👈همین روحیه بسیار قوّت استنباط گری شخص را بالا میبرد و این قدرت و قوّت سرمایه ی بسیار بزرگی برای بررسی های قرآن و حدیثی و تاریخی میشود. دلالتهایی را دریافت میکند که دیگران فرسنگها با درکش فاصله دارند. قرآن خواندن انسان را عوض میکند و عجیب انسان را اهل تدبّر میکند. حالا اینها دیگر امتدادهای دیگر این روحیه ی فیش برداری و تقیید العلم است که فعلا در صدد بیانش نیستم.
🔹چه بسیاری را دیده ام که به خاطر همین زندان شرطها از مطالب بسیار مهمّی محروم میشوند. زمانی بود که تدریس میکردم. مطالبی که برایم بسیار مهم بود ولی خیلی ارزان و سریع در اختیار آنها قرار میدادم میدیدم در این مخاطبین اصلا اثر نمیکند! متوجّه شدم اینها خود را تربیت نکرده اند که همه چیز را متواضعانه بگیرند. مشکلی اخلاقی دارند.
🚫خودشان را شرطی کرده اند که فقط مطلب خاصی را در فضای همان دانش و تازه آن هم در مورد همان بحث و همان مطلب بیاموزند! به خاطر همین به خودشان اجازه میدادند که از مطالب بسیاری که بسیار مهمتر از موضوع بحثشان هم بود راحت عبور کنند و اصلا به آنها توجّه نکنند! شاید گمان میکردند بعدا زمانی میرسد که اینها را می آموزند ولی من میدانستم اینها را دیگر عادتا نخواهند شنید!
💭یادم هست وقتی درس خارج فقه و اصول شرکت میکردم به خاطر همین روحیه ی فیش برداری آنچنان غرق خفایا و زوایا و روش و ورود و خروج و نوع تصوّرات ظاهر و پنهان بیان آن استاد بزرگوار میشدم که تنها چیزی که برایم مهم نبود اصل بحث ایشان بود.
👈گاهی اصلا نمیدانستم سر چی بحث دارد میشود و اگر کسی میپرسید با خجالتی میماندم چه بگویم! فقط کارم روانکاوی شیوه ی تفکّر علمی ایشان و فیش برداری از ادوات تصوّری و تصدیقی کار ایشان و این قبیل کارها بود.
👈اصلا برایم مهم نبود چه نتیجه ای قرار است بگیرند و یا فتوایشان چه میشود. آنها را کار خودم میدانستم. کسی که این روحیه را داشته باشد برداشتهای بسیار زیادی خواهد داشت. حتّی از کلاسهایی که در ظاهر چندان قابل استفاده نیستند.
🔹همین حالت تواضع و فروتنی ناشی از این نوع فیش برداری متواضعانه و بیرون از زندان شرطهاست که به مرور انسان را وارد عالم جدیدی از لطافتهای دریافتی میکند. روح حسّاسی نسبت به دقایق و ظرایف و نفحات علمی پیدا میکند. نکته سنج میشود. چون عطش دارد و احساس نیاز دارد و خودش را نبسته و باز نگاه داشته و از هرگونه تعصّبی کنار کشیده زود فوائد و نکات جدید را بو میکشد و میگیرد.
👈شاید دیگران اصلا نفهمند ولی او میفهمد و قدر میداند. آدم را اجمالا وارد حالتی از یقظه ی علمی میکند. نوعی حالت خافضة رافعة برایش پیدا میشود! انسانهایی که قبلا برایش برجسته نبود میبیند بسیار قابل استفاده و پر فائده اند ولی انسانهایی که قبلا برایش اعجاب آور بود به مرور می فهمد چیز خاصی ندارند و بیشتر از امور غیر علمی آنها منفعل بوده!
🔹این نوع فیش برداری بیرون از زندان شرطها به مرور انسان را به فضایی دیگر از عالم علوم رسمی میکشاند! فضایی بکر و ناب! حقیقت آن است که آنچه ما می آموزیم مانند آبی روان شده در قالب ساختارها و جدولهایی خاص است. عالم علم نکات و محصولاتش را در قالب بسته های خاصی برجسته کرده و در اختیار مشتریانش میگذارد.
👈ولی بسیاری از نکات علمی است که با نگاهی فراساختاری میتوان آنها را دید و شکار کرد. بسیاری از نکات است که اصلا قرار نیست با طرّاحی کنونی و ساختارهای علم ورزی موجود به چشم بیاید.
👈ولی یک فیش بردار قهّار از موضعی دانش را رصد میکند که دیگر این ساختارها و کلیشه ها و جبرها و شرطهای مخفی نیز فرو ریخته و چیزهایی را میفهمد که قرار نبود اصلا اینها را بفهمد! از جبر کتابها و مقاصد گویندگان خارج میشود و در فضای بسیار پهناورتری با عالم دانش مواجه میشود.
🔹یکی از حالات خوبی که فیش برداری در این سطحی که عرض کردم در انسان ایجاد میکند این است که او را از شیطانی به نام کمال گرایی افراطی نجات میدهد. یادم می آید زمانی طوری بودم که دوست داشتم همه چیز را کامل بفهمم و الّا دوست نداشتم اصلا بفهمم! مثلا اگر نکته ای را در یک سخنرانی یا یک کتاب میدیدم که جالب است میگفتم بعدا از ابتدا میخوانم تا به آن برسم و همه را بفهمم!
✋همین من را مدام محروم میکرد. تا اینکه فهمیدم این نوعی تکبّر و خود برتر بینی است. همین است که باعث حرمان است.
👈دیگر به مرور یاد گرفتم که در برابر عروس پر ناز و کرشمه ی علم متواضع باشم و الا میرود که برود! تا حدودی یاد گرفتم هر چیزی هر زمانی آمد آن را رزقی آسمانی بدانم که شاید دیگر نیاید و زود آن را سعی کنم بفهمم و ثبت کنم.
👈دیگر دغدغه ی اینکه خیلی چیزها را نخواندم و بلد نیستم را چندان ندارم. نوعی ناشکری بود. حالا به خاطر اینکه خیلی چیزها را بلد نیستی که نباید این نکته ای که الآن آمده را از دست بدهی و قدرش را ندانی!
⬇⬇
🔹باز یکی از اموری که برای یک فیش بردار مهم است این است که بد بین و انتقادی نباشد! خذوا ما رووا و ذروا ما رأوا باشد. بسیاری را دیده ام که از بسیاری از امور و فوائد به خاطر برخی نواقص آن گوینده یا آن کتاب محروم میشوند. مثبت بین باشیم.
👈مانند زنبور عسل به دنبال فوائد و نکات خوب آن باشیم و حالت الحکمة ضالة المؤمن را داشته باشیم. با چنین حالتی حتّی آتش ضال ترین کتب ضلال برای ما گلستان و بَرد و سلام میشود.
💭یادم هست چقدر فیشهای خوب از کتاب پندار خدای یکی از ملحدین معروف معاصر برداشت کردم. یا چقدر فیشهای خوبی از کتاب و سخنرانی ... .
✋ولی جرأت نمیکردم به دیگران معرّفی کنم. چون میدیدم اینها میروند سراغ نقاط ضعف کلام اینها. ولی برای من مفردات و مصالح و پیچ و مهرهی کار علمیشان اهمیت داشت نه آن سازه ای که معمولا با آن میسازند.
👈رفقا برای خودم و شما عزیزان باز تکرار میکنم؛ همیشه با خودمان قلم و کاغذ داشته باشیم. اهل تقیید العلم و استعانت به یمین و کتابت دانش و حفظ آن باشیم. همانکه مولایمان به ما سفارش کرد. در زمان ما دیگر با گوشی زود مطلبی مفید در هر جایی و شرایطی شنیدیم یادداشت کنیم و بعد در اوّلین فرصت در برنامه ی فیش نگاری مانند وان نت وارد کنیم و دیگر بگذاریم آنجا دم بکشد.
👈همین امشب که مسجد مشرّف شده بودم از آن یک صفحه ای که بعد از نماز قرآن کریم تلاوت میشد یعنی آیات ۶۶ تا ۷۴ سوره مبارکه نساء چند فیش برداشتم. به مرور که انسان وارد این دنیا شود دریافتهایش زیاد میشود لذا فعلا نپرسید چه چیزی را فیش برداری کنم.
✋بحث در این زمینه ها بسیار است و فرصت کوتاه ...
باسمه تبارک و تعالی (۹۲۰)
«درسی از بازار بورس»
«کوچکهای بزرگ»
🔹با یکی که اهل بورس بود صحبت از این شد که چرا سرمایه ی بیشتری وارد بورس نمیکند؟! گفت زود است. بورس معادلات ثابتی دارد که باید آنها را یاد گرفت. اگر توانستی ۵۰ میلیون را تبدیل به ۱۰۰ میلیون کنی و خودت را در این توانایی تثبیت کردی یعنی میتوانی ۵۰۰ میلیون را هم تبدیل به ۵ میلیارد و ۵ میلیارد را تبدیل به ۵۰ میلیارد کنی!
💡به ذهنم خطور کرد که در تجارتهای کلان معنوی نیز همین است. کسی که اهل مراقبتهای ریز مانند پرهیز از اسراف و نگاه و کلامش نیست در کارهای بزرگ هم خسارات بزرگتری خواهد داشت.
👈کسی که ملکه ی تقوا را در محیط خانواده پیدا نکرده در مقیاسهای بزرگ هم مشکلات بزرگ خواهد داشت. روشن ماندن بی دلیل لامپ اتاق برای اهلش خیلی پر معناست. یا کم توجّهی و بی مبالاتی در برخورد با فرزند و...
✔️ریزه کاری هایی که به چشم نمی آید ولی واقعا باطن بزرگی دارد. اینها را «کوچکهای بزرگ» مینامم. برای بزرگ بودن باید کوچک بود.
🔹مرحوم کلینی از شخصی نقل میکند که روزی نزد اسحاق بن عمّار صرّاف بودم. درب مغازه را بست که برویم که دیدم شخصی برای یک معامله ی خیلی جزئی آمد. او هم با حوصله ی بسیار دوباره درب را باز کرد و معامله کرد.
👈به او گفتم: «ویحَک» من خودم گاهی با کشتی برای تو الف الف درهم می آورم. چطور اینگونه خودت را برای این نوع معاملات خرد کوچک میکنی؟ اسحاق گفت از مولایم امام صادق علیه السلام شنیدم کسی که در روزی اندک سهل انگاری کند از روزی زیاد هم محروم میشود:
📖«مَنِ اسْتَقَلَّ قَلِيلَ الرِّزْقِ حُرِمَ كَثِيرَهُ»
باسمه تبارک و تعالی (۹۲۱)
«روز معلّم»
«دنیا تشنه ی عالم ربّانی است»
🔹علم برای انسانها ارزشمند است. مخصوصا اگر علم نافع باشد. مخصوصا اگر علم به حقائقی باشد که زندگی جاودانه انسان ارتباط تنگاتنگی با آن دارد. مانند علم به مبدأ و معاد و خداوند و اولیاء خداوند و روش صحیح زندگانی. از اینجاست که ارزش عالم مخصوصا عالم ربّانی که رئیس و قلّه و غایت همه ی علمها و علم ورزی هاست روشن میشود که: «الْعَالِمُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ الْغَازِي فِي سَبِيلِ اللَّه»
👈انسان آمده تا در این دنیا عالم ربّانی شود. همه ی این کرّ و فرها و کش و قوسها و حوادث برای آن است که میوه ای به نام عالم ربّانی به بار بیاید. و ما غافلین و بطالین دار ظلمت چه میدانیم عالم ربّانی که «دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِيما» چه جایگاهی در عالم دارد؟!
