eitaa logo
بذل الخاطر
1.5هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸[پاسخ از راه بیان تالی فاسدهای عدم قول به مدّعی]🔸 راه دیگر، بیان تالی فاسدهای عدم قول به نصّ بر خلافت امیر المؤمنین علی علیه السلام است. به عبارت دیگر شبهه ی ارتداد صحابه خودش تالی فاسدی برای قول به ثبوت نصّ بر خلافت امیر المؤمنین علی علیه السلام است. میتوان به همین قیاس تالی فاسدهایی برای قول به عدم ثبوت نصّ بر خلافت حضرت بیان کرد که با آن تالی فاسد نوعی تعارض پیدا کند و زمینه ی تزلزل آن را مهیّا نماید. چیزی شبیه آنچه ابوجعفر نقیب استاد ابن ابی الحدید به او گفت؛ وقتی که ابن ابی الحدید گفت برایم باور پذیر نیست که صحابه به نوعی مرتد شده باشند که او هم گفت برای من هم باور پذیر نیست که پیامبر امّت را مهمل رها کرده باشد. در اینجا باید آنها را به یاد حدیث غدیر و ثقلین و قلم و قرطاس انداخت. 👈تالی فاسد دیگر در فرض عدم نصّ بر امیر المؤمنین این است که حضرت در غدیر نعوذ باللّه کاری غیر حکیمانه کرده و باعث فتنه و اختلاف بزرگی بین امّت شد. زیرا کلامی گفت که برای هر آشنایی با احوال جوامع به راحتی نطفه ی تشکیل تشیّع را در تاریخ داشت. 👈تالی فاسد دیگر این است که اگر نصّی نبود هر چند دیگر شبهه ی ارتداد صحابه رخ نمیدهد ولی شبهه ی ارتداد ثقل قرآن یعنی اهل بیت علیهم السلام به شکلی رخ میدهد که به آن شکل عجیب منکر سقیفه بودند و ماجرای حضرت زهرا سلام الله علیها در این زمینه قابل کتمان نیست. 👈تالی فاسد دیگر هم این است که اگر قائل به غدیر نباشیم باید ادلّه ی قوی عقلی را در لزوم وجود امام معصوم و عدم خالی شدن زمین از حجّت کنار بگذاریم و ... 🔸[پاسخ از راه روایات نبوی دال بر انحراف امت و حوادث تاریخی دال بر بروز فتنه]🔸 سنخ سوم از پاسخ ذکر روایاتی مانند حدیث ارتداد صحابه که: «أصَیحابی أصَیحابی ... یا محمد ما تدری ما أحدثوا بعدک ارتدّوا علی أعقابهم القهقری» و همینطور حدیث سفینه و حدیث اقبال فتنه ها و مانند آن است که دلالت بر پیش گویی نوعی انحراف بزرگ در امت اسلامی دارد. همان سنخ پاسخی که امام سجاد علیه السلام به ابان بن ابی عیاش فرمودند. و یا بیان حوادث مشکوکی که نشانگر وضعیت غیر عادی زمان رحلت دارد مثل جریان جیش اسامه و قلم و قرطاس و مخالفت اهل بیت و... 🔸[پاسخ نقضی به شبهه ی استبعاد ارتداد صحابه با ذکر تحقّق مشابهات تاریخی]🔸 سنخ چهارم از پاسخ، پاسخهای نقضی به این شبهه است. اینکه قوام این شبهه بر این استبعاد است که چیزی در این مقیاس، قابلیّت عرفی تحقق در خارج را ندارد. ولی میتوان گفت شبیهش در تاریخ با توجّه به مسلّمات خود آنها بارها محقّق شده لذا با وجود دلیل بر تحقّق این امر، استبعاد بزرگی دیگر نباید داشت. در اینجا مخصوصا میتوان از آن روایات مشهور بین الفریقین استفاده کرده که آنچه در اهل کتاب رخ داده حَذو القذّة بالقذّة در این امت هم رخ میدهد. روشن است که اگر در جزئیّات چنین اموری رخ میدهد در جریانات کلّی به طریق اولی رخ خواهد داد. 👈میتوان به جریان سامری و انحراف امّت موسی و عدم پیروی به هارون اشاره کرد. جالب اینکه در فتنه ی سامری نه تنها از هارون عبور شد حتی از خدا هم عدول شد! بعد از آن همه معجزه و آنهم تنها به خاطر چند روز تأخیر موسایی که زنده بود! همان جریانی که خود امیر المؤمنین علی علیه السلام نیز در ماجراهای بعد از سقیفه به آن اشاره فرمودند. 👈مثال نقض دیگر انحراف امّت عیسی به وسیله ی سامری ای دیگر به نام پولس است. مثال نقض دیگر جریان قتل عثمان است. در بین همه ی مهاجرین و انصار تنها انگشت شماری او را رها نکردند. در نقلی تنها چهار تن ذکر شده که به دفاع از عثمان پرداختند لذا باید گفت: ارتد الصحابة فی عثمان الّا أربعة! و یا مثلا جریان ارتداد اهل مکّه و سخنرانی سهیل بن عمرو را میتوان مثال زد. کراجکی در کتاب التعجب من اغلاط العامه مثال نقضش برای پاسخ به شبهه ی ارتداد جریان تخلف از جیش اسامه است که: (لم استدرکوا رأیه؟) 🔸[پاسخ حلّی به شبهه ی استبعاد ارتداد صحابه با نقد مفروضات و بیان زمینه های عقلائی وقوع آن]🔸 سنخ پنجم و اصلی در پاسخ به شبهه ی استبعاد ارتداد صحابه دادن پاسخهایی حلّی در این زمینه است. اینکه از راه تصحیح تصوّرات و بیان نکات جزئی و جامعه شناسانه و صحابه شناسانه و روان شناسانه و تاریخی و... و نقد مفروضات شبهه وارد شویم. البته باید به گونه ای پاسخ داد که بتوان یک عالم متتبع و با هوش و متفکّر و منصف عامّی را قانع کرد. ما چون خودمان محبّتمان به تشیّع بوده و علقه ای به صحابه و فضای عامّی نداریم ممکن است در اینجا دچار نوعی تسامح شده و دلایل متقنی نیاوریم. باید نشان دهیم چنین ارتدادی معقول و تبیین پذیر است و اینطور نیست که معضلی لا ینحل باشد. اینجا همان موضعی است که باید تقریر و روایت خودمان را از جریان انحراف امت پیشرفته تر و محققانه تر و منصفانه تر کنیم. در این نوشته ها قصد دارم این پاسخهای حلی را به شکل تفصیلی بیان کنم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۹۰) «بررسی شبهه استبعاد ارتداد صحابه» (۴) «بیان تفصیلی پاسخهای حلّی به شبهه ی استبعاد ارتداد صحابه» 🔹در اینجا به مبادی تصوّری و تصدیقی و پیش فرضهای قابل مناقشه