eitaa logo
بذل الخاطر
912 دنبال‌کننده
879 عکس
1 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و شاید کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۰) «نکاتی پیرامون فیلم میان ستاره ای» «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقيكُمْ» 🔹شب جمعه جایی مهمانی بودیم. وقتی برگشتیم دیدم تا اذان شاید کمتر از ۳ ساعت مانده! خیلی وقت بود به پیشنهاد خانواده قرار بود یکبار با هم فیلم میان ستاره ای (Interstellar 2014) ساخته ی کارگردان مشهور انگلیسی آمریکایی کریستوفر نولان را ببینیم. استخاره کردم و خوب آمد. 👈ارزش دیدن هم برای آشنایی با برخی تفکرات و جهان بینی های مادی امروزی دارد. دقیق و مبتنی بر نظریات و فرضیات رایج فیزیکی ساخته شده است. مخصوصا چون فیلمی جهانی و مشهور است و به همین دلیل یک مثالی شده که میشود برای بیان نکات به آن ارجاع داد. ✔️آنچه من دیدم تلاشی مذبوحانه برای نجات کیهانی عقیده ی الحادی و برون رفت از چالشهای آن بود. آنهم یک برون رفت قهرمانانه که نه تنها آن را از موضع ضعف خارج کند بلکه نقطه ی قوّتی هم برای خودش قلمداد کند! نوعی فرار رو به جلو! عظمت هستی را با یک چشم بندی ماهرانه به نفع ساینس و تمدّن نوین مصادره و فاکتور میکند! توجّه به عجایب این پهنه ی بی کران آسمانها را در فضا و امتداد نوعی نگاهی الحادی آزاد میکند. 👈اینکه هیچ غیب و ماوراء و نیروهای روحانی در کار نیست و انسان باید خودش با توسّل به علم و پیشرفت دانشش و امیدواری به آینده دانش بر مشکلاتش غلبه کند. با یک هنر نمایی سعی کرده بود تا حتّی در دل کیهان هم برود و این عظمتها را به تصویر بکشد ولی به بیننده لحظه ای اجازه توجّه به احتمال وجود یک صانع مجرّد و یک مدبّری به نام خدا ندهد. ⬇️
👈آنچنان باور به نظام مدرن بشری و غرور قارونی علم پرستانه در آن موج میزند که حتّی بحرانهای لا ینحلّ ناشی از این نوع عقلانیّت مدرن مانند بحران زیست محیطی را میخواهد با رجوع دوباره به اصول همین مدرنیته یعنی اعتماد افراطی به خود بسندگی علم انسانی و خوش بینی محض به آینده و توسّل به دست مشکل گشایی به نام پیشرفت حل کند! 👈مشکل آفرین میخواهد خودش را در سیمای ناجی نشان دهد. به عبارتی میخواهد هرگونه بن بستی که بشر را به تجدید نظر در افراطش پیرامون اصول تمدّن نوین دعوت میکند را از گشوده و تصویری نجات بخش پیشا روی بحرانهای عمیقی که میتواند آینده ی تفکّر مادّی را به تاریکی فرو ببرد نشان دهد. 🔹ولی برهانش برای این امر چیست؟! این است که همین تکنولوژی است که دستگاه ام آر آی را برای تشخیص زودهنگام سرطان ساخته تا انسان دیرتر بمیرد! پس باید دیگر هیچ اشکالی نکنید! عجب! یا این است که همه چیز به قول داروین زیر سر تلاش برای بقاست. حتّی یاد فرزندان هنگام مرگ آخرین تلاش مغز برای بقاست. ✔راهکارشان چیست؟! تکیه بر یک سری فرضیّات جذّاب و اثبات نشده در فیزیک که با چاشنی خیال پردازی و قدرت موسیقی و جادوی سینما و جا سازی معمّاهای جذّاب و جملات و واژه های تأثیر گذار ... . ⚪برخی امور به خاطر تبارشان به گونه ای هستند که به شدّت انسان را به فکر فرو میبرند! دقیق و عمیق هستند! ولی هیچ دلیلی نداریم که هر فرضیه یا نظریّه ی دقیق و عمیقی حق هم باشند! در اینجا نیز با مطرح کردن برخی فرضیّات دقیق و عمیق که اصلا معلوم نیست حق هم باشند مخاطب را به خودشان مشغول میکنند! 👈مثلا این فیلم تصوّر عرفی را پیرامون مفهوم زمان و مکان به چالش میکشد و نشان میدهد که چطور پدری بعد از یک مسافرت فضایی جوانتر از دخترش که در حال مرگ است برمیگردد! 