eitaa logo
به وقت دل | رحمت نژاد
548 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
368 ویدیو
11 فایل
الناز رحمت نژاد ✍️خبرنگار حوزه مقاومت/ مربی تربیتی و مدرس عضوفعال باشگاه ادبی بانوی فرهنگ طلبه مملکت و شاگردی در حال‌ آموختن عظیم‌ترین آرزویی که در سینه‌ام جا خشک کرده؛ پیروزی مقاومت فلسطین است...✌️ 🆔 @Elnaz_rahmatnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
بی دلیل نبود که سر حسین علیه السلام به خانه خولی رفت ... او میخواست خودش بانی اولین روضه خانگی باشد @be_vaghte_del313
می‌گفت شکنجه گرها به هـر وسیلـه ای مـانـع فریاد کشیدنمان می شدند چـون فـریـاد زدن تحمل درد را راحتتر می کند ... حالا مانده ایم پای روضهٔ سید الشهدا جان فریاد بزنیم ... یا آستین به دهان بگیریم ... 🖤 @be_vaghte_del313
فکر میکنم، حالا تو، دستِ زینبت را گرفته ای و یک گوشه از طاق آسمان، تنگِ هم نشسته اید... اشاره میکنی سمت خیلِ آدم هایی که در مسیر موج میزنند: می بینی زینب جان، می بینی خواهرکم، این ها همه، زحمت های توست که حالا بعد از هزار و چهارصد سال به بار نشسته... عمودِ یک، حوالیِ کوفه است! آدم هایش را یادت هست؟ همانها که هزار هزار... لشکر کشیده بودند، آنجا، نزدیکی های عمودِ ۱۴۵۲... مقابلِ من، صف به صف... بعد از واقعه، شما را به اسارت بردند، از عمودِ ۱۴۵۲ تا حوالیِ عمودِ یک و از آنجا تا شام... زینبم تو همه چیز را زیر و رو کردی... آدم ها را رفتارها و گفتارها را حتی جهتِ رفتن ها را... آن روز شما را از عمودِ ۱۴۵۲ حرکت دادند و تا خودِ کوفه... اهانت و تازیانه و زنجیرِ اسارت... به پیشوازتان آوردند... الان اما همه چیزِ آن مسیر عکس شده... همه چیز سمتِ من... رو به من... آدم هایی که خاک به سر و روی شما می ریختند، حالا ببین چطور خاک از پای زائرهای من میگیرند... ببین آدم هایی که سنگ می پراندند، فحش می دادند، پیش چشم بچه های من نان و خرما به دندان می کشیدند تا گرسنگی بیشتر آزارشان دهد.... ببین که چطور نانِ شبشان را به اصرار به دهان زائرهای من می گذارند... صدای هلابیکم هلابیکم شان را می شنوی؟ آن روز همین صداها، همین همهمه، به خارجی ها، خارجی ها، بلند بود! تو اینطور دگرگون شان کردی... این انقلاب آنِ توست، زینبِ ما... عزیز خواهرم... بانوی به اسارتْ رفتهء اهل بیت... کتکْ خوردهء ما... داغْ دیدهء ما... . . تو با رنج هایی که به جان خریدی، عاقبت به خیری را برای تمامِ آدم های پس از خودت به جا گذاشتی.... امروز هر کس، قدم در مسیرِ من می نهد، از جای قدم های تو می گذرد... از تمام بلاهایی که تو به جانِ عزیزت خریدی تا امروز فرزندِ آدم، سالم از این راهِ بلاخیز بگذرد... زینب جان! حقا که تو دخترِ همان مادری... همان مادری که جانِ عزیزش را داد، تا آدم ها از هدایت و نور، بی نصیب نمانند... جانِ برادر... از تو ممنونم، برای به دوش کشیدنِ آن حجم از مصیبت و درد... ببین، ارزشش را داشت... در نهایت، تو پیروزِ این میدان بودی... تو دنیا را کامل چرخاندی... از عمودِ ۱ تا عمودِ ۱۴۵۲... @be_vaghte_del313
