باسمه تبارک و تعالی (۸۸۶)
«انبیاء و ارشاد کودکان!»
🔹پشت میزم در اتاق نشسته بودم و غرق مطالعه بودم. دیدم این دو قلوهای دلبند آمدند در کتابخانه شروع به بازی کردند. یکی در میان کتابها را هر کدام یک طرفی بلند کرده بودند تا نوک کتاب به سقف چوبی کتابخانه متصل شود و بعدا مثلا یک دفعه با ضربه ای بیافتند و اینها لذّت ببرند!
🔸با یکدیگر سر این ماجرا جرّ و بحث و دعوا داشتند! من هم از حال خودم بیرون آمدم و به دنیای کودکی آنها خندیدم که چقدر جدّی گرفته اند! حالا من اگر از دنیای خودم بیرون بیایم و بخواهم وسط دعوای اینها حاضر شوم اینها فکر میکنند برایم مساله شان مهم است!
✋نمیدانند از کجا پایین آمدم و چقدر خودم را کوچک کرده ام تا به نزاع بچه گانشان خاتمه بدهم.
💡به ذهنم خطور کرد حکایت انبیاء و اولیاء الهی با ما کودکان وادی حقیقت نیز همین است!
🔹وقتی لهو و لعب و دعوای بچه گانه ما را بر سر این دنیا فانی میبینند چطور ایثار کرده و از آن خلوت ناب خودشان تنزل میکنند تا وسط دعوای ماها و برای ارشاد ماها خودشان را کوچک میکنند! در حقمان بزرگی میکنند! میتوانند بیخیالمان شوند و غرق در آن لذتها و آن لایه های عمیقی باشند که ما بیخبران از آن غافلیم!
🔸ما یک اشتباهی که میکنیم این است که خوب معنای بعثت و رسالت و نبوّت و ارشاد این اولیاء الهی را درک نمیکنیم تا عمق محبّت و نصح نهفته در آن را درک کنیم! نمیدانیم چقدر لطف بزرگی در حقمان میکنند و خودشان را چقدر تنزل میدهند. ای به فدای آن قلب نازنینت که به خاطر ما زنگار میگرفت:
📖«إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِي حَتَّى أَسْتَغْفِرَ اللَّهَ مِائَةَ مَرَّة»
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۷)
«سرخوشی با تخم مرغ شانسی»
«بهشت آفرینی زیباتر از بهشت»
🔹مشهد که رفته بودیم هر شب با بچه ها حرم مشرّف میشدیم و بازی میکردند. خاطرات زیادی از این چند روز داشتند. برای اینکه مقداری مدیریتشان راحتتر شود قرار شد روز آخر یک یادگاری برایشان بخریم. متأسّفانه نشد بخریم!
🔸داشتیم از مشهد بیرون می آمدیم در لحظات آخر در یک فروشگاهی توقّف کردم و با بچه ها رفتیم برای خرید تنقلات! آن گوشه تخم مرغ شانسی یا همان لپ لپ را دیدند و اصرار کردند این را یادگاری میخواهیم.
🔹به قم برگشتیم پرسیدم بچه ها! بهترین خاطره مشهد برایتان چه بود؟! بدون معطلی یکیشان گفت «تخم مرغ شانسی»!😀 حقیقتا برایم تکان دهنده بود! بین این همه خاطرات توقع نداشتم همین را بگویند! دیگری گفت عکس گرفتن برایم بهترین بود و دیگری اشترودل خوردن!😃
✋اصلا انگار هیچ تصوّری از زیارت امام رضا و آن چیزی که همه ی این خاطرات به خاطر او رقم خورده بود نداشتند!😔
💡به یاد خودمان افتادم! وقتی میگویند خاطرات ماه رمضان را بگویید یاد افطار و سحری و زولبیا و دعا خواندنها و... می افتیم! اصلا گویا از این ضیافت صاحب ضیافت را ندیده ایم! فقط مشغول سفره بوده ایم!
🔸بهشت هم که برویم باز بسیاری به حور و قصور و جنّات و انهار مشغولند! بهشتشان همینهاست و از آن بهشت آفرین هنوز به نوعی در حجابهای نوری اند! حکایت ماها بهتر از سرخوشی این کودکان با تخم مرغ شانسی و اشترودل و عکس گرفتن نیست.
💭بنده خدایی در عالم رؤیا مرحوم علامه حسن زاده را دیده بود که در آن دنیا هم بیرون شهر در گوشه ای عزلت گرفته و در حالت قنوت و مناجات بود و غرق خدا!
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۸)
«مغالطه ای رایج در تحلیل وقایع صدر اسلام»
«تاریخ اسلام را باید از منظر دانش سیاست بررسی کرد»
🔹مدّتی بود کتاب منهاج السنّة ابن تیمیه را مرور میکردم. برایم جالب بود که چگونه پاسخ استدلالهای علامه حلّی را میدهد. بحث در این زمینه بسیار است و دیگر میخواهم این کتاب را از میز کارم کنار بگذارم. مطلبی بود که حیفم آمد در حدّ این بذل خاطرها بیانش نکنم.
👈برایم یک اشکال عمده ای هم در کلام علامه حلّی و هم ابن تیمیه و هم در مقیاس بزرگتر اکثر کتبی که در این زمینه است برجستگی خاصی دارد. آن هم اینکه:
🔻عمدتا به شکل اخلاقی و عقیدتی و فردی به تحلیل این حادثه ی اجتماعی پرداخته بودند! به خاطر همین در هر دو نوع دیدگاه تصویر نه چندان صحیحی از نسبت صحابه با این انحراف به دست می آید! در تصویر علامه حلّی مخاطب وقتی چنین انحرافی را در قالب چنین تحلیلی میبیند به نوعی مبالغه آمیز احساس نوعی دنیا پرستی افراطی و نمک نشناسی و بیزاری از صحابه پیدا میکند؛ گویا این صحابه آن صحابه ی قبل اصلا نیستند! در تصویر ابن تیمیه هم وقتی دشواری تصدیق چنین مبالغه ای راحتتر درک میشود به راحتی مسأله استبعادی سنگین به خود گرفته و منکر هر گونه انحرافی میشوند!🔺
✔آری یکی از مغالطات رایج در تحلیل اتفاقات صدر اسلام که هم در بین علمای اهل سنّت و هم شیعه شیوع دارد خلط بین زوایای اخلاقی و عقیدتی با زوایای سیاسی است.
👈از طرفی وقتی آثار بسیاری از علمای شیعه در بیان علل انحراف جمهور مسلمین از ولایت امیر المؤمنین را میبینیم عمدتا بحث را به نوعی به ابعاد عقیدتی و اخلاقی مرتبط دانسته اند!
⬇
👈گویا مثلا یک دفعه همه اهل دنیا و راحت طلبی شدند یا همه کینه داشتند و فرصتی برای ابراز پیدا کردند و ... . انصافا اینگونه بحث به خوبی همه ی واقعیّت نیست و این مقدار از بیان قانع کننده نیست. در جای دیگری به شکل تفصیلی به این بحث پرداخته ام.
👈ظاهرا اوّلین تقریرهای مشهور در دانش کلام از سوی جامعه ی شیعه در تبیین علل انحراف که باعث استبعاد سنگینی در فضای عامّه شد توسّط هشام بن حکم در فضای کلامی آن روزگار ارائه شد که تحقیق آن را به مجال دیگری میسپارم.
👈از آن طرف علمای اهل سنّت هم دقیقا از همین جهت شروع به استبعاد و انکار کرده و انحراف امّت اسلامی را با توجّه به ابعاد اخلاقی و عقیدتی امری غیر قابل باور میدانند. در هر دو طیف کما بیش، از آن ماهیّت سیاسی مسئله کمتر بحثی عالمانه شده است.
🔹حقیقت آن است که وقتی ما از موضوع کلانی به نام امّت و جامعه و نوع کنش آنها در لحظه ای حساس مانند بیعت با خلیفه صحبت میکنیم اساسا باید بدانیم وارد عرصه ای دیگر و دنیایی دیگر از روابط و تحلیلها شده ایم. وارد جامعه شناسی و سیاست شده ایم! باید با ابزار مناسب خودش آن را تحلیل کنیم.
👈اگر کسی سیاسی نباشد اساسا نمیتواند درک صحیحی از تاریخ اسلام و تحلیل درستی از عوامل انحراف امّت داشته باشد. اصلا یکی از تفاوتهای امام راحل با دیگران در استنباط آسان ولایت فقیه همین سیاسی بودن ایشان بود. راحت آن دلالتهای سیاسی پدیده ها و گزاره های دینی را درک میکردند طوری که به تعبیر خودشان در کتاب ولایت فقیه تصور مساله برایشان بداهتا تصدیق را می آورد.
✔کسی که سیاسی باشد میداند اصلا بحث بر سر میزان دینداری آحاد امّت و وفاداری آنها به اسلام و تمایل واقعی اکثریت آنها و اخلاص و مجاهدت صحابه و یا عقاید و اخلاقیّات آنها که نیست! اینها آدرس اشتباه برای رمزگشایی از سرّ انحراف امّت اسلامی است.
🔹از دیرباز هم حکما به خوبی در مباحث خود این حقیقت را گوشزد کرده بودند که وقتی با جامعه و عرصه کنشهای جمعی مواجهیم اساسا با دنیای جدیدی مواجهیم که عرصه ی یکه تازی خطابه و اقناع عمومی است. از همین رو در کتاب ریطورقا یا همان خطابه به شکل زیبایی ابزارهای منفعل کردن انسانها را توضیح داده بودند.
👈اینکه چطور میشود یک جامعه را با یک سخنرانی و چرخاندن زبان توسّط نخبگان فریب داد یا هدایت کرد! از همین روست که مهمترین عنصر رئیس جمهور را خطیب بودن او میدانستند!
👈اگر کسی خوب جامعه را بشناسد و احکام آن را بداند تصدیق این نکته برایش چندان دشوار نیست که میشود یک جامعه را یکدفعه مخصوصا در زمان خاصی فریب داد! برای یک سیاستمدار این امر بدیهی است که جامعه قابلیّت فریب خوردن را دارد! مخصوصا در زمانهای حساسی مانند زمان انتقال قدرت. اصلا امر غریبی نیست.
👈به خاطر همین است که از دیرباز معروف بوده که اساسا عرصه ی سیاست عرصه ی عوام فریبی و نفاق و ریا است.
✔شخصی که با عالم سیاست آشنا نباشد گمان میکند عامل تعیین کننده در تحوّلات تاریخ، عقیده یا اخلاقیّات اکثریت است! در حالیکه برای یک انسان سیاسی پدیده ای به نام «اکثریّت اقلّیت» کاملا شناخته شده است. یعنی اگر اکثریتی سیاسی نباشند اساسا ابزاری در دست سیاستمداران شده و اقلّیتی بیش نیستند و عمده، بازی گری آن نخبگان سیاسی است که آنها را چطور در خدمت خود بگیرند!
👈از این رو وقتی تشخیص دادیم در جماعتی بلوغ سیاسی رخ نداده و سیاست ورزی و آگاهی اجتماعی در آحاد نفوذ نکرده، به راحتی میتوان حدس زد در واقع مسأله ی قدرت در پشت پرده ها و محافل مخفی در حال رقم خوردن است.
✔از اینجاست که پدیده ای به نام لابی های تاریخی و پچ پچ های تاریخ ساز و آن سوی تاریخ و آن روی تاریخ برای اهل بصیرت خیلی برجسته میشود!
👈تا این مسأله برای ما روشن نشود که اساسا مسأله جامعه و قدرت و اعتماد عمومی و انتقال قدرت چقدر به شکل عمیقی وابسته به عناصر سیاسی است نمیتوانیم به شکل واقعی وارد عرصه ی فهم تاریخ اسلام بشویم. مسأله مردم و صحابه که نیستند! مسأله ماجرای نبرد هارون ها و سامری ها است!
👈تدبر در تاریخ اسلام نشانگر آن است که عمده اشکال در همین سیاسی نبودن مردم بوده است. خیلی راحت فریب اهل نفاق را میخوردند و اولیاء الهی تنها میماندند.
