eitaa logo
بذل الخاطر
937 دنبال‌کننده
904 عکس
1 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
👈یکی از صحنه های تأثیر گذار این فیلم آنجاست که یک ظلم ساختاری به این سرخپوستان مظلوم وارد میشود. آنقدر مظلوم که یکی از آنها یک جای فیلم فریاد میزند: «فکر کردی چون بومی ام میتونی بهم زور بگی!» 👈کار این بومیان و صاحبان اصلی این سرزمینها به جایی رسیده که اینگونه بومی و مالک بودنشان باعث مظلوم بودنشان میشود. نماد تحقیرشان میشود. 👈نکته ای که به ذهنم خطور کرد این است که اساسا این آمریکا هم چیزی کم از اسرائیل غاصب ندارد. اینها هم با همین روش غصب و ظلم و کشتار بومیان را کنار زده اند! ماجرای اسرائیل و جریانات تلخ آن با فلسطینیان مظلوم چیز جدیدی برایشان نیست. ⚪این فیلم به خوبی نشان میداد که چطور هر جایی ثروتی سرشار مانند نفت و دیگر ثروتها در کار باشد چشمهای طمعکاری به آن دوخته شده و دیگر نباید امور مربو‌ط به آن را ساده انگارانه تحلیل نمود. ثروتی که میتواند باعث خوشبختی بومیانش شود بزرگترین بلا برایشان میشود. 👈هر کسی چنین ثروتی در دست دارد نباید خودش را از طمع شهوت بی انتهای ثروت این دسته مصون بداند. باید بداند برای چنین جمع و قبیله و کشوری نقشه ها خواهند کشید و باید خودش را برای هر جنایتی هر چند قالبهای بشر دوستانه و خدمات اجتماعی آماده کند.
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۳) «مسجد مرکز اصلی و قلب تپنده ی تبلیغ دین» «مساجد را دریابید!» 🔹از برکات اربعین سرایت فرهنگ راهپیمایی دینی و موکبداری در مراسمات دیگر است. در ایام نیمه شعبان فاصله ی بین حرم حضرت معصومه سلام الله علیها تا جمکران یکی از مکانهای استثنائی برای راهپیمایی و گردهمایی دینی شده است. 👈برای خدمت رسانی تبلیغی در یکی از موکبهای کنار مسیر بودم. موکبی بزرگ با برنامه های متنوع و پذیرایی های گسترده! بخشی هم برای پرسشهای دینی و اعتقادی بود. تقریبا کسی نمی آمد. 👈خودم برای صحبت کنار این و آن مینشستم و سر صحبت را باز میکردم. حالا این هم خدمت رسانی است. برخی مشکلات مهم در زندگی که بعضا داشتند را فرصت میشد مطرح کنند. ممکن بود برای اندکی مفید باشد. 👈ولی با این وجود میدانستم این کار به نوعی حرکتی قسری و موردی و بی ضابطه است. گویا یک جای کار میلنگد. آیا واقعا طبیب دوار بودن اینگونه است؟! آیا اینگونه بودن اصلا مناسب است؟ آیا مشکل از ضعف در فنون تبلیغی ماست یا جای موکب مناسب نیست یا ...؟! 🔸مشکل اصلی این بود که اساسا در میان این حجم از برنامه های متنوع جایی برای این امور نبود. اساسا این فضا برای چنین امری طراحی نشده بود. کسی انتظار چنین چیزی نداشت. کسی به دنبال حل معضلاتش در این زمینه در اینجاها نبود. برای چیزهای دیگر آمده بودند. ✋وقتی چنین است و اصلا توقع و انتظار تو را نداشته باشند طبیعی است که نادیده گرفته شوی. 💡در همین حال که بین جمعیت قدم میزدم یک لحظه عظمت حکمت شارع مقدس در طراحی هندسه ی احکام دینی من را گرفت. طرح اساسی شرع برای تبلیغ دین مرکزیت بخشی به مسجد است. 👈همه چیز را دین مبین طوری تنظیم کرده تا از طریق مسجد و امام جماعت پیام دین به مردم ابلاغ شود. بی خود نیست اینقدر ثوابها و اینقدر تعظیم و تکریم مسجد در شرع آمده. 👈مسجد همانجایی است که قرار است مردم روزی سه نوبت به سمت جماعتی پشت سر امام بیایند. همانجایی که انتظار و توقع دارند تو باشی و با آنها حرف بزنی. تا پیام دین را بگیرند. 👈مسجد حوزه ی قدرت توست. چطور برای دیدن پزشک به مطب میروی و برای مکانیک به مکانیکی و برای معلم به مدرسه! مسجد هم همانجایی است که قرار است سراغ تو آمده و این پیامها به شکل مناسبی منتقل شود. 👈همانجایی که خودشان به سوی تو می آیند و تو را در آن بزرگ میبینند و پشت سر تو قرار میگیرند و منتظر شنیدن پیام دین هستند. در چنین فضایی است که میتوان به راحتی دین را تبلیغ کرد و مخاطب هم منتظر دریافت پیام دین است. 👈طراحی دین برای انتقال این پیامها به صورت کلی مسجد بود. اگر مسجد ضعیف شود شک نکنید که انتقال پیام دینی در فضاهای دیگر به این سادگی ها ممکن نیست. اگر میخواهید کاری ریشه ای کنید مردم را با مسجد و نماز جماعت آشنا کنید. 👈پای آنها را به مسجد باز کنید. مسجد را تبلیغ کنید. راستی چه دستور طلایی است تبلیغ به مسجد آمدن. در دلش هزاران توصیه و حرف نهفته. اصبغ بن نباته از امیر المؤمنین و عمیر مأمون از امام حسین علیه السلام نقل میکنند که میفرمودند: 📖«مَنِ اخْتَلَفَ إِلَى الْمَسَاجِدِ أَصَابَ إِحْدَى الثَّمَانِ أَخاً مُسْتَفَاداً فِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْ عِلْماً مُسْتَطْرَفاً أَوْ آيَةً مُحْكَمَةً أَوْ رَحْمَةً مُنْتَظَرَةً أَوْ كَلِمَةً تَرُدُّهُ عَنْ رَدًى أَوْ يَسْمَعُ كَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَى هُدًى أَوْ يَتْرُكُ ذَنْباً خَشْيَةً أَوْ حَيَاء» 👈آری این مساجد را باید دریافت! آنها را احیاء کرد. در تعظیمش کوشید. مردم را با آن آشنا کرد. حوزه های علمیه باید بر محور این مساجد شکل بگیرند و در این نقاط به بدنه ی جامعه متصل شوند. 👈اگر این بنای حکیمانه را در جایگاه اصلی اش در هندسه ی دینی قرار ندادیم و بخواهیم با طرح های بدیل کار را حل کنیم راه به جایی نخواهیم برد. معنایش دوری از ‌طرح دین و پرداختن به طرحهای خودمان است. با این وجود این کارهای جهادی هم خوب است. ولی اگر مسجد را درنیابیم عرصه ی تبلیغ را باخته ایم!
