eitaa logo
**بِخوان مَرا**
26 دنبال‌کننده
34 عکس
0 ویدیو
0 فایل
نترس ! هرگز نترس قایق من موجی که غرق نکند ، بالاترمان می برد . نوشته هایِ "پروانه کوچکی به دنبال نور" حرف و حدیثی اگر بود : https://harfeto.timefriend.net/17272096138945
مشاهده در ایتا
دانلود
خواهرم یه مدته داره به رژیم غذایی که نوشتم عمل میکنه . چند سال پیش بخاطر پروژه دانشگاه برای همه اعضای خانوادم رژیم نوشتم .همه وسطش ول می کردن و خیلی ثابت قدم نبودن. ولی آجیم اولین کسی هست که وقت میذاره و غذاهایی که هست رو اندازه میگیره. گاهی خودش درست میکنه. بدون اینکه من بگم پیگیره خودش. مِنو های غذایی رو طبق برنامه اجرا میکنه. امروز هم موقع پیاده روی بهم میگفت : چقدر حالش بهتره از وقتی داره برای رژیم وقت میذاره . خودش نمیدونه ولی خیلی انرژی گرفتم. یه جرقه امیدی تو دلم خورد. کاش نتیجه اش رو ببینه و منم بیشتر انگیزه بگیرم خدایا شکرت...
هدایت شده از تراوشات ذهنیِ خانوم میم
هدایت شده از تراوشات ذهنیِ خانوم میم
توی گوشه ای از این جهان دختری هست که راه برگشت از دانشکده تا خونه رو با خط واحد بر میگرده و به این فکر میکنه که با پول اسنپش میتونه دو دفعه خودشو به کاپوچینو good day از سلف دانشگاه دعوت کنه . وقتی توی لیوانای کاغذی و کوچولوی سلف یه بسته پر از کاپوچینو رو تا نصفه پر میکنی و یه کاپوچینو غلیظ ، یه دبل کاپوچینوی دوپینگی برای خودم درست میکنم و اونوقت توی هوای خنک آذر ماه یزد از دم سلف دانشگاه تا خود ایستگاه خط روبه روی دانشگاه رو پیاده قدم میزنم و کاپوچینو میخورم و کیف میکنم . وقتی خوشحالم که میتونم با همین ذهن قانع و سرفه جویی کوچیک به خودم یاد بدم که تحمل کمی سرما گاهی یه فنجون داغ کاپوچینو رو بهم هدیه میده ... نوش جون مریم ... شیرینی این کاپوچینو رو تا اعماق وجودم تا همیشه زیر زبونم میمونه و حس خیلی خوبی بود امروز . آذر ماه ۱۴۰۱ .
امسال از اول مهر توی سالن دانشکده یه دستگاه "کافی بات" گذاشتن ، می تونی بری جلوش و عین کسی که از عابر بانک پول میگره کارت مبارک رو بکشی و جینگ . در کمتر از ۲ دقیقه کافی مبارک حاضره . البته فقط کافی نیست . هات چاکلت و موکا و لاته و لاته کارامل و قهوه و قهوه دوبل و شیر کاکائو و یه چند تا نوشیدنی جدید دیگه داره . هرجا می نشستیم بچه ها لیوان های قهوه دستشون بود و یه حس خوبی بهم منتقل می‌کرد و وسوسه ام می کرد. آخر سر با دوستم بعد کلاس رفتیم و اون موکا سفارش داد ، من لاته کارامل . من که بیشتر از نوشیدنی ، عاشق لیوان قهوه شده بودم . امروز تصمیم گرفتم که با خط واحد برگردم و یکم پیاده برم . از ۴۰  و خرده ای تومن پول برگشت با اسنپ ، ۳۵ و پونصد برای خودم قهوه خریدم و جایزه اومدن با خط واحد دارم. مثلا اینطوری خودمو تشویق میکنم و فرهنگ سازی می کنم و آموزش و انگیزه می دم به خودم :)) البته ترم قبل می رفتم بوفه دانشگاه یدونه کاپوچینو گود دی برای خودم درست میکردم و تا مسیر خط واحد میخوردم . ۶ مهر 1402
