eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه برنده‌ی عشق از #میم‌دال 🌱 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 سکوت کرد لحظه ای. احساس ناراحتی را در چهره اش می دیدم که آرام اشکی از چشمانش افتاد. _اون دکتر جوان با آنکه فیش تهیه کرده بود اما بخاطر عجز و ناتوانی و روحیه ی افسرده ی من، از اتاق بیرون رفت و حتی حرفی هم به مسئول پذیرش نزد..... دیگه اون دکتر رو ندیدم تا چند وقت پیش که به دیدنم اومد..... از پذیرش خواسته بود به قدر یک صحبت چند دقیقه ای با من بهش وقت بدن ولی اجازه ندادن و اون مجبور شد یک فیش تهیه کنه تا با من حرف بزنه... اون به من گفت که مسلمان شده... به من گفت خدای مسلمان ها اونقدر بخشنده هست که حتی من..... و گریست! بلند و پر صدا. آنقدر که نفسش گرفت و همراه نفسی ادامه داد: _به من آدرس مرکز اسلامی لندن رو داد... اما متاسفانه من اجازه ی رفتن به اونجا رو نداشتم.... یعنی آدم هایی که می خواستن منو توی اون خونه برای منافع خودشون نگه دارن به من این اجازه رو ندادن..... من فقط تونستم با شماره ای که دکتر آنژه به من داده بود تماس بگیرم و در مورد سوالاتم با مسئول اونجا حرف بزنم..... خیلی دلم می خواست مسلمان بشم و از شر اون کثافت خونه، خلاص.... اما نمی تونستم.... نه اجازه ی خروج از اون ساختمان به من داده می شد و نه اجازه ی..... مکثی کرد و تیغه ی بینی اش را با انگشتش بالا کشید. _دکتر آنژه به دادم رسید..... اون اومد و با سر و صدا راه انداختن تمام عوامل اون ساختمان رو تهدید به حمله ی تروریستی کرد.... اون به دروغ گفت من مسلمان شدم و می خوام با ایشون ازدواج کنم و اگر همچین اجازه ای به من ندن، نه تنها دکتر آنژه بلکه چند نفر از دوستان صمیمی و مسلمانش حاضر هستن اون ساختمان رو با بمب با خاک یکسان کنند!.... در حالیکه من اون زمان هنوز مسلمان نشده بودم. مات و مبهوت حرفهایش بودم که ادامه داد : _دکتر آنژه اون روز با به جان خریدن خطر بزرگی، آمد و این حرفها رو زد و خدا خواست که همه ی کادر اون مرکز تفریحی چنان ترسیدند که دقیقا فردای همون روز منو از اون جا بیرون کردن.... من تنها جایی که داشتم برم، مرکز اسلامی لندن بود..... اونجا با مسئولش حرف زدم.... از من پذیرایی کردن.... کمکم کردن یک سوئیت خارج شهر اجاره کنم.... و حتی کمکم کردن که مسلمان بشم و برای کار منو به یک رستوران اسلامی معرفی کردن. و اینجای حرفش باز گریست. _من آزاد شدم خانم دکتر..... شما نمی دونید من چه زندگی نکبت باری داشتم..... آزادی فمنیستی که این همه براش تبلیغ می کنند دروغی بیش نیست..... من گول همین شعارها رو خوردم و افتادم توی راهی که زندگیم رو به تباهی کشوند.... اونها با شعارهای فمنیستی می خوان ما رو برده های خودشون کنند تا براشون منفعت داشته باشیم... اونا مریضی و بیماری ما براشون مهم نیست.... تا وقتی جوان باشیم و زیبایی داشته باشیم ما رو به خدمت می گیرن و با اعتیاد به مواد مخدر ما رو وابسته به خودشون می کنند تا مجبور باشیم بهشون خدمت کنیم..... من الان یک زن مسلمانم..... شخصیت، احترام، آبرو، آزادی .... همه چیز دارم و چقدر خوشحالم که خدا منو با دینش نجات داد. 🥀 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀@be_sharteasheghi🥀 〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