👈یا اینکه در اوج فیلم هنر پیشه اصلی وارد سیاهچاله میشود از نظریه ی نسبیت انیشتین استفاده شده که گویا بُعد زمانی در سیاهچاله تبدیل به بعدی مکانی میشود و زمان بسان یک سری اتاقهای مکانی قابل دسترسی میگردد! 👈همه ی زمانهای مختلف کتابخانه منزلش را میبیند که به شکل مکانی همه با هم در سیاهچاله وجود دارند! حالا برای فرضیه بد نیست ولی اینکه بد مستی کنند و آن را امری اثبات شده قلمداد کنند و بدون هیچ ملازمه ای بر تفکّر دینی با آن فخر فروشی کنند دیگر عجیب است. 👈میگویند ملا نصر الدّین میخ طویله اش را جایی فرو کرد و گفت اینجا وسط زمین است! هر کس هم قبول ندارد برود متر کند! حالا ایشان هم دارد از داخل سیاهچاله برایمان خبر میدهد! هر کسی قبول ندارد برود خودش ببیند! 👈در انتها هم در کمال ناباوری بعد از این همه تعسّف و تکلّف و تمحّل و ادّعاهای اثبات نشده و گزافه گویی های عجیب ولی با چاشنی سحر عظیم هنری فریاد یوریکا یوریکای این فیلم بلند میشود که دانش انسان بر همه ی مشکلات پیروز شد! 👈در آخر فیلم هم فضانورد خانم با بیرون آوردن کلاهش نشان میدهد که علم توانست سیّاره ی قابل سکونت جدیدی را پیدا کند! بشر دیگر پایبند زمین نیست! میتواند برای نجات خودش راه حلّی در سیّاه ی دیگری پیدا کند! اینقدر غرور و تکبّر! به چیزی نیاز ندارد. ✋خلاصه دنبال استدلال نباشید! آنچه هست ارائه ی یک تصویر برای باور پذیر کردن و داشتن یک تصوّر اوّلیه برای ایجاد تکیه گاهی برای زندگی و تمدّن مادّی و برون رفت از بحرانهای آن است. میخواهد خیالشان را خوش کند. 👈واقعا برای من که تأسّف آور بود! رسما با یک سری مغزهای کوچک زنگ زده ی خیالاتی مواجهیم! در این میان تلاش بی معنای سازندگان فیلم برای پیوند دادن این سرگردانی انسانی با مفهوم فداکاری و عشق دیگر از آن عجایب است. بیشتر نوعی تدلیس ماشطه است. 👈حالا ابتناء آن بر گزاره های فلسفی و انسان شناسی و جهان شناسی و فیزیکی بسیاری که باید از آن بحث کرد بماند! ولی یک چیزی که خیلی چشم آدم را میگرفت نوعی تلاش بی ثمر برای زنده ماندن بود. 👈اینکه هیچ زندگی جز همین زندگی دنیا وجود ندارد. اینهایی که میمیرند در واقع نفله شده اند! هیچ و پوچ شده اند. همه باید بجنگند تا بتوانند این دنیا زندگی کنند. هیچ پاسخی در مواجهه با پرسش فلسفه ی زندگی و مرگ نداشت. معنای زندگی در آن ذبح شده است. 👈ولی به شکل ضمنی یک حالتی در این نوع مرگ گریزی وجود دارد. آن هم نوعی توهّم عجیب که گویا انسان میتواند تا ابد زنده بماند! گویا همه میدانند که روزی میمیرند ولی این را باور ندارند وطوری رفتار میکنند که میتوانند هرگز نمیرند! 👈به خاطر همین باور و نگرش وجودیشان است که چندان چالش مرگ آنها را به کام خود فرو نمیبرد! واقعا فکر میکنند نوعی خلود دارند و مردن خودشان را باور ندارند! همه ی این هیاهوها زیر سر همین است. یحسبُ أنّ علمَه أخلَده! طوری زندگی میکنند که زبان حال این است که دارند قسم میخورند که ما لهم من زوال! ⬇⬇
👈این همان حقیقتی است که قرآن کریم در آیاتی آن را تذکّر میدهد و میفرماید: 📖«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون‏» 🔹خب اینها و مثل اینها در مورد نقد این فیلم مشهور بود. قصد اطاله کلام هم نداشتم. ولی با همان نوع نگاه ایمانی که به این فیلم داشتم یک سری حالاتی برایم به وجود آمد که آنها هم برایم جالب بود. وقتی این فیلم را میدیدم برخلاف جریان فیلم همینطور عظمت هستی وجودم را میگرفت. 👈اینکه چقدر ما کوچکیم و با چه عظمت بی انتهایی طرفیم! خدایا در این عالم چه خبر است؟! چه آفریدی؟! چه قصدی داشتی؟! ربّنا ما خلقتَ هذا باطلاً! این آسمانها خیلی با عظمت تر و پر رمز و راز تر از آن است که پوک و پوچ آمده باشد! یک عظمت و هیبتی از خالق هستی بر قلبم وارد میشد! 