eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه برنده‌ی عشق از #میم‌دال 🌱 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. حلول ماه مبارک شعبان المعظم بر عاشقان ولی عصر علیه السلام مبارک‏ باد ❤️‍🔥✨ به امید کامیابی شما در این ماه نورانی🌱 @be_sharteasheghi
〰〰〰〰〰〰💖 〰〰〰〰〰☁️ 〰〰〰〰💖 〰〰〰☁️ 〰〰💖 〰☁️ ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.💞.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ اووه، چه فیلم هندی ساختم واسه خودم با این فکرام، به خودم می‌آم می‌بینم مهیار می‌گه: -بار آخرت باشه! و می‌ره توی اتاق و در و می‌بنده و ماهلین و پشت در می‌ذاره. آدمم انقدر بی اعصاب آخه؟ چه فکرایی می‌کنما یه موقعا! خخخخ... زهرم ترکیده بود. ولی عصبانی شد! بدجوریم عصبانی شد، این و مطمئنم. نگاهی به ماهلین می‌کنم، باز هم مثل همیشه فکرای مزخرف و چرت و پرتی که حتی سر سوزنی هم تو زندگی من تاثیری ندارن اومد تو ذهنم؛ یکیش این بود که: واقعا ماهلین زنشه؟ پس چرا هیچکدوم حلقه دستشون نیست! شایدم نامزد باشن، اصلا هرکوفتی می‌خوان باشن، به کارت برس دختر! مشتریا درحال پچ پچ باهمن؛ راه میوفتم سمت اتاق عکاسی از بچه‌ها، دخترجوونی می‌آد نزدیکم، مشغول عکاسی از دختربچه کوچولوییم: -چجوری تحملش می‌کنی این شازده بی‌اعصاب و؟ هوفی از روی خستگی می‌کشم و می‌گم: _به سختی! هرروز ماجراها و جنگ و دعواهای جدید! عکاسیای دختربچه تموم شده، می‌آم تو سالن، نگاهی به عکسای توی دوربین می‌ندازم. از خودم بیخود می‌شم و دمل چرکی و باز می‌کنم: _واقعا سخته! با یه بی مخ پلاستیکی، با یه دیو دو سرِ بی اعصابِ مایه دارِ خرخون هرروز سر و کله زدن! دختره انگار خشکش زده، نگاهش به پشت سرمه... _چته دختر؟ چرا خشکت زد؟ البته حق داری تو که اینا رو می‌شنوی اینطوری می‌شی، وای به حال من بدبختی که... سایه‌ای که روی سرم حس می‌کردم می‌آد جلو و خودش و نشون می‌ده... یه هینی می‌کشم و دستم و روی دهنم می‌ذارم؛ لبخندی که هیچیش شبیه لبخند نیست تحویلم می‌ده و با دندونای بهم فشرده بهم اشاره می‌کنه: -همین الآن بیا اتاقِ من! ⛔️کپی حرام و پیگرد قانونی دارد. -.-.-.-.-.-.-.-.-.💖.-.-.-.-.-.-.-.-.- https://eitaa.com/be_sharteasheghi ☁️💖☁️💖☁️💖☁️
〰〰〰〰〰〰💖 〰〰〰〰〰☁️ 〰〰〰〰💖 〰〰〰☁️ 〰〰💖 〰☁️ ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.💞.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ دختره لب گزکی می‌کنه، همش تقصیر اونه! البته دهن لق منم بی تقصیر نیست... ماهلین و نمی‌بینم، انگار رفته. در اتاق و باز می‌کنم و می‌رم تو، از بدو ورودم شروع می‌کنه این جنگی و که من باید توش سکوت کنم، چون اگه نکنم اونجاست که واسم بد تموم می‌شه! -شــــــــش! ششمین شرط و می‌گم! خوشم نمی‌آد جلوی مشتریای آتلیه خودم، پشت سر من صفحه بزاری! اون مزخرفا چی بود می‌گفتی؟ امروز اولی و دومین تذکرت و باهم گرفتی! خوب حواست و جمع کن، که اگه به سه برسه.... واست خیلی گرون تموم می‌شه، چون من! جورِ دیگه‌ای باهات برخورد می‌کنم! جوری محکم و باصلابت حرف زد که یه لحظه واقعا ترسیدم، چاره‌ای ندارم جز اینکه سازگاری کنم... هی دنیا! بچرخ تا بچرخیم! *** خودکار و می‌ندازم رو میز، بطری آب و سر می‌کشم و به گردنم استراحتی می‌دم؛ انقدر که این چندهفته خسته شدم، تو کل عمرم خسته نشده بودم... از صبح تا شب تو جنب و جوش بودم، تلاشامم بی‌نتیجه نمونده و اینجاشه که شیرینه! فقط یه کوچولو دیگه مونده که ماشین خودم و بخرم، یه کوچولوو! امتحانامم تقریبا به خوبی پاس کردم و دوره رانندگی هم پشت سر گذاشتم... واقعا اونقدر خسته‌م که فقط یه اردو یا سفر می‌تونه این خستگیام و در ببره! ⛔️کپی حرام و پیگرد قانونی دارد. -.-.-.-.-.-.-.-.-.💖.-.-.-.-.-.-.-.-.- https://eitaa.com/be_sharteasheghi ☁️💖☁️💖☁️💖☁️
تو وی آی پی یه خبراییه🤭
❤️‍🔥🎲❤️‍🔥🎲❤️‍🔥🎲❤️‍🔥🎲 برای کسایی که مشتاقن رمانِ رو زودتر مطالعه کنن، وی آی پی زدیم😍📚 1.اونجا رمان با 507 پارت، تمام شده و تکمیله✅ 2.کلی پارتای هیجانی و دور از انتظار داریم🙈🔥 3.هیچ پیام اضافه‌ای اونجا نیست و میتونید با خیال راحت، کامل رمان رو بخونید☁️🤍 4.عزیزان خرید وی آی پی، اجباری نیست و رمان تا انتها به طور رایگان همینجا پارتگذاری میشه❌ کسانی که دوست دارن رمان رو زودتر تموم کنن، میتونن تهیه کنن✅ 5.جهت دریافت لینک وی آی پی، مبلغ "40000"تومان به شماره کارت زیر واریز 🍒 💳:
6037998204063779
•دلیر• و فیش واریزی رو به آیدی زیر ارسال کنید🍾 🍭: @Mariijey
〰〰〰〰〰〰💖 〰〰〰〰〰☁️ 〰〰〰〰💖 〰〰〰☁️ 〰〰💖 〰☁️ ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.💞.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ -خبر آوردم براتون داغ و دسته اوللل! بچه‌های کلاس با ذوقی لاینصف منتظر شنیدن خبری داغ از زبون کیانن. -قراره این هفته اردو ببرن کوه! سوتای بلند و جیغ و داد کلاس رو پر می‌کنه؛ گیسو رو به من با اشتیاق لب می‌زنه: -می‌آی دیگهه؟ فکر می‌کنم تجربه‌اش خالی از لطف نباشه، اتفاقا همین الآن داشتم با خودم فکر می‌کردم که چقدر خوب می‌شه اردو برم، کاش از خدا یه چیز دیگه می‌خواستم. متقابل جواب می‌دم: _معلومه که آره! باید جالب باشه... مهیار مثل همیشه خودش رو وسط می‌ندازه و می‌گه: -پس شما استثنا یه رضایت نامه بیارید که چیزیتون اگر شد پای خودتون! خیلی لطف می‌کنه و اینجا مخاطب جمع خطابم می‌کنه. در آن واحد نظرم و عوض می‌کنم: _گیسو من کار دارم نمی‌تونم بیام، سرم خیلی شلوغه؛ توی آتلیه، همه کارا روی دوش منه... -توی همین یک ثانیه همه کارا افتاد روی دوشت؟ حرفش رو بی‌جواب می‌ذارم. -یاسمن بی مزه بازی در نیار دیگه! -ظاهرا یاسمن خانم حرصش گرفته... با عصبانیت دستم و روی میز می‌کوبم و می‌گم: _آره! حرصم گرفته! گیسو آروم صدام می‌زنه: -یاسمن آروم! چته؟ با اخم‌هایی که هیچ‌جوره باز نمی‌شد رو کردم به گیسو اما مخاطبم مهیار بود: _من وقتی اعصابم خورد بشه یا به قول بنده خدایی حرصم بگیره، هیچ احدی جلودارم نیست! بزرگ و کوچیک و مذکر و مونث نمی‌شناسم! گفتم درجریان باشی... ⛔️کپی حرام و پیگرد قانونی دارد. -.-.-.-.-.-.-.-.-.💖.-.-.-.-.-.-.-.-.- https://eitaa.com/be_sharteasheghi ☁️💖☁️💖☁️💖☁️
