هدایت شده از روانشناسی اسلامی
📣📣📣 افکار، هیجانات و رفتارها از «موقعیت» نمی آیند، از «مقام» می آیند. رویکردهای آینده روان درمانی، رویکردهای «مقام درمانی» است نه «موقعیت درمانی»
#یادداشت_۱۳
✍ محمود یزدانی
✅ چند وقتی است در نام ها و اصطلاحات روانشناسی و روان درمانی تامل می کنم و به این فکر می کنم که آیا این نامی که برای این پدیده انتخاب شده، نام دقیقی هست یا خیر؟
👈 مثلا در تفاوت های بین mindset (ذهنیت)، attitude (نگرش)، thinking (تفکر)، personality (شخصیت)، identity (هویت) و امثالهم مطالعه می کنم و دنبال این هستم که تفاوت های واقعی این اصطلاحات با هم چی هست و مهمتر اینکه در روان درمانی چه اتفاقی درباره این پدیده ها می افتد.
🔔 همین اول یک نکته ای را بگویم و آن این است که اینهمه تنوع رویکردهای روان درمانی - گذشته از جنبه های مثبت آن - نشان از یک پراکندگی و تشتت در شناخت حقیقت انسان دارد و هنوز حکایت شناخت و درمان انسان در روانشناسی، همان داستان مشهور فیل مولوی در تاریکی است که هر کسی چیزی می گوید.
🔷 حالا اینکه هر کس چیزی می گوید، یک مشکل است، مشکل مهمتر این است که وقتی یک چیزی می گوید، آنچه که می گوید، با آنچه که ادعا می کند درباره آن می گوید، متفاوت است و فراتر از آن چیزی که مدعی است درباره آن صحبت می کند، صحبت می کند.
⏪ مثلا وقتی صحبت از mindset (ذهنیت) یا attitude (نگرش) و ... می کند، و می خواهد نوع خاصی از ذهنیت یا نگرش یا .... برای موفقیت یا شکست بیان کند، عملا از مفاهیم دیگری همچون شخصیت یا هویت هم دارد می گوید. و خود نظریه پرداز هم ممکن است آگاه نباشد که بین اسم و مسمی ایده خود فاصله و شکاف است.
⏺ بگذریم.....
امروزه غالب رویکردهای روان درمانی تاثیر موقعیت - اعم از بیرونی یا درونی - بر رفتار را قبول دارند. یعنی معتقدند رفتارهای ما یا متاثر از موقعیت بیرونی ماست ( تقویت های مثبت و منفی بیرونی؛ و تشویق ها و تنبیه های بیرونی). یا متاثر از موقعیت درونی ماست (افکار، هیجانات ، طرح واره ها، و ... ).
یعنی این «ماوقع» بیرونی یا درونی، شکل دهنده رفتار ماست.
اما جالب این است که همه رویکردهای روان درمانی می خواهند ما را از این «ماوقع»های درونی و بیرونی منفک و مستقل کنند و ما را به «مقامی» برسانند که در آن «مقام»، ما «مسلط» بر «ماوقع درونی»، و «مستقل» از «ماوقع بیرونی» شویم.
یعنی تمام رویکردهای روان درمانی چه آگاه باشند و چه نباشند، دغدغه شان، «مقام» است نه «ماوقع» یا «موقعیت» و هدفشان فراروی از «ماوقع»هاست. و هر رویکردی که نتواند مراجع را از بندهای «ماوقع» یا «موقعیت» رهایی ببخشد، در درمان پایدار موفق نخواهد بود.
و اصولا شاخص تغییر بنیادی یا پایدار، ارتقاء «مقام» و «جایگاه» مراجع از «مقام» قبلی است.
🟢 اما چه خوب می شود به جای اینکه اینهمه درباره «ماوقع»ها که بسیار متکثر و متشتت هستند، تحقیق کنیم و صحبت کنیم و تکنیک و رویکرد ابداع کنیم، بیاییم درباره «مقام» صحبت کنیم. و از همان ابتدا درباره آنچه که می خواهیم بعدا برسیم و اسمی از آن نمی آوریم، به طور واضح و شفاف صحبت کنیم.
📈 با توجه به سیر رشد و تعالی رویکردهای روان درمانی که در حال برداشتن مرزهای خود با سایر رویکردها هستند و به سمت ترکیب و اتحاد پیش می روند، روان درمانی آینده، خودش را از «ماوقع»های درونی و بیرونی تا حد زیادی رها خواهد کرد و به سمت «مقام»درمانی پیش خواهد رفت. و تمام تلاشش را بر این خواهد گذاشت که از مسیر «مقام» و «شأن»ی که فرد برای خودش تصور و ترسیم کرده، تغییرات بنیادی را در «ماوقع»های درونی و مدیریت «موقعیت» بیرونی ایجاد کند.
.
✅ @islamic_psycho
ادامه متن در پیام بعدی 👇👇👇
📣📣📣 انجام هر رفتاری یا ما را احمق تر می کند یا فرهیخته تر
#یادداشت_۶۹
✅ فرض کنید خشمگین شده اید و پرخاشگری می کنید، یا از دست کسی دلخور هستید و در حالت غیبت کردن او هستید، یا تحت فشار هستید و در حال فزع و جزع هستید، و یا گاها شوخی و یا جدی دروغ هایی می گویید، و یا مواقعی اهل مهرورزی نیستید و بیشتر دنبال کینه ورزی هستید، و خلاصه دهها و صدها رفتار ریز و درشت دیگر.
خب حالا فکر می کنید وقتی اینکارها را انجام می دهید، چه اتفاقی می افتد؟
⏪ آیا این رفتارها صرفا یکسری رفتارهای ساده و دفعی هستند که وقتی تمام شوند، دیگر تمام هست و شما دوباره به حالت اول برمی گردید ؟
🤔 یعنی قضیه در همین حد است که یک خطایی کرده اید و فی المثل یک داد و فریادی زده اید و بعد کار تمام می شود. و سپس شما از حالت غیرعادی در می آیید و عادی می شوید؟ آیا همینطور است؟
😔 ای کاش اینطوری بود ولی متاسفانه اینطوری نیست.
❗️❗️هر رفتاری که ما مرتکب می شویم، نوعی تغییر فاز است. نوعی تغییر چرخه و تغییر الگوی رفتاری در ما می باشد. نوعی تغییر مسیر است و مهمتر اینکه نوعی تغییر شاکله در ما هست.
بطوریکه اگر آن رفتار منفی باشد، فاز ما عوض می شود، و اگر مثبت باشد، فاز ما را عوض می کند.
🤔🤔 ممکن است بپرسید فاز چی هست؟ و بعد مثلاً وارد چه فازی می شویم؟.
توضیح فاز یک کم سخت است ولی فاز از جنس being است نه doing . یعنی اینکه وقتی یک رفتاری را انجام می دهیم، «نحوه بودن» ما عوض می شود و صرفا یک «تک رفتار» از ما صادر نشده است. یعنی اینکه حالت روانشناختی ما عوض می شود، مسیر و مقصد ما عوض می شود، الگوی رفتاری ما عوض می شود و خلاصه شاکله و شکل روانشناختی ما عوض می شود.
✋✋ اما نکته مهمتر و دقیقتر و ظریفتر ولی خطرناکتر و وحشتناکتر این است که برای انسان کلا دو فاز بیشتر وجود ندارد و فاز سومی هم متاسفانه نیست.