👈طوری که احساس میکردم هیچ مناسبتی بین من کوچک و مبدأ این عظمت بی پایان نیست! یک ذرّه ی بسیار بسیار بسیار ریزی در برابر این همه بزرگی! طوری شد که نزدیک سحر مدام دوست داشتم ذکر «یا عظیم یا عظیم» را با خودم زمزمه کنم. 👈ولی نوعی ترس و خشیت ناشی از هیبت این آفرینش من را گرفته بود. مانع انس شده بود. نوعی جلال و شوکتی که گویا میخواهد کوچکی انسان را به رخش بکشد! 👈بنده خدایی میگفت در عالم رؤیا دیدم روی یکی از این کرات آسمانی قرار گرفته ام! همینطور اجرام آسمانی را میدیدیم. یکباره این اجرام شروع به چرخش و حرکت کردند! یک احساس جدیدی در من تولید شد که تا آن زمان شبیهش را تجربه نکرده بودم. یک حس هیبت و خشیت عجیب که دل انسان را بلرزاند! 👈میخواستم انس بگیرم ولی گویا نمیشد! با خودم میگفتم چطور سابقا اینقدر راحت با چنین خدایی حرف میزدی! میدانستی در محضر چه عظمتی قرار میگرفتی! واقعا هیبتش می خواهد انسان را آب کند! 💡در همین حال این درک در وجودم قوّت گرفت که در برابر چنین خدایی هر گناهی ولو کوچک خیلی بزرگ است! و در برار چنین خدایی هر گناه خیلی بزرگ، خیلی کوچک است! تازه معنای این فراز صحیفه برایم واضحتر شد: 📖«فَأَمَّا أَنْتَ يَا إِلَهِي فَأَهْلٌ أَنْ لَا يَغْتَرَّ بِكَ الصِّدِّيقُونَ، وَ لَا يَيْأَسَ‏ مِنْكَ‏ الْمُجْرِمُونَ، لِأَنَّكَ الرَّبُّ الْعَظِيم‏» 👈در آن حال یک تواضع بیشتری نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام پیدا کردم. اینطور برایم جلوه میکرد که میدانی که این انوار پاک فرستادگان چه خدای با عظمتی اند؟! همینطور یک احساس شگفتی از قلب و درون آدمی پیدا میکردم که در این درون چخبر است که این همه آسمانها و زمین در برابرش گویا هیچ است! برای او آفریده شده! راستی این عبودیت و بندگی چه سری دارد که گوهر این صدف شده است؟
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۱) «آیا آمادگی مواجهه با حقائق عظیم هستی را در خودت ایجاد کرده ای؟!» 🔹گاهی خوب است خودمان را در آینه ی دیگران ببینیم. انسانها همین من هستند که در شرایط و موقعیتها و انتخابهای مختلف به شکل مختلفی جلوه کرده اند. بد نیست عادت کنیم دیگران را از این پنجره نگاه کنیم. خودش یک کلاس درس بزرگی است. ✋این طرز نگاه غیر از این است که خودمان را بهتر از دیگری ببینیم! اصلا دیگر، دیگری در میان نمی ماند! خودمان را میبینیم! 👀اینبار در آینه ی شخص دیگری خودم را دیدم که آنقدر غرق در تلفن همراه و فضای مجازی بودم که گویا سحر زده بود! انگار در عالم هیچ خبر دیگری نیست! این منی که در آینه ی او میدیدم زمانی طولانی همینطور غرق بود. 🚫در این حال نه گویا خدایی بود و نه حساب و کتابی! زبان حالم همین بود که: ما هی الّا حیاتنا الدّنیا نموت و نحیا! آلف مجالس بطالین بودم و جلیس اشرار و غافلین! 👀سپس این تصویر جلوی ذهنم گشوده شد که گویا از این دنیا رفته ام؛ جایی که دیگر نه موبایلی در کار است و نه فضای مجازی! همه چیز جدّی جدّی است و بصرک الیوم حدید! با مرّ حقیقت و واقعیّت دیگر مواجهم! نمیتوانم حواس خودم را با امور دیگر پرت کنم! نمیتوانم با دلمشغولی خود را سرخوشانه غافل کنم! 💡به ذهنم خطور کرد: «آیا آمادگی مواجهه با حقائق عظیم هستی را در خودت ایجاد کرده ای؟!اصلا ما را به این دنیا آورده بودند تا چنین آمادگی را پیدا کنیم» 💡بعد از آن به ذهنم آمد فلسفه مبارزه با تعلّقات دنیایی همین آمادگی یافتن برای ارتباط گرفتن با حقائق بزرگ هستی است. اینکه راهت را به سمت سرچشمه ی نور پیدا کنی و پیش بروی!
