eitaa logo
بذل الخاطر
952 دنبال‌کننده
997 عکس
3 ویدیو
11 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و جستارهایی شخصی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده. و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸مدیریت اسلامی مبتنی بر مفهوم تقوا🔸 از اینجاست که یک نکته مهمّ در مدیریت اسلامی روشن میشود و آن هم این است که در مدیریت نفس و مدیریت اجتماع منزلی و مدیریت شهر و کشور باید بر محور توحید، بندگی، و تقوا برنامه ریزی نمود. 👈مدیریت بر اساس تقوا یعنی باید کاری کرد که به بنده ی خدا بودن انسانها و استقلال و شخصیت آنها لطمه نخورد! ارزش انسان به همین است و الا بنده ی غیر خدا میشود. 👈نباید اساس این باشد که انسانها را بر اساس تهدید، تطمیع، فریب یا اجبار مدیریت نمود! این یعنی تربیتی غیر توحیدی! اساس مدیریت توحیدی بر تقواست. 👈نباید به دنبال مطیع بار آوردن انسانها بود! اینها همه با بندگی خدا منافات دارد! خلاف تربیت دینی است. انسان جز در برابر خداوند متعال مسئولیتی ندارد. و همچنین در برابر آنچه خدا خواسته است. 👈انسانها باید با قدرت تشخیص خود و به دور از اجبار و فریب دست به انتخاب بزنند تا انسان بمانند! باید بدانند تنها باید برای خداوند متعال قیام کنند. 👈اتقوا الله و درس بخوان! اتقوا الله و مهربان باش! اتقوا الله و بدرفتاری نکن با همسرت! اتقوا الله و برای وصول به اهداف برنامه ریزی کن! ... از نیروی دیگری در این انتخابها متأثر نباش. 👈اگر درس میخوانی به خاطر مدرک، امتحان، حضور و غیاب، خجالت از استاد، امتیازات اجتماعی و... درس نخوان! اتقوا الله و درس بخوان! 👈این اتقوا الله ها یعنی در برابر خدا فقط مسئولیت داری. نه اینکه بخواهد مدام بترساند که اگر نخوانی میزنمت! نه میخواهد بگوید چشمان خود را باز کن! از همه چیز جز او رها کن خود را! لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرّا! 👈این نوعی مدیریت است که افراد را با نگاه بندگان خدا مینگرد! نه به عنوان موجوداتی که باید مطیع شوند و یا جانورانی که باید بدون ایجاد تنش به آنها اراده ی خاصی را تحمیل کرد و... ! 👈این نوع مدیریت پیوند قطعی با رشد شخصیتی و آگاهی انسانها و پرهیز از تحمیق و تجهیل آنها دارد. به مخاطب خود شخصیت میدهد. به او استقلال میدهد تا خودش به مسئولیت خودش در قبال خداوند متعال توجه کرده و کار کند! مخاطب خود را به تعبیر خودمان آدم حساب میکند! اقتضاء توحید و بنده بودن خدا در مدیریت همین میشود دیگر! ✔مدیریت اولیاء الهی مبتنی بر تکیه بر مسئولیت پذیری مؤمنین در برابر خداوند متعال است. بر اساس اتقوا الله است. نه بر اساس دروغ و فریب و تطمیع و دیگر روشهای متداول انسانی در وادی سیاست! ✔هر روش و شیوه ای باید طوری استفاده شود که در همین مسیر تقوا باشد. ✔واقعا اگر ما فهمیده باشیم که مسأله توحید است و مسأله بندگی انسان میفهمیم اصلا اینها که بین ابناء بشر متداول است سیاست نیست بلکه خباثت است. ✔این نوع مدیریت که از آن در تعابیر دینی به مدیریت ولایی تعبیر میشود اساسا انسانها را از بندگی امور دیگر آزاد میکند! مشکلش هم دقیقا همین است که مبتنی بر اتقوا الله و آزادی واقعی انسانها در برابر هر عاملی جز خداوند متعال است! 🔹انسانها آزادی را دوست دارند ولی راحتی و لذّت را هم دوست دارند! برای تنبلی و راحتی حاضرند تن به بندگی هم بدهند! میدانید! آزادی زیادی خلاف راحت طلبی آنان است! بدشان نمی آید فریب بخورند و تهدید و تطمیع بشوند!
👈اینجاست که مدیریت ولایی دشوار میشود! به قول امروزی ها ریسکش بالا میرود! نمیشود زور گفت! أنلزمکموها و أنتم لها کارهون! افراد پر رو میشوند! رقبای پست جان میگیرند! انسانهای بی شخصیت و برده نیز ولایت آنها و سیاست آنها را میپسندند. 👈سربازهای نظام ولایی انسانهای رشد یافته و بندگان خدا هستند و سربازان نظام غیر ولایی اینطور نیستند! اکثرشان اراذل و اوباش اند. امیر المؤمنین علیه السلام در مذمّت اهل شام فرمودند: 📖«جُفَاةٌ طَغَامٌ وَ عَبِيدٌ أَقْزَامٌ جُمِعُوا مِنْ كُلِّ أَوْبٍ وَ تُلُقِّطُوا مِنْ كُلِّ شَوْبٍ مِمَّنْ‏ يَنْبَغِي‏ أَنْ يُفَقَّهَ وَ يُؤَدَّبَ وَ يُعَلَّمَ وَ يُدَرَّبَ وَ يُوَلَّى عَلَيْهِ وَ يُؤْخَذَ عَلَى يَدَيْهِ لَيْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لَا مِنَ‏ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمان‏» 👈البته اینجا بحث بسیار است. چطوری باید برای تربیت فرزند، برنامه ریزی تحصیلی، سربازی، ادارات و... مدیریت نمود تا بر اساس تقوا باشد؟ این را باید جداگانه بحث و بررسی نمود. 👈قاعدتا چنین فضایی از تربیت و مدیریت الهی انسان در مسیر توحید با برجسته نمودن مفاهیمی مانند ایمان، عمل صالح و تقوا تلائم دارد. 👈ابزارهای آن نیز به شکل طبیعی باید اجتماع مسلمین در مسجد و مراسمات عبادی بوده و در قالب مسئولیت پذیری افراد در قبال یکدیگر که از تقوای آنها ناشی میشود شکل بگیرد. 👈تشکّلهای خودجوش برخاسته از مسئولیت پذیری فردی که نمونه کوچک آن را در هیئات و مساجد و نمونه بزرگتر آن را در مراسم های محرّم امام حسین و نمونه عالی آن را در مدیریت اربعین مشاهده میکنیم. نمونه اعلی آن نیز وعده داده شده که با ظهور آخرین منجی شکل خواهد گرفت. 👈روشن است که امام زمان علیه السلام نیز مدیریتی برخاسته از مسئولیت پذیری و تقوای آحاد داشته و اینطور نیست که بخواهند با تطمیع، تهدید، فریب و اجبار حکومت الهی خود را بر پا کنند. این هم بیانگر آن است که ظهور یک مسیر بوده و آماده سازی مقدّمات آن امری بسیار معقول مینماید. 🔷ولی سؤال برای بسیاری همواره این بوده که آیا چنین نوعی مدیریّتی در سطح جامعه قابل تحقّق است؟ پاسخ هم آن است که چنین مدیریت ولایی در سطح جامعه و کشور و حکومت قطعا مبتنی بر رشد و آگاهی آحاد مؤمنین است. باید سیاست جزء وظیفه و مسئولیت آنها باشد. مؤمنین خود را در قبال تحقّق نظام اسلامی مسئول بدانند! 🔶 اگر هم تا به امروز نظام اسلامی ما مشکلات عظیم را پشت سر گذاشته به خاطر مسئولیت پذیری و تقوای آحاد مؤمنین بوده است. به خاطر رشد سیاسی و آگاهی آنان بوده است. 🔷امری که خداوند متعال به آن بنده ی پاک خود امام خمینی الهام نمود که نظام اسلامی را مبتنی بر چنین تقوایی بنا کند! اسس بنیانه علی تقوی من الله و رضوان. این است که ضامن حقیقی این نظام تا کنون بوده است. نظامی که خدمت به آن و اهداف عالی آن در راستای توحید، بندگی و تقوا است. 🔸بحث بسیار است. فعلا همینقدر. ان شاء الله تعالی در موضع دیگر در مورد انتقاداتی که به مدیریت ولایی در تاریخ وارد شده و عبارات ابن کمونه و ابوریحان بیرونی و دیگران در این زمینه خواهم پرداخت بحوله و قوّته. همچنین بحث از مزایای مدیریت ولایی و همینطور مدیریت مبتنی بر تقوا خودش مجال دیگری میخواهد که به آن نپرداختیم. 🔹خلاصه کنم؛ تقوا یکی از مفاهیم بسیار اساسی قرآن کریم است که باید پیرامون نقش محوری و کانونی آن در بین دیگر مفاهیم دینی تأمّل بیشتری نمود. مفهوم الله، عبد، ایمان، کفر، عمل صالح، اخلاص، تقوا و... همه مفاهیمی هستند که مبتنی بر هستی شناسی عمیق توحیدی بوده و در یک نظام بسیار دقیق مفهومی در ادبیات قرآن کریم تولید، برجسته سازی، نظام سازی و عرضه شده است. یک پارادایم مفهومی ویژه مبتنی بر نظام توحیدی. قرآن کریم اهداف کلان خود را بر اساس همین انقلاب بزرگ مفهومی دنبال نموده است. انقلابی از کفر و شرک به توحید و از ظلمات به نور. مهندسی عمیقی بین این سازه مفهومی وجود دارد که متاسفانه کمتر در تفسیر و فقه به بحث و استنباط آن پرداخته ایم. مفهوم تقوا یکی از مفاهیم کانونی در این منظومه مفهومی است و پیرامون هر مفهوم نیز منظومه مفاهیم دیگری به شکل اقماری ظهور میکند. طرح کلی تربیت اسلامی ایمان، عمل صالح و تقواست.
.
