eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.2هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه برنده‌ی عشق از #میم‌دال 🌱 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 _الهی یوسف بمیره با این کار کردنش که تو با این حالت واسش نگران شدی. با حرص و عصبانیت، ماسک را پایین کشیدم و گفتم: _به جای مُردن و این جوری زجر دادن من لااقل به یکی می گفتی داری کجا می ری. چشمانش رنگ غم و مظلومیت گرفت. _به جان فرشته جان خودم، نشد.... یه بی سیم زدم یه کاری فوری پیش اومد.... مجبور شدم سریع برم. دیگر حرفی نزدم و او ماسک را باز روی دهانم گذاشت و تک تک انگشتان دستم را بوسید. _الهی یوسف فدای فرشته خانم بشه که با این دستات دنبال جنازه ی من بودی. از شنیدن آن دو کلمه ی « جنازه ی من »، باز با حرص به شانه اش زدم. _خیلی بدی یوسف. و باز مظلومانه نگاهم کرد. _آره خب من بدم دیگه عزیزم...... تو فرشته ای... همه که مثل تو فرشته نیستن. خندیدم از حرفش که برخاست. _عصات کو؟ _خیلی وقته روی زانوم فشار میارم و با لنگ لنگی که می زنم اما بی عصا می رم... خیلی دست و پا گیره آخه. _شبا زانو درد می گیری خب... اون زانوت آسیب دیده. با لبخندی گردن کج کرد. _فدای سر شما..... زانو درد که چیزی نیست اونقدر خسته می شم که شبا، زانوم واسه خودش ناله می زنه و من خوابم می بره. باز از حرفش خنده ام گرفت که گفتم : _بهت یه پماد مسکن می دم شبا بهش بزن آروم بشه. _چشم..... دیگه چی خانم؟ فقط نگاهش کردم و نفس عمیقی کشیدم. _دیگه هیچی برو به کارت برس.... من خوبم. کمی نگاهم کرد و گفت : _یعنی کل پایگاه طرف تو هستن ها..... تا رسیدم همه گفتند بیام درمونگاه که تو از سه ساعت قبل داری واسه مُردن من اشک می ریزی. _عه یوسف... نگو دیگه. _چشم... چشم... چشم... کور شدم از بس گفتم چشم. 🥀 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀@be_sharteasheghi🥀 〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 _الهی یوسف بمیره با این کار کردنش که تو با این حالت واسش نگران شدی. با حرص و عصبانیت، ماسک را پایین کشیدم و گفتم: _به جای مُردن و این جوری زجر دادن من لااقل به یکی می گفتی داری کجا می ری. چشمانش رنگ غم و مظلومیت گرفت. _به جان فرشته جان خودم، نشد.... یه بی سیم زدم یه کاری فوری پیش اومد.... مجبور شدم سریع برم. دیگر حرفی نزدم و او ماسک را باز روی دهانم گذاشت و تک تک انگشتان دستم را بوسید. _الهی یوسف فدای فرشته خانم بشه که با این دستات دنبال جنازه ی من بودی. از شنیدن آن دو کلمه ی « جنازه ی من »، باز با حرص به شانه اش زدم. _خیلی بدی یوسف. و باز مظلومانه نگاهم کرد. _آره خب من بدم دیگه عزیزم...... تو فرشته ای... همه که مثل تو فرشته نیستن. خندیدم از حرفش که برخاست. _عصات کو؟ _خیلی وقته روی زانوم فشار میارم و با لنگ لنگی که می زنم اما بی عصا می رم... خیلی دست و پا گیره آخه. _شبا زانو درد می گیری خب... اون زانوت آسیب دیده. با لبخندی گردن کج کرد. _فدای سر شما..... زانو درد که چیزی نیست اونقدر خسته می شم که شبا، زانوم واسه خودش ناله می زنه و من خوابم می بره. باز از حرفش خنده ام گرفت که گفتم : _بهت یه پماد مسکن می دم شبا بهش بزن آروم بشه. _چشم..... دیگه چی خانم؟ فقط نگاهش کردم و نفس عمیقی کشیدم. _دیگه هیچی برو به کارت برس.... من خوبم. کمی نگاهم کرد و گفت : _یعنی کل پایگاه طرف تو هستن ها..... تا رسیدم همه گفتند بیام درمونگاه که تو از سه ساعت قبل داری واسه مُردن من اشک می ریزی. _عه یوسف... نگو دیگه. _چشم... چشم... چشم... کور شدم از بس گفتم چشم. 🥀 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀@be_sharteasheghi🥀 〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