوری در نزهة الارواح بیان نموده؛ از دید او حکمت و دانش در ایران باستان به شکل گزینشی تعلیم داده میشده و آداب خاصی داشته و به خاطر همین محدود به گونه ای مخفی بودن است که اثری از آن باقی نمانده است! 🔸«شیخ اشراق و ادّعاهای بی سند در زمینه علوم ایران باستان»🔸 البته گرایش مبالغه کننده در تاریخ ایران باستان محدود به زمان ما نیست. در گذشته نیز کمابیش چنین ادّعاهایی شایع بوده است. در این بین میتوان از شیخ اشراق نیز نام برد که در تأسیس دستگاه فلسفی خود ادّعاهای بی سند زیادی در زمینه حکمت فهلویّون و ایرانیان باستان ارائه کرده است. 👈یک ایران گرایی خاصی در آثار شیخ اشراق مشهود است. شاید هم برای نوعی یارگیری در راستای مبارزه با حکمت یونانی یا همان حکمت مشّاء بوده است. امری که به واسطه ی او تا حدودی به کتب دیگران مانند ملاصدرا نیز سرایت کرده است. 👈اساسا شیخ اشراق مدّعی است که حکمت اشراقی و تأسیس فلسفه ای بر اساس مفهوم نور و ظلمت چیزی جز احیاء حکمت باستانی خسروانی ایران زمین نیست. روش حکمت آنها بر خلاف یونانیان مبتنی بر ریاضت و مجاهدت و خلع بدن میداند نه فکر و استدلال! 👈اندیشه هایی مانند مثل نوری و ارباب انواع و عقل فعّال یا همان روان بخش و یا حتّی بعدها وحدت سنخی وجود را به این حکمت باستانی نسبت داده اند! البته حکمت خسروانی را چیزی غیر از اقاویل مجوس و الحاد مانی میداند. وی در رساله کلمة التصوّف در این زمینه میگوید: 📖«و كانت في الفرس أمّة يهدون بالحق، و به كانوا يعدلون، حكماء فضلاء غير مشبهة المجوس، قد أحيينا حكمتهم النّورية الشريفة التي يشهد بها ذوق أفلاطون و من قبله من الحكماء في الكتاب المسمّى ب‍«حكمة الإشراق» و ما سبقت إلى مثله» 👈و در کتاب حکمة الاشراق نیز میگوید: 📖«و على هذا يبتنى قاعدة الشرق فى النور و الظلمة التى كانت طريقة حكماء الفرس مثل جاماسف و فرشاوشتر و بوزرجمهر و من قبلهم. و هى ليست قاعدة كفرة المجوس و الحاد مانى و ما يفضى الى الشرك باللّه تعالى و تنزّه» 👈شهرزوری نیز که معاصر و تابع شیخ اشراقست در کتاب تاریخ فلسفه نزهة الارواح بعد از آنکه نمیتواند پایگاه قابل ذکری برای ایرانیان در تاریخ علوم بشری پیدا کند تنها به تکرار همین ادّعا بسنده کرده و بعد از نقل اینکه ارسطو منطق و حکمت را از کتبی که اسکندر از خزائن ایرانی ها به یونان برد تأسیس کرد میگوید: 📖«لاشکّ و لا خفاء عند من أدرک طرفا من الأمور الشریفة و الحکمة الصحیحة مقدار حکمة فرس و شرفها و کان فیهم ملوک أفاضل مثل کیومرث و طهمورث و أفریدون و أردشیر بابک و کیخسرو و غیرهم من الملوک العارفین بحقیقة الحکمة و مثل جاماسب و فرساوش و بزرجمهر و غیرهم من الأجلّة و الحکماء الأعزة» 👈در ادامه وقتی خود به خوبی میداند که چنین ادّعای بزرگی بدون سند قابل پذیرش نیست که فلسفه برای ایرانیان بوده و به یونان رفته به شکلی که آنها گوی سبقت را ربوده اند اینطور توجیه میکند که این به خاطر دأب الأمور الالهیة و الأحوال السماویة است که حکمت و ملک را از جیلی به جیل دیگر و از قومی به قوم دیگر منتقل میکند فسبحان الأولی الأبدی الدائم الغیر المتغیّر علی مرّ الدهور و الاعصار. ✋ولی چالش دیگری که برای او رخ میدهد این است که اگر واقعا چنین فلسفه ی غنی در بین ایرانیان وجود داشت آثارش باید بین توده ی ایرانیان باقی میماند؛ وی در اینجا برای اثبات ادّعایش به ادّعای دیگر تمسّک میکند که این به خاطر آن است که حکمت ایرانی بسیار گزینشی تدریس میشده! 📖«کانت الحکمة فی قدیم الزمان ممنوعا منها الّا من کان أهلها و من یتقبلها طبعا و کانت الحکماء ینظرون فی موالید من یرید الحکمة و الفلسفة فإن علمت أن صاحب المولد فی مولده حصول ذلک استخدموه و الّا فلا» ⬇⬇
🔸«نظریّه ی انحطاط ایران قبل از اسلام»🔸 ولی از آن سو یک نظریه ی بسیار جدّیتر وجود دارد که علی رغم کثرت شواهد و قوّت قرائن اصلا بین ایرانیان در زمان ما برجسته نمیشود. آن هم این است که تاریخ ایرانیان و نه ایران در واقع با اسلام شروع شد. اساسا ایران قبل از اسلام عظمتش محدود به عظمت سیاسی و حکمرانی بوده نه زوایای علمی و فرهنگی! ✋نباید دچار مغالطه ی خلط میان عظمت ایران و عظمت ایرانیان شد. آنچه از عظمت ایران قبل از اسلام شنیده ایم عمدتا ناظر به دودمانهای اشرافی و حکومتهای نظامی است که با نظامی طبقاتی بر گرده ی ایرانیان سوار بودند تا خود ایرانیان! برخی مانند کریستن سن به این حقیقت تصریح نموده اند. 👈از همین روست که از بین همه ی علوم آنچه بیشتر در ایران تبلور عملی پیدا کرده حکمت عملی و سیاست مدن است. خوشبختانه ایرانیان تلاش در خور تحسینی در حفظ این دسته از میراث فکری ایرانی قبل از اسلام از خود نشان داده و روزبه پور دادویه یا همان ابن مقفّع در قرن دوم دو کتاب بسیار مهم الادب الکبیر و الادب الصغیر را در این زمینه جمع آوری نموده است. 👈همینطور از جمله ایرانیانی که به این امر اهتمام نموده ابوعلی مسکویه در قرن چهارم است که مقدار زیادی از مباحث حکمت عملی ایرانی را مانند کلمات اردشیر و بزرگمهر و... در کتب خود مانند تجارب الامم و الحکمة الخالدة جمع آوری کرده است. 👈اخیرا عهد اردشیر ساسانی که در آئین مملکت داری است نیز از این مجموعه ها جدا شده و جداگانه به طبع رسیده است. حكمتهایی در باب سیاست که البته در سیاق حکمت یونانی نبوده و بیشتر به تجربیّات عملی حکیمانه شباهت دارد تا یک علم مدوّن و منسجم. 🔹آری ایرانیان در تاریخ علوم بشری ورود جدّی نداشته و سهم قابل توجّهی از پیش برد دانش را از خود نشان نداده اند. به عنوان نمونه گوستاولوبن در این زمینه مینویسد: 📖«اهمیت ایرانیان در تاریخ سیاست دنیا خیلی بزرگ بوده است ولی برعکس در تاریخ تمدن خیلی خرد بوده است. در مدت دو قرن که ایرانیان قدیم بر قسمت مهمی از دنیا سلطنت داشتند شاهنشاهی فوق العاده با عظمتی به وجود آوردند ولی در علوم و فنون و صنایع و ادبیات ابدا چیزی ایجاد نکردند و به گنجینه علوم و معرفتی که از طرف اقوام دیگری که ایرانیان جای آنها را گرفته بودند چیزی نیافزودند. ایرانیان خالق نبودند بلکه تنها رواج دهنده تمدن بودند و از این قرار از لحاظ ایجاد تمدن اهمیت آنها بسیار کم بوده است و سهم آنها در آنچه سرمایه ترقیات بشر را تشکیل میدهد خیلی ناقابل بوده است» 👈برخی از مستشرقین مانند کلمان هوار و برخی معاصرین مانند زرینکوب در کارنامه ی اسلام و احسان یارشاطر و تقی زاده و جمال زاده و دیگرانی که تا کنون دیده ام بر این امر تصریح نموده اند. 👈در بین قدما نیز برخی مانند جاحظ و همینطور ابو ریحان بیرونی به این امر تصریح نموده اند! ابوریحان در کلامی تکان دهنده زبان فارسی را هیچ گاه زبان علم ندانسته و آن را زبانی میداند که بیشتر مناسب «داستانهای خسروانی و قصه های شب» است! 👈شاید از همین جهت است که صاعد اندلسی در طبقات الأمم در شرح ویژگی های امّتهای بزرگ وقتی به ایرانیان میرسد تنها آنها را به شرف و عزّت و سیاست پادشاهان و عظمت پادشاهی و نیکویی اقلیمی میستاید. البته در میان همه ی علوم عنایت پادشاهان ایرانی به طب و نجوم را هم اجمالا تأیید میکند. 👈ابن العبری و ابن خلدون نیز در تواریخشان همین امر را تکرار نموده اند. ابو ریحان طبّ ایرانی را تقلیدی از یونانیان دانسته و اخوان الصّفا نیز نجوم ایرانیان را مقتبس از هندیان عنوان میکند. 🔴ولی چرا ایرانیان از خود درخشندگی در تاریخ اندیشه ی بشری در قبل از اسلام نشان ندادند؟ دو نظریّه ی عمده در این زمینه دیده ام. یکی نظریه ی برخی مانند هنری راولینسون که اوّلین شخصی است که موفّق به خواندن کتیبه ی میخی بیستون شد آن را به مزاج ایرانیان و عدم صبر و حوصله ی آنها مربوط میدانند. 👈نظریّه ی دیگر که برخی مانند متفکّر شهید مرتضی مطهّری به آن معتقدند آن است که این امر به خاطر نظام طبقاتی عمیق حاکم بر توده ی ایرانی است که آنها را از مشارکت در علوم محروم نموده و ایرانیان را به گونه ای در اسارتی تاریخی و زندانی باستانی قرار داده بود. 👈نظام طبقاتی آن زمان چنین اجازه ای را گویا به استعدادهای توده ی ایرانی نمیداده تا در این زمینه ها بدرخشند. علوم موجود به شکل اشیاء عتیقه و قیمتی و به شکل مصنوعی و مختصّ طبقه ای خاصّ بوىه و به شکل درونزا حاصل نبوغ توده ایرانی در علوم نبوده است. 👈اساسا علم و نبوغ معمولا در طبقات ضعیف جامعه به دلیل انگیزه رشد و نداشتن عجب و رفاه زدگی، بیشتر یافت میشود تا طبقات مرفّه و برخوردار. ⬇⬇⬇