و حاکم بر شبهه‌ی استبعاد ارتداد صحابه اشاره میکنیم. اگر این وجوه با یکدیگر و نه صرفا تک تک ملاحظه شود درک این ارتداد و انحراف بزرگ را آسان میکند. همینطور برخی از این وجوه در حدّ امکان و برای تصحیح تصوّر بیان شده و تأکید و مبالغه ای در تحقّق آن وجود ندارد. در همین حدِّ امکانشان هم اثر خودشان را دارند. برخی از وجوه هم تداخل دارد ولی هر کدام حیثیت خاصی را به چشم می آورد. گام به گام پیش برویم: 🔸[عدم توجّه به همسایگی معالم جاهلیّت و اسلام در صدر اسلام]🔸 ۱-یکی از پیش فرضهای قابل نقد شبهه ی ارتداد قیاس وضعیّت اجتماعی صدر اسلام با وضعیّت اجتماعی مسلمین در اعصار بعدی و زمانی است که فرهنگ اسلامی نسل در نسل در تار و پود جامعه نهادینه شده است. برای ماها زمانهای فتنه عادتا گزینه ای به نام ارتداد از اسلام وجود ندارد. گذشته مان از حیث دینی مثل آینده مان اسلامی است. در تار و پود همه پیوندهایمان روح اسلامی دمیده است. ولی در صدر اسلام هرگز اینگونه نبود. چند سالی بود که از فضای جاهلیّت و شرک بریده بودند و با فضای اسلامی آشنا شده بودند. 👈به راحتی در یک فتنه ی بزرگ مانند رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و وقوع برخی فتنه ها گزینه ی ارتداد در مورد آنها معنا داشت. این همان حقیقتی است که وقتی در جمعه روز عرفه حجه الوداع دستور تبلیغ ولایت آمد حضرت به آن اشاره کرد که: «أُمَّتِي حَدِيثُو عَهْدٍ بِالْجَاهِلِيَّة» ⬇
👈عدم درک همین حقیقت و مبالغه در جایگاه صحابه باعث میشود مفهوم ارتداد که به وضوح ریشه ی قرآنی داشته و در احادیث صحیح عامه و خاصّه وارد شده برای بسیاری قابل هضم نباشد. درک اینکه عدول از امیر المؤمنین واقعا در ظرفی از ارتداد رخ داد که متأسفانه جامعه از ترس آن با عجله خلافت را پذیرفت. 👈این پاسخ را در زمینه ی شبهه ی ارتداد، امام باقر علیه السلام در کافی به عبد الرحیم قصیر فرمودند. وقتی او به حضرت عرض کرد وقتی به مردم میگوییم مردم بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مرتد شدند آنها عجیب حالشان دگرگون شده و به آنها وحشت دست میدهد! اصلا برایشان باور پذیر نیست! 👈حضرت در رفع این استبعاد به همین نکته اشاره کردند که اینها نمیدانند که آن زمان عصر جاهلیّت و عصر اسلام همسایه بود! به زمان خودشان مقایسه میکنند! ولی باید بدانند این ارتداد به عنوان فراری از کفر بود که در ظرفی آلوده که همان بازگشت ذهنیّت جاهلیّت با رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود، رخ داد: 📖«إِنَّ النَّاسَ عَادُوا بَعْدَ مَا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ أَهْلَ جَاهِلِيَّةٍ ... جَعَلُوا يُبَايِعُونَ سَعْداً وَ هُمْ يَرْتَجِزُونَ ارْتِجَازَ الْجَاهِلِيَّةِ يَا سَعْدُ أَنْتَ الْمُرَجَّى وَ شَعْرُكَ الْمُرَجَّلُ وَ فَحْلُكَ‏ الْمُرَجَّمُ‏» 👈این مضمون را فضیل بن یسار نیز در روایت دیگری از امام باقر علیه السلام نقل کرده است. 🔸[عدم توجّه به احوالات نظام اجتماعی قبیلگی حاکم بر عرب در صدر اسلام]🔸 ۲-یکی دیگر از پیش فرضهای قابل نقد شبهه ی ارتداد، قیاس کردن وضعیّت اجتماعی صدر اسلام با اجتماعات زمانهای دیگر است. زندگی عرب در آن زمان زندگانی قبیلگی با تعصّبات ویژه ی آن زمان بوده است. یکی از آثار نظام اجتماعی قبیلگی آن است که در آن دموکراسی معنا نداشته و آحاد افراد رأی مستقلّی در عرض رأی قبیله که آن را رئیس و شیخ قبیله تعیین میکرد نداشتند. اگر هم رأی مستقلّی داشتند ارزش و کارکرد و قدرتی نداشت. چنین فضایی به شدّت آبستن زد و بندهای سیاسی توسّط بزرگان و رؤساء قبائل و خطباء زیرک است. از اینجاست که در چنین فضایی انتخاب شخصی به عنوان خلیفه لزوما کاشف از رضایت جمهور یا اکثریت نیست. 👈در مورد خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز تا نیروی عشیره بنی هاشم و سپس قبائل یثرب را جلب نکرد حرکت اسلامی آغاز نشد. در چنین شرایطی آنچه اهمیت داشت حمایت قبیله و در ادامه اهمیت قبیله در نگاه عرب بود. لذا میتوان شرایط را طوری در مناسبات قبائل و زد و بندهای سیاسی آنها رقم زد که سرنوشت خلافت به گونه ی دیگری رقم بخورد. امر غیر ممکنی نیست. 👈شبهه ی ارتداد صحابه نقش حدّاکثری برای آحاد صحابه قائل شده که دور از واقعیّات نظام اجتماعی آن زمان است. لذاست که امثال سلمان و ابوذر و مقداد به دلیل کم بودن وزن اجتماعی نقش اثر گذاری در آن زمان نداشتند. 🔸[قریش مانع بزرگ وصول امیر المؤمنین به خلافت]🔸 ۳-در ادامه ی مورد قبل باید گفت: با توجّه به نظام قبیله ای حاکم در صدر اسلام بزرگترین نیروی حامی برای وصول امیر المؤمنین به خلافت حمایت قبیله اش بود. در اینجا باید گفت قریش که از جهتی مهمترین قبیله ی عرب بود و باید پشتوانه ی امیر المؤمنین علی علیه السلام قرار میگرفت نه تنها چنین کاری نمیکرد بلکه از جهتی خود بزرگترین مانع در این زمینه بود. این امر چیزی نبود که در نگاه دیگر قبائل مخفی باشد. آنچه از قرائن آشکار است این است که ذهنیّتی بین محافل قدرت در آن زمان شکل گرفته بود که قریش که قبیله ی پیامبر و امیر المؤمنین بودند هر چند در ظاهر مسلمان شده اند ولی به هیچ وجه به خلافت علی علیه السلام راضی نیستند. چنین مخالفتی معنای سهمگینی در آن فضا داشت. 👈شاید به همین دلیل بود که انصار از سرنوشت خود ترسیدند. مسلمین اعمّ از مهاجرین و انصار سابقا به سبب قوّت قلبی که با وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گرفته بودند مقاومت میکردند ولی دیگر چنین احساسی نداشتند. چون دیگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میانشان نبود و از طرفی قریش هم دیگر نماد آن سیاهی کفر را نداشتند تا انگیزه ی قوی برای مبارزه با آنها داشته باشند. 👈لذا انتخاب شخصی مانند ابوبکر از برخی از بطون کم افتخار قریش وجه مصالحه ای نانوشته در این زمینه بود. هم قریش را راضی میکرد و هم انصار را! از همینجاست که در روایات زیادی به مذمّت قریش پرداخته شده است. ⬇⬇