👈اگر میدانستیم اینگونه غرق این دنیای فانی نبودیم وَ لَوْ بِسَفْكِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ در پی این علم و تبعیّت از این عالم ربّانی می افتادیم که: «مُحَادَثَةُ الْعَالِمِ عَلَى الْمَزَابِلِ خَيْرٌ مِنْ مُحَادَثَةِ الْجَاهِلِ عَلَى الزَّرَابِي»
⚪️آدمی موجودی حس گرا است. تا نتیجه ی امری را احساس نکند به این سادگی ها وهمش به او اجازه ی تصدیق و باور به او نمیدهد. علم هم امری محسوس نیست که فضیلت آن و فضیلت عالمش را ببیند. مگر اینکه به شکلی در قالب صنعت یا امر محسوسی ظاهر شود. همین است که اینگونه دانشهای جزئی مانند پزشکی و هوافضا و... برای مردم در زمان ما جلوه کرده.
👈ولی عالم ربّانی چه؟! مگر صنعتی دارد که به شکل محسوس جلوه کند؟! راستی اگر علم دین اینقدر ارزشمند است چرا بازار حوزه ها در زمان ما کساد شده؟! شک نکنید اینها به عواملی بیرون از این ارزشمندی برمیگردد.
✔️جهان تشنه ی عالم ربّانی است. لذاست که بازار چنین عالمی کساد شدنی نیست. چون از سنخ عمیقترین لذّتها و غایت سیر انسانی است.
1️⃣مشکل آن است که برخی در ظاهر لباس اهل علم عمل به آن نمیکنند و همین باعث دور شدن مردم از درک فضیلت دانش میشود: «إِذَا ضَيَّعَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ اسْتَنْكَفَ الْجَاهِلُ أَنْ يَتَعَلَّم» وقتی به علم، عمل نشود ارزش خودش را نشان نمیدهد بلکه بالاتر از آن به خاطر دلالت فعل نوعی تبلیغ تهاون در علم توسّط این عالمان بی عمل رخ میدهد؛ لذاست که امام صادق علیه السلام فرمود: «يَعْنِي بِالْعُلَمَاءِ مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ وَ مَنْ لَمْ يُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَيْسَ بِعَالِمٍ»
2️⃣آن احترام اجتماعی که نوعی تدبیر حکیمانه برای تألیف قلوب و تسکین اوهام مردم نسبت به ارزش این علوم است هم به خاطر عواملی و دشمنی هایی خدشه دار شده است. از دیرباز یکی از تدبیرهای حکیمانه برای متوجّه کردن مردم به ارزشمندی علم و عالم که در ظاهر برای آنها محسوس نیست اینگونه انتخاب شده بود که در فرهنگ انسانی احترام ویژه ای برای عالم قائل شوند و با این تدبیر نوعی برجستگی محسوس برای علم و عالم پیدا شده و برای انسانها از جهت جاه و مقام ارزشمند جلوه کند.
3️⃣در ادامه الگوهای برجسته ی این علوم الهی به خوبی به مردم ارائه نشده یا مورد هجوم تبلیغی قرار گرفته اند تا مردم متوجّه نورانیّت آنها نشوند. در هر زمانی همینکه برخی متوجّه نورانیّت برخی از علمای ربّانی شده اند میبینیم جذبه ی شدیدی نسبت به ورود به وادی علم و حوزه های علمیّه پیدا میکنند. در برهه ی اندکی که جامعه ی ایرانی نورانیّت امام خمینی را تا حدودی درک کرد دیدیم چگونه شیفته ی آن شد.
✋ولی بدانیم این موانع و قسرها همه عارضی و رفتنی است. انسانها در باطن شیفته ی عالم ربّانی اند. اصلا همه در فعالیتهایشان به دنبال او میگردند. فطرتها گرایش به شنیدن نوای دلنشین چنین عالمی را دارد. جای دیگری چنین نوای توحیدی فطرت پسندی که با صدق و طهارت و زلالی به گوش برسد پیدا نمیکنند.
زانکه جنس بانگ او اندر جهان
از کسی نشنیده باشد گوش جان
👈دیری نیست که مخصوصا در عصر ظهور با عیان شدن جهانی نورانیّت این علم خواهیم دید که چگونه از اقطار و ممالک مدام درخواست عالم ربّانی خواهند کرد. خود را برای آن روز آماده کنیم تا به درد حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف بخوریم.
👈حوزه های علمیه خود را برای آن روز آماده کنند. نگران کم رونقی های عارضی نباشیم. گاهی باید خانه تکانی شود و یا به سبب این امور عارضی زمینه برای اصلاحاتی در جامعه و همینطور حوزه ها رخ دهد. تا هم جامعه آماده تر شود و هم حوزه ها تکانی خورده و بالغتر و چابکتر گردد.
باسمه تبارک و تعالی (۹۲۲)
«آیینه شو جمال پری طلعتان طلب»
🔹بعد از نماز در مسجد مدرسه ی معصومیه نشسته بودم. با مقداری دقّت اثر بازتاب یک رنگهای مبهمی را در این کاشی های محراب دیدم. چیزی مهم و معناداری نبود و به آن توجه نکردم. یک دفعه از سقف یک صفحه ی سفیدی شروع کرد به پایین آمدن و محلّ محراب را فرا گرفت.
🔸تصویری که اصلا در کاشیهای محراب قابل تشخیص نبود حالا چقدر واضح و پر معنا آشکار شده بود. قبلا هم بود و چقدر هم از جانب خودش واضح بود ولی این کاشی ها ظرفیّت و لطافت نشان دادنش را نداشتند! ویدئو پروژکتور را روشن کرده بودند و فرازی از یک سخنرانی اخلاقی را پخش کردند.
💡به ذهنم خطور کرد نکند در عالم هم خورشید حقیقت مدام در حال خودنمایی و جلوه گری است و این قلب تاریک توست که آن را خوب نشان نمیدهد؟!
💡تا این قلب را صاف و خالص و پاک و زلال نکنی و از انانیتها نرهانی و بی صورتش نکنی آیینه ی آن حقائق پاک و بکر نخواهد شد.
🔻آری اگر سلامت این قلب را حفظ کنی و مانند پرده ی سفیدی آن را از کدورت گناهان و غفلتها پاک کنی و سپس آن را به سمت خورشید حقیقت بگیری و رویش حجاب تقلید و تعصّب نیاندازی آن وقت است که خواهی دید در عالم چه خبرهاست!🔺
📖«لولا أن الشياطين يحومون على قلوب بني آدم لنظروا إلى ملكوت السماوات»
🔹رفقا راستی از دست خودمان به چه کسی شکایت ببریم؟!
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
💭به یاد مکاشفه ی یکی از خوبان افتادم که امام رضا علیه السلام به او این بیت صائب تبریزی را فرموده بودند:
آیینه شو جمال پری طلعتان طلب
اول بروب خانه دگر میهمان طلب
باسمه تبارک و تعالی (۹۲۳)
«تأمّلی در نسبت دانش بدیع با بلاغت»
«تفسیر به رأی بلاغی»
«تفسیری بلاغی از روایت إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ بِالْحُزْنِ فَاقْرَءُوهُ بِالْحُزْن»
«اهمیت یادگیری هنر صوت حزین برای مؤمنین»
🔹در مسجد بین نماز یکی از عزیزان با صدای زیبا و هنرمندانه ای این دعای مشهور را میخواند که:
📖«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مُوجِبَاتِ رَحْمَتِكَ وَ عَزَائِمَ مَغْفِرَتِكَ وَ الْغَنِيمَةَ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ وَ السَّلَامَةَ مِنْ كُلِّ ...»
👈به عزیزی که کنارم بود عرض کردم به نظرت زیبا میخواند؟! گفت آره حاج آقا خیلی! گفتم ولی من هر وقت میخواند حالم گرفته میشود! هر چند زیباست ولی زشت است! او هم تعجّب میکرد! آخر زیباست یا زشت است؟! و اصلا چطور میشود چنین صوت زیبایی را کسی خوشش نیاید؟!
💭به یاد سالها قبل و زمانی افتادم که بلاغت میخواندیم. به ذهنم خطور کرد از منظر دانش بلاغت اشکال این دوست عزیزمان را پاسخ بدهم.
👈راستی چرا زیباست؟ چون واقعا زیبا میخواند و موسیقی زیبایی را اجرا میکند. این تألیفِ ویژه یِ نغمه ها ملائم طبع و لذّت بخش است. اگر چنین است چرا برای من زشت است؟
👈در اینجا سه اصطلاح وضع میکنم که گویا در دانش بلاغت مقداری جایشان خالی است. یکی بدیعِ قبیح و دیگر بدیع حسن و در انتها بدیع مطلق.
🔸«مختصری پیرامون دانش بدیع»🔸
برای توضیح مطلب باید وارد دانش بدیع بشویم. از نگاه دانشمندان علم بلاغت یک سری امور لفظی و معنوی وجود دارد که بعد از اینکه کلامی بلاغت خود را با طی کردن ضوابط دانش معانی و بیان احراز نمود اگر واجد اینها هم باشد زیبایی بیشتری پیدا میکند.
⬇️
👈از همینجاست که معمولا دانش بدیع را از توابع بلاغت میدانند. یعنی اوّل باید بلاغت کلام محقّق شود و سپس وارد حوزه ی بدیعیات بشویم.
👈به عبارت دیگر نباید زیبایی های حاصل از ویژگی های فصاحت و بلاغت کلام را با زیبایی های مکتسب از وجوه بدیعی اشتباه گرفت. اینها دو مرحله ی جداگانه از زیبایی در نگاه دانشمندان علم بلاغت هستند.
👈این را به خوبی سکاکی در کتاب معروف خود مفتاح العلوم بیان نموده است. به عبارت دیگر بدیع تحسین بعد التحسین است. یعنی اوّل باید کلامی با بلاغت زیبا شده باشد و سپس این زیبایی بدیع وقتی روی زیبایی آن بیاید اثر مضاعف خود را میگذارد.
👈همچنین برای اوّلین بار هم سکاکی بدیعیات را بر خلاف دیگر تقسیمات به لفظی و معنوی تقسیم کرد و بعد از او شایع شد.
👈همین اشاره ی لطیف را خطیب قزوینی در تلخیص مشهور خود از کلام سکاکی دریافته و دانش بدیع را اینگونه معنا میکند:
📖«هو علم یعرف به وجوه تحسین الکلام بعد رعایة المطابقة و وضوح الدلالة»
👈این قید «بعد رعایة المطابقة ...» قید مهمی برای شناختن ماهیت دانش بلاغت است. متأسّفانه سبکی شارح معروف تلخیص المفتاح معنای مهم این عبارت را درک نکرده ولی تفتازانی شارح بزرگ و پیشتاز علوم بلاغی در مطوّل به خوبی آن را دریافته و میگوید:
📖«للتنبيه على ان هذه الوجوه انما تعد محسنة للكلام بعد رعاية الامرين و الا لكان كتعليق الدرر على اعناق الخنازير»
👈یعنی اساسا زیبایی امور بدیعی اعمّ از محسّنات لفظی یا معنوی برای وقتی است که کلام خودش بلیغ باشد والّا افزودن این زیبایی ها بر کلام غیر بلیغ خودش باعث زشتی کلام میشود. ولی چگونه؟! مگر زیبایی میتواند تبدیل به زشتی شود؟!