🔹شواهد نظریّه ی اسارت ایرانیان در زندان باستان بسیار است. قصد داشتم آن را مفصّل بیان کنم ولی به دلایلی بسیار فشرده میگویم. یکی ضعف مفرط خط در عصر ساسانی است که تنها مشتمل بر ۱۴ علامت بوده و بسیار مبهم بوده و توان بازتاب متون علمی غنی را نداشته است. دیگر هم عدم رواج کاغذ در ایران است. 👈عجیبتر آنکه ایرانیان فاقد تاریخ رسمی ثابت بوده اند و تاریخ خود را با سال پادشاهان خود به شکل متغیّر تعیین مینموده اند. بعد از گذشت هزار سال هنوز هم کتابهای مهم فلسفی مانند آثار ارسطو نیز به زبان فارسی ترجمه نشده بوده است. 👈تدبّر در هنر سکه سازی ایران باستان و همینطور معماری های آن هم نشان دهنده ی ضعف جدّی در معماری و مهندسی و علوم اینچنینی نسبت به دیگر ملل مانند یونان و روم باستان است. 👈در عصر ترجمه نیز مسلمین آثار علمی را از زبان سریانی و یونانی و اندکی هندی ترجمه کردند و رجوع آنها به زبان فارسی همانگونه که در فهرست ابن ندیم آمده بسیار اندک بوده است. 👈نام دانشمند ایرانی یا کتاب علمی شناخته شده و مهمّی نیز در تاریخ اندیشه باقی نمانده و حتّی در مفاخرات بین عرب و عجم نیز در جریان شعوبیه به مفاخرات علمی و دانشی استدلال نشده است. در کتبی مانند شاهنامه نیز تنها به جنبه های تاریخ پادشاهان پرداخته شده و افتخاراتی در زمینه علم و دانش برای ایرانیان ذکر نشده است. ✋به راستی این باستان پرستان و باستان گرایان اگر شخصی که حتّی اندکی شبیه افرادی نظیر فارابی، فردوسی و مانند آن بود را قبل از اسلام پیدا میکردند معلوم نبود که با چه تبلیغات عجیبی از انحطاط ایرانیان با اسلام دم میزدند! 👈اساسا اگر زبان فارسی زبان علمی بود اثر آن را در مفاهیم رایج بین ایرانیان میگذاشت در حالیکه بررسی متون فارسی اوّلیه و دوره اسلامی نشانگر فقر مفاهیم علمی رایج در زبان ایرانی است. 👈در محرومیّت آنها در علوم معماری و مهندسی نسبت به غرب همین بس که بناهای مهم و ماندگاری مانند پل شادُروان یا همان بند قیصر که شاید باشکوهتر از سی و سه پل صفویه بوده و برخی سازه های مهم دیگر و همینطور تأسیس شهر و دانشگاه جندی شاپور به دست اسرای رومی در جنگ شاپور اوّل با والریانوس بوده است. 👈اساسا دانشگاه جندی شاپور همانطور که در الاخبار الطوال بیان شده اردوگاهی برای اسرای رومی بود که در ادامه با ترجمه ی کتب طب یونانی و آوردن اساتید نسطوری، سریان و رومی و هندی و برخی فراریان از پادشاهی روم و مانند آن جایگاهی مانند دار الفنون آن زمان را پیدا کرد. 👈رفته رفته با ظهور مسیحیّت فلاسفه و برخی اقلّیتهای مذهبی مورد جفا و بی مهری قرار گرفته و به ایران مهاجرت نموده اند. به عنوان مثال خاندان بختیشوع که از بزرگان این مدرسه بوده اند خود نصرانی نسطوری بوده اند. همه اش عمدتا مرهون علوم دیگران بود. 👈قرنها قبل از تأسیس جندی شاپور در ایران دانشگاههای بزرگی در یونان و روم و اسکندریه و اماکن دیگر وجود داشته است. جالب است بدانیم جندی شاپور از گزند هرگونه حوادث ناشی از فتوحات اسلامي در امان مانده و تا قرن بعد به همان حیات علمی و فرهنگی خود ادامه داده است. 👈در اسلام زردشتی بودن هم به عنوان یک دینی رسمی مانند اهل کتاب پذیرفته شده و تنها به گرفتن جزیه از آنها بسنده شد. آزادی دینی و مناسکی داشتند و تا قرنها بعد آتشکده های آنها در فارس برقرار بوده است. ⚪شاید برجسته ترین اثری که در زمینه تاریخ تألیفات ایرانی پیش از اسلام نگاشته شده و به بررسی آثار علمی ایرانیان در این دوران کهن پرداخته کتاب «تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام» اثر احمد تفضّلی است. وی تلاشی بسیار وسیع در جهت گرداوری اطلاعاتی پیرامون کتب و علوم ایرانی در عصر قبل از اسلام نموده است. 👈ورای وسعت تلاش ایشان خود این کتاب بهترین دلیل برای فقر نسبی ایرانیان در علوم نسبت به دیگر امم است. مقایسه این متون که آقای تفضّلی با تلاشی بسیار جمع و دسته بندی کرده با آنچه ایرانیان بعد از اسلام آغاز کرده اند به شوخی شباهت بیشتر دارد هر چند بررسی این متون به خودی خود و ورای این مقایسه میتواند کاری ارزشمند برای بررسی های تاریخی تلقّی شود. 👈کافی است تمام کتاب ایشان را در مورد تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام با آنچه از سیسرون خطیب، سیاستمدار و فیلسوف معروف رومی به زبان لاتین متوفای ۴۳ قبل از میلاد مسیح باقی مانده مقایسه نمود تا به عمق ماجرا پی برد. 👈بر اساس آنچه نقل شده تنها حدود ۹۰۰ نامه از نامه های این خطیب توانا به زبان لاتین امروزه در دست است که از گنجینه های ادبی و تاریخی به شمار می آید. 👈این بحث ادامه دارد ...
باسمه تبارک و تعالی (۵۰۶) «جایگاه ایرانیان در تاریخ فلسفه و علوم بشری قبل از اسلام» (۳) «نظریه ی انحطاط ایران قبل از اسلام» 🔹گاهی برای توجیه فقدان آثار قابل توجّه علمی ایرانی در قیاس با دیگر امم بزرگ مانند بابل، مصر، یونان، روم و هند اینگونه بیان شده که دانشمندان و مطّلعین زردشتی ایرانی از میان رفته اند تا بتوانند از خودشان دفاع کنند! 👈البته تدبّر در استدلالهایی که برای بیان انحطاط علمی ایران قبل از اسلام بیان نمودیم خود بی ریشه بودن این توجیه را نشان میدهد 👈ولی برای تکمیل بحث به ذهنم خطور کرد شاید قانع کننده ترین راه برای افراد در این زمینه یافتن کلام علمای بزرگ ایرانی باشد که به زمان ساسانیان نزدیکتر و خود از دانشمندان زمانشان بوده اند که علمشان را از آبائشان و سنّتهای ایرانی اخذ کرده اند. 👈افرادی که در مقام بیان مفاخر علمی ایران قبل از اسلام بوده و در این زمینه تقیه ای نیز عادتا نداشته باشند. اگر متنی از آنها بیابیم که تاریخ دانشهای بشری و سهم ایرانیان را در آن روایت کنند میتواند به حقیقت کمک کند. 👈لااقل ورای صحّت و سقم کلامشان ارتکاز و امور سینه به سینه ی خود ایرانی ها را در پاسخ به این پرسش شاید آشکار نماید. ⚪در این زمینه سه متن مهم در دسترس است که این مؤلّفه ها را دارد. یکی از قرن دوّم هجری و دو تا از قرن سوّم هجری! هر سه هم از دانشمندان بزرگ ایرانی و منجّمین شناخته شده و معتبر است. هر سه هم در مقام بیان تاریخ دانش در ایران قبل از اسلام هستند. 👈یکی از ابو سهل بن نوبخت در قرن دوّم است و دیگر هم از ابو معشر بلخی دیگری از علی بن یحیی الندیم در قرن سوم هجری. ⬇