باسمه تبارک و تعالی (۴۱) «جایگاه وجود پیامبر و اهل بیت و روشی برای تحصیل محبت عمیق به ایشان» 🌸امشب شب میلاد حضرت ختمی مرتبت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و امام صادق است. شب عظیمی است. 🌸محبّت به ایشان آثار عظیم دنیوی و اخروی دارد. راستی ما به این محبّت خیلی نیاز داریم. امشب به ذهنم مطلبی خطور کرد که آن را بذل میکنم. 🔶ما انسانها بر اساس حبّ نفسی که داریم تا متوجّه نشویم که یک چیزی دقیقا چه فایده ای برایمان دارد نمیتوانیم آن را دوست داشته باشیم. نمیتوانیم عمیقا دوستش داشته باشیم. 🔻به مقدار احساس نیازی که میکنیم میتوانیم دوست داشته باشیم🔺 از آن طرف هم اگر واقعا علاقه پیدا نکنیم در حزن ایشان هم نمیتوانیم بسوزیم زیرا: 🔻المصائب علی قدر العلائق🔺 ✔ببین برادر!اندازه احساس نیازت پیامبر را دوست داری!ادای الکی هم درنیاور! راستی چرا ایشان را هنوز عمیقا دوست نداریم؟! این پرسش خوبی است. مخفی اش نکن! این همه مخفی کردیم به کجا رسیدیم؟! بعید نیست خودش کید شیطان باشد تا درمانش نکنیم! چرا حلاوت صلوات هنوز به دلمان ننشسته. 👈گاهی با خود میگوییم خب شخصی هستند که برایمان دین آوردند!پیامبر است! باید از ایشان تشکر کنیم دیگر! 👈گاهی نیز ممکن است برای برخی اینطور محبّت ایجاد شود که ایشان شخصی هستند که نزد خداوند متعال آبرو دارند و شفاعت میکنند. خب برای ما فائده ای پس دارند و باید ایشان را دوست داشته باشیم 👈گاهی نیز ایشان را به خاطر فضائل انسانی و کششی که اینگونه فضائل دارند مانند بزرگواری و نوع دوستی و عظمت شخصیتی ایشان دوست داریم. در هر حال ایشان را میتوان به مناط اخلاق نیز دوست داشت.
👈گاهی نیز با تکیه به الگو بودن ایشان در ابعاد مختلف مورد محبّت واقع میشوند. 👈گاهی نیز افرادی که با ریاضت نفس و مسائل عرفانی ارتباط دارند با تذکر جایگاه رفیع ایشان در ابعاد باطنی محبّت خاصی به ایشان پیدا میکنند. 👏اینها همه درست است. همینها هم اگر خوب درک شود و هضم جان و روحمان شود کافی است که وجودمان را گرم کند. باید با تذکّر همه این فوائد برای خود به مراتب محبّت و ارادت خودمان به این ذات نورانی بیافزاییم. 🔸راه دیگر محبّت به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام🔸 💡یک راه میانبر که محبّت ما را خیلی عمیق و ریشه دارتر میکند را میخواهم بگویم. روشن است که چنین راهی باید راهی باشد که نیاز عمیقتر و ریشه دارتر ما را به این ذات و ذوات نورانی نشان دهد. آن راه هم بالا بردن مراتب علممان در هستی شناسی و انسان شناسی است. راستی که علم خیلی میتواند سودمند باشد. همین علوم حصولی خیلی شریف میتوانند باشند. رفقا خوب درس بخوانیم! وقتی درس میخوانیم تلقیمان آن باشد که در حال ساختن پلی هستیم که قرار است از آن بعدا عبور کنیم! خیلی خبرها در پیش است! 🔹مقداری سرمان را از لاک خودمان و از زندگی پلشتی که برای خودمان ساخته ایم خارج کرده و ببینیم در عوالم هستی و آفاق چه خبر است؟! در درون خود وجود انسانی و انفس چه خبر است؟ 🔸آیا هنوز نفهمیده ایم موجودات عالم مراتبی دارند؟خداوند متعال، موجودات عقلی،موجودات نفسی و موجودات مادّی؟! این مطلب را با هر زوری شده برای خودمان باید روشن کنیم!مسأله خیلی ثمره دارد! ثمراتش بسی بیشتر و والاتر از بحث مقدمه واجب است! 🔹آیا وقتش نرسیده که نظری هم به ملکوت هستی بیاندازیم؟! چرا به این استفهام توبیخی و شاید تحریکی قرآنی توجه نمیکنیم؟! 📖أوَ لَم ینظُروا فی مَلَکوت السّماوات و الأرضِ و ما خلقَ اللهُ من شیء 👈وقتی دغدغه خود را از سطح ساده که برای خودمان توهّم کردیم بالاتر برده و به آسمان و آسمانها بلکه ملکوت آن توجّه کنیم تازه عمق دیگری از عالم و نیازهایمان برایمان هویدا میشود. آیا وقتش نرسیده بفهمیم انسان هم مقام معلوم ندارد و از حدّ طبع تا فوق ملک و فنا و بی حدّی میتواند گسترش یابد. میتواند در ضیق در حد طبایع قرار گیرید یا در سعه از بقاء بعد الفناء سر در بیاورد؟! سنگ سنگ است و پرتغال پرتغال و ملک ملک ولی انسان میتواند همه اینها بشود.سرّ این ویژگی انسان در عدم تصلّب صورت او و ضعف آن و امکان ترقی و همینطور ارتباط عقل او با بدن میباشد و تا این بدن هست میتواند تحول یابد.راستی عالم ماده از یک نظر خیلی عالم مهمی است! 🔻اگر مراتب هستی را آنطور یافتیم و از طرف دیگر لا یقفی حدی انسان را نیز اینطور یافتیم والله خواب از سرمان میپرد! آتشی به جانمان می افتد! بیقرار میشویم! دردمند میشویم! اینجاست که با یک تلنگر اگر بفهمیم جایگاه پیامبر اعظم و امامان پاک این امّت کجاست و چه نیازهای عمیقی را از ما رفع کرده و میکنند و عمق اتّصال وجودی خودمان را با ایشان درک کردیم یک محبّت عمیق و تواضع واقعی نسبت به ایشان پیدا میکنیم🔺 🔴میدانید مشکلمان چیست؟ این است که نمیدانیم! عمرمان را دادیم و نه هستی را شناختیم و نه انسان را! تلاش میخواهد. ریاضت میخواهد. درس خواندن میخواهد. ما انسانها ورای عقاید و ادیان مختلف نوعا یک حیات انسانی دنیایی مشترکی داریم و در کنار آن گاهی یک دینی هم میورزیم! در حاشیه! در متن نیست. با عقایدمان زندگی نمیکنیم. باید بفهمیم این ها آمده اند که با آنها زندگی کنیم. اگر با ایشان زندگی کردیم آن دنیا هم با ایشان زندگی میکنیم. 🔸خلقکم الله انوارا فجعلکم بعرشه محدقین🔸 باید بدانیم که خداوند متعال بر ما منّت نهاد که اینها را به این دنیا آورد و به ما شناساند. این ذوات نورانی را کسی نمیشناخت. به تعبیر ما خیلی بالا بالاها بودند. منزلشان در آن بالاشهرترین قسمت عالم وجود بود! آنقدر بلند مرتبه بودند که گویا اصلا عالم خبری نداشت که اینها هم هستند! 👈برخی انبیاء ایشان را میشناختند. حضرت آدم که در عالم ظاهر پدر ایشان است در باطن اینها را نمیشناخت و مدّتها گذشت که این انوار را شناخت و با توسّل به ایشان بخشیده شد. اینها مسائلی است که عقل ما با دشواری هایی و با تأییدهایی به این مطلب رسیده است. خود روایات ما در این مضمون قطعی است: 📖والحمد لله الذی منّ علینا بمحمد نبیّه صلی الله علیه و آله دون الامم الماضیه و القرون السالفه 👈این ذوات نورانی اساسا با ما قابل مقایسه نیستند. لا یقاس بنا احدٌ و اینکه لا یطمع فیها طامع است مقام ایشان. اینها از همان دوره جنینی خدا شناس و خداپرست بودند و تسبیح میکردند. نور هستند. ارکان هستی هستند! برخی گمان میکنند که عالم فقط خدا دارد. شاید پیش خود فکر میکنند خیلی رشد کرده اند که میگویند خدا خدا. یک خدا و دیگر بقیه خلائق در عرض هم! نه عقل بر اساس قاعده الواحد و نه نقل بر اساس آیات و روایات اینطور نگفته!