👈نقل مهمی که در این زمینه دیدم مطلبی است که حسین بن حمدان خصیبی در الهدایة الکبری نقل کرده است. وی در ذکر انتقاداتی که خوارج به امیر المؤمنین گرفتند نقل کرده که خوارج گفتند چرا وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رحلت کرد امّت را به حال خودش رها کردی و وظیفه ات که خلافت بود را به دیگران واگذار نمودی؟! 👈در این نقل آمده وقتی مهاجرین و انصار مشغول بحث شدند مهاجرین گفتند خلافت برای علی است که خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله او را به جای خود تعیین کرد. انصار هم حرفی نداشتند. ولی در این بین قریش مخالف جدّی بود و میگفت ما راضی نیستیم و نمیدانیم از چه حرف میزنید! 👈اینجا بود که انصار گفتند حالا که با خلافت علی کنار نمی آیید ما هم حقّی از خلافت میخواهیم و اینجا بود که قریش شهودی آورد که پیامبر فرموده: «الائمة من قریش» و اینجا بود که در سقیفه جمع شدند و ابوبکر را انتخاب کردند! 👈حالا اینکه دلایل بغض قریش از امیر المؤمنین علی علیه السلام چه بود بحثی دیگر است. هم ریشه هایی در جاهلیّت و حسادتهای آن دارد و هم ریشه در برخی احقاد بدری و اُحُدی و هم ریشه در ترس انحصار خلافت در بنی هاشم و... . 👈در رجال کشّی در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که از قریش تنها پنج نفر با امیر المؤمنین بودند و ۱۳ قبیله ی دیگر با معاویه بودند! همین است که حضرت میفرمود: «ما لِی و لقُرَیش ... و الله ما تَنقِمُ منَّا قریشٌ الّا أنّ اللهَ اختارَنا علیهم». 👈یکی از مصادری که فتنه ی بزرگ و اختلاف عظیم بین قریش و انصار را بعد از رحلت تصویر کرده، الاخبار الموفّقیات زبیر بن بکّار است. اگر امیر المؤمنین علی علیه السلام با سکوت و تدابیرش وضعیت را مدیریت نمیکرد واقعا چیزی از اسلام با آن همه اختلاف باقی نمی ماند. 🔸[فرهنگهای برجای مانده از عصر جاهلی مانعی در راه پذیرش خلافت جوانی به نام علی علیه السلام]🔸 ۴-یکی دیگر از پیش فرضهای قابل نقد در شبهه ی ارتداد صحابه غفلت از عوامل مؤثّر فرهنگی در صدر اسلام است. از آنجا که فضای جاهلیّت و نظام قبیلگی در آن زمان کاملا زنده بود ممکن است به راحتی خلافت امیر المؤمنین با برخی از مؤلّفه های فرهنگی آن فضا دچار نوعی تزاحم بوده باشد. به عنوان مثال با توجّه به نوع زندگی در عصر جاهلی و سنخ زندگی قبائلی معمولا ریاست را به مشایخ کباری که مشهور به تجربه و رأی بوده و سنّی از آنها گذشته بود میدادند. از همینجا بود که اندکی قبل ریاست جوانی کم سن و سال بر بزرگان صحابه و مسلمین به نام اسامة که مقدّمه و امتحانی برای قبول خلافت جوانی ۳۳ ساله به نام امیر المؤمنین علیه السلام بر امّت اسلامی بود با آن همه مخالفت مواجه شد. 👈برای عرب قبول خلافت جوانی که هنوز به بلوغ چهل سالگی نرسیده و احتمالا محاسنش سفید نشده و امتیازی مانند وحی و اعجاز هم بر دیگران ندارد بسیار دشوار بود. نوعی تزاحم فرهنگ جاهلی و اسلامی در اینجا وجود داشت. 👈از همینجاست که وقتی به استدلالات مربوط به صلاحیّت ابوبکر برای خلافت نگاه میکنیم میبینیم عمدتا در فضای مفاهیم مقبول در نگاه فرهنگ جاهلی میچرخد. از همینجاست که ابو عبیده جرّاح صراحتا به امیر المؤمنین گفت تو سنّت کم است و هنوز برای چنین مقامی صلاحیّت نداری!!! 🔸[عدم وجود تجربه و فرهنگ مستقرّ حکمرانی در بین عرب]🔸 ۵-یکی دیگر از پیش فرضهای شبهه ی ارتداد صحابه ابتناء آن بر نوعی مسلّمات و محکمات فرهنگ حکمرانی و روشهای تجربه شده ی انتقال قدرت در اعصار بعدی است. در ارتکازات ما با توجّه به خزانه ای از تجربه های فرهنگی در فضای حکمرانی به خوبی جا افتاده که تغییر در جانشینی چقدر خطیر است و به سادگی و بدون تبعات بسیار سنگین ممکن نیست. ولی میتوان گفت چنین فرهنگهای مستقرّ و تجربه های حکمرانی در بین عرب در آن زمان وجود نداشت. همه چیز به شکلی برای اوّلین بار به نوعی در حال رقم خوردن و تجربه بود. از اینجاست که امکان وقوع گزینه های مختلف وجود داشت. در فرهنگ قبیله ای و جاهلی که پدیده های مربوط به قدرت معمولا با ریش سفیدی بزرگان و قدرت خطابه و اقناع اهل حلّ و عقد انجام میگرفت و هنوز فرهنگ حکمرانی بین القبائلی شکل نگرفته بود به راحتی ممکن بود به خاطر برخی مصالح و زد و بندها و بدون ملاحظه ی عواقب آن انتخابهایی رخ داده و یا مصلحت سنجی هایی واقع شود. همان مطلبی که خلیفه ی دوم به آن اشاره کرد که خلافت ابوبکر فلته ای بود که وقی الله شرّها! این بحث ادامه دارد ...