🔸«روایت ابو سهل بن نوبخت از تاریخ علم در ایران قبل از اسلام»🔸 شاید مهمترین و قدیمی ترین متن از سوی یک ایرانی دانشمند که علوم خود را از آباء دانشمند ایرانی و فضایی غیر اسلامی گرفته و در مقام بیان تاریخ دانش است کلامی است که ابو سهل بن نوبخت در کتاب النهمطان یا البهطمان بیان نموده است. ابو سهل فرزند نوبخت منجّم است که منصور عبّاسی در قرن دوّم به عنوان اخترشناس بزرگ برای خود انتخاب کرد. احتمالا اینها از طبقه ی دبیران و دانشمندان عصر ساسانی بوده اند. 👈خاندانی ایرانی اصیل که در اصل زردشتی بودند. وی را نباید با ابوسهل نوبختی که در قرن سوّم میزیست و از علمای امامیّه است اشتباه کرد! اینها یک خاندان بزرگ هستند که در ادامه مایل به تشیّع شده و علمای بزرگی از شیعه ی امامی که همه جزء طبقه فرهیختگان بودند را به جامعه تحویل دادند. حسین بن روح نوبختی نائب از همینهاست. 👈ابو سهل بن نوبخت اختر شناس بزرگ هارون الرشید در بیت الحکمة بود که به قول ابن ندیم در فهرست متونی از فارسی را نیز به عربی ترجمه نمود «ومعوله في علمه على كتب الفرس». 👈در نقل قفطی در تاریخ الحکماء آمده نام وي در آغاز فرشاذماه طیماذماه مازرباذ خسرو ابهمشاذ بود، منتها چون منصور نامش را نپسندید، کنیه ابوسهل را برای او انتخاب کرد و از آن پس به ابوسهل شهرت یافت. 👈در هر حال بر اساس این متن ابو سهل معتقد است که اصل نجوم از بابلیون قدیم بوده است. در ادامه مصری ها از آنها آموختند و هندیان نیز آن را به بلادشان بردند. مدّتی این علوم مهجور ماند تا آنکه در زمان پادشاهی جمشید دوباره این علوم مورد توجّه قرار گرفت تا آنکه ضحّاک به پادشاهی رسید و شهری بنا کرد و علم و علما را در آن جمع نمود و ۱۲ قصر به عدد بروج دوازده گانه بنا نهاد. 👈در این زمان علم و علما معظّم بودند تا اینکه پیامبری میان آنها مبعوث شد که او را انکار کردند و بدبختی آنها آغاز شد. هر عالمی به گوشه ای مهاجرت کرد و رئیس آنجا شد. هرمس به سمت مصر رفت و علمش را در آنجا آشکار نمود! 👈ولی بیشتر این دانشمندان در همان بابل باقی ماندند تا آنکه اسکندر حمله کرد و این علوم و کتب را با خود در نجوم و طب و طبائع به مصر فرستاد. تنها از آن علوم اندکی در هند و چین باقی ماند! 👈آن هم با دور اندیشی زردشت و جاماسب بود که حمله ی اسکندر را از زمانهای قبل پیش بینی میکردند و بخشی از علوم ایرانیان را به مناطق دیگر فرستاده بودند. بعد از حمله ی اسکندر دیگر علم از عراق رخت بربست و دوره ی ملوک الطوائفی که در تواریخ امروزی از آن به عصر اشکانی یاد میشود آغاز گردید. 👈این وضعیت از دید ابو سهل ادامه داشت تا اینکه اردشیر بابکان از نسل ساسان قیام کرد و از چین و هند و روم علوم ایرانیان را دوباره جمع آوری نمود. پسرش شاپور نیز این رویه را ادامه داد و کتب را به زبان فارسی نوشت. بعدها انوشیروان نیز این راه را ادامه داد! ✋روشن است که این نقل مخلوطی از افسانه و اندکی واقعیّت است و با حقایق تاریخی انسجام نداشته و جز ادّعاهایی بدون سند نیست. همچنین اصل این علوم را نیز به ایرانیان نسبت نمیدهد و آن را از کلدانی ها میداند. ⬇⬇
🔸«روایت ابو معشر بلخی از تاریخ علم در ایران قبل از اسلام»🔸 نقل دیگر در این زمینه کلام ابو معشر بلخی است. ابومعشر بلخی رئیس اختر شناسان بغداد و عضو دار الحکمة در قرن سوّم و دربار عبّاسی بود. شاخصه های ایران پرستی را میتوان در متن او به وضوح مشاهده نمود. هر چند وی در زمان خود و بعد از آن مشهور بود ولی معمولا وثاقت او زیر سؤال رفته و برخی مانند ابو ریحان نیز به تنقیص او پرداخته اند. در هر حال وی در کتاب اختلاف الزیجات متنی در باب تاریخ علم دارد که به گونه ای در آن خواسته همه ی علوم بشری را به نوعی به نفع ایرانیان مصادره کند. 👈خلاصه ی روایت او از تاریخ دانش آن است که پادشاهان ایران علاقه ی بسیار زیادی به دانش داشتند! برای اینکه علومشان در طول زمان باقی بماند و دچار آفات ارضی و سماوی نباشد تصمیم گرفتند علم را بر پوست درخت خدنگ که مقاومترین بود بنویسند. 👈چینیها و هندی و دیگر امم نیز از آنها این سنّت را یاد گرفتند. چالش بعدی آنها این بود که این متون علمی را در کجا نگهداری کنند که دچار آفات نشود! بعد از بررسی بسیار جی در اصفهان را به عنوان خزینه ی علمشان انتخاب کردند! 👈اینجا بود که بنای عظیم سارویه که چیزی شبیه اهرام مصر باستان بود را ساختند و کتب علمی را در آن ذخیره کردند که با زبان فارسی قدیم نوشته شده بود. وی اصل این بناء را به طهمورث نسبت میدهد. 👈این کتب در اصناف مختلف علوم بود که از همه مهمتر علوم نجومی بود که هندیان و کلدانیان ساکن بابل نیز نجومشان را از این کتب داشتند! شهرزوری در نزهة الارواح این متن را وقتی از ابو معشر نقل میکند میگوید از همین جهت است که گفته میشود منطق و فلسفه را ارسطو از ایرانیان گرفته است. 👈اسکندر کتب این خزینه ها را به نزد استادش ارسطو برد و او با آن دست به تألیف کتابهای معروفش زد! اینجاست که شهرزوری ضمن تأیید اجمالی نقل ابومعشر به تجلیل از حکمت عظیم فارس و شرف آن نزد پادشاهانی نظیر کیومرث و طهمورث و فریدون و اردشیر و کیخسرو و دیگران میپردازد و میگوید این سنّت الهی است که پادشهای و علم را از امّتی به امّت دیگر میسپارد. ✋نگارنده بعید نمیداند که احتمالا شیخ اشراق نیز متن ابومعشر بلخی یا چیزی شبیه به آن را دیده است که آنقدر در زمینه علوم ایرانیان در دنیای باستان مبالغه نموده است. 👈در هر حال این گزارش ابومعشر امری است که هم خلاف تواریخ قطعی از سیر تاریخ اندیشه است و هم اموری بی دلیل است که دیگران نیز از آن تبعیّت نکرده اند. 🔸«روایت علی بن یحیی الندیم از تاریخ علم در ایران قبل از اسلام»🔸 متن مهم دیگر عبارات ابو الحسن علی بن یحیی الندیم در کتاب تاریخ است که آن را سجستانی در صوان الحکمة نقل کرده است. این شخص را نباید با ابن الندیم صاحب فهرست یا شخص دیگری اشتباه گرفت. وی از ایرانیان منجّم و از اطبّاء قرن دوّم و ندیم دربار عبّاسیان بوده است. وی کتابی در تاریخ داشته که در آن یک دوره سیر علوم بشری را گزارش نموده که از این جهت نقل مهمی است. وی معاصر ابومعشر بوده و روایتی رسمی تر و قابل قبول تر را نقل میکند. 👈ندیم در این نقل اساسا نقشی برای ایرانیان در تاریخ اندیشه قائل نبوده و صرفا به مقارنه ی زمانی بین حکمای بزرگ و پادشهان ایرانی میپردازد. مثلا میگوید فیثاغورث در زمان داریوش دوّم ظهور کرد. 👈در نقل او که به تواریخ رسمی بسیار نزدیکتر است بیان میشود که ایرانیان سرزمینهای یونان و روم را فتح کردند و کتب علمی را از جزیره و شام و مصر و غیر آنها به ایران آوردند. همچنین در زمان دیگری نیز پادشاه روم کتب علمی زمان را به شاپور ذو الاکتاف هدیه کرد و اساسا ایرانیان از خود دانشی مستقل از این امور نداشتند. 👈ندیم تنها چیزی که به شکل جالب و دقیق برای مشارکت ایرانیان در فنون قدیم بیان میکند این است که در علم موسیقی عود را برای اوّلین بار ایرانیان ساختند و بعد شروع به اثبات این مدّعا میکند که بطلیموس و نیکوماخوس عود را نمیشناختند. 👈ندیم علم نجوم و آلات موسیقی را میراث تمدّن بابل و کلدانی ها میداند. علم هندسه را نیز عمدتا میراث مصری ها دانسته و علم حساب را به فنیقیهای اهل حمص که اهل تجارت بودند نسبت میدهد. علم طبائع را نیز میراث شامیان و علم لحون را میراث یونانیان میداند. 👈در این بین تنها اختراع عود را به ایرانیان نسبت میدهد! این نقل دقیق و تفصیلی ندیم کجا و آن کلام افسانه ای ابو معشر بلخی کجا! جالب است که هر دو هم معاصر و اخترشناس دربار عبّاسی بودند. 🔸در هر حال این سه متن مهمترین متونی بود که دانشمندان بزرگ ایرانی در قرون اوّلیه در زمینه تاریخ علم در ایران باستان از خود ابراز نموده اند که بر هر منصفی پوشیده نیست که هیچ کدام از آن شبهات مهمی که در زمینه انحطاط علمی ایران در دوران پیش از اسلام است را پاسخ نمیدهد. بلکه طور بیان همین سه متن نشانگر شیوع نوعی خرافات در بین آنهاست! این بحث ادامه دارد ...