〰〰〰〰〰〰💖 〰〰〰〰〰☁️ 〰〰〰〰💖 〰〰〰☁️ 〰〰💖 〰☁️ ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.💞.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ -یاسمن سالمی؟ من که چیزی نگفتم! با صدای آروم که کسی نشنوه، گفتم: _بابا با تو نبودم که! به در گفتم دیوار بشنوه! درعجبم از اینکه چندماه بدون اینکه رو حرفاش حرفی بزنم و چیزی بهش بگم گذروندم، اون هرچی امر و نهی دلش می‌خواست می‌کرد، اما من بودم که مثل کوزت باید واسش تا هرموقع که می‌گفت، کار می‌کردم... گیسو با ناراحتی مصنوعی لب می‌زنه: -کوه می‌آی دیگه، آره؟ با شیطونی می‌گم: _من نرم تو هم نمی‌ری؟ -یاسمن اذیت نکن! سرش و نزدیک می‌آره و جوری که کسی نشنوه، زمزمه می‌کنه: -می‌خوام یه نقشه فوق توپ بچینم واسه آقامهیار که ایندفعه نتونه قسر در بره! _چه برنامه‌ای حالا؟ -اول بگو می‌آی؟! _باشه می‌آاام! امکان نداره بخاطر یه بی‌مخ پلاستیکی بیخیال این سفر بشم! -هوی راجب فیوریت من درست حرف بزن! حالت چندشی می‌گیرم و می‌گم: _ببخشید فیوریت شما دشمن من دراومده! قیمه‌ها ریخته شد تو ماستا... من تو کار تو یکی موندم! کسی دیگه نبود که عاشقش بشی؟ -به عاشق شدن منم تو کار داری؟ صورتم رو در هم کردم و جملاتش و با دهن کجی تکرار کردم. آخه کی عاشق این دیو دو سرِ بدقلق و تلخ گوشت می‌شه؟ عقل هم واسه آدم خوب چیزیه ها! بیخیال! آدمی که نادونه رو بیشتر از این نمی‌شه نصیحت کرد؛ بزار هر غل.. هر کاری می‌خواد بکنه بکنه! ⛔️کپی حرام و پیگرد قانونی دارد. -.-.-.-.-.-.-.-.-.💖.-.-.-.-.-.-.-.-.- https://eitaa.com/be_sharteasheghi ☁️💖☁️💖☁️💖☁️
16.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. السلام علیک یا اباعبدالله 💚🌱 میلادت مبارك ارباب ♥️ @be_sharteasheghi
〰〰〰〰〰〰💖 〰〰〰〰〰☁️ 〰〰〰〰💖 〰〰〰☁️ 〰〰💖 〰☁️ ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.💞.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ شده بودم عین بچه دبستانیا که تازه برای اولین بار قراره ببرنشون اردو! چندروز چشم انتظار بودم، کل خانواده دیگه به این وضعیتم می‌خندیدن، کارشون از خنده هم گذشته بود قهقهه می‌زدن به من و خل و چل بازیام. بالاخره شب موعود فرا رسید، لباسام و چیده بودم روی تخت و هی خودم و توشون تصور می‌کردم، وسایل مربوطه رو هم برداشته بودم و تو آماده باش کامل بودم! حالا خوبه گفته بودم نمی‌آم و اینجوری مشتاق بودم... چندساعتی چشمام و روی هم می‌ذارم، وقتی بیدار می‌شم اصلا حال بلند شدن از جام و ندارم، انگار تازه خوابم برده بود. نگاهی به کوله کوهنوردی می‌ندازم و یکم فکر می‌کنم، امروز چه روزی بود؟ کوله برای چیمه؟ چشمام و ریز می‌کنم و یکم فکر می‌کنم؛ ای واییی، خب خنگممم دیگهه! امروز وقت یه استراحت خفنننه! به علاوه یه نقشه توپ و چرب و چیلی واسه آقامهیار رئیس گرامی، و همچنین همکلاسی بسیار بسیار رو مخ. تیپ اسپرتی می‌زنم، یه کلاه هم برداشتم اگر خیلیی سردم شد ازش استفاده کنم. تو فاصله‌ی نیم ساعت حاضر می‌شم، هر پنج دقیقه یه بار خودم و تو آینه قدی اتاقم چک می‌کنم، هی راه به راه می‌آم جلوی آینه، پالتوم و درست می‌کنم، دست به شالم می‌ذارم، هی حس می‌کنم یه جای کار می‌لنگه، تا بالاخره رضایت می‌دم، خداروشکر که دیگه اهل آرایش و اینجور چیتان پیتانا نیستم وگرنه باید تا ساعت هشت شب وسواس به خرج می‌دادم. مامان مثل همیشه منتظره تا من و همراهی کنه: -مواظب خودت باش یاسمن! از کوه پرت نشی پایین بیچارمون کنی! نیشم باز می‌شه و می‌گم: _قربونت برم من! منم عاشقتم، بادمجون بم که آفت نداره. لبخندی می‌زنه: -انقدر حرف نزن، بسم الله بگو و برو به سلامت. ⛔️کپی حرام و پیگرد قانونی دارد. -.-.-.-.-.-.-.-.-.💖.-.-.-.-.-.-.-.-.- https://eitaa.com/be_sharteasheghi ☁️💖☁️💖☁️💖☁️
〰〰〰〰〰〰💖 〰〰〰〰〰☁️ 〰〰〰〰💖 〰〰〰☁️ 〰〰💖 〰☁️ ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.💞.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ.ـ به محض رسیدنم انبوهی از جمعیت و می‌بینم که جلوی در ایستادن، یه اتوبوس داره نزدیک می‌شه، سریع چشم می‌چرخونم و گیسو رو پیدا می‌کنم، خودم و بهش می‌رسونم و لبخندی بهش می‌زنم: -یکم دیرتر می‌اومدی جا می‌موندی برات درس عبرت می‌شد! بهش دهن کجی کردم و گفتم: _همین مونده بود تو من و نصیحت کنی! -نصیحت نیست واقعیته دیگه! _باشه پررو نشو! نقشه رو کی بهم می‌گی؟ -یاسی خانوم صبر داشته باش! بشینیم تو اتوبوس بهت می‌گم... همین حین مهیار و کیان و پیمان نزدیکمون می‌شن. با تعجب نگاهشون می‌کنم: _مگه... اینام می‌خوان با اتوبوس بیان؟ ایــش... یه وقت کلاس آقامهیار نیاد پایین، با اون دک و پزش... مهیار که گوشاش بسیار بسیار تیزه سریع می‌شنوه حرفم و می‌گه: -یاسمن خانـــــم! اردوی تفریحی دسته جمعی و با چی می‌رن؟ توقع نداری که با ماشین خودم بیام... روم و ازش برمی‌گردونم و جوابش و نمی‌دم. یا من گوشام انقدر سنگینه که نمی‌شنوم ولوم صدام چقدره یا اون گوشاش خیـــلی تیزه! لعنتی، غیبت به من نیومده، هیچ موقع شانس نمی‌آرم وقتی پشت سرکسی حرف می‌زنم، خدا سریع با چوب بیصداش حساب کار و می‌ده دستم، یعنی اگه طرف کالیفرنیا باشه و من غیبتش و بکنم، همون لحظه به هرروشی، پشت سر من سبز می‌شه و همه حرفام و می‌شنوه. ⛔️کپی حرام و پیگرد قانونی دارد. -.-.-.-.-.-.-.-.-.💖.-.-.-.-.-.-.-.-.- https://eitaa.com/be_sharteasheghi ☁️💖☁️💖☁️💖☁️
❤️‍🔥🎲❤️‍🔥🎲❤️‍🔥🎲❤️‍🔥🎲 برای کسایی که مشتاقن رمانِ رو زودتر مطالعه کنن، وی آی پی زدیم😍📚 1.اونجا رمان با 507 پارت، تمام شده و تکمیله✅ "322 پارت جلوتر! " 2.کلی پارتای هیجانی و دور از انتظار داریم🙈🔥 3.هیچ پیام اضافه‌ای اونجا نیست و میتونید با خیال راحت، کامل رمان رو بخونید☁️🤍 4.عزیزان خرید وی آی پی، اجباری نیست و رمان تا انتها به طور رایگان همینجا پارتگذاری میشه❌ کسانی که دوست دارن رمان رو زودتر تموم کنن، میتونن تهیه کنن✅ 5.جهت دریافت لینک وی آی پی، مبلغ "40000"تومان به شماره کارت زیر واریز 🍒 💳:
6037998204063779
•دلیر• و فیش واریزی رو به آیدی زیر ارسال کنید🍾 🍭: @Mariijey