خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۱۰
🔴 هزار عالم از نسل یک نفر!
🔹صبح امروز، سهشنبه، ۶ / ۹ / ۱۴۰۳، مردی مرا سوار ماشینش کرد و گفت که ۲ دخترش، ۲ دامادش و نوهاش، طلبه هستند.
بنده، این خاطره را برایش نقل کردم: شبی داشتم در مشهد مقدّس پیاده میرفتم که زنی به من گفت: «حاجآقا! من مسافرخانهمان را گم کردهام. لطفاً به من کمک کنید تا آن را پیدا کنم.» همراهش شدم و از این و آن، نشانی مسافرخانهاش را پرسیدم تا این که آنجا را پیدا کردیم.
آن زن در مسیر گفت: «پسر من هم روحانی است.»
برای این که خوشحال شود، به او گفتم: «یک روحانی نقل کرده است که بعضی از شبها من ۲ ـ ۳ تا سخنرانی و روضهخوانی داشتم و در نتیجه، تا به خانه برگردم، دیروقت میشد؛ امّا همینکه میخواستم درِ آن را با کلید باز کنم، مادرم که در انتظارِ برگشت من میماند، در را باز میکرد.
من به او میگفتم که مادر! لازم نیست که شما تا این ساعت برای من بیدار بمانید و او میگفت که من برای این بیدار نمیمانم که تو پسرم هستی؛ بلکه برای این بیدار میمانم که در را به روی روضهخوان حضرت اباعبداللّه ـ علیه السّلام. ـ باز کنم!
یک روز، مادرم گفت که پسرم! من بهزودی میمیرم. از تو میخواهم که خودت مرا دفن کنی و هنگام دفنم به آن حضرت بگویی که من روضهخوان شما هستم؛ پس لطفاً مادرم را به مادرتان تحویل دهید!
پس از مدّتی مادرم از دنیا رفت و من به وصیّتهایش عمل کردم.
در خواب دیدم که او در باغی است و به من گفت که پسرم! همینکه آن حرفها را به امام حسین ـ علیه السّلام. ـ گفتی، آن حضرت مرا به مادرش تحویل داد و حضرت زهرا ـ علیها السّلام. ـ مرا به این باغ آورد و در اینجا ساکن کرد و حالم خوب است.»
سپس بنده، نویسندۀ این خاطره، به آن زن گفتم: خوشا به حالتان!؛ که فرزندتان روحانی است و انشاءاللّه از باقیاتالصّالحات شما خواهد بود.
🔸آنگاه به راننده گفتم: خوشا به حال شما هم!؛ که ۲ فرزند و نوهتان، طلبه هستند و انشاءاللّه از باقیاتالصّالحات شما خواهند بود.
🔹آری؛ خوشا به حال پدران و مادرانی که اجازه دادهاند فرزندشان طلبه شود یا او را برای طلبهشدن تشویق کردهاند و فرزندشان روحانی شده است!
🔸اکنون که این خاطره را نوشتم، به یاد این خاطرۀ شیرین افتادم که مرحوم پدرم، حضرت استاد اسداللّه داستانی بِنیسی، ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ فرمودند: «اگر کسی زیر ناودان کعبۀ مقدّسه دعا کند، دعایش قبول میشود و من در آنجا ۳ تا دعا کردم: ۱. این که توفیق پیدا کنم دستکم، یک نمازم را به امامت امام زمان ـ علیه السّلام. ـ بخوانم!؛ ۲. این که هزار نفر از نسلم عالم دین شوند!» و دعای سوم را، یا نفرمودند و یا بنده فراموش کردهام.
بنده دعا میکنم که تعدادی از این عالمان، از نسل این کمترین باشند. لطفاً شما هم «آمین» بگویید. پیشاپیش، سپاسگزارم.
🔹این خاطره، شامل ۳ خاطره شد!
#باقیات_الصالحات، #خدمت، #دعا، #روحانیت، #روضهخوانی، #طلبگی، #فرزندداری، #کعبه، #ناودان_کعبه، #نماز
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۳۸
🔴 چند نام یک نفر!
🔹امروز، سهشنبه، ۲۰ / ۹ / ۱۴۰۳، در هیأت پیامآوران عاشورا، دربارۀ فرزندداری و تربیت فرزند سخنرانی کردم و در ضمن، این خاطرات را گفتم:
مرحوم پدرم، حضرت استاد اسداللّه داستانی بِنیسی، ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ دربارۀ بنده نقل میکردند: «هنگامی که این فرزندم به دنیا آمد، پدر و مادرم به خانۀ ما آمدند.