👈تعبیر تفتازانی این است که همانطور که اگر یک گردنبند در و جواهر را بر گردن یک خنزیر و خوکی آویزان کنند به جای زیبا کردنش بیشتر آدم از این بی سلیقگی و اسراف مشمئز شده و بدش می آید در اینجا نیز آویزان کردن گردنبند زیبای محسّنات بدیعی بر گردن یک کلام غیر بلیغ به جای زیبایی ایجاد تنافر و زشتی میکند.
👈این یک نکته ی کلیدی برای درک دانش بدیع از منظر دانشمندان بلاغت است. البته میشود این دانش را به خودی خود هم بررسی کرد ولی اگر بخواهیم از آن در کلام زیبایی بیافرینیم باید آن را بعد از بلیغ بودن اصل کلام استفاده کنیم. لذاست که تعریف ابن خلدون از این دانش که در آن این قید نیست را باید با قطع نظر از مقام کاربرد برای غرض زیبایی آفرینی توجیه نمود:
📖«هو النظر في تزيين الكلام و تحسينه بنوع من التنميق، إمّا بسجع يفصله، أو تجنيس يشابه بين ألفاظه، أو ترصيع يقطع أوزانه، أو تورية عن المعنى المقصود بإيهام معنى أخفى منه، لاشتراك اللفظ بينهما، أو طباق بالتقابل بين الأضداد، و أمثال ذلك»
🔹حالا به دنبال نقد این نظرات نیستم ولی به صورت کلّی دیدگاه دانشمندان بلاغت این است که هر بدیعی مستلزم معانی و بیان است و هر بیانی مستلزم معانی است ولی معانی مستلزم بیان و بدیع نیست و مستقل از آنها است چون بدون آنها هم میتواند محقّق شود و بیان هم هر چند مستقل از معانی نیست ولی مستقل از بدیع بوده و مستلزم بدیع نیست.
👈و از همینجا متوجّه میشویم که چون بدیع وجوه تحسین کلام بعد از بلاغت آن است علمی بسیار قابل پیشرفت است و در طول تاریخ هم بسیار بسیار به محسّنات لفظی و معنوی افزوده شده است.
👈خود این زمانی مورد بحث دانشمندان بوده که آیا ما اجازه داریم چنین محسّناتی را با ذهنمان کشف یا اختراع کنیم و با آن کلام را زیبا کنیم؟! آیا خود این زیبایی است یا بدعتی زشت و نشانه ی تکلّف است؟!
👈در البدیع ابن معتز چنین مباحثی هست. گویا توجّه تفصیلی به دنیای بدیعیات با مسلم بن ولید شاعر آغاز شد و با ابوتمّام به یک پدیده ی جدید و سؤال برانگیز در فضای اسلامی در آمد. طرفداران و مخالفان سرسختی پیدا کرد.
👈ولی به مرور دیگر برای جامعه ی علمی این دانش بدیع هم مشروع قلمداد شد و به شکلی گاهی به مبالغه و اسراف کاری و تزیینهای عجیب کشید که شاید افراطی بعضا مشمئز کننده در این زمینه قلمداد شود. وقتهای گرانبهایی نیز در این زمینه اتلاف شده است.
👈وجوه فضل و برتری در جامعه ی علمی به اموری کشانده شده بود که چندان ربطی با حقیقت نداشت و رایحه ی فضل و برتری جویی و تکلّف گاهی از آن به مشام میرسید.
⬇⬇
👈البته در زمان ما دیگر این فضاها خیلی فروکش کرده است. ولی سابقا مثلا تا یک مؤلّف یک خطبه ی مسجّع مشتمل بر انواع فنون بدیعی نمینوشت گاهی چندان مشروعیّت علمی پیدا نمیکرد و یک امتیاز منفی برای کتابش بود.
👈چندان هم این فنّ که بسان خوش خطی متکلّفانه ولی در وادی لفظ بود خدمتی به قرآن و سنّت هم نکرد هر چند میتوانست بکند و یا گاهی هم خدماتی داشت. هنوز هم بسیاری از وجوه بدیعی قرآن کریم به نظر میرسد به خوبی کشف نشده است.
👈باید از قرآن درس بلاغت را بیاموزیم. در عین بهره مندی حدّاکثری از معانی و همینطور استفاده ی معتدل از بیان و صور خیالی از بدیعی که ما میشناسیم استفاده ی چندانی نمیکند. مگر در حدّ نمک غذا! البته گویا یک بدیع دیگری هم هست که چندان ما آن را نمیشناسیم ولی قرآن کریم از آن خیلی استفاده میکند.
👈این را باید پژوهش بیشتری کرد. مانند جناسهای پیشرفته و ناشناخته ی انتهای آیات که باعث تناسبهای صوتی عجیب و ملائمی شده است.
🔸«بدیع حسن و بدیع قبیح و بدیع مطلق»🔸
حالا برگردیم به آنچه در موردش صحبت میکردم. به زعم بنده بدیع را میتوان به بدیع قبیح و بدیع حسن تقسیم کرد. بدیع قبیح خودش دو نوع دارد؛ یا بدیعی متکلّفانه و اسراف کارانه و افراطی است و یا در آن هنوز اصل بلاغت کلام محقّق نشده است. اوّلی را بدیع قبیح مسرف مینامم و دوّمی را بدیع قبیح ضایع!
👈قبح اوّلی از نوع اسرافکاری و افراط است و قبح دوّمی از نوع ضایع شدن و تلف شدن به خاطر عدم کاربرد آن در اصل موضع مناسب است.
✔نوع اوّل یا همان بدیع مسرف شبیه آویزان کردن گردنبندهای گرانبها بر روی سیمایی زیباست ولی آنقدر زیاد و در هم که آدم سرگیجه میگیرد؛ گاهی در یک خانه ی ساده یک شیء تزیینی خیلی نمود دارد ولی در یک خانه ی پر از اشیاء تزیینی که هر کدام در جای دیگر نمود زیادی دارد دیگر هیچکدام نمود چندانی ندارد.
✔نوع دوّم یا همان بدیع ضایع شبیه آویزان کردن گردنبند زیبا بر گردن خنزیر است! یا شبیه آرایش غلیظ پیرزن هاست. یا شبیه ولخرجی و اسراف کاری فقراست.
👈بدیع حسن همان بدیعی است که بعد از رعایت بلاغت کلام، باعث تحسین بعد التحسین است. هم کلام بلیغ است و کتعلیق الدرر علی اعناق الخنازیر نیست و هم متکلّفانه و اسراف کارانه نیست تا آدم سردرد بگیرد و حسن قبلی را هم باطل کند و به جای علامت اقتدار علامت ضعف و صنعت و تکلّف شود.
✔یک قسم بدیع حسن را که باز در کتب رسمی بلاغت گفته نشده هر چند شناخته شده است در اینجا به طور خاص بیان میکنم. آنهم ایجاد یک ناهنجاری در یک کلام بسیار بلیغ است به شکلی که به جای متوجّه کردن انسان به ناهنجاری توجّه را به اوج تناسب و بلاغت متن بیشتر معطوف کرده و شوریدگی دیگری پیرامونش ایجاد کند. اگر قبلی گردنبد بر گردن خنزیر بود این یکی خالی بر صورت زیباست؛ کشامة علی وجه جمیل است.
👈خال خودش زیبایی ندارد بلکه نماد عدم تناسب و زشتی است ولی گاهی خودش باعث توجّه مضاعف به زیبایی یک صورت زیبا میشود. این خودش باب بزرگی در بلاغت است.
👈گاهی چیزی برای انسان بلیغ و مخصوصا یک بزرگ بلاغت نه تنها زشت نیست بلکه زیباست ولی برای دیگران و حتّی دیگر بلیغان زشت است. یکی از ابعاد «إنّ هذان لساحران» همواره برای بنده همین بوده است. حالا بیان بیشترش موضع دیگری میطلبد.
👈حال باید گفت خود یک امر بدیع با قطع نظر از حسن و قبحش به خاطر موضع استعمال آن را اگر در نظر بگیریم میتوانیم آن را «بدیع مطلق» بنامیم.
🔸«بازگشت به تحلیل بلاغی صوت زیبای نا زیبا»🔸
به آن برادرمان گفتم من هر وقت ایشان این دعا را میخواند هر چند صدایش زیباست ولی حالم گرفته میشود. زشت میدانم. ولی اگر این دعا بلاغت دارد که دارد و این صوت هم زیباست که زیباست پس هم بلاغتش و هم بدیعش رعایت شده و تحسین بعد التحسین است. ولی نکته اینجاست که آیا واقعا بلاغت کلام رعایت شده است؟!
✋این مسأله به یکی از ضعفهای بزرگ بلاغت رسمی ما در دانش معانی برمیگردد.
👈دانش معانی قابلیّت پیشرفت بسیاری دارد. مقتضای حالهایی که رعایت آن را برای تحقق کلام بلیغ کشف کرده اند منحصر در اموری مانند تقدیم و تأخیر، حذف و ذکر، تعریف و تنکیر میشود.
👈ولی یکی از بزرگترین ابواب این دانش و مقتضای حالهایی که باید رعایت شود لحن و موسیقی کلمه و کلام است. اینکه متناسب مقام و همینطور محتوا باشد. هر چند این را با ذوقشان میدانسته اند و حتّی گاهی اشاراتی به آن داشته اند ولی به شکل خودآگاه و برجسته تبدیل به بابی مهم که در موردش بحث کنند و اغراضش را استنباط کنند نشده است.
👈همین امر باعث شده که لحن و موسیقی را عمدتا ماهیتی بدیعی برای کلام بدانند که بیرون از بلاغت آن و از محسّنات آن است و عجیبتر آنکه در علم بدیع هم از آن بحثی نکرده اند.
⬇⬇⬇
👈لحن و موسیقی هم از ابواب دانش معانی است از آن حیث که زمینه برای کدگزاری معانی ثانوی است و هم از ابواب دانش بدیع است از آن جهت که میتوان به شکل مطلق از آن استفاده کرده و اگر منافاتی با بلاغت کلام نداشته باشد بر زیبایی آن افزود.
⚪️حال که این مقدّمات را دانستیم باید گفت آن دعایی که مضمون مسألت و تضرّع و درخواست مغفرت دارد یک مقتضای حال خاص خودش را به شکل طبعی در عالم لحن و موسیقی میطلبد. آن هم صدایی محزون و خشیت و گریه آور نه صدایی مفرّح و بهجت افزا که به تعبیری انسان دوست دارد با آن بشکن بزند! این بی سلیقگی بلاغی یا عدم بلاغت است.
🚫چرا این دعا را در قالب این لحن و موسیقی میریزی؟! این یعنی بلاغتش را رعایت نمیکنی! اثرش را خنثی میکنی. طبع سلیقی که حالا این اصطلاحات را بلد نیست فقط این را احساس میکند که این نمیچسبد!
✋ولی اگر اینطور است چرا آن دوستمان میگفت زیبا میخواند؟! به نظرم چون این دوستمان آن را از حیث «بدیع مطلق» لحاظ کرده بود.
👈احتمال میدهم چون چندان به معنا توجّه نمیکرد یا نمیخواست با عمقش ارتباط برقرار کند عمدتا نظرش را خود زیبایی لحن و موسیقی جلب کرده بود لذا درک عدم تناسب نکرده و فقط زیبایی را درک میکرد! بسیاری همینطور هستند.
👈همین است که بازار این نوع بی بلاغتی خیلی داغ است! چون افراد خیلی وقتها در عالم موسیقی و لحن به بدیع مطلق توجّه دارند. آن را خادم و ابزار بلاغت لحاظ نمیکنند.
