به بهانه ۱/۵/۱۳۶۴ سالروز تولد من
🌷
.
سال هزار و سیصد و شصت و چهار بود
یک ماه بعد رفتن عطر بهار بود
قدر دو ماه زودتر آمد به مهر ... مهر
شاید برای دیدن ما بی قرار بود
.
از شهرک #شهید_رجایی رسیده ام
ماه شبش #شهید_مزیّن_تبار بود
.
نام مرا ز نام #خمینی گرفته اند
چیز کمی نبود ... خودش اعتبار بود
چیزی اگر نداشته بودیم غیر آه
آهسته تر بگویمت آغاز کار بود
روز آمد از پی هم و شب هم شبیه آن
نام پی هم آمدنش روزگار بود
قحطی فلاکت آیه ی یأس از تمام شهر
ناله همیشه در همه گوشه کنار بود
کوچه به کوچه راه که می رفتی از غروب
هر سو کسی میان قمار و خمار بود
.برقی نبود آب اگر بود قحط بود
سرگرمی تمامی ما در مزار بود
اینها اگر چه بود ولی غم نداشتیم
چون قامت سهیّ #امام استوار بود
سرگرم رقص بودم و مشغول کودکی
سنّم مگر چقدر .... حدود چهار بود
.
یک آن خبر رسید امام آسمان رسید
او که برای ما همه دار و ندار بود
وقتی #امام رفت تبسم به گِل نشست
روی سر تمامی گُل ها غبار بود
....
قسمت شود ادامه بماند برای بعد
باید برای شعر کمی هم دچار بود
#زندگی_نامه
پایان قسمت اول
#روح_الله_عمران #غزل
#مرداد
به بهانه ۱/۵/۱۳۶۴ سالروز تولد من
🌷
.
سال هزار و سیصد و شصت و چهار بود
یک ماه بعد رفتن عطر بهار بود
قدر دو ماه زودتر آمد به مهر ... مهر
شاید برای دیدن ما بی قرار بود
.
از شهرک #شهید_رجایی رسیده ام
ماه شبش #شهید_مزیّن_تبار بود
.
نام مرا ز نام #خمینی گرفته اند
چیز کمی نبود ... خودش اعتبار بود
چیزی اگر نداشته بودیم غیر آه
آهسته تر بگویمت آغاز کار بود
روز آمد از پی هم و شب هم شبیه آن
نام پی هم آمدنش روزگار بود
قحطی فلاکت آیه ی یأس از تمام شهر
ناله همیشه در همه گوشه کنار بود
کوچه به کوچه راه که می رفتی از غروب
هر سو کسی میان قمار و خمار بود
.برقی نبود آب اگر بود قحط بود
سرگرمی تمامی ما در مزار بود
اینها اگر چه بود ولی غم نداشتیم
چون قامت سهیّ #امام استوار بود
سرگرم رقص بودم و مشغول کودکی
سنّم مگر چقدر .... حدود چهار بود
.
یک آن خبر رسید امام آسمان رسید
او که برای ما همه دار و ندار بود
وقتی #امام رفت تبسم به گِل نشست
روی سر تمامی گُل ها غبار بود
....
قسمت شود ادامه بماند برای بعد
باید برای شعر کمی هم دچار بود
#زندگی_نامه
پایان قسمت اول
#روح_الله_عمران #غزل
#مرداد