May 11
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۸)
🌸«حُبُ عَلِيٍ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ»🌸
🔹در محفلی بودیم که استاد محترم این روایت را خواندند که: «حُبُ عَلِيٍ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ» با توجّه به قطعی بودن ترغیب به عمل و پرهیز از گناهان و مضامینی مانند اینکه: «أَنَّ وَلَايَتَنَا لَا تُنَالُ إِلَّا بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَاد»
👈تبیین ایشان این بود که این محبّتی که باعث میشود دیگر هیچ گناهی به انسان آسیب بزند همان محبّت کاملی است که با وجود آن دیگر گناهی از انسان سر نمیزند. یعنی جمله از باب سالبه به انتفای موضوع است.
👈یکی از عزیزان بعد از جلسه نظر حقیر را خواست. در هر حال وجوهی در این زمینه میتوان گفت. ورای اینکه این مضمون از حیث سندی چقدر قابل دفاع است میتوان خود این مضمون را با قطع نظر از سند مورد بررسی قرار داد.
👈مثلا ممکن است گفته شود محبّت از آن حسناتی است که اگر با انسان به آن عالم آورده شود هیچ سیئّه ای نمیتواند آن را از بین ببرد. برخلاف دیگر حسنات که ممکن است در جرح و تعدیلها با سیئّات از بین بروند و دیگر اثری نداشته باشند.
👈محبّت علامت یک گرایش اصیل و واقعی است و محبّت ولیّ الله نیز به خاطر متعلَّق آن منشأ آثار عظیمه در حیات انسان خواهد بود. ولی اشکال این است که ظاهر تعبیر این روایت این نیست که این محبّت باقی میماند بلکه گویا میخواهد بگوید وقتی این باشد دیگر گناه اثری بر انسان نمیگذارد.
👈این وجه تنها مبیّن همین اندازه است که گناهان نمیتواند این محبّت را از بین ببرد. وجوه دیگر هم ممکن است بیان شود.
⬇
💡ولی آنچه به ذهن خطور کرد آن است که میتوان گفت حقیقتا اگر محبّت مولا و بالاتر از آن شیعه بودن و ولایت ایشان در وجود کسی باشد دیگر گناهان نمیتوانند مانع او شوند. اگر سرتاپا گناه هم باشد باز هیچ ضرری به او نمیرساند.
✋ولی مگر میشود؟! پس این همه دستور به پرهیز از گناهان برای چیست؟!
👈پاسخ این است که ضرر گناهان در مانع شدن از وصول انسان به مقام برتر است. ولی انسانی که اهل محبّت و ولایت است آنچنان گوهری در وجودش است که این گناهان هر چند برای او مشکلاتی به بار خواهند آورد ولی در نهایت همگی شکست خورده و نمیتوانند ضرر نهایی خودشان که مانع شدن از وصول این شخص به مقام عالی انسان است را به او برسانند.
👈این محبّت آنقدر ریشه دار و اصیل است که در نهایت انسان را به سرچشمه میرساند. ضرر همه ی گناهان و معاصی را ولو بعد از مدّتها خنثی میکند و به مسیر خود تا رسیدن به چشمه ادامه میدهد. همان چشمه ای است که هیچ مناسبتی با این گناهان ندارد. در بذل الخاطر ۷۵۹ نکته ای در این باره گذشت.
👈چیزی شبیه تفسیری برخی روایات در مورد: فوقاه الله سیئات ما مکروا نسبت به مومن آل فرعون که هر چند به شکل فجیعی شهید شد ولی باعث نشد ضرری به ایمانش برسد. در اینها هم خداوند آن ضرر نهایی این معاصی را که مانع شدن کامل از رسیدن به سرچشمه است را میگیرد.
🔹قرینه ی این برداشت ادامه ی همین نقل است که دارد: «وَ بُغْضُ عَلِيٍّ سَيِّئَةٌ لَا يَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة» یعنی کسی که بغض ایشان را دارد ولو سر تا پا ثواب باشد اساسا اقتضاء وصول به جایگاه برتر را ندارد. اصلا آن گوهر را ندارد که با آن عروج کند.
👈قرینه ی دیگر این برداشت روایت سوّم از «بَابُ مَا يَنْطِقُ بِهِ مَوْضِعُ الْقَبْر» کتابِ کافی است که راوی از امام صادق علیه السلام میپرسد که از شما شنیدم که فرمودید تمام شیعیان بدون استثناء هر چند اهل معصیت هم باشند اهل بهشت هستند. حضرت فرمودند درست گفتم! «قَالَ صَدَقْتُكَ كُلُّهُمْ وَ اللَّهِ فِي الْجَنَّةِ»
👈راوی میگوید گناهان زیادند و برخی گناهان کبیره اند! حضرت فرمودند منظور من آن است که در قیامت همه ی شما با شفاعت پیامبر و وصی او اهل بهشتید ولی به خدا سوگند من از برزخ شما هراس دارم!
📖«لَكِنِّي وَ اللَّهِ أَتَخَوَّفُ عَلَيْكُمْ فِي الْبَرْزَخِ قُلْتُ وَ مَا الْبَرْزَخُ قَالَ الْقَبْرُ مُنْذُ حِينِ مَوْتِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»
👈این روایت هم نشان میدهد آن محبّت و تشیّع و ولایت آنچنان اقتضائی است که همهی زنجیرها را ولو بعد از مدّتی عذاب پاره کرده و در نهایت انسان را به موطن نورانی خودش میرساند. قرینه ی دیگر برای این برداشت همین نقل در تفسیر منسوب به امام عسکری ع است که در هر حال میتواند مؤیّدی برای این برداشت باشد:
📖«إِنَّ وَلَايَةَ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا شَيْءٌ مِنَ السَّيِّئَاتِ وَ إِنْ جَلَّتْ إِلَّا مَا يُصِيبُ أَهْلَهَا مِنَ التَّطْهِيرِ مِنْهَا بِمِحَنِ الدُّنْيَا، وَ بِبَعْضِ الْعَذَابِ فِي الْآخِرَةِ إِلَى أَنْ يَنْجُوَ مِنْهَا بِشَفَاعَةِ مَوَالِيهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ»
👈از همینجاست که محب امیر المؤمنین و شیعه ی اهل بیت در نهایت اهل سعادت بزرگ است که جز با چنین محبّت و ولایتی قابل دسترسی نیست. نباید به شیعیان هر چند اهل معصیت با دیده ی تحقیر نگریست.
🚫فقط باید بدانند این گناهان سه اثر دارند؛
1⃣یکی اینکه راه آنها را دور میکند
2⃣و دیگر اینکه اگر زیاد شد نعوذ بالله این محبّت را از آنها میگیرند!
3⃣سوّم آنکه مراتب محبّت و درجات اهل ولایت بسیار است و شاید بی پایان و باید شیعیان با طاعت و عبادت در این درجات سبقت بجویند؛ در روایت امام صادق علیه السلام به ابو بصیر همین مطلب بیان شده که:
📖«وَ اللَّهِ مَا بَعْدَنَا غَيْرُكُمْ وَ إِنَّكُمْ مَعَنَا فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى فَتَنَافَسُوا فِي الدَّرَجَات»
👈و همین امر مفاد روایت دیگر امام صادق علیه السلام است که: «إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْت ... مِنْ قَلِيلِ الْخَيْرِ وَ كَثِيرِهِ فَإِنَّهُ يُقْبَلُ مِنْك»
باسمه تبارک و تعالی (۸۷۹)
«الدَّالُ عَلَى الْخَيْرِ كَفَاعِلِهِ»
«حلاوت صلوات جلوی ضریح»
🔹یک روایتی هست که هم شیعه از اهل بیت علیهم السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن را نقل کرده اند و هم اهل سنّت با اسانید مختلفی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که: «الدَّالُ عَلَى الْخَيْرِ كَفَاعِلِهِ»
🔸از آنهایی است که تقریبا از مسلّمات روایی است. مرحوم شیخ صدوق در ابتدای کتاب ثواب الاعمال میگوید اصلا به خاطر همین روایت این کتابش را نوشته است.
🔹آدم گاهی برخی چیزهای خوب را تجربه میکند دوست دارد دیگران هم آنها را تجربه کنند. مثلا یک شیرینی فروشی پیدا میکند به دیگران هم میگوید از آن خرید کنند. یک ویژگی طبیعی و شایع بین همه هست.
🔸در امور معنوی هم همینطور است. خوب است گاهی اگر چیزهایی تجربه کردیم به دیگران هم آدرسش را بدهیم. تک خور نباشیم! همین بهره مند کردن دیگران از آن بخشی از لذّت روح است.
🌷یکی از این شیرینی های معنوی که بارها در حرم امام رضا علیه السلام تجربه شده این است که در موضعی مقابل ضریح با توجّه زیارت جامعه را بخوانیم و حسابی با ذکر فضائل و عظمت این انوار پاک دم بگیریم!
🌷همینکه تمام شد با همین حرارت و شوری که از این زیارت گرفته ایم به ضریح و بالای آن نگاه کنیم و شروع کنیم با تمام وجود صلوات بفرستیم و در این ذکر شریف فرو رویم و غرق شویم!
🌷همه چیز را-حتی حوائجمان را-فراموش کنیم و غرق عظمت این بارگاه و خدایی شویم که چنین انواری را آفرید و با صلوات فرستادن با زبان حال بگوییم خدایا از ما بیچارگان که گذشت ولی عجب نورهای پاکی آفریدی! «فتبارکَ الله أحسنُ الخالقین!»
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۰)
«وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَة»
🔹بعد از ظهر از مشهد با وسیله شخصی عازم قم شدیم. غروب آفتاب از شهر نیشابور گذشته بودیم و به سمت سبزوار یا همان بیهق قدیم میرفتیم. این صحراهای بین نیشابور تا بیهق را میدیدم و در ذهنم تاریخ عظیمی را مرور میکردم که بر این مناطق گذشته؛ واقعا خیلی خبرها در سینه دارد.
👈 چیز جدیدی که تا کنون اینگونه ندیده بودم را در این صحراها مشاهده کردم. آفتاب مستقیم از جلو به چشممان میزد! خانواده گفت گویا ما با خورشید در حال مسابقه هستیم تا غروب نکند! تشنه هم بودیم و منتظر افطار!