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۹۱) «بررسی شبهه استبعاد ارتداد صحابه» (۵) «بیان تفصیلی پاسخهای حلّی به شبهه ی استبعاد ارتداد صحابه» «چرا نصّ غدیر رها شد؟!» 🔸[غفلت از ماهیّت سیاسی و نه لزوما اعتقادی و اخلاقی ریشه های انحراف]🔸 ۶-یکی از پیش فرضهایی که باعث تشدید شبهه ی استبعاد ارتداد صحابه میشود آن است که گمان کنیم عموم صحابه با رویکردی اخلاقی و اعتقادی تن به سقیفه داده و سپس تراکم چنین روحیّه ای برخلاف نصّ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را استبعاد کنیم. در حالیکه میتوان ادّعا کرد که اساسا بیعت در سقیفه ماهیّتی سیاسی داشته و پای یک دسیسه و یک فریب بزرگ در میان است. (رجوع شود به بذل الخاطر ۸۸۸) تدبّر در جامعه ی عرب در آن برهه نشانگر آن است که عموم مردم به دور از درک و بلوغ سیاسی بوده و بستری مهیّا برای فریب سیاسی در آن جامعه وجود داشته است. 👈اینجاست که جامعه ی عرب به نوعی در برابر مکائد ادهیاء و اختیار مشایخش خلع سلاح بود. اگر وضعیّت را از منظر سیاست و فریب رصد کنیم میبینیم اصلا استبعاد بزرگی در میان نمی ماند. چون این انحراف کاشف از سوء خلق یا سوء عقیده در آن ابتدا در میان عموم صحابه نیست که به نوعی بعید دانسته شود. 👈این همان مطلبی است که امیر المؤمنین در خطبه ی طالوتیه به آن اشاره کرد که امّت خدعه خورد! حضرتش امّت اسلامی را امّت مخدوعه نامید. و یا بعد از انتخاب عثمان حضرت صریحا فرمودند: «خدعة و أیّما خدعة»؛ در روایات متعدّدی داریم که اساسا عموم صحابه و مردم نادانسته وارد این بازی سیاسی شدند. ⬇
👈این امر همان است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از قبل هشدارش را داده بود که من بعد از خودم بر شما از یک چیز میترسم! از منافقِ پنهانِ زبان بازی که یقول ما تعرفون و یفعل ما تُنکرون. ✔همین تحلیل را مرحوم علامه ی طباطبایی در کتاب شیعه دارد که اساسا اینطور نبود که اکثریت و جمهور با سقیفه باشد بلکه آنها با حقّه سیاسی رأی أکثریت را به سرقت بردند. خیلی تعبیر لطیفی است. کسانی که با افق مباحث سیاسی و اجتماعی آشنا هستند به خوبی این حقائق را درک میکنند. لذاست که عبّاس عموی پیامبر همانطور که جاحظ در کتاب العثمانیة نقل کرده تحلیلش از آنچه در سقیفه رخ داد به امیر المؤمنین این بود که تو مبتلا به کید ادهیاء و زیرکان قریش شده ای! تحلیل حضرت صدّیقه ی طاهره در خطبه ی خود هم همین است که جامعه ی اسلامی فریب منافقین را خورده و حسیکة النفاق ظاهر شده و خامع الاقلّین میدان دار شده اند. 👈در روایات مشهور اسلامی نزد عامّه هم آمده که خود پیامبر صلی الله علیه و آله به مسلمین گفته در بین اصحاب نزدیک من ۱۲ تن هستند که منافقند و در میان آنها ۸ نفر هستند که رنگ بهشت را هم نخواهند دید! اینها همه بیم دادن از یک فریب کاری سیاسی بزرگ میدهد. 👈خلاصه آنکه جامعه ی بسیط صدر اسلام عرصه ی یکه تازی ادهیاء و مشایخ بوده و به راحتی چنین انحرافهای بزرگی امکان داشته است. لذاست که مثلا وقتی قیس بن سعد به امیر المؤمنین میپیوندد معاویه در نامه ای مروان را سرزنش میکند که چرا نتوانستی او را متقاعد کنی که سمت علی نرود! 👈در انساب الاشراف بلاذری نقل کرده که در این نامه نوشت والله اگر شما صد هزار جنگجو را به علی میدادید برایم بهتر بود از اینکه قیس را با آن رأی و ذکاوتش به علی بدهید! اینها یعنی چقدر آن جامعه آبستن فریبکاری سیاسی است. 👈بحث از ادهیاء عرب و نقش آنها در بازی های سیاسی صدر اسلام مجال واسعی میطلبد ولی اجمالا بدانیم که ماجراهای صدر اسلام صحنه‌ی یکه تازی ادهیاء منافق پرده نشین بوده است تا عموم صحابه. 🔸[غفلت از مفهوم «وقت حساس» و «حالت سکر اجتماعی» در فتنه ها و تأثیر سحرآمیز زمان خلأ قدرت در اقدام برای تغییرات بزرگ غیر عادی]🔸 ۷-یکی از پیش فرضهایی که در تشدید شبهه ی استبعاد ارتداد صحابه اثرگذار است این است که گویا گمان شده در یک ظرف عادی و در شرایطی که صحابه مدیریت کافی بر ادراکات و عواطف خود داشته اند دست به بیعت با خلیفه نخست زده و چنین حالت استانداردی در انتخاب سقیفه را در منافات با ثبوت نصّی در غدیر میفهمند. در پاسخ باید کلام منقول از حذیفة را که ابن ابی شیبة در المصنّف نقل کرده را یادآور شد که شراب و مسکرات هم قدرت مستی ای که فتنه ها بر سر عقول بزرگان و رجال می آورد نمی آورند! سقیفه در ظرفی از فتنه ها و عدم تعادلها رخ داد و نه در یک شرایط ایده آل و استاندارد که بتوان از آن نتایجی منافی با نصّ غدیر گرفت. 👈مغالطه ی شبهه ی استبعاد ارتداد صحابه در خلط میان حالت عادی و حالت فتنه و سکر اجتماعی در وقت حساس است. باید گفت چنین پیش فرضی که به آن اشاره شد نه تنها دلیلی ندارد بلکه خلاف قرائن واضح تاریخی است. 