روز سوم تولّدش، هنگامی که داشتند میرفتند، پدرم دَمِ درِ میان حیات و راهرو، به من رو کرد و پرسید: "چه نامی میخواهی بر این فرزندت بگذاری؟" من در ذهنم طاءها را ردیف کرده بودم. نام دخترم طاهره و نام پسر بزرگم را طاهر گذشته بودم و میخواستم نام این فرزندم را طَهور بگذارم ـ همۀ این نامها با حرف «طاء» آغاز میشود. ـ ؛ امّا به احترام پدرم پاسخ دادم: هر چه شما بفرمایید.
پدرم فرمود: "اگر تو و همسرت راضی باشید، نام مرا بر او بگذارید و او را به طلبهشدن تشویق کنید؛ امّا مجبور نکنید. من دوست داشتم که روحانی شَوَم؛ امّا فقر به من مجال نداد."؛ چون مدّتی پدر ایشان دچار فقر شد و ایشان برای کمککردن مالی به پدرش، مشغول کار گشت و برای طلبهشدن، فرصت پیدا نکرد.
برای همین، نام پسرم را اسماعیل گذاشتم.»
🔸بنده که این خاطره را نوشتم، عرض میکنم: هنگامی که نوجوان بودم، روزی با مرحوم پدرم به دیدار یکی از مراجع رفتم. آن مرجِع تقلید از مرحوم پدرم پرسید: «نام پسرتان چیست؟» پدرم فرمود: «محمّداسماعیل.» بنده تعجّب کردم. پس از دیدار، مؤدّبانه به پدرم عرض کردم: نام بنده که اسماعیل است؛ پس چرا شما گفتید که نامم محمّداسماعیل است؟! فرمود: «در حدیث آمده که پدر، هر گاه بخواهد، میتواند پسرش را محمّد صدا کند (یا بنامد).»
🔹مدّتی پس از رحلت مرحوم پدرم، نامههای فراوانی را که از جاهای مختلف کشور عزیزمان، ایران، به ایشان فرستاده شد بود، بررَسی و مطالعه کردم.
در لابهلای آنها چند نامه از پدر ایشان وجود داشت که در آنها از پدرم پس از پرسیدن احوال خود ایشان، مادرم، خواهر و برادر بزرگم، حال مرا پرسیده و نوشته بود: «حال امین چطور است؟»!
از مادرم پرسیدم که آیا نام بنده، امین هم بوده است؟ ایشان فرمود: «یادم نمیآید.»
🔸تخلّص یعنی: نام و عنوان شاعر در اشعارش. تخلّصی که بنده برای خودم برگزیدهام، «دریا» است.
🔹پس در مجموع، بنده ۵ نام دارم: طهور، اسماعیل، امین، محمّد و دریا!؛ اگرچه خانوادۀ پدریام و همسرم مرا فقط با عنوان «آقااسماعیل» صدا میزنند و بر روی آثارم و...، تنها همین نام وجود دارد.
🔸مرحوم پدرم میفرمود: «اگر کسی همنام شخصیت مقدّسی باشد، آن شخص مقدّس به او توجّه ویژه دارد.»؛ برای همین، بنده، امیدوارم که مورد توجّه ویژۀ حضرت محمّد ـ صلّی اللّه علیه و آله. ـ که از نامهایشان «محمّد» و «امین» بود، حضرت امام محمّد باقر، حضرت امام محمّد تقی، حضرت صاحبالزّمان، حضرت اسماعیل بن ابراهیم و حضرت اسماعیل صادقالوعد که هر دو از پیامبران بودند ـ سلام اللّه تعالی علیهم. ـ ، باشم.
🔹هرگز مرحوم پدر و مادرم مرا به طلبهشدن مجبور نکردند؛ بلکه حتّی مرا به صورت مستقیم به این کار تشویق نکردند؛ فقط گاهی مرحوم پدرم خاطرۀ بالا را برای بعضی نقل میکرد و بنده میشنیدم و میفهمیدم که ایشان و پدرشان دوست دارند که بنده، طلبه شَوَم؛ اگرچه بنده به لطف الاهی، پیوسته شوق فراوانی به طلبگی داشتم و دارم و اگر بمیرم و دهها بار دیگر هم زنده شَوَم، دوست دارم که باز راه روحانیّت را پیش بگیرم.
