باسمه تبارک و تعالی (۸۷۱)
«التجاره تزید فی العقل»
🔹در مسجد گوهر شاد نشسته بودم. کنارم چند نفر رنگ پریده مثل افراد احتمالا کم سواد و ساده ی شهرستانهای دوردست با لهجه خاصی مشغول حرف زدن بودند. یکی دیگر طرف دیگرم کنار یک عرب نشسته و راحت داشت عربی صحبت میکرد! خودم تعجب کردم چنین شخصی چطور اینقدر عربی مسلط است.
🔸صحبتش که تمام شد گفت کار خدا ایشان در کویت مدتها کفیل من بود. میخواستم بروم کویت برای حل کردن مشکلی که دیدم مثل یک معجزه خودش برای زیارت آمده و اینجا نشسته! بعد آمد سمت این چند نفر و گفت اهل لامرد هستم و آنها هم گفتند اهل گراش اند! بعد دیدم مقداری به هم آشنایی دادند و آشنا درآمدند.
👈همه ی صحبتشان از تجربه کارشان و خاطراتشان در دبی و قطر و کویت و دیگر بنادر بود. یکی میگفت پدرش سال ۴۶ در قطر فوت شده و در قبرستان شیعیان دفن شده. چیزی که برایم جالب بود این بود که این تجارت و سفر به نقاط مختلف و کشورهای مختلف چقدر در اینها بلند نظری و روشنفکری ایجاد کرده.
👈گویا با مؤمنین عادی دیگر فرق دارند. یک پختگی و فرهیختگی در آنها ایجاد شده بود. آن بساطت و خامی که معمولا از اینگونه افراد آدم میدید در اینها دیده نمیشد! حتی اگر دانشگاه هم میرفتند شاید اینگونه به آنها وسعت نظر نمیداد که این تجارت و سفر در آنها ایجاد کرده.
💡به یاد این روایت افتادم که: (التجاره تزید فی العقل) اینها درکهایی داشتند که احساس کردم امثال بنده ندارند. دینداری و تقوای چنین افرادی هم طعم و عمق دیگری دارد.
✋مشکل بسیاری از مسئولان ما این است که پختگی عقل تجارت ندارند. خامند هر چند انبار اصطلاحات و تقوا باشند.
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۲)
«آیا مردم نسبت به دین و نظام دینی دلسرد شده اند؟!»
«نقدی بر آمارها»
🔹این روزها در ایّام عید نوروز و ماه مبارک رمضان توفیق نصیب شده به مشهد مقدّس مشرّف شده ایم. شبها که برای زیارت میروم حجاب زائرین در بیرون حرم در موارد زیادی مناسب نیست. ولی روشن است که به محبّت حضرت این راه را آمده اند و این بد حجابی از لوازم سطح فرهنگ دینداری جامعه در زمینه حدود حجاب است.
👈حدود و ثغور دینداری مردم تابع دین محقَّق در سطح جامعه است تا دین معرّفی شده در منابع و سرچشمه ها! دین محقَّق هم عالم خودش را دارد و در آن مثلا گاهی واقعا گمان میشود این سطح از دینداری کافی است و تناقضی ندارد!
👈ولی کسی که از زاویه ی دین معرَّف به این نوع دینداری نگاه میکند ممکن است احساس تناقض و بد گمانی غیر پیدا کند. با یکی از زوّار حرف میزدیم که صفحه ی مجازی خود را نشان داد و انتقادات خودش را از وضعیت کشور و مانند آن عنوان میکرد.
👈ولی با این وجود برای زیارت آمده بود و در اعماق دلش انسان احساس میکرد پیوند خاصی با این نظام برآمده از این معنویّات دارد هر چند فعلا به دلیل موانعی گمان میکند با آن مشکل دارد.
🔹یک مغالطه ای که در تحلیل وضعیت مردم و نسبت آنها با دین و نظام دینی وجود دارد تفکیک نکردن بین حالات اصیل مردم و حالات نشأت گرفته از زنگارها و غفلتها و موانع عارضی است. ممکن است افرادی به دلیل حال عارضی که فعلا پیدا کرده اند در ظاهر میانه شان با دین و نظام دینی ضعیف شده باشد.
⬇
👈ولی آن حال اصیل مخفی شده شان که واقعا در باطن آنها وجود دارد هر چند از خود آنها هم فعلا به دلیل مانع مخفی مانده کاملا طرفدار دین و نظام دینی است.
✔برای داشتن یک قضاوت بهتر باید آن حالات اصیل را هم در نظر گرفت. آن حالت ریشه دار در اعماق فطرت و اعماق حافظه ی تاریخی و فرهنگی ما باید دید چه طلبی دارد؟! آن حالت اصیلی که گاهی هنگام بحرانها یا اضطرارها یا برطرف شدن موانع طلب اصیل خودش را بروز میدهد.
⚪یکی از جاهایی که این حالت ناب و اصیل و باطن شگفت انگیز انسان ایرانی خود را توانست نشان دهد بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی بود. شهادت ایشان طوری بود که همه ی این حجابها و موانعی که بر آن من اصیل ایرانی افتاده بود را طوری یکباره کنار زد که آنان که نگاهی دیگر به جامعه و معانی کامن در آن دارند خوب فهمیدند این ایران عزیز چه حالت اصیل و نابی در سینه اش پنهان کرده است.
👈دو ماه قبلش برخی نادانان فکر میکردند ایرانیان همان غافلان آبان سال ۹۸ هستند! ولی دو ماه بعد در دیماه ۹۸ دیدند اصلا یک ایران دیگری وجود دارند که خیلی اصالت دارد ولی موانع نمیگزارد خوب خودش را نشان دهد.
💭یادم می آید یکی از اقواممان که اصلا میانه ای با نظام و شاید تا حدودی دینداری نداشت آنطور آن روزها برای حاج قاسم گریه میکرد و طرفداری میکرد و یک میل شدیدی به نظام اسلامی و دین پیدا کرده بود که وقتی او را میدیدم متوجّه میشدم هیچ ربطی به آن شخص سابق ندارد. هیچ ربطی به جو گیر شدن هم ندارد.
👈گویا آن من اصیلش از باطنش دارد زبانه میکشد و ظاهر میشود. آن تمایلات واقعی اش که پنهان مانده بود فرصت بروز پیدا کرده است. حقیقت انسان ایرانی نوعا همین است.
👈یکی دیگر از این امور که باز آن حالت اصیل انسان ایرانی را ظهور میدهد عزاداری سیّد الشهدا و همینطور زیارت اربعین در زمان ماست.
🔹به دلیل برخی مشکلات این زمان دیگر مثل قبل انسان وقت نمیکند به فامیلش سر بزند. یا به یاد آنها بیافتد! هر کسی در گوشه ای و شهری هست و شاید حتّی گاهی ناراحتی هایی هم بین آنها پیدا شود. در ظاهر ممکن است کسی بگوید اینها تقریبا ربطی به هم ندارند. رابطه ی شما با دوستتان یا همکارتان خیلی مهمتر از این رابطه ی فامیلی است. در ظاهر هم درست میگوید. ولی آیا اگر آن پیوندهای واقعی زمینه ی بروز پیدا کند واقعیت همینطور است؟!
👈یکی از اقواممان چندی پیش به رحمت خدا رفت. همین باعث شد که همه دور هم جمع شوند. فوت ایشان مانند یک نسیمی بود که آن آتش زیر خاکستر روابط رحمی را جلوه دهد. دیدیم همه دور هم جمع شده بودند و فرصت پیدا کرده بودند به همدیگر توجّه کنند و اینکه از یک ریشه هستند و همدیگر را دوست دارند.
👈محبّتشان خیلی نسبت به هم بیشتر شده بود. شاید خودشان هم نمیدانستند که اینقدر همدیگر را دوست دارند و برای هم مهم هستند. شاید خودشان هم نمیدانستند که اینقدر آن شخص متوفّی را دوست داشتند و فقط به خاطر غفلتها و موانع بود که نمیتوانستند به این حالات اصیلتان توجّه داشته باشید و برای همدیگر وقت بگذارند.
👈نکته ای که هست این است که اگر ما در زمان عادی احساس محبّت خاصی بین برخی از مردم با دین و نظام دینی نمیبینیم نباید در یک قضاوت عجولانه معانی باطلی را نتیجه بگیریم.
👈گاهی به دلیل اینکه برخی موانع و دشمنی ها طوری شده که نمیگذارد انسانها به دین و لازمه ی آن که نظام دینی است فکر کنند آن محبّتهای عمیقشان فرصت بروز پیدا نمیکند. آن اندیشه های واقعی شان ابراز نمیشود! بلکه خلافش را هم بیان میکنند.
✔اگر اینطور است باید چه کنیم؟! این است که مدام سعی کنیم مردم را به آن میل واقعی و اصیلشان توجّه بدهیم. تا بتوانند به آن فکر کنند و محبّت ریشه دارشان فرصت ظهور و بروز پیدا کند. این فکر و این محبّت باعث کنار رفتن شبهات و بیشتر شدن این احساسات و هم بستگی های اجتماعی پیرامون آن گرایشات اصیلش میشود.