👈بررسی شرایط تاریخی انتخاب سقیفه نشانگر آن است که در ظرفی بسیار غیر عادّی و حالتی از حیرت و فتنه رخ داد که گاهی در چنین بستری انتخابهایی انجام میشود که در گذشته و آینده قابل تحلیل عقلائی نیست ولی در همان ظرفش کاملا به شکل عادی رخ میدهد. غیر عادّی بودن ظرفی که در آن امّت اسلامی راهی مسیر سقیفه شدند معلول چند چیز است: 👈اموری مانند عدم تجربه انتقال قدرت و همینطور سنگینی عظیم رحلت پیامبر اکرم و شایعه ی عدم رحلت پیامبر و ترس از آینده و برخی فتنه ها و زمزمه های کفر و واهمه های ناشی از فضای خلأ قدرت و ترس از کینه های قبلی و منافقین و جاه طلبی ها و خانه نشینی امیر المؤمنین و شایعاتی که در آینده بیشتر از آن سخن خواهیم گفت. 👈خلاصه آنکه بیعت سقیفه در ظرفی از حیرت و فتنه رخ داد و هرگز در شرایط عادی رخ نداد. این همان حقیقتی است که در روایات اهل بیت علیهم السلام از آن به عنوان ارتیاب صحابه بعد از رحلت یاد شده است. و در روایت دیگری امام صادق علیه السلام صراحتا عبور از نصّ غدیر را به خاطر غفلت در این شرایط غیر عادی عنوان کردند که: «الناس غفلوا». 👈در خطبه ی صدّیقه ی طاهره نیز به این حقیقت اشاره شده که سقیفه در ظرفی از نا امیدی اجتماعی بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از آینده ی نهضت رخ داده است: «أتقولون مات محمد فخطب جلیل استوسع وهنه و استنهر فتقه ...» 👈در هر حال «وقت حسّاس» برای تجدید بیعت با امیر المؤمنین با فتنه ها و شایعات و عوامل مختلف در آن زمان فتنه و سکری که جامعه را فراگرفته بود و سپس آن بیعت فلته ای از دست رفت. خود این عجله ای که با دسیسه برخی به خرج دادند خودش یکی از عوامل مسکر و فتنه بود که إنّما أهلکَ النّاسَ العجلة. ⬇⬇
👈گاهی سیاست بازان با القاء حالت عجله جامعه را دچار اضطراب و خطای محاسباتی میکنند. حضرت هم به دلایلی وظیفه ی خود را تا چند روز مشغول بودن به پیکر مطهّر پیامبر اکرم و جمع قرآن کریم میدانست و در همین زمان خلأ قدرت و فتنه ها بود که به قول سلمان فارسی کردند و نکردند! توجیه خود صحابه و انصار هم بعد از توبیخشان توسّط امیر المؤمنین این بود که چرا آن وقت حساس نیامدی تا با تو بیعت کنیم! یا عباس عموی حضرت هم امیر المؤمنین را سرزنش میکرد که چرا در آن وقت حساس بیرون نیامدی و یا نگذاشتی با تو بیعت کنم تا مردم به سمت تو متوجه شوند؟! 🔸[خلط میان تفاوت در اقتضائاتِ اراده‌ی فردی و اراده‌ی جمعی]🔸 ۸-یکی دیگر از پیش فرضهای تشدید کننده‌ی شبهه ی استبعاد ارتداد صحابه عدم تفکیک میان ویژگی های اراده ی فردی و اراده ی جمعی است. در جای خودش به ثبوت رسیده که جامعه و گروه، خودش شخصیتی ورای شخصیت آحادش دارد. برخی آثار بر انتخابهای جمعی بار میشود که لزوما بر آحادشان صدق نمیکند. لذا معمولا گفته میشود انتخاب جمعی خشونت دارد. در تجربه های گروهی هم که داریم گاهی یک انتخابی در گروه رخ میدهد که حاصل برآیند برخی اقتضائات و زد و خورد آراء است که روی آن به شکلی تسالم میشود ولی وقتی از آحاد گروه میپرسیم هیچ کدام کاملا با آن موافق نیستند! ✋معلوم نیست اگر با این امر موافق نیستند پس چه کسی این را قبول کرده؟! اینجاست که بیشتر با حقیقتی به نام شخصیت منحاز جامعه و گروه آشنا میشویم. 👈افراد گاهی در اثر انتخابهای فردی خود را مسئول دانسته و عذاب وجدان دارند ولی در انتخابهای جمعی راحتتر خود را پنهان میکنند. چیزی شبیه البلیة اذا عمّت طابت میشود. همینجاست که گاهی مردم انتخابی میکنند چون بقیه آن را انجام میدهند! لذا وقتی بیعت عمومی در سقیفه با فتنه ها رخ داد نوعی گناه اجتماعی واقع شد که عذاب وجدانش را برای آحاد کمتر میکرد زیرا همه در آن شریک بودند. دست همه در آن به نوعی آلوده شده بود. هر چند این امر با دسیسه و سیاست‌بازی ادهیاء رخ داده بود. 👈از اینجاست که گناه اجتماعی ماهیتی متفاوت با گناه فردی دارد. تدبر در صدر اسلام نشان میدهد که بسیاری از صحابه که واقعا انسانهای بدی نبودند وقتی شناعت آنچه رخ داده را متوجّه شدند اینگونه خود را با مفهومی به نام (همه) دلداری میدادند که «همه» بیعت کرده اند! از اینجاست که قرآن کریم اینگونه به تقبیح چنین انگاره ای میپردازد که نکند فریب اجتماعات را خورده و از مسئولیت فردیتان غافل شوید که: «وَ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذابِ‏ مُشْتَرِكُون‏» 👈این همان حقیقتی است که امیر المؤمنین علی علیه السلام در خطبه ی طالوتیه به آن اشاره کرده که شما مبتلا به یک معصیت بزرگ جمعی شدید: أیّها الأمة الّتی خُدعت فانخدعت ... یعنی این امّتی که فریب خورد و وقتی فهمید باز بر آن اصرار کرد! امام صادق علیه السلام نیز صراحتا امّت اسلامی را امّت عاصی مفتون خطاب کردند. در فرازی از خطبه ی فدکیه نیز صدّیقه ی طاهره به نوعی به ماهیّت گناه اجتماعی اشاره میفرمایند که: «أطلع الشیطان رأسه هاتفا بکم فألفاکم لدعوته مستجیبین ...» 