دلم در پیچ گیسویی پریشان ناگهان گم شد
مسیرم سمت مشهد بود و مقصد ناگهان قم شد!
در آغوش کویری خشک دیدم شوره زاری را
که با سرچشمه ای از آب شیرین در تکلم شد!
چنان انداخت در شنزار قم شیرینی ات شوری
که "کوه خضر" هم غرقاب دریای تلاطم شد
تکاندی بر سر این خاک وقتی چادر خود را
لب گلبرگ ها لبریز از عطر تبسم شد
پر از خورشید شد گلدسته های پاک دستانت
نگاهت پرتویی از نور مهر ماه هفتم شد
خلال پسته لبهای خندان تو را دارد
اگر سوهان قم شیرین ترین سوغات مردم شد!
غباری از قدم های تو را دارد به چشمانش
اگر خاکی، اگر سنگی سزاوار تیمم شد
میان خاک قم موسی بن جعفر دختری دارد
که کنج چادرش ماوای امن از هر تهاجم شد!
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#بهجت_فروغی_مقدم
صحن حرم ، روضه ی رضوان، سلام!
گنبد و گلدسته و ایوان،سلام!
دختر تابنده تربن نورها
خواهر خورشید خراسان، سلام!
چشمه ی شیرین نمکزار قم
شهد صفا، حضرت باران، سلام!
روح و روان همه ریحانه ها
رایحه ی تازه ی ریحان، سلام!
ای که غبار قدم زایرت
سرمه ی نور است به چشمان، سلام!
ای تو برای همه ی دردها
خوب ترین نسخه ی درمان، سلام!
موج نجیبانه ی معصومیت
حضرت معصومه ی دوران، سلام!
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#بهجت _فروغی _مقدم