🔹باید سنخ قضایای سیاسی و منطق حاکم بر عالم سیاست را درک کنیم تا سرّ بسیاری از امور را بفهمیم. تا اینکه بدانیم گناه و توبه ی جامعه و آن لحظات حساس تحوّلات اجتماعی از چه سنخی است. تا بفهمیم حرکتهای سیاسی ماهیتش چطور است و جنبش سازی اجتماعی و فریب افکار عمومی چگونه است و روش پاسخ به آن چگونه و اینکه چطور میشود شخصی چند روز پیش در اوج عزّت باشد و چند روز بعد طوری دیگران جامعه را فریب دهند که دیگر اصلا نتواند به آن حالت قبل برگردد! تفاوت غدیر تا سقیفه را راحتتر میتوانیم درک کنیم.
⬇⬇
👈به تعبیر برخی عزیزان جریانات اجتماعی مانند حرکت در اتوبان یا دور زدن تریلی است و اینطور نیست حالا که مثلا با کسی بیعت کردند بتوانند سریع دور بزنند و به پله ی نخست برگردند! نخیر حالا حالا دیگر باید بروند! جامعه حرکاتش با حرکات فرد فرق دارد! دیگر آبی بود که ریخته شد!
👈کسی که با دنیای سیاست آشنا باشد درکهایی از تاریخ و گزاره های آن دارد که دیگری اصلا آن را نمیفهمد! یک شامّه ی دیگری برای تاریخ فهمی پیدا میکند. حالا بحث از سیاست و تفاوت گزاره ی سیاسی با گزاره های دیگر خودش باید مستقل مطرح شود.
🔹برای بنده که زمانی تاریخ اسلام را بررسی میکردم درک این امر آسان است که اساسا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم در زمان خودشان چندان ثبات سیاسی در جامعه نداشتند! نوع تعامل صحابه و مردم با ایشان به خوبی این را برای کسی که با دنیای سیاست مقداری آشناست به شکل بدیهی ثابت میکند. وقتی در جنگ احد میفرماید در همین مدینه دفاع کنیم مخالفت میکنند! وقتی غنیمت تقسیم میکند مخالفت میکنند! بارها چیزی که میفرماید میگویند اگر وحیی در موردش نیامده بر آن نقد دارند! و...
👈اینها همه یعنی چالشهای بزرگ بر سر راه یک سیاستمدار! اصلا چنین شخصی میتواند به راحتی بگوید بعد از من حاکم شما فلانی باشد؟! خودش ثبات سیاسی قاطعی در جامعه هنوز ندارد. ثباتی که دارد عمدتا در ناحیه ی فردی و دینی و اخلاقی وحیانی است.
👈اصلا کسی که با عرصه ی سیاست آشناست دنبال این نیست که مثلا در سقیفه چه کسی راست گفت و چه کسی دروغ گفت! میداند منطق گزاره های سیاسی منطق صدق و کذب نیست! منطق اثر گذاری و کارکرد و پیامدها است. منطق حق و باطل است! منطق صواب و شیطنت است! یک حرف صادق میتواند از جنود شیطان باشد! کلمة حقّ یراد بها الباطل باشد.
👈باید دید در چه زمانی و با چه نیّتی و برای وصول به چه هدفی زده میشود. وقتی اینگونه حرفهای آنها را بنگرد میفهمد چه بازیگران قهّاری بوده اند! ماها خامیم و با عرصه ی سیاست چندان آشنا نیستیم.
👈وقتی چنین است اگر کسی میخواهد به خوبی و واقع بینانه کار کند باید ابعاد پنهان سیاسی ماجرای سقیفه را واکاوی کند! وقتی اینچنین شد دیگر آن استبعاد عامّه کنار میرود و در شأن صحابه هم اجحافی رخ نمیدهد!
✔باور این نکته هم برای اهل فهم دیگر دشوار نمیشود که اهل سنّت با همه ی اکثریّتی که دارند میتوان نطفه ی شکل گیریشان را اینگونه دانست: اکثریتی یک هویی فلته ای یک دفعه ای فریب خورده! اینقدر بی ریشه!
🔹از همین رو امیر المؤمنین علی علیه السلام در خطبه ی طالوتیه آنها را أمّت مخدوعه نامید! خیلی تحلیل سیاسی عمیقی در این تعبیر حضرت نهفته است! تا کنون در این مسأله اندیشیده ایم که فریب دادن و فریب خوردن یک جامعه چگونه است؟! ما عمدتا با دروغ و فریب فردی آشنا هستیم و درک درستی نداریم که چطور میشود در لحظات خاصی یک امّتی را فریب داد و برای همیشه منحرفشان کرد!
👈یکی از آنهایی که تحلیلی سیاسی زیبایی از انحراف امّت ارائه نموده مرحوم علامه طباطبایی در کتاب شیعه است. ایشان معتقد است که در صدر اسلام با رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رأی اکثریت توسّط عدّه ای دزدیده شد! این تعبیر ایشان هم تعبیر سیاسی عمیقی است. دزدیده شدن عقیده و رأی جامعه اساسا درکی سیاسی از ابعاد عمیق ماجراست.
👈همان مطلبی که عبّاس عموی پیامبر در شماتتش نسبت به امیر المؤمنین علی علیه السلام گفت که چرا وقتی گفتم بیا با تو بیعت کنم قبول نکردی و اکنون دیگر کار از کار گذشت و مبتلا به زیرکان سیاستمدار و نوابغ عرب شده ای: «قد مُنیت بدُهاة قریش».
👈حال که اجمالا با عمق پیوستگی مسأله ی انحراف امّت اسلامی از ولایت امیر المؤمنین با مسائل سیاسی آشنا شدیم میتوانیم بهتر درک کنیم که از آن طرف بسیاری از روایات و رفتارهای اهل بیت علیهم السلام نیز ماهیّت سیاسی داشت و باید در عالم خودش از آن صحبت کنیم و رمز گشایی کنیم. سکوت حضرت خیلی پیام سیاسی داشت. خروش فاطمی هم همینطور! حالا بحث از اینها دیگر مجال واسعی میطلبد.
👈خواستم بگویم هم تحلیل بسیاری از علمای ما از عوامل انحراف امّت و هم پاسخها و استبعاد علمای عامّه از آن عمدتا در فضایی بیرون از ابعاد سیاسی مسأله است. از همین رو معمولا به خوبی مسأله باز و باور پذیر نشده است.
ان شاء الله در نوشته ی دیگری شاید توفیق شد این بحث را ادامه دادم ...
باسمه تبارک و تعالی (۸۸۹)
«الگوی معنویمان چه کسی باشد؟!»
🔹نقلی با سند صحیح شنیدم که حیفم آمد مضمونش را بذل نکنم. حجة الاسلام عابدینی از آیت الله خوشوقت نقل فرمودند که نزد آیت الله بهجت بودند. شخصی به ایشان عرض کرد اینقدر هم که بر اهل علم بودن تأکید میکنند مهم نیست! بعد به مرحوم شیخ جعفر آقا مجتهدی که آن زمان زنده بودند مثال زدند که ...
🔸آیت الله بهجت یک غضبی کردند که آن شخص به گریه افتاد. فرمودند این چه حرفی است میزنی؟! اگر شیخ جعفر با این مجاهدتی که داشت واقعا اهل علم هم بود خدا میداند شعاع وجودش چقدر وسعت میگرفت!
🔹شاید علّت این غضب جلوگیری از بدعتی بزرگ بود و آن الگو شدن انسانهایی که اهل علم نبودند. اینها هر چقدر هم رشد کنند معمولا کمالشان محدود و کم تعدّی است. هم خودشان و هم دیگران نباید بگذارند اهل علم نبودنشان الگو شود چون در واقع پیام خطرناکی داشته و اساسا نقص بزرگ آنهاست نه کمالشان! الثواب علی قدر العقل چون عمل نازله ی عقل است. عالمی که ینتفع بعلمه افضل من سبعین الف عابد است. مدادش افضل از دماء شهداست.
🔸این همان مطلبی است که در کتاب دوّم اصول کافی تحت عنوان کتاب فضل العلم بیان شده است. در روایت نهم باب نخست کتاب فضل العلم وقتی شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید که فردی از شیعیانتان شما را شناخته و دیگر اهل خلوت شده و مشغول عبادات و مجاهداتش است حضرت این سیره را نپسندید و فرمود پس چگونه تفقّه در دین را بیاموزد؟ «کیف یتفقّه هذا فی دینه؟!»
🔻الگویمان آنهایی باشد که تقوا و معنویّتشان از عمق علم و هوش و عقلشان تراوش کند نه صرفا از عمق صفا و خلوص و سادگی و مجاهدتشان!🔺
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۰)
«نکته ای از فیلم سینمایی کتاب ایلای»
«نقش دین در تمدن بشری»
🔹به پیشنهاد یکی از دوستان فیلم سینمایی کتاب ایلای «The Book Of Eli» ساخته سال 2010 را دیدم. اثری پسا آخر الزمانی از هالیوود با درون مایه ی دینی که از این جهت قابل توجّه بود. البته فیلم حاوی صحنه های خشنی است که خیلی به همگان پیشنهاد نمیشود ولی کیفیت ساخت بالا و بازیگران مهمی دارد که با توجّه به پرداختن به موضوع دین در ساخت جامعه و کارکرد آن و همینطور آسیبهای آن قابل تأمّل شده و صرفا از اثری برای سرگرمی بیرون آمده است.
🎬خلاصه ی داستان فیلم این است که کره زمین بر اثر جنگ جهانی نابود شده و لایه ی اوزون هم از بین رفته و تنها عدّه ای معدود از انسانها در زیر زمین زنده مانده اند و بعد از مدّتها بالا آمده و برخی از فرزندان آنها جمعیت اندک روی کره زمین را تشکیل میدهند!
🎬عدّه ی کمی از آنها خاطراتی از زندگی انسانها قبل از نابودی را دارند. به دلیل اینکه گمان میکردند این جنگ به خاطر دین بوده همه ی کتب دینی و آسمانی را آتش زده اند و دیگر نسخه ای از کتاب آسمانی بین انسانها یافت نمیشود. انسانها به نوعی زندگی حیوانی با درندگی خاص برگشته اند.
🎬آب و غذا بسیار نایاب شده که برای آن انسانها همدیگر را کشته و همدیگر را میخورند! در این بین شخصی مرموز به نام ایلای بر اثر نوعی الهام باطنی و برگزیدگی از مشرق گویا مبعوث میشود تا آخرین نسخه ی باقی مانده از کتاب خدا و انجیل را با خود به مکانی نامعلوم در غرب که بعدا روشن میشود منطقه ای در آمریکاست ببرد؛ تا دوباره تمدّنی بر اساس دین شکل بگیرد!
⬇
🎬نیروهای آسمانی او را در این مسیر طولانی کمک کرده و نوعی حفاظت شدگی برایش به وجود می آورند. نام این شخص برگرفته از نام یکی از داوران بنی اسرائیل در کتاب سموئیل «ایلای» نهاده شده و «کتاب ایلای» نیز همان انجیل است.
🎬در بین راه ۳۰ سال بعد از پایان تمدّن بشری به شهری کوچک میرسد که شخصی به نام «کارنگی» توانسته با هوش و اطلاعاتش از تمدّن سابق یک ریاستی بر جماعتی پیدا کند! ولی خوب فهمیده بدون داشتن کتاب مقدّس اساسا امکان تسلّط بر انسانها و افکار و اندیشه هایشان و پی ریزی یک تمدّن جدید و فرمانروایی را ندارد.
🎬از این روست که در به در به دنبال کتاب مقدّس میگردد تا با آن بتواند بر انسانها حکومت کند! از اینجاست که نبرد میان ایلای و کارنگی بر سر آخرین نسخه ی کتاب مقدّس شکل میگیرد تا آنکه در انتها ایلای موفّق میشود کتاب مقدّس را به نوعی به مقصد رسانده و آن را در کنار قرآن و تورات در قفسه ی تمدّن بشری قرار دهد. تا نوید شکل گیری تمدّن بشری دوباره شنیده شود.
🔹حالا این خیلی خلاصه بود و نکاتش را بیان نمیکنم تا اگر کسی دوست داشت خودش ببیند. چالش اصلی فیلم این است که آیا دین آسمانی عامل جنگ و کشتار است یا عامل صلح و تشکیل تمدّن؟! یک تضادّ جالبی در این زمینه تصویر شده است. شعار اصلی فیلم این است که: همه میکشند تا آن را بهدست آورند، او میکشد تا از آن حفاظت کند.