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۲) «حرف مفتی به نام سوء ظن‏» 🔹یکی از سفارشهای دینی این است که انسان مؤمن مثبت اندیش، پاک بین و اهل حسن ظن باشد: «ضَعْ أَمْرَ أَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِه‏» (بذل الخاطر ۳۵۲) 🔻وادی ظنّ و گمان ظرفیّت زیادی برای انتقالهای بی ربط دارد. عرصه ی استدلال فلسفی و استنباط تفسیری و آزمایشگاه علمی و ماشین حساب ریاضی که نیست! عرصه ی کاه کوه شدن و کوه کاه شدن هاست! عرصه ی بی منطقی هاست! اگر قرار شد انسان بد گمان شود دیگر واویلا! زمینه این پیدا میشود هر چیزی به هر چیزی به هر شکلی ربط داده شود🔺 ✔سوء ظنّ مانند حرف مفت و یاوه سرایی است! خرجی که ندارد! منطقی که ندارد! راحت زده میشود! هم گفتنش هزینه ای ندارد و هم اثبات و ردّش معمولا ساده نیست. ولی اثر شومش را میگذارد. وادی کثیفی است که به قول شاعر: دوشم که بد گمانی چون اهرمن به جان باخت حورم به دیده دیو و طاووسم اژدها بود 🚫و به تعبیر صحیفه سجادیه افسار ذهن انسان دیگر از دست حقیقت و انصاف گرفته شده و مستقیم به دست خود شیطان داده میشود: «قَدْ مَلَكَ الشَّيْطَانُ عِنَانِي فِي سُوءِ الظَّن‏» 🔸گاهی احتمالاتی در مورد شخصی داده ایم یا آن را باور کرده ایم که وقتی بعدا مبرّا بودنش را دیده ایم عمق فجیع اختلاف آن احتمال با واقعیّت انسان را شرمنده میکند! 🔹از اینجاست که مرحوم کلینی در کافی به خوبی ارتباط تهمت را با سوء ظنّ فهمیده و روایات هر دو را در یک باب آورده: «بَابُ التُّهَمَةِ وَ سُوءِ الظَّن‏» 🔻وقتی سوء ظنّ به کسی پیدا کردیم به خودمان بگوییم الآن است که دیگر شروع کنی در موردش حرف مفت بزنی یا حرف مفت را در موردش بپذیری! مراقب باش!🔺
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۳) «سبب گرایی متوکّلانه و توحیدی» «دلالت استبطانی» 🔹بعد از نماز در مسجد محلّ به آیه ی ۱۰۲ سوره مبارکه نساء رسیده بودند. بیایید با دقت در آن تدبر کنیم: 📖«وَ إِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى‏ لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ فَيَميلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَذىً مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضى‏ أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً» 👈بزرگواری که میخواست این آیات را معنا کند گفت ببینید یعنی در دل جنگ هم باز نماز جماعت چقدر مهم است! ای مؤمنین بیشتر به نماز جماعت بیایید! برداشت جالبی بود. چون در سیاق و بافت حضور در مسجد و جماعت بودیم به نظرم این معنا راحتتر از این آیه برداشت میشد. قطعا یکی از پیامهای آیه هم همین بود. 👈ممکن بود شخصی دیگر که در فضای شرکت در جماعت به این آیه نگاه نکند از آن ارزش و اهمیت اصل نماز را درک کند. این هم یکی از پیامهای قطعی آیه است. ولی وقتی خودم این آیات را میشنیدم برداشت دیگری با توجّه به زاویه ی دیگری که شاید در آن بیشتر حضور داشتم از این آیه پیدا کردم. ✔️اینها پیامهای قطعی آیه است و از باب ظنّ و گمان نیست. میشود به شکل قطعی به آیه نسبت داد. آن پیامهایی که هر چند در لایه ی ظهور کلام در ظاهر وجود ندارد و اساسا کلام برای بیان آن نیامده ولی به شکل واقعی و قطعی لایه هایی از حقایق تنیده شده به کلام است. کلام از زاویه ی دیگری به آنها هم دلالت میکند. اینها را «دلالتهای استبطانی» مینامم. ورود به عالم دلالتهای استبطانی ورود به عرصه ی دیگری از فهم آیات و روایات است. 