eitaa logo
بذل الخاطر
954 دنبال‌کننده
1هزار عکس
3 ویدیو
12 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و جستارهایی شخصی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده. و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
.
باسمه تبارک و تعالی (۳۸) «تجاوز به زنی جلوی انظار همگان در قطار بین شهری فیلادلفیا»! (امر به معروف و نهی از منکر) بعضهم اولیاء بعض 🔴امروز در خبرگزاری های ایران و جهان به نقل از نیویورک پست مطلبی تکان دهنده نقل شد؛ چهارشنبه شب گذشته یک مرد به زنی در قطار میان شهری فیلادلفیا تجاوز کرده درحالیکه بقیه مسافرین فقط شاهد ماجرا بودند و نه تنها کمکی به آن زن نکردند، حتی به پلیس هم اطلاع ندادند. امکان تماس اضطراری آنجا به راحتی مهیّا بوده است. متجاوز 35 ساله شخصی بی خانمان بوده و زن هم به درمانگاه منتقل شده است! 😔مانده ام چه بگویم! دلم به حال آن زن مظلوم می سوزد که آنطور زشت و آن هم جلوی انظار دیگران حرمتش نابود شد! در هر حال اگر همکیش ما نیستند انسان که هستند! «نظیر لک فی الخلق» که هستند! 📖و في رواية قام النبي صلی الله علیه و آله و أصحابه لجنازة يهودي حتى توارت و في رواية قيل إنه يهودي فقال أ ليست‏ نفسا؟!
🔶همین دیروز داشتم دعای 38 صحیفه مبارکه سجادیه را میخواندم: « اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِي فَلَمْ‏ أَنْصُرْه‏» دیگه این مورد که قدر متیقّن که هیچ ابر قدر متیقّن این فراز است! باید به خدا پناه برد از این حالت و از این جمعی که اینچنین شده اند. 🔷از آن طرف با خود میگویم: «أشعر قلبک الرحمة للرعیة»! دلم باید برای آن مرد متجاوز و آن ناظران هم بسوزد! 👈 برای آن فرد متجاوز به خاطر وضعیت خراب و ناخانمانی اش و اینکه در هر حال این مخلوق خدا چه کاری با خود کرده و به چه حدّی خود را رسانده که حاضر شده خلاف همه فطریّات و عرفیّات جلوی جمعیت دست به چنین عمل شنیعی بزند؟! ✔آبرو لذّتی عقلی دارد که بسی بالاتر از لذّت جنسی است. این شخص به کجا رسیده که این را هم نمیفهمد! این وضعیت او دلسوزی ندارد! 👈برای ناظران هم باید دل انسان بسوزد که به چه سطحی از انسانیّت رسیده و با خود چه کرده اند که اینطور بی تفاوت شده اند؟! از خودشان خجالت نمیکشند؟! آیا اینها آدمند؟! تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی 😡بلکه بعید نمیدانم اگر با طوع و رغبت آن زن این کار میشد برخی حاضران آنها را با سوت و دست زدن تشویق هم میکردند! 👈راستش دلم برای گروه دیگری هم میسوزد. آری غربزدگان! آن دسته از همکیشان و هم وطنان که اینقدر مشتاقانه به غرب و فرهنگ آنان مینگرند و برخی را دیده ام چقدر تلاش میکنند تا بتوانند تابعیت آنجا را بگیرند و مهاجرت کنند! 👈چند نفر از اینان در بین نزدیکان ما هستند! یکیشان بعد از کلّی دوندگی از ایشان نقل میکردند دو راه برایش مانده! یا فحشی بدهد و کاری علیه نظام بکند و درخواست پناهندگی سیاسی کند و یا دست به ازدواج با همجنس بزند و درخواست پناهندگی کند! 👈کاری به ایشان ندارم ولی میگویم: ای وای بر تو ای انسان! اینقدر بی شخصیت شده ای؟! اینها همه از اثار نسیان آخرت است: (قد خسر الذین کذبوا بلقاء الله) آخر مگر چه خبر است آن طرف؟! از خودت خجالت نمیکشی؟!خودت را پیدا کن! تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر! شیفته ی فرهنگی هستی که آنطور به این زن تجاوز میشود و کسی کاری نمیکند؟! آدم میماند چه بگوید! میخواهند از جامعه بی فرهنگ ما و لابد از ما بی تمدّنها فرار کرده و به مهد تمدّن و فرهنگ بگریزند! افّ لکم و لما تعبدون من دون الله. 🔸مغالطه ای شایع🔸 راستی میدانید؟ یک مغالطه بسیار شایعی که برای این افراد هست ورای گرایش طبیعی آنها به آزادی رائج در غرب، نظم و فرهنگ خاصّ متداول در آنجا و تعجّب و لذّت از شکوه خیابانها و ساختمانها و... . 👈آنهم آنکه فکر میکنند میتوانند به همین شخصی که الآن هستند آن لذائذ را ضمیمه کنند! نمیدانند اگر بخواهند حتی به لذائذ ظاهری آنها نیز برسند باید از خیلی چیزهای الآن خود بگذرند! از فامیل،خانواده، فرزند، دین، اخلاق والا انسانی و... . اینها اصلا در آن فضای غرب معنایی ندارد. 👈همین الآن اگر به این شخص بگویند اگر این را بخواهی باید دست از لذّت فرزند و فلان اخلاق بگذری و خوب بفهمد چه میگویید شاید دیگر میلی به خارج رفتن نداشته باشد. بگویند بروی آنجا یا اگر آنجا بودی یا این فرزندت را نداشتی یا اگر داشتی اصلا بینتان محبّت الآن نبود و...؛ ولی مشکل آنجاست که نمیفهمد و به مرور این سرمایه هایش از او گرفته میشود. بگذریم...
🔸چرا دلمان میسوزد؟🔸 در هر حال دلمان میسوزد. اصلا چرا باید دل آدم بسوزد؟! چون باید بدانیم که خود را از چه لذّات والا و عمیقی محروم کرده اند! ✔️اصلا برای بنده حقیر قابل باور نیست که آنها لذّتهای عمیق روحی را تجربه کرده باشند والا نمیتوانند اینجا بی تفاوت باشند! یک ربط طبیعی وجود دارد. لذّات عمیق روحی به انسان استقلال و شخصیّت و کرامت نفس میدهد. به انسان مسئولیت پذیری میدهد. انسان را نسبت به دیگران مهربان میکند. نمیتواند ببیند کسی جلوی چشمش آزار ببیند. خود این نشانگر آن است که چقدر سطح لذائذ بین آنها پایین است. 👈بله ما خیلی نیاز به دین و معنویّت و لذّات آن داریم. وقتی این نیازمان را درک کنیم در دینداری یا عواطف عالی انسانی دچار غرور نشده و طلبکارانه با دیگران برخورد نمیکنیم؛ به خشم غیر مقدّس فقط پاچه این و آن را نمیگیریم که چرا یاری نکردی و چرا تجاوز کردی و... ؟ نگاه رحیمانه و دلسوزانه به آنها پیدا میکنیم؛ ای انسان با خودت چه کرده ای! «لعلّک باخع نفسک علی آثارهم إن لم یؤمنوا بهذا الحدیث أسفا»! 🔻انسانی که نیازش به انسانیّت و دین را درک نکرده است مغرور، طلبکار و نسبت به این و آن خشمگین میشود. وقتی نیازش را درک کرد منتی نمیگذارد و دلش برای دیگران هم میسوزد که به این نیاز عمیق توجه ندارند🔺 ✔️اما چه کسی نیازش به دین را درک میکند؟ کسی که از دینداریش لذت میبرد! قبلا نکاتی در این زمینه در بحث حال خوب بیان کردم. کسی که فهمیده است به خدا نیز دارد: (انتم الفقراء ال الله). با ناز نیامده بلکه با نیاز آمده است. ناله دارد. از اینکه نکند از این لذت دور شود و یا مانند قبل زیادتر نشود خائف است. ترس دارد! راستی که ترس شاخص خوبی است. علامت خوبی است. خودت را فریب نده! اگر نمیترسی در نیاز و علاقه ات شک کن. 🔹البته اینها با خشم مقدّس و امر به معروف و نهی از منکر هم منافاتی ندارد: 📖إنَّمَا يَنْبَغِي لِأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَ الْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِي السَّلَامَةِ أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ‏ الذُّنُوبِ‏ وَ الْمَعْصِيَة 🔸دلسوزی امام حسین علیه السلام برای لشگر عمر سعد🔸 😢به دلم افتاد اندکی روضه بخوانم!: خدا میداند که امام حسین علیه السلام چقدر دلش برای این امّت میسوخت که میخواهند دست خود را با خون پاک ایشان بیالایند! شاید درد اصلی شان در آن لحظه همین بود. آنها برای اصلاح همین امّت بود که قیام کردند. 😢به آن ملعون ازل و ابد گویا خطاب فرمودند که ای شقیّ کسی غیر تو نبود که دست به این جنایت بزند! میخواست منصرفش کند! چقدر دلسوزانه میگفت: ای امّت مگر مرا نمیشناسید! چرا میخواهید مرا بکشید! مگر از من بدی دیدید؟ راستش آدمی که غافل باشد و نداند این جملات را چه انسان شجاع و کریمی میگوید ممکن است ذهنش برود به اینکه دارد التماس میکند! ولی ما که میدانیم از این باب نبوده معمولا میگوییم برای اتمام حجت بوده است. خوب اتمام حجّت هم بود ولی به نظرم برای محبّت ایشان بود. واقعا دلش برای آنها میسوخت! التماس نمیخواست بکند مرا نکشید بلکه درخواست میکرد به خودتان رحم کنید و دست به این کار نزنید! ما هنوز نفهمیده ایم این حضرات چقدر مهربانند! قیاس به نفوس ناقص خودمان میکنیم! از مادر به فرزندش محبّتشان بیشتر است. رابطه امام با خلائق بسی والاتر از آن است که بسیاری از ما توهّم نموده ایم. 😢نمیدانم چه گفته بود و چقدر دلسوزی کرده بود که دیگر گویا حوصله شان سر رفته بود و آن ملعون ازل و ابد آمد: 😭فضَرَبَهُ بِالسَّيْفِ فِي حَلْقِهِ الشَّرِيفِ وَ هُوَ يَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَجْتَزُّ رَأْسَكَ وَ أَعْلَمُ أَنَّكَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَيْرُ النَّاسِ أَباً وَ أُمّا! 🔴برگردیم به این حادثه در قطار! آیا به نظرتان این حاصل بی تفاوتی مردم بوده است؟! بله قطعا بی تفاوتی فرهنگی است که در ادامه انسان مداری و فردگرایی مدرن رائج میشود. 🔹ولی به نظرم همه در آن زمان خیلی هم در دلشان حواسشان به ماجرا بوده و کاملا با زیرچشم و گوش تیز ماجرا را دنبال میکرده اند! شاید برخی نیز برای اینکه عذاب وجدان نگیرند خود را مقداری دور میکرده اند! یعنی نمیشود گفت بی تفاوت بوده اند. نمیشود گفت این کار را تقبیح هم نمیکردند!