👈حالا برداشت خودم را از این فیلم بیان میکنم. ممکن است بخشی از آن شخصی باشد ولی در هر حال بیگانه از فضای فیلم نیست. تا اندازه ای فیلم متن بازی هم دارد و قابلیت تفسیرهای متعدد را دارد. به شکل محتاطانه ای موضع صریحی و نهایی سعی میکند نگیرد.
👈گویا فیلم اینگونه القاء میکند که اصلا دین یک پدیده ای است که ذاتش به گونه ای با پدیده ی قدرت و سياست در عمیقترین لایه ها و وسیع ترین لایه ها تنیده شده که جنگ و خون ریزی پیرامون آن امری طبیعی است. به خودی خود دلالتی بر خوب بودن یا بد بودنش ندارد.
👈خوبی دین الهی از جهتی این است که قابلیّت و ظرفیّت عجیبی برای شکل گیری تمدّن و انضباط دادن به انسانها را دارد. قدرت عجیبی به رهبران برای تنظیم مناسبات اجتماعی و بیرون آوردن آنها از حالت توحّش با متوجّه کردنشان به عالم غیب و مجازات الهی را دارد.
👈ولی بدی آن هم همین است که واقعا بسان یک سلاح بسیار بسیار مخوفی میتواند به دست طواغیت در آمده و بر آن بر انسانها حکومت کنند! ولی گویا پیام فیلم این است که این بدی امری عارضی است و به این برمیگردد که این دین به دست کاربران اصلی آن یعنی صالحان و ایلای ها سپرده شود و یا به دست دزدان فرصت طلبی مانند کارنگی ها! خود دین امری نیست که بتوان از آن گریزی داشت!
👈شاید مهمترین صحنه ی فیلم وقتی است که کارنگی شروع به بحث با ایلای میکند که چرا به کتاب مقدّس نیاز دارد؟! کارنگی در این فراز میگوید:
🎬«من کلمات مناسب برای کمک به اونها رو ندارم ولی اون کتاب داره! مردم به درستی میفهمند چرا اینجا هستند و دارند چیکار میکنند ...»
👈و در جای دیگری کارنگی به یکی از زیردستانش میگوید:
🎬«اون یک کتاب نیست! یک سلاحه ... سلاحی که درست قلب و ذهن افراد ضعیف و بیچاره رو هدف میگیره این به ما راه کنترل کردن اونها رو میده»
👈باز یکی از صحبتهای مهم که در متن این فیلم درخشش خاصی دارد آنجاست که ایلای برای دختری به نام سولارا در مورد خاطراتش از تمدّن قدیم میگوید که:
🎬«مردم بیشتر از چیزی که میخواستن داشتند! ما نمیدونستیم چی با ارزشه و چی نیست! ما چیزهایی که الآن مردم به خاطرش همدیگر رو میکشند مینداختیم دور!»
👈نکات فیلم کم نیست و هر کسی با دغدغه هایش میتواند بخشی از آن را بشوراند و به چشم بیاورد. مثلا شاید عینک دودی و خط بریل و کوری نشانه ی پیام آسمانی بودن این کلمات نورانی است که جز با وحی و بریدن از این دار ظلمت قابل دسترسی نیست.
⚪آنچه برای خودم مهمتر بود این بود که این فیلم خیلی زیبا تا اندازه ای این حقیقت را به چشم آورده بود که اگر از انسان پیام انبیاء الهی و توجّه به خدا گرفته شود حیوانی درنده بیش نیست! انسان یک نفس دارد و یک فطرت و این فطرت با این کلمات نورانی که در کتب انبیاء آمده بیدار و نورانی میشود. هر کجا اثری از نور و رأفت و محبّت دیده میشود اثری از آن نور است.
👈ما چون این کلمات را زیاد شنیده ایم برایمان عادی شده ولی اصلا عادی نیست. در آن توحّش محض بی تمدّنی کمترین آیات کتاب آسمانی مانند خورشیدی درخشان قلبهای انسانها را تکان میدهد و میفهمند این از عالم دیگری درخشش دارد. انسانها را بیدار میکند!
👈اگر امروزه نوری در عالم هست اثر همین نورهاست حتّی در زندگی بی دین ترین انسانها! وقتی دعای سفره را ایلای به سولارا آموخت که: «خدای بزرگ بابت این غذا از تو متشکّریم ... آمین»
⬇⬇
👈گویا عمیقترین حرفها را آموخته بود و عمیقترین آرامشها را کسب کرده بود که اصلا در آن وانفسا خبری از آن نشنیده بود. وقتی سولارا همینها را به مادرش گفت تا به او آرامش دهد باز همین امر تکرار داد.
👈زیباترین صحنه در فیلم که نظرم را جلب کرد همین مطلب بود هر چند در مورد امور دیگرش هم میتوان صحبت کرد. قصدم اطاله کلام در مورد این فیلم و نقد آن نیست. نقاط منفی و یا اغراض باطل هم دارد. در رأس اباطیلش نیز شاید همین باشد که این فیلم هم مانند بقیه به شکلی اصالت را به این دنیا داده است.
👈حالا با دید خرده گیری ندیدم. با دید خذ الحکمة آن را نگاه کردم و آن اباطیلش را به خودشان برگرداندم. لااقل این حقیقت را خوب شکار کرده است. این صحبتهای نورانی در مورد خدا و شکر از نیرویی آسمانی برای زنده بودن و خوردن و خوابیدن و... صحبتهای بلندی است! توحید حقیقت عظیمی است که از بس برایمان گفته اند تکراری شده! والّا تباری دیگر دارد!
👈معمّایش را انبیاء الهی برایمان حل کرده و نورش را در ظلمات زندگی دنیا برایمان به یادگار نهاده اند. آنهایی که این کلمات را بلد نیستند مانند حیوانات درنده و حشرات و خزندگان موذی بیش نیستند! با نور کلمات الهی این عالم نورانی شده و فطرتها بیدار شده اند. بشر تشنه ی آن دین حنیف ابراهیمی است:
«الَّذي خَلَقَني فَهُوَ يَهْدينِ * وَ الَّذي هُوَ يُطْعِمُني وَ يَسْقينِ * وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ * وَ الَّذي يُميتُني ثُمَّ يُحْيينِ * وَ الَّذي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لي خَطيئَتي يَوْمَ الدِّينِ ...»
💭همچنین از جهت دیگر با دیدن صحنه های این فیلم به یاد اشعار آن عارف معنوی در مثنوی معنوی افتادم هر چند خوب به چشم نیاورده بودند این بعد از کارکرد دین را برای تمدن بشری:
این نجوم و طب وحی انبیاست
عقل و حس را سوی بیسو ره کجاست
عقل جزوی عقل استخراج نیست
جز پذیرای فن و محتاج نیست
قابل تعلیم و فهمست این خرد
لیک صاحب وحی تعلیمش دهد
جمله حرفتها یقین از وحی بود
اول او لیک عقل آن را فزود
هیچ حرفت را ببین کین عقل ما
تاند او آموختن بیاوستا
گرچه اندر مکر مویاشکاف بد
هیچ پیشه رام بیاستا نشد
دانش پیشه ازین عقل ار بدی
پیشهٔ بیاوستا حاصل شدی
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۱)
«نظریّه ی شیعیان نخستین»
«تأمّلی دیگر در زمینه ارتداد انصار»
🔹در راه قم به مشهد وقتی به نیشابور رسیدم خیلی خسته بودم. همینطور رانندگی میکردم و مطالبی پیرامون تاریخ اسلام گوش میکردم و با خودم فکر میکردم. یک دفعه چیز جدیدی به ذهنم خطور کرد که اسمش هم با خودش آمد و آن هم «نظریّه ی شیعیان نخستین»! معلومات قبلی ام ناگهان آرایش و نظم جدید و اقتران ویژه ای پیدا کرد! درک دیگر و پنجره ی دیگری به تاریخ اسلام و تاریخ تشیع برایم بود.
💡آن هم این بود که اصلا تاریخ اسلام و تاریخ تشیّع را طور دیگری باید ببینی! گمان میکنی تشیّع با سه یا چهار نفر که طرفدار علی علیه السلام ماندند آغاز شد؟! نه اینگونه نبود!
👈اگر این بود که ملامتی نبود چون از همان ابتدا شیعه نبودند تا اینگونه ملامت شوند! مسأله این است که انصار شیعیان نخستین بودند که در امتحان بزرگ مردود شدند! انصار بودند که اساس و هسته ی اصلی اسلام را در پیمان عقبه تشکیل دادند و قرار بود با جان و مال از پیامبر و نسل او دفاع کنند!
👈مهاجرین در نزد انصار گروه اندکی بودند و اصل و اساس شکل گیری حکومت اسلام انصار بودند. وقتی انصار پای کار آمدند اسلام قد راست کرد و حکومت تشکیل داد. اگر قرار بود کاری رخ بدهد به دست انصار بود!
⬇
👈آری انصار در واقع شیعه بودند! محبّت واقعی پیامبر را داشتند و به خاطر همین محبّت به علی و زهرا علیهما السلام داشتند. ظرفیّت آن را داشتند و توقع آن بود که برترین شیعیان مولا علی علیه السلام باشند و نامشان در همیشه ی تاریخ تشیّع بدرخشد!
👈همین است که اینگونه مورد غضب صدّیقه ی طاهره سلام الله علیها قرار گرفتند! این غضب، غضب بر اشخاصی است که حقیقتا محبّت داشتند و چنین انتظاری از آنها نبود!
📖«ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِهَا نَحْوَ الْأَنْصَارِ فَقَالَتْ يَا مَعْشَرَ النَّقِيبَةِ وَ أَعْضَادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْإِسْلَامِ مَا هَذِهِ الْغَمِيزَةُ فِي حَقِّي وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِي؟»
👈به خاطر همین بود که انصار توبیخ میشدند چون اگر قرار بود یاری و یاوری برای امیر المؤمنین باشد همینها بودند! اصلا قرار نبود اینها اهل سنّت باشند! اصلا اهل سنّتی وجود نداشت!
👈به مرور انصار در تاریخ اسلام تبدیل به اقلّیت شده و به گونه ای تأثیرشان در تاریخ اسلام منقرض شد! قبائل دیگر عرب آمدند و از آنها و تاریخشان جز نامی در واقع باقی نماند! تاریخ اسلام را باید در واقع اینگونه دید! انصار شیعیان نخستین بودند!
👈حتّی تا مدّتها بعد از آن فریب بزرگی که خوردند هم محبّ امیر المؤمنین بودند ولی دیگر کار از کار گذشته بود! خلافت امیر المؤمنین بعد از کشته شدن عثمان اساسا از تکانه های رفتاری همین شیعیان نخستین بود. تاریخ اسلام را باید عمیقتر فهمید.
👈شروع انحراف انصار در همان عصر پیامبر بود که شرحش برای موضع دیگر است مخصوصا در سر تقسیم غنائم بعد از حنین بود که به تعبیر امام باقر علیه السلام طوری این محبّین قلب نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را شکستند که: «حَطَّ اللَّهُ نُورَهُم» ولی در سقیفه تشیّع انصاری دیگر نابود شد و خاکستر آن هم در واقعه حرّه به دست یزید بن معاویه به باد فراموشی سپرده شد.
🔹تاریخ تشیّع را باید از انصار شروع کرد! در مورد این باید تأمّل کرد و عبرت گرفت که چطور این نسل اوّل تشیّع طوری سقوط کردند که ارتدّ النّاس الّا ثلاثة رخ داد. ما یک مغالطه ای که داریم تفکیک بین اصحاب و شیعیان است! تفکیک بین یاران پیامبر و یاران امیرالمؤمنین است! در حالیکه اصحاب واقعی پیامبر یا همان انصار و مهاجرین در واقع اصحاب امیر المؤمنین هم بودند ولی در آن امتحان مردود شدند! نوع نگرش صحیح به آنها نگریستن به آنها از زاویه ی نسل نخستین شیعیان است. تاریخ اسلام را باید اینگونه دید!