باسمه تبارک و تعالی (۵۰۷) «فریب مستمعین را نخورید!» 🔹مبلّغین دینی اگر به دنبال سخنرانی میروند از آن روست که پیام دین را به مردم ابلاغ کنند. به آنها معلومات نوین و فهم دینی عمیقتر و توجّهات ژرفتر داده و مواعظ تأثیر گذاری برایشان داشته باشند. ✋نه آنکه یک وسیله ی سرگرمی و یا مایه تعجّب و لذّت بردن و مصرف مخاطبشان قرار بگیرند. 🔻برخی سخنرانی ها قوامشان بر تبلیغ نیست بلکه بر لذّت بردن مخاطب است🔺 👈صحبتهای برخی خطبای نسبتا معروف را که گوش میکنیم اصلا نه معلومات مهم یا جدیدی به انسان میدهند و نه توجّهات عمیقتری و نه مواعظ تأثیر گذاری! 👈مثلا میگوید صبر خیلی مهم است! اقسامش را میگوید و یک داستان! خب مگر همه اینها را به نوعی بلد نیستند! ولی چرا چنین صحبتهای تکراری و ساده ای باز استقبال میشود؟! 👈بسیاری وقتی چنین صحبتهایی را میشنوند حالت نفسانی خاصی از تعجّب را تجربه میکنند که چگونه یکی مثل خودشان با هیئت و لحن مناسب و با اعتماد به نفس و هنرمندی خاصی مطالبی را میگوید که خودشان هم به نوعی بلدند یا میپسندند! همین برایشان کیف آور و لذّت بخش است. ✋در این سخنرانی ها گاهی بیش از آنکه دغدغه ی تبلیغ و بالا بردن فقه دینی مردم باشد که منجر به رشد دینی انسانها شود فریب نفس انسانی و کش و قوسهای درونش را خورده ایم. به بازی گرفته شده ایم. 👈همین است که این سخنرانی ها معمولا رشد وجودی برای افراد به بار نیاورده. تکرارش ملالت آور نبوده. چون اعجابشان از معلوم و توجّهات جدید و یا مواعظ بلیغ نیست بلکه از امور پیرامونی است. باید مهندسی خطابه ی دینی را تغییر داد و مزاج و انتظار مردم را اصلاح نمود.
باسمه تبارک و تعالی (۵۰۸) «زهد یعنی ترمز دستی را بکش!» 🚗ماشین را جایی که شیب بسیار ملایمی داشت پارک کردم. با تلفن همراه کاری داشتم که دیدم ماشین بسیار آرام شروع به حرکت کرد! اندک اندک حرکتش محسوستر میشد و مدام به صورت تصاعدی بیشتر میشد. 🚗ولی من که ماشین را کاملا متوقّف کرده بودم و به ماشین گاز هم نمیدادم! اصلا گویا اراده ای در این حرکت ماشین ندارم. 💡به ذهنم خطور کرد گاهی مسأله فقط متوقّف شدن و گاز ندادن و اراده ی حرکت نداشتن نیست! 🔻گاهی باید در همان حالت سکون ترمز دستی را هم کشید! ما فکر میکنیم تنها در حال حرکت باید ترمز را گرفت! ولی نمیدانیم در حالت سکون هم احتیاطا باید ترمز دستی را کشید!🔺 ✅تدبّر در احوالات انسانها نشان میدهد که سرّ سقوط بسیاری به درّه ی هلاکت نکشیدن ترمز دستی بود!صرفا همینکه حرکت ارادیشان به سمت درّه را متوقّف کردند و به سمت آن به صورت ارادی گاز ندادند گمان کردند کار تمام است! ✋نمیدانستند ماهیّت زندگی دنیا یک مسیر شیب دار به سمت درّه ی هلاکت است. به سمت تعلّقات پست دنیایی است. یک ترمز مضاعف نیاز دارد. 💡به ذهنم خطور کرد این ترمز مضاعف یا ترمز دستی همان حقیقت زهد است. ✔زهد یعنی فریب سکون ظاهری را نخور! مراقب این حرکتهای بسیار خفیف باش! دنیا مسیرش شیبدار و به سمت درّه و ماهیّتش شتابدار است! انسان را غافلگیر میکند! به خود که می آید میبیند چقدر بدون آنکه بخواهد حرکت کرده و به چه نقاط خطرناکی رسیده! ورع و احتیاط هم از همین قبیل است.
باسمه تبارک و تعالی (۵۰۹) «نقدی بر کتاب النحو الوافی» 🔹مهمترین کتابی که در دوران معاصر در دستور زبان عربی نگاشته شده کتاب النحو الوافی عباس حسن مصری است. 🔸بنده در سال دوّم طلبگی تمام این کتاب را با دقّت مطالعه کرده بودم و در حواشی کتاب سیوطی فیش برداری کرده بودم. علی رغم دقّت و عظمت این کتاب با آن در مسیر شناخت واقعی این دانش قرار نمیگیرم. 🔹این کتاب عمدتا سعی در استخراج اطلاعات ریز و درشت ادبی نموده تا آنکه آن عقل پنهان پشت صحنه و قدرت پردازش و استنباطی که این قواعد از آن برآمده را بازتاب دهد. ظرفیتها و محدودیتهای آن را بگوید! ✋صاحب این کتاب عمق این دانش و آن تعیّن عقلی نهفته ورای این قواعد که در این ابواب و فصول و مسائل تجلّی نموده را درک نکرده است 🌴کتاب ایشان بسان یک میوه فروشی بسیار بزرگ و تمیز است که میوه های بوستان نحو را چیده و برای فروش عرضه کرده است. آن درختها و آن شرایطی که این ثمرات را به بار آورده را با خود ندارد. 🍗🍔شخص را به آشپز خانه ی اصلی پخت و پز این علم و بستر گسترش چتر مفهومی آن بر ابعاد زبان عربی وارد نمیکند 🍝به خاطر همین بیشتر انسان را به مصرف اطلاعات و فربه شدن محفوظات و تقلید بیشتر سوق میدهد تا قدرت پردازش و استنباط و نقّادی دانش و پیدا کردن بصیرتهای علمی. ✋علوم ادبیات عربی از آن علومی است که اگر شخص به درجاتی از قدرت پردازش و اجتهاد در آن نرسد میتواند آسیبها و تحجّرهایی را به بار بیاورد. 📙اساتید و طلّاب فاضل اگر به دنبال باغ و بوستان این دانش هستند حداقل باید با دو کتاب مهم این رشته یعنی شرح کافیه محقق رضی و شرح تسهیل ابو حیّان مأنوس باشند.
باسمه تبارک و تعالی (۵۱۰) 🔸ضرورت آشنایی با دو مفهوم کلیدی (مُصَارَعَة الشَّكِ‏) و (مُجَاهَدَة إِبْلِيسَ)🔸 ✅بسیاری از شبهات دینی به این انتظار بیجا برمیگردد که باید حقیقت برایشان آشکار آشکار باشد! اینها دچار یک اشتباه اساسی شده اند. نمیدانند اساسا یکی از ابتلائات بشر در دنیا همین مبتلا شدن به دار کفر و ظلمت است. ✅خاصیت ظلمت آن است که در آن حقایق هستند ولی دیده نمیشوند. شک و تردید و وجود بسترهای غفلت یکی از مهمترین ابتلائات انسان در سرای دنیایی است. آزمایش بزرگ انسان در این دنیا آزمایش ایمان است. ✅اینها نمیدانند که اساسا یقین و از میان رفتن همه ی شک و تردیدها یکی از درجات بلند ایمانی است که به این سادگی ها در دسترس نیست. دیر آمده اند و زود هم می خواهند بروند! ✅اساسا این دنیا طوری طرّاحی شده که انسان مبتلا به تردید قلبی شود. هدف همین بود که انسان در دل این تردیدها با انتخاب خودش پی نور را بگیرد و راه بیافتد! طوری طرّاحی شده که شیطانی باشد تا با او گلاویز شود. ⛔️اصلا قرار نبود مطلب آشکار آشکار باشد. اگر اینطور بود که دیگر قدرت انتخاب معنایی نداشت. رشد واقعی ارادی رخ نمیداد. 🔻به تعبیر امیر المؤمنین علی علیه السلام در خطبه قاصعه باید برای خودمان این دو مفهوم را حل کنیم؛ یکی ضرورت کشتی گرفتن با تردیدها در سینه و دیگر مبارزه با شیطان در قلب!🔺 📖... لَخَفَّفَ ذَلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِ‏ فِي الصُّدُورِ وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ وَ لَنَفَى مُعْتَلَجَ الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ وَلَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَخْتَبِرُ عَبِيدَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ ...