‌ فردا شَب ..:)؛ فرشتہ‌ها آرزوهاتون‌رو می‌برن پیشِ خدا ..🌱 +لیلة‌الرغائب! ❤️
تمام کمد و کشوهایم را زیر و رو می‌کنم. لباس‌های بهاری، بارانی‌ها... خسته می‌شوم از این همه رنگ و مدل، نگاهم به تو که گره می‌خورد آرام می‌شوم ... ساده بودنت به عالمی می‌ارزد «پیراهنِ مشکیِ نوکری‌ام» حالمان با پیراهنِ مشکی خوش است؛ و من به عشقِ تو هر محرم و صفر این لباس مشکی را تنم می‌کنم شاید که بشود قدری همرنگ صاحب عزا شوم. یادم نمی‌رود شبی را که قبل از هیئت رفتن قرآن باز کردم «کهیعص‏» برایم افتاد. هر سال منتظرم در مُحرّمت قرآن باز کنم شاید که باز هم اولِ سوره‌ی مریم تقدیرم شود... امسال هم به مُحرّمت رسیدم اما حال و هوایش کمی فرق دارد. نمی‌دانم خبری از آن هیئت‌ها و روضه‌های پرشور هست؟ نمی‌دانم باز هم می‌شود به امیدِ دیدنِ صاحب عزا در مجلس، وسط روضه و هق‌هق‌هایم سرم را بالا بیاورم، چپ و راست را نگاه کنم و دلم را خوش کنم که شاید تو هم هستی؟ امسال کجا دنبالت بگردم "پسرِ فاطمه" خیمه‌ات کجا برپا می‌شود؟ کجا چشمانت خیس است؟ نکند امسال هم در عزای اباعبدالله دردت را بیشتر کنیم و باز هم شرمنده‌ات شویم که نتوانسته‌ایم ابوالفضلی برای تو باشیم و پای تو بایستیم... که همچنان باری هستیم بر دوشت... ۳۰‌مرداد‌ @be_vaghte_del313
ولی اصلش این بود که این شبا تو موکبای‌نجف بودیم! نه اتاقمون😔🚶‍♂🛏 جامانده‌ایم...
یکی از اولین دستوراتی که علامه طباطبایی رحمت الله علیه به شاگردان دستور می دادند ، این بود که انسان از صبح که بیدار می شود ،دائماً در نظر داشته باشد که تحت نظر است! اگر به برکت سید الشهدا علیه السلام ،بنا بگذارید که یک هفته ،این دستور را انجام دهید ،خواهید دید که حالات خوشی را در هنگام‌ نماز خواندن و قرآن خواندن پیدا کرده اید. @be_vaghte_del313
4_6041771336127224136.mp3
3.8M
مادرم‌میگھ که‌این‌روزا چتھ‌بیچارھ..؟!😭
استاد‌پناهیان میگفتن: "دنیا محلِ داد و ستد است! یعنے در ازاے داشتنِ یک‌چیز باید از یک‌چیز دیگرت بگذرے...! " +این روزها، مُدام این سوال تو ذهنم مرور میشه...! حُـسین‌‌؏جان...؛ در ازاے داشتنِ کدام آرزو یا خواسته‌ے دنیائےمان؛ " اربعین" کربلایت را دادیم... آھ حسین؏... @be_vaghte_del313
اصلا‌ماهیچ‌ارباب،😔 دلِ‌کوله‌هایمان‌تنگ‌است‌....