🔹همینکه این آیات شریفه تلاوت میشد این معنا برایم روشنتر میشد که چطور بین توجّه توحیدی و توجّه به نظام اسباب جمع کرده است. در اوج نماز آن هم به جماعت پشت سر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هم باشی نظام اسباب تعطیل نمیشود. باید هر دو را با هم جمع کنید. هیچ کدام را فدای دیگری نکنید! ✋اصلا نکند به این خاطر که شما انسانهای خوبی هستید و در حال مناجات با خدا گمان کنید خدا برایتان پارتی بازی میکند! دیگر خدا هوایتان را دارد! نخیر! خود رسول خدا هم به نقل واقدی در مغازی در جنگ احد دو زره روی هم به همراه کلاه خود پوشیده بودند! 👈باید به قواعد نظام اسباب که خود خدا اراده کرده اینطور باشد نیز ایمان داشته باشید. آن روی توحید ایمان به همین نظام اسباب است. 🔻اگر چنین است یک نتیجه ی سنگینی میتوان گرفت! آن هم اینکه مؤمن واقعی حتّی بیشتر از انسانهای مادّی در نظام اسباب فرو میرود. بیشتر مراقب اسباب میشود. طوری به تأثیر آنها در ظاهر اعتقاد پیدا میکند که مادّی گرا ها هم به این اسباب اعتقاد ندارند! اهل بررسی و حزم و دور اندیشی و حساب و کتاب و «خُذُوا حِذْرَكُمْ» است. ولی محتوا و عمق این رجوع به اسباب یک اسبابگرایی توحیدی است. این اسباب را جلوه گاه آن توحید میداند🔺 👈لذاست که در دل اسباب توجّهش فقط به آن مسبب الاسباب است و نمازش در دل جنگ هم قطع نمیشود که: «إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنينَ كِتاباً مَوْقُوتا» ✔️انسان مؤمن باید جنبه و ظرفیّت و شرح صدر داشته باشد! وقتی خدا را دید طبیعت را رها نکند و اگر طبیعت را دید خدا را رها نکند! طبیعت مگر چیست؟ همان اسباب و مجاری است که خدا خواسته عالم را آنگونه مدیریت کند. اگر کسی طبیعت و اسباب را نبیند در واقع اراده خدا را ندیده و اگر نخواهد اسباب را ببیند در واقع تکبّر دارد. و از آن طرف اگر خدا را نبیند در واقع طبیعت و اسباب را به خوبی نفهمیده که اینها مجاری ای بیش نیستند و هیچ چیزی از خود ندارند؛ دست خدا بسته نیست و خدا از همه چیز به ما نزدیکتر است. 👈نشانه ی صداقت در این توحید برتر و سببگرایی متوکّلانه این است که به فرموده ی امام سجاد علیه السلام انسان اینگونه باشد: 📖«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَصُولُ‏ بِكَ‏ عِنْدَ الضَّرُورَةِ، وَ أَسْأَلُكَ عِنْدَ الْحَاجَةِ، وَ أَتَضَرَّعُ إِلَيْكَ عِنْدَ الْمَسْكَنَة» 👈طوری که اگر تمام اطبّاء دنیا خواستند انسان را نا امید کنند و هیچ سببی دیگر در کار نبود حال درونی انسان این باشد که حقیقتا اگر خدا بخواهد میشود و با این حال به درگاه خدا تضرّع کند. به قول آن انسان معنوی در مثنوی معنوی: گفت آری گر توکل رهبر‌ست این سبب هم سنت پیغمبر‌ست گفت پیغمبر به آواز بلند با توکل زانو‌ی اشتر ببند رمز الکاسب حبیب الله شنو از توکل در سبب کاهل مشو