باسمه تبارک و تعالی (۵۱۱) «عقب مانده ذهنی و شبهه ی سیاسی» «رسانه قدرت است» 🔹یکی از اقوام ویلایی در دل کوه های شمال اجاره کرده بود. ما هم رفتیم. صاحب خانه طبقه ی پایین بود و ما بالا! برای احترام گفتم بعد از نماز عشاء چند دقیقه مزاحمتان میشوم 🔸نیّتم این بود که یک رابطه ی انسانی از روی محبّت و بدون غرض ورای روابط منفعت طلبانه یا لذّت گرایانه برقرار کنم. از احوالشان بپرسم و آشنایی پیدا کنیم 🔹صاحبخانه یک پسری داشت که عقب مانده ذهنی یا همان منگول بود. اخبار پخش میشد و وقتی تصویر رئیس جمهور محترم آقای رئیسی آمد این نوجوان منگول صاحبخانه با زبانی گنگ آلود به من گفت این دخترها را کشته! گفتم کی گفته؟! گفت تلویزیون! (ماهواره) 💡به ذهنم خطور کرد این همان قدرت رسانه است. ذهن منگولی را در دل این کوه ها و جنگلها هم اینگونه تسخیر کرده اند! 📡واقعا دنیا تغییر کرده و این واقعیّت را باید عمیقا بفهمیم و صف کشی جهاد در راه خدا را متناسب با آن تنظیم کنیم 📡فقط سلاح و تیر و کمان و اسب جنگی ابزار قدرت نیست. ثروت هم قدرت است. علم هم قدرت است. و امروزه رسانه هم قدرت است. گاهی تأثیرش بیشتر از سلاح اتمی و شیمیایی و بمبهای خوشه ای است. 📡امروزه با ظهور رسانه های نوین اسلحه های ادراکی به میدان مبارزه آمده اند! اگر هواپیمای جنگی و تانک و موشک هایپرسونیک مهم است سلاح های ادراکی رسانه ای امروزه مهمتر است. 📡امروزه مصداق مهم قوّت در آیه ی شریفه تجهیز به اسلحه های ادراکی رسانه است. 📖«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ»
باسمه تبارک و تعالی (۵۱۲) «اگر انقلابی ها پدرت را میکشتند الآن چگونه بودی؟» «تفاوت میان طبیعی بودن و صحیح بودن» «اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا فَعَلَ‏ خَالِد» 🔹با یکی از اساتید محترم که پدر مرحومشان یکی از علمای معروف بود صحبت میکردم. ایشان انتقادهایی معمولا به سیاستهای نظام دارد. متوجّه شدم در ابتدای انقلاب اسلامی به دلیل امضاء نکردن خلع آقای شریعتمداری از مرجعیّت حواشی زیادی برایشان درست شده بود. 👈مثلا چند روز بدون دلیل یک دفعه ایشان را زندانی کرده بودند. یا برخی جاهلان بمبی در حیات منزلشان انداخته بودند که عمل نکرده بود. و یا توهینهایی که کرده بودند. 👈خلاصه دیدم ایشان اگر انتقادهایی میکند هر چند صحیح نباشد ولی کاملا طبیعی است. از همان ابتدا شاید مظلوم واقع شده اند و بد بین شده اند! ✋بد بین که بشوی دیگر خوبی را به راحتی ندیده و بدی را خیلی واضح میبینی. همین برای منفور شدن تدریجی نظام حاکم کافی است. 💡به ذهنم خطور کرد بسیاری که اینگونه افراد را برنمیتابند بیش از آنکه از ناصحیح بودن مواضع این طیف ناراحت باشند از عدم درک اسباب این اختلاف نظر دردشان می آید! 👈گمان میکنند اینها حتما خیلی مغرض و بیمارند که مثل آنها فکر نمیکنند! ولی اگر بتوانند تبیین عمیقی از سرّ اختلاف داشته باشند متوجّه میشوند خیلی اوقات تعجّبی در کار نیست و اختلافی طبیعی است. هر چند موضعشان صحیح نباشد. 👈همین درک طبیعی بودن و زائل شدن تعجّب تحمّل و سعه صدر انسان را بالا میبرد. 🔹به ایشان عرض کردم آیا احتمال نمیدهید که شما از همان زمان نسبت به نظام حاکم بد بین شده باشید؟! پس شاید بهتر باشد مقداری با احتیاط بیشتر نسبت به نقدهایتان برخورد کنید. دیدم به فکر رفتند. برای اینکه عمق کلامم بهتر منتقل شود ادامه دادم. 👈به ایشان گفتم اگر پدرتان همان زمان مظلومانه کشته میشد الآن نسبت به این نظام چگونه بودید؟! فکر نمیکنید یک ضد انقلاب تمام عیار میشدید؟! ایشان هم انسان فهمیده و منصفی است. گفت نمیدانم شاید! درکش خیلی سخت بود. ⚪️به ایشان عرض کردم کاری ندارم نسبت به انتقادهایی که دارید. ممکن است برخی وارد باشد. بلکه ممکن است به خاطر بد بینی نسبی که نسبت به این نظام پیدا کرده اید برخی عیبها که ما آن را خوب نمیبینیم را شما راحتتر ببینید و به ما تذکّر بدهید. 👈ولی میخواهم این نکته را عرض کنم که اینکه شما اینگونه تحلیل میکنید کاملا طبیعی است. تعجّبی ندارد. قابل درک است. ولی لزوما منطقی و صحیح نیست. خودتان وقتی خودتان را روانکاوی کنید متوجّه میشوید که باید امیالتان را مجدّدا به تنظیمات کارخانه برگردانید تا بتوانید قضاوتهای منصفانه تری داشته باشید. 👈در انقلابها که نقل و نبات خیرات نمیکنند. یک انتقال قدرت بزرگی رخ میدهد. قطعا زمینه برای ظلمها و ناهنجاری هایی هم رخ میدهد. ولی نسبتا انقلاب اسلامی ایران کمترین هزینه را نسبت به انقلابهای بزرگ دیگر داشته است. شاید کمترین ظلم را به مخالفینش نموده است. 👈یک انقلاب عمیق مردمی بوده است. هر چند عدّه ای نادان و جو گیر هم گاهی کارهای ناصواب کرده باشند. ولی اینها را به هیچ رو نباید به پای این نظام نوشت. نباید آنها را مبنای قضاوت قرار داد. باید مقداری با جنبه بود. 🔸«اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا فَعَلَ‏ خَالِد»🔸 گفتم مگر در زمان انقلاب اسلامی در عصر نبوی صلی الله علیه و آله از این موارد نبوده است؟! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همانگونه که در روایات عامّه و خاصّه آمده خالد بن ولید را برای دعوت بنی جذیمة یا بنی مصطلق به اسلام فرستاد. به او دستور جنگیدن ندادند. 👈خالد از همان زمان جاهلیّت کینه ای از این قبیله داشت که عمویش را کشته بودند. وقتی به آنها رسید به آنها گفت مردم اسلام آورده اند شما هم سلاح هایتان را کنار بگذارید. 👈آنها هم قبول کردند ولی خالد برخلاف انتظارشان همگی را دستگیر کرده و بسیاری را کشته و بقیه را اسیر کرد! به تعبیر صحیح بخاری: «قتل منهم مقتلة عظیمة» 👈وقتی خبر به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید ایشان دستانشان را به سمت آسمان بلند کردند ودو بار فرمودند خدایا من از آنچه خالد کرد به سوی تو پناه میبرم. 📖«اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا فَعَلَ‏ خَالِد» 👈امیر المؤمنین علی علیه السلام را فرستادند تا این جنایت بزرگ که به نوعی معلول انقلاب اسلامی آن زمان بود را جبران کنند. حضرت هم اموالشان را به آنها برگردانده و دیه ی خون مردانشان را دادند. 👈در نقل آمده امیر المومنین حتی پول کاسه ای که سگهایشان در آن غذا میخورد را هم حساب کرد و مقداری هم بیشتر دادند که شاید چیزی را فراموش کرده باشند! «هَذَا لِمِيلَغَةِ كِلَابِكُمْ وَ مَا أُنْسِيتُمْ مِنْ مَتَاعِكُم‏» 👈البته جمهوری اسلامی شاید باید بیشتر به فکر جبران این خطاهای احتمالی و احقاق حق میبود.
باسمه تبارک و تعالی (۵۱۳) «چرا به فکر علاج بیماریهای فکریمان نیستیم؟!» «ألا إنّ اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» 🔹یکی از همسایگان را در مسجد دیدم که خیلی در فکر خودش غرق بود. بعد از نماز گفتم مقداری اخمش را باز کنم. شروع به صحبت کردیم که دیدم شروع کرد به نالیدن از شرایطش! از ناکامی های اقتصادی و بیماری ها و ناملایمات! 👈در ادامه دیدم خیلی صمیمانه و صریح گفت: میدونی چیه؟! مشکلم اینه که خیلی حریصم! خیلی پول دوستم! همه چی دارم ولی همین حرص و طمع اذیتم میکنه! 🙏گفتم بارک الله! همینکه خودت فهمیدی یک مریضی روحی و روانی داری خودش یک رشد است. اینکه به آن اقرار هم میکنی یک رشد دیگر است. فهمیدی ناله های دیگر چندان عمقی ندارد. ⚪راستش با برخی که صحبت میکنم میبینم به نوعی از فقرش مینالد! با برخی دیگر صحبت میکنم به نوعی از از بیماری اش مینالد! جالب آنکه در همان حالت که در حاله ناله و شکایت است حرفهایی میزند که نشان میدهد که دردهای عمیقتری هم دارد که اصلا به آنها خودآگاه نیست! 👈بابا اینها را رها کن! روحت مریض است! فکرت مریض است! اگر میخواهی روضه بخوانی و بنالی برای آنها بنال! اصل ناله اینجاست ... ✔ماها معمولا ابتلائات مادّی و همینطور بدنی را مریضی میدانیم. اوّلی را فقر و دوّمی را بیماری نامیده ایم و از آن فراری هستیم. به کسی که به فقر یا بیماری مبتلا شده دلسوزی میکنیم. ولی به دلیل حسگرایی که داریم یک مریضی مهمتر را هنوز به عنوان مریضی چندان نشناخته ایم. آن هم عقاید و افکار باطل و مبتلا شدن به اوهام و خیالات است؛ لذاست که به فکر سلامتی روانی و عقیدتی خودمان نیستیم. لذاست که دلمان به حال خودمان و به حال دیگرانی که مبتلا به عقاید باطل و افکار غلط هستند نمیسوزد! 🔹امروزه در علم روان شناسی بشر به این بلوغ رسیده که بفهمد بسیاری مبتلا به امراض روانی هستند؛ خودشان خبر ندارند! این اضطرابها و استرسها و بد اخلاقی ها و... همه نشانه های این بیماری هاست. به خاطر همین گاهی قرص آرامش بخش میدهند تا شخص بتواند از این هیجانات فاصله گرفته و فرصت فکر و توجّه پیدا کند. 👈با شخص صحبت میکنند تا او را به ذهنیتهایی خودآگاه کنند که باعث بروز مشکلاتی برای او شده است. میخواهند به او فرصت این را بدهند که خودش بفهمد که بیمار است. باورش شود که بسیاری از مشکلاتش به خاطر روان خودش است. 🔹البته در علم اخلاق نیز بین قدماء این مطلب بود. ابو علی مسکویه رساله ای در علاج الحزن دارد و در آن سعی دارد که نشان دهد که چطور این غم و اندوه های ما عمدتا به نوعی بیماری های فکری برمیگردد. اینها طبیعی نیست و اسبابش ضروری نیست! یک بیماری است. 👈به عقیده ی وی غالب این غم و اندوه ها به این نکته برمیگردد که ما عالم کائن فاسد را عالم مجرّد باقی پنداشته ایم! اگر کسی جرّاحی فکریمان کند و برایمان حقیقت این عالم را جا بیاندازد از ریشه بسیاری از غم و اندوه های ما درمان میشود: 📖«من طمع من الكائن الفاسد أن يكون و لا يفسد فقد طمع في المحال و من طمع في المحال لم يزل خائبا و الخائب أبدا محزون و المحزون شقي و من استشعر بالعادة الجميلة و رضي بكل ما يجده لشي‏ء يفقده لم يزل مسرورا سعيدا» 👈در ادامه با بیانات دقیقی اثبات میکند همه ی بنی آدم جز اولیاء الله مریضی روحی و فکری دارند. خودشان خبر ندارند: «ألا ان أولياء اللّه لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» ⚪همین حقیقت در وصیت امیر المؤمنین علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام آمده که فرزندم هر کسی در دل تقوا ندارد مبتلا به بیماری قلبی شده است. همان بیماری که از فقر و مریضی بدن بسی رنج آورتر است و انسان از آن خبر ندارد: 📖«يَا بُنَيَّ إِنَّ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَةَ وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِكَ مَرَضُ الْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ‏ ذَلِكَ‏ مَرَضُ‏ الْقَلْبِ‏ وَ إِنَّ مِنَ النِّعَمِ سَعَةَ الْمَالِ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ صِحَّةُ الْبَدَنِ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ تَقْوَى الْقُلُوب‏» 🔸راستی در این تقوا چه رمزی است که اینقدر گرانبهاست. حالا کاری به تحلیل آن ندارم. ولی تجربه که میشود کرد! مدّتی حقیقتا مراقبه داشته باشیم بعد ببینیم آیا احساس نمیکنیم تازه عمرمان شروع شده؟! تازه وارد حیات و زندگی شده ایم؟! ✋اصلا مدّتی هم نمیخواهد. اگر استغفار واقعی باشد و توجّه و مراقبه شروع شود در همان لحظه ی نخست انسان متوجّه میشود که عالم درونش تغییر کرده است. معنای سریع الرضا بودن خداوند متعال همین است. 👈تجربه اش اشکالی ندارد. اینکه واقعا تصمیم بگیریم دیگر گناه نکنیم و با همین نیّت شروع به مراقبه کنیم. روی گفتار و رفتارمان خودآگاه شویم. آن وقت است که میفهمیم تا کنون بیمار و مریض بوده ایم! 👈آن وقت است که میفهمیم همه ی ناله ها باید برای آن باشد. آن وقت است که میفهمیم فقر و بیماری آنقدرها هم ناله نداشت!
