eitaa logo
بهتر بنویسیم
1.5هزار دنبال‌کننده
317 عکس
36 ویدیو
53 فایل
💡خیلی از ما نویسنده‌ایم؛ فقط باید تمرین کنیم تا #بهتر_بنویسیم. ارتباط با مدیر: @Pourjam
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کِلک صافی 🪶
یکهو وارد اتاق شد، دستگیره در هم نامردی نکرد و در آن سکوت عصرگاهی رایج در ادارات، از آن شترق‌های کلاشینکف واری کرد که مرده و زنده آدم را جلو چشمش می‌آورد. چنان از جا پریدم که هنوز مهره چهار و پنجم تیر می‌کشند. خواستم در حال چرخشی تاکتیکال به سمت در کمی از ادبیات شیوای کوچه بازاری بارش کنم که خدارا شکر قبل از جاری شدن کلمات، مغزم تحلیل درستی از آنچه نصفه نیمه می‌دید ارائه کرد. بزرگواری بود که رودربایستی داشتم با سر تا پای دیلاقش. با همان لبخند ملیح و به غایت بلاهت بار همیشگی و چنان که انگار تازه با موفقیت از مناظره‌ای بیرون آمده، پرسید: گلیم‌باف دیگه؟ (اسامی در جهت حفظ حریم شخصی تغییر داده شده، هیچ‌یک و به هیچ‌وجه حقیقی نیستند!) و خودش را ول داد روی صندلی. گفتم (یا حداقل می‌خواستم بگویم): البته مسئله این نیست، بلکه... که حرفم را با حسرتی خاص و لحنی پدرانه که انگار برای فرزند کوته‌فکرش دلسوزی می‌کند قیچی کرد: پس خلیلی... و به گشتن در کشوها به دنبال شیئ موهومی ادامه داد. گفتم: ببخشید، چیز درخوری برای پذیرایی نداریم. دستش را در هوا تکان داد که (ان شاء الله) یعنی فدای سرت. ادامه دادم حضرت آقا فرموده‌اند اولویت اول... درحالی که تخمه‌ای که ته کشو یافته بود را زیر دندان می‌فشرد با سر و دست اشاره کرد و احسنت مبهمی گفت و باز قیچیمان کرد که: اصلح آقا! انتخاب اصلح! اصلا گیریم خلیلی صالح باشد ولی گلیم‌باف اصلح است و همه آنچه درباره فسادش گفته‌اند از حقد و حسد و کینه بوده و فقط ببین چه بزرگانی اعلام حمایت کردند و در شرایط حساس کنونی کشور مجری با سابقه مشخص میخواهد و... خلاصه تلیتمان کرد. مغز من هم خسته تر از آن بود که تقلایی برای نجات جانش از این مهلکه کند لذا به لبخندی از روی ناچاری بسنده کرد. خوب که کوبید، رو کرد به بغلدستی و گفت شما که دیگه... و بغلدستی قیچیش کرد: دکتریان! بهتش زد، آمادگیش را نداشت انگار که با مخالف روبرو شود. بعد مکثی طویل رو کرد به من: گفتی خوراکی چیزی ندارید؟ و بدون آنکه منتظر جواب بماند بلند شد و رفت. در را هم پشت سرش بست، البته اینبار به آرامی. بغلدستی رو کرد به من که: نباید بحث کرد، و هرجا از بحث خسته شدی کلید نجات همین است. درست می‌گفت، دست را درست بر آن نقطه باید گذاشت که طرفت باید به آن بیندیشد، ولی نمی‌خواهد. پ.ن. به تاریخ ۲۹ خردادماه ۱۴۰۳ قلمی شد تا آیندگان بدانند چه کشیدیم از خودی‌ها در انتخابات پسا شهیدی. ⚜️ @kelkesafi
هدایت شده از دیمزن