👈ادّعا این است که چنین ظرفیّت بزرگی در ضمیر انسان ایرانی نسبت به دین و نظام دینی قابل اثبات است و باید هر گونه قضاوت و تحلیلی مبتنی بر توجّه به این خمیر مایه اساسی باشد.
👈باید برای استحصال این جواهرات مخفی شده در درون بخشی از جامعه ی ایرانی برنامه ای داشت. آنها را متوجّه تمایلات واقعی پنهان شده در ورای تمایلات ظاهری اش مخصوصا در زمانه ی نبرد شناختی نمود. باید خود واقعی شان را به خودشان نشان داد تا برآورد اشتباهی نسبت به خودشان پیدا نکنند! تا خودشان را انکار نکنند! تا ما هم برداشت اشتباهی از جامعه ی خودمان پیدا نکنیم.
🚫ولی بدانیم اگر در این امور تسامح و تساهل کنیم و این زنگارها روز به روز بیشتر شود ممکن است آن خود واقعی واقعا فراموش شود و یا از بین برود. وظیفه ی ما یادآوری آن عوامل پیوند آفرین عمیق بین ما و برطرف کردن موانع توجّه جامعه نسبت به آن و تلاش برای اثاره ی عواطف ایرانیان پیرامون آن است. همان چیزهایی که مایه اتّحاد و پیوند خانواده ی ایرانی است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۳)
«احتیاط در تغییر کتب درسی»
«یکی از عوامل احساس تفاوت با نسل جدید»
🔹کتاب فارسی اول دبستان را فرزندم را گشودم. دیدم تقریبا هیچ خاطره ی مشترکی با این کتاب ندارم! همه چیزش را تغییر داده اند! احساس غریبه بودن داشت. فقط شاید همان صد دانه یاقوت باقی مانده بود که آن هم شاید بعدا تغییرش بدهند.
💭یک مطلبی از سابق در ذهنم بود که دیگر برایم خیلی پر رنگ شد! آن هم اینکه یکی از دلایل احساس گسست با نسل جدید اساسا به تغییر در خاطرات مشترک و عوامل پیوند دهنده برمیگردد.
👈یکی از ریشه های جدّی آن هم ورای همه ی اختلافاتی که در روند رشد ما ایجاد شد به اختلاف در آموزش و کتابهای درسیمان برمیگردد.
✔ما معمولا یکی از عوامل مهم پیوندمان در خانواده همین تصوّرات و خاطرات مشترکی است که از کودکی با هم تجربه کرده ایم. همانکه دیگران ندارند ولی ما داشته ایم. همینها ما را با یکدیگر نزدیک کرده و یک احساس مشترک بینمان ایجاد میکند. یک انس و الفتی بینمان ایجاد میکند.
✔وقتی اینگونه است میتوان به خوبی درک کرد که یکی از بهترین و مؤثرترین راه های ایجاد گسست و اختلاف و تفرقه نسلی و اجتماعی دست بردن در کتابها و تغییر در آنهاست. آن هم با یک مغالطه ی بزرگ که شأن کتاب درسی را صرفا به صرف ابزار یادگیری تقلیل دهیم و از شئون مهم دیگر آن مانند ایجاد اتّحاد و اشتراک در خاطرات یکسان یادگیری و قدرت ارجاع و پیوند دهندگی آن غافل شویم.
✔کتاب درسی برای یک ملّت خاطرات یکسان میسازد و آنها را به هم نزدیک میکند. مثلا کتاب فارسی و درسهای آن صرفا برای یادگیری زبان نبود. یک عامل قوی پیوند دهنده هم بود.
🔹سابقا کتابی به نام «پژوهش و نگارش کتاب درسی» اثر یکی از پژوهشگران غربی در این عرصه به نام یان میک میخواندم. نکات مهمی در همین زمینه میشد از آن کتاب استفاده کرد. مثل اینکه جایی گفته بود:
📖«نباید از ظرفیت کتاب درسی در انتقال ارزشها و نگرشها غفلت شود که بهترین ظرفیت بوده است»
👈و یا اینکه جایی خاطر نشان میکرد:
📖«برای تحول به جای کارهای دشوار و پر هزینه دوره تربیت و توجیه معلم و متحول سازی شیوه ی تدریس معلم و... باید به فکر تحول در کتاب درسی بود»
👈یا اینکه در موضع دیگری گفته بود:
📖«کتاب درسی از برنامه ریزی آموزشی یا معلم مهمتر است چون همه چیز بر محور آن است و مهمترین ابزار آموزشی و قلب مراکز آموزشی است»
👈در موضع دیگر هم اینگونه گفته بود:
📖«بسیاری در تحلیل ضعف آموزشی انگشت اتهام را به شاگرد یا معلم میگردانند ولی نادرا این تشخیص را میدهند که کتاب درسی نقش بسیار زیادی در این امر میتواند داشته باشد»
👈شاید مهمترین و تکان دهنده ترین فرازی که در این کتاب به یاد دارم این مطلب بود که:
📖«از آنجا که گاهی ۶۰ درصد عمر دانش پژوهان با کتاب درسی میگذرد سرنوشت یک ملت را کتاب درسی او تعیین میکند»
🔹البته لزوما مدّ نظرم نیست که یک دسیسه ای در این زمینه رخ داده است. نه! گاهی حتّی با نیّتهای خوب میشود چنین لطمه های بزرگی زد. اساسا باید یک اصل اساسی را تأسیس کرد. آن هم اینکه در کتب درسی که همه ی انسانها یا یک گروه خاص با آن در مراحل رشدشان ارتباط برقرار میکنند باید اصل را بر عدم تغییر قرار داد مگر ضرورتی رخ دهد.
👈اصلا نباید به تغییر مدام و کوتاه مدّت این کتب خوش بین بود. مخصوصا کتب اصلی که همه به نوعی با آن پیوند عاطفی برقرار کرده و در ظروف تأثیر گذار عمر انسان آنها را فرا میگیرد.
👈ما وقتی دچار گسست فرهنگی و تاریخی با پیشینه ی خود شدیم که یادگیری کتب فاخری مانند گلستان سعدی را از ما گرفتند! نسل نوین با کتبی جدید که خزانه ی تصوّرات آنها را تشکیل میداد پرورش یافت که باز تا حدودی چند دهه باعث اشتراک نسبی میان آنها شد.
👈متأسّفانه در دوران ما با برخی اغراض فاسد یا کم بصیرتی ها یا ... مدام کتابهای درسی مخصوصا در مقاطع حساس تغییر میکند. این امر باعث نوعی گسست اجتماعی بین ما شده است.
👈ما اگر مانند همیم به خاطر همین اشتراکاتمان است. بسیاری از این اشتراکات را از وحدت در متون درسی که عمرمان را با آن گذرانده ایم حاصل میشود.
👈در همین فضای طلبگی هم این را تجربه کرده ایم. وقتی به هم میرسیم عمدتا به خاطر کتبی واحد که آن را آموخته ایم احساس قرابت و پیوند خاصی داریم. کتبی مانند صمدیه و سیوطی و شرح لمعه و... . نمیگویم نباید کتاب درسی را متناسب با ضرورتها تغییر داد، ولی باید بدانیم چقدر مسأله خطیر است.
👈اگر واقعا دیدیم اثری مطلوبتر بعد از مدّتها پیدا شده یا تولید شده، حساب شده آن را وارد گردونه کنیم. در این امر بی باک نباشیم. الآن با طلابی که کتابهای دیگری یاد میگیرند تا حدودی گاهی احساس گسست میکنیم. باید خیلی مراقب بود و نسبت به کتاب درسی سهل انگار نبود.
May 11
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۴)
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي تَحَبَّبَ إِلَيَّ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي»
🔹یکی از فرازهای دعای ابوحمزه که عجیب آدم را متأثّر میکند این فراز از دعای زین العابدین علیه السلام است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي تَحَبَّبَ إِلَيَّ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي»
🔸حمد و ثنا مخصوص آن خدایی است که با وجود اینکه ذرّه ای نیاز و چشم داشتی نداشت به من ابراز محبّت میکند. محبّتی نه از روی لذّت یا منفعت! محبّتی ناب آن هم از غنیّ علی الاطلاق! مالک آسمانها و زمین! قادر متعال! ذو الجلال و الاکرام!
🔹همانکه در ماست و با ماست و محیط بر ماست! محبّت به چه کسی؟! به من گنهکار و غافل و بی مقداری که حتّی به اندازه ی ذرّه ای هم در میان اقیانوس مخلوقات او نیست!
😢این همه کرامت و بزرگواری را وقتی انسان تصوّر میکند حیران میشود! دوست دارد از شرمندگی اصلا نباشد.
😭خدای من! تو کجا و من کجا؟! من پست و بی مقدار کجا و نگاه تو کجا؟! من بیچاره کجا و نظر کریمانه و محبّت آمیز تو کجا؟!