انسان ها کلا در دو فاز هستند. یا فاز خردورزی و فرهیختگی، یا فاز حماقت و بیشعوری. یا در حالت عقل هستند یا در فاز جهل هستند.
🔴 حقیقت تلخ این است که اولین تاثیر رفتارهای ما بر روی خودمان است و بعد روی دیگران.
یعنی هر رفتاری که ما انجام دهیم اولین تاثیرش این است که فاز ما را تعیین می کند و تغییر می دهد.
😡😡 اگر نابجا خشمگین شویم و غرولندی داشته باشیم، اگر حرف های زشتی بزنیم، اگر به کسی بی احترامی کنیم، و دهها کار منفی دیگر، اولین تاثیرش بر خود خود خود ماست. و اولین و دم دستی ترین تاثیرش این است که فاز ما را عوض می کند و ما را وارد فاز حماقت و بی شعوری می کند. بعبارت دیگر ما به واسطه انجام آن کار احمق تر و کم شعورتر و خنگ تر می شویم.
🔔🔔 مثلا وقتی غیبت می کنیم و یا غیبت می شنویم، نسبت به قبل از غیبت کردن یا غیبت شنیدن، احمق تر می شویم. بنابراین بعد از غیبت کردن یا غیبت شنیدن احتمال اینکه کار احمقانه دیگری از ما سر بزند، خیلی بیشتر می شود. و علتش هم این است که فاز ما عوض شده است. چرا که قضیه صرفا به سادگی انجام یک رفتار نادرست نیست، بلکه قضیه تغییر فاز است. یعنی اون رفتار، فاز ما را عوض کرده، بنابراین اینطوری نیست که مثلا بعد از رفتاری منفی همچون غیبت کردن، پرخاشگری، دروغگویی و ... صرفا بگوییم حالا یک خطایی رخ داده، و یک کار اشتباهی سر زده و ما دوباره عاقل شدیم.
خیر قصه، غمناک تر از این حرف هاست.
قصه این است که فاز یا چرخه فرد عوض شده و وارد فاز و چرخه حماقت و بیشعوری شده است. و در این فاز بیشعوری، باز رفتارهای بیشعوری دیگری بروز و ظهور پیدا خواهند کرد.
🔷 خلاصه هر خطایی که بکنیم، یعنی اینکه احمق تر شده ایم. و چون احمق تر شده ایم، آمادگی پیدا می کنیم که باز کار احمقانه دیگری انجام دهیم و قس علیهذا. و تا زمانی که جبران نکنیم و رفتارمان را تصحیح نکنیم در همان فاز حماقت خواهیم بود.
❗️❗️حالا این حرف ها چه هشداری برای ما دارد؟
هشدار مهمش این است که از این به بعد هر رفتاری که انجام دادیم، سریع ارزیابی کنیم که آیا این رفتارمان درست بود یا نه. اگر نبود از خودمان بترسیم و درست و حسابی هم بترسیم، چون وارد فاز حماقت شده ایم و خیلی خیلی محتمل است دوباره کار نادرست و احمقانه دیگری انجام دهیم.
متاسفانه این دفعه قضیه به همین سادگی است
پ.ن 1⃣ : در مورد انجام کارهای مثبت نیز همین قضیه صادق است و با انجام هر کار درست و حسابی، ما عاقل تر و فرهیخته تر می شویم. و برای کار عاقلانه تر آمادگی بیشتری پیدا می کنیم.
پ.ن 2⃣ : اینکه چطور از یک فاز به فاز دیگری می رویم بحث جالبی است که باشد برای وقت دگر. ان شاءالله
✍ محمود یزدانی
✅ @shokoofaee
هدایت شده از روانشناسی اسلامی
🔔🔔🔔 ما اصلا اهل توسعه نیستیم. چه مدل غربی اش، چه مدل اسلامی اش.
#یادداشت_۱۴
✍ محمود یزدانی
⏪ یک جریانی در میان برخی انقلابیون و مومنین و برخی مسئولین هست که تا صحبت از هر چیزی بشود، میگن ما دنبال مدل اسلامی آن هستیم.
مثلا اقتصاد اسلامی، بانکداری اسلامی، طب اسلامی، روانشناسی اسلامی، مدیریت اسلامی، دانشگاه اسلامی، علم دینی یا علوم انسانی اسلامی، حکمرانی اسلامی، و در کل پیشرفت یا توسعه اسلامی.
خلاصه حرف این بزرگواران این است که اون مدل پیشرفت و توسعه غربی را ما نمی خواهیم، بلکه مدل اسلامی آن را میخواهیم.
😔😔 من قبلا فکر می کردم این حرف ها درست است، اما حالا فهمیده ام که غالب آنها اشتباه است. و اشتباه این حرف ها، نه به دلیل خود این حرف ها، بلکه به دلیل نیت پشت این حرف ها و رفتار پشت این حرف ها و شخصیت پشت این حرف هاست.
مثال بزنم تا منظورم را بهتر برسانم.
🔷 فرض کنید یک دانشجویی تمایلی به خواندن درس هایش ندارد، وقتی از او بپرسی که چرا درس هایت را درست و حسابی نمیخوانی، با دلایل و مستندات زیادی بیان می کند که آخه این علوم، علوم غربی هستند و معلوم هم نیست درستند یا غلط اند. ما باید برویم این علوم را از منظر اسلام تولید کنیم.
🔴 اولین بار که شما این حرف ها را از این فرد بشنوید او را تحسین می کنید که به به، چه دانشجوی دغدغه مندی.
اما چندماه و چندسال که می گذرد میفهمی قصه، چیز دیگری است. این دانشجوی پرمدعا که همش یکسره از علم اسلامی و اسلامی سازی علوم میگفته، یک تنبل به تمام معناست. اصلا درسخوان نیست، اصلا حوصله کار علمی را ندارد، و فرقی هم نمی کند که علم غربی باشد یا علم اسلامی.
🙈🙈 حالا قصه این دانشجوی تنبل و پرمدعا، قصه جامعه ما و قصه حکمرانی ماست.
سالها همش درگیر این بودیم که کدام مدل توسعه؟ کدام مدل بانکداری؟ کدام مدل اقتصاد؟ کدام مدل روانشناسی؟ کدام مدل مدیریت؟
یک روزی می گفتند ایران بایستی ژاپن اسلامی شود و امثالهم.
⬅️ اما حکایت امروز جامعه و حکمرانی ما، حکایت خرچنگی است که گفت میخواهم بروم هندوستان. و در پاسخ به او گفتند: با همین دست و پای کج و کوله ات؟
❗️❗️اصلا فارغ از اینکه ما علم اسلامی بخواهیم داشته باشیم یا علم غربی، سوال اصلی تر و بنیادی تر این است که با همین آموزش و پرورش؟ با همین دانشگاه ها؟ با همین حوزه ها؟ با همین مدل تربیت دانش آموز و دانشجو و طلبه؟
😔😔 با این مدارس و دانشگاه ها و حوزه هایی که من می بینم، نه علم غربی به دست می آید نه اسلامی. مدرسه و دانشگاه و حوزه ای که «مدرک کده» شده، چه نسبتی با تولید علم دارد که حالا صحبت از غربی و اسلامی اش بکنیم؟
بانک های داخلی که روی بانک های غربی را در گرفتن سود و جریمه سفید کرده اند، چه نسبتی با «تامین سرمایه» دارند که حالا بخواهیم از غربی بودنش و یا اسلامی بودنش صحبت کنیم؟
مگر ما می توانیم مثل ژاپن و کشورهای اسکاندیناوی بشویم که حالا خودمان را در مقام یک فاعل مختار در نظر می گیریم که ما انتخاب کردیم که راه ژاپن یا کشورهای اسکاندیناوی را نرویم؟ چه همتی و چه خردورزی در خود دیده ایم که چنین ادعاهایی کرده ایم؟ چه فرهنگ کار و تلاشی در خود دیده ایم که چنین ادعاهای پرطمطراقی داریم؟ مگر ما اصلا اهل پژوهش کردن به سبک پژوهشگران غربی هستیم که ۲۰ سال، ۳۰ سال، ۴۰ سال روی یک موضوع کار بکنند و بعد نظریه بدهند، ما که نه گفتگوکردن را بلدیم و نه حوصله این کارهای طولانی مدت علمی را داریم، ما را چه به ادعاکردن که ما علوم غربی را نمی خواهیم، بلکه علوم اسلامی را می خواهیم.