🔸إنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ بِالْحُزْنِ فَاقْرَءُوهُ بِالْحُزْنِ🔸
حالا که اینها را دانستیم متوجّه میشویم که چرا امام صادق علیه السلام همانطور که در کافی آمده است: «إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ بِالْحُزْنِ فَاقْرَءُوهُ بِالْحُزْنِ» یعنی این قرآن کریم خودش یک موسیقی طبعی دارد. آن هم لحنی محزون است. آنهایی که اهل باطن هستند میفهمند.
👈گویا مانند صدای محزون نی است که از نیستانش بریده شده است و دارد مینالد. از آن بالا بالاها که عالم اتّحاد و عشق و یگانگی و احکام است به پایین نازل شده و مدام از وطنش دور شده و اینگونه دچار جدایی و تفصیل گشته است. گویا محزون است.
👈از آن طرف هم مناسبت حال ما در دوری از معانی قرآنی و سرچشمه ی نور و هبوط در دار ظلمت این است که با صدای محزونی با تلاوت این آیات به یاد آن عوالم نور افتاده و از دوری خود بنالیم و با چنگ زدن به ریسمان آیات بخواهیم به وطن اصلیمان برگردیم.
👈از اینجاست که بلاغت قرآن خواندن تلاوت آن با صوت حزین است. همین است که معمولا ترتیل در مقام صبا یا گاهی بیات را خود انسان هم میفهمد تناسب بیشتری دارد؛ به تعبیر امیر المؤمنین در باب تلاوت قرآن کریم: «أَفْزِعُوا قُلُوبَكُمُ الْقَاسِيَة»
👈در روایت دیگری در کافی امام صادق علیه السلام میفرمایند خداوند متعال به حضرت موسی نیز وحی فرستاد که هر وقت میخواهی تورات را بخوانی مانند یک بنده ی ذلیل فقیر با صوتی حزین برایم بخوان!
📖«إِذَا وَقَفْتَ بَيْنَ يَدَيَّ فَقِفْ مَوْقِفَ الذَّلِيلِ الْفَقِيرِ وَ إِذَا قَرَأْتَ التَّوْرَاةَ فَأَسْمِعْنِيهَا بِصَوْتٍ حَزِينٍ»
🔻رفقا هنر با صوت حزین و نغمة رخیمة تلاوت کردن و دعا خواندن را یاد بگیریم. خیلی اثر دارد. قلب انسان را خاشع میکند. به شکلی راهی برای فهمیدن و اثر کردن بیشتر قرآن و ادعیه بر قلبمان است🔺
🔹برخی طوری میخوانند که از نوع بدیع مطلق است. به تعبیر بنده نوعی «تفسیر به رأی بلاغی» میکنند. نوعی تأویل بلاغی است. نباید ترویجش داد و باید از آن حتّی الامکان پرهیز کرد. تفسیر به رأی بلاغی داستان مفصلی دارد که باید جای دیگری در موردش بحث کنیم.
👈سرّ زیبایی تلاوتهای منشاوی همین است. سرّ زیبا بودن برخی تلاوتهای مصطفی اسماعیل همین است. گاهی برخی تلاوتهای سید متولّی عبد العال را که میشنوم هر چند بسیار زیباست ولی به نظرم در بسیاری از مواقع زیباییش از سنخ بدیع مطلق است و ربطی به قرآن کریم و مقتضای حال آیاتش ندارد.
باسمه تبارک و تعالی (۹۲۴)
«رگ عوامی در آخوند خوب!»
«پرهیز از توهّم و علم زدگی روشن فکر مآبانه»
🔹به یکی از طلاب فاضل با توجّه به ملاحظاتی عرض کردم شما بروید از فلان عالم بزرگوار اجازه ی استخاره با تسبیحشان را بگیرید! با توجّه به اینکه ایشان با روحیه ی علمی بنده آشنا بود برایش خیلی تعجّب داشت!
✋آخر شما و استخاره؟! آخر شما و استخاره آن هم با تسبیح؟! آخر شما و استخاره با تسبیح و آن هم اجازه گرفتن برای چنین استخاره ای؟!😀
🔸یک حرف خوبی زد که هر چند در بنده شاید تطبیق نکند ولی کلا جالب بود! گفتند تا کنون پیش چند عالم مهم و مورد اعتمادی که رفته ام در همه شان نوعی به تعبیر ایشان خرافی گری دیده ام!
✋منظورش همین رگ عوامی یا نوعی روحیه ی غیب گرایی در برخی امور معنوی بود.
🔹میگفت فهمیده ام ملاک یک آخوند خیلی ملّا و قابل اعتماد همین رگ عوامانه غیبگرا است والّا خطرناک است.
🚗در ماشین مشغول رانندگی بودم که به یاد کلام ایشان افتادم و به ذهنم وجهی برای آن خطور کرد.
🔻انسان منصف و حق طلب و با جنبه ای که سالها از روی صدق به دنبال دانش باشد خوب ماهیّت و سنخ علم خودش را میشناسد. میفهمد این عظمت عالم هستی و عجایب و غرائب آن تناسبی با کمیت و کیفیت دانسته های او ندارد تا بخواهد آن را به دانستههایش تقلیل داده و تأویل ببرد. این را نوعی تکبر و توهم برای خودش میبیند🔺
💭به یاد ابن سینا آن باهوش روزگاران افتادم که چه زیبا سعی کرده همین روحیه را در نمط دهم اشارات در تبیین اسرار الآیات به فلاسفهی بعضا متوهّم زمان خودش بیاموزد! آخر ابن سینا آن قهرمان عرصه ی برهان کجا و تلاش برای تبیین چشم زخم و ... کجا!
باسمه تبارک و تعالی (۹۲۵)
«آیا ائمه ی اهل سنّت علمشان را از امام صادق علیه السلام گرفتند؟!»
«تصحیح تصورات در زمینه جایگاه امام صادق علیه السلام در بین عامه و خاصه»
🔹شب شهادت مولایمان امام جعفر صادق علیه السلام برای عرض ارادت در مراسم عزاداری بعد از نماز نشستم. سخنران محترم در ضمن صحبتهایشان گفتند که برای مجلسی که علمای اهل سنّت بودند ایشان را برای سخنرانی دعوت کرده بودند و ایشان نقش امام صادق علیه السلام را در علم ائمه ی عامّه بیان نمودند.
👈بعد اضافه کردند دیگر این را آنجا نگفتند که اساسا امام صادق علیه السلام مانند بارانی بودند که باعث رویش درختان و گلهای زیبا شدند. در این بین خس و خاشاک و علفهای هرز هم طبیعی بود رشد کنند و این اقتضای عمومیّت بارش بود. اگر آنها علمی هم دارند به خاطر امام صادق علیه السلام است.
💡به ذهنم رسید مطلبی در این زمینه بنویسم. این انگاره عجیب که ائمه ی اهل سنّت مانند ابو حنیفه و مالک و شافعی و ابن حنبل بی واسطه یا با واسطه شاگرد امام صادق علیه السلام بوده اند خیلی شایع شده است.
✋برخی گمان میکنند این نوع نگاه کردن به تاریخ نشانگر عظمت امام صادق علیه السلام و مکتب تشیع خواهد بود.
👈ولی به گمانم اینگونه تصوّرهای خام و دور از واقع نه تنها خدمتی به امام صادق علیه السلام و تشیّع نیست بلکه باعث دورتر شدن از درک واقعیات تاریخ و ریشه ی مشکلات و عمق نورانیت امام صادق علیه السلام هم هست.
🚫ممکن است منصفین و مطّلعین عامّی مذهب هم با شنیدن چنین حرفهای دور از واقعیت و نتایجی که از آن میگیرند آن را نشانه ای بر ضعف شیعه و اهل گزافه گویی بودن آنها بدانند.
⬇️
🔹سالها با تاریخ سعی کردم بدون واسطه انس داشته باشم و مدّتها در رجال شیعه و سنّی مطالعه کنم و سیر شکل گیری مکاتب و علوم را از نزدیک بررسی کنم. خیلی سعی کردم در جزئیات تاریخ غور کنم و دیگر به فضل الهی از این مرحله ای که یک نقلی بشنوم و بخواهم کلّ تاریخ را مبتنی بر آن در ذهنم نقاشی کنم گذشته ام.
👈این درست است که امام صادق علیه السلام از نظر زمانی بر ائمه ی اربعه عامّه مقدّم است و این چهار تن یا بی واسطه مانند ظاهرا ابو حنیفه و تا اندازه ی محدودی مالک بن انس چیزهایی از امام صادق علیه السلام شنیده اند و یا با واسطه مانند شافعی و ابن حنبل مطالبی از حضرت اخذ کرده اند
✋ولی هرگز این را نباید به معنای آن گرفت که علم آنها ربط معناداری به امام صادق علیه السلام داشته است. اساسا مفهوم شاگرد در فضای حدیثی یک مفهوم خاصی است. همینکه کسی از دیگری مقداری حدیث اخذ کند از جهتی در آن چند حدیث شاگرد اوست.
👈لذاست که شاگرد به سادگی میتوانست اعلم از استاد باشد یا بشود. لذاست که به این معنا گاهی یک شخص ده ها استاد میتوانست داشته باشد که گاهی بسیار بیشتر از علومش را از آنها گرفته باشد.
✋نه اینکه معنایش این باشد که این فرزند علمی اوست و چیزی جز آنچه امام صادق علیه السلام گفته نداشته! اصلا اینها در تاریخ گفتن ندارد! اینگونه آبرو ریزی تاریخی نکنیم!
🚫حالا نروید بگردید دنبال کلام فلان آیت الله یا بهمان عالم بزرگوار و نقضش را بیاورید. دیگر با جنبه باشید. و باز نروید بگردید یک لیستی از نام علمای عامّه را بیاورید که میگویند بزرگان ما شاگرد امام صادق علیه السلام بوده اند! مثلا نام ابن صباغ مالکی یا شبلنجی شافعی یا ابن حجر هیثمی تا آلوسی و از معاصرین مثلا محمد ابوزهره را ردیف کنید و بخواهید آنچه گفته شد را ابطال کنید!
👈معنای این شاگردی چیز دیگری است و فضای احترام آمیز این بحثها امری قابل فهم است. عمق اختلاف خیلی عمیقتر از این حرفهاست.
✔کسی اندکی با مذاهب فقهی عامّه و یا کتب حدیثی معتبر آنها مانند صحیح بخاری و مسلم و مسند ابن حنبل و موطأ مالک یا کتب فقهی و اصولی شافعی مانند الامّ و الرسالة آشنا باشد میفهمد ربطی به امام صادق ما ندارد. آنها جریان دیگری را نمایندگی میکنند.
✋برای فهم عظمت امام صادق علیه السلام که نباید تاریخ را بد فهمید و بد گزارش کرد!
👈امام صادق علیه السلام نقش خاصی جز در نقل برخی روایات خیلی جزئی و بعضا مهم در تاریخ دانش اهل سنّت ندارد. آنها تاریخ خودشان را دارند که با سقیفه شروع شد و نسل به نسل علمایی پیدا کردند که کاملا شناخته شده هستند و ابناء علمی آنها چند نسل بعد در نیمه ی دوّم قرن دوّم معاصر امام صادق علیه السلام هستند و در سرتاسر دنیای اسلام پخش شده اند.
