باسمه تبارک و تعالی (۳۶)
«آیا قاضی آمده تا عادلانه حکم کند؟!»
«پرسشهایی در باب نسبت قانون و عدالت»
🔴تقاطع آذر و عمار یاسر گویا تصادفی شده بود. مقداری ترافیک ایجاد کرده و پلیس آمده بود. جرّ و بحثی هم در میان بود.
💡به ذهنم این مطلب خطور کرد که آیا واقعا نیازی به حاضر شدن پلیس بود و واقعا این دو نمیدانستند حق با کیست؟
💭یادم نمیرود اوّلی که گواهینامه گرفته بودم مغرب بود که در میدان جهاد باجک مقابل مدرسه امام خمینی میخواستم دور میدان دور بزنم که به پرایدی که از جهت ساحلی به سمت 15 خرداد میرفت خوردم و ترافیک شد. هر کسی ردّ میشد میگفت حاج آقا برو مقصّری! من ساده هم کم کم باورم شده بود😊 ولی پلیس آمد و گفت او مقصّر است! طبق قانون هم او واقعا مقصّر بود ولی تقریبا مطمئنم اگر مهارت لازم را داشتم چنین تصادفی نمیشد هر چند در قانون او مقصّر بود! آنهایی که رانندگی میکنند خوب میدانند چه میگویم.
🔴اینجا بود که بعد از شنیدن درس یکی از فضلا در همین رابطه سلسله پرسشهایی به ذهن خطور کرد که آن را بذل میکنم!
🔻گاهی سؤال خوب هم نوعی دانش است! قابل هدیه دادن است!🔺
✔بسیاری مشکلشان در تحصیل این است که سؤال خوب ندارند! باید روی پرسش و عمق بخشیدن به آن و یافتن پرسشهای عمیقتر و عمیقتر وقت گذاشت. ما را عادت داده اند بدون داشتن پرسش مناسب دنبال پرسش و پاسخهای دیگران بیافتیم! استقلالمان خدشه پیدا میکند. شخصیتمان هکذا ...
👈گاهی بیش از پاسخ به پرسش خوب نیاز داریم. سؤال خوب مانند اهداف سلوک علمی است. شخص توانمندی که هدف ندارد گویا توانی ندارد! حسن السوال نصف العلم.
🔶آیا واقعا عدالت همان چیزی بود که قانون گفته؟ اینها که تصادف میکنند خودشان نمیتوانند مسأله را منصفانه میان خود حلّ کنند؟ اصلا اینها که اینقدر منتظر پلیس میمانند منتظر چه چیزی هستند؟ منتظر اجرای عدالت هستند یا رفع خصومت مبتنی بر قانون؟
👈اگر شیفته ی عدالت باشند در بسیاری از موارد خودشان میفهمند که حقّ با کدام است ولی ظاهرا دنبال همان اعمال قانون هستند. خود همین فیصله خصومت مبتنی بر یک منهج پذیرفته شده گویا مصلحتی ورای عدالت دارد.
👈از اینجا این بحث مطرح میشود که اساسا نسبت قانون و عدالت چیست؟ آیا عدالت یعنی اجرای یکسان قانون برای همه؟! اصلا خود اجرای یکسان قانون برای همه آیا واقعا عدل است؟ انسان ها خیلی با هم فرق دارند. برای یکی صرف احضار به دادگاه آبرویش را میبرد و برای دیگری ککش هم نمیگزد!
👈دیده اید سر در دادگستری های دنیا پیکره ی یک فرشته ای را تراشیده اند که چشمانش را بسته و یک ترازو در دست دارد. نماد عدالت است!
👈ولی آیا این عدالت واقعی است یا عدالت قانونی است؟ رابطه عدالت واقعی با عدالت قانونی چیست؟ آیا اساسا عدالت واقعی در جامعه قابل اجرا است؟!
👈اینکه انبیاء برای اقامه قسط آمده اند یعنی چه؟ یعنی قانون حدّ اکثری و سعی در رعایت آن؟! اینکه حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف یملأ الارض قسطا و عدلا یعنی با همین قوانین یا اینکه عدل واقعی مراد است؟
👈این عدل واقعی آیا اساسا با قانون و اکثار در آن و بروکراسی قابل دسترسی است یا مکانیسم دیگری دارد؟ اصلا ما طلبه ها باید در این مسائل فکری بکنیم یا نه؟
👈آیا با ترویج اخلاق میشود یا حتما چیزی از قبیل ایمان، تقوا و نظارت الهی میخواهد؟
👈البته روشن است که قوانین حتّی المقدور برای اجرای عدالت وضع شده ولی آیا همیشه میتوان با قانون به عدالت رسید؟! فضلا از اینکه برخی قوانین عادلانه هم نیستند. وای به روزی که بگندد نمک! باید مراقب بود قانون بستر بی عدالتی نشود! در وضع قانون دو نکته مهم است: یکی اینکه واقعا سودای عدالت داشته باشد و دیگر اینکه در مسیر نزدیک شدن به عدالت واقعی در حد وسع جلو برود! آیا این معنایش اکثار قوانین است؟ باید دانست اگر قانون بخواهد جای تقوا و انصاف و اخلاق و مسئولیت پذیری را بگیرد علیه مصالح جعل خود قیام کرده است.
👈قانون خادم عدالت واقعی باید باشد آنچنان که لفظ خادم معنا و نباید خودش اصیل شود. خدا با عدالتها کار دارد لذا مفهوم تقوا لازم است که جز با دین و تربیت اخلاق معاد محور تامین نمیشود نه با قانون.
👈شاید به خاطر همین است که اخلاق را خیلی برجسته کرده و بستر لازم میدانند. ولی آیا اخلاق میتواند اگر متکی بر شریعت و معاد نباشد این کارکرد را به خوبی داشته باشد؟ در خود احکام شرعی چه؟ آیا واقعا همیشه عادلانه میشود یا باید آن را هم بر بستری از اخلاق استوار نمود؟
👈آیا میشود این پرسش را مطرح کرد که اگر بستر اخلاقی احکام شرعی مهیّا نشود حجیتی برای حکم شرعی باقی نماند؟ سؤال مهمّی است. مرحوم علامه طباطبایی ره در تفسیر شریف المیزان ذیل آیه شریفه: «الطلاق مرّتان فامساک بمعروف أو تسریح باحسان» میگوید:
📖و ربما استشعر من الآية عدم جواز التفرقة بين الأحكام الفقهية و الأصول الأخلاقية، و الاقتصار في العمل بمجرد الأحكام الفقهية و الجمود على الظواهر و التقشف فيها، فإن في ذلك إبطالا لمصالح التشريع و إماتة لغرض الدين و سعادة الحياة الإنسانية فإن الإسلام كما مر مرارا دين الفعل دون القول، و شريعة العمل دون الفرض، و لم يبلغ المسلمون إلى ما بلغوا من الانحطاط و السقوط إلا بالاقتصار على أجساد الأحكام و الإعراض عن روحها و باطن أمرها
🔷تازه اگر مقصود از عدالت قانونی وصول حتّی المقدور به عدالت واقعی باشد باید بگوییم روح قانون برای اجرای عدالت واقعی است.
👈در این شرایط باید پرسید قاضی تابع نصّ قانون است یا ذهن قانون گذار؟ خیلی فرق میکند ها!
👈قاضی و حاکم شرع باید به نصّ قانون عمل کند یا روح قانون؟ گاهی روح قانون شامل چیزی نمیشود ولی نصّ قانون میشود. گاهی یک عمل در روح قانون مجرمانه است ولی در نصّ قانون راه گریز دارد. چقدر باید به مذاق شارع و ذوق شریعت میدان داد؟! ساز و کاری هم میتوان برای رفع اشکالات صغروی اینگونه استدلال ارائه نمود؟
👈اصلا سؤال دیگر؛ اگر هدف عدالت واقعی است آیا قاضی مطلقا باید به علم خود رفتار کند یا برای آن قیودی هست و مانند آنچه در زمان ما مرسوم است علم در جایی که سند رسمی وجود داشته باشد فائده ای ندارد. یعنی قاضی بر اساس قانون باید گاهی بر خلاف وجدان و یا ظنونش حکم کند. فرق عدالت واقعی با عدالت قانونی همین است دیگر.
🔸انما أقضی بینکم بالبیّنات و الزبر🔸
آری نکته مهمّی وجود دارد که بسیاری از ما از آن غفلت میکنیم و آن هم این است که:
🔻قاضی لزوما حکم عادلانه نمیکند بلکه حکم مبتنی بر قانون میکند🔺
قاضی با بیّنات و زبر حکم میکند. از همینجاست که نباید خیلی به این دادگاهها و پلیسها و بروکراسی ها و... دلخوش نمود و اینها وظیفه شخصی انسانها برای احقاق عدالت واقعی را رفع نمیکند.
👈اگر خودت میدانی تقصیر تو بود ولی قانون گفت تقصیر او بود آیا باید خوشحال باشی که شانس آوردم؟! خیر وظیفه داری که اگر واقعا تقصیر تو بود عدالت واقعی را خودت اقامه کنی و حق را به او بدهی.
👈دستورات دینی برای آحاد مؤمنین چیزی است و برای قضات چیز دیگر. برای ما آن است که از خدا بترسید و به کسی ظلم نکرده و به حقوقشان تعدّی نکنید. نسبت به هم نصح داشته باشید. آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگری نپسند.
🔴این همان حقیقتی است که پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله قرنها پیش به بشریّت و به مؤمنین تذکّر داد؛
🔸فرمود من بین شما با قرائن و قوانین و بیّنات و زبر حکم میکنم. دلیلش را هم این مطلب بیان فرمودند که تا رفع خصومت شود و اینطور نشود که اگر کسی زبان باز بود بتواند حرف خودش را به کرسی بنشاند. مطلب را از میزان فصاحت و هوش افراد به بیّنات و زبر میسپارم. ولی اگر خودتان دیدید که حقی که به شما دادم حقیقتا برای شما نبود بدانید به شما قطعه ای از آتش را دادم و به آن خوشحال نباشید! میدانید یعنی چه؟! یعنی حتی اگر قاضی پیامبر یا امیرالمومنین هم بود دلیل نمیشود که شما بگویید پس عدل واقعی اقامه شده است. چون بر اساس ظاهر است: (فمن أخذ غیر حقه فقد أخذ قطعه من النار). نگویید چون پیامبر قضاوت کرد پس این مال من است و حلالا طیبا است! قضاوت واقع را تغییر نمیدهد.
🔹یعنی فرق بین عدالت واقعی و عدالت قانونی از طرفی و اصل بودن عدالت واقعی از طرف دیگر و وظیفه قاضی برای عدالت قانونی از جهتی و وظیفه آحاد برای اقامه عدالت شخصی از طرف دیگر را در این بیان نورانی گوشزد میکنند؛ یعنی دنبال صلح و تقوا باشید و مخاصمه نکنید! اگر مجبور شدید قانون! از باب چاره نبودن و ضرورت رفع خصومت با نیروی قاهر است نه اینکه لزوما چیز خوبی باشد.