خب علوم اسلامی که از هوا نازل نمی شوند. اگر علوم غربی توسط متفکران پرصبر و حوصله و زحمتکش غربی و با تلاش طولانی عده زیادی از آنها در دانشگاه (نه در مدرک گاه) ها ایجاد شده، ما اصلا بستر تولید علم را داریم؟ اصلا کسی از حقیقت مدارس و دانشگاه ها و حوزه های علمیه ما خبر دارد که چقدر سطحی و نازل شده اند و غالب اساتید و دانشجویان در حد «مقاله چاپ کن» تنزل پیدا کرده اند.
🙊🙊 حالا حکایت ما برای توسعه - فارغ از غربی بودن یا اسلامی بودن - مثل همان ادعای خرچنگ برای رفتن به هندوستان است که می توان در پاسخ به توسعه خواهان مخصوصا توسعه خواهان اسلامی گفت : توسعه با همین آموزش و پرورش؟ با همین دانشگاه ها؟ با همین حوزه ها؟ با همین فرهنگ کار؟ با همین فرهنگ عمومی؟ و با همین سیستم حکمرانی؟
✅ @islamic_psycho
ادامه متن در پیام بعدی 👇👇👇
📣📣📣 خطرناکترین اسلام، «اسلام ایرانی» است نه «اسلام آمریکایی» یا امثالهم
#یادداشت_۷۰
✍ محمود یزدانی
✅ دو تا از اصطلاحات بسیار دقیق و مهمی که مرحوم حضرت امام خمینی (ره) در اواخر عمر شریفشان، مکرر مطرح کردند، تعبیر «اسلام آمریکایی» و «اسلام ناب» بود.
بیشتر منظور ایشان این بود که مشابه هر چیز اصل یا original ، ممکن است موارد مشابه و تقلبی آن به وجود بیاید.
و مثلا ایشان اسلام عافیت طلب که کاری به آنچه که در اطراف دور و نزدیک اتفاق می افتد، نداشته باشد، و در آن عنصر مجاهدت و تلاش نباشد یا کم رنگ باشد را بعنوان اسلام آمریکایی مطرح کردند.
🤔🤔 من چند وقتی است به برخی مناسک، سنت ها و نهادهای اسلامی خودمان توجهم جلب شده است و ارزیابی می کنم که چقدر این موارد با اسلام ناب همخوانی دارند.
چیزی که متوجه شدم این است که ما در کنار اسلام ناب، و اسلام آمریکایی، بایستی از اصطلاح دیگری نیز رونمایی کنیم و آن، اصطلاح «اسلام ایرانی» است.
😳😳 اما نکته جالب توجه این است که اگر درباره این اصطلاح صحبت کنیم، خیلی حساسیت زیادی در ما ایجاد نمی شود.
مثلا اگر بگویند اسلام ما آمریکایی است، خیلی از ماها موضع می گیریم یعنی چی که اسلام ما اسلام آمریکایی است؟ چرا تهمت می زنید؟
ولی اگر بگویند که اسلام ما، اسلام ایرانی است، خیلی از ماها میگوییم خب مشکلش چیه؟ تازه ممکن است بگویند: اینکه خیلی خوب است که اسلام با فرهنگ ایرانی عجین شده است.
اما نکته خیلی غمناک اینجاست که وقتی اسلام، اسلام ناب نبود، دیگه فرقی نمی کند اون اسلام، آمریکایی باشد، ایرانی باشد، عراقی باشد، عربستانی باشد، اندونزیایی یا مالزیایی باشد، و امثالهم.
😔😔 و باز نکته غمناک تر این است که وقتی مناسک یا سنت یا پدیده ای، اسلامی ناب نباشد، بدکارکرد می شود و اون مفهوم را خراب می کند و حتی ممکن است تولید انزجار کند.
🔔🔔 اما خطرناک ترین اسلام برای هر فرهنگی، اسلام آمیخته شده با آن فرهنگ است، مثلا خطرناک ترین اسلام برای ما ایرانی ها، اسلام آمریکایی یا اسلام عربستانی نیست، بلکه اسلام ایرانی است. چون تفاوت سایر اسلام ها با اسلام ناب را می فهمیم، اما تفاوت اسلام ایرانی با اسلام ناب را نمی فهمیم، چون از روز اول با این مدل اسلام بزرگ شده ایم و فکر می کنیم، اسلام یعنی همان چیزی که تا به حال در جامعه ما بروز و ظهور یافته است. ( بماند که اسلام سایر بلاد را با اسلام ناب مقایسه نمی کنیم، بلکه با اسلام ایرانی مقایسه می کنیم، چون پیش فرضمان این است که اسلام ما، اسلام ناب است.)
⏪ حالا من یک مثال دم دستی بزنم که مطلب واضح تر شود. وگرنه کلی مثال میتونم بزنم ولی جرات آن را ندارم، چون اگر بگویم رگ گردن خیلی ها بالا می زند و حوصله تحلیل و حتی طاقت شنیدن آن را ندارند.
بگذریم.
🔷 یکی از مثال ها بحث ازدواج در میان ما ایرانی هاست.
چند نشانه در ازدواج های ایرانی وجود دارد که خیلی ها را به اشتباه انداخته است که این ازدواج ها، ازدواج اسلامی است. این نشانه ها عبارتند از : خواندن خطبه عقد در اول ازدواج، تعبین مهریه، رعایت برخی حلال ها و حرام ها در ازدواج و نهایتا خواندن خطبه طلاق در هنگام طلاق.
یعنی برخی تشریفات در ازدواج های ایرانی انجام می شود که خیلی هامون فکر می کنیم که ازدواج های ایرانی، ازدواج اسلامی است.
🔴 اما وقتی تمام ابعاد، مولفه ها و مناسک ازدواج را در اسلام در نظر بگیرید، تازه متوجه می شوید که ایرانی ها چه کلاه گشادی سر اسلام گذاشته اند و رسم و رسومات و خلق و خوهای خود را به اسم اسلام، دارند قالب می کنند.
🙈🙈 و اصولا یکی از مشکلات بالا بودن آمار طلاق و پایین بودن رضایت زناشویی در ایران، ناشی از همین مدل خاص ازدواج ایرانی است که کام صدها هزار مرد و زن ایرانی را تلخ کرده است.
👌 مثلا بحث مهریه را که ایرانی ها از اسلام گرفته اند، چنان تغییر داده اند که ضد آن چیزی شده که مدنظر اسلام بوده است. و خلاصه ازدواج و طلاق را ایرانی ها چنان پیچیده کرده اند و تغییر داده اند که پیامبر(ص) در خواب هم نمی دید ایرانی ها چنین بلایی سر ازدواج و طلاق در بیاورند. و جنس خودشان را به اسم اسلام قالب کنند.