👈رسول خدا و ائمه از نسل ایشان خلیفة خدا هستند. قبل از اینکه در این عالم بیاید یک حقیقت نوری دارند که بر اساسا آن اول ما خلق الله اند. میدانید یعنی چه؟ یعنی خدا اگر یک درجه تنزل کند از درجه وجوبی جلوه اش میشود امام. در دعای ماه رجب میخوانیم که: لا فرق بینک و بینها الا أنهم عبادک و خلقُک. پیامبر موجودی است که در عالم هستی یک مرتبه ی وجودی دارد که در سلسله ی علل ما قرار گرفته است و حقیقتا پدر ماست که از او متولد شده ایم. هر اندوهی و حزنی زائل میشود به برکت ایشان است. اینها همچین موجوداتی هستند. 🔻پیامبر تا ابد واسطه ی بین ما و خدا خواهند بود و در برزخ و قیامت هم همینطور است. اعمال ما به ایشان عرضه میشود و عالم محضر ایشان است و نباید در محضر ایشان گناه نمود. ایشان اگر نخواهند هیچ امری تحقق پیدا نمیکند و ایشان آگاهتر از ما به ما هستند. مأموریت دینی ما تحت ولایت ایشان رفتن است. خدای منهای ایشان خدا نیست. احترام به ایشان در عوالم هستی موضوعیت دارد. تکریم جایگاه ایشان و حفظ ایشان در نسل ایشان و سادات موضوعیت دارد🔺 👈اینها به دانستن و ندانستن ما ربطی ندارد و در واقع چنین است چه بخواهیم یا نخواهیم و چه قبول کنیم یا نکنیم و چه بدانیم یا ندانیم. یک موجوداتی هستند که بقیه مخلوقات شعاعهایی از نور آنها هستند. اینها چنین مخلوقاتی هستند. وجود نوری دارند. البته مراد وجود باطنی آنهاست نه بدنی ظاهری آنها. 🔸اصطنعتک لنفسی🔸 ایشان انسانهایی هستند که اساسا خداوند متعال آنها را برای خود آفریده! انسانند ولی چه انسانی! آری برخی برای خدا آفریده شده اند. اینها استعداد ویژه ای از قبل و شرایط خاصی مانند اصلاب شامخه و ارحام مطهره دارند. ولی باز انسان هستند. 👈اهل بیت علیهم السلام یک وجود نوری دارند که ما از آن درکی نداریم و یک وجود دنیایی که در کالبد انسانی ظهور یافته است. تدریج از احکام عالم ماده است و ایشان هم محکوم تدریج هستند ولی سرعت در رشد یکسان نیست و گاهی یکشبه ره صد ساله طیّ میشود و این قطعی است و در مورد ایشان داریم که در شکم مادر تسبیح گفته اند. اینچنین سرعتی در رشد داشته اند. ما فقط میدانیم استعداد انسانها متفاوت است. ولی دیگر اینقدر! 👈افرادی که در جبهه ها بوده اند نقل میکنند که گاهی میدیده اند چطور زمان تحوّل باطنی برخی و شهادتشان در چند روز چقدر رشد سریعی در آنها مشاهده میشده است. انسان است دیگر. عجایب درون انسان را مگر ما فهمیده ایم؟! 🔸توسل و شفاعت🔸 پس ما چه هستیم؟ ما طفیلی هستیم! برخی غافلان فکر میکنند خداوند متعال این آسمانها و زمین را برای کسی مثل من آفریده! اگر اینچنین است چقدر خلقت بی معنایی است! مگر من چه هستم که وجودم اینقدر می ارزد! توهم نزدی برادر؟! ✔️اگر این ذوات نورانی همه کمالات را به شکل نامحدود ولی امکانی دارند ما چه کاره ایم! هدف از آفرینش همان ذوات نورانی هستند! بقیه طفیلی وجود آنهایند! هدف از آفرینش با ایشان تمام شد و بقیه مخلوقات به خاطر عدم بخل آفریده شدند. آفرینش آنها کمبودی ندارد. ولی زیر سایه اینها افرادی دیگر و مخلوقات دیگر نیز زمینه پیدا کردند و خدا هم بخیل نیست. ✔️ما همه اش نقص هستیم. عالم برای ما آفریده نشده است. آیا عالم آفریده شده که ما گاهی یاد خدا را بکنیم و یا بسیاری کافر باشیم؟ ✔️ولی آیا ما نا امید باشیم؟ خیر! خداوند متعال راهش را برای ما باز کرده! با توسّل و شفاعت به این ذوات نورانی و مهر و دلسوزی که خداوند متعال در وجود ایشان قرار داده میتوانیم نواقص بی پایان خود را از میان ببریم. شفاعت امری است که خداوند قرار داده است تا در قیامت نواقص عده ای خاص که زمینه آن را مهیا کرده اند برطرف نماید. ✔️ اما توسّل در همین دنیا قبل از شفاعت است. بگذارید حقیقت بزرگی را بگویم. باقی اش برمیگردد به همت بنده و شما: 🔻هیچ مقامی و کمالی نیست که نتوان با توسّل به آن رسید🔺 خدا رحمت کند آیت الله مصباح یزدی را. این جمله را از ایشان شنیدم. حقیقتا همین است. تعارفی در کار نیست. در پایان به رفقای عزیز مطالعه کتاب شریف کسر اصنام الجاهلیه مرحوم ملاصدرا پیشنهاد میکنم. اوایل طلبگی پایه دوم یا سوم وقتی با این کتاب آشنا شدم مسائل زیادی برایم آسان شد.
.
باسمه تبارک و تعالی (۴۲) «وحدت شیعه و سنّی» (با وجود چنین مبانی ای وحدت امکان وقوعی دارد؟!) «ضرورت بازبینی در ابواب روایی» 🔶هفته ی وحدت است و باز هم سخن از وحدت و تقریب و برگزاری کنفرانس به میان آمده است. 😔شکر خدا با تلاشهای استکبار و جهالتهای موجود وحدت که هیچ حتّی تقریب هم رخ نداده و گاهی به تکفیر هم رسیده است. 😡راستی اگر قرآن کریم دستور به تفرقه میداد نمیدانم بیشتر از این موفق میشدند که متفرق شوند؟! ✔در یکی از گروه های طلبگی مطلبی از یکی از فضلا دیدم. ایشان سخن صاحب جواهر را نقل کرده و گفته بود: 🔻«با وجود چنین مبانی، وحدت امکان وقوعی داره؟!»🔺 💡به ذهن آمد اشکال واردی است! گاهی هم برخی میگویند واحد شدن بین انسان سعید و انسان شقی مگر میشود؟! 🔞سخن صاحب جواهر در بحث هجاء از این قرار است: 📖«أما المشركون فلا إشكال كما لا خلاف في جواز هجوهم وسبّهم ولعنهم وشتمهم فالظاهر إلحاق المخالفين بالمشركين في ذلك لاتحاد الكفر الإسلامي والإيماني فيه، بل لعل هجاؤهم على رؤس الاشهاد من أفضل عبادة العباد ما لم تمنع التقية، وأولى من ذلك غيبتهم التي جرت سيرة الشيعة عليها في جميع الأعصار والأمصار علمائهم وأعوامهم، حتى ملأوا القراطيس منها بل هي عندهم من أفضل الطاعات، وأكمل القربات فلا غرابة في دعوى تحصيل الإجماع، كما عن بعضهم بل يمكن دعوى كون ذلك من الضروريات، فضلا عن القطعيات ... لا يخفى على الخبير الماهر الواقف على ما تظافرت به النصوص، بل تواترت من لعنهم وسبهم وشتمهم وكفرهم وانهم مجوس هذه الامة ، واشر من النصارى وأنجس من الكلاب»
🔞این موضع صاحب جواهر هرچند اختلافی است ولی هم سابقه دارد و هم لاحقه؛ مثلا مرحوم علامه مجلسی نیز در جلد هشتم بحار میگوید: 📖«و يظهر من بعض الأخبار بل من كثير منها أنهم في الدنيا أيضا في‏ حكم‏ الكفار لكن لما علم الله أن أئمة الجور و أتباعهم يستولون على الشيعة و هم يبتلون بمعاشرتهم و لا يمكنهم الاجتناب عنهم و ترك معاشرتهم و مخالطتهم و مناكحتهم أجرى الله عليهم حكم الإسلام توسعة فإذا ظهر القائم ع يجري عليهم حكم سائر الكفار في جميع الأمور و في الآخرة يدخلون النار ماكثين فيها أبدا مع الكفار و به يجمع بين الأخبار كما أشار إليه المفيد و الشهيد الثاني قدس الله روحهما» 🔞همچنین مرحوم آیت الله خوئی در جلد اوّل مصباح الفقاهة بحث غیبت میفرماید: 📖«من أنكر واحدا منهم جازت غيبته لوجوه: انه ثبت في الروايات والادعية والزيارات جواز لعن المخالفين، ووجوب البراءة منهم، واكثار السب عليهم واتهامهم، والوقيعة فيهم اي غيبتهم، لانهم من اهل البدع والريب بل لا شبهة في كفرهم، لان انكار الولاية والائمة (عليهم السلام) حتى الواحد منهم والاعتقاد بخلافة غيرهم، وبالعقائد الخرافية كالجبر ونحوه يوجب الكفر والزندقة، وتدل عليه الاخبار المتواترة الظاهرة في كفر منكر الولاية وكفر المعتقد بالعقائد المذكورة وما يشبهها من الضلالات. ويدل عليه ايضا قوله (عليه السلام) في الزيارة الجامعة: ومن جحدكم كافر، وقوله (عليه السلام) فيها ايضا: ومن وحده قبل عنكم، فانه ينتج بعكس النقيض ان من لم يقبل عنكم لم يوحده بل هو مشرك بالله العظيم. وفي بعض الاحاديث الواردة في عدم وجوب قضاء الصلاة على المستبصر: ان الحال التي كنت عليها اعظم من ترك ما تركت من الصلاة» 🔴بنده فعلا کاری به موانع تقریب یا وحدت از سوی عامه ندارم ولی میتوان از موانع این تقریب از سوی شیعه مطالبی بیان نمود. امری که باعث شده عملا بسیاری از ما اهل سنت را از امت رسول الله صلی الله علیه و آله واقعا ندانیم! آیا واقعا ما همه جزء یک امت نیستیم؟! 🔻عمده مانع تقریب از سوی شیعه دو چیز است؛ یکی روایات مانع تقریب که محدّثین آن را به صورت بسیار برجسته گزارش کرده اند که فعلا میخواهم به آن بپردازم و دیگر برداشت فقهی خاصّ از آن از سوی فقهاء مخصوصا در ابوابی مانند غیبت و هجو و لعن و...🔺 👈البته موانع عادی و غیر عادی دیگری هم هست ولی این دو خیلی اساسی است. 👈یک برداشت روایی و فقهی سنگین از عامه در بین بسیاری از فضلاء شیعه و نوع عوام آنها ایجاد شده که متضمّن نوعی بغض و دوری گزیدن و عدم تقریب است. ✋از آنجا که این نوع برداشت امروزه برای منصفین و مطّلعین آشکار شده که مفاسد بسیاری را در بر دارد انسان را تحریک میکند تا بررسی و بازبینی مجدّدی از منابع در مورد رویکرد صحیح در قبال اهل سنت داشته باشیم. ⛔البته نه با قضاوتی قبلی و برای اثبات عدم آن و تفسیر به رأی بلکه حقیقتا از روی حق طلبی و از باب نصح لله و لرسوله. 🙌اگر تلقی مشهور اثبات شد خب به روی چشم میگذاریم. ولی فعلا اجازه داریم دوباره از نو بپرسیم: 🔹آیا آنها واقعا کافرند؟ آیا نجس هستند در واقع و فعلا بنا بر مصالحی حکم طهارت دارند؟ آیا جهنمی اند؟ آیا از باب ضرورت و تقیه صرفا باید با آنها تعامل کرد؟ آیا بدتر از مجوس و نصارا هستند؟ ✋آنچه بررسی مجدد را در این عرصه لازم میکند آن است که وجود چنین برداشتی میتواند در مظانّ اتّهام باشد. زیرا معمولا طبع انسانها در جناح بندی ها آنهم به این صورت کلان مذهبی مایل به نفرت از غیر خود و عدم انس با آنها میشود مخصوصا اینکه از آنها نسبت به خود و پیشوایانش ظلم زیادی نیز در حافظه تاریخی خود به یاد داشته باشد. 👈راستش را بخواهید به شکل طبیعی ادیان و مذاهب برای هویت بخشی به خود و جذب پیروان و نفرت دادن از رقیبان تمایل خاصّی به انحصارگرایی در نجات از خود نشان داده اند. 👈آیا این مقوله در تتبّع محدّثین و همینطور برداشت فقهاء از روایات تأثیر نگذاشته است؟ البته این تأثیر گاهی ناخودآگاه میتواند باشد. 💥اینها مباحثی است که قبل از بحث تقریب باید مورد بازبینی قرار گیرد. از همینجا بود که به ذهن رسید مطلبی در این زمینه بیان کنم. 👈حقیر بحث مفصّلی در موضع دیگر در مورد شبهه استبعاد ارتداد صحابه نموده ام. شاید یکی از اساسی ترین شبهات روانی اهل سنّت باشد که به تعبیر عطار نیشابوری: 📖کی روا داری که اصحاب رسول مرد ناحق را کنند از جان قبول 👈در قسمتی از این بحث چند صفحه ای در مورد روایاتی که بر ضدّ آن برداشت رائج از اهل سنّت وارد شده است آورده ام. 👈البته تتبع ناقصی است ولی در همین حدّ هم نشان میدهد که هم محدّثین ما و هم فقها ما در این بحث روایات بسیاری را به شکل در خور لحاظ نکرده اند. انصافا آدم را خیلی به فکر فرو میبرد.