🔸[تذکّر مهم: چرا نص غدیر رها شد]🔸 نصّ سابق در غدیر با وجود این فتنه ها و شایعات در این ظرف حیرت مگر چقدر قدرت داشت؟! اساسا آن نصّ برای استقرارش نیازمند بیعت عمومی و فعلیت پیدا کردن بعد از رحلت داشت تا از حالت متزلزل در روان ها خارج شده و مستقرّ شود. چون ظرف امتثال و فعلیّت آن بعد از رحلت بود. گرفتن بیعت عمومی از همه ی صحابه در غدیر هم چندان مسلّم نیست و آنچه مسلّم است بیان نصّ غدیر و بیعت برخی از بزرگان صحابه است. اگر بیعتی هم میشد به شکلی نیاز داشت برای استقرار و تحکیمش بلافاصله بعد از رحلت توسط لااقل بزرگان تجدید شود. لذا یکی از بهانه ها این بود که خود علی (طلب) خلافت نکرد!!! 👈شبهاتی در زمینه ی نسخ آن نصّ با صلاة آخر ابوبکر یا بیان "الائمة من قریش" یا مصلحت سنجی های بزرگان صحابه و شبهه ی ارشادی یا غیر الزامی بودن بودن آن نصّ و همینطور شایعه انصراف امیر المؤمنین هم پخش شده بود که در آینده به آنها اشاره خواهم کرد. تجدید بیعت هم مفهوم رایجی در بین عرب بود. مثلا در ماجرای بیعت رضوان در واقع تجدید بیعت رخ داد. 👈یک مفهوم دیگری هم بین عرب وجود داشته که ابوجعفر نقیب استاد ابن ابی الحدید به آن اشاره کرده و آن هم قبح شکستن بیعت مستقرّ بود. چه بیعتی حق بوده باشد یا باطل! لذا انصار میگفتند حق با توست ولی ما دیگر بیعت کرده ایم! این را صریحا بشیر بن سعد از بزرگان انصار که در سقیفه نقش بزرگی بازی کرد بیان کرد که: «ما اختلف علیک اثنان و لکنّهم قد بایعوا». 👈آری «قلّما أدبر شیءٌ فأقبَل». برگشت آبی که ریخته شده بود مستلزم قیام خونینی بود که امیر المؤمنین آن را صلاح ندیده و سکوت را مصلحت آن زمان تشخیص داد. این بحث ادامه دارد ...
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۹۲) «بررسی شبهه استبعاد ارتداد صحابه» (۶) «بیان تفصیلی پاسخهای حلّی به شبهه ی استبعاد ارتداد صحابه» 🔸[ابتناء شبهه بر تصوّری غیر طبقاتی از صحابه]🔸 ۹-یکی از پیش فرضهای دیگر شبهه ی استبعاد ارتداد صحابه گویا توهّم نوعی نسبت مساوی بین صحابه است. گویا صحابه در مسأله ی بیعت همگی در عرض هم بودند و ما با طبقه ی نخبه ی تأثیر گذاری در میان آنها مواجه نیستیم که توان اثر گذاری در رأی آنها را داشته باشد. ولی حقیقت آن است که همانطور که جامعه ی عرب متأثّر از مشایخ و رؤسای قبائلش بود در بین صحابه نیز نخبگان و طبقه ی نزدیکتری وجود داشتند که به شکلی میتوانستند در طبقات دیگر صحابه اثر بگذارند. این تصوّر خامی است که مثلا مانند غزالی معتقد باشیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هنگام رحلتشان هزاران صحابه ای که همگی عالم بالله بودند و در مراتب بالایی از دانش و معرفت بودند را از خودشان به یادگار گذاشتند! 👈در واقع اکثر صحابه چیزی جز مردم عادی و رعایایی نبودند که به سادگی بازی میخوردند و نگاهشان به طبقه ی نخست صحابه و رویکردهای آنها بود. همانها که به آنها حسن ظنّ داشتند. اصلا مسأله ی خلافت را نباید با نگاهی کمّی و تمایل و رضایت اکثریّت و اقلّیت فهمید. باید در همان بافتش و با تحلیل عوامل تأثیر گذار در آن درک کرد. 👈حقیقت آن است که بزرگترین عامل فرهنگی برای وصول امیر المؤمنین به خلافت یعنی قبیله ی قریش نه تنها کمکی به ایشان نمیکرد بلکه بزرگترین مانع بود. ⬇
👈و از طرفی انصار هم با رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دچار ترس از آینده و نا امیدی شده بودند و با جاه طلبی سعد صحنه را به هم ریختند و شخصیتهای اثرگذار و قوی ای مانند حمزه و جعفر هم شهید شده بودند و افرادی نظیر سلمان و ابوذر و مقداد و عمار هم قبیله ی مهم و یا جایگاهی بین عرب و نفوذ بالایی بین دیگر صحابه هم نداشتند. امیر المؤمنین با وجود اینکه اکثر امّت حامی ایشان بود به خاطر نوع بازی قدرت در آن بافت اجتماعی اینگونه کنار زده شد. 👈نباید تأثیر شخصیتهای بزرگ و قوی و اثر گذار و همینطور لحظه های حساس را کم دانست. همین بیعت با امیر المؤمنین بعد از قتل عثمان مگر با چه کسی رخ داد؟! «رأیت بیعة رأسها الأشتر»! میدان دار اصلی شخصیتی بزرگ به نام مالک اشتر بود که گویا صدا میزد: «من لم یبایع ضربت عنقه». ☑این نکته ی مهم را هم ابن قبه و هم ابو جعفر نقیب استاد ابن ابی الحدید تذکّر داده و هم امثال سید مرتضی و شیخ طوسی و بسیاری از بزرگان پذیرفته اند که گناه بزرگ صحابه حسن ظنّ بی وجه به اعاظم صحابه در زمینه ی سقیفه بود. گمان کردند لابد وجهی داشته که این بزرگان که خودشان ارکان اسلام هستند بعد از شنیدن نصّ غدیر حال اینگونه در سقیفه ابوبکر را انتخاب کرده اند. یعنی خود صحابه مشکلشان حسن ظنّ به اعاظم صحابه بود و سپس در اعصار بعدی و عموم عامّه نیز مشکلشان حسن ظنّ به خود این صحابه در این حسن ظنّشان به اعاظم صحابه بود! 👈آنها تردیدی در خوش نیّتی و سوابق درخشان خلیفه ی انتخاب شده در سقیفه و آن اعاظمی که به این بیعت پرداختند نداشتند! در چنین فضای آلوده به حسن ظنّهای بی وجه، کافی بود برخی از این اعاظم صحابه از آن منافقینی باشند که مَرَدوا علی النفاق اند! 