(نوشته انتخاباتی ۵) لطفا نشر دهید «نمیدانم رأی بدهم یا نه! چه کنم؟!» گاهی به دلایلی انسان در مواجهه با حقیقت چیزی دچار شک و تردید میشود. از طرفی دلایلی برای حقانیتش میبیند و از آن طرف استدلالهایی برای بطلانش! همچنین نسبت به گرایش درونی خودش هم شک دارد که نکند به خاطر عواملی دچار نوعی حبّ و بغض شده که باعث شده نتواند حقیقت را درست ببیند. حتی گاهی شک میکند نکند چیزی که به آن اعتقاد دارد حق نیست. در اینگونه موارد چه کنیم؟! باید بدانیم حقیقت چیزی نیست که وابسته به فهم و میل من و شما باشد! چه آن را بشناسیم یا نشناسیم و چه از آن خوشمان بیاید یا بدمان بیاید در متن واقع جریان دارد. به خاطر همین خصلت تحقق و واقعی بودن حقیقت است که میتوان هنگام تردید و شبهه در عالم ذهن، آن را از راه آثار و علائمی که خارج از ظرف ذهن و فهم و میل ما از حقیقت ناشی می‌شود، تشخیص داد. در انتخابات پیش رو یکی از علائم حقیقت که میتوان با آن تردیدها را از بین برد آن است که ببینیم چه کاری دشمنان دین و کشور و امنیّت را ناراحت و چه کاری خوشحال می‌کند. آمریکا و اسرائیل و اذنابشان آیا با شرکت کردنت ناراحت نمیشوند؟! این را که دیگر میتوانی تشخیص بدهی! اصلا خود همین ناراحت کردن دشمنان دین یکی از اعمال صالحی است که در نامه ی اعمالت ثبت خواهد شد: «وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِح‏»
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۴) «عشق عفیف» «کیف اصبر علی فراقک» 💖مدّتی پیش با شخصی صحبت میکردم. دیدم عاشق است! مثل یک انسان واله و بیمار بود! خیلی وضع رقّت انگیزی داشت. مقداری اعتماد کرد و بخشی از راز دلش را در میان گذاشت. دیدم در سوز و گداز است. ولی عشقی مشروع نبود. 💔هر چه کردم تا این عشق را از دلش بیرون بیاورم دیدم نمیشود. اصلا اجازه نمیداد به آن نزدیک شوم. گویا یک حرمت و یک عظمتی برای این عشق قائل بود. برایم قابل درک نبود. دیدم با لحن تکان دهنده ای گفت: 💗اصلا تو چه میدانی عشق چیست؟! من را این عشق زنده کرده! از هر لذّتی لذّت بخش تر است. میخواهی به آن زندگی کسالت بار سابق برگردم! هرگز! آن عین مرده بودن بود. تازه دارم طعم زنده بودن را میچشم. 💖واقعا دیدن حالات این عاشق برایم تکان دهنده بود. تازه آدم میفهمید عشق چگونه است! چه نیروی اسرار آمیز و شگفت انگیزی است! پیر را جوان و ترسو را شجاع و عاقل را مست و حلیم را ناصبور و کفور را شکور میکند. اکسیر حیات است. ✋ولی چرا اینگونه است؟! چطور آدمی را اینگونه یکباره پرواز میدهد؟! مقداری که دقّت کردم متوجّه شدم این عشق هر چند عشقی مجازی است ولی یک خوبی خیره کننده دارد. 🔻عشق اگر واقعی باشد و نه از روی شهوت، یکباره انسان را از شرّ خودش نجات میدهد. او را محو در معشوقش میکند. انانیّتها ضرب علی الجدار میشود. یک وارستگی خاصی انسان پیدا میکند🔺 👈شاید به خاطر همین است که در تاریخ عرفان یکی از راههای مجرّب برای سالکان همین عشقهای مجازی بوده است. اگر آسیبی نداشت یک راه بسیار قدرتمند برای آتش زدن بر خرمن أنانیّتها و نفی خطورات بود. ⬇
🔹دیدم نصیحتش فائده ندارد. گفتم اگر به او برسی از کجا باز هم اینگونه عاشقش بمانی؟! خیالی از او ساخته ای و همه ی خوبی ها را به آن نسبت داده ای! تو عاشق خدایی و خودت هم خبر نداری. همه عاشق خداییم و خبر نداریم. همین است که مدام شب و روز دنبال خیر و لذّت پایدار و بی پایانیم. دیدم چندان گوشش به این حرفها نیست: مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم؟! 👈اینها مقداری عقل هم نیاز دارد. آخر آدم اینگونه عاشق موجودی محدود که این همه نواقص دارد که نمیشود. این عشقها آن عشق حقیقی را بد نام کرده است. 👈اینها عشق نیست! ننگ است! وقتی به او برسد لم یجده شیئا میشود و میفهمد همه اش کسراب بقیعة ای بود که یحسبه الظمآن ماءا. آن وقت است که آه از نهادش بلند میشود که لا أحبّ الآفلین. و چه خوش گفت آن حکیم معنوی در مثنوی: چون که زشت و ناخوش و رخ زرد شد اندک اندک در دل او سرد شد عشقهایی کز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود عشق آن زنده گزین کو باقیست کز شراب جان فزایت ساقی است عشق آن بگزین که جمله انبیاء یافتند از عشق او کار و کیا تو مگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست 🔹ولی باید به این عاشق درمانده چه میگفتم؟! به دلم افتاد به او بگویم باشد! اشکالی ندارد! عاشقش بمان! بمان و در عشقش بسوز! ولی یک چیز را انجام بده! آن هم اینکه اجازه نده احدی به رازی که در سینه داری واقف شود. اگر در عشقت صادقی حرمتش را پاس بدار! عشقت را عفیف قرار بده! 👈میدانی عشق عفیف چیست؟! عشقی پاک و خالصانه که احدی حتّی معشوقت هم از آن خبر دار نشود. تو عاشق خیال از او شده ای نه خود او! حال که چنین است همین عشقت را در خیالت و در درونت در آغوش بگیر و با آن روز و شبت را سپری کن و با آن هم از این دنیا برو! 👈دیدم آرام شد! گفت این را میفهمم و قبول میکنم. قول میدهم هیچ خبطی و خطایی نکنم و تا آخر عمر با عشق او در سینه ام شب و روز بگذرانم تا از این دنیا بروم. عشق او مایه زنده شدن من است. 🔹راستش وقتی او را دیدم از خودم خجالت کشیدم. ای کاش ما هم عاشق میشدیم. تازه فهمیدم این مجذوبان و عاشقان خداوند چه احوالی دارند! باور نکردنی است. حیرت انگیز است. رفقا از خدا عشق بخواهیم. اگر مشغول عبادت و ریاضتیم روز و شب منتظر باشیم و دعا کنیم تا بارقه ای از عشقش بر دلمان بتابد و ما را با خود از خود ببرد. عقل کجا پی برد شیوهٔ سودای عشق باز نیابی به عقل سر معمای عشق عقل تو چون قطره‌ای است مانده ز دریا جدا چند کند قطره‌ای فهم ز دریای عشق ✋ولی اگر چنین است پس چرا مناجاتها و ادعیه ی اهل بیت علیهم السلام زبانی عشقی در ظاهر ندارد؟! 👈اشعار عاشقانه ی عرفا را وقتی میخوانیم مانند اشعار دیوان شمس مانند آتش فشانی است که از درون یک عاشق گدازه فوران میکند. ولی ادعیه و مناجات اهل بیت علیهم السلام اصلا چنین صورتی در ظاهر ندارد. 💡به دلم افتاد عشق اهل بیت علیهم السلام، آن اولیاء کامل الهی، عشقی عفیف بود. 👈آنها وقتی محبوب خود را میدیدند که از اوج عظمت و کبریایی اصلا امکان وصول به آن نیست، گویا عشق را در چنین مقامی عشقی حرام میدانستند! نسبتی میان خود و خدا نمی‌دیدند که جرأت ابراز عشق داشته باشند. بنده کجا و مولا کجا! خود را مملوک و عبد و فقیر می‌دیدند. گویا ابراز حالت عاشقی را خلاف ادب با پروردگار عالمیان می‌دانستند. 👈گویا برای خداوند حریم کبریایی برتری میدیدند که باید در برابرش بندگی و خاکساری کرد. در چنین حریمی ابراز عاشقی خالی از بی ادبی و بی باکی نیست. تراب کجا و ربّ الارباب کجا؟! أقلّ الأقلّین و أذلّ الأذلّین کجا و مالک یوم الدّین و ربّ العالمین کجا؟! 👈همین است که ظاهر ادعیه و مناجات اهل بیت علیهم السلام هرگز بیانگر عشقی بی پرده که مدام آن را مانند حلّاجها ابراز کنند نیست. ظاهر ادعیه و مناجاتها بیان کمالات الهی و ابراز خاکساری و درخواست رحمت و مغفرت است. 💖ولی این ظاهر کار بود. در باطن عشقی عفیف در سینه داشتند. احدی به اندازه ی آنها عاشق آن نور ازل و ابد نبود. همانها که التامّین فی محبّة الله بوده و قلبی متیَّم از حبّ او داشتند. 