🔸رحمت و رضوان الاهی، بر پدربزرگم، پدرم و مادرم که برایم نامهای نیکو برگزیدند و دوست داشتند که بنده در این مقدّسترین مسیر قرار بگیرم!
#احترامکردن، #تربیت_فرزند، #تشویق، #روحانیت، #طلبگی، #فرزندداری، #نامگذاری
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۳۹
🔴 از کدام کشور، روحانی بیاوریم؟!
🔹امروز، سهشنبه، ۲۰ / ۹ / ۱۴۰۳، یادم آمد که بعضی از دبیران دورۀ راهنماییام فهمیده بودند بنده میخواهم پس از این دوران، طلبه شَوَم و برای همین، ناراحت بودند و با شناختی که از بنده داشتند، فکر میکردند که اگر مثلاً وارد رشتۀ ... شَوَم، بهتر است.
مرحوم پدرم، حضرت استاد اسداللّه داستانی بِنیسی، ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ هنگامی که فهمیدند، به مدرسه آمد و به آنان فرمودند: «اگر کشور ما، ایران، مهندس یا پزشک و یا هر متخصّص دیگری کم بیاورد، میتواند از کشورهای دیگر تأمین کند؛ حتّی از کشورهای دشمن؛ امّا اگر روحانی، کم بیاورد، از کدام کشور تأمین کند: ژاپن یا آمریکا و یا...؟!؛ پس باید بعضی از فرزندان خودمان، روحانی شوند تا نیاز مردم به روحانیّت تأمین شود.»
انگار آنان با این استدلال متین ایشان، از طلبهشدن بنده، خشنود شدند؛ البتّه اگر راضی هم نمیشدند، باز بنده به لطف الاهی، طلبه میشدم.
از حضرت امام جعفر صادق ـ سلام اللّه تعالی علیه. ـ پرسیده شد که آیا قائم به دنیا آمده است؟ حضرت فرمودند: «خیر و اگر او را درک میکردم، در (همۀ) روزهای زندگیام، به او خدمت میکردم!» (۱).
🔸آیا خدمتی به آن حضرت، مانند فراگرفتن عمیق معارف قرآن کریم و احادیث شریفۀ ایشان و پدران مقدّسشان و انتقال آنها به دیگران وجود دارد؟
آیا برای رَسیدن به این هدف، راهی بهتر از طلبهشدن سراغ دارید؟
🔹پس توفیق روحانیشدن و پوشیدن لباس روحانیّت، الطاف ویژۀ خداوند مهربان ـ جلّ جلاله. ـ به بنده و افتخار من است. الحمد للّه ربّ العالمین.
🔸شعری در اینباره سرودهام که به نظرم خواندنی است و در کانال «استاد بنیسی و فرزندشان»، مطلب https://eitaa.com/benisiha_ir/6008 آمده است.
🔹از شما، خوانندگان عزیز، هم درخواست میکنم که
ـ اگر امکان دارد، طلبه شوید
ـ مانع طلبهشدن فرزندتان و دیگران نشوید؛ بلکه دستکم، یکی از فرزندان و عزیزانتان را به طلبهشدن تشویق کنید
ـ و طلبهها و روحانیها را به ادامهدادن این مسیر نورانی و استقامت در آن ترغیب کنید.
۱. «لا، و لَو اَدرکتُهُ لَخَدَمتُهُ اَیّامَ حَياتی.» (الغیبة للنّعمانی، ص ۲۴۵ و ۲۴۶ و بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۱۴۹، ش ۲۳).
#امام_زمان (علیه السّلام)، #تربیت_فرزند، #تشویق، #خدمت، #روحانیت، #طلبگی، #فرزندداری
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۵۶
🔴 نورانیترین تشویق
🔹روز سهشنبه، ۱۸ / ۱۰ / ۱۴۰۳، مردی به بنده گفت: «من ۲ سال، درس طلبگی خواندم؛ امّا به سبب نیاز پدرم به کمککار، دیگر نتوانستم به طلبگی ادامه بدهم و مشغول کمک به او شدم؛ امّا تا کنون با تشویقهایم حدود ۴۰ پسر و دختر، طلبه و روحانی شدهاند!
۲ پسرم نیز طلبه هستند؛ البتّه پسر دومم در مدرسه و...، خیلی شلوغکاری میکرد. یک روز از او پرسیدم که آیا میخواهی مانند برادرت طلبه شَوی؟ پاسخ منفی داد؛ امّا پس از ۲ ـ ۳ روز گفت: "پدر! با پرسش شما، در درونم تحوّلی اتّفاق افتاده و میخواهم طلبه شَوم."»