🔹در کافی با سندی صحیح از هشام بن حکم از امام صادق علیه السلام نقل میکند:
📖«إِنَّمَا أَقْضِي بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ وَ بَعْضُكُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَيُّمَا رَجُلٍ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ مَالِ أَخِيهِ شَيْئاً فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّار»
🔹در صحیح بخاری نیز با سندی صحیح از امّ سلمه نقل میکند:
📖«إنكم تختصمون إلى ولعل بعضكم ألحن بحجته من بعض فمن قضيت له بحق أخيه شيئا بقوله فإنما اقطع له قطعة من النار فلا يأخذها»
✔این روایت نورانی را هم خاصه در اصحّ کتب و اسانید خود مانند کافی نقل کرده و هم عامه در اصحّ کتب و اسانید خود. گویا از قطعیات تراث منقول از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله بین فرق اسلامی است.
🔷اگر ملاک آن است که برخی زبان باز هستند و ممکن است این امر در قضاوت تأثیر گذار باشد لذا باید به قانون پناه برد آنگاه باید گفت آیا مراقبیم که در قانون نیز برخی قانون باز نباشند و کرّ الی ما فرّ نشود؟!
🔸از همینجاست که قضاوت دشوار است و دشوارتر از آن وکالتهای امروزی است. معلوم نیست وکالت تخصصی برای بندبازی رو قوانین و سوء استفاده از عدالت قانونی است و یا تخصصی برای احقاق عدل واقعی مبتنی بر حداکثر ظرفیتهای عدالت قانونی موجود؟! گویا برای بسیاری وکالت هنر جدل برای اثبات مواضع بر اساس مسلّمات قانونی است. یک نوع هنر است. آنها نیز باید واقعا بترسند و هر دعوایی را قبول وکالت نکنند. در فقه نیز برخی فقها به واسطا همین مایل به عدم جواز حیل شرعی مثلا در ربا شده اند.
🔸دادگاه عدل الهی🔸
😢اینجا که رسید یاد محضر عدل الهی افتادم؛
📖«وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها»
🔹آنجا دیگر این خبرها نیست. عدل محض است: «کلّ شیء أحصیناه فی امام مبین» است. اگر فضل الهی نبود کسی شاید با عملش نجاتی نداشت! «لسنا نتّکل فی النجاة علی اعمالنا بل بفضلک علینا».
🔸مگر نشنیده ایم که احکم آیة فی کتاب الله: «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرّا یره!»
😔والله تن آدم را میلرزاند! شاید اینکه یکبار در قبر از انسان سؤال میشود و یکبار در قیامت برای همین باشد که آثار عمل نیز حساب شود. همه ذراتی که از ما در طول تاریخ به یادگار مانده است جمع میشود. گفته میشود ببین این تویی و آثارت! سبحان الله!
👈مثقال یعن میزان ثقل یعنی وزن. بعدا این را معیار برای وزنهای خاصّی قرار داده اند. قرآن کریم در اینجا صراحت دارد که اعمال شما هم کشیده میشود. اینطور نیست که کیلویی عمل کنید. اینها همه همه همه اش قیراطی حساب دارد. کشیده میشود. هیچ کاری نمیکنید مگر اینکه روزی کشیده میشود.
👈معیار هم در آن زمان مثقال ذرة است. یعنی مثقالی است که ذرة را هم میکشد. الوزن یومئذ الحقّ. بر اساس حقیقت هر چیزی. هیچ فریبی نیست. تمام صدق و دقت است. ناقد بصیر است. به خود انسانها هم میفهمانند که دیگر جای گله نماند. گویا به نحو تجسّم است.
👈ذرات عمل ما نیز کشیده میشود. محاسبه میگردد. گاهی میگویند ذرة یعنی مورچه. ولی ظاهرا مورچه چون ذرة است به آن ذرة اطلاق شده است. مکی بن ابی طالب در قوت القلوب نقل میکند که برخی میگوید ذره آن ذرّات معلّق در هوا هستند که وقتی خورشید بتابد گاهی دیده میشوند. در همین کتاب دیدم از ابن عبّاس در تعریف ذرة نقل میکند که اگر دست خود را به خاک زدی و بلند کردی آن چیزی که از خاک روی دستت باقی مانده را عرب ذرة میگوید.
📖«لا یعزب عنه مثقال ذرة فی السماوات و لا فی الارض و لا أصغر من ذلک و لا أکبر»
🔸امروزه اگر دقت کنیم بسیاری از نارضایتی ها ناشی از عدم باور به همین است که به نوعی عدم باور به معاد است. (ان الذین کذبوا بالآخره فی العذاب و الضلال البعید) گمان میکنیم ظلم میشود و عدالتی در کار نیست. بینشمان اینطور است ولو عقیده مان نباشد. خب اعصابمان خورد میشود دیگر! شبهه شرور چرا اینقدر جدی شده! چون باور به معاد و عدل الهی ضعیف شده!
🔹باید بدانیم عدالت در کار است و تمام خوبی ها و بدی ها کشیده میشود. دیگر نق نمیزنیم و به جای نق زدن فعالیت میکنیم. کاری هم نداریم دیگری برد و خورد و وظیفه خودمان را انجام میدهیم.
🔸نگران آن هم نیستیم که کارمان دیده نشود و یا حساب نشود! آنکه باید ببیند میبیند! همین امر اخلاص می آورد. همین امر نشاط می آورد. همین امر منت گذاشتن و کمکاری و غرور را از میان میبرد و... (إنا اخلصناهم بخالصه ذکر الدار). یاد آخرت شراب سکر آور اهل سلوک است. خستگی را میبرد. معنی میدهد. شور و هیجان داده و زیبایی می آفریند! به قول ملّای روم:
پیش این شاهان هماره جان کنی
بی خبر ایشان ز غدر و روشنی
ذره ای گر جهد تو افزون بود
در ترازوی خدا موزون بود
#قانون
#عدالت
باسمه تبارک و تعالی (۳۷)
وجه اشتقاق قنبید!
بحثی پیرامون اشتقاق و انواع آن
🔵امروز با برخی از دوستان صحبت میکردیم؛ نمیدانم چه شد بحثی از قنبید (=قُنَبیط) به میان آمد!
👈قنبید از گیاهانی است که از دیرباز در سبد مصرف قمی ها معروف است! به قول برخی «لولا القنبید لهلک القمیون»! چیزی شبیه شلغم و ترب ولی بدبو، تلخ و سبز رنگ! در خارج به آن شلغم آلمانی میگویند! در طب سنتی کلم رومی هم گفته میشود. در شهرهای دیگر ایران گاهی به آن کلم قمری میگویند! آذری ها گویا به آن داش کلم میگوند!
👈گویا به خاطر آب شور قم و خاصیت قنبید برای دفع سنگ کلیه استفاده از آن شایع شده است. برخی میگویند وجه مصرف سوهان نیز در قم از دیرباز به همین دلیل بوده است.
👈قنبید خیلی هم نفّاخ است و گاهی برخی از آن از چند روز قبل برای برگزاری جشن اوائل ربیع استفاده میکرده اند! چه بگویم! برای درد کمر، زانو و مفاصل و قوه باه هم خوب است.
👈یکی دیگر از دوستان گفت که استفاده از آن در فارس خیلی شایع است و یکبار یکی عروس را از محلّات برده بودند آنجا و برای احترام غذای رسمی آنجا که قنبید هم داشت طبخ کرده بودند که از بوی بدش عروس حالش به هم میخورد و نمیتواند در آن خانه بماند! شیرازی ها هم با آن کلم پلو درست میکنند! من که اصلا خوشم نمی آید ولی خودشان خیلی دوست دارند!
🔸تنوع غذائی شمالی ها🔸
انصافا تنوع غذایی و ذائقه شمالی ها بین دیگر طوائف برایم جالبتر بود.در یونسکو سال 1394 شهر رشت به عنوان شهری خلّاق در زمینه خوراک ثبت شده است!
👈دلیلش چیست؟ چون حسّ ذائقه ی بهتری دارند یا کیفیت غذایشان برایشان مهمتر است! آیا آب و هوا، یا وفور مواد اولیه یا شرائط اقتصادی یا چیز دیگری تأثیر داشته است؟!
💡به ذهنم خطور کرد شاید نکته اش به این برگردد که فنداسیون و بیس اوّلیه بسیاری از غذاهای خوب که همان برنج است از دیرباز نزد آنها مهیّا بوده لذا توانسته اند به خورشتهای خوش مزه هم فکر کنند!
👏خورشت بویا، کته کباب، کباب ترش، مرغ ترش گیلانی، آلو مسمّا، واویشکا، انار بیج، کال کباب، باقلا قاتق، غوره مسما، میرزا قاسمی ،ترش تره و... .
👈به برخی اهالی شمال این مطلب را گفتم و آنها نیز تأیید کردند که گویا سرّ این تنوع به وجود برنج بین آنها برگردد. برنج که باشد وقت برای فکر کردن به انواع خورشت مهیا میشود. مخصوصا اینکه موادّ اولیه هم در بیشتر فصول از دیرباز در آنجا یافت میشده است. به اصطلاح طلبه ها مقتضی موجود و مانع هم مفقود! راستی پیشنهاد میکنم رشته خوشکار گیلانی را از دست ندهید!
👈یکی از اهالی شمال میگفت سرطان معده در شمال به خاطر همین تنوع غذایی شایعتر از دیگر نقاط ایران است. سفره هایشان واقعا رنگین است! بنده را که حسابی چاق کرده اند!
👈وقتی این را از ایشان شنیدم یاد کلامی از ابن قیم جوزیه در کتاب الطب النبوی صلی الله علیه و آله افتادم. کتابی خواندنی است و خودش هم شاگرد ابن تیمیه و انصافا انسان فاضلی است. در جایی یادم هست که میگفت هرچقدر غذاها از حالت بساطت به ترکیب متمایل شود بیماریها پیچیده میشود!
🔴در هر حال برگردیم به قنبید قمی! برخی معتقدند قنبید که آبگوشت و آش آن غذای معروف قمی هاست در واقع قم نبیت یا نبات قم است!
🔶امروز یکی از عزیزان گفتند که مرحوم آقای سید صادق طباطبائی پسر مرحوم آیت الله سلطانی یکبار چند سال پیش در برنامه شبکه چهارم گفتند که در مورد واژه قنبید اختلاف است. برخی معتقدند که این واژه از آنجا مشتق شده که یکبار یکی از برادران لر به قم می آید و وقتی از این غذا میخورد خیلی بدش می آید و با همان صفا و صداقت برادران لر میگوید: «گه نبید»؟!😂 شاید بعدا تخفیفا شده و تبدیل شده به «قنبید»!😆
🔹البته نمیدانم واقعا برای طنز گفته اند یا جدی! آیا واقعا اینقدر راحت میتوانیم اینگونه ادّعاهایی داشته باشیم؟
💡وقتی این دوست فاضلمان این مطلب را نقل میکرد به ذهنم مطلبی خطور کرد و یاد اختلاف ابن سراج نحوی با استادش زجاج نحوی در زمینه پدیده اشتقاق افتادم. اختلافی که ابن جنّی در خصائص آن را نقل نموده است.