🔸یک ذکری برای قنوت و دیگر حالات هست که خیلی دل انگیز و زیباست. در چند موضع آن انوار پاک به ما یادش داده اند:
📖«الهی حَبِّبْ الِيَّ لِقَاءَكَ وَ أَحْبِبْ لِقَائِي وَ اجْعَلْ لی فِي لِقَائِكَ الرَّاحَةَ وَ الرَّحْمَةَ وَ الْكَرَامَة وَ أَلْحِقْنِي بِصَالِحِ مَنْ مَضَى وَ اجْعَلْنِي مِنْ صَالِحِ مَنْ بَقِي»
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۵)
«دندان درد فرزند»
«خواب غفلت و سکر طبیعت»
🔹فرزندم دندان درد گرفت! اوّل نق میزد و بعد ناله و دیگر اواخر شب که اشتغالات آدم به پیرامون کمتر شده و توجّهش به درد بیشتر به گریه افتاده بود. دلداری اش دادم و مسکّن دادم ولی با گریه گفت: شما متوجّه نیستید! اینها روی من اثر ندارد!
💭با خود گفتم بهترین مسکّن در این حالت «نیروی اشتغال و غفلت» است! همینکه گفتم بیا با گوشی مادرجون بازی کن –که قبلا اجازه آن را نداشت- دیدم انگار یک دفعه دردها را فراموش کرد!😊
🔸مقداری که بازی کرد دوباره گریه اش شروع شد که دندانم درد میکند و این بازی ها هم تکراری است. دو تا بازی جدید اجازه دادم پیدا کند و نصب کند که واقعا دیگر دردش یادش رفت و ساکت و خوشحال مشغول بازی شد!
🔹رفقا داستان «سکر طبیعت» و «خواب غفلت» که اولیاء الهی مدام به ما تذکّر داده اند همین است! همه مان مبتلا به درد رذائل و مهمتر از آن درد دوری از خداوندیم! ولی فعلا با زنجیرهای تعلّقات و شهوات و آمال و امانی خود را به غفلت کشانده ایم!
🔸همینکه مقداری برخی از اینها تکراری میشود و آن درد واقعی مان اندکی ظاهر میشود تا ما را به فکر معالجه بکشاند سریع دوباره یک بازی جدید و یک آروزی جدید و یک ماجرای جدید در ذهنمان نصب میکنیم! به جای آنکه به فکر معالجه ی درد باشیم به دنبال مسکّنیم!
🔹چرا برخی، از اولیاء الهی بدشان می آید؟! چون وجود آنها و کلام آنها این انسانها را به یاد دردشان انداخته و غفلتها را کنار میزند! آنها را متوجه نواقصشان میکند. همین است که دیدنشان برایشان درد آور میشود. اثر مسکّن غفلتشان را از بین میبرد!
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۶)
«شبهای قدر با طعم ولایت مولا علی»
💔ای جانها به فدای سر شکافته ات ای مولا جان! ای آنکه در شهادتت هم به فکر ما بیچارگان بودی! اجازه دادی خون فرق سرت در محراب عبادت جاری شود تا شبهای قدر ما بیچارگان را با یاد و خاطره ات آباد کنی!
💔و چه سرّی است پیوند خوردن شبهای قدر با نام و یاد تو ای مولا! مولا جان! راستی اگر از ابتدای زندگی تا انتهایش سر به سجده آوریم و خداوند را برای توفیق آشنایی با تو و اولاد طاهرینت شکر کنیم باز کم است!
🙏خدایا شکرت که در این سرای فانی ما را با این انوار پاک عرش نشین آشنا کردی! خدایا شکرت که از همان ابتدا محبّت مولایمان را در قلبمان قرار دادی!
💗راستی که توجّه به همین نعمت کافی است که دیگر همه غم و غصه ها را فراموش کنیم.
📖«خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا»
🌸خدا رحمت کند جابر بن عبد الله انصاری را که در کوچه های انصار در مدینه راه میرفت و صدا میزد:
📖«عَلِيٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ فَمَنْ أَبَى فَقَدْ كَفَرَ يَا مَعَاشِرَ الْأَنْصَارِ أَدِّبُوا أَوْلَادَكُمْ عَلَى حُبِ عَلِيٍ فَمَنْ أَبَى فَانْظُرُوا فِي شَأْنِ أُمِّه»
خلاصه پیرامون اجنّه در حکمت اسلامی.pdf
547.9K
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۷)
«خلاصه ای پیرامون جن از منظر حکمت اسلامی»
🔹چندی پیش بدون مناسبت خاصی متنی در مورد اجنّه در کتب فلسفی نگاشتم. الآن به مناسبتی به یادش افتادم و به ذهنم آمد بذلش کنم تا بین نوشته ها از بین نرود. شاید به درد کسی خورد.
👈در این نوشته از راه های اثبات اجنّه و نقدهای آن گزارشی میشود. مثلا از این بحث شده که آیا دلیل عقلی برای اثبات وجود اجنّه تا کنون اقامه شده است؟
👈همینطور در مورد این نسبت بحث میشود که آیا واقعا ابن سینا و حکمای اسلامی منکر وجود اینها بوده اند یا فقط آنها را موجوداتی خیالی دانسته اند؟
👈در ادامه از نظریّات چهارگانه حکما در تبیین ماهیت اجنّه صحبت میشود. همینطور از چرایی این نکته بحث شده که چرا اجنّه در اماکن خاص عمدتا دیده میشوند؟
👈در ادامه از ازدهار بحث از این موجودات با اثبات عقلی عالم مثال مجرّد در فلسفه اشراق سخن گفته شده است. بحثی هم در این زمینه آمده که آیا ارتباط با اجنّه نشانه ی قوّت نفس است؟
👈همینطور بحث مهمی در این عنوان که چرا اجنّه مانند انسان امکان ترقّی روحی به مدارج بلند را ندارند؟ همچنین توصیفی از نظامات اجنّه در کلام برخی حکما آمده است.
May 11
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۸)
🌸«حُبُ عَلِيٍ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ»🌸
🔹در محفلی بودیم که استاد محترم این روایت را خواندند که: «حُبُ عَلِيٍ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ» با توجّه به قطعی بودن ترغیب به عمل و پرهیز از گناهان و مضامینی مانند اینکه: «أَنَّ وَلَايَتَنَا لَا تُنَالُ إِلَّا بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَاد»
👈تبیین ایشان این بود که این محبّتی که باعث میشود دیگر هیچ گناهی به انسان آسیب بزند همان محبّت کاملی است که با وجود آن دیگر گناهی از انسان سر نمیزند. یعنی جمله از باب سالبه به انتفای موضوع است.
👈یکی از عزیزان بعد از جلسه نظر حقیر را خواست. در هر حال وجوهی در این زمینه میتوان گفت. ورای اینکه این مضمون از حیث سندی چقدر قابل دفاع است میتوان خود این مضمون را با قطع نظر از سند مورد بررسی قرار داد.
👈مثلا ممکن است گفته شود محبّت از آن حسناتی است که اگر با انسان به آن عالم آورده شود هیچ سیئّه ای نمیتواند آن را از بین ببرد. برخلاف دیگر حسنات که ممکن است در جرح و تعدیلها با سیئّات از بین بروند و دیگر اثری نداشته باشند.
👈محبّت علامت یک گرایش اصیل و واقعی است و محبّت ولیّ الله نیز به خاطر متعلَّق آن منشأ آثار عظیمه در حیات انسان خواهد بود. ولی اشکال این است که ظاهر تعبیر این روایت این نیست که این محبّت باقی میماند بلکه گویا میخواهد بگوید وقتی این باشد دیگر گناه اثری بر انسان نمیگذارد.
👈این وجه تنها مبیّن همین اندازه است که گناهان نمیتواند این محبّت را از بین ببرد. وجوه دیگر هم ممکن است بیان شود.
⬇
💡ولی آنچه به ذهن خطور کرد آن است که میتوان گفت حقیقتا اگر محبّت مولا و بالاتر از آن شیعه بودن و ولایت ایشان در وجود کسی باشد دیگر گناهان نمیتوانند مانع او شوند. اگر سرتاپا گناه هم باشد باز هیچ ضرری به او نمیرساند.
✋ولی مگر میشود؟! پس این همه دستور به پرهیز از گناهان برای چیست؟!
👈پاسخ این است که ضرر گناهان در مانع شدن از وصول انسان به مقام برتر است. ولی انسانی که اهل محبّت و ولایت است آنچنان گوهری در وجودش است که این گناهان هر چند برای او مشکلاتی به بار خواهند آورد ولی در نهایت همگی شکست خورده و نمیتوانند ضرر نهایی خودشان که مانع شدن از وصول این شخص به مقام عالی انسان است را به او برسانند.
👈این محبّت آنقدر ریشه دار و اصیل است که در نهایت انسان را به سرچشمه میرساند. ضرر همه ی گناهان و معاصی را ولو بعد از مدّتها خنثی میکند و به مسیر خود تا رسیدن به چشمه ادامه میدهد. همان چشمه ای است که هیچ مناسبتی با این گناهان ندارد. در بذل الخاطر ۷۵۹ نکته ای در این باره گذشت.
👈چیزی شبیه تفسیری برخی روایات در مورد: فوقاه الله سیئات ما مکروا نسبت به مومن آل فرعون که هر چند به شکل فجیعی شهید شد ولی باعث نشد ضرری به ایمانش برسد. در اینها هم خداوند آن ضرر نهایی این معاصی را که مانع شدن کامل از رسیدن به سرچشمه است را میگیرد.