🔸بنده، این ۲ خاطره را به آن مرد بیان کردم:
۱. خاطرۀ پدربزرگم که ایشان هم دوست داشت طلبه شود و برای کمک به پدرش نتوانست و آن را در ضمن خاطرۀ «خاطرۀ ۳۸: چند نام یک نفر!» نوشتهام؛
۲. خاطرۀ بانویی که فرزند طلبه داشت و آن را در ضمن «خاطرۀ ۱۰: هزار عالم از نسل یک نفر!» بیان کردهام.
🔹این مرد ۴ توفیق بزرگ داشته است:
۱. طلبهشدن؛
۲. کمک طولانیمدّت به پدر؛
۳. تشویق افراد فراوان به طلبگی؛ به گونهای که آنان طلبه و روحانی شدهاند؛
۴. طلبهشدن فرزندانش.
🔸او با تشویق هر یک از ۴۰ نفر به طلبگی، انگار همۀ مردم دنیا را زنده کرده است؛ چنانکه خداوند والا ـ جلّ جلاله. ـ میفرماید: «و مَن اَحیاها فَکَاَنَّما اَحیَا النّاسَ جَمیعًا؛ و کسی که شخصی را زنده کند، گویا همۀ مردم را زنده کرده است.» (۱).
🔹حضرت امام صادق ـ سلام اللّه تعالی علیه. ـ فرمودند: «قالَ اَميرُ المُؤمِنينَ ـ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيهِ. ـ : "بَعَثَني رَسولُ اللّٰهِ ـ صلّی الله علیه و آله. ـ اِلَی اليَمَنِ، و قالَ لی: ‹يا عَلِیُّ! لَاتُقاتِلَنَّ اَحَدًا؛ حَتّىٰ تَدعُوَهُ، و اَیمُ اللّٰهِ لَاَن یَهدِیَ اللّٰهُ ـ عَزَّ و جَلَّ. ـ عَلیٰ یَدَیکَ رَجُلًا خَیرٌ لَکَ مِمّا طَلَعَت عَلَیهِ الشَّمسُ و غَرَبَت.›"؛ امیرالمؤمنین ـ درودهای خدا بر ایشان باد. ـ فرمودند: "رسول خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله. ـ مرا به یمن فرستادند و به من فرمودند: ‹ای علی! با هیچ کس نجنگ تا این که (ابتدا) او را (به اسلام) دعوت کنی و به خدا سوگند، این که خدا به دستان تو مردی را هدایت کند، برای تو بهتر است از (همۀ) چیزهایی که خورشید بر آنها طلوع و غروب میکند.›"» (۲).
🔸کدام «زندهکردن» و کدام «هدایت»، برتر و ارزشمندتر و نورانیتر از «زندهکردن» و «هدایت» ابدی روح یک انسان با تشویقکردن او به دنیای طلبگی؛ دنیایی سرشار از هدایت و زندگی حقیقی با قرآن کریم و احادیث شریفه؟
🔹خوشا به حال این مرد!
🔸خدایا! به ما هم، چنین توفیقاتی عنایت بفرما.
۱. مائده (۵)، ۳۲.
۲. الکافی، چاپ دارالحدیث، ج ۹، ص ۴۱۰، ش ۸۲۳۲/۴.
#پدر، #تشویق، #روحانیت، #زندهکردن، #فرزندداری، #طلبگی، #هدایت
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۶۰
🔴 نجات نوزاد از دل آتش
🔹پنجشنبهشب، ۲ / ۱۲ / ۱۴۰۳، بیحوصله بودم. عزیزی فهمید و مرا به خانهاش برد تا شاید بر اثر دورهمی معنوی و علمی، شاداب شَوم و به لطف الاهی شدم.
🔸همسرش نقل کرد که شما در یک سخنرانی دربارۀ کیفرهای سقط جنین صحبت کردید.
پس از یکی ـ دو روز، یکی از دوستانم به خانۀ ما آمد؛ در حالی که خیلی ناراحت بود؛ چون در آن ایّام با همسرش دچار اختلاف شدید شده و برای طلاق در رفتوآمد به دادگاه بود.