💖همین است که در نهایت ادب و مستوری گاهی شمّه ای از باطن عشقی آنها وقتی در مناجاتها نسیمی وزیده و گوشه ی پرده از دلشان اندکی بالا رفته هویدا گشته است. لذاست که گاهی اینگونه ابراز کردند: «الهی إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي‏ أُحِبُّك‏» 💖و گاهی: «فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى‏ فِرَاقِك‏» و گاهی: «وَ عَلَيْكَ يَا وَاحِدِي‏ عَكَفَتْ‏ هِمَّتِي وَ فِيمَا عِنْدَكَ انْبَسَطَتْ رَغْبَتِي وَ لَكَ خَالِصُ رَجَائِي وَ خَوْفِي وَ بِكَ أَنِسَتْ مَحَبَّتِي‏». آری اینها عشق عفیف است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۵) «مقدمه ابن خلدون» (۲) «نقدی بر ابن خلدون و خوانشهای ناظر به کلام او پیرامون مهدویت» «ابن خلدون و اندیشه مقدّمه سازی برای ظهور» 🔹یکی از متفکران برجسته اسلامی بدون شک ابن خلدون است. سابقا مطلبی در زمینه وی و کتاب گران سنگش بیان کردم. (بذل ۶۱۶) با این حال بزرگترین چیزی که با شنیدن نام او به ذهن علمای شیعه متبادر میشود انکار مهدویّت توسّط او در مقدّمه معروفش است. همین امر باعث شده این شخصیت مهم مورد بی مهری شیعه قرار گیرد. 💡به ذهنم خطور کرد به یمن این روز مبارک نیمه شعبان مطلبی در این زمینه بنویسم. قبلش نکته ای در مواجهه با آثار این دست متفکّران بیان میکنم: 🔸«در مواجهه با آثار متفکّران اهل سنّت چگونه باشیم؟!»🔸 ابن خلدون بدون شک مسلمانی پیرو عقاید عامّی است. تدبّر در احوال و کتب او نشان میدهد یک مسلمان معتقد و متعصّب است. ولی در هر حال مانند دیگر افرادی که در کودکی در فضای تعصّبات دینی خاص رشد میکنند به شکل طبیعی اسلام عامّی را قبول کرده است. تعجّبی ندارد. 👈از همین روست که نگاه مثبتی به تشیّع و عوامل شکلگیری آن هم ندارد. هر چند نسبت به امیر المؤمنین و اهل بیت علیهم السلام ارادت دارد. به عقیده ی بنده اینها نوعا مستضعفند! با همه ی فضل و دانشی که دارند! حتّی با وجود اینکه خودش یک مورّخ است. 👈اینها طوری اند که اساسا احتمال خلاف در عقایدشان معمولا نمیدهند. تمام تاریخ را از منظر آنچه جمهور مسلمین به دنبال آن رفته اند دیده و تفسیر میکنند. ⬇
👈گمان میکنند جمهور صحابه و یا اجماع آنها که تربیت شدگان پیامبر اکرم و فاتحان بزرگ اسلامی و تحسین شدگان کتاب الهی بودند ابوبکر را انتخاب کردند و علی علیه السلام هم بعدا بعد از یک دلخوری کاملا این انتخاب را صحیح دانست! 👈شب جهان اسلام که با سقیفه آغاز شد تاریک تر از آن است که برخی گمانش را میکنند! فتنه هایی کقطع اللیل المظلم به سوی این امّت مخدوعه روی آورده است. مانند تکّه های تاریکی که در شب ظلمانی که در آن ماه هم نیست همه جا را فرا گرفته! 👈یعنی به این سادگی نمیشود حقیقت را دید! کسی که از طریقی حقیقت را با چراغی میبیند و به آن باور دارد نباید فکر کند آنهایی که در این شب ظلمانی آن را نمیبینند حتما مغرض یا مریضند! 👈ما را خداوند میراث دار این درّ گرانقیمت قرار داده و لذا باید بیش از دغدغه ی طعنه زدن به دیگران و خرده گرفتن بر آنها برای این نعمت عظمای الهی سجده شکر به جای بیاوریم. اصلا معلوم نیست ما هم به جای آنها بودیم بهتر بودیم. 👈میدانید مسأله چیست؟! مسأله این است که ما گمان میکنیم این تشیّع درّ کم ارزشی است! به سادگی در دسترس است! همین است که وقتی دیگرانی مخصوصا آنهایی که به صفت فکر یا معرفت آنها را میشناسیم آن را قبول نمیکنند گمان میکنیم حتما مغرض و منافق اند! ✋نخیر! اینها به دلیل عظمت تشیّع و حکمتهای اسرار آمیز نهفته در تبعیّت از این مذهب پاک است. این اختلافات را باید به خدا و آن دنیا سپرد. 👈خلاصه به آنها حق نمیدهم ولی درکشان میکنم. حالا ممکن است برخی واقعا بفهمند و انکار کنند! یا شاید اندکی هم تقیه کنند. اینها دیگر مسأله ای دیگر است. اینها را برای چه گفتم؟! 👈برای اینکه بدانیم اینها هم انسانند و حتّی متفکّرتر از ما یا در ظاهر حتّی پرهیزگارتر از میتوانند باشند. اینها هم مسلمان هستند و تعالیم قرآن و حدیث نبوی صلی الله علیه و آله در آنها اثر کرده و باعث رشد روح و فکر و فرهنگ آنها شده و از این جهت قابل استفاده شده اند. اینها هم میتوانند حرفها و حکمتهایی بگویند. حکمت هم ضالّه مؤمن است. 🔸«نقدی بر ابن خلدون و خوانشهای ناظر به کلام او پیرامون مهدویت»🔸 ولی نکته ای که به شکل ویژه ابن خلدون را با انگشت اتّهام مواجه کرده است فصل مفصّلی است که در مقدّمه ی مشهورش در نقد مهدویت گشوده است: «فصل فی أمر الفاطمی و ما یذهب الیه الناس فی شأنه و کشف الغطاء عن ذلک» همین را مخصوصا در فضای شیعی بسیاری مستمسکی برای تنقیص شأن ابن خلدون قرار داده اند. 👈به شکل طبیعی باعث شده که اهمیت مقدّمه ی او که کتابی گرانسنگ است نیز به شکلی به حاشیه برود. ولی واقعیت داستان چیست؟ آیا واقعا او احادیث مهدویّت را انکار کرده است؟! 👈ابتدا توضیحی پیرامون موقف وی در زمینه روایات مهدویت و سپس نقدها به کلام ایشان و در ادامه جمع بندی از دیدگاه آن بیان میکنم. 🔹ابن خلدون در این فصل به شکل کلّی دیدی منفی به روایات مهدویّت دارد. همین است که به شکل عجیبی سعی در استقراء این روایات در بین احادیث عامه نموده و شروع به نقد تک تک آنها از حیث سندی میکند. کاملا روشن است که با نگاهی بد بینانه به این روایات مینگرد. همین است که سختترین موازین را برای بررسی این روایات انتخاب میکند. 👈در ابتدا روایات شیعه را به زعم خودش به دلیل فساد مذهب کنار میگذارد. کشف صوفیّه و اهل عرفان را هم در این زمینه و منقولاتشان در باب مهدویّت را معتبر نمیداند. در ادامه وقتی با حجم قابل توجّهی از روایات عامّه در زمینه مهدویّت که قابلیّت تصحیح دارند مواجه میشود به دنبال راهی است که آنها را هم از اعتبار ساقط کند. 👈راهی که پیدا میکند استفاده از یک قاعده ی رجالی به نام تقدّم جرح بر تعدیل است. و از آنجا که در رجال عامّه معمولا هر کسی یک جرحی هم از سوی شخصی پیدا کرده به راحتی میتواند بیشتر روایات را ساقط کند. 👈به عنوان نمونه با همین روش روایتی از عاصم قاری بزرگ و مشهور را هم به این لحاظ که یکی از رجالیون او را تضعیف کرده کنار میگذارد! در این مرحله با یک اشکال اساسی مواجه میشود. 👈آن هم اینکه اگر این مبنا را اینقدر جدّی بگیرد بسیاری از روایات صحیحین هم از اعتبار ساقط خواهد شد. راه حلّی که بیان میکند آن است که اساسا اعتبار صحیح بخاری و صحیح مسلم به واسطه ی صحّت اسنادشان نیست. 👈بلکه به دلیل اجماعی است که پیرامون اعتبار روایات این دو کتاب بین امّت به وجود آمده است. اجماع امّت بر تلقّی به قبول این دو کتاب است و اجماع حجّت است. ⬇⬇
🔸«نقد روش حدیثی ابن خلدون در باب روایات مهدویّت»🔸 در نقد او همینقدر کافی است که بدانیم وی از قبل تصمیم گرفته این روایات را به شکلی رد کند. این هم رویکردی علمی نیست. ولی با این وجود استقراء او تام هم نیست و در همین محدوده ی استقراء هم در انتها خودش اقرار میکند با همین موازین سخت گیرانه القلیل و الاقلّ منه قابل تأیید است. این خودش جالب توجّه است. 👈از طرفی رویکرد در مواجهه با این روایات نباید حجّیت محور باشد بلکه این روایات از یک واقعیّت تاریخی خبر میدهند لذا میتوان از تراکم ظنون آنها به نوعی تواتر معنوی در این باب رسید. خود ایشان در ابتدای بحثشان میگوید اندیشه ی مهدویّت را اینگونه توصیف می‌کند: «المشهور بین الکافّة من اهل الاسلام علی ممرّ الاعصار». 👈ولی انصاف این است که مهدویّت بیش از مشهور و قطعا متواتر و بلکه ضروری دین است. اصلا اثبات آن بحث سندی نیاز ندارد. 🔸«دفاعی از ابن خلدون و تفسیر صحیح اندیشه ی او پیرامون مهدویّت»🔸 هر چند نگاه بدبینانه ابن خلدون به روایات مهدویّت در کتابش مشهود است ولی انصاف هم این است که در انتها وجود برخی روایات صحیح را در این زمینه پذیرفته و بعد از بحث طولانی اش هرگز نتیجه ای برای انکار مهدویّت نمیگیرد. موقف او را در این زمینه باید با درک بافت کلام او و نظریّه ی تاریخی ابن خلدون و زمینه های تاریخی نگارش این فصل دریافت. 👈ابن خلدون در زمانی زندگی میکرده که مدّتها بود اقتدار خلافت اسلامی با سقوط بنی عبّاس از میان رفته و عصبیّتهای محلّی و حکومتهای متفرّق، دنیای اسلام را فرا گرفته بود. 👈حکومتهایی که دیگر بیش از آنکه بر پایه ی فقه و دین اسلام باشد بر پایه ی عصبیّتهای دیگر بود. ولی در زمان او مدام از گوشه و کنار افرادی در مغرب دنیای اسلام و جاهای دیگر خروج میکردند و عدّه ای را پیرامون خود جمع کرده و فتنه ای به پا کرده و از بین میرفتند. 