👈گفتم برویم تا نماز در جوار امام زادگان خسروجرد بعد از سبزوار توقّف کنیم. همین که میرفتیم دیدم خورشید مدام در این صحرای بزرگ از ما دورتر میشد و این سفید نورانی مدام به زمین نزدیکتر میشد!
👈کم کم رنگش سرخ شد طوری که آسمان نزدیک خود و زمینی که گویا میخواست در آن فرو برود را هم سرخ نشان میداد. به شکل خیره کننده و زیبا و وجد آوری دیدم کم کم با همان سرخی در دل آن صحرای بزرگ دارد غروب میکند و در خاک سرخ آن صحرا فرو میرود!
🌸صحنه ی زیبا و پر شکوهی از خلقت بود. تا کنون به این شکل ندیده بودم. به یاد ذو القرنین و این آیه افتادم که:
📖«حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَة»
💡به ذهنم خطور کرد یک همچنین حالتی را شاید ایشان در جایی مانند یک منطقه آبی یا اقیانوسی در مغرب تجربه کرده که اینگونه خورشید آرام در دل آبی که غروب تیره رنگ دیده میشده فرو میرفته و عظمت غریبی را تداعی میکرده! فهمش برایم آسانتر شد. تعبیر آیه لطافت خاصی دارد.
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۱)
«علی الدُّنیا بعدَک العَفا ...»
🔹جوانی با صفا برای مشورت پیشم آمد. یک حزن خاصی در نگاهش بود و یک وقار ویژه ای در رفتارش! به خاطر برخی آداب دینی از او و دیار و احوالش پرسیدم و گفتم چند تا فرزند هستید؟!
😢نگاه محزونی کرد و گفت برادری داشتم! چند ماه پیش پدر و مادر و برادرم برای زیارت اربعین رفته و تصادف کردند و همگی رحلت کردند!
💔این را که گفت گویا غم دنیا را در چشمانش دیدم! ترحّم و دلسوزی خاصی نسبت به او پیدا کردم! گفتم کجا زندگی میکنی؟! گفت یک حجره ای مسئول مدرسه بعد از آن واقعه در اختیارم گذاشته در آنجا زندگی میکنم!
🔸گفتم تو یادگار آن عزیزانت هستی! دور نیست تو و من و همگی نیز برویم! ولی سعی کنیم با روی سفید برویم! هر چه تو در علم و تقوایت افزوده شود نفعش به آنها هم به نوعی ان شاء الله خواهد رسید.
🔹نوعی زهد و رمیدگی از دنیا را در وجناتش میدیدم! گویا دلش را کنده اند و برده اند! گویا حال دلش این است که علی الدنیا بعدکم العفا! با خود گفتم واقعا برای این برادر عزیز دیگر دنیا چه زیبایی باید داشته باشد؟!
🔸خوشا به حالت که این عروس دنیای ما را عجوزه ای زشت رو و بد ذات یافته ای! بعد از رفتن همه عزیزان دیگر ای خاک بر سر دنیا و همه مال و منالش! به یاد کلام مولایمان ابا عبدالله بر بالین فرزند اربا اربایش افتادم که:
💔«قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَا»💔
🔹رفقا واقعا دنیایی که از آن پیامبر و فاطمه و علی و حسن و حسین آنگونه رفتند دیگر جای دل بستن دارد؟! ای خاک بر سر همه ی زیبایی هایش اگر بخواهد آخرت را از یادمان ببرد!
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۲)
«چه چیزی را ببخشم؟!»
«درک عمیقتری از مسأله معصیت و مغفرت و رضایت»
🔹بعد از یک رانندگی طولانی از مشهد به قم دیگر خستگی زیادی داشتم. کم خوابیده بودم. بلند شدم دیدم بچه ها خانه را سرشان گذاشته بودند. وسایل زیادی را همینطور در خانه ریخته بودند. این حجم از ریخت و پاش واقعا روح آدم را خسته و آزرده میکند.
🔸هنوز خستگی و کم حوصلگی همراهم بود. با ناراحتی به بچه ها گفتم چرا اینها را اینطور ریختید و جمع نکردید؟! یکی گفت ببخش! من هم با ناراحتی گفتم چه چیزی را ببخشم؟! مگر مسأله بخشیدن من و ناراحتی شخصی من است؟!
🔹باشد من بخشیدم و تنبیه نمیکنم ولی این حجم از آشفتگی که با بخشیدن و یا اینکه خودم اینها را تمییز کنم حل نمیشود! بخشیدن واقعی این است که خودشان درک کنند نباید اینطور رفتار کنند و یا اگر کردند خودشان با دست خودشان تمییز کنند! تا این شلوغی توسّط خودشان جمع نشود این اضطراب و آشفتگی که به خاطر بی انضباطی اینها خانه را گرفته از بین نمیرود!
💡اینها را میگفتم مطلبی برایم روشنتر میشد. اینکه نسبت ما و گناهانمان با مغفرت خدا چگونه است.
🔻میگوییم خدایا ببخش! آخر خدا چه چیزی را ببخشد؟! خصومت شخصی که ندارد. این شلوغی و زشتی را باید با درک و اراده خودمان جمع کنیم تا خدا راضی شود! اصلا آن جناتی که تحتها الانهار است چشمه وجودی اش همین درکها و انتخابهایمان است. رضایت خدا وقتی است که ما در خط غرض خلقتمان که عبودیت است بیافتیم. آن هم با انتخاب و اراده ی خودمان! خودمان باید این شلوغی ها را از خانه ی وجودمان جمع کنیم تا مصداق «رضی الله عنهم و رضوا عنه» شویم🔺
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۳)
«پاسخ های کلّی به شبهاتی پیرامون معماری و هنر اسلامی»
«جدی میفرمایید؟! پس ما اینا رو از کجا آوردیم؟!»😀
«امتداد بخشی به علوم انسانی کار حوزه ها نیست»
🔹آخر شبها بعد از زیارت در صحن مسجد گوهرشاد رو به قبله مینشستم و نگاهم به عظمت این بنای با شکوه می افتاد. شکوه معنوی بارگاه رضوی با این شکوه معماری پر معنا عجین میشود و ترکیبی اثرگذار در انسان ایجاد میکند.
👈این بنای با شکوه شاهکار قوام الدّین شیرازی معمار بزرگ اسلامی در قرن نهم و به دستور گوهرشاد عروس تیمور و همسر شاهرخ است. زنی از اشراف سیاستمدار و فرهنگ دوست، ترک تبار و از سنیان حنفی مذهب.
👈البته دقت در معماری این مسجد به وضوح آثار اهل سنّت را نشان میدهد. طوری است که گویا انسان احساس میکند این بارگاه حرم بزرگ اهل سنّت بوده و شیعه در حاشیهی آنها برای زیارت می آمده!
👈خود گوهرشاد در هرات دفن شده ولی مادرش در حرم امام رضا مدفون است. همسرش شاهرخ هم برخلاف تیمور که از دین فقط صوفیان را میشناخت واقعا متشرّع بوده است. همو بود که به جای قوانین یاسای چنگیزی، فقه اسلامی را حاکم کرد. به طور منظّم برای پابوسی امام رضا مشرّف میشد.
💖امام رضا به نوعی در آن زمان هم قطب صوفیه بود و هم بزرگ و امام سنّیان دوازده امامی آن زمان و هم امام شیعه! یک نقطه اشتراک فرهنگی بین همه طوائف بود💖
🔹القصّه! شنیدم برخی اخیرا باز هم مدّعی شدند معماری اسلامی نداریم! وقتی شکوه مسجد گوهرشاد را نگاه میکردم دوست داشتم با جمله خاصی که اخیرا مشهور شده و خوب حس آدم را منتقل میکند بگویم: «جدی میفرمایید؟! پس ما اینا رو از کجا آوردیم؟!»😒😀
⬇
✔بله. یک چیزی هست که شاید همان منشأ این مغالطه شده است: مغالطه ی عدم تفکیک بین علم اجمالی و علم تفصیلی. این مطلب صحیحی است که بگوییم به شکل مدوّن و کتابی، چیزی تحت عنوان فنون معماری اسلامی و نظریّات آن نداشته ایم! ولی نداشتن چنین علم تفصیلی در زمینه معماری اسلامی به معنای نداشتن یا پیدا نکردن نوعی علم اجمالی و ذوق دینی در فضای معماری نيست؛ البته ذوقی دینی که به شکل خودآگاه و تفصیلی تبدیل به کتاب نشده است.
👈دلیل روشنش ظهور آثار این علم اجمالی و ذوق دینی در زمینه معماری در قالب این بناهای شکوهمند است که تناسب و تلائم دلنشینی با فضای دینی و تولید فضای معنوی و سوق یافتن به عالم درون و عظمت عالم غیب دارد.
✔مغالطه ی دیگر در زمینه ی معماری اسلامی این است که بین وجود صریح گزاره های اسلامی در منابع دینی در زمینه معماری و بین وجود ضمنی چنین رهنمودها و الهام بخشی هایی در قالب پیامدها و آثار طرز نگاه های اسلامی در طبع لطیف معماران و هنرمندان که ذوقی دینی پیدا میکنند و آن را در آثارشان جلوه میدهند تفکیک نمیشود. شاید چون برخی چنین ذوقهای لطیفی ندارند یا آن را پرورش نداده و به آن توجّه نکرده اند عمق الهام بخش بودن و راهبری قرآن و روایات را برای طبع نازک شعرا و معماران و هنرمندان درک نکنند!
✔ما آنچه عمدتا در زمینه ی معماری اسلامی مدّعی هستیم الهام بخشی و اثر پذیری نانوشته ولی واقعی هنرمندان متعهد و مؤمنان این دین از اغراض و فضای اسلامی است که در فضای معماری با توجّه به امکانات و اصول فرهنگی جلوه های خاصی پیدا میکند. اموری که هر چند بسیار با ضابطه و معنادار است ولی هنوز تبدیل به علم و خودآگاهی نشده است تا عمق این اثر پذیری و کیفیتش را بدانیم. شاید خود هنرمند با ذوق هم برخی ظرایف کارش را نداند ولی ندانستن تفصیلی به معنای نبودن و ندانستن اجمالی و ذوقی نیست.