🔸ضرورت بازبینی در ابواب روایی🔸 اساسا به نظر حقیر باید یک بازبینی اساسی در مورد ابواب روایی که یادگار محدّثان ماست داشته باشیم. 👈این تبویب و جمع آوری معمولا کاری انسانی است و قداستی ندارد. میشود نقد کرد. 👈تاسیس باب یا عدم تاسیس آن دقّت و استنباط و انصاف و فضل میخواهد. کار محدّث فقط تتبع نیست. ما در این عرصه تلاشمان زیاد نبوده است. قهرمان این عرصه تا اندازه ای مرحوم کلینی است ولی خیلی خیلی جای پیشرفت و بحث و دقت و بررسی دارد. ✔️بحث در زمینه تاریخ تبویب حدیث شیعه را به جای دیگر موکول میکنم. فعلا فقط میگویم برخی مضامین داریم که میتواند ابواب پر حدیث و بسیار برجسته ای را ایجاد کرده و موضع اهل بیت علیهم السلام را در برخی موضوعات نشان دهد که اصلا باب نشده است و برعکس برخی مباحث اصلا نباید باب میشد ولی در کتب روایی باب شده است. 🔴اگر در این زمینه مراقب نباشیم دچار برخورد گزینشی و تفسیر به رأی و مدل سازی غیر صحیح از مجموعه تراث روایی خود میشویم. 🔹همین امر باعث ایجاد مشهورات و قطعیات بی پایه نزد ما ممکن است بشود. 🔸یکی از ابواب را میتوان همین روایات وارده در مورد عدم جواز تبرّی و حکم به جهنّمی بودن اهل سنّت و لزوم معاشرت و تقریب با آنها دانست. 🔹اگر با این دید روایات را جمع میکردند متوجّه میشدیم که چقدر روایات عجیب، صریح و صحیحی در این زمینه وجود دارد! همین باعث میشود که بعدا در فقه ما نیز اثر کند. در عرف مؤمنین هم اثر کند. در تقریب هم بالمآل اثر میکرد. برخی روایات به شکل صریحی فلان شخص عامی را اهل بهشت معرفی میکند و یا به شکل صریحی از انحصارگرایی در نجات منع شده و نوعی شمولگرایی خاصّ مورد تأکید قرار میگیرد و... . 🔸بحث در این زمینه بسیار است. برای پرهیز از اطاله کلام فایل pdf مربوط به این قسمت را که سابقا به زبان عربی نوشته بودم را پیوست میکنم.
.
باسمه تبارک و تعالی (۴۳) «ادب قرآن خواندن» «غرّتهم الحیاة الدنیا» «زهد چیست؟» 🔶بعد از نماز عصر مشغول تلاوت عهد الهی و آیات ذکر حکیم بودم؛ اندوهی و حسرتی وجودم را فراگرفت! یا حسرتی علی ما فرّطت فی جنب الله! ای قرآن غریب! ای مهجور! 🔹راستی که باید جلوی قرآن کریم زانو زد! با ناز نیا با نیاز بیا! با ناز نیا میدانی یعنی چه؟ یعنی شرّ کم کنی و یا فقط به خاطر ثواب نخوان؛ طوری نباشد که مدام در پی آن باشی که تمام کنی و ببندی! بعد هم طلبکار باشی! 🔸هنوز نفهمیدی چقدر به قرآن نیاز داری؟ منت هم میگذاری قرآن میخوانی! غرور هم پیدا میکنی؟! تا حالا دیده اید کسی از طبیب و مربی اش طلبکار باشد که مزد مرا پیشت آمدم؟! مزدم را بده حرفت را گوش کردم؟! همیشه خود را باید بدهکار بدانی نه طلبکار! 🔷آیا وقتش نرسیده دیگر بفهمیم چقدر در زندگی به قرآن نیاز داریم؟ زبان حالی با قرآن بر زبانم جاری شد. 🔸قرآنا! من هیچ نمیگویم فقط تو بگو! من هیچ نمیدانم فقط تو یاد بده! من بیمارم تو مرهمم را نشان بده! تو مرا شفا بده! من آمده ام عقاید و دانسته هایم را عرضه کنم تو اصلاحش کن! این قلبم را تو جلا بده! تو هادی من به راه اقوم باش! به دیگران هیچ کاری ندارم! تو گویا فقط برای من نازل شده ای! فقط من! 🔹تو را شمرده و محزون میخوانم! تو را با صدایی زیبا میخوانم! تو را در سحر و وقت آرامشم میخوانم! تو را در دل شبهای تار میخوانم! تو را با طهارت میخوانم! تو را با دهانی پاک میخوانم! تو را خودم، خودم میخوانم! تو را با تدبّر خودم میخوانم!
🔵میخواهم سر و صداهای دیگر، آن مزاحمهای دیگر نباشند تا خوب بتوانم صدایت را بشناسم و باطنت را بفهمم! میخواهم با تو خلوت کنم! میخواهم تکریمت کنم! تو بزرگی این منم که میخواهم یادم نرود چقدر بزرگی! فقط تو مرا بترسان! فقط تو مرا امید بخش! 🔴راستی ای محبوب من میدانستی چقدر زیبا حرف میزنی! میدانستی تو را چقدر دوست دارم؟! میدانستی دلم برای صدایت تنگ شده بود! میترسم از اینکه باز دستم از دستت خارج شود و گم شوم! در این شلوغی های چون تکه های شب تاریک! تو را هر روز میخوانم! تو را هر شب میخوانم! نکند کسی بیشتر از من تو را دوست داشته باشد و بیشتر از من به تو گوش فرا دهد! اگر همه انسانها در شرق و غرب عالم بمیرند تا تو را دارم وحشتی ندارم! تو مونس منی! این سر و سینه اگر تو در آن نباشی خانه ی خرابی بیش نیست! چشمم را نور بده! به من شرح صدر بده! قلبم را شادمان کن! زبانم را به خود باز کن! سیادتم بخش! دیگر رهایت نمیکنم! از من نا امید نشوی ها! نگو باز هم آمده و اندکی بعد یادش میرود! میرود! کمکم کن! 🔹ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس کنون ز حلقه زلفت به در نمی آید 🔸ای قرآن! ای کتاب خدا! ای کلام خدا! ای بهار قلبها! ای چشمه دانشها! ای آنکه آیاتت خزائن آگاهی اند! ای جلای قلبها! ای بر طرف کننده ظلمتها! ای عهد الهی! ای شافع مشفّع! ای قائل مصدَّق! ای ریسمان الهی! ای علم اوّلین و آخرین! ای خوان گسترده الهی! ای تجلّی خدا! ای لقاح ایمان! ای امام و رهبر! ای عظیم! ای کریم! ای حکیم! ای مجید! ای عزیز! ای مبین! ای نور! ای هادی! ای شفا! ای رحمت! ای هدایت! ای ناطق! ای ناصح! ای صادق! ای قول فصل! 🔸ای آنکه هیچ هزل و تسامحی نمیکنی! ای آنچه بندگان به چیزی مثل آن به خدا متوجّه نشده اند! ای آنچه عجائبش تمامی و غرائبش کهنگی ندارد! ای آنچه ظاهری بدون باطن و باطنی بدون ظاهر نیست! ای آنچه ظاهرت رقیقه باطنت است! ای آنچه هم ظاهرت زیباست و هم باطنت عمیق است! ای آنچه مشحون از عبارات و اشارت و لطائف و حقائقی! ای آنچه با متشابهاتت ناپاکان و اهل زیغ را از خود میرانی و پاکان را به نیازشان به معلّمینت دلالت میکنی! ای آنچه تنها، مطهّرین به آن رسیده اند! ای آنچه معلّمین واقعی ات خود زبده زبدگان و پاکترین پاکان عالم اند! ذوات نورانی که نسبتشان با تو نسبت لن یفترقایی است! 🔷حال به خود چنین خطاب کن: ای غافل! اگر ادّعای تفکّر داری و اهل دقّتی جایش اینجاست! هیهات: «يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ‏ النَّهَرَ الْعَظِيم‏»! اگر میخواهی دیده ات را جولان دهی و در پی روشنایی حقیقتی اینجا بیا! «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ‏ فِيهِ مَنَارُ الْهُدَى وَ مَصَابِيحُ الدُّجَى فَلْيَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ يَفْتَحُ لِلضِّيَاءِ نَظَرَهُ». اگر ای قرآن چیزی تو یادم دادی دیگر بقیه حرفها را ضرب علی الجدار میکنم؛ بگذار هر چه میخواهند بگویند بگویند! 🔶رفقا!خدایی خیلی ناشکریم! مگر از این قرآن چه بدی دیدیم که مهجورش گذاشتیم! 🔹اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود 🔸غرتهم الحیاه الدنیا🔸 🔴بگذریم که تأسف بسیار است! به این آیه شریفه رسیدم: 📖«يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتي‏ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلى‏ أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرين‏» ✋ بد نیست دمی بایستیم و تدبّر کنیم؛ «اللّهم لا تجعل قراءتی قراءة لا تدبّر فیها بل اجعلنی أتدبّر آیاته و أحکامه» نظر شما چیست؟! ✔آنچه من میفهمم آن است که به شکل روشنی قرآن کریم دارد میگوید سرّ اصلی ردّ دعوت پیامبران و انکار معاد و سست دینی در میان جنّ و انس یک چیز است. راستی بیچاره جنیان هم مانند ما هستند! 👈همه ولو در آن مخفیگاه باطنشان که معمولا آن را از خودشان هم مخفی میکنند فهمیده اند که اینها پیامبران خدایند! اینها آنانی نیستند که بشود گفت دروغ میگویند! 👈خودشان شهادت خواهند داد که فهمیدیم ولی مخفی اش کردیم! پوشاندیمش! کافر شدیم! در محکمه ها بالاتر از اقرار چیزی داریم؟! خودشان و خودمان در آن روزی که باطنها ظاهر شود اقرار خواهیم کرد! ✔در اینجا قرآن کریم سرّ این کفر که لابد مراتبی هم دارد را خودش بیان میکند. میدانید؟! راستی اینها در باطن باطنشان خودشان میدانند استدلالی نداشتند! برهانی نداشتند تا بیاورندش! یک گرایش داشتند هر چند در ظاهر آن را با استدلال زینت دادند! چه میدانم! برایشان زینت داده شد! محبت دنیا و فریب خوردن از آن!