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۴) «در راه خدا همه اذیتها را رها کن!» «دَع أَذَاهُم» 🔹اگر قرار شد راه انسان فقط راه خدا باشد تعارضها با این و آن آغاز میشود. آدمی برای پیمودن راه خدا ابتدا با انانیّت خودش طرف است و پس از آن با انانیّت دیگران و جامعه طرف میشود! بسیاری در مبارزه با این انانیّت و هوای نفس دوّم است که تسلیم شده اند. سرش هم این است که به جای توکل خود را درگیر این اذیتها میکنند. 🔻اینجاست که خداوند متعال یک دستور راهبردی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای این مبارزه بزرگ با هوای نفس دیگران میدهد. آنها اذیت میکنند! اذیّت اینها را رها کن! به آن توجّه نکن! جدّی نگیر! با ول نکردنشان مشغولیت برای خودت ایجاد نکن! اهمیت نده! به آن نپرداز! همّ و غمّ آن را نداشته باش! تو و راهت بزرگتر از این چیزها هستید! کار خودت را بکن و در این راه فقط به من توجّه کن! فقط هوای من را داشته باش! این اذیّتها میخواهد توجّه تو را از من سلب کند و همینکه مشغول دفع آنها بشوی یعنی به تو آسیبشان را زده اند! در همین حدّ دفع کردن هم به آنها توجّه نکن! رهایش کن!🔺 🔹ولی با چه پشتوانه ای؟! با پشتوانه ی اعتماد و توکّل به من! مرا وکیل خودت بدان تا خودم برایت مدیریتش کنم. 📖«وَ لا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ الْمُنافِقينَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكيلاً» 🔸به قول بلاغیون نهی تهییجی و تشویقی است. یعنی مرحبا ای پیامبر ما! همچنان مردانه پیش برو! هیچ شک و تردیدی در این راهت به دل راه نده! فن بدل توحیدی اذیت آنها توکل به من است! تا آنچه قرار بود تو را از من دور کند مایه تقرب بیشترت شود.
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۵) «ماجرای تفاوت تولّد فرزند در دنیای قدیم و جدید» «جای او آری ولی مثل او نه!» «اراده در قتلگاه رفاه گرایی» 🔹با یکی از عزیزان که اخیرا نوه داره شده صحبت میکردیم. خلاصه گویا چند خانواده درگیر این نو رسیده شده بودند! به ایشان عرض کردم سالها پیش یادم می آید مرحوم پدرم که مسئول انتظامی یکی از شهرها بود برای سرکشی به یک روستای بسیار صعب العبور و دوردست در دل کوهستانهای شهر بویراحمد رفته بودند. یکبار موفّق نشده بودند پیدایشان کنند. 👈بار دیگر با زحمت بسیار خودشان را به این منطقه رسانده بودند که گویا تا اندازه ای انسانها بسیار دور از تمدّن با زندگی کاملا طبیعی بار آمده بودند. میگفت آنقدر روی این سنگ و کوه ها راه رفته بودند پایشان گویا چیزی شبیه سُم داشت. 👈گویا خانمی برای کاری به کوه رفته بود و در همان حال وضع حمل کرده بود و فرزندش را هم با خودش آورده بود! این کجا و نوه ی شما کجا که الآن چند خانواده درگیر تر و خشک کردن این نو رسیده شده اند! 👈در ادامه بحثمان بر سر این موضوع رفت که دقیقا چه بر سر بشر رفته است؟! ریشه ی بحث به چیزی به نام قدرت درونی و نیروی اراده رسید. اینکه در گذشته انسانها قدرت و نیروی اراده ی بسیار قوی تری داشتند. 👈ولی یکی از نواقص بزرگ تمدّن نوین این است که قدرت و اراده ی انسانها را ضعیف کرده است. ولی چرا؟! بحث به اینجا رسید که این امر زیر سر رفاه گرایی نهفته در تمدّن نوین است. هر چه انسان برخوردار از مراتب بیشتری از رفاه دنیایی میشود گویا باید با مراتبی از قدرت روحی و نیروی اراده اش خداحافظی کند! ⬇️