👈البته در بین متون دینی برخی کلّیات و خطوط صریح هم هست که خیلی واضحتر به شکل گیری برخی ضوابط برای معماری کمک میکند. مثل لزوم پرهیز از اختلاط بین زن و مرد اجنبی و نکوهش بلند مرتبه سازی و... که اثر واضحی در نوع معماری میگذارد.
🔹نکته ی دیگری که در این زمینه باید گفت این است که اصلا ما قائل به کامل بودن و یا تنها شکل مفروض بودن آنچه از معماری در تمدّن اسلامی ظهور کرده نیستیم. معماری و هنر اسلامی میشد و میتواند به ازدهار و شکوفایی بسیار بیشتری برسد. ما هیچ وقت مدّعی نیستیم آنچه تا کنون رخ داده همه ی آن چیزی است که میشده یا خوب بوده که رخ دهد! آنچه از هنر اسلامی و از آن جمله معماری اسلامی تا کنون رخ داده تنها بخشی است که متناسب با استعداد و ایمان و تعهد هنرمندان و امکاناتشان و همینطور بسترهای فرهنگی پر قدمت این مرز و بوم و ظرفیتهای آن بوده است.
👈با رشد امکانات و همینطور تعهد و ایمان هنرمندان و همینطور تکمیل ظرفیتهای فرهنگی و علوم بشری و دینی، معماری میتواند رشد یافته و صورتهای با شکوه تری به خود گرفته و به معماری اسلامی نزدیکتر شود. نباید در مورد معماری و هنر اسلامی صفر و صدی نگاه کرد. میتوان از یک مسیر سخن گفت و از مدل نمره دادن استفاده کرد.
👈از طرفی ممکن است بسته به ابزارها و زمینه های فرهنگی صورتهای دیگر متناسب با مادّه ی خارجی هم یافت شود که تا کنون آن را ندیده ایم! در شرایط خاصی برای چنان هنرمندان متعهدی متون دینی با توجّه به ظرفیتهایشان الهام بخشی خاصی داشته باشد که هنوز ظهور پیدا نکرده است. خلاصه عرصه در این زمینه خیلی بازتر از آن است که برخی گمان میکنند.
⬇⬇
🔴مشهد به دعوت برخی از برادران دینی برای افطار جایی رفتم. یکی از مؤمنین بود که در زمینه انیمیشن سازی تخصص ویژه ای داشت و استاد برخی از دانشگاه های اروپایی بود. نمیدانم چرا میخواست یا کسی به او تحمیل کرده بود در این زمینه گفتوگو کنیم. گفتم من چیزی در این زمینه ها نمیدانم ولی نکاتی گفتم! به دنبال این بود که طرح های اسلامی برای تولید انیمیشن و قالبهای مورد تأیید را پیدا کند. معتقد بود این قالبهای رایج که با آن فیلشاه و انیمیشنهای مذهبی تولید میشود بازی در زمین دشمن است.
👈گویا از وقتی به خارج رفته بود با عمق دشمنی غرب بیشتر آشنا شده و به عمق نگاه های راهبردی رهبر عزیزمان بیشتر واقف شده بود. نکاتی را عرض کردم که دیدم بد نیست کلّیاتش را بذل کنم. تخصصش ابتدا معماری و سپس طراحی انیمیشن بوده است.
👈میگفت هر چه میبیند از قالب ساختار و طراحی میبیند. وقتی در کوچه های مشهد راه میرفت میگفت این طراحی ها نویز دارد و آدم سردرد میگیرد! ولی فهمیده بود یک معماری و طراحی اسلامی داشته ایم که در بناهای بزرگ آن را گاهی دیده بود، به دنبال این بود که آیا در حوزه های علمیه اینها استخراج شده؟! آیا اصول دینی مدلها و ساختارها و معماری ها استنباط شده؟!
🔹عرض کردم اینکه میگویید طراحی ساختمانها و منازلمان نویز دارد، مطلب بالاتر از صرفا یک نویز و ضعف در علم طراحی است. نویز را درست میگویید! ولی مگر نمیدانید امری کاملا طبیعی است؟! مگر توقع چیز دیگری را باید داشته باشیم؟! اتفاقا این نشانه خوبی است. نشانه ی زنده بودن تمدّن و فرهنگ ماست. اینکه هنوز در حال مقاومت است. و اینکه تمدّن مادّی رقیب نتوانسته هنوز به شکل یک دستی خودش را بر ما تحمیل کند!
👈اصلا وقتی از این کوچه ها عبور میکنم احساس یک جنگ و خونریزی عمیق تمدّنی را دارم. در قالب همین معماری ها و طراحی ها! بسیاری از این ساختمانها اثر بمب و انفجار و جراحات این جنگ عظیم فرهنگی است. در عمق عمق این امر هم جنگ بزرگتر بین جنود عقل و جهل است!
✋دیدم برایشان قابل تصدیق است. اینها را آنهایی که علمش را دارند بهتر درک میکنند. برای برخی دیگر بگویی اصلا نمیفهمند از چه داری حرف میزنی!
👈گفت وقتی دبی میروم این ساختمانها پیامش روشن است ولی اینجا خیلی متفاوت هستند. به این مضمون عرض کردم خب آنجا آن تمدّن توانسته خودش را تقریبا به شکل واضحتری در قالب معماری ظهور دهد! در قلب تمدّنها فلسفه ها و پرسشهای اساسی نهفته است.
👈در لایه ی بعدی، نرم افزار آنها در قالب علوم انسانی ظهور میکند و در لایه ی بعد، ریزش این باطنها در قالب معماری ها و سخت افزارها و آثار تمدّنی خودش را نشان میدهد. البته تأثیر این لایه ها در همدیگر طرفینی است.
👈عرض کردم دیده ای وقتی وارد دبی میشوی طراحی ساختمانها و برج ها چگونه است؟! معنای مندمج در این صورتها نوعی اصالت دادن به دنیا و غرور و تکبر و نخوت و نوعی سرکشی نسبت به عالم غیب است. برخلاف مسجد گوهرشاد و آن معماری های اصیلی که تو را به عالم غیب دعوت کرده و نوعی تواضع و کرنش معنوی نسبت به هیمنه ی یک نیروی برتر را به انسان القاء میکند.
👈عرض کردم در قرآن کریم این حقیقت تحت عنوان مکالمه فرعون و وزیرش هامان آمده که از او خواست صَرح و بنای بلندی بنا کند تا به آسمانها سربکشد و خدای موسی را از بین ببرد! پیام باطنی این برج خلیفه ها اظهار همین تفرعن پنهان است.
🔹در پاسخ درخواستشان از کارهای حوزه برای کشف ساختار صحیح اسلامی برای معماری و تولید انیمیشن دینی گفتم. راستش نمیدانم، ولی عرض کردم به شکل کلّی هدف آن است که ما برخلاف غربیها به فطرت دعوت کنیم. با انسانها صادق باشیم و به آنها با تدلیس دنیا دروغ نگوییم. آنها را به یاد آخرت و مرگ بیاندازیم:
📖«فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِه»
👈دیده ای این فیلمها چطور همگی در مورد دنیا دروغ میگویند؟! آن را زیبا جلوه میدهند؟! دیده ای آخر فیلمها همیشه به خوشی تمام میشود؟! هیچ فکر کرده ای این به خاطر نوعی کفر و انکار پنهان معاد در نفس ماست؟!
👈دوست داریم اول و آخر را همین دنیا بدانیم و چون طبع عدالت طلب و سرشت نیکی داریم آن را در پایان همین دنیا تصویر میکنیم. اساس طرح شیطان در دست گذاشتن روی همین تمایلات فطری و آدرس اشتباه دادن است. طراحی بزرگ و طراح بزرگ همین است. سابقا مطلبی در این زمینه نوشته بودم.
⬇️⬇️⬇️
🔹عرض کردم لزوما اینطور نیست که بگوییم این مدلها و طراحی ها ذاتشان بد است. ممکن است بتوانیم از آن استفاده ی اسلامی هم برای تحقق اغراض خودمان داشته باشیم. عمده آن اجتهاد ساختاری و استفاده از این مؤلّفه ها در یک نظام و مزاج نوینی است که کنترلش در دست ما و در خدمت اهداف اسلامی و در رأس آن توحید و ربوبیت الهی است. ما لزوما جنگی با تکنیکها و این ابزارها هم نداریم. شاید با برخی هم مشکل داشته باشیم. مثلا بمب اتم دیگر روشن است که نقض غرض است. دفاع و جهاد که به معنای نسل کشی نیست!
✔️عمده حرفم با این برادر عزیز این بود که شما خودتان را معطل حوزه نکنید. این جهاد وظیفه ی خود شماست. فقط اگر میخواهید از سرداران این راه پر افتخار و این جنگ تاریخی بین جنود عقل و جهل باشید باید واقعا به پیام این دین ایمان بیاورید و اهل طهارت و خلوت و سحر و تلاوت قرآن و ارتباط قلبی با اهل بیت علیهم السلام باشید. فاقد الشیء لا یُعطی الشیء. باید اهل تلاوت زیاد قرآن باشید تا به مرور در جانتان اثر کند! اهل زیارت و تهجّد و محبّت باشید. اهل زهد باشید تا اسیر طرح کلان شیطان در محبّت دنیا نشوید.
👈ولی بعدش چه میشود؟! بعدش دیگر بعدش است! از آنجایی که نمیدانید در روح لطیف شما که هنرمند هستید اثر میگذارد و برایتان الهام بخش خواهد بود. امواج هنری را درک خواهید کرد. اگر واقعا جهاد کنید لنهدنیّنهم سبلنا میشوید. اینها دیگر در کتابی نوشته نشده است.
👈گفتم دل و ذوق انسانها گاهی خیلی جلوتر از علوم نظری اش شکار میزند! این را که دیگر هنرمندان باید خوب فهمیده باشند. منتظر کاستی های علوم نظری ننشینید. هنرمند باید شکارچی باشد. فقط باید شرح صدر ایمانی پیدا کند و به شکارگاه صورتهای راستین معنوی برود تا شکارش را پیدا کند.