🔴میدانید که! بین علّت و دلیل فرق هست! قرآن کریم میگوید کفرشان در واقع علّت داشت نه دلیل! علّتش چه بود؟ سرّ واقعی این همه بد دینی، بی دینی، فلسفه های الحادی و... چیست؟ 👈گول خورده اند! اگر این نیروی فریب دهنده نبود اصلا گویا هیچ عاقلی پیدا نمیشد که به این دنیا دلبسته و رهرو راه پیامبران نشود! آخر این جیفه هم ارزش دل بستن دارد؟! 📖«أَوَ لَا حُرٌّ يَدَعُ‏ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا فَلَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا بِغَيْرِهَا فَإِنَّهُ مَنْ رَضِيَ مِنَ اللَّهِ بِالدُّنْيَا فَقَدْ رَضِيَ بِالْخَسِيسِ» 👈آنچه خلاف دعوت انبیاء است ناشی از هواهای نفس و غرور دنیاست: «لا تَتَّبِعْ‏ أَهْواءَهُمْ‏ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِ‏» فریب دنیا را خورده اند! 👈مگر میشود فریب دنیا را هم خورد؟! این یعنی ای انسان! بدان که یک برداشتی از دنیا وجود دارد که دشمنت است! از هر دشمنی برایت خطرناکتر میتواند باشد! میخواهد شاهرگ حیاتت را بزند! 👈نکند دنیا را دنیا نفهمید! نکند دنیا را آخرت بدانید! نکند دانی را عالی توهّم کنید! حس پرست شدیم و از غیب غافل گشتیم! دنبال هواهای نفسانی رفتیم! شیطان به واسطه ی این هواهای نفسانی فریبمان داد! نیازهای عمیقتر خود را نیافته و چشم دلمان را به هستی های بزرگتر باز نکردیم! کائن فاسد را باقی دائمی پنداشتیم! 👈فریب زرق و برق تمدّن دنیا پرستان و فلسفه هایشان را خوردیم! همه علی شفا جرف هار بنا شده بود! بناهای فریب خوردگان بود! ای کاش این استعداد و ذکاوت و تفکر را در راستای حقائق هستی خرج میکردند. دنیا را دنیا میدیدند. 👈ای کاش این هالیوودها در خدمت پیامبران و اهداف اولیاء الهی قرار میگرفت! باور کنید بیشتر بشر را نماز شب خوان میکردند! ولی حیف! دنیا فریبمان داد! بله منشأ کفر غرور دنیا است! بله محبّت دنیا ریشه ی همه خطاهاست! 🔸زهد🔸 اما چاره چیست؟ اگر ریشه مشکل دین الهی در غرور دنیا و حب الدنیا است یکی از ضروری ترین امرها برای سالک راه آخرت مبارزه با این غرور و محبت است. چیزی که قیافه واقعی دنیا را نشان دهد. چیزی که دنیا را خلع سلاح کند. بله آن چیز: زهد حقیقی است. 👈میدانید زهد یعنی چه؟ یعنی دنیا را دنیا ببین! حال که دیدی چقدر ناپایدار و فانی است دل نبند! 📖«دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ لَا تَدُومُ أَحْوَالُهَا وَ لَا يَسْلَمُ نُزَّالُهَا أَحْوَالٌ مُخْتَلِفَةٌ وَ تَارَاتٌ مُتَصَرِّفَةٌ الْعَيْشُ فِيهَا مَذْمُومٌ وَ الْأَمَانُ مِنْهَا مَعْدُومٌ وَ إِنَّمَا أَهْلُهَا فِيهَا أَغْرَاضٌ مُسْتَهْدَفَةٌ تَرْمِيهِمْ بِسِهَامِهَا وَ تُفْنِيهِمْ بِحِمَامِهَا» 👈زهد یعنی لازم نیست همه چیز را تجربه کنی و بعد بفهمی این آنی نبود که میخواستی! 🔻تو این قدرت را داری که همین الآن با عقلت و با اندکی تذکر و تمرین از همه ی این زرق و برقها و غرور دنیا خود را رها کنی!🔺 👈سریع زوال دنیا را درک کرده و محبت زائل ها را از دلت زائل کنی! زهد یعنی لا احبّ الآفلین! 👈برای اینکه خساست لذت جنسی را درک کنی که امروز ابزار بزرگ غرور دنیاست و بشر را بیچاره کرده به قول امیرالمومنین لازم نیست همه موارد و همه صورش را تجربه کنی! بدان آن هم یکی مثل این است! سر و ته یک کرباسند!😊 باور کن میتوانی! این عقل راستی کار ازش می آید! قاتله الله ما افقهه!
🔵گویا همه چیز را تجربه کرده ای! قدرتها، ثروتها، قصرها، رستورانها، ساحلها، هتلها، کازینوها، کارناوالها و... همه را چشیدی و چشم پوشیدی و کناری انداختی! بالاتر از آن از مدح و ذمّ دیگران و شهوت و غضب هم رها شدی! 👈اگر اینطور زاهد شدی حقّ آشکارتر از آن است که اگر طالبش باشی نبینی اش! آن وقت است که میفهمی: إنّ الراحل الیک قریب المسافة. 🔶حقیقتا زهد به انسان حکمت میدهد. چشمش را باز میکند. این همه پیچیدگی ندارد! این همه درس خواندن ندارد! بسیاری عمر خود را در مسیر رسیدن به معشوقی، خانه ای، ماشینی، شغلی، پستی، ثروتی، و... میدهند و خیلی طول میکشد بفهمند آرام نشدند! شاید اصلا هم نرسیدند تا بفهمند. 🔷زهد یعنی این را همین الآن برای خودت حلّ کن! بفهم و سلوکت را آغاز کن! چاه دنیای وجودت را ببند و بعد احکام بئر حقیقت را استنباط کن تا بفهمی دنیا طلبی چقدر احمقانست! 🔸فریب دنیا را نخوری ها! این دنیا دریایی است که چه بسیاری در آن غرق شدند! راستی که زهد امر مهمّی است. نخریدن و نپوشیدن و نخوردن و... نیست. 🔹ما را باش زمانی فکر میکردیم زهد یعنی روی مبل ننشین روی زمین بنشین! فلان ماشین ننشین و بهمان بنشین! بعد حسّ عرفانی به ما دست میداد! راستی چقدر جاهلیم! راستی چقدر غافلیم! 🔴میدانید! هنوز برای بسیاری از ما فریبکار بودن دنیا و دشمن بودنش مسأله نشده است. اگر مسأله بود همواره مراقب بودیم فریبمان ندهد. یکی از قواعد عقلی در مواجهه با دشمن احتیاط و پرهیز حداکثری است. در کارهایمان پیوست اینکه نکند دنیا فریبمان داده باشد را داریم؟! 😢روضه بخوانم؟! فقط یک گریز میزنم طولانی نشود! سفیان بن عیینة عالم بزرگ اهل سنّت از امام سجاد علیه السلام نقل میکند که: 📖«خَرَجْنَا مَعَ الْحُسَيْنِ ع فَمَا نَزَلَ مَنْزِلًا وَ لَا ارْتَحَلَ مِنْهُ إِلَّا ذَكَرَ يَحْيَى بْنَ زَكَرِيَّا وَ قَتْلَهُ وَ قَالَ يَوْماً وَ مِنْ هَوَانِ الدُّنْيَا عَلَى اللَّهِ أَنَّ رَأْسَ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا ع أُهْدِيَ إِلَى بَغِيٍّ مِنْ بَغَايَا بَنِي إِسْرَائِيل‏»! 😢دنیایی که در آن عاشورا رخ داد سزاوار نیست از آن نفرت داشت؟! دنیایی که از آن امام حسین و سعداء عالم آنگونه رفتند سزاوار نیست که با آن دشمن بود! 🔸عبارات برخی اندیمشندان در باب زهد🔸 ✔انصافا غزالی در احیاء علوم الدّین کلام مهمّی دارد: «أدنی درجات الفقیه أن یعلم أنّ الآخرة خیر من الدنیا» ما هنوز این امر ساده را هم باور نکرده و نگرشمان نشده است. راستی که فقیه زاهد در دنیا و راغب در آخرت و متمسک به دین الهی است. ✔خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین بحث زهد را با این آیه شریفه آغاز میکند: «بقیت الله خیر لکم إن کنتم مؤمنین». این هم انتخاب هوشمندانه ای است! به قول عبدالرزاق کاشانی در شرح: أی ما یبقی لکم عند الله من الخیرات الّتی هی الباقیات الصالحات خیر لکم من اموال الدنیا و زخارفها فاترکوا الفانی للباقی. ✔شیخ الرئیس نیز در فصل هشتم از نمط نهم که در مقامات العارفین است اغراض ریاضت را در سه امر معرفی نموده و اولین آن را «تنحیة ما دون الحقّ عن مستنّ الایثار» یا همان ازاله موانع خارجی دانسته و معین یا همان وسیله وصول به این امر را زهد حقیقی میداند. زهدی که همان زهد عارفین است. ✔خواجه در شرح اشارات این زهد را اینطور معنی میکند: «التنزه عمّا یشغل السرّ عن الحقّ». 👈زهد عارف معامله نیست تا به آخرت رغبت کند. زهد احرار است! زهد انسان با شخصیتی است که شخصیت خود را از هر چیزی جز خداوند متعال بالاتر میداند که نسبت به آن رغبتی داشته باشد! به ما دون الحقّ اصلا توجّهی نمیکند! 👈زهد انسان را از غرور حیات دنیایی میکند و سرعتی شگفت انگیز به سالک میدهد. بدون زهد جریان سالک مانند جریان مجنون و ناقه اش است: در دو روزه ره بدین احوالها ماند مجنون در تردد سالها 👈البته این زهد برای اولیاء الهی اصلا مطرح نیست. آنها درجه شان خیلی بالاتر از اینهاست. برای غیر خدا قدر یا وجودی قائل نیستند تا از آن سلب رغبت کنند. 👈کسی که زهد برایش مطرح است یعنی هنوز برای دنیا قدر و وزنی قائل است. برای آنها از حیث باطنی نه فقر اهمیت دارد و نه غنا. دنیا حقیرتر از آن است که نسبت به آن زهد بورزند! آیا نسبت به لا شیء میشود زهد ورزید؟ یا از آن طرف کسی که خودش را اصلا نمیبیند میتواند زاهد باشد؟ این همان زهد در زهد است که مقام اولیاء الهی است؛ «فامنن أو أمسک بغیر حساب»!