امروز از بچه ها خواستم چشمهایشان را ببندند. بروند توی بیابان کربلا بایستند و قبل از رسیدن کاروان امام حسین هرکاری که بلدند بکنند. شاید تاریخ جور دیگری رقم خورد. کاغذهای مربعی کوچک را پخش کردم بین شان. تا آنها مسیر تاریخ را تغییر بدهند، برای خودم چای ریختم. بعضی ها هنوز دست به قلم نشده بودند و بعضی با ولع می نوشتند. وقت تمام شد. به ردیف خواستم که برایم بخوانند. ـ من یک تابلوی بزرگ قبل از کربلا می زدم و می نوشتم: «ورود هر گونه کاروان به کربلا ممنوع است. مخصوصا آنها که زن و بچه همراهشان باشد.» ـ من زمین را می کندم و داخلش کلی قمقمه و کلمن پر از آب قایم می کردم. کاروان که می رسید، راهنمایی شان می کردم خیمه بچه ها را در آن قسمت برپا کنند. ـ من توی غذای لشکر حر پودر لباسشویی می ریختم که همه شان مسموم شوند و نتوانند امام حسین را مجبور کنند که توی کربلا بایستد. با شنیدن این جمله تخیل خودم هم شروع به کار کرد. ایستادم کنار اسب حر. چکمه های خاکی اش را بوسیدم. التماسش کردم. گفتم من که نقطه ضعفت را بلدم. نگاهی عصبانی به من انداخت که یعنی مردجنگی چه نقطه ضعفی می تواند داشته باشد. گفتم: «‌سردار! آن که می خواهی معطلش کنی تا سپاه ابن زیاد برسد و با او درگیر شود پسر فاطمه است. کمی به جمله ام فکر کن.» گرهی به ابروهایش افتاد و اسبش را هی کرد. من هم یک قلپ از چایم را نوشیدم. کاش آدم ها تصمیم های درستشان را قبل از این که دیر شود، می گرفتند. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
مانع اول، حر بود. شاید هم ذوالجناح. آن‌جایی که سوارش هرکاری کرد، جلوتر نرفت. ذوالجناح اسب معمولی نبود، گاهی بیشتر از آدم‌ها می‌فهمید. پایش که به کربلا رسید، دیگر حرکت نکرد. آنقدر مقاومت کرد تا سوارش پرسید اینجا کجاست؟ و گفتند کربلا. گفت اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء. این، مانع اول بود، که شخصیت اصلی را، امام را، در کربلا ماندگار کرد. همانجایی که درباره‌ش گفت اینجا همان قتلگاه ماست. کم قصه‌ای است که شخصیت اصلی، بداند انتهایش چیست و با این حال قصه را ادامه بدهد، و کم شخصیتی است همچون حسین‌بن‌علی. مانع بعدی حر بود. وقتی سپاهش را جلوی امام چید و گفت نمی‌گذارم از اینجا حرکت کنی. حر، مانع کوچکی نبود، امام خواست از او بگذرد، نصیحت کرد، روایت گفت، گفت مادرت به عزایت بنشیند. اما حر گفت مادر تو بهترین زن عالم است، من جسارت نمی‌کنم. حر خودش مانع بود، اما همینجا یک پی‌رنگ فرعی جذاب را باز کرد و داستان را به یک مضمون بی‌نظیر رساند. حر، در داستان نماد ادب شد و بعدها، از مانع شدنش پشیمان بود. اما داستان، تقابل مانع‌ها و خواسته‌هاست و تردیدها هم همینجا خودشان را نشان می‌دهند. پی‌رنگ فرعی همیشه پایانش بسته نیست اما داستان حر، پایان بندی درجه یکی داشت، ختم راه یک مانع اولیه در داستان، به شهادت شد، اما پرده دوم، جای مانع‌های بسیاری است...