👈باید انسانهای مؤمن و متعهد مثل خود شما آینه روحتان را صیقل دهید و آن را در برابر تابش انوار این دین پاک قرار دهید. اینها دیگر کار یک آخوند و روحانی مثل من نیست. من که طرّاح و معمار نیستم. اینها کار فقیه نیست. کار شما مؤمنین است.
🔹ایشان میگفت ولی با کدام دانش؟! چیزی که به ما آموخته اند اینها نیست. آنچه هست روحش همان نمود شیطان در قالب آن تمدّن است. پاسخش روشن بود. تو بیا و اهل طهارت و مجاهدت باش، خود راه بگویدت که چون باید رفت! با انسانهای فقیه و حکیم دینی هم در ارتباط باش!
🔴ولی یک نکته ای بعدا به یکی دیگر از عزیزان حاضر در آن جلسه عرض کردم. آن هم این بود که اساسا این امتداد بخشی ها به خودی خودش کار حوزه ی علمیه نیست. اینها دیگر کار دانشگاه هاست. ولی مسأله این است که دل اینها را تمدّن غربی برده و دانشگاه متأسّفانه فرزند تمدّن غربی است و از همان ابتدا به شکل مشروعی در دار الفنون متولّد نشد! خیلی توقّعی از فضلای دانشگاهی ندارم به دو دلیل:
1️⃣یکی اینکه اینها در بهترین فرض معمولا شاگردان برتر همان طرز تفکّرها میشوند.
2️⃣ دیگر اینکه آن عقبه و پشتوانه ی اصیل اندیشه ورزی که حوزه های علمیه از آن برخوردار است و سابقا تحت عنوان عقل فاخر حوزوی مطالبی در موردش نوشته بودم را ندارند. حتّی اگر دغدغه اش را هم داشته باشند نمیتوانند.
✔️مشکل این است که اساسا از همان ابتدا باید دانشگاه در دل حوزه تأسیس میشد. از همان ابتدا همه با قرآن و سنّت به شکل مرتبط میشدند و فضای دینی و معنوی پیدا میکردند و سپس با نظام خاصی از دل آن به علوم و فنون دیگر میرسیدند، نه اینکه در عرض هم باشند! نه اینکه فضلای دانشگاهی ما در مورد امور دینی گاهی اُمّی باشند!
👈وقتی انقلاب شد این همه سرود زیبای دینی و انقلابی درست شد که بعد از سالها معمولا نمونه ندارد. آیا علمی در این زمینه وجود داشت؟! نخیر! اینها اثر محبّت عمیق بخشی از هنرمندان و مؤمنان به شخصیت امام خمینی و انقلاب اسلامی بود که اینگونه در روح آنها چنین آثار فاخر و ارزشمندی را جلوه میداد. اینگونه برایشان الهام بخش بود.
👈مسأله آن است که گاهی آن تعهّد و محبّت و باور عمیق به دین و همینطور آن عقل فاخر نقّاد در دانشگاه ها که موطن امتداد بخشی به این امور هست شکل نگرفته است. اگر شکل میگرفت خودشان این امتدادها را ولو با برخی نواقص محقّق میکردند.
👈این علوم ریشه در این امیال و گرایشات و حبّ و بغضها دارد. به مرور علمش هم کشف میشد! نظریّاتش هم می آمد! این بحث سر درازی دارد ...
👈این امتداد بخشیها کار اصلی حوزه ها نیست. اگر هم وارد شده اند عمدتا به شکل ضرورت عارضی است. چون متاسفانه در دانشگاه و روشنفکری دینی مشکل وجود دارد. و یا به شکلی نوعی دانشگاه در حوزه در حال تاسیس است. حالا این هم خودش بحثی دیگر است. اینکه دقیقا حوزه چیست و دانشگاه چه؟!
باسمه تبارک و تعالی
«تشکّری از سالها مجاهدت حجة الاسلام پناهیان»
«نقاط قوّت و احیانا ضعف استاد پناهیان»
🔹از باب قدردانی از عمری مجاهدت حجة الاسلام پناهیان به نظرم رسید در این هجمه ای که اخیرا به ایشان میشود نکاتی را بیان کنم. به عنوان کسی که مدّتهاست آثار ایشان را کما بیش دنبال میکنم و استفاده کرده ام قاطعانه میگویم پشیزی این اتهامات به ایشان ارزش توجّه ندارد.
👈این مورد اخیر هم عمدتا از جهتی برای عقده گشایی برخی دشمنان و حسودان ایشان بود که بحمد الله یکی از سرداران پر افتخار فرهنگی کشور ماست
👈و از جهت دیگر از سوی برخی غافلان بود که فریب این جوّ مسموم را خوردند.
👈مخصوصا اینکه عدّه ای هم از سبک جذّاب و خاص ایشان در بیان مطالب با دلالتهای تنغیمی و طرز بیان آشنا نبودند.
🔹سخنم با این دسته ی غافلان این است که زود قضاوت کن یا ساده لوح نباشند و گوهر شناس باشند! بدانند مسأله چیز دیگری است. همچنین اینکه حسن ظنّ داشته باشند مخصوصا به چنین انسانهای با اخلاق و مؤدّبی که هرگز چنین وصله هایی به اصاغر طلاب هم نمیچسبد چه رسد به امثال این بزرگوار. برخی گفته بودند ایشان که بلد نیستند اصلا منبر رفتن برایشان حرام است! و الی الله المشتکی!
🔹ولی دیدم یکی از مورّخین معروف معاصر که اشتهار خاصی در فنّ تاریخ دارند مانند سابق فرصت را برای تاختن به ایشان غنیمت دانسته و گفتند:
📢«بازی با تاریخ اسلام، یکی از خطرناک ترین کارهایی است که عده ای منبری بی دانش، به دلیل نخواندن درست فقه و قواعد اجتهاد انجام می دهند. آنها با استناد به هر رطب و یابس تاریخی، اصول محکم دینی استخراج می کنند»
👈تا کنون آثار متعدّدی از این مورّخ محترم خوانده ام و همینطور مباحث بسیار زیادی از استاد پناهیان شنیده ام. مخصوصا مباحث تاریخ اسلام ایشان را به شکل تفصیلی در فراغت و مسافتهای بین راه ها گوش داده ام. به ذهنم رسید در مورد انتقادات به ایشان مطلبی بنویسم:
👈از نظر تاریخ تحلیلی، استاد پناهیان را بدون اغراق به مراتب قویتر و صاحبنظر تر از این مورّخ معروف یافته ام. استاد پناهیان مدّتی هم شاگرد مرحوم علامه عسکری در مباحث تاریخی بوده اند و شاید روح مباحث تاریخی و تحلیل تاریخی را از ایشان تا حدودی به ارث برده اند. روحی که عمدتا نوعی مواجهه کلامی با تاریخ است تا مواجهه ای مورّخانه و با بررسی ارزش منقولات.
👈از این جهت ورای محسّنات برخورد کلامی و همینطور تحلیلهای نابی که در کلام استاد پناهیان جوانه میزند بعضا استفاده از گزارشات بسیار ضعیف هم خیلی در ذوق آدم میزند. لذا مباحث تاریخی ایشان برای بنده که در هر حال سالها مشغول این گونه امور بوده ام گاهی فوق بیست است و در موارد اندکی هم زیر صفر! تعجب هم نمیکنم! اصلا به دنبال استفاده از تفکّر خلاق و فهم مبتکرانه و جالب ایشان هستم تا استناداتشان!
👈البته آن مورّخ محترم دیگر هم عمدتا در منقولات و تتبّع تاریخی قوّت دارد نه در ارزش تحقیقی آنها! لااقل بنده در این زمینه ایشان را قوی نیافتم.
🔹اما در مورد این اتّهام که استاد پناهیان به دلیل نخواندن فقه و اصول و مبانی اجتهاد مبتلا به این رطب و یابس گویی شده است نیز مطلب دیگری باید بگویم. همانطور که استاد پناهیان در مباحث تاریخی تا حدودی متأثّر از علامه عسکری و مواجهه کلامی با تاریخ است در مباحث حوزوی هم متأثّر از مرحوم صفائی حائری و مواجهه ی دیگری با دین است. از مدّتها قبل به برخی از عزیزان میگفتم به نظرم اساسا برخی افراد، رجالِ حوزه های مقدّر الوجود دیگری هستند که میتوانست در تاریخ پیرامون منابع دینی شکل بگیرد و برخی ابعاد دیگر دین را بشوراند!
👈در مورد آقای صفائی حائری و استاد پناهیان نظرم این بود که اساسا اینها نمونه هایی از برخی از حوزه های ممکن الوجود دیگری هستند که هنوز معالمش استنباط نشده است. لزوما از باب این نیست که فقه و اصول بلد نیستند! مثلا اینها به جای استدلال یا استنباط عمدتا به دنبال کشف حکمتها و ربطها و توصیفگری هستند. لذاست که گاهی متّهم به رمان گویی و پرداختن به استحسانات بی دلیل و مانند آن میشوند و متهم به قول ابن سینا در موضعی از الهیات شفا میگردند که:
📖«لیس من عادتنا أن نتکلم فی مثل هذه الاشیاء التی تبنی علی تخمینات اقناعیة و لیست من طرق القیاسات العلمیة»
⬇
👈کارشان نوعی قرابت خاصی با وادی ادبیات پیدا میکند؛ روشی که با آنچه از فقه و حکمت در حوزه ها می آموزیم چندان مناسبتی ندارد ولی خودش دنیای خودش را دارد. حکمتهای بسیار و فوائد بسیار در آن جوانه میزند. صحبتهایی برای ارتباط با لایه های عمیق دینی و ترویج آن در سطح جامعه با قدرت اقناع خطابی.
👈مطالبی که حقیقتا میتواند در تصحیح و تعمیق نگرشها بسیار تأثیر گذار باشد بلکه از صدها منبر دیگر اثرش بیشتر و آموزنده تر باشد. از لوازم این نوع سبک، قدرت بیان و مانور کلمات و استفاده از قدرت واژه ها و تعبیر سازی و سحر بیان است. گاهی مطلبی را برای انسان به خوبی میپزاند و برای نفس آدم جا می اندازد. بیانشان خودش گاهی نسخه میشود نه صرفا دارو!