🔷بحث از مصادیق زهد طولانی است. زهد معمولا با نوعی عدم برخورداری حداکثری در نوع انسانها گره میخورد. زیرا بهره ی زیاد از دنیا انسان را وابسته کرده و فریب میدهد. رفاه دنیا و مصرفگرایی و اسراف و نوگرایی انسان را از زهد واقعی باز میدارد. 🔶ولی دیگر فکر کنم روشن شده باشد که زهد معنایش فقر نیست! زهد بی توجّهی به زن و فرزند نیست! بی توجّهی به سیاست و مقام نیست! زهد یعنی برای خدا خشم و شهوت داشته باشیم. 👈برخی عرفا باید فقیر زندگی کنند و برخی غنی. اساسا طبیعت برخی آنها را به فقر سوق میدهد والا کار برایشان دشوار میشود و برخی را به غنا سوق میدهد. اینها حکمتهای خلقت است. آنقدر جدّی نیست. 🔷اما چطور زهد پیدا کنیم؟ با یک بذل الخاطر که نمیشود همه چیز را گفت! ولی اجمالا میگویم؛ با باور به زوال دنیا و تکرار یاد مرگ و قبر و قیامت و تلاوت قرآن و مواجهه با حقائق عظیم و انجام اعمال صالح و رغبت پیدا کردن به سرای دیگر در یک فرآیند و بستر توام با علم و عمل به تدریج مراتبی از زهد نیز سلوک میشود. ✔مراتب زهد یعنی مراتب خارج شدن از غرور دنیا و محبت آن. زهد هم یعنی اسقاط الرغبة عن الشیء بالکلیة. ✔علامت زهد چیست؟ چندتایش را فهرست میکنم؛ کثرت ذکرت مرگ، مجالست با فقرا بلکه محبّت آنها، عدم چاپلوسی و میل به انس با اغنیاء و قدرتمندان، قناعت، دوری از نفاق و ریا ،پرهیز از مصرفگرایی و... . ✔خلاصه کنم بی میلی به دنیا از آن جهت که دنیاست و میل به دنیا از آن جهت که آخرت است. اگر زاهدی تنبل شد یعنی جاهل است والا زهد حقیقی اسقاط رغبت از دنیا برای ایجاد رغبت تامّ به آخرت است و دنیا نیز مزرعه آخرت است و تنبلی در آن هیچ وجهی ندارد.
.
باسمه تبارک و تعالی (۴۴-۱) «اقتصاد نفتی» «الباقیات الفاسداتی از مدیران میانی» 🔷چند شب پیش کانال تلویزیون را یکباره عوض کردند و تکه ای از گفت و گوی ویژه خبری شبکه دوم نظرم را جلب کرد. 🔸آقای امیرآبادی نماینده شهر مقدّس قم مطلبی را گفت که به فکر فرو رفتم. اصل این خطور را در موبایلم یادداشت کردم تا ان شاء الله روز دیگری به حسابش برسم! 👈ایشان در این گفتوگوی به شکل صریحی گفتند که آقای زنگنه در دوره اصلاحات 25 نماینده مجلس و در دوران آقای روحانی 35 نماینده را به وزارت نفت برده است! لیست اسامی این نمایندگان و حوزه نمایندگی آنها موجود است! ⛔کاری به دعواهای اصلاح طلبی و اصولگرایی و این اسمهای بعضا بی مسمّا ندارم! یه لحظه صبر کنید! دقیقا آقای امیر آبادی چه گفت؟! نظر شما چیست؟ مطالبی به ذهنم خطور کرد که میگویم. 🔸«رابطه اقتصاد نفتی با انتصاب مدیران نالایق»🔸 یکی از بزرگترین معضلات ما آن است که اقتصاد ما اساسش نفتی است. یکی از آن خیانتهای تاریخی پهلوی که بعدا در مورد آن نکاتی میگویم. 👈البته مرادم این نیست که چون اینها در وزارت نفت استخدام شدند ربطش بدهم به اقتصاد نفتی! بحثم چیز دیگری است. 👈تولید ثروت در اقتصاد نفتی ربط ذاتی چندانی به مدیران و کارمندان و مردم جامعه ندارد بلکه یک رانت و یک پدر پولدار است که بر اساس ضوابطی به همه شهریه میدهد! 👈در چنین اقتصادی به صورت کلان لیاقت مدیریت چندان به چشم نمی آید؛ قرار نیست که شما با زور بازو و نیروی کار و مدیریت منابع انسانی به جایی برسید. همین امر باعث میشود ناکارآمدی ها چندان به چشم نیاید.
🔹همین امر باعث میشود به جای تخصّص اموری مانند زبان بازی و باند بازی و چاپلوسی و... مطرح شود. 🔹همین امر باعث پنهان کاری و فساد و عدم شفافیت میشود. بله همین امر باعث میشود راحت بتوان مدیران نالایق تعیین نمود. 👈این مدیران نا لایق نیز بر بدتر شدن شرایط و ناراضی شدن لایقها می افزایند. 😔اوه اوه اوه! یاد برخی از این مدیران افتادم! خدا نکند مجبور باشی زیر دست کسی باشی که حقیقتا چلمنگ است! چلمنگی چاپلوس و منافق! 🔸«معضل مدیران میانی باندی»🔸 حالا یک طرف دیگر از مدیریت نالایق ها را میگویم که به آن نمایندگان مجلسی که به وزارت نفت رفته اند بیشتر ناظر است! 🔸من آنها را نمیشناسم و شاید میان آنها انسانهای سالم و کارآمد هم باشند! الله اعلم. 🔹ولی میگویم مدیریت در کشور ما یک آفت دیگرش آن است که افراد و مدیران عالی وقتی سر کار می آیند میدانند که مدیران مستقلّ، پاک و کارآمد موی دماغ آنها هستند! راستی میدانستید در چنین اجتماعاتی سیاست و زیرکی های ناشایست خیلی گل میکند؟! 👈این مدیران عالی هم در بسیاری از موارد در اثر سیاسی کاری ها می آیند! اقتصاد هم نفتی است و قرار نیست با تلاش و ابتکار و کار گروهی و تحمّل یکدیگر به جایی برسیم! 👈اینها یکی از الباقیات الفاسداتی که گاهی از خود به جای می گذارند آوردن قبیله ای و اتوبوسی برخی مدیران وفادار میانی یا سطوح پایینتر از بین متملّقان و اعضاء ستادها و... است. 🔷البته پنهان نمیکنم که به دلیل عدم فرهنگ کار گروهی که خود از جهتی یکی از موالید شوم اقتصادهای نفتی است انسانها با سوء ظنّ به دیگران نگریسته و نمیتوانند اعتماد متقابل پیدا کنند. نیازی به آن هم ندارند. 🔹همین امر باعث میشود دایره افرادی که در نظر آنها قابل اعتماد است تنگ و تنگتر شود و در یک فرآیند طبیعی چیزی شبیه پارتی بازی و یا توجه به بستگان و دوستان بیشتر جلوه کند! همیشه هم به خاطر خباثت نیست ها! طبیعت کار این را میطلبد. 🔹شاید در انتصاب اخیر شهردار عزیز و انقلابی تهران در مورد دامادشان چیزی مثل این بی تأثیر نبوده است. ایشان نمیتوانسته به غیر از ایشان به سادگی اعتماد کند؟! بگذریم! 👈این مدیران میانی که بر اثر قواعد بازی مار و پله یکباره به آن مناصب جدید رسیده اند معمولا به چشم نمی آیند تا تصفیه شوند! نمیشود هم بیرونشان کرد! استخدامند! 👈اینها دیگر در آن مجموعه معمولا رسوب میکنند و با تکانه های بعدی مدیریتی و جریانات سیاسی کنار نمیروند! 👈بعدها همینها برای بنده و شما تصمیم میگیرند و خود معضلی میشوند! این یکی از دردهای مدیریتی کشور ماست. 🔸«پول نفتی نواقص را میپوشاند!»🔸 وقتی اقتصاد نفتی شد چندان نیازی به کار، ابتکار، تشکیل شرکتهای کارآمد و سودزا و... نیست. پول است دیگر خودش می آید. ✔پول نواقص را هم میپوشاند. چون این نواقص باعث کم شدن آمدن آن پول که نیست! آن پول اصلا ربطی به اینها ندارد! خودش از چشمه میجوشد! ✔شمال که میروید به خاطر رطوبت و شرایط مناسب آب و هوایی آنقدر سبز است که نازیبایی های معماری و شهر با سبزه و چمن و بوته های زیبا پوشانده میشود. چیزی که در شهرهای دیگر عیب ظاهر است در اینجا به چشم نیامده که هیچ زیبا هم هست! 👈وقتی اینطور شد ناکارآمدی ها به چشم نمی آید! چلمنگی و بی لیاقتی مدیران چندان دیده نمیشود! مناصب بر اساس لیاقتها نیست بلکه بر اساس روابط ناسالم و چاپلوسی و... است. 👈مدیریتی غیر مبتنی بر ارزیابی و حرکت و نزدیک شدن به اهداف. میدانید چرا؟ چون هدفی ندارد! به هدفش که همین حقوقی که میگیرد و پول نفتی که با یک نظام عجیب و غریب کما بیش به همه میرسد رسیده است! 🔸«تشبیهی و درد دلی در فضای طلبگی»🔸 شبیه فقه حجتگرای طلبه هاست! در هر حال گم شده ای برای شخص به نام واقع وجود ندارد تا به دنبال پژوهش بوده و متواضعانه در پی پژوهش جدید و حرف نو باشد. 👈در هر حال حجت چه در فرض قطع یا ظنّ یا شکّ برایش در هر شرایطی موجود است! میدانید که چه میگویم! 👈 آدم باید بدود دنبال برخی از همین فضلای خودمان تا مطلب علمی خود را عرضه کند! او نیز اگر لطف کند با استغنائی عجیب در نگاهش شاید لطف کند توجّه کند چه میگویی! 👈بهترین پژوهشها و ابتکارات در همین حوزه های خودمان و در بین همین طلبه ها چندان خریدار ندارد! درسشان کسی نمیرود! من که خیلی دردمندم در این مورد! تجربه های تلخی دارم! 🔴حال که بحث به اینجا رسید به ذهن خطور کرد اندکی در مورد اقتصاد نفتی بگویم. مطلبم را دو بخش میکنم؛ یکی توصیفی سریع از آنچه بر این اقتصاد مترتب میشود؛ دیگر درد دلی در این زمینه و کم کاری حوزه های علمیه و نخبگان در روشنگری و نهی از این منکر بزرگ که میتواند در رأس منکرات اجتماع کنونی ما از حیثی قرار گیرد. اصلا بگذارید فعلا طولانی اش نکنم. همین قدر کافی است. ان شاء الله در بذل خاطر بعدی مینویسم.