هدایت شده از تربیت و حکمرانی
📌روایت یک فرسته؛ راز یک متن معمولی که در دو روز، فقط در ایتا یک میلیون بار خوانده شد! قسمت منفیِ یکم: پیشاروایت ۱ من فقط یک نیستم؛ جان به جانم کنید، هم هستم و به‌دنبال فرصت و بهانه‌ام تا چیزهایی را که بلدم، بدهم. راستش فقط بحث عمل به هم نیست؛ بیشتر وقت‌ها از این کار هم می‌برم. وقتی دیدم چیزی که بین‌الطلوعین یکی دو روز پیش خیلی سریع نوشتم و در کانالم گذاشتم، فقط در بیش از داشته و در حدود ۵۰۰ کانال دارد دست‌به‌دست می‌شود، حس کردم دوست دارم راز آن را به شما هم بگویم؛ شاید شما هم خواستید و توانستید چنین متنی با بازدید میلیونی بنویسید. می‌پرسید از کدام متن حرف می‌زنم؟ درست است؛ حق دارید که بخواهید قبل از شروع این ، یک بار این متن را که بعد از نماز صبح روز چهارشنبه سوم مرداد ۱۴۰۳ نوشتم و ساعت ۵:۱۱ در کانالم گذاشتم، ببینید. پس نوشته آبی بالا را لمس کنید. قبل از اینکه شروع کنیم، به‌نظرم به بقیه هم کنید تا بیایند و این روایت آموزشی را در این کانال بخوانند. البته یک پیشاروایت دیگر هم داریم و بعد از آن، اصل روایت یک فرسته. پ.ن: "فرسته" معادل فرهنگستان برای واژه "پُست" است. https://eitaa.com/tarbiat_hokmrani
هدایت شده از تربیت و حکمرانی
📌روایت یک فرسته؛ راز یک متن معمولی که در دو روز، فقط در ایتا یک میلیون بار خوانده شد! قسمت صِفر: پیشاروایت ۲ شاید بپرسید واقعاً این متن👆 در بیش از ۵۰۰ کانال ایتایی دست‌به‌دست شده؟ مثلاً در کدام کانال‌ها؟ مثلاً اینجا در کانال حسین دارابی؛ یا مثلاً اینجا در کانال روابط عمومی پلیس؛ یا اینجا در کانال رسمی نسیم قزوین. این‌ها فقط کانال‌های رسمی و نشان‌داری هستند که این مطلب را منتشر کردند؛ وگرنه تا دلتان بخواهد کانال‌های مختلف خبررسانی و تحلیلی، کانال‌های مردانه و زنانه، کانال‌های طلاب و دانشگاهیان، در استان‌ها و شهرهای مختلف آن را منتشر کرده‌اند. اگر می‌خواهید فهرست کامل‌ترش را ببینید، یک عبارت آن (مثل " حالا دیگر خود دانیم") را در بخش جست‌وجوی بالای وارد کنید و نتیجه‌اش را در لبه "" ببینید. بعد از این دو پیشاروایت، دیگر وقتش است که برویم به سراغ اصل . البته باز هم توصیه می‌کنم خوب است به بقیه هم کنید تا بیایند و این روایت آموزشی را در این کانال بخوانند. قسمت منفی یکم روایت https://eitaa.com/tarbiat_hokmrani
هدایت شده از انسان فلسفی
‌ مقاومت (اگر به عنوان یک مفهوم فلسفی به آن بنگریم)، ارتباط عمیقی با انسان و تجربه او از جهان دارد. این مفهوم را می‌توان به عنوان واکنشی به نیروهای بیرونی یا درونی که به شکلی معین بر فرد، جامعه یا وضعیت اعمال می‌شوند، در نظر گرفت. مقاومت، نشان‌دهندهٔ اراده‌ای است که در برابر انقیاد، تسلیم یا تحمیل قدرت ایستادگی می‌کند. در سطح فردی، مقاومت ممکن است به شکل خودشناسی و خودسازی