#مشاوره_حقوقی
#داستانی_واقعی
❇️سمیرا دخترجوان ۱۹ ساله ایست که به نظر نمی رسد هنوز زمان زیادی از دوران نوجوانی فاصله گرفته باشد. سمیرا برای مشاوره با مادرش به دفترما آمده بود. به محض سلام و احوال پرسی، مادر سمیرا شروع کرد به صحبت از مشکلات دخترش. سمیرا ساکت در کنار مادر نشسته و در فکر بود.
مادر سمیرا در مورد شرایط دخترش می گفت:
❇️دخترم دو سال پیش با سعید دوست شد. البته دوستی شان از نوع این دوستی های خیابانی نبود، این دو تا در میهمانی خانوادگی همدیگر را دیدند و از آن به بعد با هم رابطه تلفنی داشتند. تا این که یک روز مادر سعید که از اقوام دور پدری شوهرم هستند، زنگ زد که اجازه بگیرد برای خواستگاری بیاید. من کم و بیش از اینکه دخترم در سن پایین به کسی علاقه مند شده بود، اطلاع داشتم و از این مسئله خیلی هم راضی نبودم ولی می دانستم دخترم که در خانواده ای مقید بزرگ شده، خودش حد و حدود را رعایت می کند. بالاخره برای خواستگاری آمدند ولی چون دخترم هنوز دو سال مانده بود تا دبیرستان را تمام کند، قرار شد وقتی درسش تمام شد و برای ازدواج آمادگی داشت، آنها را عقد کنیم و تا آن زمان قرار شد محرم باشند و رفت و آمد در خانه و در جمع خانوادگی داشته باشند.
❇️ در همین دوران که سمیرا با سعید محرم بود و به خانه ما رفت و آمد می کرد، از همه امور زندگی و دار و ندار ما با خبر شد. آن موقع به نظر نمی رسید #خانواده سعید بخواهند از این اطلاعات سوءاستفاده ای کنند و روزی برای ما نقشه هایی داشته باشند. آنها بعد از تمام شدن درس دخترم برای مراسم خواستگاری و قرار عقد و عروسی به خانه ما آمدند و قرارهای مان را گذاشتیم که بعد از یک #عقد محضری مراسم عقد و عروسی را با توافق معین کنیم. بعد از عقد به ما گفتند که چه کاریست که دوتا مراسم بگیریم. عقد و عروسی را با هم برگزار کنیم.
❇️ما هم قبول کردیم و گفتیم: بهتر است همینطور بشود. ما برای تهیه جهیزیه به رسم خودمان اقدام کردیم به این صورت که می خواستیم جهیزیه مفصلی به #عروس ندهیم و تهیه وسایل چوبی و چندتا از وسایل برقی را به عهده داماد بگذاریم. آنها ابتدا قبول کردند ولی بعد نپذیرفتند و از طریق دخترم پیغام دادند که #جهیزیه را باید مفصل و کامل خودتان تهیه کنید. من هم به آنها گفتم که فقط آنچه وظیفه من است، تهیه می کنم.
❇️از آنجایی که آنها از داروندار ما خبر داشتند، پدرسعید برای گرفتن خانه برای شروع زندگی این دو جوان از ما خواست که خانه ای را که در شهرستان داریم، بفروشیم و پولش را به آنها بدهیم تا با آن خانه ای برای #عروس و #داماد بخرند. من هم قبول کردم و خانه ی شهرستان را از مستاجر گرفتم و برای فروش گذاشتم. از آنجا که این خانه به فروش نرفت، ۱۵ میلیون وام گرفتم و با وام ازدواج دخترم و #طلاهایی که دخترم در خانه ی پدری اش داشت مبلغی تهیه کردم و دادیم تا سهمی برای تهیه خانه داشته باشیم. اما آنها به این هم قانع نشدند و از من خواستند که خانه ای را که برای دو دخترم در شهرمان خریده ایم، بفروشیم و سهم سمیرا را به آنها بدهیم تا پول خانه جور شود.
باز هم ما پذیرفتیم ولی از خانه خریدن خبری نبود. هرچه این دو جوان خانه را می پسندیدند، پدر و مادرش ایراد می گرفتند و بالاخره خانه ای خریده نشد.
❇️زمان #عروسی که قرار گذاشته بودیم، فرا رسید و ما هم برای گرفتن جشن #عقد و عروسی آماده شدیم و مراسم برگزار شد. بعد از مراسم متوجه شدیم که آنها برای اینکه هزینه خودشان کم شود، شریکی با ما #جشن گرفتند و نصف هزینه مراسم را از ما گرفتند و تمام پولی را که دخترم هدیه گرفته بود، برای خودشان برداشته اند و طلاهایی را هم که سر عقد به دخترم دادند، با خود بردند و گفتند: اینها مال ماست.
💠راهنمایی مشاور سایت بهدخت سرکار #خانم_اژدری را در ادامه بخوانید👇
https://behdokht.ir/38345/هیچ-کس-دلش-برای-زندگی-ما-شور-نمی-زند-3/
#بهدخت
#مشاوره_حقوقی
#طلاق
#ازدواج
#عقد
#عروسی