🔷برخی ها خیلی این اشتقاقها را جدّی گرفته اند! گاهی نیز آثار سنگینی بر آن بار میکنند! خیلی نباید در خرج اشتقاق اسراف نمود!
🔶در تاریخ ادبیّات عرب، زجّاج که بزرگ بصریّون بعد از مبرّد در اوائل قرن چهارم و معاصر مرحوم کلینی بود خیلی این اشتقاقها را جدّی گرفته بود! شاگرد او ابن سرّاج که هم بحث فارابی فیلسوف هم بوده یکبار به او همین مطلب را گوشزد کرد که این بابی است که اگر در آن افراط شود اشتباهات فاحشی را در پی میتواند داشته باشد.
🔹ابن جنی در خصائص نقل میکند که:
📖«احتجّ ابوبکر [أی: ابن السرّاج] علیه [شیخه أبی اسحاق الزجّاج] بأنه لا یؤمن أن تکون هذه الألفاظ المنقولة الینا قد کانت لها أسباب لم نشاهدها و لم ندر ما حدیثها و مثّل له بقولهم: «رفع عقیرته» اذا رفع صوته قال له أبوبکر: فلو ذهبنا نشتقّ لقولهم: ع ق ر من معنی الصوت لبعد الأمر جدّا؛ و إنّما هو أنّ رجلا قطعت إحدی رجلیه فرفعها و وضعها علی الأخری ثم نادی و صرخ بأعلی صوته فقال الناس: رفع عقیرته أی: رجله المعقورة. قال ابوبکر: فقال أبواسحاق: لست أدفع هذا» انتهی
🔵مرحوم علامه طباطبایی ره جایی در تفسیر شریف المیزان ذیل آیه شریفه: «هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماء» به خوبی به همین ضعفهای علم اشتقاق توجّه نموده و در مقام ابطال برخی آرای مفسّرین میگوید:
📖«اعتبار المادة الأصلية في البحث عن الاشتقاقات اللغوية لا يراد به إلا الاستعلام مبلغ ما يعيش المادة الأصلية بين مشتقاتها بحسب عروض تطورات الاشتقاق عليها، أو انقضاء أمد حياتها بحسب المعنى و تبدله إلى معنى آخر لا أن يلغى حكم التطورات و يحفظ المعنى الأصلي ما جرى اللسان» انتهی
✔بله آنچه معتبر است ظهورات و متفاهم عرف است نه آنچه اشتقاق با قیاسهای خود اثبات میکند. بگذارید عربی بنویسم:
📖«نعم هنا دائرة معلومة من جریان المعنی وفقا للقیاس کصیاغة الفعل المضارع و الماضی و اسم الفاعل و ما أشبه ذلک من أصل خاصّ و لایدل هذا علی أن یدّعی ارادة ذلک المعانی فی جمیع تطوّرات اللغة فإنّ هذا یحتاج الی دلیل فما ذهب الیه صاحب معجم مقاییس اللغة و صاحب التحقیق فی اللغة فیه نظرّ فلا ینبغی تفسیر المراد من خلال هذا النوع من الاجتهادات اللغویة».
🔷خود ابن سراج معتقد بوده اینکه دنبال قواعد اشتقاق میرویم نه برای آن است که از آن نتیجه معنوی بگیریم بلکه برای آن است که هنگام شکّ در اصالت یک واژه در زبان عربی بتوان با اشتقاق این شکّ را تا اندازه ای رفع نموده و دید آیا میتوان با قواعد کلّی اشتقاق انسی با این استعمال برقرار کرد و یا متناسب با قواعد، استعمالی وحشی بوده و نمیتوان آن را عربی دانست! این خود نظریه جالبی در این زمینه است. ابن جنی در موضع دیگری از خصائص نقل میکند:
📖ذکر أبوبکر [بن السرّاج] أنّ منفعة الاشتقاق لصاحبه أن یسمع الرجل اللفظة فیشکّ فیها فاذا رأی الاشتقاق قابلا لها أنس بها و زال استیحاشه منها» و نقل ایضا عنه: «من عرف أنس و من جهل استوحش».
👈ولی مشکل این نظریه هم از منظر دیگر این بود که قواعدی سفت برای اشتقاق ذکر نمودند که چندان با روح کلّی پدیده اشتقاق که طبع انعطاف بیشتری در آن درک میکند همخوانی ندارد.
👈مثلا در العین منسوب به خلیل بن احمد آمده است: «المكانُ اشتقاقه مِن كَانَ يَكُونُ، فلمّا كثُر تُوُهِّمت الميمُ أصليّةً فقيل تمكّن، كما قالوا من المِسكين تَمَسْكَنَ» این کلام بر اساس علم اشتقاق صحیح نیست ولی بر اساس طبع خیلی نزدیک به واقع به نظر میرسد!
👈اساسا عمق نظریه اشتقاق اکبر که ابن جنّی به تبع استادش ابوعلی فارسی مطرح نموده بازگشتی به سهولت امر در پدیده ی اشتقاق است و اینکه این سختگیریهای رائج در علم اشتقاق را ندارد! ابن جنّی برای اثبات چنین نوع اشتقاقی از راه استدلال به اولویت وارد میشود و در خصائص در موضعی میگوید:
📖«اذا جاز أن یخرج بعض الأصل الواحد من أن تنظمه قضیة الاشتقاق له کان فیما تقلبت أصوله: فاؤه و عینه و لامه أسهل و المعذرة فیه أوضح».
✔در هر حال این ارتباطات معنوی بین الفاظی که قرابت خاصی در لفظ دارند اجمالا مورد قبول همگان است. امری که علم اشتقاق باید به گونه ای به آن بپردازد. ولی باید دقّت داشت که آنچه در این علم ادّعا میشود نوعا اثبات کننده ارتباط اوّلیه لفظی و معنوی بین واژگان است ولی اینکه آیا این ارتباط در مقام استعمال و ارتکاز نیز ملحوظ بوده و میتوان نکاتی از اینگونه ارتباطات در تفسیر و فقاهت برداشت نمود خود نیاز دلیل دیگری است که در اشتقاق چندان به آن پرداخته نمیشود.
🔶به نظر حقیر علم اشتقاق به خوبی رشد نکرده و انحاء دیگری از اشتقاق را نیز میتوان یافت که از آنها به خوبی بحث نکرده اند.
👈حقیر در مباحث نحو متعالی ذیل باب افعال ناقصه و فعل «مازال» مقداری به این بحث پرداخته است. از دید نحوی تعبیر شایع «ازلیّ» غلط بوده و در واقع باید گفت: «لم یزلی»! ولی آیا واقعا این تعبیر غلط است؟
👈در آنجا در یک تقسیم جدید قائل شده ایم که اشتقاق در یک تقسیم کلّی به دو قسم لفظی و معنوی تقسیم میشود؛
👈اشتقاق لفظی خود به پنج قسم: اصغر، صغیر، اوسط، کبیر و اکبر تقسیم شده و اشتقاق معنوی نیز خود به سه قسم: تقلیبیّ، معجمیّ و کبیر تقسیم میشود.
👈 بیان مواضع نقد بر دیدگاه نحویون در زمینه اشتقاق و تعریف این اقسام جدید و شرح آنها مجال دیگری میطلبد ولی به نظرم خیلی بحث مهمّی است و فوائد لغوی و تفسیری زیادی دارد!
#اشتقاق
#علم_اشتقاق
#علم_صرف
باسمه تبارک و تعالی (۳۸)
«تجاوز به زنی جلوی انظار همگان در قطار بین شهری فیلادلفیا»!
(امر به معروف و نهی از منکر)
بعضهم اولیاء بعض
🔴امروز در خبرگزاری های ایران و جهان به نقل از نیویورک پست مطلبی تکان دهنده نقل شد؛ چهارشنبه شب گذشته یک مرد به زنی در قطار میان شهری فیلادلفیا تجاوز کرده درحالیکه بقیه مسافرین فقط شاهد ماجرا بودند و نه تنها کمکی به آن زن نکردند، حتی به پلیس هم اطلاع ندادند. امکان تماس اضطراری آنجا به راحتی مهیّا بوده است. متجاوز 35 ساله شخصی بی خانمان بوده و زن هم به درمانگاه منتقل شده است!
😔مانده ام چه بگویم! دلم به حال آن زن مظلوم می سوزد که آنطور زشت و آن هم جلوی انظار دیگران حرمتش نابود شد! در هر حال اگر همکیش ما نیستند انسان که هستند! «نظیر لک فی الخلق» که هستند!
📖و في رواية قام النبي صلی الله علیه و آله و أصحابه لجنازة يهودي حتى توارت و في رواية قيل إنه يهودي فقال أ ليست نفسا؟!
🔶همین دیروز داشتم دعای 38 صحیفه مبارکه سجادیه را میخواندم: « اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِي فَلَمْ أَنْصُرْه» دیگه این مورد که قدر متیقّن که هیچ ابر قدر متیقّن این فراز است! باید به خدا پناه برد از این حالت و از این جمعی که اینچنین شده اند.
🔷از آن طرف با خود میگویم: «أشعر قلبک الرحمة للرعیة»! دلم باید برای آن مرد متجاوز و آن ناظران هم بسوزد!
👈 برای آن فرد متجاوز به خاطر وضعیت خراب و ناخانمانی اش و اینکه در هر حال این مخلوق خدا چه کاری با خود کرده و به چه حدّی خود را رسانده که حاضر شده خلاف همه فطریّات و عرفیّات جلوی جمعیت دست به چنین عمل شنیعی بزند؟!
✔آبرو لذّتی عقلی دارد که بسی بالاتر از لذّت جنسی است. این شخص به کجا رسیده که این را هم نمیفهمد! این وضعیت او دلسوزی ندارد!
👈برای ناظران هم باید دل انسان بسوزد که به چه سطحی از انسانیّت رسیده و با خود چه کرده اند که اینطور بی تفاوت شده اند؟! از خودشان خجالت نمیکشند؟! آیا اینها آدمند؟!
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
😡بلکه بعید نمیدانم اگر با طوع و رغبت آن زن این کار میشد برخی حاضران آنها را با سوت و دست زدن تشویق هم میکردند!
👈راستش دلم برای گروه دیگری هم میسوزد. آری غربزدگان! آن دسته از همکیشان و هم وطنان که اینقدر مشتاقانه به غرب و فرهنگ آنان مینگرند و برخی را دیده ام چقدر تلاش میکنند تا بتوانند تابعیت آنجا را بگیرند و مهاجرت کنند!
👈چند نفر از اینان در بین نزدیکان ما هستند! یکیشان بعد از کلّی دوندگی از ایشان نقل میکردند دو راه برایش مانده! یا فحشی بدهد و کاری علیه نظام بکند و درخواست پناهندگی سیاسی کند و یا دست به ازدواج با همجنس بزند و درخواست پناهندگی کند!