🔸مسأله واقعی به نظرم اینجاست که چرا اقدامی نکردند؟ آیا همه ترسو بودند و شجاعت انسان مدرن کم شده است! بعید نیست تا اندازه ای اینطور باشد. انسان مدرن انسان ضعیفی شده است. ولی به نظرم باز جواب اصلی این نیست. 🔹 آیا خجالت میکشیدند و به خود نمیدیدند که اقدامی کنند؟ خب این هم تا اندازه ای هست و انسان مدرن در فرهنگ فردگرایی دوست دارد خود را از نگاه دیگران پنهان کرده و سرش توی لاک خودش باشد. لذا میل به اقدامش کم شده است. اقدام در اینگونه موارد او را زیر سنگینی نگاه دیگران میبرد که به چنین نوع نگاهی در اینگونه موارد انسی نداشته و وحشت دارد. ولی باز این همه ماجرا نیست. 🔸آیا به دلیل راحت طلبی و حبّ عافیت است که در فرهنگ لذّتگرای مدرن شایع است. شاید این هم بی تأثیر نبوده است. 🔹آیا همه یا بخشی از آنان منتظر بودند یکی اقدام کند تا آنها هم حمایت کنند! بعید نیست زیرا اینطور جاها انسانها به دلیل کم شخصیتی به همدیگر نگاه میکنند و کار مستقل نمیکنند و منتظرند ببیند دیگران چه واکنشی نشان میدهند. شاید اگر یکی بلند میشد دیگرانی هم بودند که کمک میکردند. ولی باز به نظرم این همه ماجرا نیست. 💡به نظر خطور کرد بین آنها نسبت به یکدیگر نه اینکه بی توجهی باشد بلکه احساس مسئولیّت نیست. بعضهم اولیاء بعض نیستند. قرآن کریم امر به معروف و نهی از منکر را در جامعه ایمانی بعد از بیان بعضهم اولیاء بعض ذکر میکند. ولی آنجا هر کسی به فکر خودش است. هر کسی خود را تنها مسئول خودش میداند! بدش نمی آید کمک کند ولی برای خود مسئولیتی قائل نیست. احساس مسئولیت که بود هم شجاعت می آورد و هم اقدام مستقلّانه و هم ابتکار و هم ... . 👈به نظرتان اگر برادر آن زن یا پدرش هم بود ساکت میماند؟! اصلا احساس مسئولیت افراد را نسبت به همدیگر کشته اند. فرهنگ مدرن این را هم به ثمر آورده است. همان فرهنگی که گفتیم راهپیمایی اربعینی آن را به سخره میگیرد. فرهنگ خود گرایی است. راستی از غربزدگان باید پرسید اگر این صحنه در جوامع بی فرهنگ خودمان اتّفاق می افتاد واکنش مردم بی فرهنگ ما چه بود؟! شاید چون بی فرهنگیم بینمان این چیزها اتّفاق نمی افتد! شاید هم بگویند این چیزها اشکالی ندارد زیرا از عوارض آزادی و سر در لاک خود داشتن است هر چند گاهی اشکالاتی بر آن وارد شود ولی اصلش بهتر از فرهنگ ماست! 👈اصلا امر به معروف و نهی از منکر در فضای مدرنیته معنی ندارد. البته نه اینکه فقط معنی نداشته باشد بلکه در فضای غرب اساسا این مفهوم ولو به آن عمل هم نشود وجود ندارد! خود همین وجود داشتن یک مفهوم نشانگر نوعی زنده بودن یک روحیه میان آنان است. اگر هم نیازی به این مسأله هست باید 👈قانون حلّش کند! ولی حتّی در اینجا به پلیس هم زحمت نمیدهند به خودشان اطّلاع دهند. غرب از همان قدیم هم چیزی به عنوان امر به معروف و نهی از منکر که یک مفهوم دینی و زنده باشد نداشته و اگر دست به این کار میزدند از روی انسانیّت بوده نه از باب وجود یک مفهوم که بتوان به آن اشاره نمود. 👈در فرهنگ لیبرال دموکراسی غربی که وضعشان بدتر هم شده طوری که نه شما گرایش دارید امر و نهی بشوید و نه گرایش دارید امر و نهی بکنید! 💡وقتی این را نوشتم به ذهنم یکباره مایکل کوک آمریکایی افتاد که کتاب مهمّ امر به معروف و نهی از منکر را در سال 2000 بعد از 15 سال تحقیق نگاشت. کتابی که یادم هست استاد مددی یکبار میفرمود آدم وقتی به کثرت مراجعات وی به مصادر نگاه میکند از خودش شرمنده میشود! عنوان کتاب وی این است که: «commanding right and forbidding wrong in Islamic thought». 👈اتّفاقا وقتی الان به فیش مربوط به کلام ایشان رجوع کردم دیدم دقیقا محرّک وی نیز برای نگارش این کتاب ماجرایی مشابه بوده که بر اساس آن در ایستگاه قطار شهری شیکاگو زنی مورد تجاوز قرار گرفت در حالیکه از دیگران کمک میخواهد و کسی اعتنا نمیکند. جالبتر آنکه تجاوزگر از زن میخواسته جلوی دیگران لبخند هم بزند! 👈مسأله کوک جالب است ایشان میگوید: 👈👈اینکه جامعه چنین امری را تقبیح میکند و آن شخصی که رفت جلوی ماشین پلیس را گرفت که به داد این زن را برسد را تحسین میکند نشانگر آن است که پایه های اخلاقی برای آن کار وجود دارد ولی چه شده که در جامعه ی حقوقی غرب انسانها اینطور شده اند؟! ✅ بعد به این نتیجه میرسد که در غرب اساسا مفهومی برای اینجا وجود ندارد و مفهوم امداد و کمک کردن هم اصلا در اینگونه موارد به خوبی به کار نمی آید. به چیزی بیشتر نیاز است! محرّک و باعث بالاتر و یک برانگیزاننده قویتر و الگو نیاز دارد. ✅ اینجاست که با تحقیق در می یابد که در حقوق اسلامی این مشکل با مفهوم امر به معروف و نهی از منکر حلّ شده است. وی در این کتاب به تفاوت مفهوم امداد در غرب با مفهوم امر به معروف و نهی از منکر پرداخته است.
.
باسمه تبارک و تعالی (۳۹) «علم عنایی» «گربه ها و خدایی که فراموششان نکرد!» 🔴امروز از صبح تا ظهر و همینطور در این روزهای اخیر مطالب زیادی به ذهنم خطور میکرد. هنگام مطالعه و گوش کردن صحبتهای دیگران و ... .💡💡💡 👈اولین کاری که معمولا انجام میدهم صید الخاطر و یادداشت برداری از آن است که از دست نروند. مانند آبگیری که برای جلوگیری از هدررفت آب باران میگذارند. 👈دیدم اگر بخواهم به این نکات توجه تفصیلی کنم خیلی طول میکشد و اگر بخواهم آنها را بذل کنم که خود شماره های زیادی میطلبد. نه قدرتش را دارم و نه وقتش را! کلا از خیرش گذاشتم و تنها به صید اولیه آنها برای خودم اکتفا کردم. ⚠راستی میدانید چرا اینقدر خطورات زیاد میشود؟ خطورات ورای عمق و لطافتش همواره بوده! این توجّه ماست که گویا زیادتر شده است. 🔸چگونه توجّهمان زیادتر شده؟ اینگونه که سعی کرده ایم حالت سؤال و طلب را در خود بیدار نگه داریم؛ گویا قلّاب انداخته ایم و مشغول کارهای دیگری هستیم تا ماهی خودش بیاید یا تله گذاشته ایم و پی کار دیگر رفته ایم تا صید خودش به دام بیافتد!