✅ @shokoofaee
ادامه متن در پیام بعدی 👇👇👇
هدایت شده از روانشناسی اسلامی
✅ «اراده» در معنای گسترده آن کارکرد «قلب» است، «اختیار» در معنای دقیق آن کارکرد «عقل» است، و هر دو زیرمجموعه «قلب» است.
#یادداشت_۱۵
✍ محمود یزدانی
⏪ در ادبیات روزمره، اراده و اختیار مترادف، با هم، و به جای هم بکار می روند. اما در اصل، این دو واژه با هم تفاوت های ظریفی دارند.
اول اینکه بایستی بدانیم این دو واژه صحبت از دو کنش یا دو ظرفیت کنش در روان انسان می کنند. و طبعا وقتی صحبت از هر کنشی یا ظرفیت کنشی در انسان شود، بایستی منشأ کنش مشخص شود. یعنی مشخص شود کدام بعد وجودی انسان توان آن کنش را دارد.
👌 در ادبیات دینی که بنظرم بسیار دقیقتر از ادبیات رایج روانشناختی است(حداقل در مباحث نظریههای شخصیت) از دو سازه وجودی نام برده شده که روانشناسی امروز هنوز به ابعاد و ظرائف آن پی نبرده است و آن دو، یکی «قلب» است و دیگری «عقل» است.
🔷 هر دو این سازه ها کارکردهای فراوانی دارند، اما شاید بتوان گفت که اراده مهمترین کارکرد قلب، و اختیار مهمترین کارکرد عقل است.
اراده در معنای گسترده، به معنای هر نوع میل، خواستن و مرادی است که قلب در پی آن است و مراد قلب شده است و یا قلب، مرید آن شده است. اصولا مریدشدن و دل بستن یا دلبستگی کار قلب است و هر انسانی که قلب دارد، مرید است. و مریدبودن مساوی انسان بودن است.
اراده یعنی اینکه من مرادی پیدا کرده ام که مرید آن شده ام و در پی آن هستم. بنابراین اراده، همیشه معطوف به یک امری یا به یک مرادی است. و کار قلب، یکسره اراده کردن یا مرید شدن است. و شناخت قلب، یعنی شناخت مرادهای قلب. و قلب شناسی یعنی مرادشناسی. چون قلب، مرید است و کار مرید، مرادگری است.
🙈🙈 اما این مریدبازی های قلب برای روان انسان - اگر تحت ضابطه قرار نگیرد - بسیار مضر است. چون ذهن همچنانکه نمی تواند فکر نکند، قلب هم نمی تواند اراده نکند ( البته همینجا یک بحث جالب و چالشی پیش می آید که فکر کردن کار قلب است یا کار ذهن که بماند برای بعد ) و اراده کردن یا به اصطلاح مریدبازی و مرادخواهی کار ذاتی قلب است، و قلب بدون اراده یا مراد معنایی ندارد.
💔❤️🔥 جهت اینکه این اراده یا مریدبازی های بی حساب و کتاب قلب، کار دست انسان ندهد، انسان علاوه بر «اراده»، به یک نیروی دیگری نیز مجهز شده است تحت عنوان «اختیار».
اختیار در معنای دقیق آن، یعنی توان تشخیص و گزینش اراده یا مراد بهتر از میان حداقل دو مراد یا دو اراده یا دو خواسته.
⬅️ کلمه اختیار از ریشه «خیر» به معنای بهتر و بهترین است. وقتی می گوییم انسان اراده دارد، یعنی می تواند هر خواسته و مرادی داشته باشد. و وقتی می گوییم انسان اختیار دارد، یعنی اینکه می تواند از میان خواسته ها یا مرادهایش، بهترین ها را شناسایی و انتخاب کند.
با این توضیح، اراده با اختیار تفاوت دارد. و اراده ناظر به هر نوع خواستن است، و اختیار ناظر به خواستن های برتر و بهتر است.
اما آن سازه وجودی که توان تشخیص، مقایسه و ارزیابی دو اراده یا دو مراد را دارد، عقل است که با توان خیرشناسی خود، می تواند مرادهای خیر را از مرادهای شر تشخیص دهد، و یا می تواند از میان دو مراد خیر یا دو مراد شر، بگوید کدامیک بهتر است یا کدامیک شرتر است.
🔴 بنابراین اگر کار قلب، مریدبازی و مرادخواهی است، کار عقل مرادشناسی است. و اگر اراده کار قلب است، اختیار کار عقل است.
🔔🔔 اما یک حرف تازه دیگری هم هست و آن اینکه، هم اراده و هم اختیار، کار قلب است.
اینجا ممکن است یک تناقضی این حرف ما با حرف قبلی که اختیار را کار عقل دانستیم مشاهده شود.
◀️ برای رفع این تناقض لازم است نسبت بین قلب و عقل را بدانیم.
بر حسب شناختی که من از تعابیر قرآنی و روایی پیدا کرده ام، قلب و عقل دو سازه مجزا از هم در دو سرزمین مجزا از هم نیستند، بلکه عقل به نوعی در ذیل چتر قلب قرار دارد. به بیان دیگر عقل در سرزمین و ملک قلب قرار دارد. و به نوعی، عقل شهروند سرزمین قلب است. این شهروند بودن عقل در سرزمین قلب، و حکمرانی قلب در سرزمین خودش ( که عقل هم در آن سرزمین قرار گرفته است ) باعث شده که «حرف درست و دقیق» را عقل بزند، اما «حرف آخر» را قلب بزند.
بنابراین خیلی وقت ها مشاهده می کنیم که عقل مان یک چیزی می گوید، ولی قلب مان چیز دیگری می گوید. این تعارض همان چیزی است که با شهروند بودن عقل و پادشاه بودن قلب قابل تبیین است.
✅ @islamic_psycho
ادامه متن در پیام بعدی 👇👇👇
📣📣📣 نمایشگاه تخصصی خانواده در مشهد : یک آبروریزی بزرگ برای استان و مسئولین استان خراسان رضوی
#یادداشت_۷۱
✍ محمود یزدانی
⏪ دومین نمایشگاه تخصصی خانواده مشهد از تاریخ ۲۱ تا ۲۵ تیرماه ۱۴۰۲ برگزار شد.
🔴 با توجه به تخصص و علاقه مندی ام به حوزه خانواده، خیلی کنجکاو بودم که ببینم در این «نمایشگاه» «تخصصی» «خانواده» چه چیزهایی عرضه می شود.
روز آخر به همراه خانواده به این نمایشگاه رفتیم. و جمعیت هم نسبتا زیاد بود.
اما چشم تان روز بد نبیند، هر چیزی در این نمایشگاه می شد دید، و هر اسمی روی این نمایشگاه می شد گذاشت، الا «نمایشگاه تخصصی خانواده»
❗️❗️می گویند آلمانی ها پس از پایان جنگ جهانی دوم تازه فهمیدند که هیتلر چه بلایی بر سر جامعه آنها آورده است. بزرگترین خیانت هیتلر را خیانت در حق «کلمات» و «واژه ها» می دانستند که همه کلمات متعالی به ابتذال کشیده شده بود.