ظاهر شود. فردی که در برابر وسوسه‌ها، عادات نامطلوب، یا فشارهای اجتماعی مقاومت می‌کند، در واقع در حال تقویت خودآگاهی و خودارزشمندی خویش است. این نوع مقاومت نه تنها پاسخی به چالش‌ها و تهدیدات بیرونی است، بلکه به فرآیندهای درونی نیز مربوط می‌شود؛ فرایندی که در آن فرد برای حفظ اصالت و هویت خود تلاش می‌کند. در سطح اجتماعی، مقاومت اغلب به شکل جنبش‌های اجتماعی یا اعتراضات سیاسی ظاهر می‌شود. این نوع مقاومت، تلاشی است برای تغییر وضعیت‌های ناعادلانه، دفاع از حقوق بشر، یا حفظ هویت‌های فرهنگی و اجتماعی. چنین مقاومتی، برخاسته از درک مشترک از عدالت و حقیقت است، و اغلب نیازمند همبستگی و همکاری میان افراد جامعه است. تاریخ نشان داده است که مقاومت‌های اجتماعی می‌توانند به تحولات عمیق و پایدار در جامعه منجر شوند. اما در نگاهی عمیق‌تر، مقاومت را می‌توان به عنوان بخشی از ذات هستی انسانی در نظر گرفت. انسان همواره در مواجهه با محدودیت‌ها، رنج‌ها و ناملایمات به نوعی مقاومت دست زده است. این مقاومت، نه صرفاً به معنای ستیز یا مبارزه، بلکه به معنای تاب‌آوری و پایداری است. حتی در مواجهه با مرگ و فناپذیری، مقاومت به شکل تلاش برای معنا بخشیدن به زندگی و گذر از مرزهای مرگ جلوه می‌کند. به طور کلی، مقاومت، چه در سطح فردی و چه در سطح جمعی، نشان‌دهندهٔ تلاش انسان برای حفظ و احیای انسانیت خویش است. این تلاش، اگرچه ممکن است گاه دشوار و پرهزینه باشد، اما نهایتاً به تقویت اراده، آگاهی و خلاقیت انسان منجر می‌شود. مقاومت، در واقع، همان نیرویی است که از طریق آن انسان خود را تعریف می‌کند و مرزهای خویش را گسترش می‌دهد. ✍🏼 حافی 🧩@ensanefalsafi
روایت جهاد می‌خواهد!(1) ✍️ محمدرضا بابایی من دوست ندارم قلم رو کانالیزه کنم، طبع باید خودش روان باشد برای نوشتن! این را از نویسندگانی می‌شنوم که بسیار مستعد و دغدغه‌مند هستند، اما حاضر نیستند برای اسلام جمعی نویسندگی کنند!!! مثل اینکه لشکری به منافع و مرزهای اسلامی حمله کرده باشد و ما بگوییم من در جنگ فردی خوب عمل می‌کنم! شما برید من خودم هر از گاهی یک تیر می‌اندازم. از این پاسخ چه مقدار تعجب می‌کنید؟ عقلای عالم آیا اینچنین فرد را توبیخ نمی‌کنند؟ حال چه شده است که نویسندگان، خطباء، هنرمندان و سایر اقشار اثرگذار، جریان ساز و گفتمان‌ساز در کشور بدنبال کار جزیره‌ای و فردی هستند؟ بله؛ بواسطه اندک تجربه‌ای که دارم تنهایی و به قول امروزی‌ها برند شخصی خیلی راحت‌تر ایجاد شده و اشاعه پیدا می‌کند ولی در کار جمعی با توجه به صبر، تحمل و تمرین گوهر وجودی انسان صیقل پیدا کرده و آدمی پخته می‌شود. در هر نقطه از کشور اگر کوچکترین دغدغه‌ای در نوشتن دارید به ما ملحق شوید. برای ارتباط در خدمتم. @Mohammad_reza_babaie این یک درخواست ملی از همه نویسندگان دغدغه‌مند است.