🔹قرینه ی این برداشت ادامه ی همین نقل است که دارد: «وَ بُغْضُ عَلِيٍّ سَيِّئَةٌ لَا يَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة» یعنی کسی که بغض ایشان را دارد ولو سر تا پا ثواب باشد اساسا اقتضاء وصول به جایگاه برتر را ندارد. اصلا آن گوهر را ندارد که با آن عروج کند.
👈قرینه ی دیگر این برداشت روایت سوّم از «بَابُ مَا يَنْطِقُ بِهِ مَوْضِعُ الْقَبْر» کتابِ کافی است که راوی از امام صادق علیه السلام میپرسد که از شما شنیدم که فرمودید تمام شیعیان بدون استثناء هر چند اهل معصیت هم باشند اهل بهشت هستند. حضرت فرمودند درست گفتم! «قَالَ صَدَقْتُكَ كُلُّهُمْ وَ اللَّهِ فِي الْجَنَّةِ»
👈راوی میگوید گناهان زیادند و برخی گناهان کبیره اند! حضرت فرمودند منظور من آن است که در قیامت همه ی شما با شفاعت پیامبر و وصی او اهل بهشتید ولی به خدا سوگند من از برزخ شما هراس دارم!
📖«لَكِنِّي وَ اللَّهِ أَتَخَوَّفُ عَلَيْكُمْ فِي الْبَرْزَخِ قُلْتُ وَ مَا الْبَرْزَخُ قَالَ الْقَبْرُ مُنْذُ حِينِ مَوْتِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»
👈این روایت هم نشان میدهد آن محبّت و تشیّع و ولایت آنچنان اقتضائی است که همهی زنجیرها را ولو بعد از مدّتی عذاب پاره کرده و در نهایت انسان را به موطن نورانی خودش میرساند. قرینه ی دیگر برای این برداشت همین نقل در تفسیر منسوب به امام عسکری ع است که در هر حال میتواند مؤیّدی برای این برداشت باشد:
📖«إِنَّ وَلَايَةَ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا شَيْءٌ مِنَ السَّيِّئَاتِ وَ إِنْ جَلَّتْ إِلَّا مَا يُصِيبُ أَهْلَهَا مِنَ التَّطْهِيرِ مِنْهَا بِمِحَنِ الدُّنْيَا، وَ بِبَعْضِ الْعَذَابِ فِي الْآخِرَةِ إِلَى أَنْ يَنْجُوَ مِنْهَا بِشَفَاعَةِ مَوَالِيهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ»
👈از همینجاست که محب امیر المؤمنین و شیعه ی اهل بیت در نهایت اهل سعادت بزرگ است که جز با چنین محبّت و ولایتی قابل دسترسی نیست. نباید به شیعیان هر چند اهل معصیت با دیده ی تحقیر نگریست.
🚫فقط باید بدانند این گناهان سه اثر دارند؛
1⃣یکی اینکه راه آنها را دور میکند
2⃣و دیگر اینکه اگر زیاد شد نعوذ بالله این محبّت را از آنها میگیرند!
3⃣سوّم آنکه مراتب محبّت و درجات اهل ولایت بسیار است و شاید بی پایان و باید شیعیان با طاعت و عبادت در این درجات سبقت بجویند؛ در روایت امام صادق علیه السلام به ابو بصیر همین مطلب بیان شده که:
📖«وَ اللَّهِ مَا بَعْدَنَا غَيْرُكُمْ وَ إِنَّكُمْ مَعَنَا فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى فَتَنَافَسُوا فِي الدَّرَجَات»
👈و همین امر مفاد روایت دیگر امام صادق علیه السلام است که: «إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْت ... مِنْ قَلِيلِ الْخَيْرِ وَ كَثِيرِهِ فَإِنَّهُ يُقْبَلُ مِنْك»
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۹)
«الدَّالُ عَلَى الْخَيْرِ كَفَاعِلِهِ»
«حلاوت صلوات جلوی ضریح»
🔹یک روایتی هست که هم شیعه از اهل بیت علیهم السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن را نقل کرده اند و هم اهل سنّت با اسانید مختلفی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که: «الدَّالُ عَلَى الْخَيْرِ كَفَاعِلِهِ»
🔸از آنهایی است که تقریبا از مسلّمات روایی است. مرحوم شیخ صدوق در ابتدای کتاب ثواب الاعمال میگوید اصلا به خاطر همین روایت این کتابش را نوشته است.
🔹آدم گاهی برخی چیزهای خوب را تجربه میکند دوست دارد دیگران هم آنها را تجربه کنند. مثلا یک شیرینی فروشی پیدا میکند به دیگران هم میگوید از آن خرید کنند. یک ویژگی طبیعی و شایع بین همه هست.
🔸در امور معنوی هم همینطور است. خوب است گاهی اگر چیزهایی تجربه کردیم به دیگران هم آدرسش را بدهیم. تک خور نباشیم! همین بهره مند کردن دیگران از آن بخشی از لذّت روح است.
🌷یکی از این شیرینی های معنوی که بارها در حرم امام رضا علیه السلام تجربه شده این است که در موضعی مقابل ضریح با توجّه زیارت جامعه را بخوانیم و حسابی با ذکر فضائل و عظمت این انوار پاک دم بگیریم!
🌷همینکه تمام شد با همین حرارت و شوری که از این زیارت گرفته ایم به ضریح و بالای آن نگاه کنیم و شروع کنیم با تمام وجود صلوات بفرستیم و در این ذکر شریف فرو رویم و غرق شویم!
🌷همه چیز را-حتی حوائجمان را-فراموش کنیم و غرق عظمت این بارگاه و خدایی شویم که چنین انواری را آفرید و با صلوات فرستادن با زبان حال بگوییم خدایا از ما بیچارگان که گذشت ولی عجب نورهای پاکی آفریدی! «فتبارکَ الله أحسنُ الخالقین!»
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۰)
«وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَة»
🔹بعد از ظهر از مشهد با وسیله شخصی عازم قم شدیم. غروب آفتاب از شهر نیشابور گذشته بودیم و به سمت سبزوار یا همان بیهق قدیم میرفتیم. این صحراهای بین نیشابور تا بیهق را میدیدم و در ذهنم تاریخ عظیمی را مرور میکردم که بر این مناطق گذشته؛ واقعا خیلی خبرها در سینه دارد.
👈 چیز جدیدی که تا کنون اینگونه ندیده بودم را در این صحراها مشاهده کردم. آفتاب مستقیم از جلو به چشممان میزد! خانواده گفت گویا ما با خورشید در حال مسابقه هستیم تا غروب نکند! تشنه هم بودیم و منتظر افطار!
👈گفتم برویم تا نماز در جوار امام زادگان خسروجرد بعد از سبزوار توقّف کنیم. همین که میرفتیم دیدم خورشید مدام در این صحرای بزرگ از ما دورتر میشد و این سفید نورانی مدام به زمین نزدیکتر میشد!
👈کم کم رنگش سرخ شد طوری که آسمان نزدیک خود و زمینی که گویا میخواست در آن فرو برود را هم سرخ نشان میداد. به شکل خیره کننده و زیبا و وجد آوری دیدم کم کم با همان سرخی در دل آن صحرای بزرگ دارد غروب میکند و در خاک سرخ آن صحرا فرو میرود!
🌸صحنه ی زیبا و پر شکوهی از خلقت بود. تا کنون به این شکل ندیده بودم. به یاد ذو القرنین و این آیه افتادم که:
📖«حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَة»
💡به ذهنم خطور کرد یک همچنین حالتی را شاید ایشان در جایی مانند یک منطقه آبی یا اقیانوسی در مغرب تجربه کرده که اینگونه خورشید آرام در دل آبی که غروب تیره رنگ دیده میشده فرو میرفته و عظمت غریبی را تداعی میکرده! فهمش برایم آسانتر شد. تعبیر آیه لطافت خاصی دارد.
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۱)
«علی الدُّنیا بعدَک العَفا ...»
🔹جوانی با صفا برای مشورت پیشم آمد. یک حزن خاصی در نگاهش بود و یک وقار ویژه ای در رفتارش! به خاطر برخی آداب دینی از او و دیار و احوالش پرسیدم و گفتم چند تا فرزند هستید؟!
😢نگاه محزونی کرد و گفت برادری داشتم! چند ماه پیش پدر و مادر و برادرم برای زیارت اربعین رفته و تصادف کردند و همگی رحلت کردند!
💔این را که گفت گویا غم دنیا را در چشمانش دیدم! ترحّم و دلسوزی خاصی نسبت به او پیدا کردم! گفتم کجا زندگی میکنی؟! گفت یک حجره ای مسئول مدرسه بعد از آن واقعه در اختیارم گذاشته در آنجا زندگی میکنم!
🔸گفتم تو یادگار آن عزیزانت هستی! دور نیست تو و من و همگی نیز برویم! ولی سعی کنیم با روی سفید برویم! هر چه تو در علم و تقوایت افزوده شود نفعش به آنها هم به نوعی ان شاء الله خواهد رسید.
🔹نوعی زهد و رمیدگی از دنیا را در وجناتش میدیدم! گویا دلش را کنده اند و برده اند! گویا حال دلش این است که علی الدنیا بعدکم العفا! با خود گفتم واقعا برای این برادر عزیز دیگر دنیا چه زیبایی باید داشته باشد؟!