😭😭😭 همین اتفاق هم سالهاست - عامدانه یا غیرعامدانه - در جامعه ما در حال بروز و ظهور است. امروز خیلی از «کلمات» در جامعه ما در حال تهی شدن و بی معنا شدن و طنزگونه شدن است. دانشگاه و استاد و مدرک و مقاله و مسئول و .... غالبا به ابتذال کشیده شده یا در فرآیند مبتذل شدن هستند و از هویت واقعی خودشان دور شده اند.
🔔🔔🔔 و یکی از ابتذال های وحشتناک را من در «نمایشگاه تخصصی خانواده» دیدم.
این نمایشگاه ، واقعا نمایشگاه نبود و یک سری غرفه فروشگاه از پارچه فروش و لباس فروش و ترشی فروش و عسل فروش و کیک فروش و ارگانیک فروش و ... بود.
یعنی با کمی اغماض مانند جمعه بازار مشهد بود که گویی برخی صنف ها که به نوعی مربوط به خوراک و پوشاک و ... بودند جواز غرفه زدن داشتند.
🙈🙈 بخشی از نمایشگاه هم مربوط به ورزش بود که فکر کنم هدفشان از گردآوری این بخش، بیشتر سرگرم نمودن بچه ها بود که حالا که ملت دارند نمایشگاه می آیند، نوعی سرگرمی هم برایشان ایجاد شود.
😔🙊 یک راسته خیابان هم تحت عنوان غذای ملل ایجاد کرده بودند که هر چه ما دقت کردیم بیشتر افغانستان و پاکستان و عراق و شاید یکی دو کشور همسایه بود که که یکسری غذاهای محدود را ارائه کرده بودند.
تازه اونجا فهمیدیم منظورشان از غذای ملل یعنی همین چند تا کشور محدود و غذای محدود، که غرفه داران هم تقریبا ساکنان ایران بودند تا ساکنان کشور خودشان.
🔷 البته جهت خالی نبودن عریضه در حد چند تا غرفه هم مثلا به مشاوره خانواده و تربیت فرزند اختصاص داده بودند و گویا بخش سخنرانی هم در یکی از غرفه ها داشتند که این قبیل بخش ها را در غالب نمایشگاه های عمومی می گذارند.
✅ خلاصه من که با خودم برنامه ریزی کرده بودم که روز آخر تمام وقت در نمایشگاه حضور پیدا کنم تا همه جای آن را ببینم، به دلیل برخی گرفتاری ها حدود ۷ و نیم شب رسیدم، با خودم می گفتم من هیچ جا رو نمی رسم ببینم. ولی با کمال تعجب حدود یک ساعت و نیم کل نمایشگاه را چرخیدم، چون واقعا چیزی نبود که نظر من را جلب کند. البته بی انصافی نکنم یک کیلو زیتون و یک کیلو گردو هم خریدم. و خانمم هم برای من سوهان خرید و با همدیگر بستنی افغانی و یک غذای افغانی (که اسمش یادم نمونده ) خوردیم.
😄😭 نکته طنز و تلخ ماجرا این بود که شما هر اسم دیگری روی این نمایشگاه می گذاشتید باز هم فرقی نمی کرد و جور در می اومد.
مثلا اسمش را اگر نمایشگاه تابستانه عرضه خوراک و پوشاک می گذاشتید خیلی فرقی نمی کرد.
✳️ خلاصه نمایشگاه تخصصی خانواده در مشهد، نمایشگاه ابتذال واژه ها و ابتذال تخصص ها بود. برگزارکنندگان این نمایشگاه یا هیچ جلسه ای تخصصی درباره این نمایشگاه با متخصصان حوزه خانواده برگزار نکرده بودند و یا خودشان هیچ تخصصی در حوزه خانواده نداشتند. فقط خواسته بودند یک حرکتی بزنند.
🙈🙈 این نمایشگاه یک آبروریزی بزرگ برای استان و مسئولین استان بود، اگر مسئولین استان فقط کمی در معنای حقیقی ۳ واژه «نمایشگاه» ، «تخصصی» ، «خانواده» تامل کنند خواهند فهمید چه ظلمی در حق این ۳ واژه کردند.
✍ محمود یزدانی
✅ @shokoofaee
📣📣📣 آنچه که در ذهن مان هست، دین ما نیست، آنچه که برایش طرفدار دوآتیشه هستیم، و برایش می دویم، دین ما هست.
#یادداشت_۷۲
⏪ دیدن تصاویر و کلیپ های دویدن آدم هایی که دنبال اتوبوس رونالدو بودند و تلاش هایشان برای رساندن خود به محل اقامت او و ساعت ها بیدارماندن - فارغ از اینکه بخواهم نگاه ارزیابانه داشته باشم - یک آگاهی جدید و تامل برانگیز برای خود من داشت، و اینکه دین یعنی: طرفدار دوآتیشه بودن، دین یعنی دویدن، دین یعنی شتاب داشتن. و مجموعه همین دویدن های مان و شتاب های مان، دین ما را شکل می دهد.
❗️بنابراین دین چیزی نیست که در ذهن ما باشد، بلکه دین چیزی است که تمنای قلب ما هست، در جلوی ما - و تا حدی دورتر از ما - هست و داریم برای رسیدن به آن می دویم.
❤️🔥❤️🔥 دین یعنی طرفدار دوآتیشه بودن، و وقتی طرفدار دوآتیشه چیزی بودیم، یعنی آن چیز جزو دین ما شده است
👌 بنابراین معیار اینکه دین ما چی هست، آنچه که از خانواده هایمان یاد گرفته ایم یا در ذهن داریم یا ادعا می کنیم نیست، بلکه لازم است قدری تامل عمیق داشته باشیم تا بتوانیم دین خود را کشف کنیم.
🔔🔔 شناخت دین خود، برخلاف آنچه که مشهور است، کار ساده ای نیست، و اینگونه نیست که هر کسی به راحتی بداند چه دینی دارد.
و راه کشف دین خود، تا حدی اینگونه است که تمام دویدن های خود را ، تمام طرفداری ها و علائق شدید خود را و تمام تمنیات قلبی خود را به هشیاری خود بیاوریم و آن وقت ببینیم کدامیک از همه قوی تر و پررنگ تر است.
پررنگ تر و قوی تر از همه، همان دین ماست.
پ.ن 1⃣ : دویدن و شتاب کردن ذات و یا لازمه هر دینی است. هر کس هر دینی داشته باشد، اهل شتاب است. و شتاب های ما معرف دین ماست.
راستی دقت کرده اید که چرا در نماز گفته می شود :
حی علی الصلوه
حی علی الفلاح
حی علی خیر العمل
تمام حرف بر سر همین «حی» است، یعنی شتاب کن، بدو !!!
و وقتی شتابی نداریم، ببینیم مفتون و مشتاق چه چیزی شده ایم و شتاب برای چه چیزی داریم که نماز در ما هیجان و شتابی ایجاد نمی کند.
پ.ن 2⃣ : در حدیث است که برخی مسلمانان وقتی از دنیا می روند به دین یهودیت یا مسیحیت از دنیا می روند، یعنی این دنیا فکر می کردند مسلمان هستند ولی وقتی اون دنیا می روند، می فهمند یهودی یا مسیحی هستند.
✍ محمود یزدانی
✅ @shokoofaee
📣📣📣 محمد(ص) فقط رسول خدا نیست، رسول ما انسان ها هم هست. . محمد(ص) «وسط باز نوع دوم» است. و شایسته ترین وسط باز است.