👈واقعا مسأله و معضلی بود. به عنوان نمونه خاطره ی دولت فاطمیان و دولت مرابطین و دولت موحّدین و حفصیان و... از خاطره‌ی آنها پاک نشده بود. نمادهای مهدویت و اشخاص مدّعی آن در ذهن همه بود. 👈یکی از بزرگترین مدّعیان مهدویّت شخصی به نام ابن تومرت بود که قبرش در مراکش زیارتگاه بود. خود ایشان در کتابش اشاره ای به این قیامهای مسلّحانه عوام فریبانه به بهانه ی مهدویّت در زمان خودش میکند. ⚪اینجاست که ایشان در کتاب خودشان از منظر نظریّه ی مبتکرانه ای که بر اساس آن تاریخ را بررسی میکند وارد نقد مسأله ی مهدویت میشود. در نوشته ی دیگری به توضیح نظریّه ی تاریخی ایشان پرداخته ام. 👈ابن خلدون در نتیجه مطالعات، مشاهدات و بررسی های خود در شئون اجتماعی به این نتیجه رسیده بود که پدیده های اجتماعی نیز مانند سایر پدیده های جهان از قوانین خود تبعیت می کند و در بحث از این پدیده های اجتماعی مانند پدیده های سایر علوم، لازم است تا طبیعت آن و قوانین حاکم بر آن شناخته شود. ✔دغدغه ی اصلی ایشان در واقع انکار مهدویّت نیست. بلکه خودش هم تصریح میکند که ای مردم فریب این مدّعی ها را نخورید! بر اساس نظریّه ی تاریخی او اساسا اگر بخواهد چنین حکومت مهدوی فراگیری تشکیل شود با توجّه به قواعد جامعه‌ی انسانی و علم تاریخ و مباحثی که ایشان از جامعه شناسی استنباط کرده است نمیتواند چنین حکومتی بدون زمینه طبیعیِ مناسب رخ دهد. این زمینه مناسب در نظریه‌ی علمی او عصبیّت نام دارد. ✔ایشان مدّعی است که در زمان او دیگر چنین عصبیّت و شوکتی که مسوّغ ظهور شخصی فاطمی به نام مهدی باشد که با تکیه بر آن دعوتش بگیرد و دنیا را تصاحب کند وجود ندارد. عصبیّت فاطمی و قریشی مدّتهاست که دیگر در جامعه ای که ابن خلدون در آن زندگی میکرده از میان رفته یا ضعیف شده است. چطور میتواند چنین شخصی در فضایی ظهور کند که کسی از او طرفداری نکند؟! ✔مطلوب انسانها تغییر کرده است. ظهور مهدی لااقل در زمان ایشان بر اساس نظرش با نظریه‌ی علم العمران که او کاشف آن است همخوانی ندارد. نه اینکه اصل مهدویّت باطل باشد. ایشان میگوید با توجّه به نظریه ی علمی او چنین چیزی با توجّه به قواعد طبیعی حاکم بر جوامع انسانی لااقل در زمان او امکان تحقّق ندارد. ⬇⬇⬇
🔹جالب است که خودش کاملا مبتنی بر نظریّه اش میگوید اگر قرار باشد چنین مهدی ای ظهور کند قاعدتا تنها میتواند در زمان او در منطقه ی حجاز ظهور کند که هنوز در دست بنی حسن و بنی جعفر که حکومتهایی بدوی و متفرق هستند. 👈چون در آن مناطق است که ممکن است تعصّب قوی برای حمایت از چنین شخصی وجود داشته باشد، نه در مناطق مغرب و شمال آفریقا! ✔خلاصه ی دیدگاه ایشان این است که اساسا اگر کسی معتقد باشد که قرار است شخصی به نام مهدی بیاید و «مِن غیر عصبیةٍ و لا شوکةٍ» بخواهد حکومتی جهانی تأسیس کند خام اندیشی است! حرفی غیر علمی است. 👈بر اساس موازین جامعه شناسی ایشان یک انسان صرفا به دلیل انتسابش به اهل بیت نمیتواند چنین حکومتی تشکیل دهد: «لما اسلفناه من البراهین الصحیحة». مرادش همان نظریّه ی عصبیّت در تشکیل حکومت‌هاست. 👈همانکه بر اساس آن هیچ جنبش يا انقلابی نمی‌تواند پيروز شود مگر اين كه برخوردار از هم‏گرايی باشد؛ هم‏گرايی‌ای كه عامل بشری را برای انقلاب فراهم آورد. 👈با توجّه به آنچه گذشت فهم عمیقتری از مراد ابن خلدون و عمق دقّت نهفته در آن را می یابیم. خلاصه‌ی کلام او این است که اگر قرار بود مهدویّت یک معجزه باشد همان قدیم محقّق می‌شد. 👈ولی اگر قرار است مهدویت به شکل طبیعی رخ دهد در زمان او قابل تحقّق نیست. این مطلب همان است که امروزه متفکّران شیعه با طرح نظریّه‌ی «مقدّمه سازی ظهور» با تشکیل حکومت دینی به آن تمایل پیدا کرده اند. 👈اینکه نمیشود دنیا را رها کرد و مهدویت را یک اتّفاق و یک معجزه دانست. باید در مسیر تحقّقش تلاش کرد. 👈 ولی نکته ی اساسی در این زمینه این است که تعصّبی که مسوّغ ظهور مهدی است، در روایات به عنوان تعصّبی دینی مطرح نشده است، بلکه تعصّبی انسانی حول مفهوم عدالت است که پیامی جهانی دارد. زمانی خواهد آمد که روند حوادث و وقایع به گونه ای سرعت میگیرد که همه تعصّبی عمیق برای تشکیل حکومت عدل مهدوی پیدا خواهند کرد. لازم نیست مهدویت با تعصب بر حکومت رجل قریشی یا فاطمی تبیین شود تا اشکال ابن خلدون رخ دهد.
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۶) «تصادف ارواح» 🔹وقتی راه میرویم مراقبیم که ناخواسته پا روی پای کسی نگذاریم و طعنه به کسی نزنیم. چه رسد به اینکه بخواهیم عمدا به کسی ضربه بزنیم! یا بخواهیم خدای نکرده به کسی لطمه جسمی یا جانی بزنیم! 🔸وقتی میخواهیم رانندگی کنیم خیلی مراقبیم تصادفی نکنیم. مخصوصا حواسمان به موتوری ها و عابر پیاده هست. اینجاها خیلی اهل رعایتیم. ولی آیا میدانیم در معاشرتهایمان باید مراقب دلها و روح ها هم باشیم؟! 💔اینکه پا روی قلب کسی نگذاریم! به روح و روان کسی ضربه نزدیم! طعنه نزنیم! تصادف نکنیم! اصلا میدانیم چقدر تصادف قلبها و روح ها سهمگینتر از تصادف بدنهاست؟! پس چرا اینجا کمتر رعایت میکنیم؟! 👈دلیلش همین حس گرایی ماست! عقلمان در چشممان است! از عالم عجایب، عالم روح و قلب غافلیم! همانکه وقتی از این دنیا رفتیم برایمان عیان میشود. 👈خدا نکند وقتی پرده ها کنار رود و ببینیم چه زخمها و چه جنایتهایی برایمان نوشته اند! در کافی روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امیر المؤمنین نقل میکند که حضرت میفرماید اگر شخص فقیری سرّ خود را نزد کسی که میتواند نیازش را برطرف کند افشاء کند ولی آن شخص درخواستش را اجابت نکند گمان نکنید چیزی نشده! او را به قتل رسانده😳 📖«إِنَّهُ مَا قَتَلَهُ بِسَيْفٍ وَ لَا رُمْحٍ وَ لَكِنَّهُ قَتَلَهُ بِمَا نَكَى‏ مِنْ قَلْبِهِ» 👈مراقب تصادف ارواح باشیم! مراقب دلها باشیم! بی محابا حرف نزنیم و رفتار نکنیم! مؤمن سهل الخلیقه و لیّن العریکه است. البته هر جور که باشیم ممکن است برخی دلهایشان از ما برنجد! خود را با متابعت از شریعت و مراقبت بیمه کنیم.
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۷) «ذکر خیری از شهید محسن حججی» 🔹برخی عزیزان مشغول تبلیغ دین در فاصله راهپیمایی مهدوی میان حرم حضرت معصومه تا جمکران بودند. مدت کوتاهی در میانشان حاضر شدم. گاهی به بهانه ای کنار این و آن مینشستم و حرفهایی میزدیم. 🔸دشواری های این کار کم نبود. نیاز داشت انسان واقعا دلش برای دیگران بسوزد و همینطور خودش و شخصیتش را زیر پا بگذارد. تا بتواند با بچه و پیر و جوان ارتباط بگیرد. 💭به یاد خاطره ای از شهید عزیز محسن حججی افتادم. جایی خوانده بودم که ایشان زمانی از روی دلسوزی کتاب شهدا را برداشته و درب خانه ها را میزده و به آنها توضیح میداده تا بخوانند! 💖واقعا عظمت کار این روح مهربان و دلسوز من را گرفت! بی خود نیست لایق شهادت میشوند و ما مدّعیان بی مایه همیشه جا ماندگان این قافله ی بهجت و سعادتیم. خدایا ما را از شرّ این خود بی خودمان نجات ده! 💭بنده خدایی میگفت طوری شده بود که آماده ی بدترین گناهان شده بود. میگفت در آن زمان هیچ عاملی نمیتوانست او را از گناه بازدارد. حتّی یاد خدا هم برایش مهم نبود. تنها چیزی که باعث شد حفظ شود یاد شهدا بود. 👈عند ذکر الصالحین تنزل الرحمه. یکی از بهترین مواعظ و تربیتها ذکر و یاد زندگی این شهدا است. جوانان را در هیئتها و با یاد شهدا تربیت کنیم. یکی از بهترین راه ها برای مبارزه با نفس و شیطان و دنیا آرزوی شهادت است. آدمی را عجیب از دنیا میکند. 👈یکی از بهترین کارها انس با این عزیزان است. هر کدام ببینیم روحمان با کدام مأنوستر است. گاهی مانند یک دوست و رفیق با او حرف بزنیم و برایش خیرات کنیم و بخواهیم کمکمان کند. شهدا رفقای خوبی هستند.
