رمان/ بدون تو هرگز ۱۷
◽زینب با اصرار مادرش بالاخره عازم انگلیس می شود برای تحصیل و استفاده از بورسیه. در آنجا برای او همه وسایل رفاهی و تحصیلی را بخوبی فراهم کرده بودند اما زینب که در این قسمت داستان دیگر خود راوی داستان است، دائما با خود در جنگ است، جنگی میان ایمان و شیطان…
◽ مخصوصا وقتی از او می خواهند که با لباسی معمولی و خلاف محجبه بودنش به اتاق عمل برود…
من یک دختر مسلمانم
◽سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود … چند لحظه مکث کردم …
◽– یادم نمیاد برای اومدن به انگلستان و پذیرشم در اینجا به پای کسی افتاده باشم و التماس کرده باشم … شما از روز اول دیدید … من یه دختر مسلمان و محجبه ام … و شما چنین آدمی رو دعوت کردید …
◽ حالا هم این مشکل شماست، نه من … و اگر نمی تونید این مشکل رو حل کنید … کسی که باید تحت فشار و توبیخ قرار بگیره … من نیستم …
◽و از جا بلند شدم … همه خشک شون زده بود … یه عده مبهوت … یه عده عصبانی … فقط اون وسط رئیس تیم جراحی عمومی خنده اش گرفته بود …
متن کامل را در سایت #به_دخت بخوانید.
🔺️نویسنده: زینب حسینی
✅ https://behdokht.ir/65282/
#behdokht.ir
#behdokht_ir
#به_دخت
#بهدخت
#به_دخت_داستان_بلند
#زینب_حسینی
#استقامت
#دزد_های_انگلیسی
#سحر
#ماه_رمضان
#محجبه
#مسخ
#هزینه_تحصیل
#اتاق_عمل
#حق_و_باطل