👈کاری به ایشان ندارم ولی میگویم: ای وای بر تو ای انسان! اینقدر بی شخصیت شده ای؟! اینها همه از اثار نسیان آخرت است: (قد خسر الذین کذبوا بلقاء الله) آخر مگر چه خبر است آن طرف؟! از خودت خجالت نمیکشی؟!خودت را پیدا کن! تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر! شیفته ی فرهنگی هستی که آنطور به این زن تجاوز میشود و کسی کاری نمیکند؟! آدم میماند چه بگوید! میخواهند از جامعه بی فرهنگ ما و لابد از ما بی تمدّنها فرار کرده و به مهد تمدّن و فرهنگ بگریزند! افّ لکم و لما تعبدون من دون الله.
🔸مغالطه ای شایع🔸
راستی میدانید؟ یک مغالطه بسیار شایعی که برای این افراد هست ورای گرایش طبیعی آنها به آزادی رائج در غرب، نظم و فرهنگ خاصّ متداول در آنجا و تعجّب و لذّت از شکوه خیابانها و ساختمانها و... .
👈آنهم آنکه فکر میکنند میتوانند به همین شخصی که الآن هستند آن لذائذ را ضمیمه کنند! نمیدانند اگر بخواهند حتی به لذائذ ظاهری آنها نیز برسند باید از خیلی چیزهای الآن خود بگذرند! از فامیل،خانواده، فرزند، دین، اخلاق والا انسانی و... . اینها اصلا در آن فضای غرب معنایی ندارد.
👈همین الآن اگر به این شخص بگویند اگر این را بخواهی باید دست از لذّت فرزند و فلان اخلاق بگذری و خوب بفهمد چه میگویید شاید دیگر میلی به خارج رفتن نداشته باشد. بگویند بروی آنجا یا اگر آنجا بودی یا این فرزندت را نداشتی یا اگر داشتی اصلا بینتان محبّت الآن نبود و...؛ ولی مشکل آنجاست که نمیفهمد و به مرور این سرمایه هایش از او گرفته میشود. بگذریم...
🔸چرا دلمان میسوزد؟🔸
در هر حال دلمان میسوزد. اصلا چرا باید دل آدم بسوزد؟! چون باید بدانیم که خود را از چه لذّات والا و عمیقی محروم کرده اند!
✔️اصلا برای بنده حقیر قابل باور نیست که آنها لذّتهای عمیق روحی را تجربه کرده باشند والا نمیتوانند اینجا بی تفاوت باشند! یک ربط طبیعی وجود دارد. لذّات عمیق روحی به انسان استقلال و شخصیّت و کرامت نفس میدهد. به انسان مسئولیت پذیری میدهد. انسان را نسبت به دیگران مهربان میکند. نمیتواند ببیند کسی جلوی چشمش آزار ببیند. خود این نشانگر آن است که چقدر سطح لذائذ بین آنها پایین است.
👈بله ما خیلی نیاز به دین و معنویّت و لذّات آن داریم. وقتی این نیازمان را درک کنیم در دینداری یا عواطف عالی انسانی دچار غرور نشده و طلبکارانه با دیگران برخورد نمیکنیم؛ به خشم غیر مقدّس فقط پاچه این و آن را نمیگیریم که چرا یاری نکردی و چرا تجاوز کردی و... ؟ نگاه رحیمانه و دلسوزانه به آنها پیدا میکنیم؛ ای انسان با خودت چه کرده ای! «لعلّک باخع نفسک علی آثارهم إن لم یؤمنوا بهذا الحدیث أسفا»!
🔻انسانی که نیازش به انسانیّت و دین را درک نکرده است مغرور، طلبکار و نسبت به این و آن خشمگین میشود. وقتی نیازش را درک کرد منتی نمیگذارد و دلش برای دیگران هم میسوزد که به این نیاز عمیق توجه ندارند🔺
✔️اما چه کسی نیازش به دین را درک میکند؟ کسی که از دینداریش لذت میبرد! قبلا نکاتی در این زمینه در بحث حال خوب بیان کردم. کسی که فهمیده است به خدا نیز دارد: (انتم الفقراء ال الله). با ناز نیامده بلکه با نیاز آمده است. ناله دارد. از اینکه نکند از این لذت دور شود و یا مانند قبل زیادتر نشود خائف است. ترس دارد! راستی که ترس شاخص خوبی است. علامت خوبی است. خودت را فریب نده! اگر نمیترسی در نیاز و علاقه ات شک کن.
🔹البته اینها با خشم مقدّس و امر به معروف و نهی از منکر هم منافاتی ندارد:
📖إنَّمَا يَنْبَغِي لِأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَ الْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِي السَّلَامَةِ أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ الذُّنُوبِ وَ الْمَعْصِيَة
🔸دلسوزی امام حسین علیه السلام برای لشگر عمر سعد🔸
😢به دلم افتاد اندکی روضه بخوانم!:
خدا میداند که امام حسین علیه السلام چقدر دلش برای این امّت میسوخت که میخواهند دست خود را با خون پاک ایشان بیالایند! شاید درد اصلی شان در آن لحظه همین بود. آنها برای اصلاح همین امّت بود که قیام کردند.
😢به آن ملعون ازل و ابد گویا خطاب فرمودند که ای شقیّ کسی غیر تو نبود که دست به این جنایت بزند! میخواست منصرفش کند! چقدر دلسوزانه میگفت: ای امّت مگر مرا نمیشناسید! چرا میخواهید مرا بکشید! مگر از من بدی دیدید؟ راستش آدمی که غافل باشد و نداند این جملات را چه انسان شجاع و کریمی میگوید ممکن است ذهنش برود به اینکه دارد التماس میکند! ولی ما که میدانیم از این باب نبوده معمولا میگوییم برای اتمام حجت بوده است. خوب اتمام حجّت هم بود ولی به نظرم برای محبّت ایشان بود. واقعا دلش برای آنها میسوخت! التماس نمیخواست بکند مرا نکشید بلکه درخواست میکرد به خودتان رحم کنید و دست به این کار نزنید! ما هنوز نفهمیده ایم این حضرات چقدر مهربانند! قیاس به نفوس ناقص خودمان میکنیم! از مادر به فرزندش محبّتشان بیشتر است. رابطه امام با خلائق بسی والاتر از آن است که بسیاری از ما توهّم نموده ایم.
😢نمیدانم چه گفته بود و چقدر دلسوزی کرده بود که دیگر گویا حوصله شان سر رفته بود و آن ملعون ازل و ابد آمد:
😭فضَرَبَهُ بِالسَّيْفِ فِي حَلْقِهِ الشَّرِيفِ وَ هُوَ يَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَجْتَزُّ رَأْسَكَ وَ أَعْلَمُ أَنَّكَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَيْرُ النَّاسِ أَباً وَ أُمّا!
🔴برگردیم به این حادثه در قطار! آیا به نظرتان این حاصل بی تفاوتی مردم بوده است؟! بله قطعا بی تفاوتی فرهنگی است که در ادامه انسان مداری و فردگرایی مدرن رائج میشود.
🔹ولی به نظرم همه در آن زمان خیلی هم در دلشان حواسشان به ماجرا بوده و کاملا با زیرچشم و گوش تیز ماجرا را دنبال میکرده اند! شاید برخی نیز برای اینکه عذاب وجدان نگیرند خود را مقداری دور میکرده اند! یعنی نمیشود گفت بی تفاوت بوده اند. نمیشود گفت این کار را تقبیح هم نمیکردند!
🔸مسأله واقعی به نظرم اینجاست که چرا اقدامی نکردند؟ آیا همه ترسو بودند و شجاعت انسان مدرن کم شده است! بعید نیست تا اندازه ای اینطور باشد. انسان مدرن انسان ضعیفی شده است. ولی به نظرم باز جواب اصلی این نیست.
🔹 آیا خجالت میکشیدند و به خود نمیدیدند که اقدامی کنند؟ خب این هم تا اندازه ای هست و انسان مدرن در فرهنگ فردگرایی دوست دارد خود را از نگاه دیگران پنهان کرده و سرش توی لاک خودش باشد. لذا میل به اقدامش کم شده است. اقدام در اینگونه موارد او را زیر سنگینی نگاه دیگران میبرد که به چنین نوع نگاهی در اینگونه موارد انسی نداشته و وحشت دارد. ولی باز این همه ماجرا نیست.
🔸آیا به دلیل راحت طلبی و حبّ عافیت است که در فرهنگ لذّتگرای مدرن شایع است. شاید این هم بی تأثیر نبوده است.
🔹آیا همه یا بخشی از آنان منتظر بودند یکی اقدام کند تا آنها هم حمایت کنند! بعید نیست زیرا اینطور جاها انسانها به دلیل کم شخصیتی به همدیگر نگاه میکنند و کار مستقل نمیکنند و منتظرند ببیند دیگران چه واکنشی نشان میدهند. شاید اگر یکی بلند میشد دیگرانی هم بودند که کمک میکردند. ولی باز به نظرم این همه ماجرا نیست.
💡به نظر خطور کرد بین آنها نسبت به یکدیگر نه اینکه بی توجهی باشد بلکه احساس مسئولیّت نیست. بعضهم اولیاء بعض نیستند. قرآن کریم امر به معروف و نهی از منکر را در جامعه ایمانی بعد از بیان بعضهم اولیاء بعض ذکر میکند. ولی آنجا هر کسی به فکر خودش است. هر کسی خود را تنها مسئول خودش میداند! بدش نمی آید کمک کند ولی برای خود مسئولیتی قائل نیست. احساس مسئولیت که بود هم شجاعت می آورد و هم اقدام مستقلّانه و هم ابتکار و هم ... .
👈به نظرتان اگر برادر آن زن یا پدرش هم بود ساکت میماند؟! اصلا احساس مسئولیت افراد را نسبت به همدیگر کشته اند. فرهنگ مدرن این را هم به ثمر آورده است. همان فرهنگی که گفتیم راهپیمایی اربعینی آن را به سخره میگیرد. فرهنگ خود گرایی است. راستی از غربزدگان باید پرسید اگر این صحنه در جوامع بی فرهنگ خودمان اتّفاق می افتاد واکنش مردم بی فرهنگ ما چه بود؟! شاید چون بی فرهنگیم بینمان این چیزها اتّفاق نمی افتد! شاید هم بگویند این چیزها اشکالی ندارد زیرا از عوارض آزادی و سر در لاک خود داشتن است هر چند گاهی اشکالاتی بر آن وارد شود ولی اصلش بهتر از فرهنگ ماست!
👈اصلا امر به معروف و نهی از منکر در فضای مدرنیته معنی ندارد. البته نه اینکه فقط معنی نداشته باشد بلکه در فضای غرب اساسا این مفهوم ولو به آن عمل هم نشود وجود ندارد! خود همین وجود داشتن یک مفهوم نشانگر نوعی زنده بودن یک روحیه میان آنان است.
اگر هم نیازی به این مسأله هست باید 👈قانون حلّش کند! ولی حتّی در اینجا به پلیس هم زحمت نمیدهند به خودشان اطّلاع دهند. غرب از همان قدیم هم چیزی به عنوان امر به معروف و نهی از منکر که یک مفهوم دینی و زنده باشد نداشته و اگر دست به این کار میزدند از روی انسانیّت بوده نه از باب وجود یک مفهوم که بتوان به آن اشاره نمود.
