eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.3هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
💥قسمت دهم💥 چند باری من را با خودش برد سر مزار .😍 آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل این ها. هوندایش شرایط آتیش می کرد و از می کوبید می رفت تا اصفهان.😎 یک ساعت یک ساعت و خوردهای توی راه بودیم به که می‌رسیدیم دو سه متر قبل از مزار حاج احمد می ایستاد.😇 دستش را به سینه می گذاشت، سرش را خم می کرد و به حاج احمد می داد.🤗 بعد آرام آرام می رفت جلو.می نشست کنار قبر. اول یک دل سیر میکرد. بعد می رفت توی عالم خودش انگار دیگر هیچ چیز و هیچ کس را دور و برش نمی دید. عشق میکرد با حاج احمد. کسی اگر نمی دانست که فکر می‌کردم محسن آمده سر قبر بابایش. اصلا نمی فهمیدمش.😳🙄 با خودم می گفتم یعنی چه جور میشود آدم با کسی که توی قبر از بیشتر باشد تا آنهایی که زنده اند و هر روز می بیندشان؟🙄 وقتی هم می خواستیم برگردیم دوباره دستش را به سینه می گذاشت و همانطور عقب می‌آمد انگار که بخواهد از حرم امامزاده‌ای بیرون بیاید. نمی فهمیدمش واقعا نمی فهمیدمش.😞 ♥♥♥♥♥ مسئول بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم این هیئت بشم. ممکنه؟"🤩✌🏻 سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمی‌کردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍 و از توی صورتش می‌بارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود. رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید."😯 گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای و رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای . نمیخوام توی دید باشم." توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم. ماه که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و می‌آمد اصفهان هیئت.😯 ساعت‌ها خدمت می‌کرد و می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت می‌کرد. کفش را جفت می کرد. ☺️ یک تنه اندازه ۱۰ نفر کار می‌کرد تا آخر شب ساعت ۱۱ دوازده می نشست توی ماشینش را خسته و کوفته راه افتاد سمت نجف آباد.😶 تا ۴۰ شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی."😅 نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید داد!!!😔 🍃http://eitaa.com/joinchat/2125529114Cdc33bb954c 🍃
💌وقسم به صبح که تو؛سازش کارترین رفیق عالمی؛خدا آن روز را،که رفتم،یادت هست؟ گفتی؛ میدانم،برمي گردی...منتظرت میمانم. خدا،بی توسخت گذشت! وباز....یک حبه لبخندمهمانم میکنی. 🙂 @roooohoreyhan
💚اللهم عجل لولیڪ الفرج💚 آقاجانم❤️
🌸🌹💐🌸🌹 متن وصیت نامه بسم الله الرحمن الرحیم ! راه را انتخاب کن که جز این راه دیگری برای وجود ندارد . همانطوری که می دانی واجب است . اگر انسان کوچکترین داشته باشد اولین کسی که سخت می شود است که همیشه به فکر یعنی می باشد . اگر می خواهی راجع به موضوعی حتما از و سخنان و استفاده کن و بگیر ، نترس هر چه می خواهی بگو. البته درباره هر چیزی اول . هر چه که بخواهی در هست . مبادا باشی ، همه چیز درست می شه ولی من می خواهم که همیشه خوب . مثلا وقتی یک نفر به تو می زند زود نشو ، درباره اش ببین آیا واقعا این حرف یا نه ، البته بوسیله که به داری. به قسم مسلمان بودن تنها فقط به و نیست ، البته انسان باید بخواند و هم بگیرد اما برگردیم سرحرف اول ، اگر تو را ناراحت کرد بعد شد و به تو کرد و از تو خواست حتما به او کن . تا می تونی به کمک کن و به هر کسی که می شناسی و یا نمی شناسی کن. نگذار کسی از تو بشه و . هر کسی که به تو می کند حتما از او بگیر و اگر روزی از کار خودش شد از او نشو. هرگز بخاطر از کسی نشو. 🌸👇🌺👇🌸
مـ🌙ـاه رمضان آمده ... ای مـ❤️ـاه ... کجایی؟؟؟ سلام موعـ❤️ـود مهربانم ....
⚘﷽⚘ آن سفر کرده که صد قافله دل هــمرہ اوست هــر کجا هــست خدایا 🤲به سلامت دارش . . . ✋😍 🌙◆❥↶✨↷❥◆🌙 •|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•
🍃 برای آنکه دلش را جلا کند 🌷یا آنکه فکر سینه ی پرمبتلا کند 🍃باید بلافاصله بعد بیدارباش 🌷بایک رو به سوی شما کند 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹
عشق است اینڪہ یڪ نفر آغاز می‌ کند... هر روز صبح را بہ هـوای سلام بر شما ... _بر_شهدا✋ ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄ 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
❣ 🌾هر که بلند می شوم ..... 🌼آراسته روی قبله می ایستم و 🍁می گویم: 🌾"السلام علیک یا اباصالح المهدی" 🌼وقتی به این میکنم که خدا 🍁جواب را واجب کرده است، 🌾قلبم از ذوق اینکه شما به اندازه 🌼 یک جواب سلام به من می 🍁کنی از جا کنده می شود. آقاجانم! دارم.😍 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹
مولای_مهربانم❤ دلم هوای باران🌧 دارد... ترنمی که چشمانم رابشوید ونگاه غبار 🌬گرفته ام را زلال کند... مگربا نگاه اندود شده باگناه؛ می توان تورا نظاره کرد؟😔 یامهدی عجل الله...💖 ⛅أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج⛅ 💚
‎‌‌ .مولاجآنمـ♥️ بۍتـوچگـونہ مۍشود‌ازآسمان‌نوشٺ؟ ازانعڪاس‌سادهـ‌ۍرنگین‌ڪمان‌نوشٺ؟ ایݩ‌یڪ‌حقیقٺ‌اسٺ ڪه‌بۍتو،بهار‌مݩ! بایدچهارفصݪ‌زماݩ‌راخزاݩ نوشٺ...💔🍂 🌸⃟اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج⃟🦋
❣ چه روزی شود روزی که صبحم را با سلامِ به شما خوشبو کنم هرگاه سلامتان می دهم بند بند وجودم لبخندتان را احساس می کند عليٰ آلِ يٰس ... 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹
عارف که پشت دره😱 با آرش صحبت می کردم که در اتاقم باز شد، مادرم بود، دست و پامو کردم ولی سعی کردم خودم رو نکنم که با دیدنم گوشی به دست گفت: - ؟ سری تکون دادم که با لبخند گفت: - برسون. با صدای آیفون مجبور شد اتاق و کنه چیزی نشد که برگشت و متعجب گفت: - که ! گوشی از دستم افتاد، با صدای بلندی گفتم: - چی؟! از ترس نزدیک بود کنم، مادرم به گوشی اشاره کرد. - مگه بهت ؟ گوشی رو از روی زمین برداشتم و تماس آرش و کردم، کرده بودم، شدم، الان عارف بیاد و مادرم ازش سوال بپرسه چی؟ سرم انداختمو بیرون رفتم. نگام به عارف افتاد که با لباس مشغول باز کردن بند بود، سرشو لحظه ای بلند کرد و نگاهمون به هم گره خورد. مادرم یکدفعه ای رو به گفت: - الان داشتی با میزدین خواستم بگم که اگه از اومدین بیاین اینجا که بعدش دیدم پشت هستین، ترمه هم متعجب بود. سکوت عارف لرزوند، خم شد تا کفششو از پاش دربیاره، اخم بین دو دیدم و... https://eitaa.com/joinchat/538050827C44c9a6330b