✋ابو حنیفه و مکتب فقه قیاسی او آخر چه ربطی به امام صادق علیه السلام دارد؟! حالا مدام تکرار میکنند: «لو لا السّنتان لهلک النّعمان» این مطلب اگر درست باشد باید به عنوان یک تعارف فهمیده شود و یا چیزی که ما نمیدانیم.
👈ولی آن ابوحنیفه ای که میشناسیم و مکتبی که داشته ربطی به امام صادق ما ندارد. همانطور که شاگردان بزرگش مانند ابو یوسف و محمد بن حسن شیبانی هم ربطی به ائمه علیهم السلام نداشتند.
👈اصلا مالک بن انس با وجود اینکه سالها معاصر و هم شهری امام صادق علیه السلام بوده به شکل خیلی معناداری از امام صادق علیه السلام در موطّأ خود نقل حدیث نمیکند. باز نروید یک حدیثی پیدا کنید که مالک در مورد حضرت چنان گفت! چیزی که تاریخ زندگی مالک تکذیبش میکند!
👈مذهب مالکی اصلا ابتنائی به امام صادق علیه السلام ندارد. مکتب شافعی و حنبلی هم همینطور است.
🔴بله چیزی که هست امام صادق علیه السلام نقش بی بدیلی برای شیعه داشتند. بعد از نهضتی که امام باقر علیه السلام در فضای علمی شیعه آغاز کردند امام صادق علیه السلام دیگر کار را در نشر علم بین مخصوصا شیعیانشان به جایی رساندند که از منظر فقهی و علمی و معرفتی از عامّه و رجوع به علمای آنها بی نیاز شده و آنها را به یک استقلال فرهنگی رساندند.
👈کسی که با فضای شیعیان زیدی آشناست میفهمد چه امر مهمی است. زیدیان چنین استقلالی را از فضای فرهنگی علمی عامّه ندارند. چون امام صادق علیه السلام ندارند. این نهضت بزرگ همانطور که خود امام صادق علیه السلام به یکی از اصحابش فرمودند و مرحوم کلینی نقل کرده با امام باقر علیه السلام شروع شد:
📖«كَانَتِ الشِّيعَةُ قَبْلَ أَنْ يَكُونَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ هُمْ لَا يَعْرِفُونَ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ حَتَّى كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ فَفَتَحَ لَهُمْ وَ بَيَّنَ لَهُمْ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ حَتَّى صَارَ النَّاسُ يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا كَانُوا يَحْتَاجُونَ إِلَى النَّاسِ وَ هَكَذَا يَكُونُ الْأَمْر»
⬇⬇
👈ولی این کار بزرگ را همانطور که مرحوم کلینی نقل کرده امام صادق علیه السلام به کمال رساند؛ هشام بن سالم جوالیقی در حدیثی صحیح از امام صادق علیه السلام نقل میکند که:
📖«لَمَّا حَضَرَتْ أَبِي ع الْوَفَاةُ قَالَ يَا جَعْفَرُ أُوصِيكَ بِأَصْحَابِي خَيْراً قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ اللَّهِ لَأَدَعَنَّهُمْ وَ الرَّجُلُ مِنْهُمْ يَكُونُ فِي الْمِصْرِ فَلَا يَسْأَلُ أَحَداً»
👈نقل دیگرش را صاحب اثبات الوصیة اینگونه نقل کرده است که امام باقر علیه السلام هنگام رحلتشان به امام صادق علیه السلام فرمودند:
📖«يا أبا عبد اللّه! اللّه اللّه في الشيعة. فقال أبو عبد اللّه: و اللّه لا تركتهم يحتاجون الى أحد»
👈از طرفی امام صادق علیه السلام به عنوان فرزند رسول الله و به گونه ای بزرگ بنی هاشم و همینطور یک عالم بزرگ و محدّث بزرگ ثقه و یک انسان بزرگوار خیلی در فضای اهل سنّت هم برجستگی فرهنگی داشت. خیلی مورد احترام بود.
👈مخصوصا از منظر سیاسی ایشان خیلی برجستگی داشت. نگاه ها به ایشان بود. اینها چیزهایی خیلی بالاتر از فضاهای علمی آن زمان بود. ابعاد سیاسی و اجتماعی داشت.
🚫اصلا امام صادق علیه السلام با امثال مالک و ابو حنیفه قابل مقایسه نبود. با سفیان ثوری و سفیان بن عیینه و امثال اینها قابل مقایسه نبود. بعدا این مقایسه ها در کتابها و در فضاهای علمی به وجود آمده است. اینها در تاریخ بزرگ شده اند و در آن زمان نزد برخی شاگردانشان بزرگ بودند ولی وضعیت امام صادق علیه السلام اصلا چیز دیگری بود. به گونه ای رقیب خلیفه بود. امام شیعه بود.
🔹هر چند عامّه فکر میکردند شیعیان به حضرات دروغ میبندند. از طرفی به دلیل شدّت تقیه ی حضرات علیهم السلام اهل سنّت گاهی برای شنیدن حدیث و اخذ علم خدمت ایشان هم میرسیدند. ولی آن طور که برای بنده روشن است در همان زمان افراد دیگری را در فضای علمی برجسته تر میدانستند.
✋حالا شاید تعارف کنند و نگویند ولی واقعیّت روشنی است. اگر قضیه جدی شود آن وقت میبینید که مثلا سفیان ثوری یا مالک بن انس عظمت بیشتری واقعا برای آنها دارد.
👈بلکه اگر جدی تر هم شود ابائی هم ندارند از اینکه بگویند ایشان به دیگر علمای عامّه نمیرسند! بلکه اگر مسأله جدّی تر شود حتّی در میزان وثاقت و ضابطیت حدیثی ایشان هم تشکیک میکنند کما اینکه در برخی کتب رجالی عامّه دیدم که برخی از قدماء رجالیون آنها حضرت را به شکلی تضعیف کرده اند!
👈اگر میخواهید عمق تفاوت علمی و استقلال شیعه و سنی را ببینید و اینکه جایگاه امام صادق برای شیعه کجاست و برای سنی کجا کافی است اسانید کتاب شریف کافی را با اسانید صحیح بخاری و مسلم مقایسه کنید.
👈در صحیحین آنها تنها چیزی که یافت نمیشود نامی از امام صادق علیه السلام ماست. آخر کجا مدیون و شاگرد امام صادقند؟! اصلا دو تا دنیای مختلف حدیثی اند. آن وقت است که عظمت امام صادق علیه السلام در نشر علوم را میفهمیم. اینکه یک تنه چه حماسه ی علمی در شیعه ایجاد کرده اند.
👈حالا برای ما که این حرف اوج انحراف است ولی به نظر بنده یک عالم سنّی واقعی اگر نخواهد تعارف کند و واقعا صادقانه حرف بزند باید همین را بگوید که امام صادق جایگاه ویژه ای در دنیای علم ندارد. آنها به خاطر تعارفشان ترجیح میدهند شیعه را متّهم کنند نه امام شیعه را! سابقا در بذل الخاطر ۲۷ مطلبی در این زمینه نوشته بود.
👈یکبار وقتی بحث جدّی شده بود دیدم ابن تیمیه که باطن گویای عامّه است صریحا در منهاج السنّة گفت امثال طبری و دیگر بزرگان عامّه آن زمان مانند ابن حنبل به مراتب از امثال امام هادی و امام عسکری علیهما السلام ما عالمتر بوده اند!
👈برخی از عامه نیز مانند سکونی و حفص بن غیاث و مقاتل بن سلیمان و... هم مدّتی نزد حضرت حتّی حاضر میشدند تا سماع حدیث کنند ولی نزد دیگران هم بیشتر میرفتند. امری طبیعی بود.
🔹اصلا فضای علم در دنیای عامه تاریکتر از آن است که بتواند نورانیّت امام صادق علیه السلام را ببیند! همانطور که فضای فرهنگی آنها تاریکتر از آن بود که با وجود فضائل باهره امیر المؤمنین بتوانند برتری مطلق ایشان را بر دیگر صحابه ببینند. خیلی فضا را شلوغ کرده اند!
👈باز نروید بگردید و یک نقلی پیدا کنید که مثلا ابو حنیفه گفت اعلم علما جعفر صادق علیه السلام است. چون عالم به اختلافات است. چون هم در فضای تعارفات است که خود آنها هم جدّی نمیگیرند و هم چنین معنایی از علم اصلا قدح بر حضرت است.
👈در چنین فضایی بود که تشیّع و شاگردی خاص شخصی مانند ابان بن تغلب که خود از بزرگان دانش آن زمان بود اینقدر مورد احترام و تکریم امام باقر و امام صادق علیهما السلام واقع میشد.
👈میفرمودند خوشحالیم تو شیعه ای و مردم میبینند چنین عالم بزرگی شاگردی ما را میکند! ببینید داستان چه خبر بوده! بلکه ظاهر نقلها طوری است که وقتی ابان بن تغلب مدینه می آمده گویا نزد مردم از نظر علمی شاید احترام بیشتری داشته است.
⬇⬇⬇
👈همین است که مرحوم کلینی در نقل دیگری در کافی از سدیر نقل میکند که با امام باقر علیه السلام در خانه ی خدا بودیم و صحبتهایی فرمودند و سپس فرمودند سدیر! میخواهی به تو بگویم اینهایی که مانعهای بزرگ دین خدا هستند چه کسانی هستند؟!
👈سپس به آن طرف اشاره کردند که ابو حنیفه و سفیان ثوری حلقه هایی علمی تشکیل داده بودند و مردم دورشان حلقه زده بودند. سپس فرمودند:
📖«هَؤُلَاءِ الصَّادُّونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ بِلَا هُدًى مِنَ اللَّهِ وَ لَا كِتَابٍ مُبِينٍ إِنَّ هَؤُلَاءِ الْأَخَابِثَ لَوْ جَلَسُوا فِي بُيُوتِهِمْ فَجَالَ النَّاسُ فَلَمْ يَجِدُوا أَحَداً يُخْبِرُهُمْ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ عَنْ رَسُولِهِ ص حَتَّى يَأْتُونَا فَنُخْبِرَهُمْ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ عَنْ رَسُولِهِ»
⚪ولی امام صادق علیه السلام حقیقتا در فضای شیعه انفجار دانش کردند. خود عامّه در روایاتشان نقل کرده اند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند بعد از من زمانی میرسد که شخصی در مدینه ظهور میکند که کسی اعلم از او نخواهد بود:
«یوشک أن یضرب الناس أکباد الابل بطلبون العلم فلا یجدون احدا اعلم من عالم المدینة»
👈یکی از مشکلات حدیثی عامّه این است که این شخص کیست؟ به هر کسی که تطبیقش کنند درست در نمی آید. علم آنها طوری نیست که مثلا مالک بن انس را بتوانند مصداق آن معرّفی کنند. بقیه مذاهبشان چه بگویند؟! و اصلا مگر مالک چنین جایگاهی دارد؟!
👈ولی این شیعه است که به راحتی میتواند آن را به کشّاف حقائق امام جعفر صادق علیه السلام تطبیق کند. علم اهل سنّت عمدتا همان غث و سمینی است که از روایات نبوی صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که البته در نزد آنها هم بسیاری از حقائق دینی یافت میشود.
✋نباید گمان کنیم هر چه در روایات و فرهنگ عامّه هست بی ریشه است! در روایت صحیحی مرحوم صفّار در بصائر نقل میکند که محمّد بن مسلم با تعجّب از امام صادق علیه السلام پرسید که برخی از روایات شیعه را در دست سنی ها هم میبینیم.