🔸خوشا به حالت که این عروس دنیای ما را عجوزه ای زشت رو و بد ذات یافته ای! بعد از رفتن همه عزیزان دیگر ای خاک بر سر دنیا و همه مال و منالش! به یاد کلام مولایمان ابا عبدالله بر بالین فرزند اربا اربایش افتادم که:
💔«قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَا»💔
🔹رفقا واقعا دنیایی که از آن پیامبر و فاطمه و علی و حسن و حسین آنگونه رفتند دیگر جای دل بستن دارد؟! ای خاک بر سر همه ی زیبایی هایش اگر بخواهد آخرت را از یادمان ببرد!
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۲)
«چه چیزی را ببخشم؟!»
«درک عمیقتری از مسأله معصیت و مغفرت و رضایت»
🔹بعد از یک رانندگی طولانی از مشهد به قم دیگر خستگی زیادی داشتم. کم خوابیده بودم. بلند شدم دیدم بچه ها خانه را سرشان گذاشته بودند. وسایل زیادی را همینطور در خانه ریخته بودند. این حجم از ریخت و پاش واقعا روح آدم را خسته و آزرده میکند.
🔸هنوز خستگی و کم حوصلگی همراهم بود. با ناراحتی به بچه ها گفتم چرا اینها را اینطور ریختید و جمع نکردید؟! یکی گفت ببخش! من هم با ناراحتی گفتم چه چیزی را ببخشم؟! مگر مسأله بخشیدن من و ناراحتی شخصی من است؟!
🔹باشد من بخشیدم و تنبیه نمیکنم ولی این حجم از آشفتگی که با بخشیدن و یا اینکه خودم اینها را تمییز کنم حل نمیشود! بخشیدن واقعی این است که خودشان درک کنند نباید اینطور رفتار کنند و یا اگر کردند خودشان با دست خودشان تمییز کنند! تا این شلوغی توسّط خودشان جمع نشود این اضطراب و آشفتگی که به خاطر بی انضباطی اینها خانه را گرفته از بین نمیرود!
💡اینها را میگفتم مطلبی برایم روشنتر میشد. اینکه نسبت ما و گناهانمان با مغفرت خدا چگونه است.
🔻میگوییم خدایا ببخش! آخر خدا چه چیزی را ببخشد؟! خصومت شخصی که ندارد. این شلوغی و زشتی را باید با درک و اراده خودمان جمع کنیم تا خدا راضی شود! اصلا آن جناتی که تحتها الانهار است چشمه وجودی اش همین درکها و انتخابهایمان است. رضایت خدا وقتی است که ما در خط غرض خلقتمان که عبودیت است بیافتیم. آن هم با انتخاب و اراده ی خودمان! خودمان باید این شلوغی ها را از خانه ی وجودمان جمع کنیم تا مصداق «رضی الله عنهم و رضوا عنه» شویم🔺
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۳)
«پاسخ های کلّی به شبهاتی پیرامون معماری و هنر اسلامی»
«جدی میفرمایید؟! پس ما اینا رو از کجا آوردیم؟!»😀
«امتداد بخشی به علوم انسانی کار حوزه ها نیست»
🔹آخر شبها بعد از زیارت در صحن مسجد گوهرشاد رو به قبله مینشستم و نگاهم به عظمت این بنای با شکوه می افتاد. شکوه معنوی بارگاه رضوی با این شکوه معماری پر معنا عجین میشود و ترکیبی اثرگذار در انسان ایجاد میکند.
👈این بنای با شکوه شاهکار قوام الدّین شیرازی معمار بزرگ اسلامی در قرن نهم و به دستور گوهرشاد عروس تیمور و همسر شاهرخ است. زنی از اشراف سیاستمدار و فرهنگ دوست، ترک تبار و از سنیان حنفی مذهب.
👈البته دقت در معماری این مسجد به وضوح آثار اهل سنّت را نشان میدهد. طوری است که گویا انسان احساس میکند این بارگاه حرم بزرگ اهل سنّت بوده و شیعه در حاشیهی آنها برای زیارت می آمده!
👈خود گوهرشاد در هرات دفن شده ولی مادرش در حرم امام رضا مدفون است. همسرش شاهرخ هم برخلاف تیمور که از دین فقط صوفیان را میشناخت واقعا متشرّع بوده است. همو بود که به جای قوانین یاسای چنگیزی، فقه اسلامی را حاکم کرد. به طور منظّم برای پابوسی امام رضا مشرّف میشد.
💖امام رضا به نوعی در آن زمان هم قطب صوفیه بود و هم بزرگ و امام سنّیان دوازده امامی آن زمان و هم امام شیعه! یک نقطه اشتراک فرهنگی بین همه طوائف بود💖
🔹القصّه! شنیدم برخی اخیرا باز هم مدّعی شدند معماری اسلامی نداریم! وقتی شکوه مسجد گوهرشاد را نگاه میکردم دوست داشتم با جمله خاصی که اخیرا مشهور شده و خوب حس آدم را منتقل میکند بگویم: «جدی میفرمایید؟! پس ما اینا رو از کجا آوردیم؟!»😒😀
⬇
✔بله. یک چیزی هست که شاید همان منشأ این مغالطه شده است: مغالطه ی عدم تفکیک بین علم اجمالی و علم تفصیلی. این مطلب صحیحی است که بگوییم به شکل مدوّن و کتابی، چیزی تحت عنوان فنون معماری اسلامی و نظریّات آن نداشته ایم! ولی نداشتن چنین علم تفصیلی در زمینه معماری اسلامی به معنای نداشتن یا پیدا نکردن نوعی علم اجمالی و ذوق دینی در فضای معماری نيست؛ البته ذوقی دینی که به شکل خودآگاه و تفصیلی تبدیل به کتاب نشده است.
👈دلیل روشنش ظهور آثار این علم اجمالی و ذوق دینی در زمینه معماری در قالب این بناهای شکوهمند است که تناسب و تلائم دلنشینی با فضای دینی و تولید فضای معنوی و سوق یافتن به عالم درون و عظمت عالم غیب دارد.
✔مغالطه ی دیگر در زمینه ی معماری اسلامی این است که بین وجود صریح گزاره های اسلامی در منابع دینی در زمینه معماری و بین وجود ضمنی چنین رهنمودها و الهام بخشی هایی در قالب پیامدها و آثار طرز نگاه های اسلامی در طبع لطیف معماران و هنرمندان که ذوقی دینی پیدا میکنند و آن را در آثارشان جلوه میدهند تفکیک نمیشود. شاید چون برخی چنین ذوقهای لطیفی ندارند یا آن را پرورش نداده و به آن توجّه نکرده اند عمق الهام بخش بودن و راهبری قرآن و روایات را برای طبع نازک شعرا و معماران و هنرمندان درک نکنند!
✔ما آنچه عمدتا در زمینه ی معماری اسلامی مدّعی هستیم الهام بخشی و اثر پذیری نانوشته ولی واقعی هنرمندان متعهد و مؤمنان این دین از اغراض و فضای اسلامی است که در فضای معماری با توجّه به امکانات و اصول فرهنگی جلوه های خاصی پیدا میکند. اموری که هر چند بسیار با ضابطه و معنادار است ولی هنوز تبدیل به علم و خودآگاهی نشده است تا عمق این اثر پذیری و کیفیتش را بدانیم. شاید خود هنرمند با ذوق هم برخی ظرایف کارش را نداند ولی ندانستن تفصیلی به معنای نبودن و ندانستن اجمالی و ذوقی نیست.
👈البته در بین متون دینی برخی کلّیات و خطوط صریح هم هست که خیلی واضحتر به شکل گیری برخی ضوابط برای معماری کمک میکند. مثل لزوم پرهیز از اختلاط بین زن و مرد اجنبی و نکوهش بلند مرتبه سازی و... که اثر واضحی در نوع معماری میگذارد.
🔹نکته ی دیگری که در این زمینه باید گفت این است که اصلا ما قائل به کامل بودن و یا تنها شکل مفروض بودن آنچه از معماری در تمدّن اسلامی ظهور کرده نیستیم. معماری و هنر اسلامی میشد و میتواند به ازدهار و شکوفایی بسیار بیشتری برسد. ما هیچ وقت مدّعی نیستیم آنچه تا کنون رخ داده همه ی آن چیزی است که میشده یا خوب بوده که رخ دهد! آنچه از هنر اسلامی و از آن جمله معماری اسلامی تا کنون رخ داده تنها بخشی است که متناسب با استعداد و ایمان و تعهد هنرمندان و امکاناتشان و همینطور بسترهای فرهنگی پر قدمت این مرز و بوم و ظرفیتهای آن بوده است.
👈با رشد امکانات و همینطور تعهد و ایمان هنرمندان و همینطور تکمیل ظرفیتهای فرهنگی و علوم بشری و دینی، معماری میتواند رشد یافته و صورتهای با شکوه تری به خود گرفته و به معماری اسلامی نزدیکتر شود. نباید در مورد معماری و هنر اسلامی صفر و صدی نگاه کرد. میتوان از یک مسیر سخن گفت و از مدل نمره دادن استفاده کرد.