👈در واقع مسأله ی اساسی این است که شیعه به ارشاد اهل بیت علیهم السلام اصرار دارند که برخلاف آنچه همه ی ظواهر حکم میکند عناصری خطرناک و منافق دست‌اندر‌کار این بیعت بودند و مردم فریب آنها را خوردند! (بذل الخاطر ۷۱۹)مردمی که برای در امان ماندن از این فریب بزرگ باید به تأکیدات پیامبر اکرم در توجّه به رویکرد اهل بیت علیهم السلام رجوع میکردند. 👈فتنه سنگین‌تر از این حرفهاست که ما گمان میکنیم. در این فضای سهمگین است که تنها سه یا چهار یا اندکی قلیل بودند که با بصیرت تامّ سقیفه و خلیفه را باطل محض دانسته و رفتار جامعه ی اسلامی را هرگز قابل توجیه نمیدانستند. اینقدر شبهه سنگین بود. 👈کسی فکر نمیکرد که خباثت بزرگی در جریان است بلکه این فرآیند را یک نُصح و یک مصلحت جمعی برای برون رفت از معضِل به وجود آمده تلقّی میکردند. وقتی بیعت شد دیگر فتنه خیلی سنگینتر هم گردید. مرحوم میرداماد نیز در حواشی که بر رجال کشّی دارد حصر صحابه ای که مرتد نشدند را در سه یا چهار تن و همینطور اختلافی که در این روایات است را همینطور توجیه میکند که: 📖«حصر من لم یرتدّ و لم یبایع فی ثلاثة أو فی سبعة محمول علی أنّهم قصوی الغایة فی الاستیقان و الاستقامة و الانکار علی متقمص الخلافة و لصّ الامامة» 👈مراد از این ارتداد، کفر فقهی و عقیدتی و مانند آن نبود بلکه نوعی رجوع به همان تفکّرات جاهلی و بازگشت از مسیر اساسی شریعت اسلام در زمینه ی ولایت بود. والّا روشن است که غیر از این چند نفر افراد زیاد دیگری هم بودند که از امیر المؤمنین حمایت کردند مانند زبیر و عبّاس و عقیل و حذیفه و ... . 👈حقیقت آن است که انتخاب خلیفه در سقیفه خودش را در قالب انتخاب امّت جلوه داده که مهاجرین و انصار و قریش و همه به نوعی با توجّه به شرایط آن زمان از آن راضی بودند. در ظاهر هم چیزی بیرون از فضای اسلامی رخ نداده و شخصی انتخاب شد که آشکارا دغدغه های مهم اسلامی را مطرح میکرد و در ظاهر متواضعانه خودش را خادم اهداف اسلام میدانست! 👈خلاصه اینکه وقتی تصوّرمان از صحابه یک نظام طبقاتی باشد برایمان این استبعاد متزلزل میشود که ممکن است در طبقه ی بالای صحابه نوعی انقلاب و کودتای منافقانه و از پیش برنامه ریزی شده رخ داده و با پنهان شدن در زیر عناوین اسلامی و ابراز نصح و مصلحت، افسار امّت را در دست خودشان بگیرند! ⬇⬇
🔸[طرح شبهه در فضایی غیر واقعی و هوائی طَلق و بدون توجّه به تکثّر مفاهیم و عوامل تأثیرگذار]🔸 ۱۰-پیش فرض دیگری که شبهه‌ی استبعاد ارتداد صحابه را تشدید نموده ابتناء آن بر نوعی تصوّر سطحی و غیر واقعی در طرح مسأله است. گویا مفروض در این شبهه این است که ما یک پیامبری داریم و یک نصّ مورد ادّعایی در غدیر و یک علی و یک ابوبکر و یک اجماعی در عدول از این نصّ توسّط صحابه در سقیفه و بیعت با ابوبکر! وقتی مهره های این تحلیل اینقدر بسیط و اندک فرض شود به شکل طبیعی در این هوای طلق و فضای لیسیده بیعتِ یکباره ی صحابه با ابوبکر در سقیفه در فرض وجود نصّی در غدیر خیلی مستبعد جلوه گر میشود. ولی باید گفت این استبعاد خاصیّت سنخِ طرح مسأله است نه خاصیت واقعیّتِ آنچه رخ داده است. 👈واقعیّت این است که برای دریافت حقیقتِ آنچه رخ داده باید مفاهیم مختلف دیگری را نیز به این بازی شطرنج راه دهیم و تأثیر مهره های دیگر را هم اندازه گیری کنیم و سپس حرف از استبعاد بزنیم. در واقع باید گفت ما قبائل مختلف داریم و عَدنانی و قَحطانی و اَوس و خَزرَج و قریش و ناس و نساء و رؤساء قبائل و اهل حَلّ و عَقد و اَدهیاء و بُلَغاء و خطباء و منافقین و شایعات و ورود قبیله ی أسلم به مدینه و استفاده از آن به عنوان نیروهای نظامی سرکوبگر و... . 🔸[ابتناء شبهه بر انتخاب آزادانه ابوبکر در فضای امکان بیعت با علی علیه السلام در حالتی متساوی]🔸 ۱۱-پیش فرض دیگر استبعاد ارتداد صحابه آن است که گویا در یک فضای مجرّدی اینگونه توهّم شده که گویا مردم و صحابه را مخیّر قرار داده اند که یا خلافت علی علیه السلام را قبول کنند یا خلافت ابوبکر را و آنها اجماعا خلافت ابوبکر را انتخاب کرده اند. چنین انتخابی در فرض وجود مرجِّحی قوی برای انتخاب علی علیه السلام که همان نصّ غدیر است قابل توجیه نیست. ولی باید گفت اساسا چنین تصوّری غیر واقعی و تخیّلی است. اینگونه نیست که عموم صحابه در ظرفی که میتوانستند با علی علیه السلام در حالت متساوی بیعت کنند به سراغ بیعت با ابوبکر رفته باشند. بلکه قرائن بسیار نشانگر آن است که اساسا در ظرف مستقل و یا در فضای عدم امکان بیعت با امیر المؤمنین تن به بیعت با ابوبکر دادند. خودشان هم اذعان کردند که اگر زودتر آمده بودی حتما با تو بیعت میکردیم. 👈به نظرتان اگر مرجّحی مانند نصّ غدیر نبود چطور اینگونه قاطعانه میگفتند علی علیه السلام را بر ابوبکر خوش‌نام پیرمرد قطعا ترجیح میدادند؟! خود حضرت هم فرمودند که اساسا کسی شک نداشت که من احقّ بر خلافت هستم. به نظرتان منشأ این نفی شک چه بود؟! و یا در نامه ی معاویه به محمد بن ابی بکر آمده که ما هم شکّی نداشتیم که علی سزاوار است ولی پدر تو باب دیگری را برایمان باز کرد! ⬇⬇⬇