(نوشته انتخاباتی ۶) لطفا نشر دهید «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ في‏ شِقاقٍ بَعيد» برخی زبان حالشان این است که: اصلا من رأی نمیدم! این حکومت آخوندی فاسد نالایق باید بره! تا حالا در تاریخ بدتر از اینا وجود نداشته! برخی هم حال و هوای باطنشان شبیه این مضمون را مخابره میکنند هر چند انسانهای متدینی باشند. در پاسخ چه بگوییم؟! راستش عده ای دیگر کارشان از منطق و استدلال گذشته یا در مسیر چنین حالتی افتاده اند! نوعی لجبازی و حالت «شقاق بعید» دارند. اصلا حرف گوش نمیدهند و دنبال حقیقت نیستند. دل چرکین شده اند. حاضرند هر باطلی را علیه نظام و کارآمدی و خدماتش گوش کنند ولی هیچ حقّی را به نفع آن نشنوند یا توجّه و باور نکنند. شاید خودشان را دیندار هم بدانند! نشانه ی وخامت حالشان آن است که بدشان هم نمی آید دشمنان دین و کشورشان به نوعی در هر صحنه ای غلبه پیدا کنند. آیا بعد از این همه دلائل حقّانیّت این شجره طیبه نظام اسلامی که با خون شهدای عزیزش آبیاری شده و دلائل بطلان راه دشمنان این نظام پاک برای اینها دلیل دیگری میشود آورد؟! اینهایی که اصلا حاضر نیستند حرفی بشنوند و با بغضی عجیب در این زمینه همراهند یا در این مسیر افتاده اند. در منطق قرآنی اینها را فقط میتوان وعظ و گاهی بیم داد و به یاد آخرت و سرگذشت پیشینیان و فلسفه آفرینش و هبوط و نبرد دائمی و آشتی ناپذیر بین جنود عقل و جهل در این دار ظلمت انداخت. برایشان این آیه را خواند که: «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ في‏ شِقاقٍ بَعيد» چرا اینگونه متعصّبانه اعراض میکنید؟! داستان شما از حقّ و باطل گذشته! خود حالتتان گویای نوعی بیماری و لجبازی است. نیاز به یک آرام بخش دارید تا بتوانید مقداری آرام شده و دوباره برخوردی عقلانی با موضوع داشته باشید. اصلا نمیگوییم این نظام بر حق است! بیایید یکبار دیگر از نو بحث کنیم. آنجایی که احتمال نورانیّت و صداقت این نظام هنوز برایتان منتفی نیست. چون ادّعای این نظام خیلی بزرگ است، از باب لزوم دفع ضرر بیایید بار دیگر منصفانه و به دور از تعصّب پیرامونش بیندیشید. نکند با شجره ای طیبه در افتاده و خود را در شقاقی بعید با آن قرار داده اید؟! احتمالش تکانتان نمی‌دهد؟! پس بیایید تا دیر نشده بار دیگر پیرامونش فکر کنید. اگر بعد از فکری منصفانه باز هم خواستید بر موضعتان اصرار کنید دیگر با خودتان است. به قول ادباء، آیه‌ی بالا کلامِ منصف و برای تشویق به تأمّل و استدراجِ اقرار است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۸) «کتاب بازی» 🔹کبوتر بازها را نمیدانم دیده اید یا نه! دنیایی دارند! اخیرا هم فوتبال بازها و بازی های مجازی عده ای را مشغول کرده اند! بعضی ها هم ماشین باز و موبایل باز اند! 💡به ذهنم خطور کرد یکی از چیزهایی که خوب است فرزندانمان یا شاگردانمان را بار بیاوریم «کتاب باز» شدن است. 📚بنده خودم اقرار میکنم یک «کتاب باز»ـم. یادم می آید برخی کتابها را مثل خصائص ابن جنّی را در مترو و حدائق ندیة سید علی خان را کنار دریا و الغدیر را در کش و قوس ازدواج و تاریخ ابن طقطقی را در عمره و... خواندم. 📚زمانی واقعا معتاد به کتاب شده بودم. هر جایی میرفتم باید دستم یک کتابی می بود والّا احساس کمبود داشتم. تا اینکه لبتاب کوچک و موبایل جای آن را گرفت. چقدر کتاب که با لبتاب و موبایل خواندم. 📚انصافا سرمایه ای با برکت بود. من که از کتاب بازی خیلی خیر دیدم. کتاب باز بودن با انبوه خوانی هم فرق دارد. فقط یک توصیه ای میکنم اگر خواستید کتاب باز باشید «فیش باز» هم بشوید. 🚫یکی از آسیبهایی که اکثر اهل علم گرفتار آن هستند این است که از همان ابتدا کتاب باز بار نمی آیند. همین است که از بسیاری چیزها در دراز مدّت محروم میشوند. 🚫یکی از شیاطین این راه این است که مدام بگویند زود است! از این کتابها یک غولی درست کنند یا یک آینده ای برای خواندنشان ترسیم کنند که هیچ گاه نمیرسد. نخیر! اینها را بشناسیم و دست بگیریم و تورّق کنیم. 🙏و خدا رحمت کند آن استاد فرهیخته ای که در سال اوّل طلبگی به بنده این سفارش را کرد که تا میتوانی کتابهای مهم را از همین ابتدا بخر! همان سال اول با کشاف زمخشری و... دمخور شدم.
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۹) «قدر فلسفه و عرفان اسلامی را بدانیم» «سرّ سفارش به عرضه امور به قرآن و روایات» 🔹به مناسبتی بار دیگر با کتاب مفاتیح الغیب صدر المتألّهین مأنوس شدم. این کتاب یکی از آخرین کتب صدرا قبل از رحلتش و در نهایت سیر علمی اش است. آن را بسان مقدّمه ای برای تفسیر قرآن کریم نگاشته است. پر از نکات و حکمتها و دقائق و ظرائف است. 👈حقیقتا قدر صدرا کم دانسته شده است. هم در بین شیعه غریب است و هم در دنیای اسلام و هم در جامعه ی بشری. ظهورش مصادف با آغاز رنسانس و تحوّلات تمدّنی شد. 👈اگر همان دنیای قدیم ادامه می یافت ایشان ظرفیّت آن را داشت که حکیم اوّل در شرق و غرب عالم در همه ی محیطهای علمی باشد. ✋حیف از این نکات و دقائق نیست که در این گوشه ها خاک میخورد؟! پس در این دانشگاه ها و حوزه ها چه میخوانند؟! چه کسی باید اینها را فرا بگیرد؟! ⚪بنده با آنهایی که این علوم فلسفی و عرفانی را گویا میپرستند میانه ای ندارم. حتّی با آنهایی هم میانه ای ندارم که اذعان میکنند اینها معصوم نبودند ولی در عمل طوری با عبارات اینها در شفا و اسفار و فتوحات و... رفتار میکنند که گویا مقامی بالاتر از عصمت دارند. ⚪از آن طرف با امثال غزّالی ها و فخر رازی های سنّی و شیعه ی خودمان که کاری جز بدگویی و ناشکری ندارند هم میانه ای ندارم. این همه فوائد و نکات و برکات را که اینها در سر سفره آورده اند را ندیده و مدام نق میزنند! گویا طلبکارند! 👈طوری حرف میزنند که گویا هیچ چیز قابل استفاده و هیچ حکمتی اینها با خودشان نیاورده اند و خودشان علوم اولین و آخرین را از قرآن و سنت استنباط کرده اند! 👈گویا این علوم حکمی با این همه دستاورد حیرت انگیز و خارق العاده هیچ چیز خاصی با خود نیاورده و یک چیزی هم به اینها بدهکارند! 👈جالب اینکه خود اینها هم از آنجا که میدانند یا نمیدانند سر سفره ی این علوم نشسته و از آن تغذیه میکنند و از باب «الشعیر یؤکل و یذمّ» از آن بدگویی میکنند. 👈آری در آثار این حکما غثّ و سمین بسیار است. چرا باید به خاطر برخی امور این همه برکات کارشان را نادیده گرفت؟! چرا به خاطر برخی اباطیلشان حقایقشان را انکار کنیم؟! «فَلَوْ أَنَّا إِذَا رَأَيْنَا شَيْئاً مِنَ الْبَاطِلِ مَعَ الْحَقِّ تَرَكْنَا لَهُ‏ الْحَقَ‏ لَمْ نَقْضِ حَقَّ مُسْلِمٍ» 👈بله این کار درستی است که خوش‌بین افراطی و زود باور نباشیم. اینها هرگز معصوم نیستند. ولی بد بین هم نباشیم. آنچه این دسته به آن دعوت میکنند یک بدبینی افراطی است. 👈شاید هم اینها مبتلا به یک عکس العمل افراطی در برابر آن والهان افراطی این علوم فلسفی و عرفانی شده اند! در هر حال نوعی بیماری ادراکی است. ⚪طریق صحیح همان است که اهل بیت علیهم السلام به ما یاد داده اند؛ آنکه الحکمة ضالّة المؤمن. در چنین نگاهی همه چیز متفاوت میشود. فرهنگ عرضه به ثقلین که در هر حال به شکلی توسّط دین مبین تبلیغ شده یک فرهنگ قویم است. این فرهنگ میگوید زود انکار نکنید. به قرآن و روایات عرضه کنید. 👈خدا را شکر که سعیم بر آن است که دین خود را تنها از قرآن و سنّت بگیرم. آن هم نه از باب تحمیل اندیشه و جهل به روش فهم و طرق اسانید. ولی این باعث نمیشود اگر حقیقت در جایی میوه ای داده آن را نبینم. نه! 👈آن را می آورم و به قرآن و روایات عرضه میکنم. حرفهای این فلاسفه و عرفا و دیگر نحله ها را باید به قرآن عرضه کرد. ✔لابد میگویید اگر قرار است عرضه کنیم خب خود قرآن کریم و روایات آن را دارد و تحصیل حاصل باطل است. در پاسخ باید گفت این عرضه نکته ها دارد. بسیاری از حقایق قرآن و روایات در ظرف عرضه خودش را به ما نشان میدهد. ✔ما باید مبدأ قابلی خود را توسعه دهیم. گاهی در قالب این عرضه تازه حقایق عمیق و دقیق دینی را میفهمیم. البته نه صرفا از این رو که متوجّه شویم این حرف در قرآن بود و ما به آن توجّه نمیکردیم. بلکه حتّی گاهی به این شکل که قرآن به شکل عمیق و دقیقی این را نمیگفت و چیز دیگری میگفت و ما به آن توجّه نمیکردیم!