🔵در هر حال داشتم در مورد این هجم زیادی از مطالب که به ذهن می آید و فرصت پرداختن به آن را ندارم فکر میکردم که: 💡به ذهنم خطور کرد این به دلیل محدودیت انسان و ضعف در عنایت ماست. با خود گفتم بد نیست مقداری به همین عنایت توجّه کنم! اذا عرفت ذلک فاعلم: 🔸عنایت گاهی به توجّه عالی به دانی لا لغرض و لا عوض گفت میشود. اگر این توجّه همراه بذل باشد جود شده است. از اینجاست که معمولا در ادبیات محاوره ای ما در مقام احترام گفته میشود: «عنایت داشته باشید» و... . 🔹در فلسفه گاهی از همین عنایت برای بیان نوع علم الهی نسبت به موجودات استفاده شده است. 👈علم عنائی به علم فاعلی گفته میشود که علمش به گونه ای پیشین و زائد بر ذات در صدور فعل دخالت داشته باشد که آن فعل با اراده آزاد و بدون انگیزه زائد بر ذات صادر شود. 👈از منظر حکمت مشائی همه اشیاء در علم عنائی واجب الوجود مرتسم بوده و نفس این علم عامل ایجاد آنهاست. 👈این مرتبه از علم الهی در ترجمه عرفانی اش در تعین ثانی و عالم اعیان ثابته یا همان عالم معانی و حضرت ارتسام واقع است. 👈وقتی سخن از علم عنائی میشود معمولا ذهنها به همین سنخ خاصّ علم عنائی واجب تعالی به موجودات میرود. علمی که با خود فراگیری دانش و احاطه و دانستن تفصیلی هر چیزی در جایگاه مناسبش در نظام احسن را به همراه دارد. علمی بسیار والا است. علمی که تابع معلوم و انفعالی نبوده و باعث ایجاد آن است. 👈فلاسفه مشاء با طرح این نظریه سعی در پاسخ به چگونگی علم پیشین الهی به اشیاء به نحوی که متناسب با جایگاه وجودی واجب باشد پرداخته اند. 🔸 کاری به این اندیشه و نقد آن ندارم. میخواهم به زاویه ی دیگری از مفهوم عنایت توجه کنم تا تفاوت این نوع علم با علوم ما روشن شود. 👈آری گفتیم گاهی خطورات انسان زیاد است. نمیتوان همه آنها را صید کرد و فرصت پرداختن به همه وجود ندارد. ضعف و محدودیت بشری است دیگر. باید اهمّ و مهمّ کند و از بقیه امور چشم پوشی نمود! نمیتوان توأم با هم به همه چیز پرداخت. 👈به تعبیری باید گفت عنایت نداریم یا اینکه عنایتمان ضعیف است. ما مصداق یشغله شأن عن شأن هستیم. لذا باید دست به انتخاب بزنیم. باید اهمّ و مهمّ کرده و مهمّ را فدای اهمّ کنیم و تمام توجّه خود را به یک چیز معطوف کنیم تا بتوانیم به صورت نسبی حقّش را ادا نماییم. 👈انسان به خاطر حبّ نفس و قریحه مقایسه گری که دارد اهمّ را انتخاب کرده و اعتناء نموده و به شکل تخصصی به آن میپردازد. 👈این امر به خودی خود اشکالی ندارد و انتخابی صحیح برای ما محدودهاست. ولی باید یادمان نرود که خیلی چیزها فدا شده است. 👈اگر این ضعف و مقایسه در میان نبود از آنجا که کار مهمّ و کار حقیر هم در ظرف خودشان اهمّ و واجب بودند انسان بدون هیچ تسامحی همانطور که به اهمّ میپرداخت به مهمّ و حقیر هم میپرداخت و حقّ همه را اداء میکرد. هر چیزی در جایگاه خودش ضرورت داشته و اهمّ الامور است. 👈نمیدانم توانستم مطلب را بگویم یا نه؟ به تعبیری هر چیزی نیازمند نگاه تخصّصی خودش است. 👈ما همه این امور را به دلیل ملائمت آنها با ذاتمان دوست داریم و به آن راضی هستیم ولی اوّلا چنین علم جامعی در مرتبه تک تک آن امور نداشته و از طرف دیگر چنین قدرت و سببیتی در پرداختن به همه آنها نداریم. ✋این چه چیزی است که باعث شده نتوانیم همه را با هم در ظرف خودشان بدون هیچ تسامحی و بدون فدا کردن یک علم به خاطر علم دیگر بدانیم؟ 👈بله این به خاطر آن است که عنایت نداریم. یک اعتناء محدود و ناقص برایمان میماند: 🔻«عنایت داشتن نسبت به یک چیز آن است که در صدور اصل فعل یا صدور آن به صورت تامّ به گونه ای تلاش کنیم که هیچ مانع و صارفی مهمتر و محبوبتر و بزرگتر و... ما را از آن باز ندارد»🔺 ✔مرحوم ملاصدرا در فصل اوّل از موقف ثامن از جلد هفتم اسفار و همینطور مرحوم علامه طباطبایی در حواشی خود بر همین قسمت اینگونه عنایت را توضیح داده اند.
🔶فلاسفه معتقدند که این تنها خداوند متعال است که عنایت مطلق دارد. نسبت او را با هر موجودی بنگری گویا با نگاه انسانی ما همه اشیاء دیگر را فدا کرده و این را اهمّ خلائق قرار داده و تنها به آن پرداخته است! به هر موجودی اعتناء تامّ دارد. 🔸خدایا دارم چه میگویم؟! چه حقیقت عظیمی! خداوند متعال همانطور که به پیامبر اعظم و ملائکه مقرّبش اعتناء تامّ دارد به زید و عمرو و آن حیوان و آن مورچه در بیابان نیز از یک منظر اعتناء تامّ دارد. 🔸لا یشغله شأن عن شأن. عنایتش به چیزی سبب تسامح و غفلتش از دیگر امور نمیشود. از یک منظر گویا همه چیز فدای همه چیز شده است! 🔹ای انسان غافل! میفهمی چه خبر است! گویا همه نگاهها و توجّه ها به خود توست! تو فکر میکنی کم کسی هستی؟! فکر میکنی فراموش شده ای؟! اصلا میشود عالم بدون عنایت باقی باشد! 👈چه زیبا گفت سنایی که: کس بود زنده بی عنایت تو؟ یا توان زیست بی رعایت تو؟ 🔷صبحها گاهی از حیاط سرسبز مدرسه معصومیه عبور میکنم. در قسمتی زیر سایه درختان و گیاهان و یک کنج دنج گربه ای معمولا با سه توله اش گرد هم آنچنان میخوابند که انگار سالهاست مرده اند! آدم را میخکوب میکند! ما را باش چقدر دنیا را جدّی گرفته ایم! این آرامش این گربه ها به خاطر آن است که ولو غریزی میدانند فراموش نشده اند! ما به اصطلاح با شعورها غرق در افکار خودمان و تلاش و مبتلا به سوء ظنّ در رزق و... و اینها با چه آرامشی در خواب!ذهنم اینگونه تیتر میزند: 🔻«گربه ها و خدایی که آنها را فراموش نکرده است!»🔺 👈این گربه ها هم خدایی دارند! خدایشان هم با آنها خداحافظی نکرده برود سراغ کار خودش؛ چرت و خوابی هم ندارد! راستی تو را چه شده ای غافل! «ما ودّعک ربّک و ما قلی» 👈انسانی که بداند حقیقتا چنین عنایتی به او میشود چه احساس خوبی پییدا میکند. چه نشاطی؛ چه نیرویی؛ چه تقوایی و چه خوش بینی به عالم پیدا میکند! چقدر تلاش میکند تا عنایت بیشتری را جلب کند! 🔹راستش بسیاری از ما برای خود شخصیت قائل نمیشویم! بابا به تو هم دارد عنایت میشود! اصلا با خود بگو این انبیاء و اولیاء و قرآن و عوالم برای تو آفریده شده است. فقط برای خود تو! گویا دیگرانی نیستند و تو محور عالم هستی! خودت مخاطب مستقلّ این همه جریانات و عبارات هستی! اینگونه قرآن بخوان! 🔸عنایت گاهی نیز به معنای توجّه ویژه است. یعنی اینکه دستگیری ویژه میخواهد. یعنی توفیق خاص میخواهد. بله به این معنا باید دنبال عنایت بود؛ خدایا عنایتی کن! یا رب ز حال محنت خاقانی آگهی در حال او به عین عنایت نگاه کن
باسمه تبارک و تعالی (۴۰) «تقوا چیست؟» «مدیریت مطلوب از منظر اسلام» 💡داشتم وسیله نقلیه را در پارکینگ زیر پل جمهوری پارک میکردم؛ ناگهان مطلبی به ذهنم خطور کرد؛ احساس کردم ذهنم روشن شد! 🔷شاید بیانش کنم بگویید این را که ما میدانستیم! نمیدانم ولی برای من یک توجّه جدیدی بود و لااقل احساس کردم عمق تازه ای از بحث برایم روشن شده و جا افتاده است! وقتی میگویم روشن شد واقعا معنای خاصّی را از آن اراده میکنم. 👈راستش از قبل همواره برایم جالب بود این تقوا که اینقدر در قرآن کریم تکرار میشود و در مواضع بسیاری از اختلافات خانوادگی بگیرید تا سیاست، اقتصاد، تجارت، جهاد و... مدام به واسطه آن سعی در کنترل انسان مؤمن میشود چیست؟ 👈اینکه از خدا بترسید و در زندگی خوب باشید. از خدا بترسید و ظلم نکنید. از خدا بترسید و... . خب معلوم است که من هم مانند بسیاری برداشت اولیه ای داشتم ولی خب احساس میکردم یک عمق خاصی دارد که برایم روشن نیست. 🔸تقوا یعنی چه؟ تقوا یعنی پرهیزکاری؟ خویشتن داری در برابر گناه؟ خدا ترسی؟ پروا کردن؟ خب اینها هرکدام میتواند بعدی از این مفهوم را تذکر دهد. ولی تقوا مفهوم خوف نیست. در مورد خوف جداگانه داریم: (فخافون ان کنتم مومنین)