باسمه تبارک و تعالی (۴۵) «عیبی در روش فقه آموزی» 🔴امروز برای آنکه از برنامه ریزیم عقب نمانم مجبور شدم تقریبا از ابتدای شب 15 جلسه درس خارج فقه از مباحث خیارات را گوش کرده و تقریر نمایم. الآن دیگر حقیقتا مغز برایم نمانده! 💡به ذهنم خطور کرد به فراخور بحث سه نکته در مورد روش فقه آموزی و کتب فقهی طلبه ها بنویسم. بحث طلبگی است و مقداری طولانی! 🔵قبلش مقدمه ای سریع بگویم؛ کتاب مکاسب شیخ انصاری ابتدا از مکاسب محرّمه شروع شده و سپس از بیع و در انتها از خیارات بحث میکند. البته این ترتیب تدوینی است و گویا بر اساس شواهدی خیارات را زودتر نوشته است. 🔹 در بیع نیز سه بحث کلّی دارد؛ شرائط عقد، شرائط عاقد و شرائط عوضین. در خیارات نیز دو بحث عمده دارد. یکی انواع سبعه خیارات و دیگر بحث از شروط خیارات. بحث از شروط خیارات را میتوان از منظر خیار اشتراط نیز نگریست هر چند نامش را خیار اشتراط نگذاشته اند. 🔸به مناسبت از شروط خیار در مکاسب بحثی به عنوان احکام خیارات آمده است. در قسمتی از این بحث از جواز یا عدم جواز تصرّف از جانب من علیه الخیار در زمان خیار بحث میشود. ✔من علیه الخیار میتواند بایع یا مشتری یا هر دو باشند ولی چون معمولا مشتری است منصرف به آن است. مراد از تصرّف هم تصرّف اتلافی است. یعنی تصرفی که منافات با حقّ ذو الخیار دارد. ✔ این بحث خود از یک منظر مبتنی بر مسأله دیگری است و آن هم اینکه آیا عقد علت تامه نقل و انتقال است یا اینکه العقد مع انقضاء زمن الخیار سبب نقل و انتقال است؟
🔹ساده تر بگویم؛ آیا مشتری در زمان خیار بایع، مالک میشود؟ اوّلی نظر مشهور است و دوّمی نظر منتسب به شیخ طوسی و برخی دیگر از علماء شیعه و سنّی. گویا ابن جنید و یحیی بن سعید حلّی و محقق سبزواری و صاحب حدائق هم نظری مانند شیخ طوسی را اختیار کرده اند. 🔸البته در این میشود بحث کرد که آیا این نسبت صحیح است و اگر صحیح است در زمان خیار از نظر شیخ طوسی اساسا مبیع، ملک بایع است یا اینکه هم از ملک بایع بیرون رفته و هم در ملک مشتری وارد نشده است! خب این حرف عجیبی میشود و معمولا میگویند مرادش آن است که هنوز در ملک بایع است. 🔴اصل اوّلی آن است که بگوییم کلام شیخ طوسی به دلیل استصحاب عدم ملکیت مشتری صحیح است ولی اگر بخواهیم سراغ ادله اجتهادی برویم چه باید بگوییم؟ 👈طبع مسأله گویای آن است که چون عرف مردم همواره ملکیت را به محض بیع میدانسته این بحث چندان نیازمند بحث از دلیل شرعی ویژه نیست. طبعی عقلائی دارد. 👈همه جای دنیا و همه وقت تاریخ همین بوده است. مشتری به محض وقوع بیع مالک میشود هر چند بایع خیار داشته باشد. 👈البته این هم هست که همین مردم به کسی که در زمان خیار تصرّفی منافی با حقّ ذوالخیار که بایع است داشته باشد اعتراض میکنند. روشن است که این اعتراض همانگونه که مرحوم آیت الله اراکی در کتاب خیارات میگویند لزوما به دلیل آن نیست که در ارتکازشان این مال، مال بایع است بلکه میتواند سرّ اعتراض تفویت حقّ بایع از جانب مشتری باشد که با ضمان مثل و قیمت قابل رفع است. ✔در هر حال دلیل اصلی مسأله و قول مشهور میتواند همین بناء عقلا باشد که ردعی از آن نشده است. 👈تازه اگر هم میخواست ردعی بشود به دلیل قوت این بناء باید ردعی متناسب با خودش پیدا میکرد و به سادگی با یک یا دو تا روایت ردع کننده، نمیشد چیزی را اثبات کرد. کثرت و صراحتی نزدیک به روایات ردع قیاس یا روایات حلّیت متعه را میخواست. 👈ولی فقهای ما معمولا این بحث را خواسته اند با دلیل شرعی اثبات یا ردّ کنند. خب فعلا کار به سرّ اینگونه از مواجهه در این سنخ از مباحث نزد پیشینیان و شیوع بحث به شکل عقلائی در زمان معاصر ندارم. 👈وضوح صحّت اینگونه مواجهه یعنی رجوع به بناء عقلاء در عصر معاصر خود تا اندازه ای متأثّر از خدمات متقابل اسلام و مدرنیته میتواند باشد که در بذل الخاطرهای قبلی مقداری از آن بحث نمودیم. 🔵بگذریم! در این قسمت مرحوم شیخ انصاری در مکاسب یازده دلیل برای اثبات نظر مشهور می آورد؛ نه دلیل را ردّ میکند و دو دلیل را قبول میکند. چند دلیل هم برای نظر شیخ طوسی آورده و نقد میکند. 🔸شیخ معمولا اقوال و نظرات را از مفتاح الکرامة نقل کرده لذا عبارت فی محکی فلان زیاد دارد. زیرا خودش رجوع مستقیم نکرده و ظاهرا کتابخانه کوچکی داشته است. 🔹ولی کاملا روشن است که اینجا دارد به جواهر نظر کرده و مباحث را می آورد و معمولا به ایشان در این قسمت طعنه میزند. بحثها دقیق و مفصّل است. دیگران هم آمده اند و بحث کرده اند. ادله ای جدید را آورده اند و نقدهای نوینی ابتکار نموده اند. 💡بحثم اینها نبود؛ خواستم بگویم به مناسبت اینها سه مطلب به ذهن خطور کرد که آن را بذل میکنم: 🔸«نکته اوّل»🔸 یکی اینکه اگر واقعا مطلبی به شکل قطعی و واضح اثبات شد و روشن شد که مثلا حقّ با مشهور است دیگر تمامش کنند! این همه وقت نگذارند! یک فرقی بین قول قابل اعتنا و گفتنی و قول منسوخ بگذارند! 🔹دوباره کلّ تاریخ را مرور میکنند و هر چیزی به ذهن هر کسی خطور کرده با نقدش و... را می آورند! ✔خواهشا نگویید فوائد علمی دارد که سرم را به دیوار میزنم!😊 خونم گردنتان می افتدها! اگر هم بگویی اینها را بخوان و اجتهاد یاد بگیر و در موضع خودش از آن استفاده کن باز مجبور ب خود زنی میشوم!😊 این را کسی میگوید که به همه چیز رسیده و بیکار مانده و حال چند تا بحث برای فوائد علمی اش هم میکند؛ نه ما که اینقدر عقب ماندیم از زمان خودمان. خیلی باید تلاش کنیم تا علوم خودمان را به روز رسانی کنیم. متناسب با رشد علوم انسانی و نیازهای بشری مباحث را ارائه و استنباطها را سامان دهیم. ذهنمان را با دانشهای نوین اتّساع داده و دوباره با بازبینی منابع دست به استنباطهای ناب بزنیم. ✔کلّا این را به شما بگویم؛ در اینگونه موارد باید مراقب مکائد نفس بود. اصل کلّی در این موارد سوء ظنّ است. زیرا مقتضای حبّ نفس ادامه ی این بحثها هست. چون: 🔻اینها فعل تاریخی ماست و انسان همواره دوست دارد فعل خودش را توجیه کند! فعل انسان امتدادی از نفس انسان است و انسان نفس خودش را خیلی دوست دارد! خیلی!🔺
🔷لذا بهتر است بهانه های دیگر بیاورید؛ مثلا بگویید: 👈لابد فائده ای دارد که ما شعورمان نمیکشد چیست! عقول پیشینیان کاملتر بوده است! 👈یا بگویید حیفمان می آید اینها را رها کنیم یادگار پیشینیانمان است! مانند عکس و دست نوشته آباء و اجداد که نگهداری میکنند! به ما هویت میدهد! ما را به گذشته مان متّصل میکند! 👈یا بگویید این همه دقّت و عمق لذت بخش نیست؟! حال نمیکنی؟! آدم اینها را بحث میکند حس تیزهوشیش ارضاء میشود. خیلی احساس اتلاف وقت هم نکن چون بزرگان ما نیز اینچنین کردند! ره چنان رو که رهروان رفتند! آیا فکر میکنی آنها اشتباه میکردند؟! کافر شدی؟! نکند نفوذی هستی؟! 👈یا بگویید آخر این همه نکات جالب را که نمیشود رها کرد! ببین چقدر تلاش کرده اند! ببین پدرانمان چقدر بحاث بوده اند! چه عظمتی! چه شکوهی! 👈یا اصلا بگویید: احکام خدا خیلی خیلی مهم است! نباید در آن مسامحه کرد! حتّی برای ثمره ای اندک باید استفراغ وسع کرد! نکند چیزی را به راحتی به دین نسبت دهیم؟! و... 🔶حال بگذارید چند تای دیگر را نیز حقیر به این بهانه ها اضافه کنم؛ البته از جانب خودم و با سوء ظنّ به خودم میگویم! چون در هر حال بنده هم بخشی از عمرم مبتلا به اینها بوده و بعضا تدریس کرده ام؛ من اینطور برای توجیه این کار برای خودم بهانه می آورم؛ چون در هر حال خودم را بهتر میشناسم: 👈آخر کلّی یاد گرفته ام و جوانی را در اتقان این بحث و دقائق آن خرج کرده ام تا روی آن مسلّط شده ایم! حال باید از آن استفاده بکنم دیگر! اصلا من جز این چیزی یاد نگرفته ام! من معلم کتابم نه معلم علم! راستی دقت کرده اید مکانیکها بیشتر از همه از رشد تکنولوژی هراسانانند! 👈اصلا میدانی چیست؟! به اینها خیلی انس دارم! از اینها دور میشوم وحشتم میگیرد! 