👈تعبیر رطب و یابس در مورد کلام ایشان جالب نیست. ترجیح میدهم از تعبیر معدن طلا استفاده کنم. حرفهای حوزوی رسمی معمولا از سنخ درخت انجیر است. آنقدر مستدل و استنباطی بیان میشود که معمولا دورریز ندارد. ولی این سبک محدودیتهای خودش را هم دارد. ولی حرفهایی امثال ایشان در سبک توصیف به دلیل دشواری این مسأله و عدم رشد کافی در ابعاد این نوع کار شبیه معدن طلاست.
👈یعنی باید مدام آن را الک کرد تا طلایش را استحصال نمود. گاهی نیاز به یک صافی دارد ولی واقعا برخی نکات طلایی به دست انسان می آورد که در جای دیگری شاید بتوان گفت یافت نمیشود. اگر در مواجهه با ایشان انتظاراتمان را تصحیح کنیم واقعا برایمان دلچسب میشود.
👈یکی از نقاط قوّت ایشان انسان شناسی و استفاده از مایه های قوی روان شناسی و جامعه شناسی و علوم نوین و ظرفیتهای نوین در بازشناسی و معرّفی متناسب با زمان از دین است. از همین جهت دریافتهای ناب و بدیع و عمیقی گاهی در تفسیر و فهم متون و امور دینی دارند. ذهن مولّد و ایده پرداز و پویایی دارند. حقیقتا روضه خوانی ایشان تحوّلی در فنّ روضه خوانی است. میتواند نوع روضه هایشان و گریزهایشان تدریس شود.
✋✋راستش خیلی انگیزه ای برای ادامه ی این بحث ندارم. فقط مقداری ناراحت شدم که یکی از وعاظ خوب و محترم گفته بودند اگر ایشان منبر بلد نیستند حرام است بروند!!! در هر حال استاد پناهیان را انسانی با هوش، متعهد، خوش فکر، ولایی، انقلابی و بسیار مفید میدانم و حالا آسیب شناسی ایشان را هم عمدتا آسیب شناسی سبک یا بالاتر از سبک در فهم دین و تبلیغ آن میدانم. باید جداگانه در موردش صحبت کنیم. قدرشان را بدانیم.
👈نیتی شوم وجود دارد تا شخصیت ایشان طوری لجن مال شود که حرفشان را جامعه نشنود. با بدبینی به ایشان نگریسته شود. چون فهمیده اند گوهری بزرگ در خط انقلاب است. انصافا اکثر حرفهایشان حتی برای مخالف دین یا مخالف نظام و ضد انقلابها هم بسیار مفید و جذاب است. برنامهی دشمن خراب کردن و هو کردن ایشان است تا اصلا صدای متفاوت و بلیغش را نشنوند.
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۴)
«پرورشگاهی معنوی برای بزرگ شدن به نام مسئولیت خانواده»
🔹سر سفره یکی از بچه ها بازی میکرد و غذا خوردنش را طول میداد. قرار بود مشقهایش را انجام بدهد و زودتر بخوابد. گفتم عزیزم! اصلا میدانی این هفته قرار بود ما مشهد بمانیم ولی به خاطر اینکه شما مدرسه داری برگشتیم؟!
🔸زود غذایت را بخور و بدان چقدر تو و مدرسه ات برایمان مهم بوده که از آن مسافرت مهم به خاطر شما برگشتیم. همینکه اینها را میگفتم احساس نوعی بزرگ منشی و فدا کردن خود و تمایلات خود و بیرون آمدن از خود را پیدا میکردم. تا دقایق آخر اصلا یادم رفته بود فرزندمان کلاس اول رفته و باید او را هم در انتخاب لحاظ کنم.
💡به دلم افتاد واقعا این همسر و این بچه ها اساتید اخلاق ما هستند! خودمان را از خودمان میگیرند تا بزرگمان کنند!
👈این احساس مسئولیت و از خود گذشتگی که انسان در خانواده در قبال همسر و فرزندان پیدا میکند حقیقتا انسان را میتواند بزرگ کند! یک موضع بسیار بی بدیل و عالی برای پرورش اندام معنوی است.
👈خانواده فضای عجیبی برای دعوت به بزرگ و بزرگتر شدن و گذر کردن از خود و شکستن این بت بزرگ نفس در انسان ایجاد میکند. به این شکل هیچ نمونه ی دیگری ندارد.
👈اینهایی که ازدواج نکرده اند یا بچه ندارند هر چقدر هم خوب باشند معمولا رگه های از خامی در آنها به وضوح دیده میشود! یکی از دوستان را دیدم که بعد از سالها هر چند انسانی معنوی و اهل مراقبتی بود ازدواج نکرده بود. آن بزرگ شدن را در او نمیدیدم.
💭در بذل الخاطر ۴۶ تبیین دیگری از مسئولیت پذیری با بیان اجبار به بزرگ شدن گذشت. پیشنهاد میکنم حتما مرور کنید.
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۵)
«سلام بر میوه ی آفرینش و هدف خلقت»
🔹کاش هیچ مؤمنی نباشد که توفیق پیدا نکند بعد از نماز صبح با زیارت آل یاسین به محضر سرور عالم مشرّف شود. طعم و حلاوت تشیّع پیوند قلبی با آقای عالمین حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا لمقدمه الفداء است. اصلا یادمان هست خلیفه خدا ایشان است؟! سعی کنیم ایشان را هر جور شده از خودمان راضی کنیم.
🔸بنده خدایی میگفت بعد از نماز صبح از روی شوق و دلدادگی زیارت آل یاسین میخواندم! مدام این درک در من قوی تر میشد که میدانی موفق شدی به زیارت چه بزرگی بیایی؟!
🔹ایشان کسی است که همه ی این جمادات و نباتات و حیوانات و این آسمانها و زمین و اقیانوسها و کهکشانها و برّ و بحر آمده تا ریشه و تنه و شاخه ای باشد برای اینکه میوه اش ایشان باشد. میوه ی آفرینش این آقاست! اگر ایشان نبود این همه ماجراها نبود!
✋فریب هیاهوی این کثرتها را نخور! همه طفیلی وجود این آقا است. اگر ایشان را از این عالم بگیری دیگر ارزش بودن ندارد. ایشان درّ صدف خلقت و آفرینش است.
🔹در همین حال جلوه ای دیگر از معنای «لولا الحجة لساخت الأرض باهلها» برایم آشکارتر میشد و این احساس در من به وجود آمد که وقتی آل یاسین میخوانی با این حال بخوان که:
بشكست اگر دل من به فداي چشم مستت
سر خم مي سلامت شكند اگر سبوئي
💔ما که جز آلودگی و شرمساری چیزی نداشتیم! تو باش و سلامت باش و خدایمان را عبادت کن! ای آنکه معنای خلقت و اصل اصل اصل مایی! و ای مولا از دردهایم چه بگویم که تو خود بهتر ماجرایم را میدانی!
دردمندیِّ منِ سوختهٔ زار و نَزار
ظاهراً حاجتِ تقریر و بیان این همه نیست
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۶)
«انبیاء و ارشاد کودکان!»
🔹پشت میزم در اتاق نشسته بودم و غرق مطالعه بودم. دیدم این دو قلوهای دلبند آمدند در کتابخانه شروع به بازی کردند. یکی در میان کتابها را هر کدام یک طرفی بلند کرده بودند تا نوک کتاب به سقف چوبی کتابخانه متصل شود و بعدا مثلا یک دفعه با ضربه ای بیافتند و اینها لذّت ببرند!
🔸با یکدیگر سر این ماجرا جرّ و بحث و دعوا داشتند! من هم از حال خودم بیرون آمدم و به دنیای کودکی آنها خندیدم که چقدر جدّی گرفته اند! حالا من اگر از دنیای خودم بیرون بیایم و بخواهم وسط دعوای اینها حاضر شوم اینها فکر میکنند برایم مساله شان مهم است!
✋نمیدانند از کجا پایین آمدم و چقدر خودم را کوچک کرده ام تا به نزاع بچه گانشان خاتمه بدهم.
💡به ذهنم خطور کرد حکایت انبیاء و اولیاء الهی با ما کودکان وادی حقیقت نیز همین است!
🔹وقتی لهو و لعب و دعوای بچه گانه ما را بر سر این دنیا فانی میبینند چطور ایثار کرده و از آن خلوت ناب خودشان تنزل میکنند تا وسط دعوای ماها و برای ارشاد ماها خودشان را کوچک میکنند! در حقمان بزرگی میکنند! میتوانند بیخیالمان شوند و غرق در آن لذتها و آن لایه های عمیقی باشند که ما بیخبران از آن غافلیم!
🔸ما یک اشتباهی که میکنیم این است که خوب معنای بعثت و رسالت و نبوّت و ارشاد این اولیاء الهی را درک نمیکنیم تا عمق محبّت و نصح نهفته در آن را درک کنیم! نمیدانیم چقدر لطف بزرگی در حقمان میکنند و خودشان را چقدر تنزل میدهند. ای به فدای آن قلب نازنینت که به خاطر ما زنگار میگرفت:
📖«إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِي حَتَّى أَسْتَغْفِرَ اللَّهَ مِائَةَ مَرَّة»
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۷)
«سرخوشی با تخم مرغ شانسی»
«بهشت آفرینی زیباتر از بهشت»
🔹مشهد که رفته بودیم هر شب با بچه ها حرم مشرّف میشدیم و بازی میکردند. خاطرات زیادی از این چند روز داشتند. برای اینکه مقداری مدیریتشان راحتتر شود قرار شد روز آخر یک یادگاری برایشان بخریم. متأسّفانه نشد بخریم!
🔸داشتیم از مشهد بیرون می آمدیم در لحظات آخر در یک فروشگاهی توقّف کردم و با بچه ها رفتیم برای خرید تنقلات! آن گوشه تخم مرغ شانسی یا همان لپ لپ را دیدند و اصرار کردند این را یادگاری میخواهیم.