👈از طرفی ممکن است بسته به ابزارها و زمینه های فرهنگی صورتهای دیگر متناسب با مادّه ی خارجی هم یافت شود که تا کنون آن را ندیده ایم! در شرایط خاصی برای چنان هنرمندان متعهدی متون دینی با توجّه به ظرفیتهایشان الهام بخشی خاصی داشته باشد که هنوز ظهور پیدا نکرده است. خلاصه عرصه در این زمینه خیلی بازتر از آن است که برخی گمان میکنند.
⬇⬇
🔴مشهد به دعوت برخی از برادران دینی برای افطار جایی رفتم. یکی از مؤمنین بود که در زمینه انیمیشن سازی تخصص ویژه ای داشت و استاد برخی از دانشگاه های اروپایی بود. نمیدانم چرا میخواست یا کسی به او تحمیل کرده بود در این زمینه گفتوگو کنیم. گفتم من چیزی در این زمینه ها نمیدانم ولی نکاتی گفتم! به دنبال این بود که طرح های اسلامی برای تولید انیمیشن و قالبهای مورد تأیید را پیدا کند. معتقد بود این قالبهای رایج که با آن فیلشاه و انیمیشنهای مذهبی تولید میشود بازی در زمین دشمن است.
👈گویا از وقتی به خارج رفته بود با عمق دشمنی غرب بیشتر آشنا شده و به عمق نگاه های راهبردی رهبر عزیزمان بیشتر واقف شده بود. نکاتی را عرض کردم که دیدم بد نیست کلّیاتش را بذل کنم. تخصصش ابتدا معماری و سپس طراحی انیمیشن بوده است.
👈میگفت هر چه میبیند از قالب ساختار و طراحی میبیند. وقتی در کوچه های مشهد راه میرفت میگفت این طراحی ها نویز دارد و آدم سردرد میگیرد! ولی فهمیده بود یک معماری و طراحی اسلامی داشته ایم که در بناهای بزرگ آن را گاهی دیده بود، به دنبال این بود که آیا در حوزه های علمیه اینها استخراج شده؟! آیا اصول دینی مدلها و ساختارها و معماری ها استنباط شده؟!
🔹عرض کردم اینکه میگویید طراحی ساختمانها و منازلمان نویز دارد، مطلب بالاتر از صرفا یک نویز و ضعف در علم طراحی است. نویز را درست میگویید! ولی مگر نمیدانید امری کاملا طبیعی است؟! مگر توقع چیز دیگری را باید داشته باشیم؟! اتفاقا این نشانه خوبی است. نشانه ی زنده بودن تمدّن و فرهنگ ماست. اینکه هنوز در حال مقاومت است. و اینکه تمدّن مادّی رقیب نتوانسته هنوز به شکل یک دستی خودش را بر ما تحمیل کند!
👈اصلا وقتی از این کوچه ها عبور میکنم احساس یک جنگ و خونریزی عمیق تمدّنی را دارم. در قالب همین معماری ها و طراحی ها! بسیاری از این ساختمانها اثر بمب و انفجار و جراحات این جنگ عظیم فرهنگی است. در عمق عمق این امر هم جنگ بزرگتر بین جنود عقل و جهل است!
✋دیدم برایشان قابل تصدیق است. اینها را آنهایی که علمش را دارند بهتر درک میکنند. برای برخی دیگر بگویی اصلا نمیفهمند از چه داری حرف میزنی!
👈گفت وقتی دبی میروم این ساختمانها پیامش روشن است ولی اینجا خیلی متفاوت هستند. به این مضمون عرض کردم خب آنجا آن تمدّن توانسته خودش را تقریبا به شکل واضحتری در قالب معماری ظهور دهد! در قلب تمدّنها فلسفه ها و پرسشهای اساسی نهفته است.
👈در لایه ی بعدی، نرم افزار آنها در قالب علوم انسانی ظهور میکند و در لایه ی بعد، ریزش این باطنها در قالب معماری ها و سخت افزارها و آثار تمدّنی خودش را نشان میدهد. البته تأثیر این لایه ها در همدیگر طرفینی است.
👈عرض کردم دیده ای وقتی وارد دبی میشوی طراحی ساختمانها و برج ها چگونه است؟! معنای مندمج در این صورتها نوعی اصالت دادن به دنیا و غرور و تکبر و نخوت و نوعی سرکشی نسبت به عالم غیب است. برخلاف مسجد گوهرشاد و آن معماری های اصیلی که تو را به عالم غیب دعوت کرده و نوعی تواضع و کرنش معنوی نسبت به هیمنه ی یک نیروی برتر را به انسان القاء میکند.
👈عرض کردم در قرآن کریم این حقیقت تحت عنوان مکالمه فرعون و وزیرش هامان آمده که از او خواست صَرح و بنای بلندی بنا کند تا به آسمانها سربکشد و خدای موسی را از بین ببرد! پیام باطنی این برج خلیفه ها اظهار همین تفرعن پنهان است.
🔹در پاسخ درخواستشان از کارهای حوزه برای کشف ساختار صحیح اسلامی برای معماری و تولید انیمیشن دینی گفتم. راستش نمیدانم، ولی عرض کردم به شکل کلّی هدف آن است که ما برخلاف غربیها به فطرت دعوت کنیم. با انسانها صادق باشیم و به آنها با تدلیس دنیا دروغ نگوییم. آنها را به یاد آخرت و مرگ بیاندازیم:
📖«فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِه»
👈دیده ای این فیلمها چطور همگی در مورد دنیا دروغ میگویند؟! آن را زیبا جلوه میدهند؟! دیده ای آخر فیلمها همیشه به خوشی تمام میشود؟! هیچ فکر کرده ای این به خاطر نوعی کفر و انکار پنهان معاد در نفس ماست؟!
👈دوست داریم اول و آخر را همین دنیا بدانیم و چون طبع عدالت طلب و سرشت نیکی داریم آن را در پایان همین دنیا تصویر میکنیم. اساس طرح شیطان در دست گذاشتن روی همین تمایلات فطری و آدرس اشتباه دادن است. طراحی بزرگ و طراح بزرگ همین است. سابقا مطلبی در این زمینه نوشته بودم.
⬇️⬇️⬇️
🔹عرض کردم لزوما اینطور نیست که بگوییم این مدلها و طراحی ها ذاتشان بد است. ممکن است بتوانیم از آن استفاده ی اسلامی هم برای تحقق اغراض خودمان داشته باشیم. عمده آن اجتهاد ساختاری و استفاده از این مؤلّفه ها در یک نظام و مزاج نوینی است که کنترلش در دست ما و در خدمت اهداف اسلامی و در رأس آن توحید و ربوبیت الهی است. ما لزوما جنگی با تکنیکها و این ابزارها هم نداریم. شاید با برخی هم مشکل داشته باشیم. مثلا بمب اتم دیگر روشن است که نقض غرض است. دفاع و جهاد که به معنای نسل کشی نیست!
✔️عمده حرفم با این برادر عزیز این بود که شما خودتان را معطل حوزه نکنید. این جهاد وظیفه ی خود شماست. فقط اگر میخواهید از سرداران این راه پر افتخار و این جنگ تاریخی بین جنود عقل و جهل باشید باید واقعا به پیام این دین ایمان بیاورید و اهل طهارت و خلوت و سحر و تلاوت قرآن و ارتباط قلبی با اهل بیت علیهم السلام باشید. فاقد الشیء لا یُعطی الشیء. باید اهل تلاوت زیاد قرآن باشید تا به مرور در جانتان اثر کند! اهل زیارت و تهجّد و محبّت باشید. اهل زهد باشید تا اسیر طرح کلان شیطان در محبّت دنیا نشوید.
👈ولی بعدش چه میشود؟! بعدش دیگر بعدش است! از آنجایی که نمیدانید در روح لطیف شما که هنرمند هستید اثر میگذارد و برایتان الهام بخش خواهد بود. امواج هنری را درک خواهید کرد. اگر واقعا جهاد کنید لنهدنیّنهم سبلنا میشوید. اینها دیگر در کتابی نوشته نشده است.
👈گفتم دل و ذوق انسانها گاهی خیلی جلوتر از علوم نظری اش شکار میزند! این را که دیگر هنرمندان باید خوب فهمیده باشند. منتظر کاستی های علوم نظری ننشینید. هنرمند باید شکارچی باشد. فقط باید شرح صدر ایمانی پیدا کند و به شکارگاه صورتهای راستین معنوی برود تا شکارش را پیدا کند.
👈باید انسانهای مؤمن و متعهد مثل خود شما آینه روحتان را صیقل دهید و آن را در برابر تابش انوار این دین پاک قرار دهید. اینها دیگر کار یک آخوند و روحانی مثل من نیست. من که طرّاح و معمار نیستم. اینها کار فقیه نیست. کار شما مؤمنین است.
🔹ایشان میگفت ولی با کدام دانش؟! چیزی که به ما آموخته اند اینها نیست. آنچه هست روحش همان نمود شیطان در قالب آن تمدّن است. پاسخش روشن بود. تو بیا و اهل طهارت و مجاهدت باش، خود راه بگویدت که چون باید رفت! با انسانهای فقیه و حکیم دینی هم در ارتباط باش!