#یادداشت_۷۳
⏪ پس از اعتراضات و اغتشاشات یکساله اخیر در کشور واژه «وسط باز» در ادبیات سیاسی بیشتر استفاده می شود و ناظر به افرادی است که بین حاکمیت با مردم، یا بین گروه های سیاسی با هم یا با مردم، واسطه گری می کنند تا بتوانند صلح و دوستی و وحدت ایجاد کنند.
این افراد به نوعی رسول بین دو طرف می شوند تا بتوانند تقریب بیشتری ایجاد نمایند.
⏪ برخی می گویند شرط وسط بازی و واسطه گری این است که واسطه بابستی «بی طرف» باشد و در طرف هیچکدام، قرار نگیرد، این رویکرد منجر به پردازش مفهوم واسطه گری یا «وسط بازی نوع اول» می شود.
⏪ اما برخی نظرات وجود دارد که می گویند اگر وسط باز در هیچ طرفی نیاشد، ممکن است در واسطه گری اش موفق نشود، مخصوصا زمانی که هر دو طرف کمی بدقلق باشند و روی مواضع خود بایستند. در این حالت ممکن است واسطه از کوتاه نیامدن هر دو طرف خسته شود و کار واسطه گری را رها کند.
✅ بر همین اساس، نظرات جدیدتر و پیشرفته تر می گویند، واسطه برای موفق شدن، به جای اینکه بخواهد «بی طرف» باشد، بایستی از «هر دو طرف» باشد. منتهی در عین اینکه از هر دو طرف هست، تعادل را برقرار می کند و باز هم وسط قرار می گیرد و در یک طرف قرار نمی گیرد. این نوع وسط بازی یا واسطه گری، «وسط بازی نوع دوم» است.
❗️واسطه گری و وسط بازی نوع دوم از نوع اول خیلی خیلی سخت تر است. چون وسط باز نوع دوم، نصف دلش یک طرف است و نصف دلش طرف دیگر، و بر همین اساس این سخت ترین نوع وسط بازی است. ولی در عین سختی زیاد، موفق ترین و راهگشاترین نوع وسط بازی و واسطه گری نیز همین نوع دوم است.
🔷 شاید یکی از دلایلی که ظرف یکسال اخیر وسط بازان در کنش های خود موفقیت چشمگیری نداشتند این بود که وسط بازان جامعه ما، «وسط بازان نوع اول» بودند، و نتوانستند در هر دو طرف بمانند و سریع خسته شدند و سراغ یک طرف را گرفتند، و یا هر دو طرف را رها کردند. ولی اگر «وسط بازان نوع دوم» بودند، کار را رها نمی کردند و ادامه می دادند و قطعا موفقیت بیشتری کسب می کردند.
🟢 با وام گیری از این مفهوم میخواستم عرض کنم که محمد(ص) به نوعی واسطه و وسط باز بین خداوند و انسان هاست. اما نکته مهمتر این است که محمد(ص) وسط باز نوع دوم است نه وسط باز نوع اول، و مهمترین برتری ایشان در همین وسط بازی از نوع دوم ایشان است.
🔔🔔 محمد(ص) هم در طرف خداست و هم در طرف انسان است. هم شیفته و واله خداوند است، و هم شیفته و واله انسان هاست. و برای همین است که محمد(ص) شایسته ترین وسط باز تاریخ بشریت است.
🟩 از دلدادگی محمد(ص) به خداوند حرف ها بسیار گفته شده و اینکه محمد(ص) در طرف خدا بود، هیچ شکی نیست. اما درباره این وجه محمد(ص) که طرف ما انسان ها هم بود - همانقدر که در طرف خداوند بود - کمتر گفته شده است، بطوریکه نام «رسول خدا» بودن برای محمد(ص)، به نوعی نام «رسول انسان» بودن ایشان را تحت تاثیر قرار داده و آن را کم رنگ کرده است.
اما در قرآن و روایات بارها به این وجه «طرف انسان بودن» محمد(ص) اشاره شده که رسولی آمده که همانقدر که «طرف خداوند» هست، «طرف انسان» هم هست. و این شاید مهمترین مزیت و برترین دلیل برای رسول بودن محمد(ص) است.
📖 شواهد الی ماشاءالله زیاد است، فقط به یک مورد آن اشاره می کنم :
«لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ (توبه:128)
به يقين، رسولى از خود شما بسويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!»
💟 ای رسول ما ! که غم و غصه ها و سختی ها ما بر تو سخت و گران است. شادمانیم که تو را داریم. تو پناه ما و مرهم زخم های ما و گوش شنوای حرف های فروخورده ما هستی. وجود تو پر از برکت و خیر و رحمت است.
شادمانیم که تو را داریم. ای رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ
✍ محمود یزدانی
🆔 @bahrehvary
✅ غزه ؛ بهرهوری ؛ و مرگ و حیات
#یادداشت_۷۴
⏪ جنایت های بی حد و حصر اسرائیل شاخص خوبی برای میزان بهرهوری خودمان است که آیا بهرهور هستیم یا خیر.
در تعریف بهرهوری گفته اند که نسبت بین ستانده ها به داده ها یا نهاده ها اگر مثبت و بیش از یک بود، یعنی بهرهوری وجود دارد.
🔷 غزه مثال خوبی برای شاخص بهرهوری ماست که اینهمه اخبار از جنایات را می بینیم و می شنویم، آیا این همه داده در وجود ما توانسته کاری بکند، اشک ما را درآورده یا نه، قلب ما را پر از خشم و کینه نسبت به جنایتکار کرده یا نه؟ شناخت ما را از حقیقت وجودی اسرائیل که اهل رحم کردن به صغیر و کبیر نیست، ارتقاء داده یا نه ؟
غزه میزان بهرهوری ماست از اینکه در کدام داده مانده ایم؟ در اینکه حماس چون شروع کننده بوده پس اسرائیل حق دارد که هزاران برابر بمب بریزد و خسارت بزند و بکشد و بگوییم حماس نبایستی حمله می کرد ؟ و دهها داده دیگر در اینکه ....
😔😔 راستی حرفم را عوض می کند.
بهرهوری کیلو چنده ؟
اصلا اخبار غزه شاخص خوبی برای اینکه ما بهرهور هستیم یا نیستم، نیست. قصه خیلی فراتر از این حرف هاست.
بلکه اخبار غزه شاخص خوبی برای اینکه اصلا ما زنده هستیم یا نیستیم می باشد ! شاخص مناسبی برای اینکه ما انسان هستیم یا نیستیم می باشد!!
😭😭 آنقدر جنایت عریان شده و بی حد و حصر شده که دیگر صحبت از اینکه می خواستند شروع نکنند دیگر نشان از شبه روشنفکری ما نیست، فقط و فقط نشان مرگ انسانیت در ماست.
😔😔 در این زمانه نمی دانم کار درست چی هست ؟ حکومت ها چه بایستی بکنند ؟ ما چه بایستی بکنیم ؟
من سیاسی نیستم و نسخه ای ندارم.
من صرفا از منظر روانشناختی نگاه می کنم
فقط می دانم اگر این اخبار اشک ما را در نیاورده و مظلومیت مردم بی پناه قلب ما را در تنگی قرار نداده، و قلب ما را از نفرت از ظالم آکنده نکرده، بایستی برویم فکری برای دل های مرده خود بکنیم.