🔹به قم برگشتیم پرسیدم بچه ها! بهترین خاطره مشهد برایتان چه بود؟! بدون معطلی یکیشان گفت «تخم مرغ شانسی»!😀 حقیقتا برایم تکان دهنده بود! بین این همه خاطرات توقع نداشتم همین را بگویند! دیگری گفت عکس گرفتن برایم بهترین بود و دیگری اشترودل خوردن!😃
✋اصلا انگار هیچ تصوّری از زیارت امام رضا و آن چیزی که همه ی این خاطرات به خاطر او رقم خورده بود نداشتند!😔
💡به یاد خودمان افتادم! وقتی میگویند خاطرات ماه رمضان را بگویید یاد افطار و سحری و زولبیا و دعا خواندنها و... می افتیم! اصلا گویا از این ضیافت صاحب ضیافت را ندیده ایم! فقط مشغول سفره بوده ایم!
🔸بهشت هم که برویم باز بسیاری به حور و قصور و جنّات و انهار مشغولند! بهشتشان همینهاست و از آن بهشت آفرین هنوز به نوعی در حجابهای نوری اند! حکایت ماها بهتر از سرخوشی این کودکان با تخم مرغ شانسی و اشترودل و عکس گرفتن نیست.
💭بنده خدایی در عالم رؤیا مرحوم علامه حسن زاده را دیده بود که در آن دنیا هم بیرون شهر در گوشه ای عزلت گرفته و در حالت قنوت و مناجات بود و غرق خدا!
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۸)
«مغالطه ای رایج در تحلیل وقایع صدر اسلام»
«تاریخ اسلام را باید از منظر دانش سیاست بررسی کرد»
🔹مدّتی بود کتاب منهاج السنّة ابن تیمیه را مرور میکردم. برایم جالب بود که چگونه پاسخ استدلالهای علامه حلّی را میدهد. بحث در این زمینه بسیار است و دیگر میخواهم این کتاب را از میز کارم کنار بگذارم. مطلبی بود که حیفم آمد در حدّ این بذل خاطرها بیانش نکنم.
👈برایم یک اشکال عمده ای هم در کلام علامه حلّی و هم ابن تیمیه و هم در مقیاس بزرگتر اکثر کتبی که در این زمینه است برجستگی خاصی دارد. آن هم اینکه:
🔻عمدتا به شکل اخلاقی و عقیدتی و فردی به تحلیل این حادثه ی اجتماعی پرداخته بودند! به خاطر همین در هر دو نوع دیدگاه تصویر نه چندان صحیحی از نسبت صحابه با این انحراف به دست می آید! در تصویر علامه حلّی مخاطب وقتی چنین انحرافی را در قالب چنین تحلیلی میبیند به نوعی مبالغه آمیز احساس نوعی دنیا پرستی افراطی و نمک نشناسی و بیزاری از صحابه پیدا میکند؛ گویا این صحابه آن صحابه ی قبل اصلا نیستند! در تصویر ابن تیمیه هم وقتی دشواری تصدیق چنین مبالغه ای راحتتر درک میشود به راحتی مسأله استبعادی سنگین به خود گرفته و منکر هر گونه انحرافی میشوند!🔺
✔آری یکی از مغالطات رایج در تحلیل اتفاقات صدر اسلام که هم در بین علمای اهل سنّت و هم شیعه شیوع دارد خلط بین زوایای اخلاقی و عقیدتی با زوایای سیاسی است.
👈از طرفی وقتی آثار بسیاری از علمای شیعه در بیان علل انحراف جمهور مسلمین از ولایت امیر المؤمنین را میبینیم عمدتا بحث را به نوعی به ابعاد عقیدتی و اخلاقی مرتبط دانسته اند!
⬇
👈گویا مثلا یک دفعه همه اهل دنیا و راحت طلبی شدند یا همه کینه داشتند و فرصتی برای ابراز پیدا کردند و ... . انصافا اینگونه بحث به خوبی همه ی واقعیّت نیست و این مقدار از بیان قانع کننده نیست. در جای دیگری به شکل تفصیلی به این بحث پرداخته ام.
👈ظاهرا اوّلین تقریرهای مشهور در دانش کلام از سوی جامعه ی شیعه در تبیین علل انحراف که باعث استبعاد سنگینی در فضای عامّه شد توسّط هشام بن حکم در فضای کلامی آن روزگار ارائه شد که تحقیق آن را به مجال دیگری میسپارم.
👈از آن طرف علمای اهل سنّت هم دقیقا از همین جهت شروع به استبعاد و انکار کرده و انحراف امّت اسلامی را با توجّه به ابعاد اخلاقی و عقیدتی امری غیر قابل باور میدانند. در هر دو طیف کما بیش، از آن ماهیّت سیاسی مسئله کمتر بحثی عالمانه شده است.
🔹حقیقت آن است که وقتی ما از موضوع کلانی به نام امّت و جامعه و نوع کنش آنها در لحظه ای حساس مانند بیعت با خلیفه صحبت میکنیم اساسا باید بدانیم وارد عرصه ای دیگر و دنیایی دیگر از روابط و تحلیلها شده ایم. وارد جامعه شناسی و سیاست شده ایم! باید با ابزار مناسب خودش آن را تحلیل کنیم.
👈اگر کسی سیاسی نباشد اساسا نمیتواند درک صحیحی از تاریخ اسلام و تحلیل درستی از عوامل انحراف امّت داشته باشد. اصلا یکی از تفاوتهای امام راحل با دیگران در استنباط آسان ولایت فقیه همین سیاسی بودن ایشان بود. راحت آن دلالتهای سیاسی پدیده ها و گزاره های دینی را درک میکردند طوری که به تعبیر خودشان در کتاب ولایت فقیه تصور مساله برایشان بداهتا تصدیق را می آورد.
✔کسی که سیاسی باشد میداند اصلا بحث بر سر میزان دینداری آحاد امّت و وفاداری آنها به اسلام و تمایل واقعی اکثریت آنها و اخلاص و مجاهدت صحابه و یا عقاید و اخلاقیّات آنها که نیست! اینها آدرس اشتباه برای رمزگشایی از سرّ انحراف امّت اسلامی است.
🔹از دیرباز هم حکما به خوبی در مباحث خود این حقیقت را گوشزد کرده بودند که وقتی با جامعه و عرصه کنشهای جمعی مواجهیم اساسا با دنیای جدیدی مواجهیم که عرصه ی یکه تازی خطابه و اقناع عمومی است. از همین رو در کتاب ریطورقا یا همان خطابه به شکل زیبایی ابزارهای منفعل کردن انسانها را توضیح داده بودند.
👈اینکه چطور میشود یک جامعه را با یک سخنرانی و چرخاندن زبان توسّط نخبگان فریب داد یا هدایت کرد! از همین روست که مهمترین عنصر رئیس جمهور را خطیب بودن او میدانستند!
👈اگر کسی خوب جامعه را بشناسد و احکام آن را بداند تصدیق این نکته برایش چندان دشوار نیست که میشود یک جامعه را یکدفعه مخصوصا در زمان خاصی فریب داد! برای یک سیاستمدار این امر بدیهی است که جامعه قابلیّت فریب خوردن را دارد! مخصوصا در زمانهای حساسی مانند زمان انتقال قدرت. اصلا امر غریبی نیست.
👈به خاطر همین است که از دیرباز معروف بوده که اساسا عرصه ی سیاست عرصه ی عوام فریبی و نفاق و ریا است.
✔شخصی که با عالم سیاست آشنا نباشد گمان میکند عامل تعیین کننده در تحوّلات تاریخ، عقیده یا اخلاقیّات اکثریت است! در حالیکه برای یک انسان سیاسی پدیده ای به نام «اکثریّت اقلّیت» کاملا شناخته شده است. یعنی اگر اکثریتی سیاسی نباشند اساسا ابزاری در دست سیاستمداران شده و اقلّیتی بیش نیستند و عمده، بازی گری آن نخبگان سیاسی است که آنها را چطور در خدمت خود بگیرند!
👈از این رو وقتی تشخیص دادیم در جماعتی بلوغ سیاسی رخ نداده و سیاست ورزی و آگاهی اجتماعی در آحاد نفوذ نکرده، به راحتی میتوان حدس زد در واقع مسأله ی قدرت در پشت پرده ها و محافل مخفی در حال رقم خوردن است.
✔از اینجاست که پدیده ای به نام لابی های تاریخی و پچ پچ های تاریخ ساز و آن سوی تاریخ و آن روی تاریخ برای اهل بصیرت خیلی برجسته میشود!
👈تا این مسأله برای ما روشن نشود که اساسا مسأله جامعه و قدرت و اعتماد عمومی و انتقال قدرت چقدر به شکل عمیقی وابسته به عناصر سیاسی است نمیتوانیم به شکل واقعی وارد عرصه ی فهم تاریخ اسلام بشویم. مسأله مردم و صحابه که نیستند! مسأله ماجرای نبرد هارون ها و سامری ها است!
👈تدبر در تاریخ اسلام نشانگر آن است که عمده اشکال در همین سیاسی نبودن مردم بوده است. خیلی راحت فریب اهل نفاق را میخوردند و اولیاء الهی تنها میماندند.
🔹باید سنخ قضایای سیاسی و منطق حاکم بر عالم سیاست را درک کنیم تا سرّ بسیاری از امور را بفهمیم. تا اینکه بدانیم گناه و توبه ی جامعه و آن لحظات حساس تحوّلات اجتماعی از چه سنخی است. تا بفهمیم حرکتهای سیاسی ماهیتش چطور است و جنبش سازی اجتماعی و فریب افکار عمومی چگونه است و روش پاسخ به آن چگونه و اینکه چطور میشود شخصی چند روز پیش در اوج عزّت باشد و چند روز بعد طوری دیگران جامعه را فریب دهند که دیگر اصلا نتواند به آن حالت قبل برگردد! تفاوت غدیر تا سقیفه را راحتتر میتوانیم درک کنیم.
⬇⬇
👈به تعبیر برخی عزیزان جریانات اجتماعی مانند حرکت در اتوبان یا دور زدن تریلی است و اینطور نیست حالا که مثلا با کسی بیعت کردند بتوانند سریع دور بزنند و به پله ی نخست برگردند! نخیر حالا حالا دیگر باید بروند! جامعه حرکاتش با حرکات فرد فرق دارد! دیگر آبی بود که ریخته شد!