🔴ولی یک نکته ای بعدا به یکی دیگر از عزیزان حاضر در آن جلسه عرض کردم. آن هم این بود که اساسا این امتداد بخشی ها به خودی خودش کار حوزه ی علمیه نیست. اینها دیگر کار دانشگاه هاست. ولی مسأله این است که دل اینها را تمدّن غربی برده و دانشگاه متأسّفانه فرزند تمدّن غربی است و از همان ابتدا به شکل مشروعی در دار الفنون متولّد نشد! خیلی توقّعی از فضلای دانشگاهی ندارم به دو دلیل:
1️⃣یکی اینکه اینها در بهترین فرض معمولا شاگردان برتر همان طرز تفکّرها میشوند.
2️⃣ دیگر اینکه آن عقبه و پشتوانه ی اصیل اندیشه ورزی که حوزه های علمیه از آن برخوردار است و سابقا تحت عنوان عقل فاخر حوزوی مطالبی در موردش نوشته بودم را ندارند. حتّی اگر دغدغه اش را هم داشته باشند نمیتوانند.
✔️مشکل این است که اساسا از همان ابتدا باید دانشگاه در دل حوزه تأسیس میشد. از همان ابتدا همه با قرآن و سنّت به شکل مرتبط میشدند و فضای دینی و معنوی پیدا میکردند و سپس با نظام خاصی از دل آن به علوم و فنون دیگر میرسیدند، نه اینکه در عرض هم باشند! نه اینکه فضلای دانشگاهی ما در مورد امور دینی گاهی اُمّی باشند!
👈وقتی انقلاب شد این همه سرود زیبای دینی و انقلابی درست شد که بعد از سالها معمولا نمونه ندارد. آیا علمی در این زمینه وجود داشت؟! نخیر! اینها اثر محبّت عمیق بخشی از هنرمندان و مؤمنان به شخصیت امام خمینی و انقلاب اسلامی بود که اینگونه در روح آنها چنین آثار فاخر و ارزشمندی را جلوه میداد. اینگونه برایشان الهام بخش بود.
👈مسأله آن است که گاهی آن تعهّد و محبّت و باور عمیق به دین و همینطور آن عقل فاخر نقّاد در دانشگاه ها که موطن امتداد بخشی به این امور هست شکل نگرفته است. اگر شکل میگرفت خودشان این امتدادها را ولو با برخی نواقص محقّق میکردند.
👈این علوم ریشه در این امیال و گرایشات و حبّ و بغضها دارد. به مرور علمش هم کشف میشد! نظریّاتش هم می آمد! این بحث سر درازی دارد ...
👈این امتداد بخشیها کار اصلی حوزه ها نیست. اگر هم وارد شده اند عمدتا به شکل ضرورت عارضی است. چون متاسفانه در دانشگاه و روشنفکری دینی مشکل وجود دارد. و یا به شکلی نوعی دانشگاه در حوزه در حال تاسیس است. حالا این هم خودش بحثی دیگر است. اینکه دقیقا حوزه چیست و دانشگاه چه؟!
باسمه تبارک و تعالی
«تشکّری از سالها مجاهدت حجة الاسلام پناهیان»
«نقاط قوّت و احیانا ضعف استاد پناهیان»
🔹از باب قدردانی از عمری مجاهدت حجة الاسلام پناهیان به نظرم رسید در این هجمه ای که اخیرا به ایشان میشود نکاتی را بیان کنم. به عنوان کسی که مدّتهاست آثار ایشان را کما بیش دنبال میکنم و استفاده کرده ام قاطعانه میگویم پشیزی این اتهامات به ایشان ارزش توجّه ندارد.
👈این مورد اخیر هم عمدتا از جهتی برای عقده گشایی برخی دشمنان و حسودان ایشان بود که بحمد الله یکی از سرداران پر افتخار فرهنگی کشور ماست
👈و از جهت دیگر از سوی برخی غافلان بود که فریب این جوّ مسموم را خوردند.
👈مخصوصا اینکه عدّه ای هم از سبک جذّاب و خاص ایشان در بیان مطالب با دلالتهای تنغیمی و طرز بیان آشنا نبودند.
🔹سخنم با این دسته ی غافلان این است که زود قضاوت کن یا ساده لوح نباشند و گوهر شناس باشند! بدانند مسأله چیز دیگری است. همچنین اینکه حسن ظنّ داشته باشند مخصوصا به چنین انسانهای با اخلاق و مؤدّبی که هرگز چنین وصله هایی به اصاغر طلاب هم نمیچسبد چه رسد به امثال این بزرگوار. برخی گفته بودند ایشان که بلد نیستند اصلا منبر رفتن برایشان حرام است! و الی الله المشتکی!
🔹ولی دیدم یکی از مورّخین معروف معاصر که اشتهار خاصی در فنّ تاریخ دارند مانند سابق فرصت را برای تاختن به ایشان غنیمت دانسته و گفتند:
📢«بازی با تاریخ اسلام، یکی از خطرناک ترین کارهایی است که عده ای منبری بی دانش، به دلیل نخواندن درست فقه و قواعد اجتهاد انجام می دهند. آنها با استناد به هر رطب و یابس تاریخی، اصول محکم دینی استخراج می کنند»
👈تا کنون آثار متعدّدی از این مورّخ محترم خوانده ام و همینطور مباحث بسیار زیادی از استاد پناهیان شنیده ام. مخصوصا مباحث تاریخ اسلام ایشان را به شکل تفصیلی در فراغت و مسافتهای بین راه ها گوش داده ام. به ذهنم رسید در مورد انتقادات به ایشان مطلبی بنویسم:
👈از نظر تاریخ تحلیلی، استاد پناهیان را بدون اغراق به مراتب قویتر و صاحبنظر تر از این مورّخ معروف یافته ام. استاد پناهیان مدّتی هم شاگرد مرحوم علامه عسکری در مباحث تاریخی بوده اند و شاید روح مباحث تاریخی و تحلیل تاریخی را از ایشان تا حدودی به ارث برده اند. روحی که عمدتا نوعی مواجهه کلامی با تاریخ است تا مواجهه ای مورّخانه و با بررسی ارزش منقولات.
👈از این جهت ورای محسّنات برخورد کلامی و همینطور تحلیلهای نابی که در کلام استاد پناهیان جوانه میزند بعضا استفاده از گزارشات بسیار ضعیف هم خیلی در ذوق آدم میزند. لذا مباحث تاریخی ایشان برای بنده که در هر حال سالها مشغول این گونه امور بوده ام گاهی فوق بیست است و در موارد اندکی هم زیر صفر! تعجب هم نمیکنم! اصلا به دنبال استفاده از تفکّر خلاق و فهم مبتکرانه و جالب ایشان هستم تا استناداتشان!
👈البته آن مورّخ محترم دیگر هم عمدتا در منقولات و تتبّع تاریخی قوّت دارد نه در ارزش تحقیقی آنها! لااقل بنده در این زمینه ایشان را قوی نیافتم.
🔹اما در مورد این اتّهام که استاد پناهیان به دلیل نخواندن فقه و اصول و مبانی اجتهاد مبتلا به این رطب و یابس گویی شده است نیز مطلب دیگری باید بگویم. همانطور که استاد پناهیان در مباحث تاریخی تا حدودی متأثّر از علامه عسکری و مواجهه کلامی با تاریخ است در مباحث حوزوی هم متأثّر از مرحوم صفائی حائری و مواجهه ی دیگری با دین است. از مدّتها قبل به برخی از عزیزان میگفتم به نظرم اساسا برخی افراد، رجالِ حوزه های مقدّر الوجود دیگری هستند که میتوانست در تاریخ پیرامون منابع دینی شکل بگیرد و برخی ابعاد دیگر دین را بشوراند!
👈در مورد آقای صفائی حائری و استاد پناهیان نظرم این بود که اساسا اینها نمونه هایی از برخی از حوزه های ممکن الوجود دیگری هستند که هنوز معالمش استنباط نشده است. لزوما از باب این نیست که فقه و اصول بلد نیستند! مثلا اینها به جای استدلال یا استنباط عمدتا به دنبال کشف حکمتها و ربطها و توصیفگری هستند. لذاست که گاهی متّهم به رمان گویی و پرداختن به استحسانات بی دلیل و مانند آن میشوند و متهم به قول ابن سینا در موضعی از الهیات شفا میگردند که:
📖«لیس من عادتنا أن نتکلم فی مثل هذه الاشیاء التی تبنی علی تخمینات اقناعیة و لیست من طرق القیاسات العلمیة»
⬇
👈کارشان نوعی قرابت خاصی با وادی ادبیات پیدا میکند؛ روشی که با آنچه از فقه و حکمت در حوزه ها می آموزیم چندان مناسبتی ندارد ولی خودش دنیای خودش را دارد. حکمتهای بسیار و فوائد بسیار در آن جوانه میزند. صحبتهایی برای ارتباط با لایه های عمیق دینی و ترویج آن در سطح جامعه با قدرت اقناع خطابی.
👈مطالبی که حقیقتا میتواند در تصحیح و تعمیق نگرشها بسیار تأثیر گذار باشد بلکه از صدها منبر دیگر اثرش بیشتر و آموزنده تر باشد. از لوازم این نوع سبک، قدرت بیان و مانور کلمات و استفاده از قدرت واژه ها و تعبیر سازی و سحر بیان است. گاهی مطلبی را برای انسان به خوبی میپزاند و برای نفس آدم جا می اندازد. بیانشان خودش گاهی نسخه میشود نه صرفا دارو!