(نوشته انتخاباتی ۷) لطفا نشر دهید (انتخابات و بیماری بد بینی و بی اعتمادی) «سلام حاج آقا وقتتون بخیر ببخشید یه مسئله ای. من در دو انتخابات اخیر بخاطر عدم شناخت لازم از کاندیداها و احتیاط، رای سفید میدادم. این رویه متاثر از طریق احتیاطی امثال ... هست. حالا میخواستم در این زمینه راهنمایی بفرمایید که همین بررسی عرفی و شناخت نسبی (شبیه عدالت فقهی و...) کافی هست با اینکه باید دقیقتر صلاحیت افراد رو بررسی کرد و یا اینکه کلا احتیاط کرد و بگیم نمیشود باطن افراد رو شناخت» در پاسخ باید گفت در اینجا تردید جدّی وجود دارد که احتیاط موافق احتیاط باشد. ما در این امور مأمور به احراز باطن افراد نبوده و توان آن را هم نداریم. در اینجا وظیفه عقلائی ما که نوعی حجّت شرعی را نیز برایمان تأمین میکند رجوع جاهل به عالم است. میتوانیم به لیستهایی رأی بدهیم که مبتنی بر برخی شاخصها توسّط برخی افراد موثّق که تدیّن و کفر به طاغوتشان برایمان محرز است معرّفی شده اند. از طرفی در این موارد باید مراقب بود مبتلا به سوء ظنّ بی مورد هم نشویم. امروزه با توجّه به شیوع فکر بد بینی پست مدرنی در فرهنگ جامعه بشری مخصوصا با گسترش رسانه و همینطور امکان گسترده برای تخریب افراد از طریق فضای مجازی بسیاری از انسانها و حتّی مؤمنان و اهل تقوا مبتلا به بیماری بدگمانی شده اند. حتّی کار به جایی رسیده که چهره های شاخص و امتحان داده اصولگرایی معمولا متّهم به اموری عجیب و غریب میشوند. در این موارد باید اصل را بر حسن ظنّ گذاشته و سهل اندیشانه اعتماد بی جا به منابع غیر موثّق داوری نشده نداشت. گرایش درونی خود را به تصدیق این بدگمانی ها متّهم کنیم. نکند مبتلا به اپیدمی بد بینی فراتجددی در باب قدرت شده ایم. باید بدانیم این رویکرد بدبینانه و شکاکانه و سوء ظنّ مخصوصا در زمینه قدرت و محتاط بودن افراطی در این زمینه از بیماری های شناخته شده برای فضای فرا تجدد است که مبتنی بر نوعی فردگرایی تشدید شده و باعث نوعی کلبی گری سیاسی است. امری که به بی رغبتی انسانها به حوزه مسائل عمومی و دور کردن آنها از کنش سیاسی می انجامد. همین است که امروزه یکی از چالشهای جهانی روند کاهشی مشارکت انتخاباتی به طور نسبی در جهان معاصر است. چنین رویکردی همانطور که برخی اندیشمندان معاصر بیم آن را داده اند باعث میشود انسجام و جامعیّتی که منجر به پیشبرد یک پروژه سیاسی است به خطر بیافتد. آری این روح بی اعتمادی در عرصه قدرت یک بیماری در زمانه ی ماست. زمینه برای بی اعتمادی با توجّه به شیوع فرهنگ بد بینی فرا تجدّدی میان ما بیش از پیش شده است. این بدگمانی و بی اعتمادی یک بیماری است که به شدّت هم مسری است و مانند یک اپیدمی میتواند به سرعت همه را مبتلا کند. طوری میشود که هیچ کسی از گزند آن در امان نخواهد ماند و این جوّ قطعا به سود انسانهای پاک و انتخابهای صحیح نخواهد بود. سابقا در بذل خاطر ۱۴۲ و نقد فیلم سینمایی جاده آرلینگتون در این مورد با عنوان مهندسی نگرشها مطلبی بیان کرده بودم. راستش این روزها چیزهای عجیبی از این بد گمانی مشاهده میکردم. یکی از عزیزان را دیدم که مدام از همه بد میگفت! یکی از دوستان فاضلمان هم به شکل یک قضیه موجبه کلّیه با قاطعیت میگفتند به هر کسی که در مجلس فعلی بوده دیگر رأی نخواهد داد! آنچه از تعالیم دین مبین اسلام روشن است این است که اسلام میانه ای با اصالت بدگمانی و سوء ظنّ به دیگران نداشته و کنشگری سیاسی و مشارکت در امر قدرت و اهتمام به امور جمعی مسلمین را لازم میداند. اسلام میانه ای با چنین اخلاقهای پست مدرنی ندارد هر چند همه ی ما به نوعی به آن کما بیش مبتلا شده ایم. باید با خودآگاهی به این آسیب خود را از گزند آن واکسینه کنیم. باید یاد بگیریم که چطور با کیاست و حسن ظنّ و اتقان کنش سیاسی با توجّه به خیر الموجودین شخصی را انتخاب کرده و به او اعتماد کنیم تا در آینده به تعبیر برخی اساتید عزیزمان حاملان والاتر و کارآتری برای اندیشه اصولگرایی پیدا شود. با بد بینی و بد گویی و بی اعتمادی و سرخوردگی نمیتوان گامی به نفع اصولگرایی برداشت. مراقب باشیم با بدگمانی و بی اعتمادی نابجا کاری نکنیم که آخر الامر از جبهه ی خودی چیزی جز اسمی بدون مصداق باقی نماند.
(نوشته انتخاباتی ۸) لطفا نشر دهید «انتخابات و تحقق تدریجی فرهنگ مردم سالاری» کم مهری به صندوق رأی برای بخش قابل توجّهی از جامعه ی ایرانی معلول ذهن استبداد زده ی تاریخی حاکم بر فرهنگ ایرانی است. مردم ما برای قرنهای قرن مبتلا به استبداد سیاه نظامهای طاغوتی بودند. دیگر عادت کرده بودند که مانند نوکر با آنها برخورد شده و شخص دیگری برایشان فکر کند و آنها را تدبیر و مدیریت نماید. آنها هم گوشه ای بنشینند و زندگیشان را بکنند و غر بزنند! همین است که فرهنگ و ذهن انسان ایرانی استبداد زده است. درست در برابر فرهنگ استبداد، فرهنگ مردم سالاری و جمهوریت است که مبتنی بر مشارکت عمومی و مسئولیت پذیری جمعی است. ولی چطور ممکن است فرهنگ شوم استبدادی که سابقه ی هزاران ساله در بین ما دارد یک دفعه با انقلاب اسلامی از میان برود؟! دلمان را به همین خوش کنیم که رأی میدهیم و بعدش بدون نظارت فعال و انجام وظایف مدنی خودمان منتظر باشیم شخص منتخب همه چیز را درست کند و وقتی چیز خاصی نمیبینیم از مردم سالاری نا امید شویم! راستی از چه چیزی میخواهیم نا امید شویم؟! میل آن را داریم که باز به عصر استبداد برگردیم؟! اینها در واقع از تبعات ذهن استبداد زده و عافیت طلب ماست. شاید سالها طول بکشد تا این فرهنگ شوم استبدادی به مرور در میان ما کنار رفته و تبدیل به مردم سالاری واقعی و رعایت قانون و کنشگری و نظارت جمعی شود. باید بدانیم تجربه ی مردم سالاری و ایستادن روی پای خود و رجوع به انتخابات برای اینکه به ثمر بنشیند نیازمند یک فرآیند تدریجی و احیانا طولانی مدّت است. باید مدّتها بگذرد تا ملّت با این عقلانیت جدید در اداره ی اموراتش خو بگیرد و به یک رشد عقلانی جمعی و بلوغ فکری برسد. تا اینکه هم انتخاب کنندگان و هم انتخاب شوندگان به وظایف خود به نحو احسن قیام کنند. از تبعات همین ذهن استبداد زده و عافیت طلب است که همه ی وظایف را بر عهده ی منتخبش دیده و بر عهده ی خودش برای ارتقاء تجربه ی مردم سالاری جز انتخاب کردن وظیفه ای نمیبیند. آیا ما هم به وظایف مدنی خودمان به خوبی عمل میکنیم که از منتخبینمان انتظار داریم بی اشکال باشند؟! ما خودمان مبتلا به قانون گریزی، مالیات گریزی، کم غیرتی ملّی و... نیستیم؟! تجربه ی جمهوریّت شبیه تجربه ی راه افتادن یک کودک است که مدام باید تاتی تاتی کند و به زمین بیافتد تا اینکه بتواند روی پای خودش ایستاده و به مسیر خودش ادامه دهد.
باسمه تبارک و تعالی (۸۲۰) «عظمت درمانی» «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ‏ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا اَبَداً» 📚به مناسبتی یک دوره مباحث حکما و عرفا را در برخی زوایای عالم اشباح مجرّده و عالم مثل معلّقه ظلمانیة و مستنیره و ارواح مثالیه مرور میکردم. 🔸دیده اید وقتی آدم در آسمان و عظمت آن مینگرد چه حالتی پیدا میکند؟! تمام پندارهایش فراموشش شده و غرق این عظمت بی کران میشود. به مراتب بیش از این حالت وقتی انسان با چشم فکر یا قلبش به ملکوت این آسمانها و زمین مینگرد دچار دهشت و حیرت میشود. 🔹انسان را سخت تکان میدهد. آدم دوست دارد آنهایی که مبتلا به فقر، بیماری، فقد عزیزان، بی مهری، مشکلات خانوادگی و... شده اند را خبر کند بیایند اینجا تا از عظمت هستی همه چیز یادشان برود! اسمش را «عظمت درمانی» گذاشته ام! 📖«أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ وَ ما خَلَقَ‏ اللَّهُ مِنْ شَيْ‏ء» 🔸در همین حالتها بودم که خوف و خشیتی وجودم را فرا گرفت. خدایا! پروردگارا! اینجا دیگر کجاست؟! منِ بی کس و تنها در این وسعت بی پایان پر از غرایب به کدام سو بروم؟! 🔹مشغول خواندن زیارت آل یاسین و جامعه صغیره و سپس سوره مبارکه احقاف شدم. احساسی وجودم را گرفت که نترس! یک دستت در دست قرآن است و دست دیگر در دست اهل بیت! 🔸تا با آنهایی در این شلوغی های دهشت انگیز دار هستی گزندی به تو نخواهد رسید. در صراطی مستقیم راه خود را به سوی حوض کوثر و آن غایت بی پایان ادامه خواهی داد. 🙏حدیث ثقلین برایم جلوه ای دیگر یافت. حالت کودکی را پیدا کردم که با نگاهی نگران در خیابانی شلوغ محکم دست پدر و مادرش را چسبیده تا گم نشود.