👈در فرهنگ لیبرال دموکراسی غربی که وضعشان بدتر هم شده طوری که نه شما گرایش دارید امر و نهی بشوید و نه گرایش دارید امر و نهی بکنید!
💡وقتی این را نوشتم به ذهنم یکباره مایکل کوک آمریکایی افتاد که کتاب مهمّ امر به معروف و نهی از منکر را در سال 2000 بعد از 15 سال تحقیق نگاشت. کتابی که یادم هست استاد مددی یکبار میفرمود آدم وقتی به کثرت مراجعات وی به مصادر نگاه میکند از خودش شرمنده میشود! عنوان کتاب وی این است که: «commanding right and forbidding wrong in Islamic thought».
👈اتّفاقا وقتی الان به فیش مربوط به کلام ایشان رجوع کردم دیدم دقیقا محرّک وی نیز برای نگارش این کتاب ماجرایی مشابه بوده که بر اساس آن در ایستگاه قطار شهری شیکاگو زنی مورد تجاوز قرار گرفت در حالیکه از دیگران کمک میخواهد و کسی اعتنا نمیکند. جالبتر آنکه تجاوزگر از زن میخواسته جلوی دیگران لبخند هم بزند!
👈مسأله کوک جالب است ایشان میگوید:
👈👈اینکه جامعه چنین امری را تقبیح میکند و آن شخصی که رفت جلوی ماشین پلیس را گرفت که به داد این زن را برسد را تحسین میکند نشانگر آن است که پایه های اخلاقی برای آن کار وجود دارد ولی چه شده که در جامعه ی حقوقی غرب انسانها اینطور شده اند؟!
✅ بعد به این نتیجه میرسد که در غرب اساسا مفهومی برای اینجا وجود ندارد و مفهوم امداد و کمک کردن هم اصلا در اینگونه موارد به خوبی به کار نمی آید. به چیزی بیشتر نیاز است! محرّک و باعث بالاتر و یک برانگیزاننده قویتر و الگو نیاز دارد.
✅ اینجاست که با تحقیق در می یابد که در حقوق اسلامی این مشکل با مفهوم امر به معروف و نهی از منکر حلّ شده است. وی در این کتاب به تفاوت مفهوم امداد در غرب با مفهوم امر به معروف و نهی از منکر پرداخته است.
#امر_به_معروف
#نهی_از_منکر
باسمه تبارک و تعالی (۳۹)
«علم عنایی»
«گربه ها و خدایی که فراموششان نکرد!»
🔴امروز از صبح تا ظهر و همینطور در این روزهای اخیر مطالب زیادی به ذهنم خطور میکرد. هنگام مطالعه و گوش کردن صحبتهای دیگران و ... .💡💡💡
👈اولین کاری که معمولا انجام میدهم صید الخاطر و یادداشت برداری از آن است که از دست نروند. مانند آبگیری که برای جلوگیری از هدررفت آب باران میگذارند.
👈دیدم اگر بخواهم به این نکات توجه تفصیلی کنم خیلی طول میکشد و اگر بخواهم آنها را بذل کنم که خود شماره های زیادی میطلبد. نه قدرتش را دارم و نه وقتش را! کلا از خیرش گذاشتم و تنها به صید اولیه آنها برای خودم اکتفا کردم.
⚠راستی میدانید چرا اینقدر خطورات زیاد میشود؟ خطورات ورای عمق و لطافتش همواره بوده! این توجّه ماست که گویا زیادتر شده است.
🔸چگونه توجّهمان زیادتر شده؟ اینگونه که سعی کرده ایم حالت سؤال و طلب را در خود بیدار نگه داریم؛ گویا قلّاب انداخته ایم و مشغول کارهای دیگری هستیم تا ماهی خودش بیاید یا تله گذاشته ایم و پی کار دیگر رفته ایم تا صید خودش به دام بیافتد!
🔵در هر حال داشتم در مورد این هجم زیادی از مطالب که به ذهن می آید و فرصت پرداختن به آن را ندارم فکر میکردم که:
💡به ذهنم خطور کرد این به دلیل محدودیت انسان و ضعف در عنایت ماست. با خود گفتم بد نیست مقداری به همین عنایت توجّه کنم! اذا عرفت ذلک فاعلم:
🔸عنایت گاهی به توجّه عالی به دانی لا لغرض و لا عوض گفت میشود. اگر این توجّه همراه بذل باشد جود شده است. از اینجاست که معمولا در ادبیات محاوره ای ما در مقام احترام گفته میشود: «عنایت داشته باشید» و... .
🔹در فلسفه گاهی از همین عنایت برای بیان نوع علم الهی نسبت به موجودات استفاده شده است.
👈علم عنائی به علم فاعلی گفته میشود که علمش به گونه ای پیشین و زائد بر ذات در صدور فعل دخالت داشته باشد که آن فعل با اراده آزاد و بدون انگیزه زائد بر ذات صادر شود.
👈از منظر حکمت مشائی همه اشیاء در علم عنائی واجب الوجود مرتسم بوده و نفس این علم عامل ایجاد آنهاست.
👈این مرتبه از علم الهی در ترجمه عرفانی اش در تعین ثانی و عالم اعیان ثابته یا همان عالم معانی و حضرت ارتسام واقع است.
👈وقتی سخن از علم عنائی میشود معمولا ذهنها به همین سنخ خاصّ علم عنائی واجب تعالی به موجودات میرود. علمی که با خود فراگیری دانش و احاطه و دانستن تفصیلی هر چیزی در جایگاه مناسبش در نظام احسن را به همراه دارد. علمی بسیار والا است. علمی که تابع معلوم و انفعالی نبوده و باعث ایجاد آن است.
👈فلاسفه مشاء با طرح این نظریه سعی در پاسخ به چگونگی علم پیشین الهی به اشیاء به نحوی که متناسب با جایگاه وجودی واجب باشد پرداخته اند.
🔸 کاری به این اندیشه و نقد آن ندارم.
میخواهم به زاویه ی دیگری از مفهوم عنایت توجه کنم تا تفاوت این نوع علم با علوم ما روشن شود.
👈آری گفتیم گاهی خطورات انسان زیاد است. نمیتوان همه آنها را صید کرد و فرصت پرداختن به همه وجود ندارد. ضعف و محدودیت بشری است دیگر. باید اهمّ و مهمّ کند و از بقیه امور چشم پوشی نمود! نمیتوان توأم با هم به همه چیز پرداخت.
👈به تعبیری باید گفت عنایت نداریم یا اینکه عنایتمان ضعیف است. ما مصداق یشغله شأن عن شأن هستیم. لذا باید دست به انتخاب بزنیم. باید اهمّ و مهمّ کرده و مهمّ را فدای اهمّ کنیم و تمام توجّه خود را به یک چیز معطوف کنیم تا بتوانیم به صورت نسبی حقّش را ادا نماییم.
👈انسان به خاطر حبّ نفس و قریحه مقایسه گری که دارد اهمّ را انتخاب کرده و اعتناء نموده و به شکل تخصصی به آن میپردازد.
👈این امر به خودی خود اشکالی ندارد و انتخابی صحیح برای ما محدودهاست. ولی باید یادمان نرود که خیلی چیزها فدا شده است.
👈اگر این ضعف و مقایسه در میان نبود از آنجا که کار مهمّ و کار حقیر هم در ظرف خودشان اهمّ و واجب بودند انسان بدون هیچ تسامحی همانطور که به اهمّ میپرداخت به مهمّ و حقیر هم میپرداخت و حقّ همه را اداء میکرد. هر چیزی در جایگاه خودش ضرورت داشته و اهمّ الامور است.
👈نمیدانم توانستم مطلب را بگویم یا نه؟ به تعبیری هر چیزی نیازمند نگاه تخصّصی خودش است.
👈ما همه این امور را به دلیل ملائمت آنها با ذاتمان دوست داریم و به آن راضی هستیم ولی اوّلا چنین علم جامعی در مرتبه تک تک آن امور نداشته و از طرف دیگر چنین قدرت و سببیتی در پرداختن به همه آنها نداریم.
✋این چه چیزی است که باعث شده نتوانیم همه را با هم در ظرف خودشان بدون هیچ تسامحی و بدون فدا کردن یک علم به خاطر علم دیگر بدانیم؟
👈بله این به خاطر آن است که عنایت نداریم. یک اعتناء محدود و ناقص برایمان میماند:
🔻«عنایت داشتن نسبت به یک چیز آن است که در صدور اصل فعل یا صدور آن به صورت تامّ به گونه ای تلاش کنیم که هیچ مانع و صارفی مهمتر و محبوبتر و بزرگتر و... ما را از آن باز ندارد»🔺
✔مرحوم ملاصدرا در فصل اوّل از موقف ثامن از جلد هفتم اسفار و همینطور مرحوم علامه طباطبایی در حواشی خود بر همین قسمت اینگونه عنایت را توضیح داده اند.
🔶فلاسفه معتقدند که این تنها خداوند متعال است که عنایت مطلق دارد. نسبت او را با هر موجودی بنگری گویا با نگاه انسانی ما همه اشیاء دیگر را فدا کرده و این را اهمّ خلائق قرار داده و تنها به آن پرداخته است! به هر موجودی اعتناء تامّ دارد.
🔸خدایا دارم چه میگویم؟! چه حقیقت عظیمی! خداوند متعال همانطور که به پیامبر اعظم و ملائکه مقرّبش اعتناء تامّ دارد به زید و عمرو و آن حیوان و آن مورچه در بیابان نیز از یک منظر اعتناء تامّ دارد.
🔸لا یشغله شأن عن شأن. عنایتش به چیزی سبب تسامح و غفلتش از دیگر امور نمیشود. از یک منظر گویا همه چیز فدای همه چیز شده است!
🔹ای انسان غافل! میفهمی چه خبر است! گویا همه نگاهها و توجّه ها به خود توست! تو فکر میکنی کم کسی هستی؟! فکر میکنی فراموش شده ای؟! اصلا میشود عالم بدون عنایت باقی باشد!
👈چه زیبا گفت سنایی که:
کس بود زنده بی عنایت تو؟
یا توان زیست بی رعایت تو؟
🔷صبحها گاهی از حیاط سرسبز مدرسه معصومیه عبور میکنم. در قسمتی زیر سایه درختان و گیاهان و یک کنج دنج گربه ای معمولا با سه توله اش گرد هم آنچنان میخوابند که انگار سالهاست مرده اند! آدم را میخکوب میکند! ما را باش چقدر دنیا را جدّی گرفته ایم! این آرامش این گربه ها به خاطر آن است که ولو غریزی میدانند فراموش نشده اند! ما به اصطلاح با شعورها غرق در افکار خودمان و تلاش و مبتلا به سوء ظنّ در رزق و... و اینها با چه آرامشی در خواب!ذهنم اینگونه تیتر میزند:
🔻«گربه ها و خدایی که آنها را فراموش نکرده است!»🔺
👈این گربه ها هم خدایی دارند! خدایشان هم با آنها خداحافظی نکرده برود سراغ کار خودش؛ چرت و خوابی هم ندارد! راستی تو را چه شده ای غافل! «ما ودّعک ربّک و ما قلی»
👈انسانی که بداند حقیقتا چنین عنایتی به او میشود چه احساس خوبی پییدا میکند. چه نشاطی؛ چه نیرویی؛ چه تقوایی و چه خوش بینی به عالم پیدا میکند! چقدر تلاش میکند تا عنایت بیشتری را جلب کند!