👈تعبیر رطب و یابس در مورد کلام ایشان جالب نیست. ترجیح میدهم از تعبیر معدن طلا استفاده کنم. حرفهای حوزوی رسمی معمولا از سنخ درخت انجیر است. آنقدر مستدل و استنباطی بیان میشود که معمولا دورریز ندارد. ولی این سبک محدودیتهای خودش را هم دارد. ولی حرفهایی امثال ایشان در سبک توصیف به دلیل دشواری این مسأله و عدم رشد کافی در ابعاد این نوع کار شبیه معدن طلاست.
👈یعنی باید مدام آن را الک کرد تا طلایش را استحصال نمود. گاهی نیاز به یک صافی دارد ولی واقعا برخی نکات طلایی به دست انسان می آورد که در جای دیگری شاید بتوان گفت یافت نمیشود. اگر در مواجهه با ایشان انتظاراتمان را تصحیح کنیم واقعا برایمان دلچسب میشود.
👈یکی از نقاط قوّت ایشان انسان شناسی و استفاده از مایه های قوی روان شناسی و جامعه شناسی و علوم نوین و ظرفیتهای نوین در بازشناسی و معرّفی متناسب با زمان از دین است. از همین جهت دریافتهای ناب و بدیع و عمیقی گاهی در تفسیر و فهم متون و امور دینی دارند. ذهن مولّد و ایده پرداز و پویایی دارند. حقیقتا روضه خوانی ایشان تحوّلی در فنّ روضه خوانی است. میتواند نوع روضه هایشان و گریزهایشان تدریس شود.
✋✋راستش خیلی انگیزه ای برای ادامه ی این بحث ندارم. فقط مقداری ناراحت شدم که یکی از وعاظ خوب و محترم گفته بودند اگر ایشان منبر بلد نیستند حرام است بروند!!! در هر حال استاد پناهیان را انسانی با هوش، متعهد، خوش فکر، ولایی، انقلابی و بسیار مفید میدانم و حالا آسیب شناسی ایشان را هم عمدتا آسیب شناسی سبک یا بالاتر از سبک در فهم دین و تبلیغ آن میدانم. باید جداگانه در موردش صحبت کنیم. قدرشان را بدانیم.
👈نیتی شوم وجود دارد تا شخصیت ایشان طوری لجن مال شود که حرفشان را جامعه نشنود. با بدبینی به ایشان نگریسته شود. چون فهمیده اند گوهری بزرگ در خط انقلاب است. انصافا اکثر حرفهایشان حتی برای مخالف دین یا مخالف نظام و ضد انقلابها هم بسیار مفید و جذاب است. برنامهی دشمن خراب کردن و هو کردن ایشان است تا اصلا صدای متفاوت و بلیغش را نشنوند.
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۴)
«پرورشگاهی معنوی برای بزرگ شدن به نام مسئولیت خانواده»
🔹سر سفره یکی از بچه ها بازی میکرد و غذا خوردنش را طول میداد. قرار بود مشقهایش را انجام بدهد و زودتر بخوابد. گفتم عزیزم! اصلا میدانی این هفته قرار بود ما مشهد بمانیم ولی به خاطر اینکه شما مدرسه داری برگشتیم؟!
🔸زود غذایت را بخور و بدان چقدر تو و مدرسه ات برایمان مهم بوده که از آن مسافرت مهم به خاطر شما برگشتیم. همینکه اینها را میگفتم احساس نوعی بزرگ منشی و فدا کردن خود و تمایلات خود و بیرون آمدن از خود را پیدا میکردم. تا دقایق آخر اصلا یادم رفته بود فرزندمان کلاس اول رفته و باید او را هم در انتخاب لحاظ کنم.
💡به دلم افتاد واقعا این همسر و این بچه ها اساتید اخلاق ما هستند! خودمان را از خودمان میگیرند تا بزرگمان کنند!
👈این احساس مسئولیت و از خود گذشتگی که انسان در خانواده در قبال همسر و فرزندان پیدا میکند حقیقتا انسان را میتواند بزرگ کند! یک موضع بسیار بی بدیل و عالی برای پرورش اندام معنوی است.
👈خانواده فضای عجیبی برای دعوت به بزرگ و بزرگتر شدن و گذر کردن از خود و شکستن این بت بزرگ نفس در انسان ایجاد میکند. به این شکل هیچ نمونه ی دیگری ندارد.
👈اینهایی که ازدواج نکرده اند یا بچه ندارند هر چقدر هم خوب باشند معمولا رگه های از خامی در آنها به وضوح دیده میشود! یکی از دوستان را دیدم که بعد از سالها هر چند انسانی معنوی و اهل مراقبتی بود ازدواج نکرده بود. آن بزرگ شدن را در او نمیدیدم.
💭در بذل الخاطر ۴۶ تبیین دیگری از مسئولیت پذیری با بیان اجبار به بزرگ شدن گذشت. پیشنهاد میکنم حتما مرور کنید.
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۵)
«سلام بر میوه ی آفرینش و هدف خلقت»
🔹کاش هیچ مؤمنی نباشد که توفیق پیدا نکند بعد از نماز صبح با زیارت آل یاسین به محضر سرور عالم مشرّف شود. طعم و حلاوت تشیّع پیوند قلبی با آقای عالمین حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا لمقدمه الفداء است. اصلا یادمان هست خلیفه خدا ایشان است؟! سعی کنیم ایشان را هر جور شده از خودمان راضی کنیم.
🔸بنده خدایی میگفت بعد از نماز صبح از روی شوق و دلدادگی زیارت آل یاسین میخواندم! مدام این درک در من قوی تر میشد که میدانی موفق شدی به زیارت چه بزرگی بیایی؟!
🔹ایشان کسی است که همه ی این جمادات و نباتات و حیوانات و این آسمانها و زمین و اقیانوسها و کهکشانها و برّ و بحر آمده تا ریشه و تنه و شاخه ای باشد برای اینکه میوه اش ایشان باشد. میوه ی آفرینش این آقاست! اگر ایشان نبود این همه ماجراها نبود!
✋فریب هیاهوی این کثرتها را نخور! همه طفیلی وجود این آقا است. اگر ایشان را از این عالم بگیری دیگر ارزش بودن ندارد. ایشان درّ صدف خلقت و آفرینش است.
🔹در همین حال جلوه ای دیگر از معنای «لولا الحجة لساخت الأرض باهلها» برایم آشکارتر میشد و این احساس در من به وجود آمد که وقتی آل یاسین میخوانی با این حال بخوان که:
بشكست اگر دل من به فداي چشم مستت
سر خم مي سلامت شكند اگر سبوئي
💔ما که جز آلودگی و شرمساری چیزی نداشتیم! تو باش و سلامت باش و خدایمان را عبادت کن! ای آنکه معنای خلقت و اصل اصل اصل مایی! و ای مولا از دردهایم چه بگویم که تو خود بهتر ماجرایم را میدانی!
دردمندیِّ منِ سوختهٔ زار و نَزار
ظاهراً حاجتِ تقریر و بیان این همه نیست
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۶)
«انبیاء و ارشاد کودکان!»
🔹پشت میزم در اتاق نشسته بودم و غرق مطالعه بودم. دیدم این دو قلوهای دلبند آمدند در کتابخانه شروع به بازی کردند. یکی در میان کتابها را هر کدام یک طرفی بلند کرده بودند تا نوک کتاب به سقف چوبی کتابخانه متصل شود و بعدا مثلا یک دفعه با ضربه ای بیافتند و اینها لذّت ببرند!
🔸با یکدیگر سر این ماجرا جرّ و بحث و دعوا داشتند! من هم از حال خودم بیرون آمدم و به دنیای کودکی آنها خندیدم که چقدر جدّی گرفته اند! حالا من اگر از دنیای خودم بیرون بیایم و بخواهم وسط دعوای اینها حاضر شوم اینها فکر میکنند برایم مساله شان مهم است!
✋نمیدانند از کجا پایین آمدم و چقدر خودم را کوچک کرده ام تا به نزاع بچه گانشان خاتمه بدهم.
💡به ذهنم خطور کرد حکایت انبیاء و اولیاء الهی با ما کودکان وادی حقیقت نیز همین است!
🔹وقتی لهو و لعب و دعوای بچه گانه ما را بر سر این دنیا فانی میبینند چطور ایثار کرده و از آن خلوت ناب خودشان تنزل میکنند تا وسط دعوای ماها و برای ارشاد ماها خودشان را کوچک میکنند! در حقمان بزرگی میکنند! میتوانند بیخیالمان شوند و غرق در آن لذتها و آن لایه های عمیقی باشند که ما بیخبران از آن غافلیم!
🔸ما یک اشتباهی که میکنیم این است که خوب معنای بعثت و رسالت و نبوّت و ارشاد این اولیاء الهی را درک نمیکنیم تا عمق محبّت و نصح نهفته در آن را درک کنیم! نمیدانیم چقدر لطف بزرگی در حقمان میکنند و خودشان را چقدر تنزل میدهند. ای به فدای آن قلب نازنینت که به خاطر ما زنگار میگرفت:
📖«إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِي حَتَّى أَسْتَغْفِرَ اللَّهَ مِائَةَ مَرَّة»