او گفت: «من که الان اینجا هستم، قرار بود که به خانۀ پدرم بروم و نمیدانم که چرا از خانۀ شما سر درآوردهام! من باردارم و هیچ کس، حتّی همسرم خبر ندارد؛ جز دو تا از دوستانم! که پیشنهاد دادهاند بچه را سقط کنم تا او را که هنوز کوچک است و روح ندارد، شریک مشکلاتت نکنم!»
من به یاد آن سخنرانی شما افتادم و سخنانتان را به او بازگو کردم و چند ساعت، او را نگه داشتم تا کاملاً آرام شود.
هنگام رفتن گفت: «دیگر به خانۀ پدرم نمیروم و به خانۀ خودمان برمیگردم.» و خیلی مرا دعا کرد و من از او خواستم که شما را دعا کند؛ چون آن مطالب را از شما آموخته بودم.
پس از مدّتی فهمیدم که هم بارداریاش را به همسرش گفته و هم دیگر خبری از طلاق نیست.
پس از مدّتی خواهرم در تماسّ تلفنی گفت: «در خواب دیدم که من و تو به حرم امام رضا ـ علیه السّلام. ـ مشرّف شدهایم. یک دست لباس خادمی، به تو داده و گفته شد که تو برای خادم آن حضرت بودن، انتخاب شدهای. ناگهان در گوشهای از صحن آنجا، آتشسوزی بزرگی رخ داد و مردم، وحشتزده شدند. تو خودت را به دل آتش زدی و نوزادی به نام... را از آتش بیرون آوردی و به مادرش تحویل دادی و مردم، خوشحال شدند و از تو تشکّر کردند.»
به خواهرم گفتم که شاید آن آتش، آتش دعوا و اختلاف بود و آن نوزاد، جنینی بود که من با مادرش دربارۀ سقطنکردن او صحبت کردم و او به دنیا آمده و به همین اسم، نامگذاری شده است؛ کودکی سالم، زیبا و دوستداشتنی!
***
🔹بنده گفتم: خداوند والا ـ جلّ جلاله. ـ در قرآن کریم میفرماید: «مَن اَحیا نَفسًا فَکَاَنَّما اَحیَی النّاسَ جَمیعًا؛ کسی که یک نفر را زنده کند، انگار همۀ مردم را زنده کرده است.» (۱)
زندهکردن، انواعی دارد و هدایتکردن دیگران که باعث زندهکردن «روح» و «حقیقت» آنان است، از بهترین انواع آن است و هدایتکردن شما، هم باعث هدایت یک مادر و «زندهشدن» عقل و دل او شده و هم باعث «زندهماندن» کودکش؛ پس آفرین به شما! و خدا خیرتان دهد.
🔸این ماجَرا را هم نقل کردم که مرحوم پدرم (حضرت استاد اسداللّه داستانی بِنیسی) ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ نقل کردند: «روزی داشتم از جایی میگذشتم که دیدم آتشسوزی شده و مردی شخصی را از آتش نجات داده و دیگری او را کول کرده و دیگران دوْرش جمع شدهاند و دارند از او قدردانی میکنند.
از آنان خواستم که به سخنانم گوش کنند و به آنان گفتم که این مرد، کار بزرگی کرده؛ چون شخصی را از آتش "دنیا" نجات داده است و اگر نجات نمیداد، آن شخص نمیتوانست "مدّتی دیگر" در دنیا زنده بماند؛ حال، کسی که دیگران را از آتش "آخرت" نجات دهد و باعث "زندگی خوش ابدی" او شود، چقدر ارزش دارد؟؛ پس قدر علما و روحانیّت را بدانید که با سخنرانیها و هدایتهای خود، مردم را از عذابهای اخروی آگاه میکنند و نجات میدهند.»
***
🔹چنانکه معلوم است، ماجرای این بانو و آن نوزاد و مادرش، از آثار حضور در مجالس سخنرانی دینی است؛ پس تا میتوانید، در چنین مجالسی شرکت کنید تا هم جان خودتان زنده و زندهتر شود و هم چهبسا باعث زندهشدنها و زندهماندنها شوید و اگر سخنرانیهای بنده در شما یا دیگران، اثر گذاشته است، لطفاً برایم بفرستید تا انشاءالله هم خوشحال شوم و هم آن را بیان کنم تا دیگران هم بدانند و بهره ببرند.
۱. مائده (۵)، ۳۲.
#روحانیت، #سخنرانی، #سقط_جنین، #شادابی، #زندهکردن، #مجلس_دینی، #هدایت
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2