👈اگر این را نگویم مجبور میشوم بحثهای دیگر را بیاورم که در آنجا کمتر فکر و تلاحق انظار و افکار شده و مجبور میشویم کلّی وقت بگذارم و اندیشه کنم! کو حالش؟! کو وقتش؟! کو فضلش؟! کو بازارش؟! و... 👈مطالبه گری از طرف ارباب رجوع که چندان در کار نیست! فکر میکنند با همین کارشان راه می افتد! فکر میکنند حجت فعلی همان حجت آخر یا شاید همان حکم الله واقعی است! اگرم مطالبه کنند مگر زورشان میرسد؟! خودشان را متهم میکنم! خب حالا که اینجور است دنبال دردسری؟! از راحتی رنجیده ای؟! با همین هم کار راه می افتد! اصلا به فکر آخرت باش! مرگ نزدیک است! 🔸البته میدانیم این بهانه ها خیلی هم خودآگاه نیست و بعضا ناخودآگاه است لذا مسأله پیچیده تر میشود. توجه داشته باشید که اصلا هم نمیخواهم کسی را متّهم کنم. ما خودمان متهم ردیف اولیم😊 خدا خودش کمکمان کند😔 🔹راستی باز یک عده نیایند بگویند این آقا میخواهد بگوید مباحث را خلاصه کنید و حجمش را کم کنید یا دقتش را! خدا خودش شاهد است که این را نگفته و نمیگویم! از باب تنبلی و کند ذهنی هم نمیگویم! شنونده عاقل است که چه میگویم! 🔸خیر اگر لازم بود دقت و حجمش را هم بیشتر کنید! ولی اگر لازم بود. اگر هم حرف خوبی زده اند از آنها برای ساختن بناهای علمی رفیع دیگر استفاده کنید! 🔹 مگر در تاریخ علم کم دقائق و لطائف هست که کنار گذاشته شده است! در همین کتب کلامی کم مگر فکر و دقّت و ابتکار بوده است؟! دنبال حقیقت هستید یا دنبال اینها؟! 🔸بعدش هم قرار نیست که اینها را معدوم کنیم! فضلا و پژوهشگران خود میتوانند به این مطالب در صورت نیاز رجوع کنند. 🔹اگر هم خیلی دلتان میسوزد از این دقائق برای ساختن بناهای علمی جدید و مورد نیاز استفاده کنید. 🔸از استاد عزیز آقای یزدانپناه یکبار میشنیدم که صدرا در بنای رفیع حکمت متعالیه خیلی متأثّر از مباحث مکتب کلامی شیراز است. آن حجم زیاد از ابتکارات و دقائق و اصطلاحات که ولو مورد قبول صدرا نبود ولی باعث شد ابزارها و اصطلاحات و نکات زیادی داشته باشد که بتواند آنها را در حکمت متعالیه خرج کند. خب شما هم همینکار را بکنید! 🔸«نکته دوم»🔸 حال گیریم نمیخواهید به این ترتیب مباحث دست بزنید! اصلا قرار است باز هم همین مباحث را بخوانیم! باشد! ولی طوری بحث کنید که ذهنها بهتر درگیر بحث شود! 🔻انسان به دلیل حبّ نفسی که دارد تا نفهمد چیزی برایش فایده دارد برایش اهمیت پیدا نمیکند🔺 🔹تصوّر فائده و تصدیق به آن بلکه بالاتر از آن باور به آن! اگر میخواهید موفق باشید نه فقط در مقام تعلیم بلکه برای خود مجتهدین و پژوهشگران نیز باید طوری ثمرات بحث را برجسته کنید که شخص واقعا برایش مسأله شود. 🔸احساس قطعی کند اگر برایش حلّ نشود چیزهای مهمّی از او فوت میشود. انسان وقتی حسابی احساس نیاز به چیزی کرد درکش بالا میرود! حافظه اش قوی میشود! ابتکار پیدا میکند! حوصله اش بیشتر میشود! دقتش بالا میرود! کلاه سرش نمی رود! با هر حرفی قانع نمیشود! به جای منفعل بودن در قبال مباحث فعالانه و مطالبه گرایانه بحث را دنبال میکند!
سرعتش در حلّ مسأله بالا میرود. مهمّات و زوائد بحث را بهتر تشخیص میدهد و... . 🔴حال در همین مسأله بسیار پر دامنه ببینید چه کرده اند؟! اصلا از ثمره آن بحثی کرده اند! بله گاهی که در برخی مواضع شبهه عدم ثمره هست کلّی بحث میکنند ثمره اش چیست و در آن هم اختلاف میکنند مانند ثمره مقدمه واجب! شاید در بذل خاطری دیگر در مورد این امور سخن گفتم. 🔷فعلا سخنم این است که این بحث به این گستردگی ثمره اش چیست؟ معمولا نکته ای در این زمینه نمیگویند. فوقش میگویند ثمره در نماءات خود را نشان میدهد. طبق نظر مشهور نماء مبیع مال مشتری است و بر اساس نظر شیخ طوسی برای بایع است. خب همین؟! البته ثمره مهمّی است ولی انسان را تکان نمیدهد. 🔶ممکن است بگویید اینها کتابهای علمی است نه برای نوآموزان که نیازمند بیان ثمره هست! فائده علمی کفایت میکند! در پاسخ میگویم مگر آن فوائدی که عرض کردم کم بود؟! آن فوائد نوعا اختصاصی به طلاب و دانش آموزان نداشت و برای پژوهشگران و مجتهدان هم بود! کسی که واقعا به چیزی احساس نیاز کند و ثمرات متنوّعش را ببیند خیلی سطح کارش تغییر میکند. ابتکارش بالا میرود! مطلب واضحتر است از آنچه در آن تشکیک شود. 🔷حال در اینجا به عنوان مثال چند ثمره که میتوان برای این بحث آورد را می آورم تا بببینید چقدر میشد با گفتن اینها بحث را داغ کرد! سرد سرد وارد مباحث نشد! 🔻آخر ما هم انسانیم! ما هم شخصیت داریم! اوّل خوب مسأله را برایمان داغ کنید بعد شروع کنیم! نه اینکه مدام خودتان حرف بزنید و ما هم مجبور باشیم بخوانیم و ضمیر برگردانیم! ما هنوز برایمان مسأله نشده است. فکر شخصیت ما هستید؟! حالا که ما هم مجبوریم اینها را بخوانیم لااقل برای ما هم مسأله اش کنید! داغش کنید! میدانید اگر مسأله برای متعلم جدّی نشود استقلالش را گرفته و اجبارش میکنید بی میل به شما گوش کند؟!🔺 بیکار گیر آورده اید؟! مگر چقدر شهریه میگیریم که اینقدر از ما توقع دارید😊 شوخی بود این دوتای آخری😄 🔶اما چند ثمره کوچک از این بحث: 👈اگر مشتری مثلا خانه یا ماشینی را از بایع خرید و در زمان خیار بایع فوت شد این خانه یا ماشین برای ورثه میشود یا بایع؟ بر اساس قول مشهور باید بگوییم برای ورثه میشود زیرا مشتری مالک بوده و ملک هم به ارث میرسد ولی بر اساس قول شیخ طوسی با مردن مشتری مبیع به بایع برمیگردد زیرا بایع مالک بوده و خیار هم منقضی نشده بوده تا ملک مشتری شده و به ارث برسد. 👈اگر علی و امیر در خانه ای یا مغازه ای شریک بودند و علی سهمش را به شخص ثالثی فروخت حال میدانیم که برای امیر حقّ شفعه است و میتواند معامله علی را فسخ کرده و خودش سهم او را بخرد. حال در این فرض امیر با این حقّ شفعه اش باید به علی رجوع کند یا به آن شخص ثالث؟ بر اساس قول مشهور باید به شخص ثالث رجوع کند و بنا بر نظر شیخ طوسی باید به علی رجوع کند. 👈در همان مسأله قبل اگر امیر هم مانند علی سهم خودش را به شخص رابع فروخت در این معامله دوّم که معامله امیر با شخص رابع است چه کسی حقّ شفعه دارد؟ علی یا مشتری علی؟ گر قول شیخ طوسی را قبول کنیم طبیعتا علی در معامله امیر حق شفعه دارد چون علی هنوز مالک است ولی بر اساس نظر مشهور وقتی علی سهم خودش را فروخت دیگر مالکش آن شخص ثالث است. حال که امیر سهم خودش را به شخص رابع فروخته است مشتری علی با امیر شریک شده است و علی هیچ کاره میشود و مشتری علی حق شفعه پیدا میکند. 👈اگر زنی به عنوان مهریه مالک مالی بود ولی قبل از عروسی طلاق گرفتند زن طلبکار نصف مهریه میشود. حال اگر زن در فاصله بین عقد و عروسی مهریه را فروخته باشد اگر نظر شیخ طوسی را قبول کنیم باید بگوییم مهریه از ملک زن خارج نشده و باید عین مال را به شوهر پس دهد و اگر نظر مشهور را قبول کنیم معامله زن صحیح است و باید مثل یا قیمت را به شوهر بدهد نه عین مال را. 👈اگر شخصی با کنیزی ازدواج کرد و در ادامه کنیز را خرید خود به خود ازدواج هر چند طلاقی نخوانند باطل میشود. حال که باطل شد اگر در زمان خیار باشد بر اساس نظر شیخ طوسی وطی این کنیز در زمان خیار جایز نیست ولی مشهور باید بگویند جائز است. 👈در همان مسأله قبل حال اینطور در نظر بگیرید که کنیزی را خرید و میدانیم که قبل از وطی باید 45 روز برای استرقاق بگذرد. حال بر اساس نظر شیخ طوسی این 45 روز را از بعد از خیار باید حساب کرد و بنا بر قول مشهور باید از زمان عقد حساب کرد. 👈اگر کسی در معامله ای خیلی سود برد ولی خیار داشت. حال در این زمان خیار ایام حج فرا رسید یا سال خمسی یا زکاتی شد. آیا حجّ بر او واجب است یا نیست؟ آیا باید خمس و زکاتش را بدهد؟ بنا بر نظر شیخ طوسی باید بگوییم حج واجب نیست چون هنوز مالک این مال نشه است پس مستطیع نیست و خمس و زکات هم ندارد ولی بنا بر نظر مشهور مشتری در زمان خیار مالک است لذا مستطیع بوده و همچنین خمس و زکات باید بدهد و...