*🔸مادر شهید کاوه: شبی از شبهای تحصیل، نشسته بود در اتاقش به انجام تکالیف. رفتم برای شام صدایش کنم. گفت: «گیر کردهام در حل ۲ تا مسئله ریاضی. معلم، توپ چهلتکه جایزه گذاشته برایش. اگر اجازه بدهی، تا این ۲ مسئله را حل نکنم شام بیشام!» بیخیالش شدم تا به درسش برسد. یک ساعت بعد، دوباره رفتم اتاقش. دیدم هنوز مشغول است. صدایش کردم؛ متوجه نشد! گرم کاری میشد، چنان دل میداد که تا تکانش نمیدادی، ملتفت سر و صدای اطرافیان نمیشد. دوباره یک ساعت بعد صدایش کردم. افاقه نکرد. نیم ساعت بعد به حاج آقا گفتم: «شما برو صدایش کن بلکه آمد شامش را خورد!» حاجی نرفته برگشت، و دیدم با یک پتو دارد میرود اتاق محمود! صبح برای نماز از خواب بلندش کردم؛ «شام که نخوردی! لااقل بگو بدانم مسئلهها را حل کردی یا نه؟» خندید و گفت: «حل کردم آنهم چهجور! برای هر ۲ مسئله، از ۳ طریق به جواب رسیدم!» محمود عاشق فوتبال بود. توپ چهلتکه هم خیلی دوست داشت! ظهر از مدرسه برگشت خانه. گفتم: «پس جایزهات کو؟» از جواب طفره رفت! تا اینجا را حالا شما داشته باشید.
🔹۴۰ روز، فوق فوقش ۵۰ روز از شهادت محمود گذشته بود که زنگ خانه به صدا درآمد. حاجی رفت در را باز کرد. عاقلهمردی پشت در بود؛ «من دبیر ریاضی محمود بودم. کلی هم گشتم تا خانه شما را پیدا کنم». حاجی دعوتش کرد بیاید تو، «نه» آورد؛ «قصد مزاحمت ندارم!» و بعد ادامه داد؛ «من سه سال دبیر ریاضی محمودتان بودم. این را سال آخر فهمیدم که محمود، مسائل ریاضی را خودش حل میکرد اما صبح، زودتر میآمد کلاس، حل مسئله را هر بار به یکی از دانشآموزان که عمدتا هم از قشر پایین بودند یاد میداد و جایزه هم اغلب به همان دانشآموز میرسید، چون محمود از چند راه به جواب میرسید. من به طریقی سال سومی که دبیر ریاضی محمود بودم متوجه ماجرا شدم. از قبل هم البته برایم بسیار عجیب بود؛ «چرا محمود که همیشه ریاضی را ۲۰ میگیرد، هیچ وقت برنده این جوایز نمیشود؟!» کشیدمش کنار؛ «امروز از فلانی شنیدم این مسئله را تو حل کردهای!» اول بنا کرد طفره رفتن، بعد قبول کرد!
«چرا؟»
جواب داد: «همین فلانی، اولا یک مسئله ریاضی را یاد گرفته از چند راه حل کند. این کار بدی است آقا معلم؟ ثانیا جایزه کتانی بود و من خودم کتانی دارم. آیا بهتر نبود این کتانی برسد دست این دوستمان که کتانیاش از چند جا پاره شده؟» من آنجا فهمیدم چه روح بلندی دارد این محمود شما. خواستم موضوع را با مدیر مدرسه درمیان بگذارم تا از کاوه، سر صف صبحگاه، تقدیر شود. قسمم داد؛ «اگر برای کس دیگری این موضوع را لو بدهید، دیگر این مدرسه نمیآیم»
#شهید_محمود_کاوه
❣ @Raheorooj
درست به یاد دارم که محمود گفت:
«بالاخره هر دختری خواستهای دارد،
خواسته ے شما چیست؟» 🤔
و من جواب دادم:
«اگر من را خدمت #امام_خمینی ببرید ڪہ خطبهی #عقد ما را ایشان بخوانند،
حتی #مهریه هم نمیخواهم.»😌
عاقبت من،
محمود و
مادرهمسرم
در برابر امام نشسته بودیم.😍🙃
امام خطبهی عقدمان را میخواند
و این به یادماندنیترین خاطرهی زندگی مشترڪمان شد.
✍ همسر شهید محمود ڪاوه
#همسر_شهید
#شهید_محمود_کاوه
#تنها_خواسته
#زندگی_به_سبک_اسلامی
#ولایت
❣ @Raheorooj
1.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پست اینستاگرامی #زهرا_کاوه
دختر #شهید_محمود_کاوه
من اينجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بينم بدآهنگ است
بيا ره توشه برداريم،
قدم در راه بی برگشت بگذاريم.... .
مهرماهی پر از مهر و مهربانی برای فرزندان شهدای مدافع حرم آرزومندم
#فرزندان_شهدای_مدافع_حرم
#مهرماه
14.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فقط #خدا میداند حکایت #شهدا را .......روضه منوره سیدالشهدا ع بر بالای ارتفاعات #حاج_عمران #عراق، عملیات #والفجر ۲، کربلای شهیدان #لشکر_ویژه_شهدا سید الشهدای حاج عمران #شهید_محمود_کاوه که دو بار این منطقه و قله را فتح کرد و تحویل پدافند داده و آنها هم دو دستی تحویل عراق دادند و در مرتبه سوم که عزم فتح ۲۵۱۹ را در عملیات کربلای دو کرد خودش هم بجمع #شهیدان پیوست.
فقط خدا میداند که #بچه های #ایران چقدر روی قله های حاج عمران و میشلان و ......جنگیده و خون های پاک شان ریخته ست، فقط خدا میداند.
🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