🔶اگر ما در هستی شناسی خود معتقد به خداوند متعال و توحید هستیم آن روی سکّه این باور تأکید بر مفهوم بندگی است. اگر مدام میگوییم خدایی هست و توحیدی هست و همه چیز به خدا برمیگردد از آن طرف باید در نگاهمان به انسان همواره به جنبه بندگی و فقر و وابستگی او تأکید کنیم. 🔹ما فقط بنده ی چنین خدایی هستیم و حق نداریم چیز دیگری را بندگی کنیم. حق نداریم بتها، هوای نفس، طواغیت، والدین، سنن اجداد، اخلاق، مشهورات اجتماعی، قوانین بشری و هر عامل دیگری را بندگی کنیم. خداوند ربّ تکوینی است و ربوبیت تشریعی هم برای اوست. راستی مگر همه ی ما هر روز چند بار واجب نیست بگوییم: (ایاک نعبد و ایاک نستعین)؟! 🔶اگر چنین است تکیه به مفهوم تقوا و کانونی شدن آن و بسامد بالای آن در تعابیر دینی در موقعیتهای مختلف کاملا مبتنی بر امتداد توحید و بندگی انسان است. آری: 🔻«تقوا یعنی در برابر خدا احساس مسئولیت کنید. تقوا یعنی در نظام توحیدی شما فقط در برابر خدا مسئولیت دارید»🔺 👈تقوا یعنی به خاطر خدا! به خاطر رعایت جایگاه او و خواسته او! به خاطر اینکه او مولاست و فقط او حقّ دارد از ما چیزی بخواهد! به خاطر اینکه ما فقط بنده ی او هستیم! حتی تنها باید از عذاب او بترسیم و به پاداش او طمع کنیم. 👈تقوا داشته باشید یعنی یادتان نرود توحیدی در کارست. یادتان نرود بنده هستید. یادتان نرود فقط بنده ی او هستید. 👈تقوا یعنی اینکه در بین چشمها فقط مراقب چشم خدا باش! او تو را میبیند؛ به قول امام کاظم علیه السلام در فقیه: 📖«يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ أَنْ يَرَاكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي مَعْصِيَةٍ نَهَاكَ عَنْهَا وَ إِيَّاكَ أَنْ يَفْقِدَكَ‏ اللَّهُ‏ تَعَالَى عِنْدَ طَاعَةٍ أَمَرَكَ بِهَا» 👈تقوا یعنی باعث و محرّک ما برای امورات مختلف، حتّی امورات در ظاهر خوب باید به خاطر خدا باشد نه برای عوامل دیگر. نه حتی برای عوامل به ظاهر پسندیده ای که به توحید برنگردد! 👈 از اینجاست که ملاک ارزش اعمال در منطق قرآن کریم بر تقوا است. اگر تقوا نباشد کارهای به ظاهر نیک نیز پذیرفته نمیشود. پذیرفته شدن ینی باعث تقرب به کانون هستی شدن: (ما منعهم ان تقبل منهم نفقاتهم الا انهم کفروا بالله). یعنی قبول عمل نیک و نفقات مبتنی بر نیت الهی است. از اینجاست که: (انما یتقبل الله من المتقین) و (ان الله مع المتقین). روشن است که گرامیترین انسان نیز با تقوا ترین انسان میشود. یعنی کسی که بیشترین اندازه وظیفه بندگی و مسئولیت را در برابر خداوند متعال به جا می آورد. کسی که فقط به خاطر تقوا فعالیت میکند نه محرک و عامل دیگر. کسی که عملا موحد و عبد واقعی است: (إن اکرمکم عند الله اتقاکم). بگذارید تعبیر دیگری بگویم: 🔻تقوا داشتن یعنی انجام فعالیتها به صورت عبادت مخلصانه. تقوا یعنی تذکر دائمی مقام عز ربوبی و مقام ذل عبودی و مراقبه اخلاص در امورات. تقوا مراقبه عبودیت است🔺 👈آن روی سکه توحید عبودیت و تقواست و مرتبه عالی تقوا اخلاص است. تقوایی عمیق که در ظاهر و باطن خدا لحاظ شده. فقط برای خدا نیست بلکه فقط و فقط برای خداست! آری همان حقیقتی که بانوی عالمین سلام الله علیها اینگونه از آن یاد کردند: 📖اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له کلمه جعل الاخلاص تاویلها 👈تقوا یعنی اگر موحدی و اگر عبدی باید بدانی عبد کار و انگیزه ای جز عبادت مخلصانه ندارد. عبد اگر درس میخواند و اگر سر کار میرود و اگر بچه داری و همسرداری و... میکند همه اش باید طوری باشد که بگویند دارد عبادت میکند. این طور و شیوه ای که به واسطه آن همه امور آدمی عبادت میشود تقواست. تقوا اکسیری است که عمل بی ارزش آدمی را در نظام با عظمت هستی ارزشمند میکند. 👈بله اقتضای بندگی همین است. ما فقط بنده ی خدا هستیم نه بنده ی هیچ عامل دیگر. به خاطر حسن و قبح اجتماعی و به خاطر ترس از رئیس و یا طمع جائزه و حفظ آبرو ... نه! «أفغیر الله تتّقون»! فقط به خاطر خداوند متعال. 👈این یعنی تقوا داشتن. این یعنی امتداد توحید و بندگی در مقام انگیزه های رفتاریمان. 🔻اگر نظام عالم توحیدی است و تو هم شأنی جز بنده بودن نداری پس در همه امورات باید تقوا داشته باشی🔺 👈باید همواره به چنین مفهومی توجه داده و تکیه نمود. در قبال هیچ چیزی جز خدا مسئولیتی نداری والا بنده خدا نیستی. اگر عقل داری باید با ملاحظه تقوا فعالیت کنی نه با ملاحظه چیز دیگر؛ فاتقون یا اولی الالباب! 👈تقوا تنها این نیست که از خدا بترسید! به خاطر اینکه به جهنّم نروید این کارها را بکنید! بلکه تقوا یک مفهوم بسیار بی بدیل و روشن در منظومه مفاهیم دینی است که مبیّن مسئولیت انحصاری انسان در قبال خداوند متعال متناسب با شأن بندگی در نظام توحیدی است. 👈بله منطقا باید در تربیت صحیح دینی امورات را مبتنی بر تقوا نمود. لذا کاملا موافق قاعده است که در همه جا در قرآن کریم امورات را بر تقوا بنا میکند.
🔸مدیریت اسلامی مبتنی بر مفهوم تقوا🔸 از اینجاست که یک نکته مهمّ در مدیریت اسلامی روشن میشود و آن هم این است که در مدیریت نفس و مدیریت اجتماع منزلی و مدیریت شهر و کشور باید بر محور توحید، بندگی، و تقوا برنامه ریزی نمود. 👈مدیریت بر اساس تقوا یعنی باید کاری کرد که به بنده ی خدا بودن انسانها و استقلال و شخصیت آنها لطمه نخورد! ارزش انسان به همین است و الا بنده ی غیر خدا میشود. 👈نباید اساس این باشد که انسانها را بر اساس تهدید، تطمیع، فریب یا اجبار مدیریت نمود! این یعنی تربیتی غیر توحیدی! اساس مدیریت توحیدی بر تقواست. 👈نباید به دنبال مطیع بار آوردن انسانها بود! اینها همه با بندگی خدا منافات دارد! خلاف تربیت دینی است. انسان جز در برابر خداوند متعال مسئولیتی ندارد. و همچنین در برابر آنچه خدا خواسته است. 👈انسانها باید با قدرت تشخیص خود و به دور از اجبار و فریب دست به انتخاب بزنند تا انسان بمانند! باید بدانند تنها باید برای خداوند متعال قیام کنند. 👈اتقوا الله و درس بخوان! اتقوا الله و مهربان باش! اتقوا الله و بدرفتاری نکن با همسرت! اتقوا الله و برای وصول به اهداف برنامه ریزی کن! ... از نیروی دیگری در این انتخابها متأثر نباش. 👈اگر درس میخوانی به خاطر مدرک، امتحان، حضور و غیاب، خجالت از استاد، امتیازات اجتماعی و... درس نخوان! اتقوا الله و درس بخوان! 👈این اتقوا الله ها یعنی در برابر خدا فقط مسئولیت داری. نه اینکه بخواهد مدام بترساند که اگر نخوانی میزنمت! نه میخواهد بگوید چشمان خود را باز کن! از همه چیز جز او رها کن خود را! لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرّا! 👈این نوعی مدیریت است که افراد را با نگاه بندگان خدا مینگرد! نه به عنوان موجوداتی که باید مطیع شوند و یا جانورانی که باید بدون ایجاد تنش به آنها اراده ی خاصی را تحمیل کرد و... ! 👈این نوع مدیریت پیوند قطعی با رشد شخصیتی و آگاهی انسانها و پرهیز از تحمیق و تجهیل آنها دارد. به مخاطب خود شخصیت میدهد. به او استقلال میدهد تا خودش به مسئولیت خودش در قبال خداوند متعال توجه کرده و کار کند! مخاطب خود را به تعبیر خودمان آدم حساب میکند! اقتضاء توحید و بنده بودن خدا در مدیریت همین میشود دیگر! ✔مدیریت اولیاء الهی مبتنی بر تکیه بر مسئولیت پذیری مؤمنین در برابر خداوند متعال است. بر اساس اتقوا الله است. نه بر اساس دروغ و فریب و تطمیع و دیگر روشهای متداول انسانی در وادی سیاست! ✔هر روش و شیوه ای باید طوری استفاده شود که در همین مسیر تقوا باشد. ✔واقعا اگر ما فهمیده باشیم که مسأله توحید است و مسأله بندگی انسان میفهمیم اصلا اینها که بین ابناء بشر متداول است سیاست نیست بلکه خباثت است. ✔این نوع مدیریت که از آن در تعابیر دینی به مدیریت ولایی تعبیر میشود اساسا انسانها را از بندگی امور دیگر آزاد میکند! مشکلش هم دقیقا همین است که مبتنی بر اتقوا الله و آزادی واقعی انسانها در برابر هر عاملی جز خداوند متعال است! 🔹انسانها آزادی را دوست دارند ولی راحتی و لذّت را هم دوست دارند! برای تنبلی و راحتی حاضرند تن به بندگی هم بدهند! میدانید! آزادی زیادی خلاف راحت طلبی آنان است! بدشان نمی آید فریب بخورند و تهدید و تطمیع بشوند!