باسمه تبارک و تعالی (۵۱۴) «نیسان دیوونس تو عاقل باش»! 🚗در حال رانندگی در جادّه بودم! نیسانی را دیدم که پشتش نوشته بود: «نیسان دیوونس تو عاقل باش»! 🔹الحکمة ضالة المؤمن حتّی اگر در دست کافر باشد یا در چین یا پشت نیسان! اگر پوست نیسان را بکنیم و به اصطلاح تجرید و تقشیر کنیم و مقداری تنقیح مناط کنیم با همین جمله به سلسله ای از مسلّمات دینی متّصل میشویم 🔸مثلا اینکه: «صِل من قطعک و اعفُ عمَّن ظلمَک» که از قطعیّات مضامین روایی ماست. او نیسان است و نمیداند حساب و کتابی در پیش است و راحت با تو تصادف میکند ولی تو که میدانی عاقل باش! به فکر معاد باش! 🔹رفقا اکثر مشکلات خانوادگی را وقتی تحلیل میکنیم همین است! برای داشتن زندگی مقبول چاره ای جز این نیست که آنکه بیشتر عقل و فهمش میکشد جور طرف دیگر را هم بکشد! همین! عقلش را مشروط به عقل طرف مقابل نکند! برای اهلش حکمتی عمیق است 🔸برای بسیاری خیلی دیر جا می افتد که حسن و قبح امری ذاتی است. آنهایی که انسانهای خوبی هم هستند معمولا تا وقتی خوبند که با ناملایمات و ظلم و ... مواجه نشوند! گویا فکر میکنند بعد از این دیگر احکام حسن و قبح تغییر میکند! 🔹چون به آنها بی احترامی یا جفا شده پس اجازه دارند هر کاری بکنند! پاسخ قطع را با قطع و پاسخ ظلم را با انتقام یا حتّی ظلم بدهند! کارهایی از آنها در این زمانها سر میزند که با خوبی سابق آنها جمع نمیشود 🔸ریشه اش را که میبینیم متوجّه میشویم گویا هنوز باور نکرده اند که خوبی همیشه خوب است! ربطی به برخورد و رفتار دیگران ندارد. اگر او اهلش نیست تو که اهلش هستی! اگر نیسان دیوانست دلیل آن نمیشود تو عاقل نباشی!
باسمه تبارک و تعالی (۵۱۵) «یانگوم خوب بود یا خوب شد؟!» «انتخاب حر شدن یا عمر سعد شدن!» 🎬با بچه ها سریال جواهری در قصر را میدیدم. جایی این بانو به نام یانگوم که به شکلی نماد یک انسان اخلاقی است با خودش خیلی کلنجار میرفت که انتقام بگیرد یا ببخشد! با دشواری زیاد تصمیم گرفت که ببخشد! از این صحنه ها زیاد داشت. 💡به ذهنم خطور کرد درست است که یانگوم از همان ابتدا جوهر خوبی داشت. بد جنس نبود. ولی از آن ابتدای داستان تا آن انتها اینطور نبود که یک خوبی ثابتی در کار باشد. 👈یانگوم در واقع مدام با انتخابهایش مخصوصا انتخابهای بزرگش خوبتر میشد. خوبی هایی را فتح میکرد که قبلا آنها را نداشت. ✅این همان سرّ ابتلائات دنیاست. انسان در کوره ی ابتلاء دنیایی و دو راهی ها گاهی انتخابهایی میکند که واقعا او را رشد یا سقوط میدهد. ✋درست است که انسانها در همان سرشت اوّلیشان به شکل تشکیکی درجاتی از خوش جنسی و بد جنسی را دارند ولی در ادامه با انتخابهایشان واقعا صیرورت پیدا میکنند. 👈اینطور نیست که از اوّل تا آخر خوب باشند یا بد باشند! آدمی در دنیا با انتخابهایش خودش را میسازد نه اینکه صرفا در انتخابهایش خود قبلی اش را ظاهر کند. 👈انتخابهای انسانها هر چند متأثّر از خود قبلی اوست ولی موضوعیّت هم دارد و میتواند اراده ای داشته باشد که واقعا متفاوت باشد. 👈بنده خودم در زندگی این را تجربه کرده ام. گاهی انتخابهایی کرده ام که دیگر بعد از آن شاید به شکل لحظه ای احساس کرده ام که وارد مرحله ی وجودی دیگری شده ام! گویا من آن آدم قبلی دیگر نیستم. 👈بنده خدایی به مبلغی پول نیاز داشت. پول نسبتا زیادی به دستش رسید. با خودش کلنجار میرفت که این را خودش مصرف کند یا به برادر دینی اش که احساس میکرد او هم نیاز دارد ایثار کند. 👈در یک لحظه عزمش را جزم کرد که با خدا معامله کرده و ایثار کند؛ در عابر بانک کنار پل آهنچی حرم حضرت معصومه سلام الله علیها کارش را کرد! این بنده خدا میگفت همینکه از پل آهنچی عبور میکردم کاملا به شکل محسوس فهمیدم که دیگر من آن آدم قبلی نیستم. وجودم عوض شده! 🔹گاهی انسان در یک صحنه ی خاصی یک خوش دلی و صفایی از خودش نشان میدهد که واقعا بعد از آن دیگر گویا آدمی دیگر میشود. یا گاهی نستجیر بالله کاری میکند که خودش هم میفهمد که سقوط کرد! از این صیرورتها نباید غافل شد! 🔻گاهی در یک انتخاب انسان میتواند تعیین کند که حرّ شود یا عمر سعد! واقعا صیرورت وجودی پیدا کند🔺 ⚪از این لحظات برای انسان رخ خواهد داد. لحظاتی که یک دفعه انسان را پرواز میدهد و یا ساقط میکند! ولی چه کنیم؟! آیا میشود از قبل خودمان را برای این لحظات سر نوشت ساز آماده کنیم؟! دو چیز را عرض میکنم. ✅یکی اینکه در خلوتهایمان با تضرّع و ناله خودمان را برای آن لحظات سقوط بیمه کنیم! اینکه خدا با نفسمان رهایمان نکند! انسان میتواند کاری کند که تضمینش کنند هر چند خودش نفهمد! در آن زمانها دستش را بگیرند! اگر اینطور نبود تا بحال بارها سقوط کرده بودیم. ✅دیگر اینکه در همین انتخابهای ساده مان حق طلبی را تمرین کنیم! به یاد کلام مولایمان در آن لحظه ی آخر به امام سجاد علیه السلام بیافتیم که «یا بنیّ اصبر علی الحقّ و إن کان مرّا» این حالت خیلی نورانی است. در آن لحظات حساس انسان نورش را خواهد دید. انسان را پرواز میدهد.