همین . والسلام
✍ محمود یزدانی
🆔 https://eitaa.com/bahrehvary
🆔 https://t.me/bahrehvarii
🔔🔔 امیرجان؛ حالا که میخوای پولدار بشی، «مولتی سرمایه دار» شو ، «بابا ایرج» شو
#یادداشت_۷۵
✍ محمود یزدانی
✅ پسرم امیرحسین خیلی دوست دارد سریع پولدار شود. و با اینکه دانشجو هست غالب روزها بین ۸ تا ۱۲ ساعت در یک مغازه کار می کند تا پول بیشتری جمع کند. از چند ماه پیش یک هدف برای خودش گذاشته که تا انتهای سال ۱۴۰۳ یک ماشین برای خودش بخرد.
من، هم نگرانش هستم، و هم دوست دارم کمکش کنم.
نگران از این جنبه که خیلی دارد به خودش سخت می گیرد. بهش میگم بابا اینقدر عجله نداشته باش، اما وقتی اوضاع اقتصادی جامعه را می بینم، باز تا حدی بهش حق میدم.
از یک طرف هم دوست دارم کمکش کنم. البته بنا به دلایلی کمک مالی نمیخوام انجام دهم، بلکه بیشتر کمک فکری مدنظرم هست.
🔷 چند شب پیش تولد صدرا پسر دیگرمون بود و خاله و ۴ تا دایی هایش با خانواده هاشون مهمان ما بودند.
دیدم جمع خوبی برای همفکری است، اومدم بحث رو پیش کشیدم و به همه گفتم که امیرحسین خیلی دوست دارد سریع پولدار شود، بیایید همه راه حل هایی که به نظرتون میرسه را مطرح کنید که «چطوری میتونه این مسیر را سریع تر طی کند.؟»
هدفم از طرح این سوال این بود که از یک عقل و خرد جمعی استفاده کنیم تا به راه حل های بهتری برسیم.
🙈🙈 راه حل دادن ها شروع شد. اولش با خنده و مسخره بازی شروع شد. یکی شون گفت روزی ۵۰۰ هزار تومان از دخل مغازه بردار، سریع تر پولدار میشی، یکی دیگه گفت قاچاق فروشی خیلی زود آدم رو پولدار میکنه. یکی دیگه ...
خلاصه وقتی به طعنه کلی راه حل های غیرمشروع و غیراخلاقی را مطرح کردند، گفتم حالا راه حل های مشروع و اخلاقی را مطرح کنید. به اونها گفتم که سوال سوال خوبی است: «آقا چطور میشه سریع پولدار شد؟»
⏪ باز راه حل های متنوعی داده شد. یکی گفت بایستی اهل رابطه باشی، و با صاحبان قدرت و ثروت مرتبط شوی، دیگری گفت خونه تون رو بفروشید و بروید یک زمینی بگیرید و امیرحسین مسئول و پیگیر ساخت شود. یکی گفت که بایستی برید سراغ کسانی که پولدار شدند و از اونها بپرسیم که چطوری پولدار شدند. دیگری گفت الان پولدار شدن خیلی سخت شده و تا پول خوبی نداشته باشی، نمیشه پول در بیاری و با کارکردن برای مردم، آدم به جایی نمیرسه. آدم بایستی «سرمایه» داشته باشه.
👆این حرف که زده شد من این سوال را مطرح کردم که درسته ولی بیاییم بحث کنیم که ما «چند نوع سرمایه داریم و برای پول دار شدن به چه سرمایه هایی احتیاج داریم.؟»
بحث به جاهای خوبی پیش رفت.
رسیدیم به چند نوع سرمایه که خلاصه اش را عرض می کنم :
1⃣ سرمایه مالی : که خیلی واضحه
2⃣ سرمایه فکری :
یعنی داشتن یک ایده خوب، یک فکر خوب
اینجا بایستی خوب فکر کرد و به یک ایده خوب رسید.
مثلا دایی احمد که در یک سازمان دولتی کار می کرد می گفت من یک سرمایه فکری برای اداره مون هستم. چون تا به حال چند تا طرح دادم که درآمد اداره رو افزایش داده و در یک سال ۵ درصد درآمد را افزایش داده ( که رقم میلیاردی بود )
3⃣ سرمایه اجتماعی :
در مورد این نوع سرمایه کلی صحبت کردیم که برخی با این سرمایه توانسته بودند چقدر سریعتر پولدار تر شوند. این سرمایه شامل مردم داری، خوش حسابی، خیررسانی ، سفره دار بودن، خوش اخلاقی و خوش مشربی و ... بود.
مثلا دایی جواد از صاحبخانه قبلی اش به اسم «حاج اکبر» گفت که خیلی هم پولدار و خیلی هم خیررسان بود. و یا دایی احمد از «حاجی عسگری» گفت که همه مون می شناختیم و قبول داشتیم که سرمایه اجتماعی بالایی دارد.
4⃣ سرمایه دانشی :
یعنی اینکه وقتی وارد کاری میشی نسبت به اون کار بایستی دانش خوبی داشته باشی.
در همون پیشنهاد ساخت و ساز باز این موضوع مطرح شد که اینطور نیست که همه در اون صنعت پولدار شوند و مصادیق متعددی را معرفی کردند که اینها هم نتونستند پولدار شوند. که اینجا بحث سرمایه دانشی مطرح شد.
5⃣ سرمایه مدیریتی :
اینکه مدیریت هم بلد باشی که اگر یک کاری را شروع کردی بتونی خوب مدیریت کنی
6⃣ سرمایه بدنی و جسمی :
که به معنای داشتن بدن سالم و ورزیده بود
7⃣ سرمایه معنوی :
دایی جواد بحث سرمایه معنوی را مطرح کرد. برای مون جالب شد. از ایشون خواستم که بیشتر توضیح دهد. گفت همینکه دعای خیر بقیه پشت سرت باشد. این عامل خیلی میتونه باعث پیشرفت مالی بشه.
پرسیدم به صورت مصداقی میتونی فردی را نام ببری. بیان کرد که نه ولی میدونم این کار باعث پیشرفت مالی هم میشه.
@behtarafariny
ادامه متن در پیام بعدی 👇👇👇
📣📣📣 مکتب مسلمانی، مدرسه دوست اندوزی و دوست آفرینی است.
#یادداشت_۷۶
🔷 یک ضرب المثل هست که می گوید هر جا طلا هست، یک یهودی هست. اصولا یهودی ها به مال اندوزی شهره هستند و امروزه ثروتمندترین آدم ها در دنیا غالبا یهودی هستند. مال اندوزی و مال دوستی گویی در پوست و خون یهودی ها جاری و ساری است.
⏪ حالا همین سوال قابل طرح است که هویت مسلمان ها چی هست ؟ DNA مسلمان ها از چی درست شده ؟ پوست و خون مسلمون ها از چی درست شده ؟
✅ من جواب صد درصد درست برای این سوال ندارم، اما پاسخ تقریبا درست دارم.
بر اساس مطالعاتی که من از قرآن و روایات داشته ام، میتونم بگم اگر یهودی ها مال اندوز هستند، مسلمان ها دوست اندوز هستند.
یعنی هویت یک مسلمان و مهارتهای یک مسلمان و اون چیزی که مسلمان رو مسلمان میکنه و مسلمان ها نسبت به تمام مردم غیرمسلمان میتونند بهش فخر بفروشند و مباهات کنند این است که ما ملت یا امتی هستیم که به شدت همدیگر رو دوست داریم و امتی هستیم که مهارت بینظیری در دوست شدن با آدم ها داریم.
🟪 یعنی اگر یک غیرمسلمان از ما مسلمون ها بپرسه که این دین اسلام چی به شما یادداده، یک مسلمون بایستی بتونه بگه دهها چیز طلایی که یکی از اونها مهارت دوست آفرینی با بدقلق ترین آدم هاست.