👈حضرت فرمودند چه تعجّبی دارد؟! نکند فکر میکنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بیکار بود و علوم را نزد امّتش پخش نکرد؟! نه نه! پیامبر به همه جا علوم و معارف را منتشر کرد ولی اصل علم و میزان آن نزد ماست:
📖«قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّا نَجِدُ الشَّيْءَ مِنْ أَحَادِيثِنَا فِي أَيْدِي النَّاسِ قَالَ فَقَالَ لِي لَعَلَّكَ لَا تَرَى أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَنَالَ وَ أَنَالَ ثُمَّ أَوْمَأَ بِيَدِهِ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ إِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ عِنْدَنَا مَعَاقِلُ الْعِلْمِ وَ ضِيَاءُ الْأَمْرِ وَ فَصْلُ مَا بَيْنَ النَّاسِ»
👈به همین قیاس میتوان در مورد اهل کتاب و نشر معارف الهی توسط حضرت موسی و عیسی و دیگر انبیاء علیهم السلام هم بیان مشابهی آورد. آری دین اسلام و سپس تشیع راستین مهیمن بر معارف آنهاست.
👈اهمیت روایات امام صادق علیه السلام مخصوصا از اینجاست که با تأکید ایشان روایاتشان توسّط اصحابشان از همان ابتدا بسیاری نوشته شد و با طرق قابل اعتماد در تاریخ ثبت شد.
👈طوری که حتّی اگر اهل کتاب و یهود و نصارا هم بخواهند حضرت موسی و حضرت عیسی علیهما السلام و حقائق مذهبشان را بدانند باید بگردند ببینند امام صادق علیه السلام چیزی در این زمینه فرموده است؟! اینقدر گنجینه ی روایات امام صادق علیه السلام ارزشمند است.
👈راستی که بسیاری از این گنجینه ی بسیار بسیار با عظمت روایات امام صادق علیه السلام هنوز هم بکر و ناب مانده است. شاید تعجب کنید ولی حتّی در حوزه های ما هم بسیاری از اینها خوانده نمیشود و همینطور مانند قرآن کریم مهجور مانده است.
👈علم را باید در قرآن کریم و این احادیث نورانی یافت. مخصوصا از آنهایی که با توصیه حضرت و تلاش اصحابشان با طرق قابل اعتماد رسیده است.
باسمه تبارک و تعالی (۹۲۶)
«تأثیر رسانه در تحقق انقلاب اسلامی و انقلاب مهدوی»
🔹برای اصلاح موهای سر و صورت به حمام رفته بودم. بدون هیچ مناسبتی یکی از آن خطورات سرگردان آمد. شاید عجیب باشد ولی مضمون خطور این بود: «تأثیر رسانه در تحقّق انقلاب اسلامی»!
👂گویا نوای امام راحلمان را شنیدم که: ای علمای اسلام به داد اسلام برسید و صدایش به همه جای ایران میرسید.
✔همیشه ی تاریخ مانع اساسی رسولان و هادیان راه حق این بوده که چطور این صدای بیدار کننده ی فطرتها را با نبود امکانات و وجود موانع به گوش جان خلق الله برسانند!
💭ولی به نظرت اگر این بلندگو و نوار کاست و امکانات حمل و نقل و دستگاه چاپ اعلامیه و دیگر امکانات نوین برای تبلیغ و رساندن صدا به مردم نبود مردم میتوانستند صدای امام راحلمان را بشنوند و این انقلاب میتوانست به پیروزی برسد؟! واقعا سؤال تأمّل برانگیزی برایم بود!
✋دشمن کی فکر میکرد آن وسائل و امکانات نوینی که با آن بر سر فضاهای دینی میزد به ضررش تمام میشود.
✔فضای مجازی نیز بعید ندان که همینطور شود! الآن را نبین که جولانگاه ناپاکی و قتلگاه جوانان ماست. بعید ندان این فضا هم روزی وبال طواغیت و ناپاکان عالم شود. این نادانان نمیدانند! هر چه ماهیت و ابزار تبلیغ و رساندن پیام است در نهایت به ضرر آنهاست.
👈ابزار اطلاع رسانی و تبلیغ جهانی نوید بخش پیام آور و دادگستر جهانی است. هر چقدر هم در تبلیغات سوء ماهر باشند آخر الامر دروغ و فریب رسوا میشود. آن وقت است که همین ابزاری که بزرگترین ابزار شرارتشان بود بزرگترین ابزار هدایت خواهد بود إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَريب
باسمه تبارک و تعالی (۹۲۷)
«ماجرای وقت ملاقات پسر مقام معظّم رهبری»
«لَوْ عَلِمْتَ مَا مَنْزِلَةُ الْمُؤْمِنِ مِنْ رَبِّهِ مَا تَوَانَيْتَ فِي حَاجَتِه»
🔹بنده خدایی با بنده درخواست ملاقات داشت. نمیدانم چرا چندان تمایلی به آن نداشتم! شاید بی دل و دماغ بودم و شاید هم ...! خدا رحم کند!
📖«عَبَسَ وَ تَوَلَّى *أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى*وَ ما يُدْريكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى*أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى»
💡به دلم افتاد اگر این شخص پسر یا نوه ی رهبرت هم بود باز اینطور بودی؟! اینطور بی میلی میکردی؟! والله نه تنها شادمان بودی بلکه به این دیدار افتخار هم میکردی!
✋میدانی چرا اینطور برایت فرق میکند؟ برای آن مضاف الیه است. برای آن اضافه و نسبت بین آن فرزند و یا نوه با رهبر عزیزت است. چون بوی رهبرت را میدهد. یا اگر خالص هم نباشی بوی انتساب به قدرت برتر مملکت را میدهد.
👈بگو ببینم خدا نزدت بزرگتر و محبوبتر و مقتدرتر است یا این رهبری که بنده ای از بندگان اوست؟! کدام مضاف الیه نزدت برتر است؟! اضافه و نسبت بین این شخص با خدایت برتر و شریفتر است یا آن اضافه و نسبت بین آن فرزند و نوه با رهبرت؟! کجای کاری؟!
📖«لَوْ عَلِمْتَ مَا مَنْزِلَةُ الْمُؤْمِنِ مِنْ رَبِّهِ مَا تَوَانَيْتَ فِي حَاجَتِه»
👈مگر نمیدانی این شخص مخلوق خداست! عیال خداست! چرا وقتی آمد از اینکه یکی از مخلوقات خدا برای حاجتی نزدت آمده از عمق درون خرسند و شادمان نشدی؟! به آمدنش افتخار نکردی؟! مگر خدایت نفرمود:
📖«الْخَلْقُ عِيَالِي فَأَحَبُّهُمْ إِلَيَّ أَلْطَفُهُمْ بِهِمْ وَ أَسْعَاهُمْ فِي حَوَائِجِهِمْ»
باسمه تبارک و تعالی (۹۲۸)
🍏«چیدن میوه ی شهادت»🍏
🔹نمیدانم چه شد بعد از نماز در مسجد به فکر شهادت افتادم. خوشا به حال آنها که مرگشان شهادت بود. «أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْعَلَ وَفَاتِي قَتْلًا فِي سَبِيلِكَ تَحْتَ رَايَةِ نَبِيِّكَ مَعَ أَوْلِيَائِك»
💭 به یاد کلام یکی از اولیاء الهی افتادم که فرموده بودند این شهدا زیرکترین تاجران عالم انسانیّت بودند. کیمیاگرانی که روغن ریخته جان فانی را نذر امام زاده کردند! زهی تجارت!
💡به دلم افتاد شهادت تنها خون ریخته و جان رفته که نیست! شهادت یک مقام، درجه و مرتبه است. اگر شهید نشدی مقام شهید که هست. بلکه بالاتر از مقام شهید!
🔸شرطش این است که اهل اطاعت خدا و رسول باشی تا راهرو صراط آن «أنعمت علیهم»ـهایی شوی که روز و شب طالب انعام ویژه ی الهی آنانی! «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ ...»
🔹رفقا در دار هستی مقامی هست که از سنخ درجه ی قرب و رضایت خداوند متعال است. یکی از راه های وصول به آن شهادت است. ولی راه های دیگری هم دارد که به مقام این شهدا میتوان رسید.
🍏شهادت یک میوه ای دارد. آن میوه اش همین حالت ایستادن تا پای جان در راه حق و خداوند است. این را بچین! همانکه مولایمان حسین نشانش داد که (یا بنی اصبر علی الحق و ان کان مرّا). این صبر همان روح شهادت است.
🔸حتّی میتوان از مقام شهید هم عبور کرد. مانند مقام عالم شهید پرور که از مقام شهید هم برتر است. راستی اگر ریخته شدن خون جسم در جهاد اصغر چنین است ریخته شدن خون گلوی انانیتها در جهاد اکبر دیگر چه اجری خواهد داشت؟! (ما المجاهد فی سبیل الله باعظم درجه ممن قدر فعفّ)
باسمه تبارک و تعالی (۹۲۹)
«گیرم بخشید تو چگونه خودت را میبخشی؟!»
🔹تا حالا چند باری در باب استغفار نوشته ام. استغفار از آن توجّهاتی است که تا نفس میکشیم به آن نیاز ضروری داریم. خدایا این نواقص و خطاها و معصیتها را میبینی؟! مگر با لطف تو ...!
🔻استغفار دمیدن روحی توحیدی در مبارزه با تاریکی ها و زدودن زنگارهاست! تا انسان با حول و قوّه ی الهی و بیرون از یأسها و غرورها و أنانیّتها به تطهیر وجودش بپردازد!🔺
🔸مدّتی است دیگر نگرانیم از آن طرف ماجراست. اینکه حالا فرض کن بخشید! با شرمندگی بعدش چه میکنی؟! چرا اینقدر خودخواهانه به مسأله نگاه میکنی! با آن همه کرامت و بزرگواری که میکند چه میکنی؟! او که: «لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَه» بود.
🔹با دهن کجی ات به اویی که همه چیزت از او بود و خیرت را میخواست چه میکنی؟! با این بخشش دوباره اش چه میکنی؟!
💔اگر خودش دستی بر دلمان نکشد آنقدر عذاب این شرمندگی بالاست که شاید خودمان باشیم بگوییم خواهش میکنم نبخش! اینقدر بزرگواری نکن! اینقدر بیچاره ام نکن! اینقدر با لطف و کرمت عذابم نده!
💭فکر کن رهبرت با آن عظمتی که در نگاهت دارد مهمان منزلت شده! میخواهی غذا بیاوری! از روی غفلت همه ی خورشت روی سر و لباس رهبرت بریزد! آیا بیشتر به دنبال عذرخواهی خودخواهانه هستی یا از روی حیای عاشقانه میخواستی اصلا دیگر نبودی و اینطور نمیشد! گیرم او تو را بخشید ولی خودت میتوانی تا عمر داری خودت را ببخشی؟!
✋اگر هم بخشید باز خودت را از حدّ تقصیر خارج نکن و به آن عائشه نفست بگو: «يَا عَائِشَةُ أَ فلَا أَكُونُ عَبْداً شَكُورا»
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۰)
«نکاتی پیرامون فیلم میان ستاره ای»
«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقيكُمْ»
🔹شب جمعه جایی مهمانی بودیم. وقتی برگشتیم دیدم تا اذان شاید کمتر از ۳ ساعت مانده! خیلی وقت بود به پیشنهاد خانواده قرار بود یکبار با هم فیلم میان ستاره ای (Interstellar 2014) ساخته ی کارگردان مشهور انگلیسی آمریکایی کریستوفر نولان را ببینیم. استخاره کردم و خوب آمد.