ڪربلایت سهم ما بدها نشد این اربعین پابرهنه میروم سمتی ڪه بغضم بشڪند ... 🖤
هدایت شده از به وقت دل | رحمت نژاد
فکر میکنم، حالا تو، دستِ زینبت را گرفته ای و یک گوشه از طاق آسمان، تنگِ هم نشسته اید... اشاره میکنی سمت خیلِ آدم هایی که در مسیر موج میزنند: می بینی زینب جان، می بینی خواهرکم، این ها همه، زحمت های توست که حالا بعد از هزار و چهارصد سال به بار نشسته... عمودِ یک، حوالیِ کوفه است! آدم هایش را یادت هست؟ همانها که هزار هزار... لشکر کشیده بودند، آنجا، نزدیکی های عمودِ ۱۴۵۲... مقابلِ من، صف به صف... بعد از واقعه، شما را به اسارت بردند، از عمودِ ۱۴۵۲ تا حوالیِ عمودِ یک و از آنجا تا شام... زینبم تو همه چیز را زیر و رو کردی... آدم ها را رفتارها و گفتارها را حتی جهتِ رفتن ها را... آن روز شما را از عمودِ ۱۴۵۲ حرکت دادند و تا خودِ کوفه... اهانت و تازیانه و زنجیرِ اسارت... به پیشوازتان آوردند... الان اما همه چیزِ آن مسیر عکس شده... همه چیز سمتِ من... رو به من... آدم هایی که خاک به سر و روی شما می ریختند، حالا ببین چطور خاک از پای زائرهای من میگیرند... ببین آدم هایی که سنگ می پراندند، فحش می دادند، پیش چشم بچه های من نان و خرما به دندان می کشیدند تا گرسنگی بیشتر آزارشان دهد.... ببین که چطور نانِ شبشان را به اصرار به دهان زائرهای من می گذارند... صدای هلابیکم هلابیکم شان را می شنوی؟ آن روز همین صداها، همین همهمه، به خارجی ها، خارجی ها، بلند بود! تو اینطور دگرگون شان کردی... این انقلاب آنِ توست، زینبِ ما... عزیز خواهرم... بانوی به اسارتْ رفتهء اهل بیت... کتکْ خوردهء ما... داغْ دیدهء ما... . . تو با رنج هایی که به جان خریدی، عاقبت به خیری را برای تمامِ آدم های پس از خودت به جا گذاشتی.... امروز هر کس، قدم در مسیرِ من می نهد، از جای قدم های تو می گذرد... از تمام بلاهایی که تو به جانِ عزیزت خریدی تا امروز فرزندِ آدم، سالم از این راهِ بلاخیز بگذرد... زینب جان! حقا که تو دخترِ همان مادری... همان مادری که جانِ عزیزش را داد، تا آدم ها از هدایت و نور، بی نصیب نمانند... جانِ برادر... از تو ممنونم، برای به دوش کشیدنِ آن حجم از مصیبت و درد... ببین، ارزشش را داشت... در نهایت، تو پیروزِ این میدان بودی... تو دنیا را کامل چرخاندی... از عمودِ ۱ تا عمودِ ۱۴۵۲... @be_vaghte_del313
ڪربلایت سهم ما بدها نشد این اربعین پابرهنه میروم سمتی ڪه بغضم بشڪند ... 🖤
تمامِ کُمد و کشوهایم را زیر و رو می‌کنم لباس‌هایِ بهاری، تابستانی و بارانی‌ها... خسته می‌شوم از این همه رنگ و مدل، نگاهم به تو که گِره می‌خورد آرام می‌شوم ... ساده بودنت به عالمی می‌ارزد «پیراهنِ مشکیِ نوکری‌ام» حالمان با پیراهنِ مشکی خوش است؛ و من به عشقِ تو هر محرم و صفر این لباس مشکی را تنم می‌کنم شاید که بشود قدری همرنگ صاحب عزا شوم. یادم نمی‌رود شبی را که قبل از هیئت رفتن قرآن باز کردم «کهیعص‏» برایم افتاد. هر سال منتظرم در مُحرّمت قرآن باز کنم شاید که باز هم اولِ سوره‌ی مریم تقدیرم شود... امسال هم به مُحرّمت .نمی‌دانم خبری از آن هیئت‌ها و روضه‌های پرشور هست؟ نمی‌دانم باز هم می‌شود به امیدِ دیدنِ صاحب عزا در مجلس، وسط روضه و هق‌هق‌هایم سرم را بالا بیاورم، چپ و راست را نگاه کنم و دلم را خوش کنم که شاید تو هم هستی؟ امسال کجا دنبالت بگردم "پسرِ فاطمه" خیمه‌ات کجا برپا می‌شود؟ کجا چشمانت خیس است؟ نکند امسال هم در عزای اباعبدالله دردت را بیشتر کنیم و باز هم شرمنده‌ات شویم که نتوانسته‌ایم ابوالفضلی برای تو باشیم و پای تو بایستیم... که همچنان باری هستیم بر دوشت...
هدایت شده از به وقت دل | رحمت نژاد
ولی اصلش این بود که این شبا تو موکبای‌نجف بودیم! نه اتاقمون😔🚶‍♂🛏 جامانده‌ایم...
هدایت شده از متصل
و فردا اربعین است 💔 می آید زینبی با قامتی از غم خمیده.. چهل روز است حسینش را ندیده.. زبان اشک تنها می تواند شرح حالش را بگوید :) حسینی تسلیت باد 🏴 🧕🏻|@Zaneasil