💭به یاد کلام امیر المؤمنین علی علیه السلام افتادم که در این دنیا هر نعمتی که به تو بدهند چیز دیگری را میگیرند: «لا ینالون نعمة الّا بفراق أخری» 🔹در اینجا به این برادر عزیزمان عرض کردم یک مغالطه ی بزرگی ما در باب مقوله ی رفاه داریم. آن هم این است نمیدانیم که وقتی به سمتش برویم اراده مان ضعیفتر میشود. گمان میکنیم همین اراده و قدرت و آزادی معنوی که داریم و برایمان ولو خودآگاه نباشد ارزشمند و لذّت بخش است را میتوانیم داشته باشیم و به آن مراتب بالاتر و بالاتری از رفاه هم ضمیمه کنیم! 👈در صورتی که اگر بدانیم اینگونه نیست واقعا شاید دیگر اینگونه به سمت رفاه حداکثری نرفته و قدرت روحی و اراده برایمان لذّت بخش تر و مهمتر باشد. به ایشان قریب این مضمون عرض کردم به نظرت بشر قدیم را اگر از دل تاریخ بیاورند و اوج رفاه و توسعه ی زمان ما را به او نشان دهند چه احساسی پیدا میکند؟! 👈انسانی که مجبور بود دنبال یک لقمه نان بدود حالا میبیند همه چیز به گونه ای به سادگی در دسترس است! ممکن است بگوید حتما زمان ما برتر از قدیم است. 👈ولی اگر در همین حال این صحنه را به یکی از زنان قدیم نشان دهند که چطور این خانم که حالا وضع حمل کرده اینقدر قدرت و اراده ندارد که بچه اش را خودش تر و خشک کند و اینقدر ضعیف است چه حالی پیدا میکند؟! 🔻به گمانم دوست دارد جای او باشد ولی مثل او نباشد🔺 👈آری به نظرم بعید نیست با یک تعارض بسیار جدّی مواجه شود. ممکن است بگوید اه! اه! این هم شد آدم! اینقدر ضعیف! اینقدر بی حال و لوس! اصلا تصوّر اینکه باید تبدیل به این شخصی بشود برایش آزار دهنده است! 👈آن قدرت و نیروی اراده و آزادی درونی از اسارت زیر بار امیال شاید آنقدر برایش مهم و لذّت بخش جلوه کند که عطای این تمدّن نوین را با همه ی توسعه اش به لقایش ببخشد! 🚫چرا ما اینقدر له له میزنیم برای رفاه بیشتر؟! اینقدری که به فکر رفاه هستیم به فکر اراده انسان هم هستیم؟! اصلا فکر کرده ایم چقدر این رفاه بیشتر به سود انسان است؟! آیا واقعا دین میخواست ما را به چنین رفاه حدّاکثری دنیایی دعوت کند؟! 🚫آیا اصلا اخلاقهایی که در ظرف چنین رفاه گرایی به وجود می آید که در رأسش ضعف اراده است مناسبتی با فضای دیندارانه دارد؟! بستری به نام ضعف اراده در فضایی که نار محفوف به شهوات است و جنّه محفوف به مکاره است انسان را به چه سویی میکشد؟! 👈به نظر میرسد خام اندیشی است که به سادگی حکم کنیم که رفاه ناشی از قدرت و قوّت اراده را باید همواره فدای رفاه دنیایی ظاهری کنیم. ممکن است بگوییم برخی سختیها را باید تحمل کنیم و سراغ برخی رفاه ها نرویم .این رفاه گرایی انسانیّت انسان را که زیر سر شناخت و اراده ی عقلی اوست کم میکند. 👈بعید نیست انسان احساس کند چندان هم این همه توسعه و نعمتهایش به چنین بهای گزافی نمی ارزید! یا لااقل عمق این مطلب را درک کنیم که: «لا ینالون نعمة الّا بفراق أخری». ✋نمیخواهم بگویم قدیم بهتر از جدید است یا جدید بهتر از قدیم. یا حتی نمیخواهم بگویم دینداری در قدیم راحتتر از جدید بود یا بالعکس. میخواهم بگویم باید در مجموع نگاه کرد و در چنین طرز نگاهی حکم کردن چندان آسان نیست. یک بده بستان است. 🔴آری یکی از نقاط محوری تمایز بخش بین دنیای قدیم و جدید زیر سر مسأله ای به نام رفاه است. بشر نوین با نفس تازه و انگیزه ی بسیار جدّی تر و نظریه‌وار تری به جان بهره‌وری از دنیا افتاده و جایگاه خلود خود را در همین حیات دنیایی پنداشته است. از همین رو با توجّه به میل انسان به لذّت و سعادت به شکل طبیعی قلّه ی خود را در این مسیر در رسیدن به قلّه ای به نام «رفاه حدّاکثری دنیایی» تشخیص داده است. این معنای عمیق از رفاه گرایی و باور به امکان آن و تلاش حداکثری برای تحقّق آن اساسا یک معنای نوین و گویا بی سابقه ای در تاریخ بشر است. 