(نوشته انتخاباتی 9) لطفا نشر دهید (در انتخابات بیشتر به «من قال»ها به جای «ما قال»ها بنگرید) یکی از دوستان از امام جمعه برخی شهرها که باجناقش بود نقل میکرد که الآن چند سال است میخواهد مکبّر را تغییر دهد زورش نمیرسد! میبیند اگر بخواهد عوض کند به شکلی باید با اوقاف و سپاه و دفتر تبلیغات و... درگیر شود! دیدش نسبت به سیاست خیلی تغییر کرده است. قبلا گویا در خیالات سیر میکرد. گویا فهمیده مرد این میدان نیست. اصلا عالم دیگری است. از همینجا میخواهم یک نکته ای را در باب انتخابات عرض کنم: ماها معمولا در انتخاب نماینده سه اشتباه بزرگ داریم: 1⃣یکی اینکه بر اساس حرفهای قشنگ و حتّی بیان برنامه های قشنگ شخص را انتخاب کنیم. واقعا حرفهایش درد جامعه است. نقطه ضعفها را خوب بیان میکند و ادّعا میکند قادر به رفع آن است. اینها را «قشنگ زدگی انتخاباتی» مینامم. 2⃣دیگر اینکه بر اساس حرفهای عالمانه شخص را انتخاب کنیم. شخصی را گزینه ی بهتر میدانیم که اگر فرضا امتحان گرفتند سواد او از همه بیشتر بوده و به پرسشها دقیقتر پاسخ بدهد. اینها را «سواد زدگی انتخاباتی» مینامم. 3⃣دیگر اینکه بر اساس حرفهای دینی و تقوای عملی شخص را انتخاب کنیم. شخصی را گزینه ی بهتر بدانیم که از همه در نگاه ما باتقوا تر است. اهل احتیاط است. اخلاص دارد. اینها را «تقوا زدگی انتخاباتی» مینامم. در عالم ذهن فکر میکنیم همینکه موضعی حق بود و روشن پس هیچ مانعی برای تحقّق جز اراده نکردن ندارد. پس وقتی قشنگ و عالمانه حق را دانستیم و تقوای اراده هم داشتیم دیگر به نقطه ی مطلوب میرسیم! این اشتباه بزرگ به خاطر خلط میان عالم ذهن و عالم عین است. شخص میتواند حرفهای قشنگ و حتّی عالمانه بزند و اتّفاقا خیلی هم با تقوا باشد ولی کار را در عالم عینیّت نمیتواند جلو ببرد. ولی در عالم عین میبینیم که حرف حق برای تحقّق موانع بسیاری را با توجّه به مانع خارجی پیدا میکند که اساسا علم دیگری نیاز دارد که چطور با توجّه به شرایط موجود مقداری به سمت آن موضع حق میتوان حرکت کرد. گاهی سرداران جنگی مانند اشترها میخواهد نه امثال کمیلها. سابقا در بذل خاطر ۶۷۰ مطلبی در زمینه تفاوت علم ذهنی و علم خارجی نوشته بودم. مؤلّفه های انسانی که به درد عالم عینیّت میخورد مؤلّفه های دیگری است. همین است که گاهی باید در باب تزاحم به این ملاکها هم توجّه کرد. ممکن است کسی حرفهایش قشنگش یا علمش یا حتّی تقوایش به اندازه ی دیگری نباشد ولی ملاکهای یک انسان اهل عمل در او بیشتر است. در عالم عینیّت و تحقّق گاهی باید تقیه کرد و گاهی باید با تمام وجود همه ی حق را گفت. اینجا دیگر فقط جای حرف قشنگ و دانایی نیست. عرصه ی عینیّت عرصه ی زد و خورد و قدرت اقناع و قدرت تعامل است. عرصه ی مدیریّت و کیاست و شجاعت و قدرت اقدام و به موقع عمل کردن و به موقع کوتاه آمدن و جمع کردن کار و جرأت است. عرصه ای است که گاهی ارتباطات قبلی و شناخت و یاوران و اعوان و انصار میخواهد. ما باید بدانیم نمایندگان را عمدتا برای عالم عینیّت داریم انتخاب میکنیم نه برای عالم ذهن. آنها را قرار نیست به یک محیط فرهیخته ی علمی و آکادمیک بفرستیم که همه تشنه ی حقیقت و استدلال هستند! نخیر! در عالم عینیّت باید ببینیم آیا مؤلّفه های نمایندگی برای حرکت به سمت نقطه ی مطلوب را دارند؟! اصلا بلوغ و حدّ نصاب لازم برای جنگندگی در این عالم را دارند؟! اینگونه افراد را که کارکشته در مقام عینیّت و تحقّق هستند را «رجال تحقّقی» مینامم. آنهایی که اهل عمل و بر کرسی نشاندن و حرکت به سمت نقطه ی مطلوب با همه ی پیچیدگی های عالم عینیّت هستند. حتّی اگر ضعفهایی هم داشته باشند. از اینجاست که برای انتخاب یک نماینده در عالم عینیّت و حرکت به سمت وضع مطلوب مؤلّفه هایی برجسته میشود که برای انسان ذهن زده برجسته نبود. همین است که نگاه کردن به «من قال» برجستگی بیشتری نسبت به «ما قال» پیدا میکند. اینکه کسی که این حرفهای قشنگ یا علمی را میزند کیست؟! آیا مدیریت و جسارت و قدرت تعامل و انجام کار را دارد؟! آیا قدرت ریسک کردن را دارد؟! یا میخواهد فقط در ذهنش بر حریف واقعی پیروز شود؟! وقتی چنین است به سادگی نمیتوان به افرادی که علم به مؤلّفه های «رجل تحقّقی» بودن آن نداریم رأی بدهیم. و چنین علمی کارنامه ی عملی میخواهد.
باسمه تبارک و تعالی (۸۲۱) «اشکالات علامه طباطبایی به علامه مجلسی» «الانتصار للدين بما لايرضى به الله سبحانه‏» «نظریه غُرَر علامه طباطبایی» «عقل قرآنی» (۱۰) 🔹روش فهم متن دینی یکی از موضوعاتی است که همواره موضع اختلاف بوده است. ریشه ی اختلاف عمیقتر از آن است که منحصر در مذهب شیعه هم باشد. در یهودیّت و مسیحیّت هم هست. 👈در دنیای اسلام نیز برخی مانند اشعری و غزّالی و فخر رازی ها مدّعی فهمی عرفی و معتبر از متون دینی بودند و در برابر فهم فلسفی و عرفانی و عقلانی از متون دینی موضع میگرفتند. 👈در دنیای تشیع نیز بررسی تاریخ این مسأله به درازا میکشد. از همان ابتدا و عصر خود اهل بیت علیهم السلام هم بوده و کار به جایی میرسد که مثلا مرحوم صدوق وقتی رساله ی اعتقادات مینویسد شیخ مفید تصحیح الاعتقادات مینویسد! 👈در ادامه با ظهور فلاسفه و عرفای بزرگ در دنیای تشیّع مانند خواجه نصیر الدّین طوسی و سید حیدر آملی و میرداماد و شیخ بهایی و ملاصدرا بار دیگر مسأله ی روش فهم متون دینی برجسته شد. 👈از طرفی با عقلی مواجهیم که مثلا کافی مرحوم کلینی را در قالب مرآة العقول علامه مجلسی میبیند و عقلی دیگر که همین کتاب را در قالب شرح کافی مرحوم صدر المتألّهین. اینها نماینده ی دو نوع تلقّی نسبت به متون دینی و روش فهم آن هستند. 👈کار به جایی میرسد که مرحوم علامه مجلسی بزرگترین جامع حدیثی شیعه را در قالب بحار الانوار با همکاری مجموعه ای جمع آوری کرده و فهم نحله ی خود را ضمیمه ی این روایات میکند. چیزی شبیه نسخه ی ارتقاء یافته ی اعتقادات شیخ صدوق میشود. ⬇
👈این کار ورای همه ی نقاط قوّتش نباید به گونه ای جلوه کند که علم حدیث را به نفع خود مصادره کند. ممکن است شخصی که کاملا نماینده ی فهمی عقلانی و روش مند از متون دینی است یک عالم رجالی و متتبّع قهّار باشد و یک کتاب حدیثی بسیار بزرگ جمع آوری کرده و فهم عقلانی خود را ذیل آنها ضمیمه نماید. ✋اشتباهی که اینجا رخ داده این است که علم حدیث و محدث بودن را به نفع روش فهم خاصی مصادره کنیم. نخیر! ممکن است شخصی از همه در تتبّع و تحقیق حدیث و رجال شناسی و بررسی های حدیثی مسلّطتر باشد ولی روش فهمش روشی عقلانی باشد. 👈فعلا در صدد قضاوت بین نحله های مختلف که قائل به فهم برتر از متون دینی هستند نیستم. 🔹مرحوم علامه طباطبایی به عنوان نماینده ی بزرگ جریان عقل گرا در مجموع تا جلد ششم بحار الانوار بر ۸۸ موضع تعلیقه زده اند. در برخی موارد اشکالات صریح و ریشه ای به روش فهم علامه ی مجلسی وارد میکنند که باعث شد جریان اخباری مانع نگارش ادامه تعلیقات توسّط علامه طباطبایی شوند. 👈علامه طباطبایی هم با بیان این مطلب که دفاع از امام صادق مهمتر از دفاع از علامه مجلسی است از کار خود دفاع نمودند. نوع تعلیقات علامه طباطبایی به گونه ای است که صلاحیّت علمی امثال علامه مجلسی را در ورود به برخی مباحث زیر سؤال میبرد. 👈چیزی شبیه همان تصحیح الاعتقادات میشود. علامه طباطبایی در موضعی از تعلیقات خود روش فهم حدیثی علامه مجلسی را مصداق «الانتصار للدين بما لايرضى به الله سبحانه‏» میدانند. ⚪در پاسخ از اشکالات علامه مجلسی در باب روش عقلانی ابراز میکنند که وقتی ظواهر دینی در اصل حجّیتشان متوقّف بر برهان عقلی هستند باید دانست دیگر باید حکومت عقل را در هر جایی که حکمی به همان وضوح دارد قبول کرد والّا یک بام و دو هوا و نوعی تناقض رخ میدهد: 📖«فإنّ هذه الظواهر الدينية لو أبطلتْ حكم العقل لأبطلت أوّلًا حكم نفسها المستند فى حجّيته إلى حكم العقل» 👈از طرفی ظواهر دینی برای انسان معمولا قطع و یقین ایجاد نکرده و مفید ظن است. لذا چنین ظنّی توان مقاومت در برابر برهان عقلی که مفید یقین است را ندارد. 