👈ثمره ی این نگاه پیدا کردن نگرشی دیگر به تاریخ اهل سنّت و همینطور داستان انحراف است. ثمره ی این نگاه آن است که گمان نکنیم شیعه اقلّیت بود و با چند نفر آغاز شد! آن دور دوّم شکل گیری شیعه با قبول ولایت امیر المؤمنین بود که گاهی در اصطلاح به شکل خاص به آن شیعه گفته شده است. ولی واقعیت همان بود که گذشت.
👈ثمره ی این نگاه آن است که مجاهدت، رشادت، ایثار و خون دلهایی که آن شیعیان نخستین خوردند را ببینیم و انکار نکنیم! بدانیم آنها هم مجاهدات شیعیان بود! فضائل صحابه را به نفع عقیده ی عامّی و اهل سنّت مصادره نکنند! یا با کم توجّهی یا انکار فضائل انصار و صحابه دچار نوعی مکابره نشویم تا اهل سنّت ما را متّهم به بی انصافی در نگریستن به تاریخ اسلام کنند!
👈نه همه ی آنها بود و قرآن کریم هم بارها از مجاهدتهای بسیاری از صحابه تمجید کرد. آنها در واقع شیعیان نخستین بودند. رشادت و جان فشانی انصار و اصحاب را باید در طول تاریخ تشیّع دید. همانها که گاهی امیر المؤمنین علی علیه السلام خاطرات شیرینشان را نقل میکرد. همانها که اصلا برچسبی به نام اهل سنّت نداشتند! اینها بعدا به مرور ساخته و پرداخته شد! آنها شیعه بودند!
👈شیعیانی سقوط کرده که سرنوشتشان آنقدر بر قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سنگین آمد که در آن روایت صحیح و مشهور بین خود عامّه حضرت مدام صدا میزد: «أصیحابی أصیحابی ...»
👈و حضرت صدّیقه طاهره سلام الله علیها آنگونه از دستشان ناراحت بود و شبها به درب منزلشان میرفت ولی هیهات که زمان تمحیص بزرگ و اقبال فتنی چون قطعه های شب ظلمانی فرا رسیده بود. ناله های زهرا را میشنیدند ولی به گریه و ناراحتی اکتفا میکردند.
🔹شیعه دور به دور چنین پوست اندازی هایی داشته تا در قالب شیعه ی ۱۲ امامی در آمده است. تاریخ اسلام را باید اساسا تاریخ تمحیص شیعه و تخلیص آن دانست. زمانی تمحیص بزرگ رخ داد و انصار و دیگران جدا شدند و بعدها اهل سنّت نامیده شدند! باز کیسانی و زیدی و ناووسی و واقفی و... جدا شدند تا شیعه ی اثنا عشری همانطور که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وعده داده بود ظاهر شود.
✋ولی معنای کامن و مخفی در این پوست اندازی های پی در پی در تاریخ امامیه چیست؟! این را در نوشته ی دیگری ان شاء الله دنبال میکنم.
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۲)
«مروری بر کتاب الحقائق فیض کاشانی»
«تقریری دیگر از فایده ی علم برای آنهایی که اهل عمل نیستند!»
«آخرین مناجاتهای فیض کاشانی قبل از رحلت از دنیا»
🔹کتاب «الحقائق» مرحوم ملامحسن فیض کاشانی را میخواندم. وقتی این کتاب تمام میشود میگوید این کتاب را تنها در چند ماه نوشتم و اکنون سال ۱۰۹۰ هجری شده و عمرم از ۸۳ سال گذشته. یعنی دقیقا همان زمان رحلتش است. خودش هم میگوید دیگر امراضی به من روی آورده که خودم هم میدانم دیگر شفایی ندارد! به عبارتی آخرین خطوط فیض در انتهای سفر پر فراز و نشیبش در دنیا است.
🔸«مروری بر کتاب الحقائق فیض کاشانی»🔸
این کتاب در شش مقاله تنظیم شده که هر مقاله ای هم ابواب و فصولی دارد. مقاله اوّلش در باب اصول است که سه باب علم، عقاید و معرفت نفس دارد که هر کدام فصولی دارد.
👈مقاله دوّمش در زمینه تهذیب اخلاق و اخلاقهای زشت است که چهار باب معنی تهذیب اخلاق و سبب خلق زشت و غضب و در نهایت ریا و عجب است.
👈مقاله سوّم در زمینه مذمّت دنیا و فریب آن است که پنج باب دارد. یکی در باب شناخت دنیا و آخرت است و دیگری در ذمّ دنیا و باب سوّم در حبّ مال و باب چهارم در مذمّت حب جاه و فصل پنجم در مذمّت غرور است.
👈مقاله چهارم کتاب در زمینه مکارم الاخلاق و اخلاقهای زیبا است که شش باب دارد. باب اوّل در مورد فضیلت صبر است و باب بعدی در رضا و بعدی در رجاء و خوف و سپس در محبّت و انس و باب پنجم در یقین و توکّل و باب آخر هم در صدق و اداء امانت است.
⬇
👈مقاله پنجم کتاب در اسرار عبادات است که هفت باب دارد. باب نخست در نیت و اخلاص است و باب دوم در طهارت و نظافت و باب سوم در نماز و باب چهارم در تلاوت قرآن و باب بعدی در زکات و سپس در روزه و باب هفتم هم در حج است.
👈مقاله ششم و آخر کتاب هم در دیگر اعمال صالحه است که پنج باب دارد. اوّل از توبه بحث میکند و سپس از محاسبه و مراقبه و در ادامه از تفکّر و تدبّر و سپس از ذکر موت و کوتاه کردن آرزوها و در باب پنجم و آخر کتاب نیز از دوستی و الفت بحث میکند.
🔹این کتاب به گونه ای یادگاری آخر عمر فیض کاشانی به مؤمنین است. به قول خودش در خاتمه کتاب اینها اسرار دینی و معارف یقینی و رموزی در باب اخلاق و اسرار اعمال است که به این شکل منقّح و مهذّب و با این توضیح و ترتیب نیکو جای دیگر پیدا نمیشود. آنهم با تأیید و ابتناء بر قرآن کریم و احادیث اهل بیت علیهم السلام نه آراء این و آن و احوالات این و آن!
👈در ابتدای کتاب هم میگوید خلاصهی کلام علمای دین را هم در این کتاب آوردم به ویژه اینکه به گونه ای خلاصه مبانی و معانی موجود در کتاب عظیم احیاء العلوم غزالی را هم با بیان و تفسیر و تقریر و زیاداتی در این کتاب گنجانده است. هدفش این بوده که زوائد را زده و فرائد را به یادگار گذارد.
👈قبل از این هم به دلیل اهمیت احیاء العلوم غزالی با نگارش کتاب المحجة البیضاء سعی در تهذیب و شیعی کردن این کتاب گرانسنگ با حذف برخی زوائد و افزودن روایات اهل بیت علیهم السلام نموده بود.
👈ولی اکنون دقیقا هنگام رحلتش و در نهایت سفر طولانی عمرش یکبار دیگر این کتاب را خلاصه کرده و نام «الحقائق» را بر آن نهاده است. انصافا هم سلیقه و اختصار خوبی دارد. ارزش خواندن بلکه متن درسی برای حوزه ها را دارد.
👈این کتاب به منزله ی کلیدی برای ورود به دنیای با عظمت احیاء العلوم و استفاده ی واکسینه و هوشمند و بدون آسیب از این کتاب مهم است. هنوز هم برخی ها ملتفت عظمت کتاب احیاء العلوم نیستند. حقیقتا دریایی است.
🔹در انتهای کتاب خاتمه ای دارد که اصلا فائده ی تألیف این کتاب هنگام رفتنش از این دنیا چیست؟! در تواضعی ستودنی میگوید برای سه طیف فائده دارد:
1⃣طایفه ی اوّل آنهایی که اهل همّت و سعی هستند که با عمل به مقتضای این کتاب به سعادتشان میرسند.
2⃣طایفه ی دوّم آنهایی هستند که به اندازه ای هر چند محدود به آن عمل میکنند و به درجاتی از سعادت میرسند.
3⃣طایفه ی سوّم که فیض خود را از آنان میشمارد آنهایی هستند که اهل حرف اند و نه عمل و دیگران را موعظه میکنند و خودشان تکانی نمیخورند!
🔹ولی آیا برای اینهایی که عمل نمیکنند هم فایده دارد؟! دانستن اینها که باعث بیشتر شدن حجابشان میشود!
💭به یاد کلام ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوس افتادم! جایی که میگوید این کتاب را برای آنها نوشته ام که میخواهند عمل کنند! اگر عمل نکنی هیچ ارزشی ندارد!
✋ولی اینجا فیض مطلب توحیدی تری میگوید؛ خیلی این فرازهایش برایم دلنشین است. البته همه اش را هم به برکت روایات اهل بیت علیهم السلام درک کرده و اینگونه گُر گرفته و زبان قلبش به حقیقت گویا شده است.
✔فیض میگوید نه! آنها که اهل عمل نیستند هم وقتی اینها را مرور کنند بصیرتشان به میزان دوریشان از سعادت و قصور و تقصیرشان زیاد و زیادتر میشود طوری که مدام از خودشان متنفرتر شده و انکسارشان و انزجارشان از خودشان بیشتر میشود.
✋خب این چه فایده ای دارد؟! چقدر لطافت دارد اینجای کلام ایشان! خدا رحمتش کند!
✔میگوید این بیزار شدن از خود مقتضای ایمان است! ایمان اقتضای آن را دارد که عبد از چیزی که مولایش به او رضایت ندارد او هم رضایت نداشته باشد!
💔حالا که مولا از من بیچاره بدش می آید بگذار خودم هم بدم بیاید! بگذار دائم الحزن و الندم باشم! کثیر الغمّ و الألم باشم!💔
😔اگر اینگونه شدی امید است که تدارک الهی بیاید خداوند با صفت غفور رحیم جلوه کند!
✔چون در روایت آمده است که عبد گناهی میکند و مدام خائف و ناراحت است تا جایی که خدا او را بخشیده و وارد بهشتش میکند. تا اینکه بتواند اقرار کند و با این اقرار کفّاره دهد. اگر کسی گناهی کند و بداند که خدا میداند و اگر بخواهد او را عذاب میکند و اگر بخواهد میبخشد خداوند او را میبخشد حتّی اگر استغفار نکند چه رسد به اینکه استغفار هم بکند که قطعا یجد الله غفورا رحیما!
🔸«توبه و ابتهال فیض کاشانی در انتهای عمر»🔸
حقیقتا این فرازهای فیض قبل از رحلتش خیلی دلنشین و زیباست. سپس در حدود دو صفحه شروع میکند یک مناجات بسیار دلسوزی با خدا و مولای خود میکند! از هر چه تا کنون نوشته و در آن مطلبی بوده که نباید میبوده توبه میکند! شروع به ابتهال و تضرّع عجیبی میکند که خیلی خواندنی است. خودتان رجوع کنید.
✔ببینید پس از عمری سلوک علمی و عملی و غور در فنون و علوم، کسی که در مکتب اسلام و اهل بیت پرورش یافته چه روحیه زیبایی پیدا میکند و با چه حالی میخواهد از این دنیا برود.
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۳)
«کشف الغطاء عن وجوه مراسم الاهتداء»
«کتابی مناسب به عنوان کتاب بالینی اخلاق برای طلاب و فضلا»
«آیا کتاب اخلاقی باید دارو باشد؟!»
🔹به مناسبتی بعد از نماز صبح به باب عجب از کتاب اخلاقی کشف الغطاء رجوع کردم. به نظرم رسید برای قدردانی از این کتاب خوب و معرّفی آن به عزیزان مقداری از آن بگویم. ارزش اینکه کتاب بالینی طلاب و فضلا باشد را دارد. راستش چند وقت پیش جایی رفته بودم. از قفسه ها کتاب «کاپلان و سادوک» از کتب معروف مربوط به روان پزشکی را دیدم و شروع کردم تورّق کردن.
😔خودم خجالت کشیدم. اگر این اطبّاء اینگونه تلاش میکنند تا با رجوع به این کتب به معالجه مطلوب دست بزنند آیا ما طلاب برای مشکلات اخلاقی و روحی نباید کتبی اینچنین که به آن گاهی رجوع کنیم و برای خود و دیگران استفاده کنیم داشته باشیم؟! همینطور عوامانه برخورد کنیم؟!