👈اینجاست که مدیریت ولایی دشوار میشود! به قول امروزی ها ریسکش بالا میرود! نمیشود زور گفت! أنلزمکموها و أنتم لها کارهون! افراد پر رو میشوند! رقبای پست جان میگیرند! انسانهای بی شخصیت و برده نیز ولایت آنها و سیاست آنها را میپسندند. 👈سربازهای نظام ولایی انسانهای رشد یافته و بندگان خدا هستند و سربازان نظام غیر ولایی اینطور نیستند! اکثرشان اراذل و اوباش اند. امیر المؤمنین علیه السلام در مذمّت اهل شام فرمودند: 📖«جُفَاةٌ طَغَامٌ وَ عَبِيدٌ أَقْزَامٌ جُمِعُوا مِنْ كُلِّ أَوْبٍ وَ تُلُقِّطُوا مِنْ كُلِّ شَوْبٍ مِمَّنْ‏ يَنْبَغِي‏ أَنْ يُفَقَّهَ وَ يُؤَدَّبَ وَ يُعَلَّمَ وَ يُدَرَّبَ وَ يُوَلَّى عَلَيْهِ وَ يُؤْخَذَ عَلَى يَدَيْهِ لَيْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لَا مِنَ‏ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمان‏» 👈البته اینجا بحث بسیار است. چطوری باید برای تربیت فرزند، برنامه ریزی تحصیلی، سربازی، ادارات و... مدیریت نمود تا بر اساس تقوا باشد؟ این را باید جداگانه بحث و بررسی نمود. 👈قاعدتا چنین فضایی از تربیت و مدیریت الهی انسان در مسیر توحید با برجسته نمودن مفاهیمی مانند ایمان، عمل صالح و تقوا تلائم دارد. 👈ابزارهای آن نیز به شکل طبیعی باید اجتماع مسلمین در مسجد و مراسمات عبادی بوده و در قالب مسئولیت پذیری افراد در قبال یکدیگر که از تقوای آنها ناشی میشود شکل بگیرد. 👈تشکّلهای خودجوش برخاسته از مسئولیت پذیری فردی که نمونه کوچک آن را در هیئات و مساجد و نمونه بزرگتر آن را در مراسم های محرّم امام حسین و نمونه عالی آن را در مدیریت اربعین مشاهده میکنیم. نمونه اعلی آن نیز وعده داده شده که با ظهور آخرین منجی شکل خواهد گرفت. 👈روشن است که امام زمان علیه السلام نیز مدیریتی برخاسته از مسئولیت پذیری و تقوای آحاد داشته و اینطور نیست که بخواهند با تطمیع، تهدید، فریب و اجبار حکومت الهی خود را بر پا کنند. این هم بیانگر آن است که ظهور یک مسیر بوده و آماده سازی مقدّمات آن امری بسیار معقول مینماید. 🔷ولی سؤال برای بسیاری همواره این بوده که آیا چنین نوعی مدیریّتی در سطح جامعه قابل تحقّق است؟ پاسخ هم آن است که چنین مدیریت ولایی در سطح جامعه و کشور و حکومت قطعا مبتنی بر رشد و آگاهی آحاد مؤمنین است. باید سیاست جزء وظیفه و مسئولیت آنها باشد. مؤمنین خود را در قبال تحقّق نظام اسلامی مسئول بدانند! 🔶 اگر هم تا به امروز نظام اسلامی ما مشکلات عظیم را پشت سر گذاشته به خاطر مسئولیت پذیری و تقوای آحاد مؤمنین بوده است. به خاطر رشد سیاسی و آگاهی آنان بوده است. 🔷امری که خداوند متعال به آن بنده ی پاک خود امام خمینی الهام نمود که نظام اسلامی را مبتنی بر چنین تقوایی بنا کند! اسس بنیانه علی تقوی من الله و رضوان. این است که ضامن حقیقی این نظام تا کنون بوده است. نظامی که خدمت به آن و اهداف عالی آن در راستای توحید، بندگی و تقوا است. 🔸بحث بسیار است. فعلا همینقدر. ان شاء الله تعالی در موضع دیگر در مورد انتقاداتی که به مدیریت ولایی در تاریخ وارد شده و عبارات ابن کمونه و ابوریحان بیرونی و دیگران در این زمینه خواهم پرداخت بحوله و قوّته. همچنین بحث از مزایای مدیریت ولایی و همینطور مدیریت مبتنی بر تقوا خودش مجال دیگری میخواهد که به آن نپرداختیم. 🔹خلاصه کنم؛ تقوا یکی از مفاهیم بسیار اساسی قرآن کریم است که باید پیرامون نقش محوری و کانونی آن در بین دیگر مفاهیم دینی تأمّل بیشتری نمود. مفهوم الله، عبد، ایمان، کفر، عمل صالح، اخلاص، تقوا و... همه مفاهیمی هستند که مبتنی بر هستی شناسی عمیق توحیدی بوده و در یک نظام بسیار دقیق مفهومی در ادبیات قرآن کریم تولید، برجسته سازی، نظام سازی و عرضه شده است. یک پارادایم مفهومی ویژه مبتنی بر نظام توحیدی. قرآن کریم اهداف کلان خود را بر اساس همین انقلاب بزرگ مفهومی دنبال نموده است. انقلابی از کفر و شرک به توحید و از ظلمات به نور. مهندسی عمیقی بین این سازه مفهومی وجود دارد که متاسفانه کمتر در تفسیر و فقه به بحث و استنباط آن پرداخته ایم. مفهوم تقوا یکی از مفاهیم کانونی در این منظومه مفهومی است و پیرامون هر مفهوم نیز منظومه مفاهیم دیگری به شکل اقماری ظهور میکند. طرح کلی تربیت اسلامی ایمان، عمل صالح و تقواست.
.
باسمه تبارک و تعالی (۴۱) «جایگاه وجود پیامبر و اهل بیت و روشی برای تحصیل محبت عمیق به ایشان» 🌸امشب شب میلاد حضرت ختمی مرتبت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و امام صادق است. شب عظیمی است. 🌸محبّت به ایشان آثار عظیم دنیوی و اخروی دارد. راستی ما به این محبّت خیلی نیاز داریم. امشب به ذهنم مطلبی خطور کرد که آن را بذل میکنم. 🔶ما انسانها بر اساس حبّ نفسی که داریم تا متوجّه نشویم که یک چیزی دقیقا چه فایده ای برایمان دارد نمیتوانیم آن را دوست داشته باشیم. نمیتوانیم عمیقا دوستش داشته باشیم. 🔻به مقدار احساس نیازی که میکنیم میتوانیم دوست داشته باشیم🔺 از آن طرف هم اگر واقعا علاقه پیدا نکنیم در حزن ایشان هم نمیتوانیم بسوزیم زیرا: 🔻المصائب علی قدر العلائق🔺 ✔ببین برادر!اندازه احساس نیازت پیامبر را دوست داری!ادای الکی هم درنیاور! راستی چرا ایشان را هنوز عمیقا دوست نداریم؟! این پرسش خوبی است. مخفی اش نکن! این همه مخفی کردیم به کجا رسیدیم؟! بعید نیست خودش کید شیطان باشد تا درمانش نکنیم! چرا حلاوت صلوات هنوز به دلمان ننشسته. 👈گاهی با خود میگوییم خب شخصی هستند که برایمان دین آوردند!پیامبر است! باید از ایشان تشکر کنیم دیگر! 👈گاهی نیز ممکن است برای برخی اینطور محبّت ایجاد شود که ایشان شخصی هستند که نزد خداوند متعال آبرو دارند و شفاعت میکنند. خب برای ما فائده ای پس دارند و باید ایشان را دوست داشته باشیم 👈گاهی نیز ایشان را به خاطر فضائل انسانی و کششی که اینگونه فضائل دارند مانند بزرگواری و نوع دوستی و عظمت شخصیتی ایشان دوست داریم. در هر حال ایشان را میتوان به مناط اخلاق نیز دوست داشت.