👈ارزش دیدن هم برای آشنایی با برخی تفکرات و جهان بینی های مادی امروزی دارد. دقیق و مبتنی بر نظریات و فرضیات رایج فیزیکی ساخته شده است. مخصوصا چون فیلمی جهانی و مشهور است و به همین دلیل یک مثالی شده که میشود برای بیان نکات به آن ارجاع داد.
✔️آنچه من دیدم تلاشی مذبوحانه برای نجات کیهانی عقیده ی الحادی و برون رفت از چالشهای آن بود. آنهم یک برون رفت قهرمانانه که نه تنها آن را از موضع ضعف خارج کند بلکه نقطه ی قوّتی هم برای خودش قلمداد کند! نوعی فرار رو به جلو! عظمت هستی را با یک چشم بندی ماهرانه به نفع ساینس و تمدّن نوین مصادره و فاکتور میکند! توجّه به عجایب این پهنه ی بی کران آسمانها را در فضا و امتداد نوعی نگاهی الحادی آزاد میکند.
👈اینکه هیچ غیب و ماوراء و نیروهای روحانی در کار نیست و انسان باید خودش با توسّل به علم و پیشرفت دانشش و امیدواری به آینده دانش بر مشکلاتش غلبه کند. با یک هنر نمایی سعی کرده بود تا حتّی در دل کیهان هم برود و این عظمتها را به تصویر بکشد ولی به بیننده لحظه ای اجازه توجّه به احتمال وجود یک صانع مجرّد و یک مدبّری به نام خدا ندهد.
⬇️
👈آنچنان باور به نظام مدرن بشری و غرور قارونی علم پرستانه در آن موج میزند که حتّی بحرانهای لا ینحلّ ناشی از این نوع عقلانیّت مدرن مانند بحران زیست محیطی را میخواهد با رجوع دوباره به اصول همین مدرنیته یعنی اعتماد افراطی به خود بسندگی علم انسانی و خوش بینی محض به آینده و توسّل به دست مشکل گشایی به نام پیشرفت حل کند!
👈مشکل آفرین میخواهد خودش را در سیمای ناجی نشان دهد. به عبارتی میخواهد هرگونه بن بستی که بشر را به تجدید نظر در افراطش پیرامون اصول تمدّن نوین دعوت میکند را از گشوده و تصویری نجات بخش پیشا روی بحرانهای عمیقی که میتواند آینده ی تفکّر مادّی را به تاریکی فرو ببرد نشان دهد.
🔹ولی برهانش برای این امر چیست؟! این است که همین تکنولوژی است که دستگاه ام آر آی را برای تشخیص زودهنگام سرطان ساخته تا انسان دیرتر بمیرد! پس باید دیگر هیچ اشکالی نکنید! عجب! یا این است که همه چیز به قول داروین زیر سر تلاش برای بقاست. حتّی یاد فرزندان هنگام مرگ آخرین تلاش مغز برای بقاست.
✔راهکارشان چیست؟! تکیه بر یک سری فرضیّات جذّاب و اثبات نشده در فیزیک که با چاشنی خیال پردازی و قدرت موسیقی و جادوی سینما و جا سازی معمّاهای جذّاب و جملات و واژه های تأثیر گذار ... .
⚪برخی امور به خاطر تبارشان به گونه ای هستند که به شدّت انسان را به فکر فرو میبرند! دقیق و عمیق هستند! ولی هیچ دلیلی نداریم که هر فرضیه یا نظریّه ی دقیق و عمیقی حق هم باشند! در اینجا نیز با مطرح کردن برخی فرضیّات دقیق و عمیق که اصلا معلوم نیست حق هم باشند مخاطب را به خودشان مشغول میکنند!
👈مثلا این فیلم تصوّر عرفی را پیرامون مفهوم زمان و مکان به چالش میکشد و نشان میدهد که چطور پدری بعد از یک مسافرت فضایی جوانتر از دخترش که در حال مرگ است برمیگردد!
👈یا اینکه در اوج فیلم هنر پیشه اصلی وارد سیاهچاله میشود از نظریه ی نسبیت انیشتین استفاده شده که گویا بُعد زمانی در سیاهچاله تبدیل به بعدی مکانی میشود و زمان بسان یک سری اتاقهای مکانی قابل دسترسی میگردد!
👈همه ی زمانهای مختلف کتابخانه منزلش را میبیند که به شکل مکانی همه با هم در سیاهچاله وجود دارند! حالا برای فرضیه بد نیست ولی اینکه بد مستی کنند و آن را امری اثبات شده قلمداد کنند و بدون هیچ ملازمه ای بر تفکّر دینی با آن فخر فروشی کنند دیگر عجیب است.
👈میگویند ملا نصر الدّین میخ طویله اش را جایی فرو کرد و گفت اینجا وسط زمین است! هر کس هم قبول ندارد برود متر کند! حالا ایشان هم دارد از داخل سیاهچاله برایمان خبر میدهد! هر کسی قبول ندارد برود خودش ببیند!
👈در انتها هم در کمال ناباوری بعد از این همه تعسّف و تکلّف و تمحّل و ادّعاهای اثبات نشده و گزافه گویی های عجیب ولی با چاشنی سحر عظیم هنری فریاد یوریکا یوریکای این فیلم بلند میشود که دانش انسان بر همه ی مشکلات پیروز شد!
👈در آخر فیلم هم فضانورد خانم با بیرون آوردن کلاهش نشان میدهد که علم توانست سیّاره ی قابل سکونت جدیدی را پیدا کند! بشر دیگر پایبند زمین نیست! میتواند برای نجات خودش راه حلّی در سیّاه ی دیگری پیدا کند! اینقدر غرور و تکبّر! به چیزی نیاز ندارد.
✋خلاصه دنبال استدلال نباشید! آنچه هست ارائه ی یک تصویر برای باور پذیر کردن و داشتن یک تصوّر اوّلیه برای ایجاد تکیه گاهی برای زندگی و تمدّن مادّی و برون رفت از بحرانهای آن است. میخواهد خیالشان را خوش کند.
👈واقعا برای من که تأسّف آور بود! رسما با یک سری مغزهای کوچک زنگ زده ی خیالاتی مواجهیم! در این میان تلاش بی معنای سازندگان فیلم برای پیوند دادن این سرگردانی انسانی با مفهوم فداکاری و عشق دیگر از آن عجایب است. بیشتر نوعی تدلیس ماشطه است.
👈حالا ابتناء آن بر گزاره های فلسفی و انسان شناسی و جهان شناسی و فیزیکی بسیاری که باید از آن بحث کرد بماند! ولی یک چیزی که خیلی چشم آدم را میگرفت نوعی تلاش بی ثمر برای زنده ماندن بود.
👈اینکه هیچ زندگی جز همین زندگی دنیا وجود ندارد. اینهایی که میمیرند در واقع نفله شده اند! هیچ و پوچ شده اند. همه باید بجنگند تا بتوانند این دنیا زندگی کنند. هیچ پاسخی در مواجهه با پرسش فلسفه ی زندگی و مرگ نداشت. معنای زندگی در آن ذبح شده است.
👈ولی به شکل ضمنی یک حالتی در این نوع مرگ گریزی وجود دارد. آن هم نوعی توهّم عجیب که گویا انسان میتواند تا ابد زنده بماند! گویا همه میدانند که روزی میمیرند ولی این را باور ندارند وطوری رفتار میکنند که میتوانند هرگز نمیرند!
👈به خاطر همین باور و نگرش وجودیشان است که چندان چالش مرگ آنها را به کام خود فرو نمیبرد! واقعا فکر میکنند نوعی خلود دارند و مردن خودشان را باور ندارند! همه ی این هیاهوها زیر سر همین است. یحسبُ أنّ علمَه أخلَده! طوری زندگی میکنند که زبان حال این است که دارند قسم میخورند که ما لهم من زوال!
⬇⬇
👈این همان حقیقتی است که قرآن کریم در آیاتی آن را تذکّر میدهد و میفرماید:
📖«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون»
🔹خب اینها و مثل اینها در مورد نقد این فیلم مشهور بود. قصد اطاله کلام هم نداشتم. ولی با همان نوع نگاه ایمانی که به این فیلم داشتم یک سری حالاتی برایم به وجود آمد که آنها هم برایم جالب بود. وقتی این فیلم را میدیدم برخلاف جریان فیلم همینطور عظمت هستی وجودم را میگرفت.
👈اینکه چقدر ما کوچکیم و با چه عظمت بی انتهایی طرفیم! خدایا در این عالم چه خبر است؟! چه آفریدی؟! چه قصدی داشتی؟! ربّنا ما خلقتَ هذا باطلاً! این آسمانها خیلی با عظمت تر و پر رمز و راز تر از آن است که پوک و پوچ آمده باشد! یک عظمت و هیبتی از خالق هستی بر قلبم وارد میشد!
👈طوری که احساس میکردم هیچ مناسبتی بین من کوچک و مبدأ این عظمت بی پایان نیست! یک ذرّه ی بسیار بسیار بسیار ریزی در برابر این همه بزرگی! طوری شد که نزدیک سحر مدام دوست داشتم ذکر «یا عظیم یا عظیم» را با خودم زمزمه کنم.
👈ولی نوعی ترس و خشیت ناشی از هیبت این آفرینش من را گرفته بود. مانع انس شده بود. نوعی جلال و شوکتی که گویا میخواهد کوچکی انسان را به رخش بکشد!
👈بنده خدایی میگفت در عالم رؤیا دیدم روی یکی از این کرات آسمانی قرار گرفته ام! همینطور اجرام آسمانی را میدیدیم. یکباره این اجرام شروع به چرخش و حرکت کردند! یک احساس جدیدی در من تولید شد که تا آن زمان شبیهش را تجربه نکرده بودم. یک حس هیبت و خشیت عجیب که دل انسان را بلرزاند!
👈میخواستم انس بگیرم ولی گویا نمیشد! با خودم میگفتم چطور سابقا اینقدر راحت با چنین خدایی حرف میزدی! میدانستی در محضر چه عظمتی قرار میگرفتی! واقعا هیبتش می خواهد انسان را آب کند!
💡در همین حال این درک در وجودم قوّت گرفت که در برابر چنین خدایی هر گناهی ولو کوچک خیلی بزرگ است! و در برار چنین خدایی هر گناه خیلی بزرگ، خیلی کوچک است! تازه معنای این فراز صحیفه برایم واضحتر شد:
📖«فَأَمَّا أَنْتَ يَا إِلَهِي فَأَهْلٌ أَنْ لَا يَغْتَرَّ بِكَ الصِّدِّيقُونَ، وَ لَا يَيْأَسَ مِنْكَ الْمُجْرِمُونَ، لِأَنَّكَ الرَّبُّ الْعَظِيم»
👈در آن حال یک تواضع بیشتری نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام پیدا کردم. اینطور برایم جلوه میکرد که میدانی که این انوار پاک فرستادگان چه خدای با عظمتی اند؟! همینطور یک احساس شگفتی از قلب و درون آدمی پیدا میکردم که در این درون چخبر است که این همه آسمانها و زمین در برابرش گویا هیچ است! برای او آفریده شده! راستی این عبودیت و بندگی چه سری دارد که گوهر این صدف شده است؟
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۱)
«آیا آمادگی مواجهه با حقائق عظیم هستی را در خودت ایجاد کرده ای؟!»
🔹گاهی خوب است خودمان را در آینه ی دیگران ببینیم. انسانها همین من هستند که در شرایط و موقعیتها و انتخابهای مختلف به شکل مختلفی جلوه کرده اند. بد نیست عادت کنیم دیگران را از این پنجره نگاه کنیم. خودش یک کلاس درس بزرگی است.