👈کسی که با دنیای سیاست آشنا باشد درکهایی از تاریخ و گزاره های آن دارد که دیگری اصلا آن را نمیفهمد! یک شامّه ی دیگری برای تاریخ فهمی پیدا میکند. حالا بحث از سیاست و تفاوت گزاره ی سیاسی با گزاره های دیگر خودش باید مستقل مطرح شود.
🔹برای بنده که زمانی تاریخ اسلام را بررسی میکردم درک این امر آسان است که اساسا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم در زمان خودشان چندان ثبات سیاسی در جامعه نداشتند! نوع تعامل صحابه و مردم با ایشان به خوبی این را برای کسی که با دنیای سیاست مقداری آشناست به شکل بدیهی ثابت میکند. وقتی در جنگ احد میفرماید در همین مدینه دفاع کنیم مخالفت میکنند! وقتی غنیمت تقسیم میکند مخالفت میکنند! بارها چیزی که میفرماید میگویند اگر وحیی در موردش نیامده بر آن نقد دارند! و...
👈اینها همه یعنی چالشهای بزرگ بر سر راه یک سیاستمدار! اصلا چنین شخصی میتواند به راحتی بگوید بعد از من حاکم شما فلانی باشد؟! خودش ثبات سیاسی قاطعی در جامعه هنوز ندارد. ثباتی که دارد عمدتا در ناحیه ی فردی و دینی و اخلاقی وحیانی است.
👈اصلا کسی که با عرصه ی سیاست آشناست دنبال این نیست که مثلا در سقیفه چه کسی راست گفت و چه کسی دروغ گفت! میداند منطق گزاره های سیاسی منطق صدق و کذب نیست! منطق اثر گذاری و کارکرد و پیامدها است. منطق حق و باطل است! منطق صواب و شیطنت است! یک حرف صادق میتواند از جنود شیطان باشد! کلمة حقّ یراد بها الباطل باشد.
👈باید دید در چه زمانی و با چه نیّتی و برای وصول به چه هدفی زده میشود. وقتی اینگونه حرفهای آنها را بنگرد میفهمد چه بازیگران قهّاری بوده اند! ماها خامیم و با عرصه ی سیاست چندان آشنا نیستیم.
👈وقتی چنین است اگر کسی میخواهد به خوبی و واقع بینانه کار کند باید ابعاد پنهان سیاسی ماجرای سقیفه را واکاوی کند! وقتی اینچنین شد دیگر آن استبعاد عامّه کنار میرود و در شأن صحابه هم اجحافی رخ نمیدهد!
✔باور این نکته هم برای اهل فهم دیگر دشوار نمیشود که اهل سنّت با همه ی اکثریّتی که دارند میتوان نطفه ی شکل گیریشان را اینگونه دانست: اکثریتی یک هویی فلته ای یک دفعه ای فریب خورده! اینقدر بی ریشه!
🔹از همین رو امیر المؤمنین علی علیه السلام در خطبه ی طالوتیه آنها را أمّت مخدوعه نامید! خیلی تحلیل سیاسی عمیقی در این تعبیر حضرت نهفته است! تا کنون در این مسأله اندیشیده ایم که فریب دادن و فریب خوردن یک جامعه چگونه است؟! ما عمدتا با دروغ و فریب فردی آشنا هستیم و درک درستی نداریم که چطور میشود در لحظات خاصی یک امّتی را فریب داد و برای همیشه منحرفشان کرد!
👈یکی از آنهایی که تحلیلی سیاسی زیبایی از انحراف امّت ارائه نموده مرحوم علامه طباطبایی در کتاب شیعه است. ایشان معتقد است که در صدر اسلام با رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رأی اکثریت توسّط عدّه ای دزدیده شد! این تعبیر ایشان هم تعبیر سیاسی عمیقی است. دزدیده شدن عقیده و رأی جامعه اساسا درکی سیاسی از ابعاد عمیق ماجراست.
👈همان مطلبی که عبّاس عموی پیامبر در شماتتش نسبت به امیر المؤمنین علی علیه السلام گفت که چرا وقتی گفتم بیا با تو بیعت کنم قبول نکردی و اکنون دیگر کار از کار گذشت و مبتلا به زیرکان سیاستمدار و نوابغ عرب شده ای: «قد مُنیت بدُهاة قریش».
👈حال که اجمالا با عمق پیوستگی مسأله ی انحراف امّت اسلامی از ولایت امیر المؤمنین با مسائل سیاسی آشنا شدیم میتوانیم بهتر درک کنیم که از آن طرف بسیاری از روایات و رفتارهای اهل بیت علیهم السلام نیز ماهیّت سیاسی داشت و باید در عالم خودش از آن صحبت کنیم و رمز گشایی کنیم. سکوت حضرت خیلی پیام سیاسی داشت. خروش فاطمی هم همینطور! حالا بحث از اینها دیگر مجال واسعی میطلبد.
👈خواستم بگویم هم تحلیل بسیاری از علمای ما از عوامل انحراف امّت و هم پاسخها و استبعاد علمای عامّه از آن عمدتا در فضایی بیرون از ابعاد سیاسی مسأله است. از همین رو معمولا به خوبی مسأله باز و باور پذیر نشده است.
ان شاء الله در نوشته ی دیگری شاید توفیق شد این بحث را ادامه دادم ...
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۹)
«الگوی معنویمان چه کسی باشد؟!»
🔹نقلی با سند صحیح شنیدم که حیفم آمد مضمونش را بذل نکنم. حجة الاسلام عابدینی از آیت الله خوشوقت نقل فرمودند که نزد آیت الله بهجت بودند. شخصی به ایشان عرض کرد اینقدر هم که بر اهل علم بودن تأکید میکنند مهم نیست! بعد به مرحوم شیخ جعفر آقا مجتهدی که آن زمان زنده بودند مثال زدند که ...
🔸آیت الله بهجت یک غضبی کردند که آن شخص به گریه افتاد. فرمودند این چه حرفی است میزنی؟! اگر شیخ جعفر با این مجاهدتی که داشت واقعا اهل علم هم بود خدا میداند شعاع وجودش چقدر وسعت میگرفت!
🔹شاید علّت این غضب جلوگیری از بدعتی بزرگ بود و آن الگو شدن انسانهایی که اهل علم نبودند. اینها هر چقدر هم رشد کنند معمولا کمالشان محدود و کم تعدّی است. هم خودشان و هم دیگران نباید بگذارند اهل علم نبودنشان الگو شود چون در واقع پیام خطرناکی داشته و اساسا نقص بزرگ آنهاست نه کمالشان! الثواب علی قدر العقل چون عمل نازله ی عقل است. عالمی که ینتفع بعلمه افضل من سبعین الف عابد است. مدادش افضل از دماء شهداست.
🔸این همان مطلبی است که در کتاب دوّم اصول کافی تحت عنوان کتاب فضل العلم بیان شده است. در روایت نهم باب نخست کتاب فضل العلم وقتی شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید که فردی از شیعیانتان شما را شناخته و دیگر اهل خلوت شده و مشغول عبادات و مجاهداتش است حضرت این سیره را نپسندید و فرمود پس چگونه تفقّه در دین را بیاموزد؟ «کیف یتفقّه هذا فی دینه؟!»
🔻الگویمان آنهایی باشد که تقوا و معنویّتشان از عمق علم و هوش و عقلشان تراوش کند نه صرفا از عمق صفا و خلوص و سادگی و مجاهدتشان!🔺
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۰)
«نکته ای از فیلم سینمایی کتاب ایلای»
«نقش دین در تمدن بشری»
🔹به پیشنهاد یکی از دوستان فیلم سینمایی کتاب ایلای «The Book Of Eli» ساخته سال 2010 را دیدم. اثری پسا آخر الزمانی از هالیوود با درون مایه ی دینی که از این جهت قابل توجّه بود. البته فیلم حاوی صحنه های خشنی است که خیلی به همگان پیشنهاد نمیشود ولی کیفیت ساخت بالا و بازیگران مهمی دارد که با توجّه به پرداختن به موضوع دین در ساخت جامعه و کارکرد آن و همینطور آسیبهای آن قابل تأمّل شده و صرفا از اثری برای سرگرمی بیرون آمده است.
🎬خلاصه ی داستان فیلم این است که کره زمین بر اثر جنگ جهانی نابود شده و لایه ی اوزون هم از بین رفته و تنها عدّه ای معدود از انسانها در زیر زمین زنده مانده اند و بعد از مدّتها بالا آمده و برخی از فرزندان آنها جمعیت اندک روی کره زمین را تشکیل میدهند!
🎬عدّه ی کمی از آنها خاطراتی از زندگی انسانها قبل از نابودی را دارند. به دلیل اینکه گمان میکردند این جنگ به خاطر دین بوده همه ی کتب دینی و آسمانی را آتش زده اند و دیگر نسخه ای از کتاب آسمانی بین انسانها یافت نمیشود. انسانها به نوعی زندگی حیوانی با درندگی خاص برگشته اند.
🎬آب و غذا بسیار نایاب شده که برای آن انسانها همدیگر را کشته و همدیگر را میخورند! در این بین شخصی مرموز به نام ایلای بر اثر نوعی الهام باطنی و برگزیدگی از مشرق گویا مبعوث میشود تا آخرین نسخه ی باقی مانده از کتاب خدا و انجیل را با خود به مکانی نامعلوم در غرب که بعدا روشن میشود منطقه ای در آمریکاست ببرد؛ تا دوباره تمدّنی بر اساس دین شکل بگیرد!
⬇
🎬نیروهای آسمانی او را در این مسیر طولانی کمک کرده و نوعی حفاظت شدگی برایش به وجود می آورند. نام این شخص برگرفته از نام یکی از داوران بنی اسرائیل در کتاب سموئیل «ایلای» نهاده شده و «کتاب ایلای» نیز همان انجیل است.