به این حرف ایمان دارم •🤍•
دیروز یکی از اساتید سر کلاس گفت : توی دانشگاه بهم گفتن چادر سر کن تا بهت ارتقاء سِمَت بدیم . بعد اضافه کرد که در جواب به آن مسئول گفته هر وقت بتواند هم داخل محیط دانشگاه و هم خارج محیط دانشگاه چادر سر کند خبرشان می کند . گفت : بهم گفتن بهتره تو این جایگاه رو داشته باشی تا خانم ایکس . و او در جواب گفته که حاضر نیست که نقش بازی کند و به نوعی دروغ بگوید. زن متدینی است و پوشیده است.این حرف ها را می زد که بگوید یک عده از اساتید و کارکنان دانشگاه که خانم هستند توی دانشگاه چادر سر می کنند ولی بیرون آنجا نه . مخالف بود با این رفتار. شروع بحثش سر این بود که : هر محیطی لباس مخصوص خودش را دارد. به بچه ها میگفت سر کلاس درس تیپ عروسی نزنید. ناخن های لاک زده و طرح دار ، تیشرت های لش آستین کوتاه و زنجیر گردن ، مانتو های جیغ سرخابی یا قرمز یا خیلی کوتاه ، گفت این ها مناسب دانشگاه نیست. بعد این مثال را زد که بگوید گاهی هم بقیه سوء استفاده می کنند و از آن طرف بام می افتند. از اول تا آخر حرفش من و دوستم زهرا که تنها چادری کلاس هستیم سرپا تا گوش بودیم . داشتم به این فکر میکردم جامعه چه برداشتی از منِ چادری دارد. چطور میتوانم همه جا تریبون دست بگیرم و بگویم من مخالف این رفتار های دو رویی هستم. من هم مخالف نقش بازی کردن هستم .... ۱۰مهر
خانواده ام رفته اند و احساس "تنهایی" مثل یک آمپول هورمونی بعد از ۴ روز روی تنم اثر می کند . حس میکنم داخل یک چرخه افتادم که روزم شب می شود و شبم روز ولی زندگی ام جلو نمی رود. می دانم باید تغییری ایجاد کنم . پرده های روحم را بکشم، تارعنکبوت های خوشی را تمیز کنم ، غم گذشته را جارو کنم و بریزم دور . باید آدم های "همراه" زندگی ام را مثل گل های تازه بگذارم در گلدانِ بلورِ قلبم . از آن هایی که بارها تنهایم گذاشتند توقع "سلام" نداشته باشم و بیش از این خودم را آزار ندهم. همین.
دلم برای درد دل کردن با چمران ، شعر خوندن برای آوینی ، توضیح دادن برنامه ریزی های روزانه ام برای همت ، جوک گفتن برای حاج قاسم ، گریه کردن جلوی ابراهیم هادی ، خوندن متن هام برای شهید بهشتی ، مباحثه و توضیح دادن کتابا به مطهری برای همه و همه اون دیوونه بازی هام تنگ شده . اما متاسفانه اون دختر دیوونه چند سال پیش جاش رو به یه دختر منطقیِ خسته داده که خیلی زود داره زیر چرخ دنده های زندگی له می شه و هنوز راهشو پیدا نکرده . کسی که چند ماه پیش تموم عکس شهدا رو از روی دیوار کند و دیگه همون چند تا هم صحبت رو نداره که جلوی روشون خود واقعیش باشه...
دلم گرفته‌است دلم گرفته‌است به ایوان می‌روم و انگشتانم را بر پوست کشیده‌ی شب می‌کشم چراغ‌های رابطه تاریک‌اند چراغ‌های رابطه تاریک‌اند کسی مرا به آفتاب معرّفی نخواهدکرد کسی مرا به میهمانیِ گنجشک‌ها نخواهدبرد پرواز را به‌خاطر بسپار پرنده مُردنی‌ست
سفیدی هر صفحه ، گلویِ پاکِ اسماعیل من است ... . . . . . پ ن : "دل رَنجه شد زِ زُهد دَوات و کتابِ خشک ..."