👈طلاب و فضلا قطعا باید اطلاعات عالمانه ای در مباحث اخلاقی داشته و سپس به شکل جزئی آیات و احادیث را هم بدانند. اینطور نیست که مانند روحیه ی اخباری گری افراطی صرفا خود آیات و روایات ما را از اینگونه کتابهای عالمانه و اجتهادی بی نیاز کند!
🚫متأسّفانه یک برخورد عوامانه و روحیه اخباری بین بسیاری از ما در باب مسائل اخلاقی رواج پیدا کرده است!
⚪در فن اخلاق کتابهای گوناگونی نگاشته شده است. اخلاق از منظر فلسفی یا دینی یا طبی یا ... . شاید بزرگترین کتابی که در فنّ اخلاق در تمدّن اسلامی توانسته یک جمع نسبی بین نگاه فلسفی و دینی و عرفانی ایجاد کند احیاء العلوم غزالی باشد. این کتاب بی شک تأثیر عمیقی بر بسیاری از بزرگان تاریخ اسلام گذاشته است.
⬇
👈ولی به دلیل طول و تفصیل آن و همینطور رنگ و بوی عالم اهل سنّت و تصوّف به معنای خاص در آن مشکلاتی را دارد. ولی انصافا برای اهل تحقیق و همینطور اطلاع بیشتر در نوع خودش کتابی بی نظیر است.
👈خود غزالی برای حل مشکل نخست نسخه ی خلاصه و فارسی آن را به نام کیمیای سعادت ارائه کرد. بعدها با توجّه به عظمت این کتاب مرحوم فیض المحجة البیضاء را به عنوان نسخه ی شیعی شده ی این کتاب با روایات اهل بیت علیهم السلام ارائه نمود.
👈ولی شاید جدی ترین کاری که برای تلخیص و بومی سازی این کتاب در فرهنگ شیعه و همینطور به روز رسانی اجمالی آن با معارف نوین انجام شده تلاش فقیه و حکیم بزرگ مرحوم ملا مهدی نراقی در کتاب جامع السعادات است.
👈فرزند ایشان مرحوم ملا احمد نراقی برای استفاده ی توده ی مردم نسخه خلاصه و فارسی آن را به نام معراج السعاده عرضه کرده است.
🔹مرحوم ملا مهدی به یکی از معاصران خود از شاگردان بزرگ مرحوم وحید بهبهانی واعظ و اصولی بزرگ مرحوم علامه محمد حسن قزوینی م۱۲۴۰ کتابش را میدهد و از ایشان خواهش میکند که با دیده ی نقد و انتخاب و تهذیب و اصلاح کتابی را از آن استخراج کند! مرحوم قزوینی در آن زمان تا حدودی از اقران ملا مهدی نراقی و از بزرگان تلامیذ مرحوم وحید بوده و مرحوم سید بحر العلوم نیز اجازه ی بلیغی به ایشان داده بوده است. یک وجاهت خاصی در جامعه ی علمی حوزوی داشته است.
👈جامع معقول و منقول و یکی از ارکان دانش اصول در آن روزگار و قبل از ظهور شیخ انصاری بوده است.
مرحوم علامه قزوینی نیز دست به کار میشود و اطناب و تطویل و حشو ممل غیر مناسب با کتاب درسی برای طلاب و متعلّمین و نظام غیر مطلوب و برخی خلط و خبطها را زدوده و در قالب کتابی به نام «کشف الغطاء» عرضه میکند.
👈به تعبیر خودشان کتابی است که شامل بر «خلاصة ما ینتفع به اولو الالباب من کلام اساطین الحکمة و اخبار العترة الاطیاب» است. این کتاب را همانطور که در آخر آن آورده در شوّال ۱۲۱۰ به اتمام رسانده است. یعنی یک سال بعد از رحلت مرحوم ملا مهدی نراقی.
👈انصافا هم اخلاق نیک مرحوم ملا مهدی نراقی را میرساند که بعد از آنکه جامع السعادات را نگاشت آن را خدمت بزرگان در عراق آورد و حتّی از مرحوم علامه قزوینی درخواست کرد که با استفاده از آن کتابی بهتر و منقّحتر بنویسد!
📖«التمس منّی مع بضاعتی المزجاة أن أنظر فیه بعین النقد و الانتخاب و تمییز القشر من اللباب و التبر من التراب و الباطل من الصواب»
👈ویژگی خوب این کتاب آن است که به سبک کتب علمی طلبگی با ایجاز غیر مخل و تقریب مناسب مباحث را تقریر نموده است. واقعا استفاده از مخّ مطالب این کتب را آسان نموده است. تعاریف را روشن و معالجات را آشکارا استخراج نموده است.
✔️انصافا یک کتاب بالینی طلبگی خوبی از آب در آمده است. برای کسی که میخواهد به سرعت به مخّ مباحث اخلاقی رایج در تمدّن اسلامی که از صافی ذهن دقیق و اصولی عبور کرده دسترسی پیدا کند خیلی کتاب خوبی است.
👈اوایل طلبگی معراج السعاده را دست میگرفتم و سپس جامع السعادات و کتب دیگر را. ولی به مرور دیدم برای کسی که به دنبال کار تحقیقی و بررسی دقیقتر نباشد و ذهن طلبگی داشته باشد بهترین کتاب برای ارتباط با تراث این نحله ی اخلاقی فعلا همین کشف الغطاء علامه قزوینی است. سریع و پوست کنده و دقیق انسان را به لبّ مطلب آنها میرساند.
⚪️بعدا دیدم در همان زمان عارف شهیر مرحوم ملا حسینقلی همدانی نیز شاگردانش را به این کتاب توصیه میکرده است. به خاطر همین نسخه های این کتاب در نحله ی عرفانی ایشان و نزد شاگردان ایشان زیاد میشود و به کتاب «الغرّة الغرّاء» مشهور میشود. مرحوم علامه طهرانی نیز در اعلام الشیعة میگوید:
«هذا الکتاب من التحف لم یصنّف مثله و قد بلغ من القبول أنّ الاخلاقی الشهیر حجة السالکین المولی حسین قلی الهمدانی کان یستحسنه کثیرا و یأمر تلامیذه بالرجوع الیه و من أجل ذلک کثرت نسخه»
👈همین مطلب را صاحب الذریعة نیز آورده است. در هر حال مطالعه ی این کتاب را به عزیزان و مخصوصا طلاب و فضلای محترم پیشنهاد میکنم. بالاتر از مطالعه این کتاب میتواند به عنوان یک کتاب بالینی برای اخلاق برای آنها باشد.
👈اگر خواستند با توجّه به روحیه ی طلبگی و انسشان با نوع کتب اصولی و فقهی یک کتاب اخلاقی هم ببینند این کتاب را از دست ندهند! بد نبود این کتاب را ولو بخشهایی از آن را به عنوان متن درسی هم قرار میدادند. یا متنی برای مباحثه بین طلاب.
🚫متأسّفانه اخیرا حتّی در فضاهای اخلاقی مقداری فرهنگ استفاده از متون فاخر اخلاقی ضعیف شده است. مقداری حالت عوامانه پیدا کرده اند. این امر ضربه ای به این فنّ شریف است.
⬇⬇
🔸پاسخ به شبهه ای در باب کتب اخلاق🔸
در انتها یک شبهه را دیدم باید پاسخ گفت. مرحوم مظفّر مقدّمه و تحقیقی بر جامع السعادات مرحوم ملامهدی نراقی دارد و در آنجا تصریح میکند که به اعتقاد او اصلا علم اخلاق در تمدّن اسلامی به بلوغ خودش نرسیده و سرّ آن را هم این دانسته که چون علمای اخلاق فهمیده اند اصلا اخلاق چیزی نیست که با این کتابها در نفس انسانها ایجاد شود. راه دیگری دارد! «لیأس العلماء الاخلاقیین من التأثیر علی النّاس بمجرّد التألیف»
👈ولی در ادامه میگوید با این وجود نمیتوان گفت دانش اخلاق علم لا ینفع است!!! مرحوم مظفّر انصاف را آن میداند که برخی از جوانان اهل کرامت و نیکی را ممکن است متأثّر کند!
📖«و هذا التأثّر علی قلته له قیمة معنویة لا توازن بشیء فی الدنیا»
👈البته همین مقدار هم نیازمند آن نفس نویسنده کتاب اخلاقی است! بعد میگوید چون روح مرحوم ملامهدی روح خوبی و ایمانی بوده میتواند در برخی اثر کند!
🔹مرحوم امام خمینی رضوان الله علیه نیز در ابتدای کتاب اخلاقی جنود عقل و جهل ضمن نقادی تاریخ دانش اخلاق سبک نوینی را پیشنهاد میکند. ایشان معتقد است اخلاق علمی و یا اخلاق تاریخی و یا تفسیر ادبی روایات اخلاقی هیچ کدام واقعا باعث تهذیب اخلاق و تأثیر اخلاقی در نفوس نیست. روش صحیح آن است که کتاب اخلاقی با تنذیر و ابشار و موعظه و نصیحت و تذکّر و یاد آوری مقاصدش را در نفوس ایجاد کند. دارو باشد نه نسخه!
👈ایشان هم میگویند کتبی مانند اخلاق مسکویه یا اخلاق ناصری خواجه یا احیاء العلوم غزالی در اصلاح اخلاق و قلع ماده فساد کمک نمیکند! بلکه ایشان میگوید کتابی مانند احیاء العلوم ممکن است انسان را با مباحث اختراعی و طول دادنهای بی جا و... از تهذیب و تطهیر اخلاقی عقب هم بیاندازد.
⚪خلاصه آنکه دو شبهه در مورد شیوع کتاب علمی اخلاق و رشد و پیشرفت این کتب در تاریخ حوزه های علمی بوده است.
1⃣یکی وجود مضامین اخلاقی در قرآن و روایات و توهّم بی نیازی از دانش اخلاق است که پاسخش را گفتیم که این به همان روحیه اخباری گری برمیگردد و باید استنباط و اجتهاد عالمانه در این فرازها داشت. همانطور که روایات و آیات فقهی ما را از دانش فقه بی نیاز نمیکند روایات و آیات اخلاقی نیز از دانش اخلاق بی نیاز نمیکند.
2⃣ولی این شبهه ی دوّم که اساسا دانش اخلاق انسان را با اخلاق نمیکند پاسخش آن است که اساسا دانش اخلاق نیامده ما را با اخلاق کند! از طرفی مشکل اخلاق صرفا در عمل هم نیست. این دانش مانند همان کتاب کاپلان و سادوک که عرض کردم و مانند دیگر کتابهای علمی ما را نسبت به فضائل و رذائل و تعریف آنها و حدود و ثغور آنها بصیر و تیز میکند. عیب شناس میکند. ما را به مرز فضیلت و رذیلت آگاه میکند.
👈به خوبی میتوانیم با دقّت عیب خودمان را درک کنیم و یا به دیگران مشورت دهیم. به ما زبان میدهد. مباحث صغروی را تبدیل به کبروی و قابل بحث و نظر میکند. اصلا کارکرد دیگری دارد. اصلا مگر نسخه دادن کار کمی است؟!
👈اگر این دانش پیشرفت میکرد الآن نسخه های بسیاری کشف و دسته بندی و جایگزینی میشد و استفاده ها میکردیم.
👈به قول ارسطو در اخلاق نیکوماخوس آن شخصی که اهل عمل است ارزش این مباحث را میداند. گاهی دانستن یک نکته ی ظریفی انسان را از یک جهل طولانی بیرون می آورد. می فهمد متکبّر است! یا مشکلش در این است که مغرور است! اینها مراتب ظریفی دارد.
👈اینهمه مطالب مربوط به دانش اخلاق در روایات آمده است. این یعنی در این بیماری ها و میکروبها و ویروسهای معنوی و اخلاقی بیاندیشیم. راه های درمانش را استنباط کنیم. این تیز شدن خودش مقدّمه ای برای درمان و مشورت خوب دادن است.
👈گاهی هم به قول مرحوم فیض کاشانی در الحقائق انسان را طوری از خودش بیزار میکند که غرورش را از بین میبرد.
🔹شغل ما که طلبه هستیم و مورد پرسش در مباحث اخلاقی قرار میگیریم این است که این مباحث را بدانیم. بتوانیم مشورت بدهیم. بتوانیم تشخیص دهیم. همین تشقیق شقوقها و اصطلاحات ما را بصیر و تیز میکند.