🔹راستش بسیاری از ما برای خود شخصیت قائل نمیشویم! بابا به تو هم دارد عنایت میشود! اصلا با خود بگو این انبیاء و اولیاء و قرآن و عوالم برای تو آفریده شده است. فقط برای خود تو! گویا دیگرانی نیستند و تو محور عالم هستی! خودت مخاطب مستقلّ این همه جریانات و عبارات هستی! اینگونه قرآن بخوان!
🔸عنایت گاهی نیز به معنای توجّه ویژه است. یعنی اینکه دستگیری ویژه میخواهد. یعنی توفیق خاص میخواهد. بله به این معنا باید دنبال عنایت بود؛ خدایا عنایتی کن!
یا رب ز حال محنت خاقانی آگهی
در حال او به عین عنایت نگاه کن
#عنایت
#علم_عنایی
باسمه تبارک و تعالی (۴۰)
«تقوا چیست؟»
«مدیریت مطلوب از منظر اسلام»
💡داشتم وسیله نقلیه را در پارکینگ زیر پل جمهوری پارک میکردم؛ ناگهان مطلبی به ذهنم خطور کرد؛ احساس کردم ذهنم روشن شد!
🔷شاید بیانش کنم بگویید این را که ما میدانستیم! نمیدانم ولی برای من یک توجّه جدیدی بود و لااقل احساس کردم عمق تازه ای از بحث برایم روشن شده و جا افتاده است! وقتی میگویم روشن شد واقعا معنای خاصّی را از آن اراده میکنم.
👈راستش از قبل همواره برایم جالب بود این تقوا که اینقدر در قرآن کریم تکرار میشود و در مواضع بسیاری از اختلافات خانوادگی بگیرید تا سیاست، اقتصاد، تجارت، جهاد و... مدام به واسطه آن سعی در کنترل انسان مؤمن میشود چیست؟
👈اینکه از خدا بترسید و در زندگی خوب باشید. از خدا بترسید و ظلم نکنید. از خدا بترسید و... . خب معلوم است که من هم مانند بسیاری برداشت اولیه ای داشتم ولی خب احساس میکردم یک عمق خاصی دارد که برایم روشن نیست.
🔸تقوا یعنی چه؟ تقوا یعنی پرهیزکاری؟ خویشتن داری در برابر گناه؟ خدا ترسی؟ پروا کردن؟ خب اینها هرکدام میتواند بعدی از این مفهوم را تذکر دهد. ولی تقوا مفهوم خوف نیست. در مورد خوف جداگانه داریم: (فخافون ان کنتم مومنین)
🔶اگر ما در هستی شناسی خود معتقد به خداوند متعال و توحید هستیم آن روی سکّه این باور تأکید بر مفهوم بندگی است. اگر مدام میگوییم خدایی هست و توحیدی هست و همه چیز به خدا برمیگردد از آن طرف باید در نگاهمان به انسان همواره به جنبه بندگی و فقر و وابستگی او تأکید کنیم.
🔹ما فقط بنده ی چنین خدایی هستیم و حق نداریم چیز دیگری را بندگی کنیم. حق نداریم بتها، هوای نفس، طواغیت، والدین، سنن اجداد، اخلاق، مشهورات اجتماعی، قوانین بشری و هر عامل دیگری را بندگی کنیم. خداوند ربّ تکوینی است و ربوبیت تشریعی هم برای اوست. راستی مگر همه ی ما هر روز چند بار واجب نیست بگوییم: (ایاک نعبد و ایاک نستعین)؟!
🔶اگر چنین است تکیه به مفهوم تقوا و کانونی شدن آن و بسامد بالای آن در تعابیر دینی در موقعیتهای مختلف کاملا مبتنی بر امتداد توحید و بندگی انسان است. آری:
🔻«تقوا یعنی در برابر خدا احساس مسئولیت کنید. تقوا یعنی در نظام توحیدی شما فقط در برابر خدا مسئولیت دارید»🔺
👈تقوا یعنی به خاطر خدا! به خاطر رعایت جایگاه او و خواسته او! به خاطر اینکه او مولاست و فقط او حقّ دارد از ما چیزی بخواهد! به خاطر اینکه ما فقط بنده ی او هستیم! حتی تنها باید از عذاب او بترسیم و به پاداش او طمع کنیم.
👈تقوا داشته باشید یعنی یادتان نرود توحیدی در کارست. یادتان نرود بنده هستید. یادتان نرود فقط بنده ی او هستید.
👈تقوا یعنی اینکه در بین چشمها فقط مراقب چشم خدا باش! او تو را میبیند؛ به قول امام کاظم علیه السلام در فقیه:
📖«يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ أَنْ يَرَاكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي مَعْصِيَةٍ نَهَاكَ عَنْهَا وَ إِيَّاكَ أَنْ يَفْقِدَكَ اللَّهُ تَعَالَى عِنْدَ طَاعَةٍ أَمَرَكَ بِهَا»
👈تقوا یعنی باعث و محرّک ما برای امورات مختلف، حتّی امورات در ظاهر خوب باید به خاطر خدا باشد نه برای عوامل دیگر. نه حتی برای عوامل به ظاهر پسندیده ای که به توحید برنگردد!
👈 از اینجاست که ملاک ارزش اعمال در منطق قرآن کریم بر تقوا است. اگر تقوا نباشد کارهای به ظاهر نیک نیز پذیرفته نمیشود. پذیرفته شدن ینی باعث تقرب به کانون هستی شدن: (ما منعهم ان تقبل منهم نفقاتهم الا انهم کفروا بالله). یعنی قبول عمل نیک و نفقات مبتنی بر نیت الهی است. از اینجاست که: (انما یتقبل الله من المتقین) و (ان الله مع المتقین). روشن است که گرامیترین انسان نیز با تقوا ترین انسان میشود. یعنی کسی که بیشترین اندازه وظیفه بندگی و مسئولیت را در برابر خداوند متعال به جا می آورد. کسی که فقط به خاطر تقوا فعالیت میکند نه محرک و عامل دیگر. کسی که عملا موحد و عبد واقعی است: (إن اکرمکم عند الله اتقاکم). بگذارید تعبیر دیگری بگویم:
🔻تقوا داشتن یعنی انجام فعالیتها به صورت عبادت مخلصانه. تقوا یعنی تذکر دائمی مقام عز ربوبی و مقام ذل عبودی و مراقبه اخلاص در امورات. تقوا مراقبه عبودیت است🔺
👈آن روی سکه توحید عبودیت و تقواست و مرتبه عالی تقوا اخلاص است. تقوایی عمیق که در ظاهر و باطن خدا لحاظ شده. فقط برای خدا نیست بلکه فقط و فقط برای خداست! آری همان حقیقتی که بانوی عالمین سلام الله علیها اینگونه از آن یاد کردند:
📖اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له کلمه جعل الاخلاص تاویلها
👈تقوا یعنی اگر موحدی و اگر عبدی باید بدانی عبد کار و انگیزه ای جز عبادت مخلصانه ندارد. عبد اگر درس میخواند و اگر سر کار میرود و اگر بچه داری و همسرداری و... میکند همه اش باید طوری باشد که بگویند دارد عبادت میکند. این طور و شیوه ای که به واسطه آن همه امور آدمی عبادت میشود تقواست. تقوا اکسیری است که عمل بی ارزش آدمی را در نظام با عظمت هستی ارزشمند میکند.
👈بله اقتضای بندگی همین است. ما فقط بنده ی خدا هستیم نه بنده ی هیچ عامل دیگر. به خاطر حسن و قبح اجتماعی و به خاطر ترس از رئیس و یا طمع جائزه و حفظ آبرو ... نه! «أفغیر الله تتّقون»! فقط به خاطر خداوند متعال.
👈این یعنی تقوا داشتن. این یعنی امتداد توحید و بندگی در مقام انگیزه های رفتاریمان.
🔻اگر نظام عالم توحیدی است و تو هم شأنی جز بنده بودن نداری پس در همه امورات باید تقوا داشته باشی🔺
👈باید همواره به چنین مفهومی توجه داده و تکیه نمود. در قبال هیچ چیزی جز خدا مسئولیتی نداری والا بنده خدا نیستی. اگر عقل داری باید با ملاحظه تقوا فعالیت کنی نه با ملاحظه چیز دیگر؛ فاتقون یا اولی الالباب!
👈تقوا تنها این نیست که از خدا بترسید! به خاطر اینکه به جهنّم نروید این کارها را بکنید! بلکه تقوا یک مفهوم بسیار بی بدیل و روشن در منظومه مفاهیم دینی است که مبیّن مسئولیت انحصاری انسان در قبال خداوند متعال متناسب با شأن بندگی در نظام توحیدی است.
👈بله منطقا باید در تربیت صحیح دینی امورات را مبتنی بر تقوا نمود. لذا کاملا موافق قاعده است که در همه جا در قرآن کریم امورات را بر تقوا بنا میکند.
🔸مدیریت اسلامی مبتنی بر مفهوم تقوا🔸
از اینجاست که یک نکته مهمّ در مدیریت اسلامی روشن میشود و آن هم این است که در مدیریت نفس و مدیریت اجتماع منزلی و مدیریت شهر و کشور باید بر محور توحید، بندگی، و تقوا برنامه ریزی نمود.
👈مدیریت بر اساس تقوا یعنی باید کاری کرد که به بنده ی خدا بودن انسانها و استقلال و شخصیت آنها لطمه نخورد! ارزش انسان به همین است و الا بنده ی غیر خدا میشود.
👈نباید اساس این باشد که انسانها را بر اساس تهدید، تطمیع، فریب یا اجبار مدیریت نمود! این یعنی تربیتی غیر توحیدی! اساس مدیریت توحیدی بر تقواست.
👈نباید به دنبال مطیع بار آوردن انسانها بود! اینها همه با بندگی خدا منافات دارد! خلاف تربیت دینی است. انسان جز در برابر خداوند متعال مسئولیتی ندارد. و همچنین در برابر آنچه خدا خواسته است.
👈انسانها باید با قدرت تشخیص خود و به دور از اجبار و فریب دست به انتخاب بزنند تا انسان بمانند! باید بدانند تنها باید برای خداوند متعال قیام کنند.
👈اتقوا الله و درس بخوان! اتقوا الله و مهربان باش! اتقوا الله و بدرفتاری نکن با همسرت! اتقوا الله و برای وصول به اهداف برنامه ریزی کن! ... از نیروی دیگری در این انتخابها متأثر نباش.