✋این طرز نگاه غیر از این است که خودمان را بهتر از دیگری ببینیم! اصلا دیگر، دیگری در میان نمی ماند! خودمان را میبینیم!
👀اینبار در آینه ی شخص دیگری خودم را دیدم که آنقدر غرق در تلفن همراه و فضای مجازی بودم که گویا سحر زده بود! انگار در عالم هیچ خبر دیگری نیست! این منی که در آینه ی او میدیدم زمانی طولانی همینطور غرق بود.
🚫در این حال نه گویا خدایی بود و نه حساب و کتابی! زبان حالم همین بود که: ما هی الّا حیاتنا الدّنیا نموت و نحیا! آلف مجالس بطالین بودم و جلیس اشرار و غافلین!
👀سپس این تصویر جلوی ذهنم گشوده شد که گویا از این دنیا رفته ام؛ جایی که دیگر نه موبایلی در کار است و نه فضای مجازی! همه چیز جدّی جدّی است و بصرک الیوم حدید! با مرّ حقیقت و واقعیّت دیگر مواجهم! نمیتوانم حواس خودم را با امور دیگر پرت کنم! نمیتوانم با دلمشغولی خود را سرخوشانه غافل کنم!
💡به ذهنم خطور کرد:
«آیا آمادگی مواجهه با حقائق عظیم هستی را در خودت ایجاد کرده ای؟!اصلا ما را به این دنیا آورده بودند تا چنین آمادگی را پیدا کنیم»
💡بعد از آن به ذهنم آمد فلسفه مبارزه با تعلّقات دنیایی همین آمادگی یافتن برای ارتباط گرفتن با حقائق بزرگ هستی است. اینکه راهت را به سمت سرچشمه ی نور پیدا کنی و پیش بروی!
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۲)
«حرف مفتی به نام سوء ظن»
🔹یکی از سفارشهای دینی این است که انسان مؤمن مثبت اندیش، پاک بین و اهل حسن ظن باشد: «ضَعْ أَمْرَ أَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِه» (بذل الخاطر ۳۵۲)
🔻وادی ظنّ و گمان ظرفیّت زیادی برای انتقالهای بی ربط دارد. عرصه ی استدلال فلسفی و استنباط تفسیری و آزمایشگاه علمی و ماشین حساب ریاضی که نیست! عرصه ی کاه کوه شدن و کوه کاه شدن هاست! عرصه ی بی منطقی هاست! اگر قرار شد انسان بد گمان شود دیگر واویلا! زمینه این پیدا میشود هر چیزی به هر چیزی به هر شکلی ربط داده شود🔺
✔سوء ظنّ مانند حرف مفت و یاوه سرایی است! خرجی که ندارد! منطقی که ندارد! راحت زده میشود! هم گفتنش هزینه ای ندارد و هم اثبات و ردّش معمولا ساده نیست. ولی اثر شومش را میگذارد. وادی کثیفی است که به قول شاعر:
دوشم که بد گمانی چون اهرمن به جان باخت
حورم به دیده دیو و طاووسم اژدها بود
🚫و به تعبیر صحیفه سجادیه افسار ذهن انسان دیگر از دست حقیقت و انصاف گرفته شده و مستقیم به دست خود شیطان داده میشود: «قَدْ مَلَكَ الشَّيْطَانُ عِنَانِي فِي سُوءِ الظَّن»
🔸گاهی احتمالاتی در مورد شخصی داده ایم یا آن را باور کرده ایم که وقتی بعدا مبرّا بودنش را دیده ایم عمق فجیع اختلاف آن احتمال با واقعیّت انسان را شرمنده میکند!
🔹از اینجاست که مرحوم کلینی در کافی به خوبی ارتباط تهمت را با سوء ظنّ فهمیده و روایات هر دو را در یک باب آورده: «بَابُ التُّهَمَةِ وَ سُوءِ الظَّن»
🔻وقتی سوء ظنّ به کسی پیدا کردیم به خودمان بگوییم الآن است که دیگر شروع کنی در موردش حرف مفت بزنی یا حرف مفت را در موردش بپذیری! مراقب باش!🔺
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۳)
«سبب گرایی متوکّلانه و توحیدی»
«دلالت استبطانی»
🔹بعد از نماز در مسجد محلّ به آیه ی ۱۰۲ سوره مبارکه نساء رسیده بودند. بیایید با دقت در آن تدبر کنیم:
📖«وَ إِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ فَيَميلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَذىً مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضى أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً»
👈بزرگواری که میخواست این آیات را معنا کند گفت ببینید یعنی در دل جنگ هم باز نماز جماعت چقدر مهم است! ای مؤمنین بیشتر به نماز جماعت بیایید! برداشت جالبی بود. چون در سیاق و بافت حضور در مسجد و جماعت بودیم به نظرم این معنا راحتتر از این آیه برداشت میشد. قطعا یکی از پیامهای آیه هم همین بود.
👈ممکن بود شخصی دیگر که در فضای شرکت در جماعت به این آیه نگاه نکند از آن ارزش و اهمیت اصل نماز را درک کند. این هم یکی از پیامهای قطعی آیه است. ولی وقتی خودم این آیات را میشنیدم برداشت دیگری با توجّه به زاویه ی دیگری که شاید در آن بیشتر حضور داشتم از این آیه پیدا کردم.
✔️اینها پیامهای قطعی آیه است و از باب ظنّ و گمان نیست. میشود به شکل قطعی به آیه نسبت داد. آن پیامهایی که هر چند در لایه ی ظهور کلام در ظاهر وجود ندارد و اساسا کلام برای بیان آن نیامده ولی به شکل واقعی و قطعی لایه هایی از حقایق تنیده شده به کلام است. کلام از زاویه ی دیگری به آنها هم دلالت میکند. اینها را «دلالتهای استبطانی» مینامم. ورود به عالم دلالتهای استبطانی ورود به عرصه ی دیگری از فهم آیات و روایات است.
🔹همینکه این آیات شریفه تلاوت میشد این معنا برایم روشنتر میشد که چطور بین توجّه توحیدی و توجّه به نظام اسباب جمع کرده است. در اوج نماز آن هم به جماعت پشت سر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هم باشی نظام اسباب تعطیل نمیشود. باید هر دو را با هم جمع کنید. هیچ کدام را فدای دیگری نکنید!
✋اصلا نکند به این خاطر که شما انسانهای خوبی هستید و در حال مناجات با خدا گمان کنید خدا برایتان پارتی بازی میکند! دیگر خدا هوایتان را دارد! نخیر! خود رسول خدا هم به نقل واقدی در مغازی در جنگ احد دو زره روی هم به همراه کلاه خود پوشیده بودند!
👈باید به قواعد نظام اسباب که خود خدا اراده کرده اینطور باشد نیز ایمان داشته باشید. آن روی توحید ایمان به همین نظام اسباب است.
🔻اگر چنین است یک نتیجه ی سنگینی میتوان گرفت! آن هم اینکه مؤمن واقعی حتّی بیشتر از انسانهای مادّی در نظام اسباب فرو میرود. بیشتر مراقب اسباب میشود. طوری به تأثیر آنها در ظاهر اعتقاد پیدا میکند که مادّی گرا ها هم به این اسباب اعتقاد ندارند! اهل بررسی و حزم و دور اندیشی و حساب و کتاب و «خُذُوا حِذْرَكُمْ» است. ولی محتوا و عمق این رجوع به اسباب یک اسبابگرایی توحیدی است. این اسباب را جلوه گاه آن توحید میداند🔺
👈لذاست که در دل اسباب توجّهش فقط به آن مسبب الاسباب است و نمازش در دل جنگ هم قطع نمیشود که: «إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنينَ كِتاباً مَوْقُوتا»
✔️انسان مؤمن باید جنبه و ظرفیّت و شرح صدر داشته باشد! وقتی خدا را دید طبیعت را رها نکند و اگر طبیعت را دید خدا را رها نکند! طبیعت مگر چیست؟ همان اسباب و مجاری است که خدا خواسته عالم را آنگونه مدیریت کند. اگر کسی طبیعت و اسباب را نبیند در واقع اراده خدا را ندیده و اگر نخواهد اسباب را ببیند در واقع تکبّر دارد. و از آن طرف اگر خدا را نبیند در واقع طبیعت و اسباب را به خوبی نفهمیده که اینها مجاری ای بیش نیستند و هیچ چیزی از خود ندارند؛ دست خدا بسته نیست و خدا از همه چیز به ما نزدیکتر است.
👈نشانه ی صداقت در این توحید برتر و سببگرایی متوکّلانه این است که به فرموده ی امام سجاد علیه السلام انسان اینگونه باشد:
📖«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَصُولُ بِكَ عِنْدَ الضَّرُورَةِ، وَ أَسْأَلُكَ عِنْدَ الْحَاجَةِ، وَ أَتَضَرَّعُ إِلَيْكَ عِنْدَ الْمَسْكَنَة»
👈طوری که اگر تمام اطبّاء دنیا خواستند انسان را نا امید کنند و هیچ سببی دیگر در کار نبود حال درونی انسان این باشد که حقیقتا اگر خدا بخواهد میشود و با این حال به درگاه خدا تضرّع کند. به قول آن انسان معنوی در مثنوی معنوی:
گفت آری گر توکل رهبرست
این سبب هم سنت پیغمبرست
گفت پیغمبر به آواز بلند
با توکل زانوی اشتر ببند
رمز الکاسب حبیب الله شنو
از توکل در سبب کاهل مشو
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۴)
«در راه خدا همه اذیتها را رها کن!»
«دَع أَذَاهُم»
🔹اگر قرار شد راه انسان فقط راه خدا باشد تعارضها با این و آن آغاز میشود. آدمی برای پیمودن راه خدا ابتدا با انانیّت خودش طرف است و پس از آن با انانیّت دیگران و جامعه طرف میشود! بسیاری در مبارزه با این انانیّت و هوای نفس دوّم است که تسلیم شده اند. سرش هم این است که به جای توکل خود را درگیر این اذیتها میکنند.
🔻اینجاست که خداوند متعال یک دستور راهبردی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای این مبارزه بزرگ با هوای نفس دیگران میدهد. آنها اذیت میکنند! اذیّت اینها را رها کن! به آن توجّه نکن! جدّی نگیر! با ول نکردنشان مشغولیت برای خودت ایجاد نکن! اهمیت نده! به آن نپرداز! همّ و غمّ آن را نداشته باش! تو و راهت بزرگتر از این چیزها هستید! کار خودت را بکن و در این راه فقط به من توجّه کن! فقط هوای من را داشته باش! این اذیّتها میخواهد توجّه تو را از من سلب کند و همینکه مشغول دفع آنها بشوی یعنی به تو آسیبشان را زده اند! در همین حدّ دفع کردن هم به آنها توجّه نکن! رهایش کن!🔺
🔹ولی با چه پشتوانه ای؟! با پشتوانه ی اعتماد و توکّل به من! مرا وکیل خودت بدان تا خودم برایت مدیریتش کنم.
📖«وَ لا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ الْمُنافِقينَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً»
🔸به قول بلاغیون نهی تهییجی و تشویقی است. یعنی مرحبا ای پیامبر ما! همچنان مردانه پیش برو! هیچ شک و تردیدی در این راهت به دل راه نده! فن بدل توحیدی اذیت آنها توکل به من است! تا آنچه قرار بود تو را از من دور کند مایه تقرب بیشترت شود.