👈گاهی نیز با تکیه به الگو بودن ایشان در ابعاد مختلف مورد محبّت واقع میشوند. 👈گاهی نیز افرادی که با ریاضت نفس و مسائل عرفانی ارتباط دارند با تذکر جایگاه رفیع ایشان در ابعاد باطنی محبّت خاصی به ایشان پیدا میکنند. 👏اینها همه درست است. همینها هم اگر خوب درک شود و هضم جان و روحمان شود کافی است که وجودمان را گرم کند. باید با تذکّر همه این فوائد برای خود به مراتب محبّت و ارادت خودمان به این ذات نورانی بیافزاییم. 🔸راه دیگر محبّت به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام🔸 💡یک راه میانبر که محبّت ما را خیلی عمیق و ریشه دارتر میکند را میخواهم بگویم. روشن است که چنین راهی باید راهی باشد که نیاز عمیقتر و ریشه دارتر ما را به این ذات و ذوات نورانی نشان دهد. آن راه هم بالا بردن مراتب علممان در هستی شناسی و انسان شناسی است. راستی که علم خیلی میتواند سودمند باشد. همین علوم حصولی خیلی شریف میتوانند باشند. رفقا خوب درس بخوانیم! وقتی درس میخوانیم تلقیمان آن باشد که در حال ساختن پلی هستیم که قرار است از آن بعدا عبور کنیم! خیلی خبرها در پیش است! 🔹مقداری سرمان را از لاک خودمان و از زندگی پلشتی که برای خودمان ساخته ایم خارج کرده و ببینیم در عوالم هستی و آفاق چه خبر است؟! در درون خود وجود انسانی و انفس چه خبر است؟ 🔸آیا هنوز نفهمیده ایم موجودات عالم مراتبی دارند؟خداوند متعال، موجودات عقلی،موجودات نفسی و موجودات مادّی؟! این مطلب را با هر زوری شده برای خودمان باید روشن کنیم!مسأله خیلی ثمره دارد! ثمراتش بسی بیشتر و والاتر از بحث مقدمه واجب است! 🔹آیا وقتش نرسیده که نظری هم به ملکوت هستی بیاندازیم؟! چرا به این استفهام توبیخی و شاید تحریکی قرآنی توجه نمیکنیم؟! 📖أوَ لَم ینظُروا فی مَلَکوت السّماوات و الأرضِ و ما خلقَ اللهُ من شیء 👈وقتی دغدغه خود را از سطح ساده که برای خودمان توهّم کردیم بالاتر برده و به آسمان و آسمانها بلکه ملکوت آن توجّه کنیم تازه عمق دیگری از عالم و نیازهایمان برایمان هویدا میشود. آیا وقتش نرسیده بفهمیم انسان هم مقام معلوم ندارد و از حدّ طبع تا فوق ملک و فنا و بی حدّی میتواند گسترش یابد. میتواند در ضیق در حد طبایع قرار گیرید یا در سعه از بقاء بعد الفناء سر در بیاورد؟! سنگ سنگ است و پرتغال پرتغال و ملک ملک ولی انسان میتواند همه اینها بشود.سرّ این ویژگی انسان در عدم تصلّب صورت او و ضعف آن و امکان ترقی و همینطور ارتباط عقل او با بدن میباشد و تا این بدن هست میتواند تحول یابد.راستی عالم ماده از یک نظر خیلی عالم مهمی است! 🔻اگر مراتب هستی را آنطور یافتیم و از طرف دیگر لا یقفی حدی انسان را نیز اینطور یافتیم والله خواب از سرمان میپرد! آتشی به جانمان می افتد! بیقرار میشویم! دردمند میشویم! اینجاست که با یک تلنگر اگر بفهمیم جایگاه پیامبر اعظم و امامان پاک این امّت کجاست و چه نیازهای عمیقی را از ما رفع کرده و میکنند و عمق اتّصال وجودی خودمان را با ایشان درک کردیم یک محبّت عمیق و تواضع واقعی نسبت به ایشان پیدا میکنیم🔺 🔴میدانید مشکلمان چیست؟ این است که نمیدانیم! عمرمان را دادیم و نه هستی را شناختیم و نه انسان را! تلاش میخواهد. ریاضت میخواهد. درس خواندن میخواهد. ما انسانها ورای عقاید و ادیان مختلف نوعا یک حیات انسانی دنیایی مشترکی داریم و در کنار آن گاهی یک دینی هم میورزیم! در حاشیه! در متن نیست. با عقایدمان زندگی نمیکنیم. باید بفهمیم این ها آمده اند که با آنها زندگی کنیم. اگر با ایشان زندگی کردیم آن دنیا هم با ایشان زندگی میکنیم. 🔸خلقکم الله انوارا فجعلکم بعرشه محدقین🔸 باید بدانیم که خداوند متعال بر ما منّت نهاد که اینها را به این دنیا آورد و به ما شناساند. این ذوات نورانی را کسی نمیشناخت. به تعبیر ما خیلی بالا بالاها بودند. منزلشان در آن بالاشهرترین قسمت عالم وجود بود! آنقدر بلند مرتبه بودند که گویا اصلا عالم خبری نداشت که اینها هم هستند! 👈برخی انبیاء ایشان را میشناختند. حضرت آدم که در عالم ظاهر پدر ایشان است در باطن اینها را نمیشناخت و مدّتها گذشت که این انوار را شناخت و با توسّل به ایشان بخشیده شد. اینها مسائلی است که عقل ما با دشواری هایی و با تأییدهایی به این مطلب رسیده است. خود روایات ما در این مضمون قطعی است: 📖والحمد لله الذی منّ علینا بمحمد نبیّه صلی الله علیه و آله دون الامم الماضیه و القرون السالفه 👈این ذوات نورانی اساسا با ما قابل مقایسه نیستند. لا یقاس بنا احدٌ و اینکه لا یطمع فیها طامع است مقام ایشان. اینها از همان دوره جنینی خدا شناس و خداپرست بودند و تسبیح میکردند. نور هستند. ارکان هستی هستند! برخی گمان میکنند که عالم فقط خدا دارد. شاید پیش خود فکر میکنند خیلی رشد کرده اند که میگویند خدا خدا. یک خدا و دیگر بقیه خلائق در عرض هم! نه عقل بر اساس قاعده الواحد و نه نقل بر اساس آیات و روایات اینطور نگفته!
👈رسول خدا و ائمه از نسل ایشان خلیفة خدا هستند. قبل از اینکه در این عالم بیاید یک حقیقت نوری دارند که بر اساسا آن اول ما خلق الله اند. میدانید یعنی چه؟ یعنی خدا اگر یک درجه تنزل کند از درجه وجوبی جلوه اش میشود امام. در دعای ماه رجب میخوانیم که: لا فرق بینک و بینها الا أنهم عبادک و خلقُک. پیامبر موجودی است که در عالم هستی یک مرتبه ی وجودی دارد که در سلسله ی علل ما قرار گرفته است و حقیقتا پدر ماست که از او متولد شده ایم. هر اندوهی و حزنی زائل میشود به برکت ایشان است. اینها همچین موجوداتی هستند. 🔻پیامبر تا ابد واسطه ی بین ما و خدا خواهند بود و در برزخ و قیامت هم همینطور است. اعمال ما به ایشان عرضه میشود و عالم محضر ایشان است و نباید در محضر ایشان گناه نمود. ایشان اگر نخواهند هیچ امری تحقق پیدا نمیکند و ایشان آگاهتر از ما به ما هستند. مأموریت دینی ما تحت ولایت ایشان رفتن است. خدای منهای ایشان خدا نیست. احترام به ایشان در عوالم هستی موضوعیت دارد. تکریم جایگاه ایشان و حفظ ایشان در نسل ایشان و سادات موضوعیت دارد🔺 👈اینها به دانستن و ندانستن ما ربطی ندارد و در واقع چنین است چه بخواهیم یا نخواهیم و چه قبول کنیم یا نکنیم و چه بدانیم یا ندانیم. یک موجوداتی هستند که بقیه مخلوقات شعاعهایی از نور آنها هستند. اینها چنین مخلوقاتی هستند. وجود نوری دارند. البته مراد وجود باطنی آنهاست نه بدنی ظاهری آنها. 🔸اصطنعتک لنفسی🔸 ایشان انسانهایی هستند که اساسا خداوند متعال آنها را برای خود آفریده! انسانند ولی چه انسانی! آری برخی برای خدا آفریده شده اند. اینها استعداد ویژه ای از قبل و شرایط خاصی مانند اصلاب شامخه و ارحام مطهره دارند. ولی باز انسان هستند. 👈اهل بیت علیهم السلام یک وجود نوری دارند که ما از آن درکی نداریم و یک وجود دنیایی که در کالبد انسانی ظهور یافته است. تدریج از احکام عالم ماده است و ایشان هم محکوم تدریج هستند ولی سرعت در رشد یکسان نیست و گاهی یکشبه ره صد ساله طیّ میشود و این قطعی است و در مورد ایشان داریم که در شکم مادر تسبیح گفته اند. اینچنین سرعتی در رشد داشته اند. ما فقط میدانیم استعداد انسانها متفاوت است. ولی دیگر اینقدر! 👈افرادی که در جبهه ها بوده اند نقل میکنند که گاهی میدیده اند چطور زمان تحوّل باطنی برخی و شهادتشان در چند روز چقدر رشد سریعی در آنها مشاهده میشده است. انسان است دیگر. عجایب درون انسان را مگر ما فهمیده ایم؟! 🔸توسل و شفاعت🔸 پس ما چه هستیم؟ ما طفیلی هستیم! برخی غافلان فکر میکنند خداوند متعال این آسمانها و زمین را برای کسی مثل من آفریده! اگر اینچنین است چقدر خلقت بی معنایی است! مگر من چه هستم که وجودم اینقدر می ارزد! توهم نزدی برادر؟! ✔️اگر این ذوات نورانی همه کمالات را به شکل نامحدود ولی امکانی دارند ما چه کاره ایم! هدف از آفرینش همان ذوات نورانی هستند! بقیه طفیلی وجود آنهایند! هدف از آفرینش با ایشان تمام شد و بقیه مخلوقات به خاطر عدم بخل آفریده شدند. آفرینش آنها کمبودی ندارد. ولی زیر سایه اینها افرادی دیگر و مخلوقات دیگر نیز زمینه پیدا کردند و خدا هم بخیل نیست. ✔️ما همه اش نقص هستیم. عالم برای ما آفریده نشده است. آیا عالم آفریده شده که ما گاهی یاد خدا را بکنیم و یا بسیاری کافر باشیم؟ ✔️ولی آیا ما نا امید باشیم؟ خیر! خداوند متعال راهش را برای ما باز کرده! با توسّل و شفاعت به این ذوات نورانی و مهر و دلسوزی که خداوند متعال در وجود ایشان قرار داده میتوانیم نواقص بی پایان خود را از میان ببریم. شفاعت امری است که خداوند قرار داده است تا در قیامت نواقص عده ای خاص که زمینه آن را مهیا کرده اند برطرف نماید. ✔️ اما توسّل در همین دنیا قبل از شفاعت است. بگذارید حقیقت بزرگی را بگویم. باقی اش برمیگردد به همت بنده و شما: 🔻هیچ مقامی و کمالی نیست که نتوان با توسّل به آن رسید🔺 خدا رحمت کند آیت الله مصباح یزدی را. این جمله را از ایشان شنیدم. حقیقتا همین است. تعارفی در کار نیست. در پایان به رفقای عزیز مطالعه کتاب شریف کسر اصنام الجاهلیه مرحوم ملاصدرا پیشنهاد میکنم. اوایل طلبگی پایه دوم یا سوم وقتی با این کتاب آشنا شدم مسائل زیادی برایم آسان شد.