👈این اساس اشکال نحله هایی است که میخواهند عقل را در روش فهم دین کنار بگذارند. اینها من حیث لا یشعرون به هدم اساس حدیث و دین حکم کرده اند. 💭یادم هست استاد فیاضی دام ظله یکبار در درس فلسفه میفرمودند در مشهد مقدس یکی از طرفداران مکتب تفکیک وقتی ایشان را دیدند شروع به اشکال به ملاصدرا کردند. ایشان میفرمود به او گفتم بگو ببینم اگر روایتی دیدید که میگفت اجتماع نقیضین محال نیست چه میکنید؟! گفت قبول نمیکنم. ایشان هم فرمودند خب به همین قیاس برخی مطالب نظری برای امثال ملاصدرا با قوت برهان وضوحی مثل استحاله اجتماع نقیضین پیدا کرده است. حالا به بحث خودم برگردیم: 🔹در ادامه علامه طباطبایی در موضعی از این تعلیقات به انتقاد صریح از علامه مجلسی میپردازد که روش این بزرگواران دو خطای بزرگ دارد: 1⃣خطای اوّل یک خطای اخلاقی و معرفت شناسانه در باب مقوله فکر و سوء ظنّ به حکما و فلاسفه و عقل و برهان است. 2⃣خطای دوّم یک خطای منهجی مهم در باب مقوله فهم و غفلت از اصل مسلّمی است که قرآن و حدیث به آن اصرار دارد. آن هم ذو بطن و عمق و دشوار بودن فهم حقائق دینی و لزوم تنزیل و رعایت مراتب در بیان حقائق است. همانکه باعث میشود بیان دینی بیانی ذو مراتب و تشکیکی باشد. 👈ولی پیش فرض امثال علامه مجلسی نوعی فهم متواطی از دین است که خلاف مسلّمات دینی ماست. این امر را علامه به شکل لطیفی توضیح میدهند: ✔به عقیده علامه طباطبایی روش فهم امثال علامه مجلسی این است که فرض میگیرند اهل بیت علیهم السلام مطلبی بیش از فهم عامّه مردم نفرموده اند! ممکن است بیشتر روایات هم در ظاهر همین باشد ولی از دو چیز غفلت میکنند. یکی همان نکته ی عمیق بودن و مراتب تشکیکی است و دیگری وجود غرری از آیات و روایات که مانند محکماتی بر دیگر متون سایه انداخته و معنای عمیقتری به آنها میبخشد. همه را رنگ دیگری میزند! ✔عجیب این است که وقتی به اینها میرسند به جای آنکه آن فهم عامیانه را ارتقاء بدهند آن غرر روایات را پایین می آورند و در سطح متعارف فهم ها تنزل میدهند. همین است که هم غرر روایات خراب میشود و هم روایات عادی به واسطه ی آنکه دیگر ارتقاء پیدا نمیکنند خراب میشوند! 📖«الطريق الذى سلكه فى فهم معانى الأخبار، حيث أخذ الجميع فى‏ مرتبة واحدة من البيان وهى التى ينالها عامّة الأفهام، وهى المنزلة التى نزل فيها معظم الأخبار المجيبة لأسئلة أكثر السائلين عنهم عليهم السلام 📖مع أنّ فى الأخبار غرراً تشير إلى حقائق لا ينالها إلّا الأفهام العالية والعقول الخالصة. فأوجب ذلك اختلاط المعارف الفائضة عنهم عليهم السلام وفساد البيانات العالية بنزولها منزلة ليست هى منزلتها، وفساد البيانات الساذجة أيضاً لفقدها تميّزها وتعيّنها. ⬇⬇
📖فما كلّ سائل من الرواة فى سطح واحد من الفهم، وما كلّ حقيقة فى سطح واحد من الدقّة واللطافة. والكتاب والسنّة مشحونان بأنّ معارف الدين ذوات مراتب مختلفة، وأنّ لكلّ مرتبة أهلًا، وأنّ فى إلغاء المراتب هلاك المعارف الحقيقية» 🔸«نظریّه ی غرر علامه طباطبایی»🔸 یکی از نظریّات قابل توجّه علامه طباطبایی در فهم احادیث نظریّه ی «غرر آیات و روایات» است. بر اساس این نظریّه در فقاهت متون دینی یک سری آیات و روایات معدود کانونی و محوری وجود دارند که قطب معنایی بوده و بقیه متون دینی بسان سیّاراتی پیرامون این ثوابت نورانی معنایی باید معنا شوند. 👈وقتی به مضامین دیگر در شعاع نوری این غرر نورانی نگریسته شود معنای عمیقتری پیدا میکنند. بر اساس این نظریّه اساسا قرآن و روایات بر محور چنین کانونها و قطبهای معنایی چیده شده اند. 👈امری که غفلت از آن باعث میشود که اساسا نتوان فقاهت دینی خوبی داشت. کسی که در پی فهم متون دینی است اگر درکی از وجود چنین کانونها و قطبهای بزرگ معنایی نداشته باشد نمیتواند فقاهت مطلوبی پیدا نماید. ریشه ی تفسیر قرآن به قرآن در واقع به همین نظریّه ی غرر برمیگردد. 👈پشتوانه ی نظریّه ی غرر در نگاه علامه طباطبایی ورای استدلالهای عقلی و انتظارات برخاسته از آن، متون دینی متواتری است که دلالت بر عمیق بودن پیام دین دارد. 👈همین متون دینی همواره این انتظار را در ذهن مفسّر ایجاد میکند که به اعماق دیگری از معنا دست پیدا کند و در قالب چنین انتظاری به زودی به فرازهایی در متون دینی برخورد میکند که ظهور در همان چیزی دارد که به دنبال آن می‌گشت و آشکارا او را دعوت به عمق معنایی دیگری میکند. 👈ولی اگر در قالب چنین انتظاری با این متون برخورد نکند وقتی به آنها رسید قدر این غرر و نورانیت خیره کننده ی آن را ندانسته و درک نکرده و آنها را در سطح فهم عادی خود تقلیل و تأویل میبرد. البته این امر منافاتی با آن ندارد که براهین عقلی یا کشفی هم معلّم ما در یافتن این غرر آیات و روایات باشد. 👈این آیات و روایات کانونی نسبتی با سایر متون دینی برقرار میکند که مانند کیمیا برای آنهاست. گویا تاج پادشاهی بر سر آنان است و بقیه‌ی متون مانند زیردستان آنها باید قلمداد شوند. در دانش اصول فقه، شیخ انصاری رابطه ی حکومت و ورود را در مباحث الفاظ متون دینی کشف کرد. 👈ولی در اینجا نوع دیگری از رابطه بین متون حدیثی کشف شده که غرر روایات قرائن منفصله ی مهیمنه ای هستند که روح دیگری در دلالت متون دیگر می‌دمند و فهم از آنها را عمق بخشیده یا باغبانی میکنند. 👈بحث از نظریّه ی غرر علامه ی طباطبایی مجال واسعی میطلبد. در اینجا فقط به آن اشاره کردم تا تفاوت فهم امثال علامه طباطبایی در تفسیر آیات و روایات با فهم امثال علامه مجلسی روشن شود. در فهم علامه مجلسی چیزی تحت عنوان غرر به این صورت خاص وجود ندارد. ✋نقد و آسیب شناسی از روش فهم علامه مجلسی و همینطور علامه طباطبایی به عنوان دو نماد بزرگ فهم آیات و روایات مجال دیگری میطلبد.
باسمه تبارک و تعالی (۸۲۲) «العقل ما عُبِد به الرحمن و اکتسب به الجنان» «تفاوت عقل نظری و عقل عملی در سلوک» «تعریف عملی و وجودی» 🔹یکی از روایات نورانی مرفوعه ای است که بزرگان حدیث امامیّه مانند مرحوم برقی، کلینی و صدوق از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند. سند این روایت به دلیل عدم ذکر راوی صحیح نیست ولی با توجّه به اعتماد بزرگان و همینطور مضمون منطبق بر آیات و روایات دیگر کاملا قابل اعتماد است. 👈بر اساس این روایت شخصی از امام صادق علیه السلام میپرسد این «عقل» که مدام از آن صحبت میشود چیست؟! احتمالا ناظر به مباحث رایج در آن زمان بوده که بین طوائفی در مورد معاویه اختلاف افتاده بوده است. 👈برخی میگفته اند او یکی از عاقلترین افراد است و برخی دیگر این مطلب را قبول نمیکردند. فارابی در رساله ای که در باب عقل نگاشته به وضوح اختلاف بین مردم در زمینه آنچه معاویه داشته که آیا عقل بوده یا چیز دیگر را ذکر مینماید. 👈گویا امام صادق علیه السلام در پاسخ میفرماید همانطور که نباید بین شجاعت و تهوّر و یا ترس و خشیت و یا جود و ولخرجی اشتباه کرد بین عقل و شیطنت هم نباید اشتباه نمود. 👈آنچه معاویه داشت نوعی شیطنت بود که هیچ ربطی به آن عقلی که مورد مدح است ندارد. ولی اگر اینگونه است خود این عقل چیست که با شیطنت اینقدر تفاوت دارد؟! 👈حضرت در پاسخ فرمودند این عقل همان چیزی است که با آن خدای رحمان عبادت شده و سعادت بهشتی نصیب انسان میشود. ولی همواره این پرسش مطرح بوده که این چه نوع تعریفی از عقل است؟! ⬇