باسمه تبارک و تعالی «اولویت تبلیغی زمان ما» 🔹یکی از دوستان بیان کردند که با توجّه به بیانات رهبری عظیم الشأن الآن اولویّت تبلیغی چیست؟ مطالب گوناگونی میتواند بسته به شرایط عنوان شود. ولی یکی را عرض میکنم. وقتی از منظر کلانی به صف آرایی جبهه های نبرد بین حق و باطل در زمان خودمان مینگریم متوجّه میشویم دشمن و جنود شیطان آرایش جنگی معناداری گرفته اند. یک آرایش جنگی خاص در سطح جهانی است. 🔸جهان ما همانطور که کشورها و حاکمیتهای به ظاهر مختلف دارد از جهت دیگر به نوعی تحت سیطره و حکمرانی یک دولت مخفی با اعضاء خاص است که برای بشریّت تصمیم میگیرند. خبر چندانی از اتاقهای مخفی این مستکبرین و طواغیت مخفی که پشت صحنه ی بیشتر حوادث و امور جهان هستند نداریم. ولی از روی آثار آنچه در عالم رخ میدهد میشود تصمیمات آنها را متوّجّه شد. 🔹توجّه عمیق به ترویج بی سابقه اموری مانند لواط و گناهان کبیره جنسی تحت مفهوم آزادی با تبلیغات و سیاست گذاری های عجیب و استفاده از ابزار رسانه و سینما نشانگر آن است که مدّتی است نهاد خانواده را نشانه گرفته اند! تصمیم گرفته اند خانواده در بین بشر تضعیف یا منسوخ شود. 🔸حالا هدفشان چیست؟ یکی کم کردن جمعیّت انسانها؛ دیگر از میان بردن هسته های اوّلیه اقتدار و استقلال بشر در برابر تحمیل اراده های این طواغیت. دیگر از میان بردن حلقه ی انتقال فرهنگی و گسستن او از تاریخ و خالی کردن صفحه ی وجود بشر برای نوشتن آن چیزی است که آنها میخواهند بنویسند! 🔹میخواهند بشر را آنطور که خودشان میخواهند و میل دارند بسازند! باید انسانها را از این نیّات و اراده های شوم با خبر کرد! باید به آنها فهماند مسأله امروز حجاب و آزادی نیست! مسأله تصمیمی شوم برای از بین بردن خانواده است! 🔸مسأله دیگر یک گناه نیست که بخواهیم نهی از منکر کنیم! مربوط به یک دین خاص نیست! هر کس که دلش برای بشریّت و آینده ی آن میسوزد هر چند دین ندارد باید بداند که آرایش جنگی جنود جهل امروزه برای از میان بردن خانواده است. ولی در این زمینه چه بگوییم؟ 🔹سابقا در بذل خاطر 75 تا 79 سلسله مباحثی در این زمینه بیان کردم. شاید برای تبلیغ این ایّام بتواند دستمایه ی نکاتی باشد که نیاز زمان ماست. الآن وقتی است که بحث حجاب و مباحث پیرامون آن را صرفا نباید از منظر دینی مطرح کرد! یک موضع فعالانه تری در این زمینه باید گرفت. 🔸هم بحث آزادی و هم بحث حجاب در زمان ما خط مقدّم های جامعه ی ما در برابر سیاست حذف خانواده از جامعه ی بشری است. در جوامع مختلف دشمن خیلی پیش روی کرده و به جاهای اسفباری رسیده است. باید مردم را از این سیاست شوم مطّلع نمود. 🔹اگر بتوان خوب ابعاد این نبرد پنهان و تصمیم شوم را برای افراد باز کرد به گمانم تبلیغ مهم زمان ماست. زمان ما زمان دفاع از کیان خانواده در برابر این تصمیم شوم است. خانواده اگر از دست برود انسانها به اسارت نیّات شوم کشیده خواهند شد. دیانت ضربه ی جدّی خواهد خورد.
باسمه تبارک و تعالی (۵۱۶) «مراسمات شادی دینی را جدّیتر بگیریم!» 🔹دینداری و باور به عالم غیب ریشه های عمیق فطری دارد. از همین روست که کسی آن را انکار کند در ادبیات قرآنی کافر نامیده شده است. یعنی چیزی را که در وجودش هست میپوشاند! کتمان یا انکار میکند! 🔸در عمق وجودش تمایل دینی دارد ولی چون کافر است برایش تبدیل به یک عقده و مرض میشود. از همینجاست که به شکل غیر عادی نسبت به متدیّنین اینها حساس میشوند. از آنها یک کینه ای به دل دارند زیرا آن عقده های ناخودآگاه آنها را به رخشان میکشند! 🔹اصلا مؤمنین هیچ کاری هم نکنند همین بودنشان کفر اینها را در می آورند! کافرند دیگر! مؤمنین را میبینند کفری تر میشوند! حسودی میکنند حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ. این حسادت را گاهی با استهزاء نشان میدهند! گاهی با بد اخلاقی! گاهی با تهمت زدن! گاهی با ... 🔸تا ما ایمان داشته باشیم این کافر کیشان یا کافر کرداران آرام نمیشوند! باید این عقده و مرض قلبی شان را بفهمیم تا بدانیم دردشان چیست! نکته ای که هست آن است که مراسمات عزا و گریه بهانه ی خوبی برای اینها برای زبان درازی است 🔹چون عمقش را نمیفهمند و آن را مانند غم و غصه ی خودشان میدانند راحت آن را بهانه نقد دینداری میکنند. هر چند نسبت به آن هم حسادت دارند. ولی آنچه بیشتر اینها را میسوزاند و کفری میکند مراسمات شادی دینی است. این را دیگر نمیتوانند کاری کنند! 🔸مراسمی مانند عید غدیر اگر با عظمت برگزار شود اینها آتش میگیرند. چون دیگر میمانند چه چیزی را بهانه کنند! باید مراسمات شادی را هم جدّی بگیریم. تبلیغ بزرگی برای دین است. اینها را به نوعی خلع سلاح میکند
باسمه تبارک و تعالی (۵۱۷) «آیا پدر زنان کوچک لازم بود به جنگ برود؟!» 🔹بچه ها داشتند کارتون «زنان کوچک» را میدیدند. داستان در مورد جنگ داخلی آمریکا و حمله نیروهای ائتلاف به مرزهای نیروهای اتّحادیه است. پدر خانواده همسر و چهار دختر مجرّدش را در آن وضعیت سخت رها کرده و به جبهه رفته! 🔸جایی به گوشم خورد که عمه ی بچه ها به آنها در مورد پدرشان که به جنگ رفته و این دختران را اینگونه رها کرده بود گفت: «او نباید به جنگ میرفت!» ولی روند داستان طوری است که میخواهد از این پدر دفاع کند و کار او را عاقلانه بداند! 💡به ذهنم خطور کرد عمّه ی اینها درست میگوید! در این کارتون بسیاری از مردم در حال زندگی عادی شان هستند. حالا این شخص که چهار دختر در خانه دارد و آن هم در شرایطی که این همه به حمایت او نیاز دارند آیا واقعا ضرورت داشت به جنگ برود؟! آیا در حقّ این دختران ظلم نکرده است؟! 💭به یاد کلام رسول اکرم صلی الله علیه و آله افتادم که شیعه و سنّی آن را نقل کرده اند! فرمودند هر کسی که سه دختر را بزرگ میکند دیگر جهاد و امور دشوار بر او واجب نیست! جهاد او کفالت همینهاست! اگر چهار تا شد که دیگر بر دیگران لازم است به او کمک هم بکنند! ✋آیا اینطور منصفانه تر نیست؟! آیا اینطور عاقلانه تر نیست؟! بعد اینها میگویند وادی دین وادی عقلانیت نیست! میگویند مدافع حقوق زنان اند! 📖«مَنْ كَانَتْ لَهُ ثَلَاثُ بَنات وُضِعَ عَنْهُ‏ الْجِهَادُ وَ كُلُّ مَكْرُوه وَ مَنْ كَانَتْ لَهُ أَرْبَعُ بَنَاتٍ فَيَا عِبَادَ اللَّهِ أَقْرِضُوهُ يَا عِبَادَ اللَّهِ ارْحَمُوهُ يَا عِبَادَ اللَّهِ أَعِينُوهُ‏»
باسمه تبارک و تعالی (۵۱۸) «تقدّم اخلاق بر منطق» «ذو الخویصره های زمان» 🔹صحبتهای یکی از عبرتهای زمانمان را که به زعم خودش به زیارتکده ی رندان جهان، زیارت حضرت مهسا رفته بود گوش دادم. خدای من! این دیگر چه میگوید؟! این همه حرف خوب بلد است ولی چرا اینگونه آنها را ترکیب میکند؟! چرا اینگونه نتیجه میگیرد؟! 📖«وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ في‏ آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها‏» 💡به ذهنم خطور کرد این همان است که حکما در بحث مراتب علوم در رئوس ثمانیه علم اخلاق را بر علم منطق مقدّم میکردند! 👈این ترکیبهای فکری یا سازه های اندیشه ای فعلی ارادی است. اراده و انتخاب هم مبتنی بر امیال و اخلاق انسان است! اگر کسی مبتلا به صفات رذیله ای مانند استبداد رأی، بی انصافی، اعوجاج سلیقه، محبّت بحث و اعتراض و... باشد اصلا از ریشه بنیان اندیشه اش مشکل دارد. 👈از بهترین مصالح بدترین ترکیبها را ارائه میدهد. مشکلشان آن است که شاید خودشان هم نمیدانند که مبتلا به درد و مرض اند! لذا دوایی هم ندارند. بحث با یک ملحد یا مخالف که اخلاق دارد به مراتب بهتر است. لااقل اختلاف با او مبنایی است و اینگونه مریض نیست! به یاد کلام بقراط افتادم: 📖«البدن الذی لیس بالنقی کلما غذوته زدته شرا و وبالا» 🔹نمیدانم چرا ایشان را میبینم به یاد ذو الخویصرة می افتم که به پیامبر اکرم گفت عادل نیستی! «يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ يَمْرُقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّة ...»
