eitaa logo
به وقت دل | رحمت نژاد
548 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
368 ویدیو
11 فایل
الناز رحمت نژاد ✍️خبرنگار حوزه مقاومت/ مربی تربیتی و مدرس عضوفعال باشگاه ادبی بانوی فرهنگ طلبه مملکت و شاگردی در حال‌ آموختن عظیم‌ترین آرزویی که در سینه‌ام جا خشک کرده؛ پیروزی مقاومت فلسطین است...✌️ 🆔 @Elnaz_rahmatnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
بہ‌حاجے گُفتم دانشجوها را بیاوَریم براےِ دیدارتـون‌ ... - گفت: فقَط بچِہ حزبُ اللهـی ها را نیاورید، کسانے را هَم بیآورید با من حَرف بِزنند که ما را قَبـول نَدارند...
[ قسمت این بود که من با "تو" معاصر باشم...:) ]
چه می‌شود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهیان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیافتد. فکرش را بکن، راه می‌روی و راوی می‌گوید اینجا قتلگاه شهید رسول خلیلی است، یا اینجا را که می‌بینی همان جایی است که مهدی عزیزی را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد. یا مثلا اینجا همان جایی است که شهید حیدری نماز جماعت می‌خواند، شهید بیضایی بالای همین صخره نیروها را رصد میکرد و کمین خورد، شهید شهریاری را که می‌شناسید همین‌جا با لهجه آذری برای بچه‌ها مداحی می‌کرد، یا شهید مرادی آخرین لحظات زندگیش را اینجا در خون خودش غلتیده بود، یا شهید حامد جوانی اینجا عباس‌وار پرکشید. خدا بیامرزد شهید اسکندری را همین‌جا سرش بالای نیزه رفت و شهید جهاد مغنیه در این دشت با یارانش پر کشید. عجب حال و هوایی می‌شود کاروان راهیان نور مدافعین حرم، عجب حال و هوایی... پی نوشت۱: میتونم بگم بهشت رضوان عجب حال و هوایی دارد، ... از همون دَم در که وارد میشی تا بیای برسی به این قطعه از بهشت، اشکات می ریزه و اذنِ دخول بهت میدن. پی نوشت۲: ای که مرا خوانده ای ... راه نشانم بده، پی نوشت ۳: چه قد خوبه سر مزار هر شهید که میای زندگینامه و خاطراتش از بَر باشی بعد هی تعریف کنی برای همراهات
بچه که بودم از این آدمهایی که دسته کلیدشان پر بود، خوشم می آمد. آرزو داشتم روزی همچین دسته کلیدی داشته باشم. بعدها اما فهمیدم که هر مالکیتی، مسؤلیت می‌آورد و شاید دردسرهای مسؤلیت، به لذت مالکیت آن نیرزد الان چندتا کلید توی دسته کلیدم هست و خوب می دانم که مالک هیچ کدامشان نیستم، یک روز باید تحویلشان بدهم و پرواز کنم ... @be_vaghte_del313
و امّا سُنَتِ حَسَنه مون ... هر کتابی که میخونم و تموم میشه معرفی میکنم، تا دوستان هم استفاده کنن😊 داستان هایی از نزدیکانُ‌دوستانُ‌همرزمانِ مصطفی روایت می کنه، روایت بیقراری های مصطفی از کهنز تا حلب شهید مصطفی صدرزاده، با اسمِ جهادیِ سیدابراهیم فرمانده ایرانیِ گُردانِ عمار از لشکر فاطمیون بود فاطمیون از رزمندگانِ افغانستانیِ مدافعِ حرم تشکیل شده و همراه شدنِ مصطفی با فاطمیون روایت عجیبی داره ... به مشهد می ره، ریش هاشُ کوتاه می کنه و به مسئول اعزام می گه که یک افغانستانیِ ... مصطفی بیشتر از دو سال در مناطق مختلف سوریه درگیر نبرد با جریان تکفیر بود. و دست آخر به آرزوش که دیدار محبوب بود نائل آمد و عند ربهم یرزقون شد ... بُرشی از کتاب 👇 هر کسی  او را می دید دیگر نمی توانست به راحتی از او دل بکند. مصطفی قانون جذب را خوب بلد بود. می دانست چه کار کند تا یکی را جذب بسیج و دم و دستگاه امام حسین (ع) کند.  پدرش می گفت: «مصطفی به مادرش گفته شما دعا کن من موثر باشم، شهید شدم یا نشدم مهم نیست!» پی نوشت۱: +چه قدر این روزا ما شهید مصطفی صدرزاده کم داریم ... پی نوشت ۲: +مطالعه این کتاب برای همه ما لازمِ برای ما که در مساجد و کانون‌ها با بچه‌های مردم ارتباط داریم، واجبِ بخونیم و بفهمیم دغدغه‌های شهید صدرزاده رو، همچنین برای مشتاقان جهاد و شهادت. @be_vaghte_del313
خدایا! خدایِ قلب‌هایِ شکسته و دردهایِ پیوسته! سپاس‌ که زخمِ خونینِ رفتن حاج قاسم هنوز اینقدر عمیق و تازه درون سینه‌ها تیر می‌کشه‌. سپاس🙏🌸 @be_vaghte_del313
حاج قاسممون گفتن : خدایـا! ثـروت چشمانم گـوهر اشك بـر حسین فاطمه است ... @be_vaghte_del313
هدایت شده از به وقت دل | رحمت نژاد
خدایا! خدایِ قلب‌هایِ شکسته و دردهایِ پیوسته! سپاس‌ که زخمِ خونینِ رفتن حاج قاسم هنوز اینقدر عمیق و تازه درون سینه‌ها تیر می‌کشه‌. سپاس🙏🌸 @be_vaghte_del313