👈اگر درس میخوانی به خاطر مدرک، امتحان، حضور و غیاب، خجالت از استاد، امتیازات اجتماعی و... درس نخوان! اتقوا الله و درس بخوان!
👈این اتقوا الله ها یعنی در برابر خدا فقط مسئولیت داری. نه اینکه بخواهد مدام بترساند که اگر نخوانی میزنمت! نه میخواهد بگوید چشمان خود را باز کن! از همه چیز جز او رها کن خود را! لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرّا!
👈این نوعی مدیریت است که افراد را با نگاه بندگان خدا مینگرد! نه به عنوان موجوداتی که باید مطیع شوند و یا جانورانی که باید بدون ایجاد تنش به آنها اراده ی خاصی را تحمیل کرد و... !
👈این نوع مدیریت پیوند قطعی با رشد شخصیتی و آگاهی انسانها و پرهیز از تحمیق و تجهیل آنها دارد. به مخاطب خود شخصیت میدهد. به او استقلال میدهد تا خودش به مسئولیت خودش در قبال خداوند متعال توجه کرده و کار کند! مخاطب خود را به تعبیر خودمان آدم حساب میکند! اقتضاء توحید و بنده بودن خدا در مدیریت همین میشود دیگر!
✔مدیریت اولیاء الهی مبتنی بر تکیه بر مسئولیت پذیری مؤمنین در برابر خداوند متعال است. بر اساس اتقوا الله است. نه بر اساس دروغ و فریب و تطمیع و دیگر روشهای متداول انسانی در وادی سیاست!
✔هر روش و شیوه ای باید طوری استفاده شود که در همین مسیر تقوا باشد.
✔واقعا اگر ما فهمیده باشیم که مسأله توحید است و مسأله بندگی انسان میفهمیم اصلا اینها که بین ابناء بشر متداول است سیاست نیست بلکه خباثت است.
✔این نوع مدیریت که از آن در تعابیر دینی به مدیریت ولایی تعبیر میشود اساسا انسانها را از بندگی امور دیگر آزاد میکند! مشکلش هم دقیقا همین است که مبتنی بر اتقوا الله و آزادی واقعی انسانها در برابر هر عاملی جز خداوند متعال است!
🔹انسانها آزادی را دوست دارند ولی راحتی و لذّت را هم دوست دارند! برای تنبلی و راحتی حاضرند تن به بندگی هم بدهند! میدانید! آزادی زیادی خلاف راحت طلبی آنان است! بدشان نمی آید فریب بخورند و تهدید و تطمیع بشوند!
👈اینجاست که مدیریت ولایی دشوار میشود! به قول امروزی ها ریسکش بالا میرود! نمیشود زور گفت! أنلزمکموها و أنتم لها کارهون! افراد پر رو میشوند! رقبای پست جان میگیرند! انسانهای بی شخصیت و برده نیز ولایت آنها و سیاست آنها را میپسندند.
👈سربازهای نظام ولایی انسانهای رشد یافته و بندگان خدا هستند و سربازان نظام غیر ولایی اینطور نیستند! اکثرشان اراذل و اوباش اند. امیر المؤمنین علیه السلام در مذمّت اهل شام فرمودند:
📖«جُفَاةٌ طَغَامٌ وَ عَبِيدٌ أَقْزَامٌ جُمِعُوا مِنْ كُلِّ أَوْبٍ وَ تُلُقِّطُوا مِنْ كُلِّ شَوْبٍ مِمَّنْ يَنْبَغِي أَنْ يُفَقَّهَ وَ يُؤَدَّبَ وَ يُعَلَّمَ وَ يُدَرَّبَ وَ يُوَلَّى عَلَيْهِ وَ يُؤْخَذَ عَلَى يَدَيْهِ لَيْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لَا مِنَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمان»
👈البته اینجا بحث بسیار است. چطوری باید برای تربیت فرزند، برنامه ریزی تحصیلی، سربازی، ادارات و... مدیریت نمود تا بر اساس تقوا باشد؟ این را باید جداگانه بحث و بررسی نمود.
👈قاعدتا چنین فضایی از تربیت و مدیریت الهی انسان در مسیر توحید با برجسته نمودن مفاهیمی مانند ایمان، عمل صالح و تقوا تلائم دارد.
👈ابزارهای آن نیز به شکل طبیعی باید اجتماع مسلمین در مسجد و مراسمات عبادی بوده و در قالب مسئولیت پذیری افراد در قبال یکدیگر که از تقوای آنها ناشی میشود شکل بگیرد.
👈تشکّلهای خودجوش برخاسته از مسئولیت پذیری فردی که نمونه کوچک آن را در هیئات و مساجد و نمونه بزرگتر آن را در مراسم های محرّم امام حسین و نمونه عالی آن را در مدیریت اربعین مشاهده میکنیم. نمونه اعلی آن نیز وعده داده شده که با ظهور آخرین منجی شکل خواهد گرفت.
👈روشن است که امام زمان علیه السلام نیز مدیریتی برخاسته از مسئولیت پذیری و تقوای آحاد داشته و اینطور نیست که بخواهند با تطمیع، تهدید، فریب و اجبار حکومت الهی خود را بر پا کنند. این هم بیانگر آن است که ظهور یک مسیر بوده و آماده سازی مقدّمات آن امری بسیار معقول مینماید.
🔷ولی سؤال برای بسیاری همواره این بوده که آیا چنین نوعی مدیریّتی در سطح جامعه قابل تحقّق است؟ پاسخ هم آن است که چنین مدیریت ولایی در سطح جامعه و کشور و حکومت قطعا مبتنی بر رشد و آگاهی آحاد مؤمنین است. باید سیاست جزء وظیفه و مسئولیت آنها باشد. مؤمنین خود را در قبال تحقّق نظام اسلامی مسئول بدانند!
🔶 اگر هم تا به امروز نظام اسلامی ما مشکلات عظیم را پشت سر گذاشته به خاطر مسئولیت پذیری و تقوای آحاد مؤمنین بوده است. به خاطر رشد سیاسی و آگاهی آنان بوده است.
🔷امری که خداوند متعال به آن بنده ی پاک خود امام خمینی الهام نمود که نظام اسلامی را مبتنی بر چنین تقوایی بنا کند! اسس بنیانه علی تقوی من الله و رضوان. این است که ضامن حقیقی این نظام تا کنون بوده است. نظامی که خدمت به آن و اهداف عالی آن در راستای توحید، بندگی و تقوا است.
🔸بحث بسیار است. فعلا همینقدر. ان شاء الله تعالی در موضع دیگر در مورد انتقاداتی که به مدیریت ولایی در تاریخ وارد شده و عبارات ابن کمونه و ابوریحان بیرونی و دیگران در این زمینه خواهم پرداخت بحوله و قوّته. همچنین بحث از مزایای مدیریت ولایی و همینطور مدیریت مبتنی بر تقوا خودش مجال دیگری میخواهد که به آن نپرداختیم.
🔹خلاصه کنم؛ تقوا یکی از مفاهیم بسیار اساسی قرآن کریم است که باید پیرامون نقش محوری و کانونی آن در بین دیگر مفاهیم دینی تأمّل بیشتری نمود. مفهوم الله، عبد، ایمان، کفر، عمل صالح، اخلاص، تقوا و... همه مفاهیمی هستند که مبتنی بر هستی شناسی عمیق توحیدی بوده و در یک نظام بسیار دقیق مفهومی در ادبیات قرآن کریم تولید، برجسته سازی، نظام سازی و عرضه شده است. یک پارادایم مفهومی ویژه مبتنی بر نظام توحیدی. قرآن کریم اهداف کلان خود را بر اساس همین انقلاب بزرگ مفهومی دنبال نموده است. انقلابی از کفر و شرک به توحید و از ظلمات به نور. مهندسی عمیقی بین این سازه مفهومی وجود دارد که متاسفانه کمتر در تفسیر و فقه به بحث و استنباط آن پرداخته ایم. مفهوم تقوا یکی از مفاهیم کانونی در این منظومه مفهومی است و پیرامون هر مفهوم نیز منظومه مفاهیم دیگری به شکل اقماری ظهور میکند. طرح کلی تربیت اسلامی ایمان، عمل صالح و تقواست.
#تقوا
#مدیریت_اسلامی
باسمه تبارک و تعالی (۴۱)
«جایگاه وجود پیامبر و اهل بیت و روشی برای تحصیل محبت عمیق به ایشان»
🌸امشب شب میلاد حضرت ختمی مرتبت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و امام صادق است. شب عظیمی است.
🌸محبّت به ایشان آثار عظیم دنیوی و اخروی دارد. راستی ما به این محبّت خیلی نیاز داریم. امشب به ذهنم مطلبی خطور کرد که آن را بذل میکنم.
🔶ما انسانها بر اساس حبّ نفسی که داریم تا متوجّه نشویم که یک چیزی دقیقا چه فایده ای برایمان دارد نمیتوانیم آن را دوست داشته باشیم. نمیتوانیم عمیقا دوستش داشته باشیم.
🔻به مقدار احساس نیازی که میکنیم میتوانیم دوست داشته باشیم🔺
از آن طرف هم اگر واقعا علاقه پیدا نکنیم در حزن ایشان هم نمیتوانیم بسوزیم زیرا:
🔻المصائب علی قدر العلائق🔺
✔ببین برادر!اندازه احساس نیازت پیامبر را دوست داری!ادای الکی هم درنیاور! راستی چرا ایشان را هنوز عمیقا دوست نداریم؟! این پرسش خوبی است. مخفی اش نکن! این همه مخفی کردیم به کجا رسیدیم؟! بعید نیست خودش کید شیطان باشد تا درمانش نکنیم! چرا حلاوت صلوات هنوز به دلمان ننشسته.
👈گاهی با خود میگوییم خب شخصی هستند که برایمان دین آوردند!پیامبر است! باید از ایشان تشکر کنیم دیگر!
👈گاهی نیز ممکن است برای برخی اینطور محبّت ایجاد شود که ایشان شخصی هستند که نزد خداوند متعال آبرو دارند و شفاعت میکنند. خب برای ما فائده ای پس دارند و باید ایشان را دوست داشته باشیم
👈گاهی نیز ایشان را به خاطر فضائل انسانی و کششی که اینگونه فضائل دارند مانند بزرگواری و نوع دوستی و عظمت شخصیتی ایشان دوست داریم. در هر حال ایشان را میتوان به مناط اخلاق نیز دوست داشت.
👈گاهی نیز با تکیه به الگو بودن ایشان در ابعاد مختلف مورد محبّت واقع میشوند.
👈گاهی نیز افرادی که با ریاضت نفس و مسائل عرفانی ارتباط دارند با تذکر جایگاه رفیع ایشان در ابعاد باطنی محبّت خاصی به ایشان پیدا میکنند.
👏اینها همه درست است. همینها هم اگر خوب درک شود و هضم جان و روحمان شود کافی است که وجودمان را گرم کند. باید با تذکّر همه این فوائد برای خود به مراتب محبّت و ارادت خودمان به این ذات نورانی بیافزاییم.
