دوست دارم صدات کنم؛ تو هم منو نیگا کنی
من تو رو نیگات کنم؛ تو هم منو صدا کنی
قربون چشات برم از راه دوری اومدم
جای دوری نمیره اگه به من نیگا کنی
دل من زندونیه، تویی که تنها میتونی
قفسو وا کنی و پرنده رو رها کنی
می شه کنج حرمت گوشه ی قلب من باشه؟
می شه قلب منو مثل گنبدت طلا کنی؟
تو سرت شلوغه، زیر دستیات فراوونن
از خدا می خوام کمی نیگا به زیر پا کنی
تو غریبی و منم غریبم اما چی می شه
دل این غریبه رو؛ با خودت آشنا کنی؟
دوست دارم تو ایوون آیینه ت از صب تا غروب
من با تو صفا کنم، تو هم منو دعا کنی
به وفای کفترای حرمت منم می خوام
کفتری باشم که تنها تو منو هوا کنی
دلمو گره زدم به پنجره ت دارم میرم
دوست دارم تا من بیام زود گره ها رو وا کنی
دوست دارم که از حالا تا صبح محشر همه شب
من رضا رضا بگم تو هم منو رضا کنی
#سهیل_محمودی
✍️#شعر
📚https://eitaa.com/joinchat/267059254Ca0035ab155
من در قفس یک روز دنیا آمدم ، اما... “#سهیل_محمودی”
آشفته و ویرانه ام ، آبادی ام با توست
اندوهگین و بی شکیبم ، شادی ام با توست
من در قفس یک روز دنیا آمدم ، اما
حس میکنم،یک روز هم آزادیام با توست
با های و هوی خویش،خواب سنگ ها را باز
آشفتهخواهم ساخت تا فرهادیام با توست
عقل پدر ، در من اثر هرگز نخواهد داشت
وقتی جنون عشق مادرزادی ام با توست
بی آنکه خود حتی بفهمم ، خوب می دانم
زین پس،تمام لحظههای شادیام باتوست..