.
باسمه تبارک و تعالی (۴۲) «وحدت شیعه و سنّی» (با وجود چنین مبانی ای وحدت امکان وقوعی دارد؟!) «ضرورت بازبینی در ابواب روایی» 🔶هفته ی وحدت است و باز هم سخن از وحدت و تقریب و برگزاری کنفرانس به میان آمده است. 😔شکر خدا با تلاشهای استکبار و جهالتهای موجود وحدت که هیچ حتّی تقریب هم رخ نداده و گاهی به تکفیر هم رسیده است. 😡راستی اگر قرآن کریم دستور به تفرقه میداد نمیدانم بیشتر از این موفق میشدند که متفرق شوند؟! ✔در یکی از گروه های طلبگی مطلبی از یکی از فضلا دیدم. ایشان سخن صاحب جواهر را نقل کرده و گفته بود: 🔻«با وجود چنین مبانی، وحدت امکان وقوعی داره؟!»🔺 💡به ذهن آمد اشکال واردی است! گاهی هم برخی میگویند واحد شدن بین انسان سعید و انسان شقی مگر میشود؟! 🔞سخن صاحب جواهر در بحث هجاء از این قرار است: 📖«أما المشركون فلا إشكال كما لا خلاف في جواز هجوهم وسبّهم ولعنهم وشتمهم فالظاهر إلحاق المخالفين بالمشركين في ذلك لاتحاد الكفر الإسلامي والإيماني فيه، بل لعل هجاؤهم على رؤس الاشهاد من أفضل عبادة العباد ما لم تمنع التقية، وأولى من ذلك غيبتهم التي جرت سيرة الشيعة عليها في جميع الأعصار والأمصار علمائهم وأعوامهم، حتى ملأوا القراطيس منها بل هي عندهم من أفضل الطاعات، وأكمل القربات فلا غرابة في دعوى تحصيل الإجماع، كما عن بعضهم بل يمكن دعوى كون ذلك من الضروريات، فضلا عن القطعيات ... لا يخفى على الخبير الماهر الواقف على ما تظافرت به النصوص، بل تواترت من لعنهم وسبهم وشتمهم وكفرهم وانهم مجوس هذه الامة ، واشر من النصارى وأنجس من الكلاب»
🔞این موضع صاحب جواهر هرچند اختلافی است ولی هم سابقه دارد و هم لاحقه؛ مثلا مرحوم علامه مجلسی نیز در جلد هشتم بحار میگوید: 📖«و يظهر من بعض الأخبار بل من كثير منها أنهم في الدنيا أيضا في‏ حكم‏ الكفار لكن لما علم الله أن أئمة الجور و أتباعهم يستولون على الشيعة و هم يبتلون بمعاشرتهم و لا يمكنهم الاجتناب عنهم و ترك معاشرتهم و مخالطتهم و مناكحتهم أجرى الله عليهم حكم الإسلام توسعة فإذا ظهر القائم ع يجري عليهم حكم سائر الكفار في جميع الأمور و في الآخرة يدخلون النار ماكثين فيها أبدا مع الكفار و به يجمع بين الأخبار كما أشار إليه المفيد و الشهيد الثاني قدس الله روحهما» 🔞همچنین مرحوم آیت الله خوئی در جلد اوّل مصباح الفقاهة بحث غیبت میفرماید: 📖«من أنكر واحدا منهم جازت غيبته لوجوه: انه ثبت في الروايات والادعية والزيارات جواز لعن المخالفين، ووجوب البراءة منهم، واكثار السب عليهم واتهامهم، والوقيعة فيهم اي غيبتهم، لانهم من اهل البدع والريب بل لا شبهة في كفرهم، لان انكار الولاية والائمة (عليهم السلام) حتى الواحد منهم والاعتقاد بخلافة غيرهم، وبالعقائد الخرافية كالجبر ونحوه يوجب الكفر والزندقة، وتدل عليه الاخبار المتواترة الظاهرة في كفر منكر الولاية وكفر المعتقد بالعقائد المذكورة وما يشبهها من الضلالات. ويدل عليه ايضا قوله (عليه السلام) في الزيارة الجامعة: ومن جحدكم كافر، وقوله (عليه السلام) فيها ايضا: ومن وحده قبل عنكم، فانه ينتج بعكس النقيض ان من لم يقبل عنكم لم يوحده بل هو مشرك بالله العظيم. وفي بعض الاحاديث الواردة في عدم وجوب قضاء الصلاة على المستبصر: ان الحال التي كنت عليها اعظم من ترك ما تركت من الصلاة» 🔴بنده فعلا کاری به موانع تقریب یا وحدت از سوی عامه ندارم ولی میتوان از موانع این تقریب از سوی شیعه مطالبی بیان نمود. امری که باعث شده عملا بسیاری از ما اهل سنت را از امت رسول الله صلی الله علیه و آله واقعا ندانیم! آیا واقعا ما همه جزء یک امت نیستیم؟! 🔻عمده مانع تقریب از سوی شیعه دو چیز است؛ یکی روایات مانع تقریب که محدّثین آن را به صورت بسیار برجسته گزارش کرده اند که فعلا میخواهم به آن بپردازم و دیگر برداشت فقهی خاصّ از آن از سوی فقهاء مخصوصا در ابوابی مانند غیبت و هجو و لعن و...🔺 👈البته موانع عادی و غیر عادی دیگری هم هست ولی این دو خیلی اساسی است. 👈یک برداشت روایی و فقهی سنگین از عامه در بین بسیاری از فضلاء شیعه و نوع عوام آنها ایجاد شده که متضمّن نوعی بغض و دوری گزیدن و عدم تقریب است. ✋از آنجا که این نوع برداشت امروزه برای منصفین و مطّلعین آشکار شده که مفاسد بسیاری را در بر دارد انسان را تحریک میکند تا بررسی و بازبینی مجدّدی از منابع در مورد رویکرد صحیح در قبال اهل سنت داشته باشیم. ⛔البته نه با قضاوتی قبلی و برای اثبات عدم آن و تفسیر به رأی بلکه حقیقتا از روی حق طلبی و از باب نصح لله و لرسوله. 🙌اگر تلقی مشهور اثبات شد خب به روی چشم میگذاریم. ولی فعلا اجازه داریم دوباره از نو بپرسیم: 🔹آیا آنها واقعا کافرند؟ آیا نجس هستند در واقع و فعلا بنا بر مصالحی حکم طهارت دارند؟ آیا جهنمی اند؟ آیا از باب ضرورت و تقیه صرفا باید با آنها تعامل کرد؟ آیا بدتر از مجوس و نصارا هستند؟ ✋آنچه بررسی مجدد را در این عرصه لازم میکند آن است که وجود چنین برداشتی میتواند در مظانّ اتّهام باشد. زیرا معمولا طبع انسانها در جناح بندی ها آنهم به این صورت کلان مذهبی مایل به نفرت از غیر خود و عدم انس با آنها میشود مخصوصا اینکه از آنها نسبت به خود و پیشوایانش ظلم زیادی نیز در حافظه تاریخی خود به یاد داشته باشد. 👈راستش را بخواهید به شکل طبیعی ادیان و مذاهب برای هویت بخشی به خود و جذب پیروان و نفرت دادن از رقیبان تمایل خاصّی به انحصارگرایی در نجات از خود نشان داده اند. 👈آیا این مقوله در تتبّع محدّثین و همینطور برداشت فقهاء از روایات تأثیر نگذاشته است؟ البته این تأثیر گاهی ناخودآگاه میتواند باشد. 💥اینها مباحثی است که قبل از بحث تقریب باید مورد بازبینی قرار گیرد. از همینجا بود که به ذهن رسید مطلبی در این زمینه بیان کنم. 👈حقیر بحث مفصّلی در موضع دیگر در مورد شبهه استبعاد ارتداد صحابه نموده ام. شاید یکی از اساسی ترین شبهات روانی اهل سنّت باشد که به تعبیر عطار نیشابوری: 📖کی روا داری که اصحاب رسول مرد ناحق را کنند از جان قبول 👈در قسمتی از این بحث چند صفحه ای در مورد روایاتی که بر ضدّ آن برداشت رائج از اهل سنّت وارد شده است آورده ام. 👈البته تتبع ناقصی است ولی در همین حدّ هم نشان میدهد که هم محدّثین ما و هم فقها ما در این بحث روایات بسیاری را به شکل در خور لحاظ نکرده اند. انصافا آدم را خیلی به فکر فرو میبرد.