👈چنین رفاهی فرزندان خاصی را در رحم خود متولّد میکند. شاید فرزند بزرگتر این رفاه گرایی نوین امری به نام «توسعه» باشد. اینکه گویا در حیات دنیا سگ پشت سر جامعه ی انسانی گذاشته و باید با فرار کردن به سمت توسعه خود را از شرّش به ساحل نجات برساند! 👈توسعه اکسیژنی برای تنفس است. اگر لحظه ای متوقّف شود اساسا بحران هویّت پیدا میکند. ذات چنین فلسفه ای اقتضاء توسعه ی همیشگی دارد. از سکون و ایستایی گریزان است چون باعث فروپاشی عقلانیّتش میشود. میوه ی این توسعه همواره رسیدن به مراتب جدیدتری از رفاه شخصی و در ادامه رفاه عمومی است. ⬇️⬇️
👈فرزند دیگر این رفاه گرایی نوین امری به نام «آزادی» است. راه رسیدن به چنین توسعه ای و در ادامه چیدن میوه های رفاه از مسیری به نام «آزادی» میگذرد. 🚫هر چیزی که مانعی بر سر توسعه باشد باید به قتلگاه آزادی کشانده شود. دین، اخلاق، آداب و رسوم و... هیچ کدام حق ندارد سلب چنین آزادی ای کند که مانع توسعه و در ادامه وصول به رفاه حداکثری باشد. اگر چنین آزادی نیاز به تولید علم و بسترهای پشتیبانی است باید سفارش داده شود تا دانشمندان آن را تولید کنند! 👈و این روند هر چقدر بیشتر ادامه پیدا کند انسان را از قدرتهای درونی اش و نیروی شگفت انگیز انتخاب و اراده اش دورتر میکند. همانها که به خاطر آنها انسان، انسان بود. همانها که قرار بود با آن به رفاه ابدی عندَ ملیکٍ مقتدر در بهشت برین برسد.
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۶) «مسافران کره زمین» «المسافر کالمجنون» 🔹گاهی از مسیر رودخانه قم به منزل برمیگردم. آن اواخر رودخانه که مقداری خلوت و عریض میشود و چمن و جای نشستن زیاد است معمولا خانواده هایی را میبینم که خیلی بی تکلّف و ساده کنار جاده توقّف کرده و سفره ای پهن نموده و در حال استراحت و غذا خوردنند! 🔸از سر و سیمایشان میبارد که مسافرند و ساعتی بیش توقّف ندارند. به کم و کیف غذا و به راحتی جایی که نشسته اند و محیط اطراف و ماجراهایی که این سرزمین دارد و... هیچ توجّهی ندارند! این درجه بی خیالی برای ما که ساکن اینجاییم و میخواهیم به خانه برویم عجیب است! اگر ندانیم مسافرند میگوییم دیوانه اند! 💡به ذهنم خطور کرد: «إِنَّ أَهْلَ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ بَيْنَا هُمْ حَلُّوا إِذْ صَاحَ بِهِمْ سَائِقُهُمْ فَارْتَحَلُوا» 🔻انسان مؤمن و متقی یعنی انسانی که از سر و وضعش حالت مسافرت از دنیا و قطع علائق آن میبارد. آری همه مشکلات و رذائل از آنجاست که مسافر، عادت اهل منزل را پیدا کند: «المسافر لا بد و أن يخالف عادته‏ عادة أهل المنزل‏»🔺 🔹در نگاه آنانی که زمین را مسیر مسافرت ندیده اند گویا طرز زندگی و دغدغه های مؤمنانه دیوانگی است. نمیدانند مسأله اساسا در تفاوت احوال ساکن و مسافر است. مسافری که «وَ لَقَدْ خَالَطَهُ أَمْرٌ عَظِيم‏» و همین است که میگویند: «المسافر کالمجنون» 🔸بنده خدایی را دیدم طوری زندگی میکرد که گویا ساعتی دیگر قرار است از کره زمین به عالم آخرت سفر کند! معنای مسافر الی اللّه را در او میدیدم و به حالش عجیب غبطه میخوردم. همین بود که اخلاقش در مواجهه با امور دنیا شبیه مسافرها بود.