👈بله در این مطلب میشود کار کرد که ممکن است نظامهای اخلاقی برتری استنباط کنیم. مثلا به جای چیدن بحث روی قوای نفس از نفس و فطرت استفاده کنیم یا دیگر استعاره ها و حقیقتهای این حوزه.
👈البته در موضع خودش برای اینکه تبلیغ کنیم باید از شیوه ی جعل داعی و انذار و تبشیر استفاده کنیم. از فنّ خطابه و شعر استفاده کنیم. معقولات را مقبول کنیم و حرکتی در نفوس آنها ایجاد کنیم. ولی ای کاش دانش اخلاق هم بیش از اینها رشد و پیشرفت میکرد و الان تراث غنی تری در این حوزه داشتیم.
👈اگر دانش اخلاق و عینک عالمانه در این زمینه داشتن بین ما رشد میکرد تاثیر زیادی در دریافتهای عمیقتر و استنباط بهتر از متون دینی داشت. گاهی برخی معالجات یا اقسام جدیدی از فضائل و رذائل شکار میشد و ثبت میشد که اکنون از آن محرومیم. ساده از کنارش عبور میکنیم.
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۴)
«کراهت اجیر شدن»
«کار خود کن کار بیگانه نکن!»
🔹برای خرید رفته بودم. دیدم کنار میوه فروشی مغازه ی جدیدی باز شده. برای خوش آمد گویی و اینکه حالا روحیه ای بگیرد رفتم مغازه اش خرید کنم. دیدم ماشالله مغازه ی آبادی هم دارد. گفتم سابقا هم این کاره بودید؟ گفت نه در فلان خیابان تعمیرات لوازم برقی برای فلان شخص معروف سالها کار میکردم! گفتم شغل عوض کردی؟!
👈گفت خیلی اذیت میکرد! برای نماز خواندن هنگام اذان میگفت راضی نیستم! گفتم خوب کاری کردی! اصلا حیف بود این همه سال اجیر ماندی و خودت مستقل نشدی:
📖«فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمين»
👈دیگر وارد ماء مدین آزادی شدی و لااقل شخصیت داری و آقای خودت هستی. گفتم مگر نمیدانستی وقتی میتوانی خودت برای خودت کار کنی اجیر دیگر شدن کراهت دارد؟! روزی ات را کم میکند؟! با عمق وجودش تأیید کرد که نجات پیدا کرده!
👈ناراحت بود که چرا سالها کسی او را درست راهنمایی نکرده بود. گفتم تقصیر خودت هم بود. خودت را وابسته به آن حقوق کفری سر برج کردی! رزقت را با دست خودت محدود و شرطی کرده بودی.
👈میگفت الآن همکارانم من را میبینند غبطه میخورند! خلاصه میگفت اصلا آزاد شده و روحش به آرامش رسیده. ذکری برای زیاد شدن روزی میخواست.
👈من هم همان ذکر مجرّب و با سند خوب را که در کافی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برایش نوشتم؛ هر کسی مشکلی در قرض و رزق دارد زیاد این ذکر شریف را بخواند:
📖«تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَيِ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيرا»
😔اینها را که به این بنده خدا گفتم ولی خودم هم شرمنده شدم. اگر اجیر دیگری شدن کراهت دارد تو خودت چرا سالهای سال است اجیر دیگری هستی؟! مگر نمیدانی تو آن جوهر نورانی و آن امانت الهی است نه این بدن و تمایلات خاکی آن؟!
😔پس چرا روز و شب اجیر امیال اویی؟! تنها به فکر لذّات اویی؟! به دنبال تحقق آمال و آرزوهایی اویی؟!
در زمین مردمان خانه مکن
کار خود کن کار بیگانه مکن
کیست بیگانه تنِ خاکیِ تو
کز برای اوست غمناکی تو
تا تو تن را چرب و شیرین میدهی
جوهر خود را نبینی فربهی
⚪رفقا این اجیر دیگری نشدن دامنه ی وسیعی دارد. برای اهل علم اجیر نشدن در این است که به دنبال علوم ضاله یا علوم غیر نافعه یا غیر اهم و مهم نباشیم. نکند عمری در برخی رشته های بیرون از جانمان متخصص شویم ولی اندک علمی در مورد خود و خدای خود و عاقبت خود نداشته باشیم! در اصل کارمان ابله و نادان و جاهل باشیم! و باز چه نیکو گفت آن حکیم معنوی:
صد هزاران فضل داند از علوم
جان خود را مینداند آن ظلوم
داند او خاصیت هر جوهری
در بیان جوهر خود چون خری
که همیدانم یجوز و لایجوز
خود ندانی تو یجوزی یا عجوز
قیمت هر کاله میدانی که چیست
قیمت خود را ندانی احمقیست
سعدها و نحسها دانستهای
ننگری سعدی تو یا ناشستهای
جان جمله علمها اینست این
که بدانی من کیم در یوم دین
🙏خدایا خودت ببخش! جانی که آن را آزاد آفریدی را اجیر و اسیر این و آن کردیم! تسلیمت نکردیم. دمی طعم شیرین آزادی و آزادگی را نچشیدیم.
برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرقفام را
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را
هر ساعت از نو قبلهای با بتپرستی میرود
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
غافل مباش ار عاقلی، دریاب اگر صاحبدلی
باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۵)
«فوائد مجالست با نیکان و صالحان»
«بازیگری نقش صالحان»
🔹مهمانی رفته بودیم و سر سفره شام نشسته بودیم. یکی از بچه ها پشت سر دیگری رفت و میخواست چیزی به او بدهد. او هم با لحن خیلی جدّی و فصیحی بدون اینکه برگردد گفت: «یک قهرمان هیچ وقت پشت سر خودشو نگاه نمیکنه»😳😮
🔸همه یک دفعه جا خوردیم! اصلا کسی انتظارش را نداشت! بعد خودش گفت از کارتون خرس قهرمان یاد گرفتم!😄
💡به دلم افتاد به خاطر همین اینقدر سفارش شده که با خوبان و صالحان مجالست داشته باشیم و احوالشان را مطالعه کنیم. انسان بسیاری از کارهای بزرگ را باید از رفتار و گفتار آنها الگو بگیرد.
🔹در محافلمان ذکر اهل بیت و فضائل آنها را بگوییم. حدیث زیاد بخوانیم. الگوبرداری کنیم. برایشان عزاداری کنیم و روضه بخوانیم. اینها واقعا کلاس درس است. نفس آدم عجیب گرته برداری میکند و الگو میگیرد. هم یاد میگیرد هم باورش میشود که اینها ممکن است و هم از روی محبّت و تأسّی میل به تشبّه پیدا میکند. میانبر تربیت همین الگو برداری از رفتار و گفتار بزرگان است.
✔رفقا بخش زیادی از خوب بودن به نوعی بازیگری و در نقش فرو رفتن برمیگردد. باید فیلمنامه اش را از روی دست بزرگان خواند و حس گرفت و بازی اش کرد. ولی نه از روی ریا و نفاق بلکه به خود بستن و الگو گیری!
🔸گاهی برخی مجاهدات شهدای عزیز را میبینم باورم نمیشود که اینها اثر خودشان است. اینها همه از عاشورا است. الگوهای آن حماسه ی بزرگ است که اینقدر اینها را بزرگ کرده است. تاریخ بشر بعد از واقعه عاشورا الگوی بسیار عمیقتر و برتری از رشادت و جانفشانی و عزم نورانی را پیدا کرده که بی سابقه است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۶)
«ثوابی بزرگ در کارنامه اعمال ایرانیان انقلابی»
🔹بامداد بیست و ششم فروردین سال ۱۴۰۳ نگاه جهانیان معطوف به سیلی زدن نظام اسلامی ایران به رژیم غاصب صهیونیستی بود. بعد از نماز صبح به این آیه شریفه رسیدم:
📖«وَ تَرى كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون»
💡به دلم افتاد شادمان باش که امشب ثوابی عظیم در نامه ی عملت ثبت کردند.
🔸به خاطر همین در درونت اگر دقت کنی به خود میبالی! شاید یکی از انسانهای آزاده ی دنیا یا مسلمانی از کشوری دیگر یا حتی یک ایرانی وطن دوست غیر انقلابی به تو تماس بگیرد و تبریک بگوید! در ضمیرش میفهمد عمل او نیست و عمل تو است!
🔹در قرآن کریم به صورت کلّی چهار نوع کتاب نام برده شده است. یکی کتابی که بر انبیاء نازل میشود و دیگری کتابی که حوادث عالم در آن به شکل قطعی ثبت شده و سومی کتابی قابل تغییر که حوادث با قابلیت محو و اثبات در آن ثبت است و چهارمی هم کتابی که در آن اعمال بندگان ثبت است.
🔸این کتاب چهارم خودش چند نوع است که یکی از آنها کتابی است که در آن عمل اجتماعی انسانها و عمل امتها ثبت و ضبط شده است. همانکه آیه اش را آوردم. راستی در این فکر کرده ایم که جزء کدام امّت و فرقه و گروهی هستیم؟! اعمال اجتماعیمان چیست؟!
🔹اصلا برخی به خاطر اعمال اجتماعی و این کتاب جمعیشان است که اهل سعادت یا شقاوت میشوند:
📖«لَأَعْفُوَنَّ عَنْ كُلِّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَايَةِ كُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِيئَة»
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۷)
«تکبّر مؤلّفه ی هویتی تمدّن غرب»
«الْعَاقِل لَا يُحَدِّثُ مَنْ يَخَافُ تَكْذِيبَهُ»
«حکمت کم دلیل آمدن حکمتهای دینی»
🔹یکی از دوستان مطلب خوبی در زمینه ی مدیریت فرعون اصالت تحقیر جامعه برای حکومت کردن نوشته بود که: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ»؛ بعد وارد امتداد رسانه ای این مقوله شده بودند که انسان غربی برای حکومت بر جهان باید "دیگریِ" خودش را تحقیر و تخفیف کند تا از او اطاعت شود؛ لذاست که در منطق غرب "دیگریِ" غرب نباید در هیچ ساحتی از زندگی خود احساس موفقیت کند.
🔸بنده هم در استقبال از این کلام نوشتم:
✒«اساسا ماهیت تمدنی مادیگرایی غرب نوعی تکبر است و این تکبر سپر و اسلحه ای روانی برای پوشاندن نواقص خود است چون اساس ماهیتش بر این نواقص است.
✒نواقصی مانند نداشتن علم برای انکار غیب و چالش بی معنایی و ... پس تکبر دارد و با آن ذلتهای ذاتی منطق تاریکش را میپوشاند: «لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِي نَفْسِه»
✒تکبر غربی صرفا یک صفت مذموم اخلاقی نیست بلکه یک عنصر هویتی و ماهیتی است و اگر نداشته باشد فرو میریزد. از همینجا میل عجیبش به استهزاء شیطانی نسبت به رقیب و بی رحمی نسبت به رقیب و مشروع ندانستن رقیب هم روشن میشود»
🔹این را در گروهی که برخی را نمیشناختم و آنها هم من را نمیشناختند قرار دادم و یکی از اعضاء که نمیشناسم بدون مقدمه پاسخ دادند:
«مثلا دویست تومن رو یجوری به مردم بده با محاسبات ریاضی کوانتوم که همه بصف بشوند برای گرفتن این هزینه و کلی آزار ببینند»😐😩
💡اینجا بود که به ذهنم خطور کرد تقصیر خودت بود! چرا وقتی مخاطبت را درست نمیشناسی چیزی میگویی که اینگونه استهزاء و تکذیب شوی و آبروی این حرف و حرفهای بعدت در آن جمع بریزد؟! خودش یک جور تقیه آبرویی است. عقل میخواهد.
💭به یاد کلام امام کاظم علیه السلام به هشام بن حکم افتادم که مرحوم کلینی در اصول کافی نقل فرموده اند که:
📖«الْعَاقِل لَا يُحَدِّثُ مَنْ يَخَافُ تَكْذِيبَهُ»
👈یعنی عاقل مادامی که وظیفه ای نداشته باشد برای کسی که میترسد مطلبش را تکذیب کند آن مطلب را نمیگوید! تا هم این شخص با تکذیب بیخود خودش دچار گناه و ظلم نشود و هم انسان عاقل خودش را با دست خودش مبتلا به خواری و خذلان نمیکند! آبرو و شرف خودش را تا جایی که میشود حفظ میکند! گاهی نیز رعایت نکردن چنین امری باعث خصومت و جدل و کم شدن علقه ها میشود.