🔸[خود فریبی فردی و اجتماعی و لایه های مختلف رضایت و کراهت در باطن انسان صغیر و انسان کبیر]🔸 ۱۲-یکی دیگر از پیش فرضهای شبهه‌ی استبعاد ارتداد صحابه آن است که بیعت با ابوبکر لزوما به معنای عدم وجود نصّی بر خلافت علی علیه السلام است زیرا در غیر این صورت باید بگوییم عموم صحابه مطلوبشان در تضادّ با مطلوب پیامبر اکرم بوده است؛ امری که به دور از محبّت صحابه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و رشادتهای آنان است. ولی میتوان گفت این امر ریشه در درکی ساده و خام پیرامون لایه های مختلف نفس انسان و نفس جامعه‌ی انسانی دارد. انسان طوری است که گاهی میتواند در مرتبه و مرحله ای از امیالش از چیزی بدش بیاید ولی در مرتبه و مرحله ی دیگر از آن خوشش بیاید! نفسش لایه های مختلفی دارد و میتواند خودش را به شکل ناخودآگاه یا نیمه خودآگاهی فریب بدهد. از اینجاست که گاهی مغالطات و شبهات ساده و واضح البطلان وقتی موافق میل مخفی تر و باطنی تر اوست گاهی اثری عجیب میگذارد که حتّی خودش هم تعجّب میکند. 👈گویا نوعی از از حالت «المُسرِعة الی قیل الباطل» پیدا میکند و بدش نمی آید او را فریب دهند! این را ما در خودمان زیاد تجربه کرده ایم. جامعه نیز که انسان کبیر است وضعیّتش همینطور است. گاهی در ناخودآگاهش مطلوباتی دارد که با مطلوبات ظاهری اش همخوانی ندارد و همین گاهی باعث خودفریبی برای رسیدن به مطلوبات باطنی‌ترش میشود. 👈لذاست که بعید نیست بگوییم عموم صحابه به خاطر دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و فضائل علی علیه السلام در ظاهر مایل به ایشان بودند و دوست داشتند ایشان خلیفه شود ولی در باطنشان و حالت ناخودآگاهشان بدشان نمی آمد و یا دوست داشتند شخصیتی مانند ابوبکر که سنّی از او گذشته و اهل مصلحت سنجی است و نرم‌خو است و انتخاب او حساسیتهای قبیله ای را برنمی انگیزد و... را انتخاب کنند! نوعی میل مخفی به عافیت طلبی و الرکون الی الدَعة شاید آنها را گرفت. 👈به قول خلیل بن احمد النّاس الی أشکالهم أمیَل! انسانها به افرادی که شبیه خودشان هست راحتتر انس میگیرند. شخصی مثل ابوبکر در روانشان شاید راحتتر درک می‌شد. البته اینها در لایه ی درونی نفس جامعه میتوانست باشد و منافاتی با علاقه ی ظاهری و حتّی باطنی نسبت به امیر المؤمنین ندارد لذا دچار عذاب وجدان شدند و خود را ملامت میکردند ولی این حالتی بود که به زودی از آنها زائل میشد. 👈شاید وجه کلام امیر المؤمنین در خطبه ی طالوتیه همین باشد که این امّت را فریب دادند ولی خودش هم اراده کرد که فریب بخورد «خُدعت فانخدعت و عَرفت خدیعةَ من خدعها فأصرّت علی ما عرفت و اتّبعت اهوائها». این تحلیل دقیقا همان مطلبی است که صدّیقه ی طاهره سلام الله علیها نیز آن را در خطبه ی مشهورشان بیان کردند که شما دیگر به عافیت طلبی روی آوردید و گویا بدتان نمی آمد کسی پیدا شود تا فریبتان دهد فألفاکم لدعوته مستجیبین و للغرّة فیه ملاحظین ... . این بحث ادامه دارد ...
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۹۳) «بررسی شبهه استبعاد ارتداد صحابه» (۷) «بیان تفصیلی پاسخهای حلّی به شبهه ی استبعاد ارتداد صحابه» 🔸[ابتناء شبهه بر عدول از نصّ در ظرف شعور تفصیلی به بقای آن]🔸 ۱۳-یکی دیگر از پیش فرضهایی که باعث تشدید شبهه ی استبعاد ارتداد صحابه شده آن است که گمان کنیم صحابه با علم به نصّ غدیر آن را زیر پا گذاشته و شخص دیگری را انتخاب کرد. ولی ممکن است بگوییم بقای نصّ غدیر در نظر آنها به دلیل شبهاتی اثرش را از دست داده و دیگر نتوان گفت که آن را زیر پا گذاشته اند که استبعادی رخ دهد. تدبّر در تواریخ نیز گویای این است که شایعات و شبهاتی در جوّ مدینه شایع شده بود که مستلزم نوعی بداء و تغییر بود. [توهم نسخ نص غدیر] بلکه بر اساس اموری برخی شاید توهم نسخ امر غدیر را داشتند. مانند اینکه نماز آخر ابوبکر را برخی دالّ بر انتخاب او گرفته و برخی دیگر همانطور که در کتاب سلیم بن قیس نقل شده از پیامبر اکرم نقل کردند که فرموده خداوند نبوّت و خلافت را در خانه ی من جمع نخواهد کرد: «أبی أن یجعل لنا اهل البیت النبوة و الخلافة»! 👈از طرفی دیگرانی یافت شدند که ادعا کردند از پیامبر شنیدند که به شکل کلّی فرموده الائمة من قریش و این امر به قول ابن قبه به نوعی نشانگر نوعی نسخ یا تجویز اختیار امام برای آنها بود. به قول ابوجعفر نقیب فتنه را روایاتی مانند "ما رآه المسلمون حسنا فهو عند الله حسن" و "سألت الله ألا یجمع امتی علی ضلال" نیز تشدید نمود. ⬇