🔸راه دیگر محبّت به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام🔸
💡یک راه میانبر که محبّت ما را خیلی عمیق و ریشه دارتر میکند را میخواهم بگویم. روشن است که چنین راهی باید راهی باشد که نیاز عمیقتر و ریشه دارتر ما را به این ذات و ذوات نورانی نشان دهد. آن راه هم بالا بردن مراتب علممان در هستی شناسی و انسان شناسی است. راستی که علم خیلی میتواند سودمند باشد. همین علوم حصولی خیلی شریف میتوانند باشند. رفقا خوب درس بخوانیم! وقتی درس میخوانیم تلقیمان آن باشد که در حال ساختن پلی هستیم که قرار است از آن بعدا عبور کنیم! خیلی خبرها در پیش است!
🔹مقداری سرمان را از لاک خودمان و از زندگی پلشتی که برای خودمان ساخته ایم خارج کرده و ببینیم در عوالم هستی و آفاق چه خبر است؟! در درون خود وجود انسانی و انفس چه خبر است؟
🔸آیا هنوز نفهمیده ایم موجودات عالم مراتبی دارند؟خداوند متعال، موجودات عقلی،موجودات نفسی و موجودات مادّی؟! این مطلب را با هر زوری شده برای خودمان باید روشن کنیم!مسأله خیلی ثمره دارد! ثمراتش بسی بیشتر و والاتر از بحث مقدمه واجب است!
🔹آیا وقتش نرسیده که نظری هم به ملکوت هستی بیاندازیم؟! چرا به این استفهام توبیخی و شاید تحریکی قرآنی توجه نمیکنیم؟!
📖أوَ لَم ینظُروا فی مَلَکوت السّماوات و الأرضِ و ما خلقَ اللهُ من شیء
👈وقتی دغدغه خود را از سطح ساده که برای خودمان توهّم کردیم بالاتر برده و به آسمان و آسمانها بلکه ملکوت آن توجّه کنیم تازه عمق دیگری از عالم و نیازهایمان برایمان هویدا میشود.
آیا وقتش نرسیده بفهمیم انسان هم مقام معلوم ندارد و از حدّ طبع تا فوق ملک و فنا و بی حدّی میتواند گسترش یابد. میتواند در ضیق در حد طبایع قرار گیرید یا در سعه از بقاء بعد الفناء سر در بیاورد؟! سنگ سنگ است و پرتغال پرتغال و ملک ملک ولی انسان میتواند همه اینها بشود.سرّ این ویژگی انسان در عدم تصلّب صورت او و ضعف آن و امکان ترقی و همینطور ارتباط عقل او با بدن میباشد و تا این بدن هست میتواند تحول یابد.راستی عالم ماده از یک نظر خیلی عالم مهمی است!
🔻اگر مراتب هستی را آنطور یافتیم و از طرف دیگر لا یقفی حدی انسان را نیز اینطور یافتیم والله خواب از سرمان میپرد! آتشی به جانمان می افتد! بیقرار میشویم! دردمند میشویم! اینجاست که با یک تلنگر اگر بفهمیم جایگاه پیامبر اعظم و امامان پاک این امّت کجاست و چه نیازهای عمیقی را از ما رفع کرده و میکنند و عمق اتّصال وجودی خودمان را با ایشان درک کردیم یک محبّت عمیق و تواضع واقعی نسبت به ایشان پیدا میکنیم🔺
🔴میدانید مشکلمان چیست؟ این است که نمیدانیم! عمرمان را دادیم و نه هستی را شناختیم و نه انسان را! تلاش میخواهد. ریاضت میخواهد. درس خواندن میخواهد. ما انسانها ورای عقاید و ادیان مختلف نوعا یک حیات انسانی دنیایی مشترکی داریم و در کنار آن گاهی یک دینی هم میورزیم! در حاشیه! در متن نیست. با عقایدمان زندگی نمیکنیم. باید بفهمیم این ها آمده اند که با آنها زندگی کنیم. اگر با ایشان زندگی کردیم آن دنیا هم با ایشان زندگی میکنیم.
🔸خلقکم الله انوارا فجعلکم بعرشه محدقین🔸
باید بدانیم که خداوند متعال بر ما منّت نهاد که اینها را به این دنیا آورد و به ما شناساند. این ذوات نورانی را کسی نمیشناخت. به تعبیر ما خیلی بالا بالاها بودند. منزلشان در آن بالاشهرترین قسمت عالم وجود بود! آنقدر بلند مرتبه بودند که گویا اصلا عالم خبری نداشت که اینها هم هستند!
👈برخی انبیاء ایشان را میشناختند. حضرت آدم که در عالم ظاهر پدر ایشان است در باطن اینها را نمیشناخت و مدّتها گذشت که این انوار را شناخت و با توسّل به ایشان بخشیده شد. اینها مسائلی است که عقل ما با دشواری هایی و با تأییدهایی به این مطلب رسیده است. خود روایات ما در این مضمون قطعی است:
📖والحمد لله الذی منّ علینا بمحمد نبیّه صلی الله علیه و آله دون الامم الماضیه و القرون السالفه
👈این ذوات نورانی اساسا با ما قابل مقایسه نیستند. لا یقاس بنا احدٌ و اینکه لا یطمع فیها طامع است مقام ایشان. اینها از همان دوره جنینی خدا شناس و خداپرست بودند و تسبیح میکردند. نور هستند. ارکان هستی هستند! برخی گمان میکنند که عالم فقط خدا دارد. شاید پیش خود فکر میکنند خیلی رشد کرده اند که میگویند خدا خدا. یک خدا و دیگر بقیه خلائق در عرض هم! نه عقل بر اساس قاعده الواحد و نه نقل بر اساس آیات و روایات اینطور نگفته!
👈رسول خدا و ائمه از نسل ایشان خلیفة خدا هستند. قبل از اینکه در این عالم بیاید یک حقیقت نوری دارند که بر اساسا آن اول ما خلق الله اند. میدانید یعنی چه؟ یعنی خدا اگر یک درجه تنزل کند از درجه وجوبی جلوه اش میشود امام. در دعای ماه رجب میخوانیم که: لا فرق بینک و بینها الا أنهم عبادک و خلقُک. پیامبر موجودی است که در عالم هستی یک مرتبه ی وجودی دارد که در سلسله ی علل ما قرار گرفته است و حقیقتا پدر ماست که از او متولد شده ایم. هر اندوهی و حزنی زائل میشود به برکت ایشان است. اینها همچین موجوداتی هستند.
🔻پیامبر تا ابد واسطه ی بین ما و خدا خواهند بود و در برزخ و قیامت هم همینطور است. اعمال ما به ایشان عرضه میشود و عالم محضر ایشان است و نباید در محضر ایشان گناه نمود. ایشان اگر نخواهند هیچ امری تحقق پیدا نمیکند و ایشان آگاهتر از ما به ما هستند. مأموریت دینی ما تحت ولایت ایشان رفتن است. خدای منهای ایشان خدا نیست. احترام به ایشان در عوالم هستی موضوعیت دارد. تکریم جایگاه ایشان و حفظ ایشان در نسل ایشان و سادات موضوعیت دارد🔺
👈اینها به دانستن و ندانستن ما ربطی ندارد و در واقع چنین است چه بخواهیم یا نخواهیم و چه قبول کنیم یا نکنیم و چه بدانیم یا ندانیم. یک موجوداتی هستند که بقیه مخلوقات شعاعهایی از نور آنها هستند. اینها چنین مخلوقاتی هستند. وجود نوری دارند. البته مراد وجود باطنی آنهاست نه بدنی ظاهری آنها.
🔸اصطنعتک لنفسی🔸
ایشان انسانهایی هستند که اساسا خداوند متعال آنها را برای خود آفریده! انسانند ولی چه انسانی! آری برخی برای خدا آفریده شده اند. اینها استعداد ویژه ای از قبل و شرایط خاصی مانند اصلاب شامخه و ارحام مطهره دارند. ولی باز انسان هستند.
👈اهل بیت علیهم السلام یک وجود نوری دارند که ما از آن درکی نداریم و یک وجود دنیایی که در کالبد انسانی ظهور یافته است. تدریج از احکام عالم ماده است و ایشان هم محکوم تدریج هستند ولی سرعت در رشد یکسان نیست و گاهی یکشبه ره صد ساله طیّ میشود و این قطعی است و در مورد ایشان داریم که در شکم مادر تسبیح گفته اند. اینچنین سرعتی در رشد داشته اند. ما فقط میدانیم استعداد انسانها متفاوت است. ولی دیگر اینقدر!
👈افرادی که در جبهه ها بوده اند نقل میکنند که گاهی میدیده اند چطور زمان تحوّل باطنی برخی و شهادتشان در چند روز چقدر رشد سریعی در آنها مشاهده میشده است. انسان است دیگر. عجایب درون انسان را مگر ما فهمیده ایم؟!
🔸توسل و شفاعت🔸
پس ما چه هستیم؟ ما طفیلی هستیم! برخی غافلان فکر میکنند خداوند متعال این آسمانها و زمین را برای کسی مثل من آفریده! اگر اینچنین است چقدر خلقت بی معنایی است! مگر من چه هستم که وجودم اینقدر می ارزد! توهم نزدی برادر؟!
✔️اگر این ذوات نورانی همه کمالات را به شکل نامحدود ولی امکانی دارند ما چه کاره ایم! هدف از آفرینش همان ذوات نورانی هستند! بقیه طفیلی وجود آنهایند! هدف از آفرینش با ایشان تمام شد و بقیه مخلوقات به خاطر عدم بخل آفریده شدند. آفرینش آنها کمبودی ندارد. ولی زیر سایه اینها افرادی دیگر و مخلوقات دیگر نیز زمینه پیدا کردند و خدا هم بخیل نیست.
✔️ما همه اش نقص هستیم. عالم برای ما آفریده نشده است. آیا عالم آفریده شده که ما گاهی یاد خدا را بکنیم و یا بسیاری کافر باشیم؟
✔️ولی آیا ما نا امید باشیم؟ خیر! خداوند متعال راهش را برای ما باز کرده! با توسّل و شفاعت به این ذوات نورانی و مهر و دلسوزی که خداوند متعال در وجود ایشان قرار داده میتوانیم نواقص بی پایان خود را از میان ببریم. شفاعت امری است که خداوند قرار داده است تا در قیامت نواقص عده ای خاص که زمینه آن را مهیا کرده اند برطرف نماید.
✔️ اما توسّل در همین دنیا قبل از شفاعت است. بگذارید حقیقت بزرگی را بگویم. باقی اش برمیگردد به همت بنده و شما:
🔻هیچ مقامی و کمالی نیست که نتوان با توسّل به آن رسید🔺
خدا رحمت کند آیت الله مصباح یزدی را. این جمله را از ایشان شنیدم. حقیقتا همین است. تعارفی در کار نیست. در پایان به رفقای عزیز مطالعه کتاب شریف کسر اصنام الجاهلیه مرحوم ملاصدرا پیشنهاد میکنم. اوایل طلبگی پایه دوم یا سوم وقتی با این کتاب آشنا شدم مسائل زیادی برایم آسان شد.
#محمد
#توسل
#شفاعت