👈شبیه همین مضمون را مرحوم کلینی با سندی از ابان بن تغلب از امام صادق علیه السلام نقل میکند که یکی از وصیتهای حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام همین بود که:
📖«لَا تُحَدِّثُوا بِالْحِكْمَةِ غَيْرَ أَهْلِهَا فَتَجْهَلُوا وَ لَا تَمْنَعُوهَا أَهْلَهَا فَتَأْثَمُوا وَ لْيَكُنْ أَحَدُكُمْ بِمَنْزِلَةِ الطَّبِيبِ الْمُدَاوِي إِنْ رَأَى مَوْضِعاً لِدَوَائِهِ وَ إِلَّا أَمْسَكَ»
🚫حکمت را به غیر اهلش نگویید والّا ضایع میشود و حرمتتان هم از بین میرود! و از اهلش هم منع نکنید که ضایع میشوید و گناهکار! استفاده از کلام حقّ و حکمت باید مانند استفاده ی طبیب از دارو باشد که در موضعش استفاده کنید و همینطور هر جایی رسیدید آن را بیان نکنید! عقل داشته باشید! آبروی خودتان را حفظ کنید و حکمت را هم خراب نکنید!
💭یادم هست به زعم خودم یک مطلب خیلی تحقیقی در زمینه ای نوشته بودم. این مطلب را بدون مقدّمه برای اعضاء یک جلسه ی مهمّی قرار داده بودند. برخی هم خوانده بودند و در جلسه همین متن تحقیقی که میتوانست برای اهلش بسیار جذّاب و شگفت باشد مایه تحقیر و استهزاء و هتک بنده شد!
😳گویا گناهی نابخشودنی است و بزرگترین لکّه ننگ و سند رسوایی علمی بنده! طوری که خودم عذرخواهی کردم و گفتم دیگر تکرار نمیشود! خیلی این آداب را نمیدانستم.
👈چند بار دیگر در آن جلسه مهم باز مطالب علمی و تحقیقی به زعم خودم بیان کردم که باز تکذیب شدم! طوری که دیگر حرمت و آبروی علمی برایم نماند! هنوز خوب یاد نگرفته ام که عاقل لا یحدّث من یخاف تکذیبه!
👈حرمت و جاه علمی که باعث نفوذ و هیمنه ام در آن جلسه بود خیلی ضعیف شد! شکسته شد! دیگر به این سادگی نمیتوانستم مطلبی را برایشان بیان کنم و آنچه باید با حسن ظنّ به شکل اصول موضوعه از من میپذیرفتند همه اش مصادرات شده بود!
🔹از همینجا به مطلب دیگری منتقل شدم. آن هم اینکه شاید وجهی از این روایت شریف همین باشد که:
📖«مَا كَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْعِبَادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ»
👈واقعا قرآن و روایات چطور همه ی حقائق بیکران را گفته ولی طوری هم نگفته است که تکذیب شود! «أَ تُحِبُّونَ أَنْ يُكَذَّبَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ حَدِّثُوا النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَ أَمْسِكُوا عَمَّا يُنْكِرُون» درس بزرگی است. دقّت که کردم دیدم شاید یکی از دلایلی که در آیات و روایات معمولا استدلالی برای مطالب بیان نمیشود همین باشد.
👈گاهی اگر زیاد دلیل بیان شود ممکن است برخی ساده اندیشان یا مغروران شروع به بحث کنند و نرخ کلام وحی شکسته شود! شائبه ی نوعی تکذیب رخ دهد. همین به ضرر مردم تمام میشود! از همین رو ولیّ برخلاف نبی به سمت مردم نمیرود!
👈البته از آن طرف مردم را دعوت به تأمّل در عقلانیّت عمیق و پنهان ارشادات خودشان میکردند ولی به هیچ رو نرخ کلام خودشان را نمیشکستند!
👈و باز از همین روست که قانون گزاران معمولا مناط جعل قوانین خود را به مردم نگفته و اجازه ی تنقیح مناط هم به آنها نمیدهند! یا رؤسا و حکّام معمولا فلسفه ی اوامر و نواهی خودشان را مخفی میکنند تا کار به بحث و تضعیف دستورات کشیده نشود.
✔️البته این مطلبی که بیان شد مطلبی عقلایی است و نه تعبدی! مراد این نیست که طوری بترسی که دیگر حکمت را به اهلش هم نرسانی! یکی از آسیبهای همین حکمت عقلایی همین شده که بسیاری از انسانهای فاضل به خاطر همین خوف از تکذیب در سخنرانی ها و منبرها حرفهای قابل استفاده تر نزنند! به تعبیری دنبال دردسر نیستند و سری که درد نمیکند را نمیخواهند دستمال ببندند. این هم خودش کاری غیر عاقلانه و باعث ستم و ظلم در حق جویندگان حکمت است. گاهی منبرها را از رونق انداخته!
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۸)
«من عشق و عف و كتم و مات مات شهيدا»💘
«گفتم فراموشم مکن؛ گفتا تو در یادی مگر؟!»💔
«مَوْلَايَ بِذِكْرِكَ عَاشَ قَلْبِي»💖
🔹یکی از اموری که چون تلنگری برای حیات غافلان است شنیدن حکایت عاشقان است! دل آدم را بیدار میکند! گویا انسان را به یاد عشق مرموزی در درون درون درونش می اندازد! آری حکایت عاشقان شنیدن دارد! از دیار دیگری است! از جنس عالم دیگری است!
👈یکی از برادران و عزیزان میگفت به شهرمان رفته بودم. گفتم با خانواده صله رحم برویم. به خانه ی عمّه ام رفتم! پیرزنی فرتوت با همسری فرتوتتر از خودش! دیده اید آنهایی که دیگر آماده ی رفتن از این دنیا شده اند؟!
👈هر روز گویا بخشی از جانشان با دنیا در حال خداحافظی کردن است. شوهر عمّه شاید بیش از ۸۵ سال سن داشت. میگفت همینکه وارد منزلشان شدیم دیدیم این پیرمرد فرتوت گویا جان دیگری گرفت! مثل جوانان شد!
👈گفت الآن سه روز است منتظرم بیایی!😢 بعد مانند طفلی که با صداقت از اسرار درونش بگوید شروع کرد با یک شور و وجدی احوال مادر خانمم را پرسیدن! حالش چطور است؟! کجا زندگی میکند؟! ...
👈ما هم همینطور هاج و واج مانده بودیم اینها دیگر چیست میپرسد؟! خنده مان گرفته بود! گفتیم شاید اختلال مشاعر پیدا کرده است. ولی دیدیم نه! عاشق است! عمری عاشق بوده و کسی خبر نداشته!
پیرانه سَرَم عشق جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بِنَهفتم به در افتاد
👈میگفت از همسرم شنیده بودم که در جوانی این پیرمرد خواستگار مادرش بوده ولی پدر بزرگش به مصالحی قبول نکرده و او را به پدر خانمش داده است.
⬇️
👈ولی گویا عشق سوزان این مرد هیچ گاه فروکش نکرده و همیشه در سینه اش مانده و حالا هنگام مفارقت از دنیا دیگر صبر از کفش برفته! هیچ کس نمیدانست این پیرمرد چنین احساسات پر شور و عمیقی را همیشه مخفی میکرده است.
👈این خانم نه اینکه در یادش باشد بلکه از یادش فراموش بوده و همیشه در قلبش بوده! 💔گفتم فراموشم مکن گفتا تو در یادی مگر؟!💔
👈میگفت با یک سوز و اشتیاق و درخواستی میگفت بگذارید من یکبار آن خانم را ببینم! وقتی نا امید شد هنگام رفتن مچ دستم را گرفت و گفت آقا مهدی! لااقل قول بده پیشش رفتی اسمم را جلویش بیاور و به او بگو که فلانی خودش به تو سلام رساند! خیلی اصرار کرد این کار را برایش بکنیم.
👈این دوستمان میگفت همینطور متعجّب مانده بودیم و آنهایی که آنجا بودند حالت بغض و ناراحتی پیدا کرده بودند. از صداقت و طهارت عشق و دلدادگی این پیرمرد که اینچنینش کرده!
👈دوستمان میگفت این پیرمرد میگفت در جوانی طوری عاشق مادرخانمت شدم که سه سال بدون دلیل به مغازه ی پدرش که قصّاب بود میرفتم و بی دلیل گوشت میخریدم! ولی چرا؟! چون این مغازه بوی او را میداد! برایم لذّت بخش بود.
👈این دوستمان میگفت این شخص جمال و مال خوبی هم داشت ولی همیشه دیده بودیم یک بی رغبتی به دنیا دارد و تازه برایم معلوم شد که این به خاطر عشقی است که در سینه پنهانش کرده!
🔹حالا حرف بسیار است. این عشقها را با تمایلات جنسی اشتباه نگیریم! یک بارقه ای از عالم دیگر است. یکبار یکی از این عاشقان را دیدم و گفتم تو فکر میکنی عاشق او شده ای! عاشق چیز دیگری شده ای که او تو را به یاد آن می اندازد! آن هم در این دنیا ظلمت نیست و ریشه در عوالم طهارت و صفا و بها دارد.
👈ولی آنچه برایم جالب بود این بود که چطور عشق پیرمردی را اینگونه جوان میکند! ما جماعت عاقلان اصلا توان درک عاشقان را نداریم. حساب و کتاب عوض میشود.
💖به این دوستمان گفتم وقتی چنین عشقی را کسی به خدا پیدا کند دیگر چه میشود! با ماست ولی دلش جای دیگر است. محبوبش گفته مشغول معاشرت باش و وعده ی دیدار اکنون نیست و به خاطر رضایت او با ماست؛
💖احوال این عاشقان خداوند دیدن دارد! ای کاش با توفیق خدا یکی از آنها را پیدا کنیم و دیدن چنین عاشقی بسیاری از شبهات و مشکلاتمان را حل میکند چه به رسد به چشیدن این عشق! به نظرتان اگر مانعی نبود این پیرمرد عاشق لحظه ای در اتّحاد و وصال معشوقش تردید میکرد و توقّف مینمود؟! هرگز!
💖مگر اینکه در عشقش صادق نباشد. در مورد اولیاء الله و تامّین در محبّة الله هم همین است. چون ملاقات معشوقشان در این عالم به خوبی میسّر نیست و لقاء الله در عالم دیگر است شک نکنید اگر مانعی در میان نبود لحظه ای در میان ما غافلان نمانده و در دَم جان میدادند:
📖«لَولَا الْآجَالُ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ»
👈ای کاش این پیرمرد و دیگر عاشقان نیز میفهمیدند که عاشق این و آن نیستند! عاشق خدا شده اند و غافلند! ای کاش از این نیروی کهکشانی که خدا ارزانی شان کرده است در مسیر درستش استفاده میکردند.
💓نیروی عشق کیمیاگری میکند. پیر را جوان؛ تنبل را چابک؛ ضعیف را قوی؛ بیمار را صحیح؛ آتش را گلستان میکند ... عجیب دارویی است.