🎬در بین راه ۳۰ سال بعد از پایان تمدّن بشری به شهری کوچک میرسد که شخصی به نام «کارنگی» توانسته با هوش و اطلاعاتش از تمدّن سابق یک ریاستی بر جماعتی پیدا کند! ولی خوب فهمیده بدون داشتن کتاب مقدّس اساسا امکان تسلّط بر انسانها و افکار و اندیشه هایشان و پی ریزی یک تمدّن جدید و فرمانروایی را ندارد.
🎬از این روست که در به در به دنبال کتاب مقدّس میگردد تا با آن بتواند بر انسانها حکومت کند! از اینجاست که نبرد میان ایلای و کارنگی بر سر آخرین نسخه ی کتاب مقدّس شکل میگیرد تا آنکه در انتها ایلای موفّق میشود کتاب مقدّس را به نوعی به مقصد رسانده و آن را در کنار قرآن و تورات در قفسه ی تمدّن بشری قرار دهد. تا نوید شکل گیری تمدّن بشری دوباره شنیده شود.
🔹حالا این خیلی خلاصه بود و نکاتش را بیان نمیکنم تا اگر کسی دوست داشت خودش ببیند. چالش اصلی فیلم این است که آیا دین آسمانی عامل جنگ و کشتار است یا عامل صلح و تشکیل تمدّن؟! یک تضادّ جالبی در این زمینه تصویر شده است. شعار اصلی فیلم این است که: همه میکشند تا آن را بهدست آورند، او میکشد تا از آن حفاظت کند.
👈حالا برداشت خودم را از این فیلم بیان میکنم. ممکن است بخشی از آن شخصی باشد ولی در هر حال بیگانه از فضای فیلم نیست. تا اندازه ای فیلم متن بازی هم دارد و قابلیت تفسیرهای متعدد را دارد. به شکل محتاطانه ای موضع صریحی و نهایی سعی میکند نگیرد.
👈گویا فیلم اینگونه القاء میکند که اصلا دین یک پدیده ای است که ذاتش به گونه ای با پدیده ی قدرت و سياست در عمیقترین لایه ها و وسیع ترین لایه ها تنیده شده که جنگ و خون ریزی پیرامون آن امری طبیعی است. به خودی خود دلالتی بر خوب بودن یا بد بودنش ندارد.
👈خوبی دین الهی از جهتی این است که قابلیّت و ظرفیّت عجیبی برای شکل گیری تمدّن و انضباط دادن به انسانها را دارد. قدرت عجیبی به رهبران برای تنظیم مناسبات اجتماعی و بیرون آوردن آنها از حالت توحّش با متوجّه کردنشان به عالم غیب و مجازات الهی را دارد.
👈ولی بدی آن هم همین است که واقعا بسان یک سلاح بسیار بسیار مخوفی میتواند به دست طواغیت در آمده و بر آن بر انسانها حکومت کنند! ولی گویا پیام فیلم این است که این بدی امری عارضی است و به این برمیگردد که این دین به دست کاربران اصلی آن یعنی صالحان و ایلای ها سپرده شود و یا به دست دزدان فرصت طلبی مانند کارنگی ها! خود دین امری نیست که بتوان از آن گریزی داشت!
👈شاید مهمترین صحنه ی فیلم وقتی است که کارنگی شروع به بحث با ایلای میکند که چرا به کتاب مقدّس نیاز دارد؟! کارنگی در این فراز میگوید:
🎬«من کلمات مناسب برای کمک به اونها رو ندارم ولی اون کتاب داره! مردم به درستی میفهمند چرا اینجا هستند و دارند چیکار میکنند ...»
👈و در جای دیگری کارنگی به یکی از زیردستانش میگوید:
🎬«اون یک کتاب نیست! یک سلاحه ... سلاحی که درست قلب و ذهن افراد ضعیف و بیچاره رو هدف میگیره این به ما راه کنترل کردن اونها رو میده»
👈باز یکی از صحبتهای مهم که در متن این فیلم درخشش خاصی دارد آنجاست که ایلای برای دختری به نام سولارا در مورد خاطراتش از تمدّن قدیم میگوید که:
🎬«مردم بیشتر از چیزی که میخواستن داشتند! ما نمیدونستیم چی با ارزشه و چی نیست! ما چیزهایی که الآن مردم به خاطرش همدیگر رو میکشند مینداختیم دور!»
👈نکات فیلم کم نیست و هر کسی با دغدغه هایش میتواند بخشی از آن را بشوراند و به چشم بیاورد. مثلا شاید عینک دودی و خط بریل و کوری نشانه ی پیام آسمانی بودن این کلمات نورانی است که جز با وحی و بریدن از این دار ظلمت قابل دسترسی نیست.
⚪آنچه برای خودم مهمتر بود این بود که این فیلم خیلی زیبا تا اندازه ای این حقیقت را به چشم آورده بود که اگر از انسان پیام انبیاء الهی و توجّه به خدا گرفته شود حیوانی درنده بیش نیست! انسان یک نفس دارد و یک فطرت و این فطرت با این کلمات نورانی که در کتب انبیاء آمده بیدار و نورانی میشود. هر کجا اثری از نور و رأفت و محبّت دیده میشود اثری از آن نور است.
👈ما چون این کلمات را زیاد شنیده ایم برایمان عادی شده ولی اصلا عادی نیست. در آن توحّش محض بی تمدّنی کمترین آیات کتاب آسمانی مانند خورشیدی درخشان قلبهای انسانها را تکان میدهد و میفهمند این از عالم دیگری درخشش دارد. انسانها را بیدار میکند!
👈اگر امروزه نوری در عالم هست اثر همین نورهاست حتّی در زندگی بی دین ترین انسانها! وقتی دعای سفره را ایلای به سولارا آموخت که: «خدای بزرگ بابت این غذا از تو متشکّریم ... آمین»
⬇⬇
👈گویا عمیقترین حرفها را آموخته بود و عمیقترین آرامشها را کسب کرده بود که اصلا در آن وانفسا خبری از آن نشنیده بود. وقتی سولارا همینها را به مادرش گفت تا به او آرامش دهد باز همین امر تکرار داد.
👈زیباترین صحنه در فیلم که نظرم را جلب کرد همین مطلب بود هر چند در مورد امور دیگرش هم میتوان صحبت کرد. قصدم اطاله کلام در مورد این فیلم و نقد آن نیست. نقاط منفی و یا اغراض باطل هم دارد. در رأس اباطیلش نیز شاید همین باشد که این فیلم هم مانند بقیه به شکلی اصالت را به این دنیا داده است.
👈حالا با دید خرده گیری ندیدم. با دید خذ الحکمة آن را نگاه کردم و آن اباطیلش را به خودشان برگرداندم. لااقل این حقیقت را خوب شکار کرده است. این صحبتهای نورانی در مورد خدا و شکر از نیرویی آسمانی برای زنده بودن و خوردن و خوابیدن و... صحبتهای بلندی است! توحید حقیقت عظیمی است که از بس برایمان گفته اند تکراری شده! والّا تباری دیگر دارد!
👈معمّایش را انبیاء الهی برایمان حل کرده و نورش را در ظلمات زندگی دنیا برایمان به یادگار نهاده اند. آنهایی که این کلمات را بلد نیستند مانند حیوانات درنده و حشرات و خزندگان موذی بیش نیستند! با نور کلمات الهی این عالم نورانی شده و فطرتها بیدار شده اند. بشر تشنه ی آن دین حنیف ابراهیمی است:
«الَّذي خَلَقَني فَهُوَ يَهْدينِ * وَ الَّذي هُوَ يُطْعِمُني وَ يَسْقينِ * وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ * وَ الَّذي يُميتُني ثُمَّ يُحْيينِ * وَ الَّذي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لي خَطيئَتي يَوْمَ الدِّينِ ...»
💭همچنین از جهت دیگر با دیدن صحنه های این فیلم به یاد اشعار آن عارف معنوی در مثنوی معنوی افتادم هر چند خوب به چشم نیاورده بودند این بعد از کارکرد دین را برای تمدن بشری:
این نجوم و طب وحی انبیاست
عقل و حس را سوی بیسو ره کجاست
عقل جزوی عقل استخراج نیست
جز پذیرای فن و محتاج نیست
قابل تعلیم و فهمست این خرد
لیک صاحب وحی تعلیمش دهد
جمله حرفتها یقین از وحی بود
اول او لیک عقل آن را فزود
هیچ حرفت را ببین کین عقل ما
تاند او آموختن بیاوستا
گرچه اندر مکر مویاشکاف بد
هیچ پیشه رام بیاستا نشد
دانش پیشه ازین عقل ار بدی
پیشهٔ بیاوستا حاصل شدی
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۱)
«نظریّه ی شیعیان نخستین»
«تأمّلی دیگر در زمینه ارتداد انصار»
🔹در راه قم به مشهد وقتی به نیشابور رسیدم خیلی خسته بودم. همینطور رانندگی میکردم و مطالبی پیرامون تاریخ اسلام گوش میکردم و با خودم فکر میکردم. یک دفعه چیز جدیدی به ذهنم خطور کرد که اسمش هم با خودش آمد و آن هم «نظریّه ی شیعیان نخستین»! معلومات قبلی ام ناگهان آرایش و نظم جدید و اقتران ویژه ای پیدا کرد! درک دیگر و پنجره ی دیگری به تاریخ اسلام و تاریخ تشیع برایم بود.
💡آن هم این بود که اصلا تاریخ اسلام و تاریخ تشیّع را طور دیگری باید ببینی! گمان میکنی تشیّع با سه یا چهار نفر که طرفدار علی علیه السلام ماندند آغاز شد؟! نه اینگونه نبود!
👈اگر این بود که ملامتی نبود چون از همان ابتدا شیعه نبودند تا اینگونه ملامت شوند! مسأله این است که انصار شیعیان نخستین بودند که در امتحان بزرگ مردود شدند! انصار بودند که اساس و هسته ی اصلی اسلام را در پیمان عقبه تشکیل دادند و قرار بود با جان و مال از پیامبر و نسل او دفاع کنند!
👈مهاجرین در نزد انصار گروه اندکی بودند و اصل و اساس شکل گیری حکومت اسلام انصار بودند. وقتی انصار پای کار آمدند اسلام قد راست کرد و حکومت تشکیل داد. اگر قرار بود کاری رخ بدهد به دست انصار بود!
⬇