🔸ضرورت بازبینی در ابواب روایی🔸 اساسا به نظر حقیر باید یک بازبینی اساسی در مورد ابواب روایی که یادگار محدّثان ماست داشته باشیم. 👈این تبویب و جمع آوری معمولا کاری انسانی است و قداستی ندارد. میشود نقد کرد. 👈تاسیس باب یا عدم تاسیس آن دقّت و استنباط و انصاف و فضل میخواهد. کار محدّث فقط تتبع نیست. ما در این عرصه تلاشمان زیاد نبوده است. قهرمان این عرصه تا اندازه ای مرحوم کلینی است ولی خیلی خیلی جای پیشرفت و بحث و دقت و بررسی دارد. ✔️بحث در زمینه تاریخ تبویب حدیث شیعه را به جای دیگر موکول میکنم. فعلا فقط میگویم برخی مضامین داریم که میتواند ابواب پر حدیث و بسیار برجسته ای را ایجاد کرده و موضع اهل بیت علیهم السلام را در برخی موضوعات نشان دهد که اصلا باب نشده است و برعکس برخی مباحث اصلا نباید باب میشد ولی در کتب روایی باب شده است. 🔴اگر در این زمینه مراقب نباشیم دچار برخورد گزینشی و تفسیر به رأی و مدل سازی غیر صحیح از مجموعه تراث روایی خود میشویم. 🔹همین امر باعث ایجاد مشهورات و قطعیات بی پایه نزد ما ممکن است بشود. 🔸یکی از ابواب را میتوان همین روایات وارده در مورد عدم جواز تبرّی و حکم به جهنّمی بودن اهل سنّت و لزوم معاشرت و تقریب با آنها دانست. 🔹اگر با این دید روایات را جمع میکردند متوجّه میشدیم که چقدر روایات عجیب، صریح و صحیحی در این زمینه وجود دارد! همین باعث میشود که بعدا در فقه ما نیز اثر کند. در عرف مؤمنین هم اثر کند. در تقریب هم بالمآل اثر میکرد. برخی روایات به شکل صریحی فلان شخص عامی را اهل بهشت معرفی میکند و یا به شکل صریحی از انحصارگرایی در نجات منع شده و نوعی شمولگرایی خاصّ مورد تأکید قرار میگیرد و... . 🔸بحث در این زمینه بسیار است. برای پرهیز از اطاله کلام فایل pdf مربوط به این قسمت را که سابقا به زبان عربی نوشته بودم را پیوست میکنم.
.
باسمه تبارک و تعالی (۴۳) «ادب قرآن خواندن» «غرّتهم الحیاة الدنیا» «زهد چیست؟» 🔶بعد از نماز عصر مشغول تلاوت عهد الهی و آیات ذکر حکیم بودم؛ اندوهی و حسرتی وجودم را فراگرفت! یا حسرتی علی ما فرّطت فی جنب الله! ای قرآن غریب! ای مهجور! 🔹راستی که باید جلوی قرآن کریم زانو زد! با ناز نیا با نیاز بیا! با ناز نیا میدانی یعنی چه؟ یعنی شرّ کم کنی و یا فقط به خاطر ثواب نخوان؛ طوری نباشد که مدام در پی آن باشی که تمام کنی و ببندی! بعد هم طلبکار باشی! 🔸هنوز نفهمیدی چقدر به قرآن نیاز داری؟ منت هم میگذاری قرآن میخوانی! غرور هم پیدا میکنی؟! تا حالا دیده اید کسی از طبیب و مربی اش طلبکار باشد که مزد مرا پیشت آمدم؟! مزدم را بده حرفت را گوش کردم؟! همیشه خود را باید بدهکار بدانی نه طلبکار! 🔷آیا وقتش نرسیده دیگر بفهمیم چقدر در زندگی به قرآن نیاز داریم؟ زبان حالی با قرآن بر زبانم جاری شد. 🔸قرآنا! من هیچ نمیگویم فقط تو بگو! من هیچ نمیدانم فقط تو یاد بده! من بیمارم تو مرهمم را نشان بده! تو مرا شفا بده! من آمده ام عقاید و دانسته هایم را عرضه کنم تو اصلاحش کن! این قلبم را تو جلا بده! تو هادی من به راه اقوم باش! به دیگران هیچ کاری ندارم! تو گویا فقط برای من نازل شده ای! فقط من! 🔹تو را شمرده و محزون میخوانم! تو را با صدایی زیبا میخوانم! تو را در سحر و وقت آرامشم میخوانم! تو را در دل شبهای تار میخوانم! تو را با طهارت میخوانم! تو را با دهانی پاک میخوانم! تو را خودم، خودم میخوانم! تو را با تدبّر خودم میخوانم!
🔵میخواهم سر و صداهای دیگر، آن مزاحمهای دیگر نباشند تا خوب بتوانم صدایت را بشناسم و باطنت را بفهمم! میخواهم با تو خلوت کنم! میخواهم تکریمت کنم! تو بزرگی این منم که میخواهم یادم نرود چقدر بزرگی! فقط تو مرا بترسان! فقط تو مرا امید بخش! 🔴راستی ای محبوب من میدانستی چقدر زیبا حرف میزنی! میدانستی تو را چقدر دوست دارم؟! میدانستی دلم برای صدایت تنگ شده بود! میترسم از اینکه باز دستم از دستت خارج شود و گم شوم! در این شلوغی های چون تکه های شب تاریک! تو را هر روز میخوانم! تو را هر شب میخوانم! نکند کسی بیشتر از من تو را دوست داشته باشد و بیشتر از من به تو گوش فرا دهد! اگر همه انسانها در شرق و غرب عالم بمیرند تا تو را دارم وحشتی ندارم! تو مونس منی! این سر و سینه اگر تو در آن نباشی خانه ی خرابی بیش نیست! چشمم را نور بده! به من شرح صدر بده! قلبم را شادمان کن! زبانم را به خود باز کن! سیادتم بخش! دیگر رهایت نمیکنم! از من نا امید نشوی ها! نگو باز هم آمده و اندکی بعد یادش میرود! میرود! کمکم کن! 🔹ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس کنون ز حلقه زلفت به در نمی آید 🔸ای قرآن! ای کتاب خدا! ای کلام خدا! ای بهار قلبها! ای چشمه دانشها! ای آنکه آیاتت خزائن آگاهی اند! ای جلای قلبها! ای بر طرف کننده ظلمتها! ای عهد الهی! ای شافع مشفّع! ای قائل مصدَّق! ای ریسمان الهی! ای علم اوّلین و آخرین! ای خوان گسترده الهی! ای تجلّی خدا! ای لقاح ایمان! ای امام و رهبر! ای عظیم! ای کریم! ای حکیم! ای مجید! ای عزیز! ای مبین! ای نور! ای هادی! ای شفا! ای رحمت! ای هدایت! ای ناطق! ای ناصح! ای صادق! ای قول فصل! 🔸ای آنکه هیچ هزل و تسامحی نمیکنی! ای آنچه بندگان به چیزی مثل آن به خدا متوجّه نشده اند! ای آنچه عجائبش تمامی و غرائبش کهنگی ندارد! ای آنچه ظاهری بدون باطن و باطنی بدون ظاهر نیست! ای آنچه ظاهرت رقیقه باطنت است! ای آنچه هم ظاهرت زیباست و هم باطنت عمیق است! ای آنچه مشحون از عبارات و اشارت و لطائف و حقائقی! ای آنچه با متشابهاتت ناپاکان و اهل زیغ را از خود میرانی و پاکان را به نیازشان به معلّمینت دلالت میکنی! ای آنچه تنها، مطهّرین به آن رسیده اند! ای آنچه معلّمین واقعی ات خود زبده زبدگان و پاکترین پاکان عالم اند! ذوات نورانی که نسبتشان با تو نسبت لن یفترقایی است! 🔷حال به خود چنین خطاب کن: ای غافل! اگر ادّعای تفکّر داری و اهل دقّتی جایش اینجاست! هیهات: «يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ‏ النَّهَرَ الْعَظِيم‏»! اگر میخواهی دیده ات را جولان دهی و در پی روشنایی حقیقتی اینجا بیا! «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ‏ فِيهِ مَنَارُ الْهُدَى وَ مَصَابِيحُ الدُّجَى فَلْيَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ يَفْتَحُ لِلضِّيَاءِ نَظَرَهُ». اگر ای قرآن چیزی تو یادم دادی دیگر بقیه حرفها را ضرب علی الجدار میکنم؛ بگذار هر چه میخواهند بگویند بگویند! 🔶رفقا!خدایی خیلی ناشکریم! مگر از این قرآن چه بدی دیدیم که مهجورش گذاشتیم! 🔹اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود 🔸غرتهم الحیاه الدنیا🔸 🔴بگذریم که تأسف بسیار است! به این آیه شریفه رسیدم: 📖«يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتي‏ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلى‏ أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرين‏» ✋ بد نیست دمی بایستیم و تدبّر کنیم؛ «اللّهم لا تجعل قراءتی قراءة لا تدبّر فیها بل اجعلنی أتدبّر آیاته و أحکامه» نظر شما چیست؟! ✔آنچه من میفهمم آن است که به شکل روشنی قرآن کریم دارد میگوید سرّ اصلی ردّ دعوت پیامبران و انکار معاد و سست دینی در میان جنّ و انس یک چیز است. راستی بیچاره جنیان هم مانند ما هستند! 👈همه ولو در آن مخفیگاه باطنشان که معمولا آن را از خودشان هم مخفی میکنند فهمیده اند که اینها پیامبران خدایند! اینها آنانی نیستند که بشود گفت دروغ میگویند! 👈خودشان شهادت خواهند داد که فهمیدیم ولی مخفی اش کردیم! پوشاندیمش! کافر شدیم! در محکمه ها بالاتر از اقرار چیزی داریم؟! خودشان و خودمان در آن روزی که باطنها ظاهر شود اقرار خواهیم کرد! ✔در اینجا قرآن کریم سرّ این کفر که لابد مراتبی هم دارد را خودش بیان میکند. میدانید؟! راستی اینها در باطن باطنشان خودشان میدانند استدلالی نداشتند! برهانی نداشتند تا بیاورندش! یک گرایش داشتند هر چند در ظاهر آن را با استدلال زینت دادند! چه میدانم! برایشان زینت داده شد! محبت دنیا و فریب خوردن از آن!