🔹به خاطر همین بود که در قدیم گاهی تنها راه علاج برخی بیماری های صعب العلاج را عشق میدانستند! عشق! روش عشق عفیف برای کندن محبّت دنیا و نفی خطورات و پیدا کردن سرعت نور برای رشدهای معنوی یکی از روشهای معروف عرفان قدیم بود. به قول شیخ الرئیس در نمط نهم اشارات:
📖«فيعين عليه الفكر اللطيف، و العشق العفيف الذي يأمر فيه شمائل المعشوق ليس سلطان الشهوة»
👈حالا نمیخواستم طولش بدهم. ولی دقّت در این فرازهای شرح خواجه نصیر بر اشارات خیلی شیرین است:
📖و الثاني العشق العفيف و اعلم أن العشق الإنساني ينقسم إلى حقيقي مر ذكره و إلى مجازي و الثاني ينقسم إلى نفساني و إلى حيواني و النفساني هو الذي يكون مبدؤه مشاكلة نفس العاشق لنفس المعشوق في الجوهر و يكون أكثر إعجابه بشمائل المعشوق لأنها آثار صادرة عن نفسه
📖و الحيواني هو الذي يكون مبدؤه شهوة حيوانية و طلب لذة بهيمية و يكون أكثر إعجاب العاشق بصورة المعشوق و خلقته و لونه و تخاطيط أعضائه لأنها أمور بدنية و الشيخ أشار بقوله بالعشق العفيف إلى الأول من المجازين لأن الثاني مما يقتضيه استيلاء النفس الأمارة و هو معين لها على استخدامها القوة العاقلة و يكون في الأكثر مقارنا للفجور و الحرص عليه
📖و الأول بخلاف ذلك و هو يجعل النفس لينة شفيقة ذات وجد و رقة منقطعة عن الشواغل الدنيوية معرضة عما سوى معشوقه جاعلة جميع الهموم هما واحدا و لذلك يكون الإقبال على المعشوق الحقيقي أسهل على صاحبه من غيره فإنه لا يحتاج إلى الإعراض عن أشياء كثيرة و إليه أشار من قال من عشق و عف و كتم و مات مات شهيدا»
⬇⬇
🔹عشق به حقیقی و مجازی تقسیم میشود و مجازی هم به نفسانی و حیوانی! آنچه در مورد عشق این شوهر عمّه به مادر خانم گفته شد عشق نفسانی است. ولی باز مجازی است. اصالت و حقیقتی ندارد. عشق حقیقی که مناط همیشگی عشق را با خود دارد عشق به علّت اولی و آن جواهر عقلی است و دیگر انواع عشق مجازی است.
👈عشق به خدا و امام است. در روایات از نیروی عشق به ائمه علیهم السلام البته با واژه ی محبّت و مودّت خیلی استفاده شده است.
💭سابقا در بذل الخاطر ۲۲۲ با عنوان عشق درمانی و حبّ الحسین و در بذل الخاطر ۴۶۶ با عنوان هیئت درمانی در مورد این نکته ای بیان کردم.
🔹در حکمت قدیم اساسا چنین عشقی که آن را عشق نفسانی در برابر عشق حیوانی میدانستند نوعی فضیلت محسوب میشده است. البته به قول ملاصدرا در جلد هفتم اسفار فضیلتی مطلق نیست بلکه صرفا برای ترقیق نفس و بیداری دل است و اگر انسان بالاتر رفت باید رهایش کند و فقط با خدا باشد.
📖«لكن الذي يجب التنبيه عليه في هذا المقام أن هذا العشق و إن كان معدودا من جملة الفضائل إلا أنه من الفضائل التي يتوسط الموصوف بها بين العقل المفارق المحض و بين النفس الحيوانية و مثل هذا الفضائل لا تكون محمودة شريفة على الإطلاق في كل وقت و على كل حال من الأحوال و من كل أحد من الناس
📖بل ينبغي استعمال هذه المحبة في أواسط السلوك العرفاني و في حال ترقيق النفس و تنبيهها عن نوم الغفلة و رقدة الطبيعة و إخراجها عن بحر الشهوات الحيوانية و أما عند استكمال النفس بالعلوم الإلهية و صيرورتها عقلا بالفعل محيطا بالعلوم الكلية ذا ملكة الاتصال بعالم القدس فلا ينبغي لها عند ذلك الاشتغال بعشق هذه الصور المحسنة اللخمية و الشمائل اللطيفة البشرية لأن مقامها صار أرفع من هذا المقام
📖و لهذا قيل المجاز قنطرة الحقيقة و إذا وقع العبور من القنطرة إلى عالم الحقيقة فالرجوع إلى ما وقع العبور منه تارة أخرى يكون قبيحا معدودا من الرذائل و لا يبعد أن يكون اختلاف الأوائل في مدح العشق و ذمه من هذا السبب الذي ذكرناه أو من جهة أنه يشتبه العشق العفيف النفساني الذي منشؤه لطافة النفس و استحسانها لتناسب الأعضاء و اعتدال المزاج و حسن الأشكال و جودة التركيب بالشهوة البهيمية التي تنشأها أفراد القوة الشهوانية»
🔹حالا کاری ندارم که بسیاری از این عاشقان خود از غافلان اند! نعمت بزرگی که دارند را با ناشکری بزرگی خرج در غفلت از خدا میکنند! ولی باز اصلا به احوال آنها با دید تحقیر نگاه نمیکنم؛ این عشق و خاصیتی که خداوند در انسانها به یادگار نهاده رمزی بزرگ در حکمت دارد. نباید تحقیرش کرد. جذبه ای از جذبات غیبی است. به قول ملاصدرا در اسفار:
📖«و أما الذين ذهبوا إلى أن هذا العشق من فعل البطالين الفارغي الهمم فلأنهم لا خبرة لهم بالأمور الخفية و الأسرار اللطيفة و لا يعرفون من الأمور إلا ما تجلى للحواس و ظهر للمشاعر الظاهرة و لم يعلموا أن الله تعالى لا يخلق شيئا في جبلة النفوس إلا لحكمة جليلة و غاية عظيمة»
👈مخصوصا در بانوان اگر قدر خودشان را بدانند بیشتر سلوکشان عشقی است. خداوند راه عشق را به جای راه عقل بیشتر در وجود آنها فعال کرده! اگر همه اش را به سودای عشق به یک شخص خاص خرج و تلف نکنند و به غفلت کشیده نشوند.
💭سابقا در مورد نیروی عشق مطالبی در بذل الخاطر ۱۲۸ در باب جمیل بُثینة و بذل الخاطر ۸۱۴ در باب عشق عفیف مطالبی نوشته بودم. وقتی حکایت این پیرمرد را برایم گفت بهتر عمق شور و دلداگی این فراز از دعای ابوحمزه من را گرفت:
📖«و عَلَيْكَ يَا وَاحِدِي عَكَفَتْ هِمَّتِي وَ فِيمَا عِنْدَكَ انْبَسَطَتْ رَغْبَتِي وَ لَكَ خَالِصُ رَجَائِي وَ خَوْفِي وَ بِكَ أَنِسَتْ مَحَبَّتِي وَ إِلَيْكَ أَلْقَيْتُ بِيَدِي وَ بِحَبْلِ طَاعَتِكَ مَدَدْتُ رَغْبَتِي يَا مَوْلَايَ بِذِكْرِكَ عَاشَ قَلْبِي وَ بِمُنَاجَاتِكَ بَرَّدْتُ أَلَمَ الْخَوْفِ عَنِّي»
👈 خدا میداند در این جمله چه اقیانوسی از دلدادگی موج میزند که: «يَا مَوْلَايَ بِذِكْرِكَ عَاشَ قَلْبِي». از خدا با تمام وجود بخواهیم ذرّه ای از آن را به ما بیچارگان غفلت زده ی دار ظلمت بچشاند.
باسمه تبارک و تعالی (۸۹۹)
«تصحیح تصوّری اشتباه پیرامون احوال برزخی و آخرتی انسان»
«تا عمر باقی است از این گردنه ها زودتر عبور کنیم»
🔹یکی از تصوّرهای اشتباه که گاهی باعث سستی در عمل و غنیمت ندانستن عمر دنیا میشود این است که انسان وقتی از این دنیا میرود مسیرش در عالم برزخ و آخرت آغاز میشود. حالا یا به این صورت که احوالات ناشناخته ای انتظارش را میکشد و یا اینکه مثلا باطن همین زندگی ای که کرده را برایش باز میکنند و آن را تجربه میکند!
👈ریشه ی این پندار غلط در ما توهّم جدایی دنیا از آخرت است. نمیدانیم که آخرت از دنیا جدا نیست. آخرت باطن است و این دنیا ظاهر است. با مرگ قرار است باطن، ظاهر شود. معنای این آیه ی شریفه همین است که: «يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُون»
👈تصوّر صحیح آن است که بدانیم ما با حصول اوّلین ادراکاتمان حیات برزخی و ابدیمان آغاز شده است. ما مدّتهاست در حال سیر برزخی و آخرتی هستیم و غافلیم! همینک در دل عالم برزخ در حال عبور یا گرفتار گردنه های آخرتی هستیم.
👈منتها به دلیل اشتغالمان به این دنیا متوجّه حضورمان در آنجا نیستیم. مرگ تنها پرده ی این غفلت را کنار میزند که بصرُک الیومَ حدید! یعنی قبلا هم اینجا بودی ولی نمیدیدی! اکنون چیزی رخ نداد جز کنار رفتن پرده! تو همینجا بودی!
👈انسان اگر خدای نکرده مبتلا به کفر است همینکه وسط جهنّم است که: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِين»
یعنی چه؟! یعنی همینک در حال عبور از مواقف برزخی هستیم. منتها تفاوت دنیا با برزخ آن است که تا وقتی در دنیا هستیم توان حرکت کردن و تحوّل در ما بسیار است.
👈ولی وقتی این بدن را از دست دادیم دیگر این خبرها نیست. لابثین فیها احقابا! مسیری که در این دنیا میشود در یک لحظه طی کرد گاهی در آن دنیا صدها و هزارها سال طول خواهد کشید.
👈اگر اکنون با رذیله و گناهی دست به گریبان هستیم شک نکنیم که همینک در صحرای آن گناه یا متوقّفمان کرده اند یا در حال عبور هستیم. نگاهمان به زندگی اینگونه باشد. اگر خدای نکرده مبتلاییم تا دیر نشده چاره کنیم!
👈والّا اگر این بدن را از ما بگیرند یک دفعه خودمان را در آن صحرا رها شده میبینیم و دیگر مرکب سیر را از ما گرفته اند! تا وقت داریم عبور کنیم و برویم. نا امید نشویم. تا عمرمان باقی است میتوانیم از این گردنه ها یکی یکی عبور کنیم.
👈گاهی تا اواخر عمر هم در برخی از این گردنه ها شاید گرفتار باشیم. ولی نا امید نشویم که تا در این دنیا هستیم آخرش به فضل الهی امید است که عبورمان بدهند.
👈حرکت ما در عالم آخرت همه جانبه است. اگر در یک گردنه هنوز درگیریم از گردنه های دیگر وجودمان میتواند عبور کند.
🔹حقیقت آن است که همینک بسیاری از انسانها در وسط آتش جهنّم هستند و یا در درجات بهشتی اند! آنهایی که اهل آخرتند میبینند برخی همینک گرفتارند یا در حال پرواز آخرتی اند!
👈در بسیاری از تجربیات عرفانی افرادی زنده در حیات دنیا را دیده اند که همینک در حال عذاب در برخی عقبه های آخرتی یا در برخی باغهای بهشتی اند.
✔اگر نگاهمان از نسبت دنیا و آخرت اینگونه باشد و بدانیم تا لحظه ی آخری که در دنیا هستیم میتوانیم سیر برزخیمان را تکمیل کنیم بیشتر قدر این دنیا را میدانیم. بیشتر تلاش میکنیم. متوجّه میشویم مرگ چیزی جز مواجه شدن با جایگاه کنونی آخرتی مان و جایی که با این مسافرت دنیایی رسیده ایم نیست.
👈معنای عاقبت به خیری همین است. یعنی نهایت سیری که با این بدن کرده ایم ما را به جایی رسانده باشد که وقتی با مرگ خودمان را در آن جا میبینیم موضع خوبی باشد. گاهی انسان نستجیر بالله عاقبتش دوباره سقوط به برخی درکات و صحراهای دور برزخی است.
⚪رفقا برخیزیم و تا وقتی هست به راه بیافتیم. هنوز راه طولانی در پیش داریم. با مقداری همّت از این گردنه های مخوف هم عبور کنیم. تا وقت هست با این مرکب بدن که به ما شتابی چون سرعت نور میدهد خودمان را از این سرزمینها عبور دهیم.
📖«اعْلَمُوا أَنَّ طَرِيقَكُمْ إِلَى الْمَعَادِ وَ مَمَرَّكُمْ عَلَى الصِّرَاطِ وَ الْهَوْلَ الْأَعْظَمَ أَمَامَكُمْ وَ عَلَى طَرِيقِكُمْ عَقَبَةٌ كَئُودٌ وَ مَنَازِلُ مَهُولَةٌ مَخُوفَةٌ لَا بُدَّ لَكُمْ مِنَ الْمَمَرِّ عَلَيْهَا وَ الْوُقُوفِ بِهَا»