باسمه تبارک و تعالی (۵۱۹) «بت آزادی» (۱) «چگونه در میان آزادی پرستان به تبلیغ دین بپردازیم؟!» 🗽شاید تا کنون شما هم به این نتیجه رسیده باشید که مفهوم «آزادی» در زمان ما تنها یک مفهوم پسندیده و مهم نیست! گویا آن را برکشیده اند و بر مسند پادشاهی همه ی مفاهیم انسانی نشانده اند! 🗽وقتی وارد مباحثه و مطالعه و تدبّر پیرامون آن میشویم متوجّه میشویم که اساسا آزادی تبدیل به بتی شده که پرستیده میشود. امری ناموسی و بسیار مقدّس جلوه داده شده است. 🗽طوری کرده اند که کسی جرأت نکند به آن نزدیک شود مگر اینکه در برابرش سجده کند و سپس مؤدّبانه عبور کند! از هر چیزی بوی ضدّ آزادی استشمام شود قربانی میشود! حتّی اگر مقدّس ترین امور باشد! حتّی اگر از ادیان بزرگ باشد! باید ضرب علی الجدار شود! 🔸ولی چرا؟! در ابتدا گمان میشود چون واقعا مفهومی اینقدر عمیق و اساسی است! ولی این ظاهر کار است! آیا پدران ما که در فضای اینچنینی زندگی نکردند کامی از زندگی برنداشتند؟! کمتر از ما از زندگیشان لذّت بردند و رفتند؟! بد بخت بودند؟! 🔸در ادامه ممکن است گمان شود که چون بر بشر زمانهای طولانی از ظلم و استبداد طواغیت گوناگون گذشته نسبت به این مفهوم عقده ای و حساس شده است! خب تا حدودی همینطور است. 🔸همینطور شاید جنبه ای از این حساسیت به آن حسّ سبکی و تجربه ی لذیذ رهایی در دل آزادی نهفته باشد. کسی که آن را چشیده باشد حاضر نیست آن را از دست بدهد! حتّی اگر خود را مقیّد به انتخابهای خوب و مشروع کند ولی همین احساس آزادی لذّت بخش است. ⬇️
👈چنین انسانی از اتمسفر و فشار گفتمانهایی که در آنها آن آزادی پیدا نمیشود فراری است. شاید به خاطر چنین احساس سبکی و تفطّن به ارزشمندی آن است که این افراد معمولا به شکل غیر عادی یک غرور و تکبّر و یک حالت فرهیختگی و برتری برای خودشان نسبت به دیگر فرهنگها پیدا میکنند. 🔸از طرف دیگر آزادی امری است که مطلوب نفسانیت انسانی است. خاصیت نفس انسان نوعی محدودیت گریزی و مطلق گرایی در قوای وجودی است. لذا اموری که او را در این زمینه یاری کند برایش لذت بخش است. 🔸باز مقداری کنجکاوی کنیم بخشی از اهمیت عجیب آزادی در زمان ما به شیوع فرهنگ انسان گرایی و فرد گرایی نیز برمیگردد. روشن است که چنین اموری از پستان آزادی تغذیه میشوند. 🔸البته در این میان نمیتوان از تبلیغات گسترده ی سیاسی پیرامون آن نیز غافل شد. آزادی از آن اموری است که اساسا چیدمان قدرت جهانی به مرور بر اساس آن بسته شده؛ نوعی انتقال قدرت بزرگ تدریجی بر اساس آن رخ داده و طواغیت و مستکبرین پستهای کلیدی خود را در نظم نوینی در قالب کلان الگوی آزادی باز تعریف کرده اند. لذا انتقاد از چنین مفهومی در فضای عمیقتر سیاسی بسان انتقاد از مفهوم پادشاهی یا نبوّت و یا ولایت فقیه است. 🔹اینها را میشود بیشتر تدبّر کرد. عمده آن است که عمیقا درک کنیم که بحث از آزادی در زمان ما بحث ساده ای نیست. خیلی حساس است. همین است که وقتی نسبت به آن مقداری برخورد انتقادی تر داشته باشیم ناگهان به شکل غیر عادی گوش ها تیز شده و حالت انکار ایجاد شده و طور خاصی از بحث ها دامن زده میشود. ✋حالا میخواهم چه بگویم؟! میخواهم از این بگویم که در چنین فضایی برای چنین افرادی که معمولا خودشان را از طبقه ی فرهیخته جامعه نیز میدانند چگونه به تبلیغ دین بپردازیم؟! 👈دینی که مخصوصا با فقه و دستورات خاصش آشکارا بوی اموری را میدهد که چندان به کام آزادی خواهان شیرین نمی آید! ⚪واقعیّت آن است که دنیای دینی حقیقتی ورای دنیای سنّتی و دنیای مدرن است. در دنیای سنّتی که انسانها با مفهوم بندگی و قبول اقتدارهای بیرونی خو گرفته بودند بلاغت اقتضاء آن را میکرد که با توجّه به مفاهیم رایج به تبلیغ دین بپردازیم. 👈از همین رو بود که به حق مفهوم مالکیّت الهی و در ادامه عبودیت برجسته شده و انسانها به آن دعوت میشدند. البته مالکیّت و در ادامه بندگی ای که بسی عمیقتر از آن مالکیتها و بردگی های مرسوم آن زمان بود. امری که در دل خودش نوید آزادی و آزادگی را میداد. 👈قوام تبلیغ و مقوله ی ارتباط با خداوند متعال بر اساس مفهوم بندگی چیده شده بود. این خودش راهی بود. خود زندگی در ذیل مفهوم بندگی نیز برخلاف آنچه گمان میشود لذّت خاص خود را داشته است. اگر آزادی لذیذ است بندگی نیز برای فطرتها آشنا بوده و خالی از نوعی التذاذ نبوده است. 👈انسانها فطرتا مایل به نوعی خضوع و تسلیم در برابر قدرت برتر هستند و از این امر ناراحت هم نبودند. عمده در اشکالات صغروی این امر بود که اموری بودند که چنین برتری واقعی نداشتند. 🔹ولی در زمان ما که فرهنگ انسانی به سمت آزادی حرکت کرده و مفاهیمی مانند عبودیّت در حال فراموش شدن است ظرفیّت دیگری برای ارتباط با خداوند متعال در ذیل مفهوم آزادی و لذّت ایجاد شده است. اینجا نباید چندان تحجّر به خرج داد. بلاغت و همینطور ضرورت تألیف قلوب و مدارا حکم میکند که به جای تکیه صرف بر مفهوم عبودیّت امروزه برای تبلیغ دین از مفهوم آزادی و لذّت نیز استفاده شود. 👈اگر بسامد تعابیری که اشاره به مفهوم آزادی دارد در عبارات دینی کم است هرگز به معنای عدم اهمیت آن نیست. برای اهلش روشن است که در زیر پوست تعابیر دینی آزادی و لذّت موج میزند. امری که مخصوصا در عرفان اسلامی به خوبی تبیین گشته است. ⬇⬇
✔حالا چگونه میشود از دین در فضای آزادی سخن گفت؟! باید به آنها نشان داد دینداری لذّت بخش است. دردناک نیست. بلکه لذّتش بالاتر از آزادی جویی بیرون از فضای دینی است. در ادامه باید نشان داد که دینداری و امتثال دستورات دینی منافاتی با آزادی ندارد. ⚪ولی چگونه؟! یکی از این راه که احکام دینی چیزی جز ارشادهایی به مصالح عقلی نیستند. کسی که آزادی را برای رسیدن به لذّتهای حد اکثری و برتر میخواهد باید بداند راهش در دینداری است. ✅دیگر اینکه نشان دهیم که وقتی به نسبت واقعی انسان و خدا میرسیم میتوانیم دم از بندگی در عین آزادی و آزادی در عین بندگی بزنیم. عمق بندگی بر نوعی عبادت احراری تکیه دارد. در اینجا حقیقت طوری است که بندگی را در برابر آزادی قرار نمیدهد! آزادی را در برابر بندگی قرار نمیدهد! اصلا تزاحم و تعارضی نمی ماند! ⛔متأسّفانه امروزه تعارض میان دین و آزادی و دوگانه ی بندگی یا آزادی یکی از تعارضهای باطلی است که به خورد بشر داده اند! 👈کسی که دنبال آزادی است باید بداند بزرگترین تکیه گاه و تضمین کننده ی فردی و اجتماعی آزادی در بندگی خداست. منتها مفهوم بندگی خدا مفهومی است که باید عمقش برای انسانها باز شود. 👈عمقی که در آن انسانها بتوانند اعماق بی پایانی از آزادی را در دل چنین بندگی ای تجربه کنند. اینها کارهایی است که امروزه وظیفه ی ما در تبلیغ دین است. 👈باید پیرامون آن ادبیاتی غنی را بشورانیم و متون دینی را باری دیگر استنباط و استحصال کنیم. یک نهضت بزرگ میخواهد تا دست ما را در تبلیغ دین از راه مفاهیم نوینی مثل لذت و آزادی پر کند. خواهیم دید مفهوم آزادی و لذت خودش یک فرصتی برای ظهور نورانیت دین میتواند باشد. ✅باید نشان دهیم که انسان موجودی دو طبقه ای است. نفس و فطرت! انسان واقعیتش را باید در فطرتش بجوید و بداند آزادی نفس اسارت و بردگی فطرت اوست! 🔻چاره ای نیست جز اینکه به انسان امروزی نشان دهیم نه از لذّت خبری دارد و نه از آزادی!🔺
باسمه تبارک و تعالی (۵۲۰) «نقدی بر مدّاحی های صناعتی» 🔹قسمتی از برنامه ی حسینیّه معلّی با حضور مدّاحان مشهور کشور را دیدم. هیئت عزاداری یک روستا با دهها شهید از شهر شاهرود هم آمده بودند. در مراسم آنها چند نفر در سینه زنی ها میخواندند. از آن پیرمردها و سبکهای قدیمی! 💡به ذهنم خطور کرد نباید عزاداری و مدّاحی از آن حالت مردمی اش خارج شود. آن قدر در مدّاحی حرفه ای و تجمّلاتی و استفاده از فنون مدّاحی مبالغه کرد که مدّاحی برای توده ی علاقه مندان دست نایافتنی شده و مختصّ طبقه ی خاصی از هنرمندان شود. 👈مزاجها تغییر یافته و توقّعها و انتظارها را بی مورد بالا ببرد. باید طوری رفتار شود که سینه زنی ها و مدّاحی ها مردمی باقي بمانند تا باقی بماند! از دلها بجوشد و همه به نوعی درگیرش شوند. 👈بچه بودیم خودمان هم در تعزیه و مدّاحی گاهی شرکت میکردیم. اینطوری این مراسمها در دل خانه ها برگزار شده و به شکل طبیعی باقی میماند. 🔹همینطور وقتی در مدّاحی حرفه ای مبالغه کنیم گریه گرفتن ها نیز سخت و سختتر میشود. در برخی از این مدّاحی ها و سینه زنی های پرشور گاهی احساس میشود افراد درگیر لذّت و حال کردن خودشان هستند. گویا مدّاحی در خدمت کیف و حال انسان مدرن قرار گرفته! گویا اینها برای لذّت بردن ماست نه ما برای وصول به حقیقت مخفی در این عواطف! 👈گاهی در مدّاحی های سنّتی نگاه میکنیم میبینیم بدون این همه ظرایف و هنرها راحت افراد میسوختند و گریه میکردند. مدّاحی های استریویی نیز به همین رو باید مدیریت شود. ✋البته فعلا در صدد نقد مدّاحی های قدیمی نیستم. ولی در هر حال مردمی ماندن و طبیعی بودن خودش نکته ای است.