فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
سـ❄️لام دوستان عزیز، روزتون پر از خیر وبرکت و ثروت ، دلتون همیشه خوش ❄️
🦋مثبت اندیشی به معنای انکار
مشکلات و بدیها نیست
🦋بلکه توجه نکردن به آنهاست
🦋به هرچیزی فکرکنی
ارتعاش آن را جذب خواهی کرد
🦋پس نیکاندیش باشیم
тнє qυαℓιту σf уσυя тнιикιиg ∂єтєямιиєѕ тнє qυαℓιту σf уσυя ℓιfє
کیفیت افکارت، کیفیت زندگیتو تعیین میکنه.
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
«♥️✨»
خدیاشکرتツ
بہخاطرهرنفسۍکہمۍکشم
وهردموبازدمۍکہ
بایادتومتبرکمۍشود✨
♥️¦↫#خــدا
✨¦↫#قربونتبرمخدا
›
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
[وَلَنْیجْعَلَاللَّهُلِلْکافِرِینَعَلَیالْمُؤْمِنِینَسَبِیلاً]
+وخداوندهیچگاهبراۍکافراننسبتبه
اهلایمانراهتسلطبازنخواهدنمود."
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
پیامخدابہتو:
[بندهۍمن..
باوجودمن،
چراغمگینونگرانۍ؟
حتۍاگرطنابطاقتت
بہباریکترینرشتہرسید
نترسمنهستم]
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
[وَألذینآمَنُواأشَـدُحُبـًّالِله.]
+وآنهاکهایماندارند،
عشقشانبهخداشدیدتراست!
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
#رمان_آنلاین
#مستِ_مهتاب
#مرضیه_یگانه
#پارت_482
و شروع شد!
دوره ی جدیدی از زندگی من و یوسف.
فهیمه و خاله طیبه هم خبر جدید را شنیدند و فهیمه پیغام فرستاد:
_حسود هرگز نیاسود!
ولی در حقیقت این تنها یک اتفاق بود.
اما خاله طیبه.... کلی برنامه چید برای خرید سیسمونی..... می گفت هم باید دخترانه خرید و هم پسرانه.... می گفت اصلا با هم به خرید برویم!
البته فهیمه چند هفته ای از من جلوتر بود و تاریخ های ما کمی با هم فرق داشت.
و خاله طیبه اصلا به فکر سختی ما نبود و مدام می گفت ؛ همین که فقط یک هفته مهلت داشته باشد که بعد از زايمان فهیمه سراغ من بیاید، کافی است.
اما هیچ کسی خبر نداشت که قرار است چه اتفاقاتی بیافتد.
در همان دو هفته ای که من و یوسف در مرخصی بودیم، تنبل تر شدم!
یوسف که صبحانه را حاضر می کرد و خاله اقدس ناهار و خاله طیبه شام!
و من شکموتر از همیشه... فقط می خوردم.
خیلی رو داشتم واقعا.... اما همین که هفته اول تمام شد و وارد هفته ی دوم مرخصی شدیم، به فکر رضایت یوسف افتادم.
کنار همان محبت های روزانه اش، نان تازه و لقمه گرفتن هایش، مدام با نگاهی ملتمس، خیره اش می شدم و می گفتم :
_یوسف.... من بیام دیگه... به خدا هوای خودمو دارم.
و او الکی اخم هایش را در هم می کرد و تنها می گفت :
_فعلا فقط استراحت... هنوز تا آخرین روز مرخصی وقت هست.
و روزها هم پشت سر هم می گذشتند تا رسیدند به همان آخرین روز.
یوسف داشت ساکش را باز می بست که با حالتی قهر آلود گفتم:
_یوسف، تنها بری باهات حرف نمیزنم.... بذار بیام دیگه.
_بشین خونه... استراحت کن.... می سپرم به مادر و خاله طیبه هواتو داشته باشند.
_یوسف!.... خیلی بدی.... میخوام بیام... باور کن عادله خیلی هوامو تو درمونگاه داره.
نگاهش ما بین بستن وسایل ساکش، سمتم آمد.
_خاله طیبه گوشمو میبره اگه تو رو با خودم ببرم.... کلی سفارشت رو کرده.
_هیچی به خاله نگو.... خاله اقدس بعدا خودش بهش میگه.
و جور عجیبی نگاهم کرد.
_آخه.....
🥀#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀@be_sharteasheghi🥀
〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
تو لیاقت این و داری که شاد باشی
هر اتفاقی در گذشته افتاده حتی همین دیروز دیگر اثری ندارد
مگر ما خودمان بخواهیم.
#صبح_شنبه_بخیر ☀️
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥
╚══🌸🕊═════════╝
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
خوشبختے؛
میٺۆنه داشتݧ آدمۍ باشہ...☂
کہ بلده حتێ از راه دور هم حالتو خوب ڪنه :)🌿'
#انرژیمثبت
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
حجابٺانراحفظڪنید!
ٺادشمنآتشبگیࢪد . .
-زینبسلیمانۍ
•➜ ♡჻ᭂ࿐
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
اگر در زندگی به درب بزرگی رسیدی که قفل بر آن بود ...🗝
نترس و ناامید نشو...
چون اگر قرار بود باز نشود به جای آن دیوار میگذاشتند!
#انرژیمثبت
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
¹⁴ راه برای پیشرفت کردن...🥁🎖
┓سحر خیز بودن↼🌝
┛روزانه مطالعه داشتن↼📚
┓غذای سالم خوردن↼🥗
┛خودت رو دوست داشتن↼💜
┓خودت بودن↼🪞
┛کم قضاوت کردن↼😖
┓هدف تایین کردن↼🎯
┛مثبت اندیش بودن↼🧠
┓برنامه ریزی کردن↼🗓
┛انگیزه پیدا کردن↼🥇
┓به بقیه کمک کردن↼🌸
┛بهینه کار کردن↼🦾
┓پول پس انداز کردن↼💸
┛ساختن خود↼♥️🧡
•➜