و یک مسلمان بایستی بتونه بگه اگر هر جا طلا هست یک یهودی هست، هر جا هم که یک دوستی واقعی هست، حداقل یک مسلمون هست.
و یک یهودی اگر هر شب چرتکه میندازه که چقدر پول بیشتری به دست آورده، یک مسلمون هر شب چرتکه میندازه که امروز چقدر دوست به دست آورده یا چقدر دوستی هایش نسبت به قبل عمیق تر شده و کدورت ها کمتر شده
پ.ن ۱ : من این دیدگاه رو به تازگی از بررسی دهها آیه و روایت بدست آوردم و چقدر برای خودم متاسف شدم که تا به حال دین رو بد فهمیدم. و از اون بدتر دیدم که چقدر در این مهارت ضعیف هستم.😔😔😔
پ.ن ۲ : دوست آفرینی در اسلام فراتر از دنیای انسان هاست که فعلا به حوزه های دیگر اشاره نکردم.
پ.ن ۳ : تخصیص ها یا استثناهایی برای این خصلت مسلمانی وجود دارد که خودم آگاه هستم و حواسم هست ولی نخواستم اشاره کنم. چون اینقدر تو این خصلت ضعیف هستیم که فعلا بیان موارد استثناء دردی را دوا نمیکند
✍ محمود یزدانی
@behtarafariny
#مهارت_بهترآفرینی
هدایت شده از روانشناسی اسلامی
🟢 از «ناخود»شناسی تا «خود»شناسی : آیا دوره های رایج «خودآگاهی» یا آزمون های «شخصیت» باعث «خود»شناسی ما می شوند. ؟
✍ محمود یزدانی
#یادداشت_۱۷
🟥 روان ما حداقل از چهار بخش تشکیل شده : ۱- «من» ۲- «خود» و ۳- «ضدخود» ۴- «ناخود»
سه بخش «من»، «خود» و «ضدخود» روان زاد هستند و ما با این سه بخش به دنیا می آییم، اما به مرور بخش «ناخود» هم در ما شکل می گیرد.
ناخود شامل اموری همچون «شخصیت»، «هویت» و ... هست.
«من»، «خود» و «ضدخود» اموری حقیقی هستند، اما «ناخود» امری محیط زاد و برساختی است. «خود» و «ضدخود» دارای محتوا ولی «من» فاقد محتواست. «من» محتوای خود را بعدا می سازد. بنابراین «من» به لحاظ اصل وجودی، امری روان زاد، ولی به لحاظ محتوایی، امری محیط زاد است.
🟣 «من» برای زندگی در این دنیا نیاز به «شخصیت» دارد و این «شخصیت» را می تواند از منابع درونی یا بیرونی بسازد. «شخصیت» یک امری ضروری برای روان ما و وجود ماست و تسهیل شدن زندگی به واسطه «شخصیت» و همچنین «هویت» امکان پذیر می باشد.
🟩 «خود»، بخش فطری وجود ماست که شامل تمام گرایش های نیک محور است. «خود»، خداگرا، خداسو و نیک گراست. «خود» فرشته درون ماست.
«خود» در لسان آیات و روایات با تعابیری همچون عقل، فطرت، رسول درونی، فرشته درونی و ...آمده است.
⬛️ «ضدخود» نقطه مقابل «خود» است. هویت آن ضدیت و مانعیت و مخالفت با هر آنچه که «خود» می خواهد هست، یعنی مخالفت با خوبی ها، نیکی ها و گرایش های متعالی . «ضدخود»، نیک گریز ، خداگریز و شهوت گراست. «ضدخود» حیوان درنده درون ماست.
«ضدخود» بخش تاریک و مخوف وجود ماست. تمام شر و پلیدی که از ما صادر می شود از بخش «ضدخود» ماست.
در لسان آیات و روایات این بخش «ضدخود»، به تعابیری همچون جهل، نفس اماره، هوای نفس و ... معرفی شده است.
🟤 «خود» و «ضدخود» هر دو از جنس گرایش هستند.
«من»، بخش مختار و آزاد وجود ماست که می تواند اراده کند و اختیار کند که به کدام سو برود . علاوه بر آن، «من» بخش سازنده وجود ما نیز هست. و یکی از سازه هایی که «من» می سازد، «شخصیت» است.
🔶 «شخصیت» نه «خود» است و نه «ضدخود»، ولی می تواند تحت تاثیر هر دو قرار بگیرد و عناصری از هر دو داشته باشد.
بنابراین «شخصیت»، «ناخود» است. «من»، «شخصیت» را برای مدیریت می سازد. مانند مالک یک شرکت یا رییس هیئت مدیره یک شرکت که برای شرکت مدیرعامل انتخاب می کند.
«شخصیت» برای روان ما مانند رییس برای یک سازمان یا دولت برای یک کشور و یا سیستم عامل برای کامپیوتر است. «شخصیت» یک رییس است که وقتی توسط «من» انتخاب شد، ریاست کل وجود را بر عهده می گیرد.
ماهیت «شخصیت»، ریاست گری است.
🟨 این تبیین از نسبت بین «من» و «شخصیت» چند آورده دارد.
اولین آورده این است که این رییس، منصوب «من» ماست، یعنی توسط «من»، منصوب شده است. با این دیدگاه،«من» برتر از «شخصیت» و رییس «شخصیت» است. و هیچگاه «شخصیت، حاکم بر «من» نیست، بلکه «من» از توان «شخصیت» بهرهبرداری می کند
اما اشکال جایی بوجود می آید که «من» یادش می رود که این «شخصیت»، همان مدیرعاملی بوده که خودش آن را پرورش داده و مالک ما نیست . «شخصیت» به واسطه هویت ریاست مآبی آن دوست دارد بر همه چیز سیطره داشته باشد ، اول از همه بر «من» و سپس بر «خود» و «ضدخود». ولی اگر باور داشته باشیم که «شخصیت» یک امر اعتباری است، می توانیم آن را متحول کنیم.
«شخصیت» یک وجود تاریخمند اما بی ریشه است. یعنی با ما به دنیا نیامده، بلکه بعدا شکل گرفته است.
«شخصیت» رییس هست، ولی مالک نیست. مالک اصلی «من» است.
⏺ حال با این توضیحات، آزمونهای «شخصیت» چه چیزی را می سنجند ؟
آزمون های «شخصیت»، نه از «خود» خبر می دهند، نه از «ضدخود» و نه از «من»، بلکه از «ناخود» می گویند. از یک سازه برساختی حکایت می کنند که توسط «من» و در اثر نیاز «من»، در اثر تعامل با محیط ساخته شده و ما خودمان آن را حاکم کرده و مدیرعاملی اش را «من» امضاء کرده است و امری کاملا غیراصیل و برساختی است. و اعتبار شخصیت به اعتباردهی «من» است.
بنابراین «شخصیت»شناسی نه «خود»شناسی است، نه «ضدخود»شناسی است و نه «من»شناسی است. و اینکه کسی فکر کند با آزمون های «شخصیت» کل وجودش را شناخته یک توهمی بیش نیست.
🔄 پشت هر «شخصیت» یک «خود» فرشته خو که پر از گرایش های متعالی و یک «ضدخود» درنده خو و شیطان صفت که پر از گرایش های پست، و یک «من» مختار که پر از قدرت و اراده است، حضور دارند.
✅ @islamic_psycho
ادامه متن در پیام بعدی 👇👇👇